چکیـده
واژههای کلیدی: عرفان، توحید، ولایت، اخلاص، معرفت، تهذیب نفس.
مقدمـه
تعریف عرفان در لغت و اصطلاح
راغب اصفهانی (1416 ق، ص 560) در مفردات الفاظ قرآن کریم، معرفت و عرفان را ادراک شیء با اندیشیدن و تدبر در اثر آن دانسته است.
عرفان در اصطلاح، علم و ادراک خاص است که از راه تزکیة نفس و تصفیة جان به دست میآید؛ یعنی از طریق سیر و سلوک، مکاشفاتی نصیب سالک میشود که از وقایع و حقایق هستی حکایت میکند و نیازمند تفسیر است (صادقی ارزگانی، 1384، ص 22).
البته گاهی عرفان به مفهوم عام، یعنی وقوف به دقایق رموز چیزی (مقابل علم سطحی و قشری) است.
تقسیمات عرفان
عرفان عملی، همان مراحل سیر و سلوک است که نتیجه آن شهود قلبی حقایق هستی است (کاشفی، 1384، ص 18).
عرفان ممکن است سازنده و مثبت یا منفی و مخرب باشد. عرفان مثبت، یک حرکت پویا به سمت رشد و تعالی انسانی است و همة جنبهها، ظرفیتها و استعدادهای بشری را رو به تکامل میبرد؛ اما عرفان مخرب یا منفی، همان حرکت انحرافی از مسیر حق و رکود از پلههای انسانیّت و گوشهگیری افراطی از جامعه است.
در عرفان منفی، زهدگرایی و ریاضتهایی که این افراد میکشند، بیشتر برای کسب اعتبار و رتبة دنیایی است و به هدف سیر و سلوک الهی توجه ندارند.
این عارف نمایان در صحنههای سیاسی و اجتماعی حاضر نمیشوند و بیشتر به گوشهگیری مشغول هستند تا تلاش و فعالیت اقتصادی و توجه به اصلاح جامعه.
هدف عرفان از دیدگاه امام علی (ع)
امام علی (ع) اساس و شالودة دین، معرفت خداوند و کمال شناخت حضرت حق را تصدیق و توحید الهی میداند که باعث اخلاص انسان در تمامی مراحل زندگی و انجام همة امور میشود:
اول الدین معرفته و کمال المعرفته التصدیق به و کمال التصدق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له؛ اساس دین (آغاز دینداری)، شناخت خداوند است و کمال شناخت خداوند، تصدیق به وجود او (باور داشتن او) و کمال باور داشتن خدا، اقرار به توحید و یگانگی اوست و توحید او با اخلاص نسبت به او تکمیل میشود (نهجالبلاغه، خطبه 1، ص 20).
بنابراین، برای رسیدن به اخلاص باید فرد مؤمن ابتدا ایمان خود را کامل نماید تا به بینش توحیدی برسد و برای هیچ کس یا هیچ چیز در مقابل خداوند، ارزشی قائل نشود؛ بلکه تنها به سوی معبود و محبوب حقیقی حرکت نماید.
پس عبادت که همان تسلیم و خضوع در برابر معبود است، از احساس وابستگی وجود و کمال عبد به معبود ناشی میشود و این برخاسته از معرفت است (جعفری، 1358، ج 2، ص 53).
ضرورت و اهمیت بررسی شاخصههای عرفان امام علی (ع)
ألا و انّ لکّل مأموم اماماً یقتدی به و سیتضیء به نور علمه؛ آگاه باشید که هر شخصی را پیشوایی است که به او اقتدا میکند و از نور دانش او روشنی میجوید (نهجالبلاغه، نامه 45، ص 394).
بنابراین، باید دستورات و برنامههای عرفان ناب را از امام العارفین (ع) دریافت کرد و به گوش جان سپرد.
از طرفی، اگر ما بخواهیم به کمال انسانی خودمان برسیم، باید بدانیم که سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخصات آن چیست تا جامعة خودمان را همان گونه بسازیم و اگر ما انسان کامل را نشناسیم، قطعاً نمیتوانیم یک مسلمان کامل باشیم (مطهری، 1362، ص 6).
