شرحي برخطبه قاصعه(1)

خطبه هاي اميرالمؤمنين علي عليه السلام از نظر فصاحت و بلاغت و محتوا در اوجي از کمال و ارزش است بويژه خطبه هايي که بطور کامل و بدون تقطيع مانند همين خطبه نقل شده باشد. قبل از ورود در بحث ذکر اين مطلب لازم است که آغاز و انجام خطبه براساس يک خط سير منظم و حساب شده يي تنظيم شده که شنونده و خواننده در جريان فکري و روحي ويژه قرار مي گيرد و يک سلسله ارتباطات علمي و
دوشنبه، 7 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شرحي برخطبه قاصعه(1)

شرحي برخطبه قاصعه(1)
شرحي برخطبه قاصعه(1)


 






 
حجت الاسلام و المسلمين سيد جمال الدين دين پرور
تکبر مانع بزرگ خودسازي
خطبه هاي اميرالمؤمنين علي عليه السلام از نظر فصاحت و بلاغت و محتوا در اوجي از کمال و ارزش است بويژه خطبه هايي که بطور کامل و بدون تقطيع مانند همين خطبه نقل شده باشد.
قبل از ورود در بحث ذکر اين مطلب لازم است که آغاز و انجام خطبه براساس يک خط سير منظم و حساب شده يي تنظيم شده که شنونده و خواننده در جريان فکري و روحي ويژه قرار مي گيرد و يک سلسله ارتباطات علمي و عملي براي او به وجود مي آيد که در مجموع به روشني و بصيرتي در زمينه تهذيب و رشد معنوي و اخلاقي دست مي يابد که زندگي را در ديدگاه او طور ديگري ترسيم کرده که همان «حياة طيبه»است.
يک خطيب ماهر و عالم مانند امام عليه السلام که علاوه برجايگاه علم الهي و فصاحت و بلاغت، يک مربي بزرگ و منحصر به فرد است براي ايرد خطبه همه شرايط را در نظر گرفته بويژه آنکه مخاطب او فقط نسل حاضر نيست بلکه در همه اعصار و قرون بايد مورد استفاده قرار گيرد. آنچه از خواننده خطبه انتظار مي رود آنست که با همه ظرفيت به استقبال آن بشتابند و عميقانه و محققانه در آن بينديشند و از آغاز تا پايان آنرا پيوسته مطالعه کرده و در صدد استخراج نکته ها و پيام هاي آن بوده و آنگاه از حوزه علم و تحقيق به غيبت زندگي و عمل وارد سازد اين مطالب در جلسه درس فضلا و طلاب عزيز مزکر آموزشي تخصّصي نهج البلاغه در
حوزه علميه قم ايراد گرديده و از آراء و نظرها و نکته سنجي هاي آنان استفاده گرديده است انشاء الله براي گوينده و شنونده و خواننده مفيد و مؤثر واقع گردد.