محورهای عرفان امام علی (ع) در نهجالبلاغه
الف. توحید محوری
امام المتقین، علی (ع) در ابتدا درس توحیدی را به سالک الی الله گوشزد مینماید:
الحمدلله العلّی عن شبه المخلوقین؛ حمد و سپاس خدایی را که از شباهت داشتن به مخلوقین والاتر است (خطبه 213، ص 310).
نفی شباهت از خداوند بدون هیچ قیدی بیان شده است؛ بنابراین، تمامی شئون شباهت را نهی میکند، مانند: شباهت در وجود، خلق، هیئت، صورت، حیات و ممات. در واقع، نفی شباهت به نوعی بیان قدرت و تسلّط خداوند بر تمام هستی است.
وقتی حقیقت توحید بر قلب سالک مستولی شد، شرک از میان میرود. آن گاه سالک همه جا فقط او را میبیند؛ پس رعایت حقوق الهی برای او بسیار مهم میشود. حضرت میفرماید:
طوبی لنفس ادّت الی ربها فرضها؛ خوشا به حال کسی که حقوق الهی را ادا نماید (نامه 45، ص 396).
کسی که حقوق الهی را ادا نماید، به مرحلهای میرسد که همواره خداوند را بر اعمالش ناظر میبیند؛ بنابراین، راه تجاوز و سرکشی را بر خود میبندد و توفیق مییابد که همواره در پرتوی «یاد الهی به اطمینان و آرامش برسد» [الا به ذکر الله تطمئن القلوب؛ (رعد، 28)].
أفیضوا فی ذکر الله فانّه احسن الذّکر؛ همواره به یاد خدا باشید که بهترین ذکرهاست (آمدی تمیمی، 1407، ج 1، ص 147).
از نظر امیرالمؤمنین، انسان موّحد بینش عمیق و معرفت کافی به ساحت مقدس ربوبی دارد؛ بنابراین، تفکّر توحیدی او تمام امور جهان را در ید حکمت الهی میبیند و لذا هرگز زبان به اعتراض نمیگشاید. در حالی که بسیارند کسانی که به دلیل ضعف معرفتی ناله و شکایت دارند و همواره نسبت به همه چیز معترض هستند. کلام عمیق امام علی (ع) این گونه است:
التوّحید الاّ تتوهمه و العدل ألاّ تتّهمه؛ توحید آن است که خدا را در وهم نیاوری و عدل آن است که او را متّهم نکنی (حکمت 470، ص 530).
علاوه بر اینکه فرد موّحد، خداوند را متّهم نمیکند و لب به شکایت نمیگشاید، تمام اموال و نعمتهایش را هدیهای الهی میبیند و مالک حقیقی آن را خداوند میداند و هیچ قدرت و مؤثری در جهان را شریک خداوند نمیپندارد، حتّی خودش را مالک خودش نمیداند؛ بنابراین، اطاعت از دستورات الهی و انواع بخششها و حقوق واجبه، مانند خمس، زکات و غیره برای او آسان میشود و جایی برای بهانهتراشی و عذر آوردن باقی نمیماند؛ چرا که بنده همواره به دنبال اجرای اوامر مولای خود است. اگر نعمتی یا مقامی هم از او سلب شد، آن را تکلیفی الهی میداند که برداشته شده و نه تنها ناراحت نیست؛ بلکه شکرگزار است. امام الموحدّین علی (ع) میفرماید:
انّا لا نملک مع الله شیئاً و لا نملک الاّ ما ملکنا، فمتی ملّکنا ما هو املک به منّا کلّفنا و متی اخذه منّا وضع تکلیفه عنّا؛ ما برابر خدا مالک چیزی نیستیم و مالک چیزی نمیشویم، جز آنچه او به ما بخشیده است. پس چون خدا چیزی به ما ببخشد که خود سزاوارتر است، وظایفی نیز به عهدة ما گذاشته است و چون آن را از ما گرفت، تکلیف خود را از ما برداشته است (حکمت 404، ص 520).
نکته مهم این است که لازمة چنین توحیدی که سراسر زندگی فرد را تحت تأثیر قرار دهد، یک نوع شناخت و بینش عمیق است؛ پس وقتی توحیدمحوری در گفتار و رفتار حاصل میشود که شخص دارای معرفتی عمیق نسبت به خالق باشد. حضرت علی (ع) میفرماید:
من عرف الله توحّد؛ هر کس خدا را شناخت، او را یکتا بداند (موحد شود) (آمدی تمیمی، 1407، ج 2، ص 158).
در نگاه امام علی (ع) آغاز دینداری با شناخت خداوند و معرفت او صورت میپذیرد و کامل شدن این شناخت با ورود ایمان به قلب فرد مؤمن است که تمام گرایشات و امیال او از همین نقطه سر چشمه میگیرد. نشانة توحید کامل نیز این است که در عمل، گفتار و نیّت خود فقط خداوند را در نظر داشته و همواره اخلاص ورزد. وقتی به عظمت و قدرت خداوند معرفت پیدا کرد و کوچکی خود را شناخت، حتماً در مقابل ساحت ملکوتی دربار الهی سر تعظیم فرود خواهد آورد و خضوع و خشوع در او نمایان خواهد شد. وقتی فرد به این مرحله رسید، بیچون و چرا دستورات الهی را اجرا خواهد کرد و از نواهی او پرهیز خواهد نمود. این شناخت، نه تنها در گفتار و اعمال، بلکه در حالات قلبی او نیز نفوذ خواهد داشت.
وقتی معرفت حاصل شد، با اعتراف به عجز مخلوق همراه است و نوعی محبّت و خشوع نسبت به قدرت برتر در او ایجاد میشود (جوادی آملی، 1372، ص 19-20). سعدی میگوید:
گر اهل معرفتی هر چه بنگری خوب است
که هر چه دوست کند همچو دوست محبوب است
حضرت آیت الله بهجت جملة جالبی در این رابطه دارند:
خداشناس مطیع خدا میشود و سر و کار با او دارد و موافق رضای او عمل میکند و در آنچه نمیداند، توقف مینماید تا بداند و آن به آن استعلام مینماید و عمل میکند و عملش از روی دلیل و توقفش از روی عدم دلیل است (بهداروند، 1357، ص 106).
او مطیع اوامر خداوند میشود و توحیدمحوری او به همة زندگیاش جهت میدهد و اگر این چنین نباشد، دچار شرک و گمراهی خواهد شد؛ بنابراین، موحد از دستورات الهی پیش نمیرود و عقب هم نمیماند و در مقابل خالق خاضع میشود. امام خمینی (ره) نیز میفرماید:
کسی که قلبش ایمان به عدم الهی جز «الله» دارد، گرایش به غیر خدا نکند، ستایش دیگران نکند و خوف و هراسی از غیر خدا نداشته باشد (همان، ص 53).
همچنین ایشان در نامهای که به فرزندش احمد نوشته، این گونه سفارش کرده است:
دیگران برای هر دانشمند، ثروتمند و قدرتمندی تعظیم میکنند و گاهی بالاتر از آنچه برای معبود میکنند [ستایش مینمایند]، از هر کس استمداد و استعانت میجویند و از قدرت حق غفلت دارند، تو دلت را به خدا بسپار و مؤثری جز او ندان (همان، ص 53-54).
وقتی حقیقت توحید بر قلب عارف مستولی شد، شرک از آن رخت میبندد.
ب. ولایت مداری
قرب الی الله توسط تولّی به ولایت اولیای دین صورت میگیرد. تولّی به معنی خودسپاری است و سالک در اثر ارتباط با ولیّ قرب و کثرت تقاضا از او و خالصتر شدن درجة تولی نسبت به ولیّ قرب، به عبودیت نزدیک میشود؛ چرا که ولیّ، هدایت کل تاریخ انسانی را به عهده دارد و همة انسانها را با تمام ضعفها و ظرفیتهایشان میشناسد و تصرف مستقیم در آنان مینماید و به عبارت دیگر، نه تنها راه را نشان میدهد، بلکه آنان را به مقصد حقیقی میرساند؛ بنابراین، عصمت لازمة اوست. او انسان کاملی است که برای هدایت دیگر انسانها برگزیده شده است. در واقع، ولیّ حلقۀ اتصال دنیا و آخرت است [أین السبب المتصل بین الارض و السماء (مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص 1041)]، خلیفۀ الله و اسم اعظم است، معدن کلمات الهی است [و کل شیء أحصیناه فی امام مبین (یس، 12)].
معیارهای ولیّ الهی از نظر نهج البلاغه عبارت است از:
1. ولیّ خدا قطب عالم امکان است.
حضرت میفرماید:
أنّ محلیّ منها محلّ القطب من الرّحا؛ جایگاه من چون محور آسیاب است به آسیاب (خطبه 3، ص 28).
2. انسان کامل جامع تمام علوم است.
یا کمیل ... ها انها هنا لعلماً جمّاً لو اصبت له حملة؛ ای کمیل! ... اینجا علم فراوانی است (اشاره به سینة مبارکش کرد). کاش افراد شایستهای مییافتم و به آنها تعلیم میدادم (حکمت 147، ص 470).
3. او خلیفة الله است.
اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدّعاه الی دینه؛ آنان (اهل البیت) جانشینان خدا بر روی زمین هستند و دعوتکنندگان به سوی دین او (همان، ص 472).
4. مؤید به روح القدس است.
من نور وحی و رسالت را میدیدم و رایحة نبوت را استشمام میکردم (خطبه 192، ص 284).
5. حجّت خداوند بر بندگان است.
بلی لا تخلوا الارض من قائم لله بحجّۀ، امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغموراً؛ آری، زمین خالی از حجّت خدا نیست یا آشکار و مشهور است یا در حال تقیه است و پنهان (حکمت 147، ص 470).
6. کمال عالم وجود است.
فانّا صنایع ربنّا و الخلق بعد صنائع لنا؛ ما آفریدگان پروردگارمان هستیم و خلایق بعد از آن تربیت شده و پروردههای ما هستند (نامه 28، ص 366).
بر سالک کوی حق لازم است که به چنین ولایتی سر سپارد تا به قرب الهی نائل شود. پای در پشت قدم ولیّ قرب نهد و در حرکت به سوی کمال از چراغ هدایت او بهره گیرد.
از دیدگاه امام علی (ع)، سالک هرگز بدون راهنمایی و دستگیری ولیّ الهی به قلّه عرفان، کمال انسانی و معرفت حقیقی نخواهد رسید:
علیکم بطّاعه أئمّتکم، فانّهم الشّهداء علیکم الیوم و الشفعاء لکم عندالله تعالی غداً؛ بر شما باد! به پیروی از پیشوایانتان، زیرا آنان امروز گواهان بر اعمالتان هستند و فردای قیامت نزد خداوند شفاعتکنندگان شما هستند (آمدی تمیمی، 1407، ج 2، ص 26).
انّما الأئمّة قوّام الله علی خلقه، و عرفائه علی عباده و لا یدخل الجنّه الاّ من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النّار الاّ من انکرهم و انکروه؛ به طور قطع امامان شیعه نمایندگان خدا بر آفریدههای او هستند و او را به بندگانش میشناسانند و هیچ کس داخل بهشت نشود، مگر آنکه امامان شیعه را بشناسد و آنان هم او را به نیکی بشناسند و وارد دوزخ نشود، مگر کسی که انکار امامان کند و آنان نیز او را انکار نمایند (همان، ج 1، ص 270).
سفارش حضرت علی (ع) به سالکان الی الله این است که راه سلوک بدون پیروی از ولایت امکان ندارد؛ پس آنان که از این راه منحرف شدهاند، به خطا رفتهاند و هلاک خواهند شد. بنابراین، ولایت محوری از شاخصههای مهم عرفانی است و عارف بدون آن همچون سیرکنندة در گمراهی است.
نحن الشّعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لا تؤتی البیوت الاّ من أبوابها فمن أتاها من غیر ابوابها سمّی سارقاً؛ ما محرم اسرار حق و یاران راستین و گنجینهها و درهای علوم پیامبریم، هیچ کس به خانهای مگر از درش وارد نمیشود و کسی که از غیر در وارد شود، سارق است (خطبه 154، ص 202).
همچنین:
انظروا اهل بیت نبیّکم فألزموا سَمْتَهم و اتّبعوا اثرهم، فلن یخرجوکم من هدی و لن یعیدکم فی ردی، فإن لبدوا فالبدوا و ان نهضوا فانهضوا و لا تسبقوهم فتضلّوا و لا تتأخّروا عنهم فتهلکوا؛ به اهل بیت پیامبرتان بنگرید، از آن سو که گام برمیدارند، بروید. قدم جای قدمشان بگذارید. هرگز آنها شما را از راه هدایت بیرون نمیبرند و به پستی و هلاکت باز نمیگردانند. اگر سکوت کردند، سکوت کنید و اگر قیام کردند، قیام کنید. از آنها پیشی نگیرید که گمراه میشوید و از آن عقب نمانید که نابود میشوید (خطبه 97، ص 128).
فیهم کرائم القرآن و هم کنوز الرحمن، ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم یسبقوا؛ آیات کریمة قرآن در شأن و منزلت اهل بیت نازل شده است و آنها گنجهای علوم خداوند رحمان هستند. اگر سخن بگویند، راست است و اگر سکوت کردند، از آنها سبقت گرفته نشود (خطبه 154، ص 202).
آیا رشتهای محکمتر از گنجینة علوم الهی میتواند راه مقصود را نمایان سازد، خطراتش را نشان دهد و مشکلاتش را بیان کند؟ آیا علم حقیقی و سلوک واقعی جز از طریق ولیّ الهی که از اهل بیت نبی است و دارای عصمت لدّنی میباشد، امکانپذیر است؟ اکنون دانسته میشود که چرا علی (ع) میفرماید: «ای مردم! از من بپرسید، زیرا من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم». او به مرتبة غیب آگاهتر از مرتبة شهود است. بدون واسطه درک حقایق هستی کرده و قلّهای است که امواج معارف از دامنههایش سرازیر است. آنان که از راه ولایت منحرف شدهاند، در پیمودن راه بندگی نیز به خطا رفتهاند. اینجا اهمیت سخن مولی آشکار میشود که فرمود:
العامل به غیر علم کالسّائر علی غیر طریق ... الاّ بعداً من حاجته؛ عملکننده بدون آگاهی مانند کسی است که به بیراهه میرود، هر چه تلاش کند، از مقصد دورتر میشود (همان).
ج. نهایت بندگی و اخلاص
امام علی (ع) با آنکه در قلّه ملکوت ایستاده بود تا آخرین لحظه زندگی دنیایی خویش، لحظهای از وظیفة بندگی خود کوتاه نیامد تا آنجا که در محراب عبادت به شهادت رسید. عبادت او، نه عبادت تجّار بود و نه عبادت خائفان، بلکه عبادت احرار بود.
مناجات شعبانیه، مناجاتهای او در نخلستان کوفه، گریستنهای بیحد و حصر او در مناجات با خداوند و پایبندی به حدود شرع تا آخرین لحظة زندگی او را ممتاز و یگانة جهان کرده است.
ایمان و امان و مذهبش بود نماز در وقت عروج، مرکبش بود نماز
هنگام که هنگامة آن کـار رسید چون بوسه میان دو لبش بود نماز (همان، ص 365)
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد:
علی عابدترین مردم بود و از همه مردم بیشتر نماز و روزه به جا میآورد و دیگران از او نماز، نافله و ادعیه میآموختند (ابن ابی الحدید، 1379، ج 1، ص 22).
از دیدگاه امام علی (ع) ادای حقوق الهی و پایبند بودن به احکام و شریعت، نه به دلیل منفعتطلبی است و نه رنجگریزی (از شکنجههای آخرت)، بلکه به خاطر شکر منعم و به دنبال حقیقتجویی فطرت انسانی است. بنابراین، ایشان میفرماید:
العبادة الخالصۀ ان لا یرجوا الرّجل الاّ ربّه و لا یخاف الاّ ذنبه؛ عبادت خالص آن است که مرد امیدی به غیر پروردگارش و ترسی از غیر گناهش نداشته باشد (همان، ج 1، ص 116)
از این فراز بر میآید که وقتی عبادت انسان را به غایت بندگی میرساند که با اخلاص و فقط برای رضای خداوند باشد؛ در این صورت، مؤمن فقط از گناهان خویش بیم دارد که دورکنندة او از مسیر الی الله است و نه چیز دیگر. ایشان در التزام و اهتمام به فرایض فرمود:
لا عبادۀ کأداء الفرض؛ هیچ پرستشی مانند به جا آوردن واجب نیست (ناظمزاده قمی، 1375، ص 384).
غایت بندگی، را هم طاعت و فرمانبرداری معرفی نمود: «غایة العبادة الطاعة» (همان، ص 386).
د. زهد و آخرتگرایی در کنار تلاش اقتصادی
او در کنار گفتن این سخن که:
ایّها الناس، انظروا الی الدنیا نظر الزاهدین فیها؛ ای مردم! به دنیا چون زاهدین بنگرید (همان، ص 135).
این کلام را هم فرموده است:
یا بنیانی اخاف علیک الفقر فاستعذ بالله منه؛ فرزندم! من از خطر فقر بر تو میترسم، پس از آن به خدا پناه ببر (حکمت 319، ص 504).
زهد علی (ع) از غنای نفس او ناشی شده است. او کسی بود که روزی چهار هزار دینار طلا به فقرا صدقه میداد و همان روز از گرسنگی سنگ به شکم میبست (ناظمزاده قمی، 1374، ص 318). بنابراین، زهد او برای خودنمایی و فقرنمایی نبود؛ بلکه برای اعتلای انسانیت بود.
زهد علی (ع) مسئولیتپذیری است. تلاش برای کسب حلال، خدمت به مردم، رفع نیازمندی حاجتمدان و از همه بالاتر، کسب رضایت الهی است و هرگز از محدودة دستورات الهی فراتر نمیرود.
تلاش برای ایجاد چنین روحیهای بسیاری از مشکلات زندگی انسان را حل خواهد نمود. این دستور برای همة انسانهایی است که خواستار آرامش در زندگی هستند و از بسیاری از امراض روحی مانند افسردگی، یأس، ترس و غیره شکایت دارند و آن اینکه: تأسف نخوردن بر گذشته و دل نبستن به آیندهای که هنوز نیامده است.
بنابراین، ایشان میفرماید:
من زهد فی الدّنیا استهان بالمصیبات؛ هر کسی در دنیا زهد ورزد، مصیبتها را ناچیز میشمرد (حکمت 31، ص 448).
زاهد آن نیست که گوشهگیری کرده و از نعمتهای الهی بهره نمیبرد؛ بلکه زاهد از نعمتها بهره میبرد و شکرگزار است، از محارم میپرهیزد، آرزوی دستنایافتنی او را در وهم و خیال نمیافکند، بلکه واقعاندیش است.
امام علی(ع) میفرماید:
لیس للعقال ان یکون شاخصاً الاّ فی ثلاث: مرّمة لمعاش أو خطوة فی معاد، او لذّۀ فی غیر مُحّرَم؛ خردمند را شایسته نیست که جز در یکی از این سه مورد به صحنه آید: سامان دادن به زندگی، برداشت گامی در راه معاد، لذت بردن بدون ارتکاب گناه (حکمت 390، ص 518).
ه. جهاد و حضور فعّالانه در اجتماع
حضرت نه تنها به جهاد تشویق میکرد؛ بلکه خود یکّهتاز میدان نبرد حق علیه باطل بود و کسی در تاریخ به اندازة علی (ع) در راه مبارزه با انحرافات، کجرویها و استبدادها به جهاد و مبارزه نپرداخت. در نظر ایشان، مجاهد با زبان، اموال، جان و به عبارتی، با تمام قدرت در راه خداوند مبارزه میکند و تمام دارایی و سرمایة وجودیاش را با خداوند معامله مینماید: به هدف اعتلای اسلام.
الله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و ألسنتکم فی سبیل الله؛ خدا را خدا را! در جهاد به اموالتان، جانهایتان و زبانهایتان در راه خدا (نامه 47، ص 398).
عارف حقیقی، زهد را در گوشهگیری از جامعه نمیداند، بلکه در متن جامعه حضور فعال دارد و نمونة بارز آن جهاد در راه حق با جبهة باطل است و این چنین محبت و عشق واقعی خویش را به حضرت حق، اثبات میکند.
و. بها دادن به تعقل و عزت نفس
شهید مطهری (1362، ص 160) در این باره کلامی زیبا دارد: «علی (ع) هرگز عقل را تحقیر نمیکند».
این جمله معنای عمیقی دارد و آن این است که در منطق علی (ع) عقل جایگاه ویژهای دارد: زیرا رساننده انسان به کمال و میزان تشخیص حق از باطل است. حضرت علی (ع) میفرماید:
لا شرف کالعلم؛ هیچ شرافتی، همچون علم نیست (حکمت 113، ص 462).
من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حق ربّه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیداً؛ هر کس بر بستر خانهاش بمیرد و در حالی که به حق پروردگارش و رسول و اهل بیتش معرفت داشته باشد؛ شهید مرده است (خطبه 190، ص 266).
همچنین یکی از شاخصههای عرفان حضرت علی (ع) بها دادن به عزت نفس و کرامت انسانی است. در روش علی (ع) عزت نفس و کرامت انسانی، راه رسیدن به کمال است و تخلّف از آن، انسان را به ورطة نابودی میکشاند.
اکرم نفسک عن کلّ دنیّة و ان ساقتک الی الّرغائب فإنّک لن تعتاض به ما تبذل من نفسک عوض؛ نفس خویش را از هر پستی برتر و بالاتر بدار، هر چند تو را به مقصد برساند؛ زیرا تو هرگز نمیتوانی در عوض آنچه از آبرو و شخصیت خود که در این راه میدهی، بهایی به دست آوری (نامه 31، ص 378).
بنابراین، از دیدگاه امام علی (ع) آبرو و شخصیت مؤمن در پرتوی عزت نفس او تأمین میشود و هیچ ارزشی بالاتر از آن برای انسان وجود ندارد.
ز. تهذیب نفس
و الجهاد منها (من دعائم الایمان) علی اربع شعب: علی الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر و الصّدق فی المواطن و شنئآن الفاسقین، فمن امر با لمعروف شد ظهور المؤمنین و من نهی عن المنکر أرغم انوف الکافرین و من صدق فی المواطن قضی ما علیه و من شنئیء الفاسقین و غضب لله غضب الله له و أرضاه یوم القیامۀ؛ جهاد از پایههای ایمان، دارای چهار قسمت است: امر به معروف و نهی از منکر، صدق و راستی در هنگامة نبرد، کینه و دشمنی با فاسقان. آنکه امر به معروف کند، پشت مؤمنان را محکم کرده و آنکه نهی از منکر نماید، بینی کافران را به خاک مالیده است و کسی که در میدانهای نبرد صادقانه بایستد، وظیفهاش را انجام داده است و آنکه فاسقان را دشمن بدارد و به خاطر خدا خشم گیرد، خداوند به خاطر او خشم کند و او را در روز قیامت خشنود خواهد کرد (حکمت 31، ص 448).
سفارش امام العارفین به سالک راه حق چنین است:
حضرت آگاهی میدهد به سالک که همواره قیمت نفس خویش را با آنچه نزد پروردگارش است، معامله کند و قدر و ارزش خود را با چیزی فروتر از آن، یعنی دنیا معامله نکند که در این صورت، در این تجارت ضرر کرده و سرمایه وجودیاش را به بهای کم از دست داده است. اکنون مهمترین مراحل تهذیب نفس را از نظر امام علی (ع) بیان میکنیم:
1.توبه
لاتکن ممّن یرجوا الاخرة به غیر العمل و یرجّی التّوبه به طول الأمل ... إن عرضت له شهوة أسلف المعصیة و سّوف التّوبه؛ از کسانی مباش که بدون عمل امید به سعادت آخرت دارند و به واسطة آرزوهای بلند امید قبول توبه را دارند... اگر شهوت به او رد کند نافرمانی و معصیت را پیش گیرد و توبه را پشت سراندازد (حکمت 150، ص 472).
بنابراین، اصل مهم در توبه و بازگشت به سوی خداوند این است که فرد توبهای نصوح و حقیقی نماید، به گونهای که در مقابل گناه و شهوت نلغزد و دلخوش به قبول توبه و از غافلان نشود.
2. تقوی
التّقی رئیس الاخلاق؛ تقوی، رئیس اخلاق است (حکمت 410، ص 520).
3. صبر
حضرت علی (ع) در بیان صبر (شکیبایی و تحّمل) میفرماید:
الصبر صبران: صبر علی ما نکره و صبر عمّا تحبّ؛ صبر بر دو گونه است: صبر بر آنچه کراهت داری و صبر بر چیزی که دوست داری (حکمت 55، ص 452).
انسانها عموماً در دو جایگاه دچار عدم شکیبایی میشوند: اول، هنگام مصیبت یا بلا یا رخدادی که خوشایند آنها نیست که اغلب زبان به ناسپاسی و شکایت میگشایند و دوم، هنگامی که یک خوشی یا رخداد خوشایند در انتظار آنهاست و گاهی برای رسیدن به آن حاضر میشوند که مرتکب گناه یا خطا بشوند و برای به دست آوردن آن هر کاری را انجام دهند؛ بنابراین، حضرت علی (ع) صبر را دو گونه معرفی مینماید: صبر بر آنچه کراهت داری و آنچه دوست داری.
پایههای صبر در نظر علی (ع) چنین است:
و الصبر منها علی اربع شعب: علی الشوق و الشّفق، و الزهد و الترقّب، فمن اشتاق الی الجنّه سلا عن الشّهوات و من اشفق من النار اجتنب المحّرمات و من زهد فی الدنیا استهان بالمصیبات و من ارتقب الموت سارع الی الخیرات؛
صبر بر چهار چیز است: اشتیاق، ترس، زهد و انتظار. پس هر کس مشتاق بهشت است، از خواهشهای نفسانی به دور است و هر کس از آتش دوزخ بهراسد، از محرمات دوری کند و هر کس در دنیا زهد ورزد، مصیبتها را سبک شمارد و هر کس که منتظر مرگ باشد، به سوی نیکیها بشتابد (حکمت 31، ص 448).
نتیجهگیری
گفتیم بررسی شاخصههای عرفان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه امری مطلوب برای یافتن معیار عرفان سازنده و مثبت، از عرفان منفی و مخرب است. مهمترین شاخصههای عرفان امام علی (ع) توحیدمحوری و اخلاص در همة امور، ولایتمداری حول محور اهل بیت (ع) تلاش اقتصادی در کنار آخرتگرایی، حضور فعّالانه در اجتماع، جهاد علیه باطل، بها دادن به عقل، عزّت نفس و تهذیب نفس و تزکیه است.
فهرست منابع
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.
3. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه (1379)، شرح نهجالبلاغه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشرنی.
4. اسداللهی، یدالله (1384)، تجلی عبودیت در مقام معرفت، قم: صحیفة خرد.
5. آمدی تمیمی، عبدالواحد (1407 ق)، غررالحکم و دررالکلم، لبنان: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
6. انصاریان، علی (1357)، الدلیل علی موضوعات نهجالبلاغه، تهران: انتشارات مفید.
7. بهداروند، محمدمهدی (1357)، رواق سحر، بیجا: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ نزسا.
8. بیات، محمدحسین (1374)، مبانی عرفان و تصّوف، تهران: انتشارات علامه طباطبایی.
9. بینام (1363)، معجم الفاظ قرآن کریم، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
10. جعفری، محمدتقی (1358)، شرح نهج البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
11. جوادی آملی، عبدالله (1372)، تحریر تمهید القواعد (نوشته صائن الدین علی بن محمد الترکه)، ویراستار حمید پارشا، قم: انتشارات الزهرا.
12. دشتی، محمد (بیتا)، فرهنگ موضوعات کلی نهج البلاغه، قم: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین.
13. راغب اصفهانی، ابی القاسم الحسین بن محمد، (1416 ق)، مفردات الفاظ قرآن، بیروت: دارالقلم.
14. سعدی شیرازی، شیخ مصلح الدین (بیتا)، گلستان، (از نسخة محمدعلی فروغی)، بیجا: انتشارات جاویدان.
15. شیخ الرئیس کرمانی، عباس (1385)، طور تجلّی، قم: انتشارات عصر ظهور.
16. صادقی ارزگانی، محمدامین (1384)، آموزههای عرفانی از منظر امام علی (ع)، قم: مؤسسه بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم).
17. عطار نیشابوری، محمدبن ابراهیم (1370)، تذکرۀ الاولیاء (نسخة نیکلسون)، تهران: انتشارات صفی علیشاه.
18. کاشفی، محمدرضا (1384)، عرفان و تصوف، قم: دفتر نشر فرهنگ معارف.
19. محمدی ریشهری، محمد (1379)، میزان الحکمۀ، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم: دارالحدیث.
20. مطهری، مرتضی (1362)، انسان کامل، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
21. ناظم زادة قمی، سید اصغر (1374)، علی (ع) آیینه عرفان، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
22. ______________ (1375)، جلوههای حکمت (گزیده موضوعی کلمات امیرالمؤمنین-)ع قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hossein7707
/ج