آغاز خطبه
 

اين خطبه معروف درباره بزرگترين و خطرناکترين بيماري روحي و اخلاقي يعني «تکبر»و مذمت آن و عوامل، نتايج و آثار آن و نيز نمونه و مصداق بارز متکبر يعني شيطان ايراد گرديده است در اين خطبه مطالب بسيار ارزشمند وجود دارد که بطور اجمال به يازده عنوان از عناوين اصلي آن اشاره مي شود که توجه بدانها در فهم خطبه نقش اساسي دارد.
1ـ ستايش خداوند که بزرگي و کبريايي ويژه اوست که محور اصلي بحث است يعني عنوان بزرگي و کبريايي فقط درباره خداوند صدق مي کند ودر قرآن کريم صفت«متکبر»براي ذات باريتعالي آمده است که «هو الله الذي لا اله ال هو الملک القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتکبر سبحان الله عما يشرکون»در واقع اين لفظ و اين صفت فقط يک مصداق دارد و آن خداوند متعال است. در واقع بزرگي و کبريايي و عزت مخصوص خداوند است. اگر کسي در اين حريم ويژه وارد شود و به پندار غلط، خود را بزرگ و داراي صفت کبريايي مي بينند، بداند نشانه انحراف فکري و معرفتي است که همان تکبر مذموم و مصطلح در علم اخلاق است.
2ـ خود بزرگ بيني ابليس و سرنوشت او يکي از نکات مهم که جنبه تاريخي هم دارد. نشان دادن مصداق مشخصي است که به اين بيماري و انحراف مبتلا گرديده است.
3ـ پند آموزي از سرنوشت ابليس و وحدت سنت الهي که درباره همه آفريدگان و همه زمانها ساري و جاري است. امام مي فرمايند علت اينکه شيطان رانده گشت تکبر او بود و شما فکر نکنيد که اين سقوط مخصوص شيطان است بلکه هر انساني که چنان کند چنين شود اين سنت الهي است وهر کس با نواميس الهي مخالفت کند کيفرش را خواهد ديد چه ابليس چه انسان.
4ـ برخورد داشتن مردم از شيطان و نيرنگهايش که همان تعصب و تکبر است.
5ـ بيان انگيزه تعصب ابليس که سرمنشا تعصبهاي جاهلي است.
6ـ برحذر داشتن از خود بزرگ بيني و سرانجام زشت آن.
7ـ هشدار به مردم از فرمانبرداري متکبران.
8ـ يکي از انگيزه هاي تکبر مال و اولاد است در حالي که مال و اولاد معيار بزرگي نيست بلکه وسيله امتحان الهي است.
9ـ سفارش به اراستگي به سلاح فروتني عليه تکبر.
10ـفروتني سرشت و روش همه پيامبران الهي بود.
11ـ هدف از عبادت چيرگي برنفس و ايجاد حالت تواضع است.
تکبر و کبريايي
«الحمد الله الذي لبس العزّ و الکبريا»اين دو کلمه «العز»و«الکبريا»دو پايه اصلي ابن خطبه است که همه بحثها روي آنها بنا شده و امام عليه السلام آنها را ويژه خداوند متعال مي داند عزت يعني قوت و نيرو و شکست ناپذيري کبريايي هم بمعناي فرمانروايي و حاکميت «و له الکبريا في السموات و الارض و هو العزيز الحکيم»در آسمانها و زمين بزرگواري و فرمانروايي از آن اوست و اوست پيروز حکيم.
مرحوم علامه طباطبايي هم در ذيل اين آيه به همين معني اشاره کرده اند«و عن ابن الاثير الکبريا العظمه و الملک و في المجمع السلطان القاهر و العظمه القاهره و العظمه و الرفعه»کبريا يعني عظمت حاکميت و فرمانروايي کامل و مطلق.
«و هي علي ايّ حال ابلغ معني من الکبر و مستعمل في العظمه غير الحسّية و مرجعه الي کمال وجوده و لا تناهي لکماله»اين کلمه معنايي فراتر از «کبر»دارد و در مورد عظمت غير حسّي به کار برده مي شود و بازگشت آن به کمال وجودي خداوند است که بي انتها و لا يتناهي است.
«و تقديم الخبر في له الکببريا»يفيد الحصر کما في قود«فلله الحمد»تقديم خبر در «له الکبرياء»افاده حصر دارد يعني کبريايي ويژه و منحصر آستان ربوبي است همانطور که ستايش منحصر به ذات باريتعالي است و ديگري نمي تواند در اين حريم الهي وارد شود و جز تصور و پنداري براي او چيزي نيست وواقعيت ندارد يعني يک موجود ضعيف و حقيري خود را به غلط بزرگ ديده است .
و در سوره يونس(2)کاربرد غلط«کبريا»را متعرض شده است که بت پرستها آنرا به غير خدا، و بت هاي خود نسبت مي دادند
«قالوا اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه آباءنا و تکون لکما الکبريا في الارض و ما نحن لکما بمؤمنين»
مشرکين به پيامبر گفتند تو مي خواهي ما را از پدرانمان جدا و منحرف کني و مي خواهي که کبريا و بزرگي براي شما باشد.
مرحوم علامه طباطبايي، کبريا را معني مي کند به الريا سه و الحکومه و انبساط القدره و نفوذ ان راده»بت پرستها به حضرت موسي و هارون گفتند شما آمده ايد دولت و حاکميت را از ما بگيريد که معلوم مي شود معناي صحيح کبريا همان عظمت و حاکميت و عزت هم بمعناي قدرت و قوت واقعي مي باشد همان معنايي که ويژه خداوند است و بت پرستها به غلط آنرا به بت ها نسبت مي دادند.
بنابراين عزت و عظمت بمعناي واقعي و صحيح مربوط به خداوند است و براي غير خدا نيست پس کساني که آن را به خود يا ديگري نسبت مي دهند مجازي و لفظي است اين چه عزت و قدرتي است که با يک «بت»از بين مي رود . و اين چه حاکميت و عظمتي است که با يک بخشنامه باطل مي شود. پس درباره خداوند عزت و کبريايي هست و در مورد غير خدا نيست.

تکبر بيماري بزرگ اخلاقي
 

براي روشن شدن موضوع اندکي به تشريح و توضيح مي پردازم
علم اخلاق مي گويند«حقيقه الکبر هياه نفسانيه تنشأ عن تصور الانسان نفسه اکمل من غيره(3)
تکبر يک حالت نفساني است که از تصور و پندار انسان پديد مي آيد.تصوري که خود را از ديگري بهتر و بالاتر مي بيند. پس اين هيات و شکل و شمايل روحي را خود انسان مي سازد انسان غير مهذّب اين حالت نفساني زشت را در خودش بوجود مي آورد.
و با اين تصور و پندار هميشه خود را از ديگري بهتر و بالاتر مي بيند گاهي انسان در عالم خيال زندگي مي کند يعني با تصور وتوهم براي خود دنيايي مي سازد مثل شاه وزير بازي بچه ها.
در هر صورت انسان متکبر در عالمي که از پندار ساخته چنين مي بيند که از ديگران بهتر و بالاتر است گاهي به دانش و زمان به ثروت و حتي ممکن است بدون اينکه امتيازي داشته باشد خود را از ديگران بهتر ببيند.
اي کاش اين تصوّر به همين جا متوقف مي شد اين تصوري که انسان متکبر براي خود چون تار عنکبوت تنيده است ادامه پيدا مي کند و به مرحله تحقق خارجي مي رسد و حالت«نفع»و سينه سپر کردن پيدا مي شود. اول تصور است و ذهن او را فرا مي گيرد و سپس چون قارچ رشد کرده و از حوزه فکر و پندار مي گذرد و به جسم و رفتار او مي رسد و همانطور که جسم در روح اثر مي گذارد روح هم اثر متقابل دارد اين فعل و انفعال يعني تبديل فکر به تغيير در روش و عمل و برخورد با ديگران که از آن تعبير به «نفخ»و به اصطلاح عامه«باد کردن»و«قيافه گرفتن»و براي خود«حريم قائل شدن»در روايات هم آمده است. اعوذ بک من نفخة الکبر«1»خدايا به تو پناه مي برم از باد کبر.

فرق عجب با کبر
 

در اين جا لازم است فرق بين عجب و کبر بيان شود،البته معناي عجب هم (4)شبيه کبر است با اين تفاوت که در کبر«متکبر عليه»وجود دارد يعني مي گويد من از فلاني بهترم اما در عجب اصلا کسي را به حساب نمي آورد که بگويد از او بهترم بلکه خود را مي بيند و خود را داراي فضيلتي که ندارد، مي داند. در هر صورت به هيچ کس اعتنا نمي کند تا خود را با او مقايسه کند و بهتر بداند.
نکته دوم آنکه متکبر، کاري به خدا ندارد يعني باور ندارد اين فضيلتي که دارد از خداست و خداوند متعال به او اعطا کرده است اگر انسان اينطور فکر کند و بداند هر چه دارد از خداست ديگر به بندگان خدا کبر نمي فروشد و با آنان متکبرانه و طلبکارانه نخواهد بود پس چه کسي که فضيلتها را از خود مي داند و در واقع معتقد است که اوست که خود را به اين مقام و موقعيت رسانده دقيقا همان حالت تکبر مذموم است.
و نکته سوم آنکه چنين مي پندارد که اين امتياز و ملک طلق اوست و هيچ قدرتي نمي تواند از او بگيرد و اين حالت خودبيني و خودپسندي به خود پرستي«در مقابل خدا پرستي»مي رسد و لو اينکه ظاهرا نماز هم بخواند.
هشدار به دانش پژوهان بيماري کبر بيشتر در افرادي که علم ثروت و يا مقام و موقعيتي دارند پيدا مي شود لذا اساتيد اخلاق اين مبحث را براي حوزه ها و دانشگاه ها بيشتر لازم مي دانند زيرا زمينه در آنان بيشتر است و اگر در انسان رسوخ پيدا کند همه فضائل را برباد مي دهد لذا از اوائل تحصيل بايد درس اخلاق به عنوان «پادزهري»براي اين بيماري بطور جدي مطرح باشد تا در کنار پيشرفت علم و دانش، مسأله مهم که تهذيب و تربيت است هم سير تکاملي خود را طي کند.

نشانه هاي کبر
 

اگر خداي ناکرده بيماري کبر در کسي بوجود آيد و رشد کند مردم را تحقير مي کند و براي آنان ارزش قائل نمي شود.
اگر هم مباحثه اوست به سخنان و نظراتش ترتيب اثر نمي دهد و او را مسخره مي کندو حتي با الفاظ توهين آميز او را وادار به سکوت مي نمايد و يا جايي که مي خواهد برود دوست دارد که عده يي پشت سراو راه بيفتند.
پيامبر اکرم«ص»فرمودند من تعظم في نفسه و اختلاف في مشيته لقي اله و هو غضبان(5)کسي که خود را بزرگ ببيند و در راه رفتنش خدعه کند خداوند در روز قيامت براو غضب نمايد.
علماي اخلاق در اين زمينه تصريح کرده اند که از نشانه هاي تکبر آنست که در راه رفتن برديگران پيش گيرد و آنها را پشت سرخود قرار دهد .
در زماني که مرحو م امام در قم بودند قبل از آغاز نهضت مرحوم پدر م نقل کردند که در کوچه يخچال قاضي مي رفتم ديدم امام تنها به طرف منزلشان در حرکتند من که به ايشان نزديک شدم احترام کردم و قدمهايم را آهسته برداشتم که از ايشان جلو نزنم چند قدمي که رفتند متوجه شدند که فردي تند تند آمد و سپس راه رفتنش را آهسته کرد ايستادند و روبروگرداندند و پس از سلام و احوالپرسي فرمودند فرمايشي داريد عرض کردم خير فرمودند خواهش مي کنم بفرمائيد و به حرکت خود ادامه دهيد من آهسته مي روم درواقع ايشان اجازه نداند شخصي دنبالشان راه برود.
انسان بايد به بندگان خدا احترام بگذارد و آنها را دست کم نگيرد کسي که ترک تواضع کند معلوم مي شود يا تکبر دارد و يا مقدمات اين بيماري در وجود او در حال شکل گيري است بايد سخت مراقبت کرد تا هر چه زودتر ريشه کن شود بي اعتنايي و بي تفاوتي در اينگونه موارد اخلاقي انسان را کم کم از وادي سير و سلوک و تهذيب و تربيت بکلي خارج کرده و از علم و دانش او هم کاري ساخته نيست و از هدف اصلي که رشد معنوي انسان است باز مي ماند.

تواضع شيخ شوشتري
 

داستاني از مرحوم علامه حاج شيخ محمد تقي شوشتري که از بزرگان علماي اسلام بودند نقل مي کنم من خدمت ايشان رسيده بودم منزل آن عالم بزرگ در شهرستان شوشتر بود منزلي قديمي و فرسوده و در چوبي بزرگ داشت دوستان و علاقمندان ايشان عرض کردند اجازه دهيد اين در را عوض کنيم باز و بسته کردن آن مشکل است و يک در جديدي تهيه کنيم. ايت الله شوشتري فرمود اين در را که مي خواهيد عوض کنيد چه مي کنيد و به کجا مي بريد گفتند به يک رعيت يا کارگري مي دهيم که از آن استفاده کند حاج شيخ که از توابع روزگار بود فرمود من با آن رعيت و کارگر چه فرقي دارم من هم مثل همان رعيت و کارگر هستم و بالاخره اجازه نداند.
کوتاه سخن آنکه انسان بايد با ابين بيماري اخلاقي مبارزه کند و نگذارد در وجود او راه يابد.
آقاي عميد زنجاني مي گفتند وقتي در قم بودم و منزل امام عليه الرحمة مي رفتم ايشان برمي خاستند و از من چون ديگر طلاب احترام مي کردند سالها بعد وقتي ايشان به نجف تبعيد شدند به عراق رفتم و به منزل امام وارد شدم ديدم امام مثل سابق برخورد نکردند و تمام قامت بلند شدند و به ايشان عرض کردم چرا مرا مثل سابق تحويل نگرفتيد و حضرتش فرمودند ديگر توانايي ندارم و پير شدم نه اينکه روش و حالات فرق کرده باشد.

پي نوشت ها :
 

ـ سلسله درسهاي شناخت نهج البلاغه در مرکز آموزش تخصصي نهج البلاغه در قم.
2ـ شرح ابن ميثم235/4
3ـ الميزان109/10
4ـ شرح ابن ميثم235/4
5ـ المحجة اليضا218/6
 

منبع: سالنامه النهج شماره 12- 11



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط