روش هاي پرورش آگاهي و بصيرت اخلاقي
انسان موجودي متفکر و آگاه است و به همين سبب، آگاهي و شناخت نقش مهمي در شکل دادن به گرايش ها و رفتارهاي وي دارد. اين قاعده در مورد گرايش ها و رفتارهاي اخلاقي انسان نيز صادق است. از اين رو، در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) پرورش شناخت و بصيرت اخلاقي مورد توجه بوده و روش هايي براي تحقق اين مهم مطرح شده است. اين روش ها به دو دسته تقسيم مي شوند: روش هاي آشنا کردن متربي با آموزه هاي اخلاقي و روش هاي پرورش تفکر اخلاقي.
در اينجا تذکر اين نکته ضروري است که روش هاي پرورش آگاهي و بصيرت اخلاقي همگي از اصل آموزش اصول اخلاقي همراه با پرورش فضائل اخلاقي (اصل چهارم) و اصل پرورش تعقل اخلاقي همراه با پرورش تعبد (اصل سوم) نشأت مي گيرند.
... يا علي، آفه الحديث الکذب و آفه العلم النسيان و آفه العباده الفتره و آفه السماحه المن و آفه الشجاعه البغي و آفه الجمال الخيلاء و آفه الحسب الفخر. يا علي، عليک بالصدق و لا تخرج من فيک کذبه أبداً و لا تجترئن علي خيانه أبداً و الخوف من الله کأنک تراه و ابذل مالک و نفسک دون دينک و عليک بمحاسن الاخلاق فارکبها و عليک بمساوي الاخلاق فاجتنبها (حراني، 1404، ص 6)؛ اي علي، آفت سخن دروغ است و آفت علم فراموشي و آفت عبادت سستي و آفت بزرگواري منت نهادن و آفت شجاعت ستم و آفت زيبايي نازيدن و آفت حسب افتخار است. اي علي، راستگويي را رها مکن و هيچ گاه دروغي از دهانت بيرون نيايد و هيچ گاه به خود جسارت خيانت مده و از خدا بترس، چنان که گويي او را مي بيني و مال و جانت را در راه دين بده و به فضائل اخلاقي عمل کن و از رذائل دوري کن.
توجه به سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) نشان مي دهد که آنها براي آشنا کردن متربيان با آموزه هاي اخلاقي از روش هايي که در ذيل بيان مي کنيم استفاده مي کردند:
تشخيص دهد و بر طبق آن عمل کند. معصومان (عليهم السلام) براي حل اين مشکل افزون بر بيان قواعد کلي اخلاقي، از روش خاصي استفاده مي کردند که همان بيان معيارهاي عملي است. براي نمونه به برخي از آموزه هاي نبوي توجه فرماييد:
حفت الجنه بالمکاره و حفت النار بالشهوات (مجلسي، 1404، ج 67، ص 78)؛ بهشت با سختي ها و ناملايمات احاطه شده است و جهنم با شهوات و تمايلات.
من سرته حسنه و ساءته سيئه فهو مؤمن (همان، ج 74، ص 170)؛ کسي که کار نيکو او را خشنود و کار بد او را ناخشنود کند مؤمن است.
دع ما يريبک إلي مالا يريبک (همان، ص 171)؛ آنچه را در درستي آن شک داري رها کن و به آنچه در درستي آن شک ندري عمل کن.
من وقي شر ثلاث فقد وقي الشر کله لقلقه و قبقبه و ذبذبه فلقلقه لسانه و قبقبه بطنه و ذبذبه فرجه (ديلمي، [بي تا]، ج 1، ص 103)؛ کسي که از شر سه چيز در امان باشد، از همه ي بدي ها در امان است: لقلقه، قبقبه و ذبذبه، لقلقه زبان است و قبقبه شکم و ذبذبه دامان.
هر يک از اين بيانات در بردارنده ي يک معيار علمي است که متربي به آساني مي تواند درست را از نادرست و رفتار شايسته را از ناشايسته تشخيص دهد. در روايت نخست، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معياري کلي در اختيار متربي قرار مي دهد که با آن مي تواند درست را از نادرست تشخيص دهد. قاعده اين است: هر کاري که مناسب با ميل ها و گرايش هاي نفساني انسان باشد، ناشايست است؛ و در مقابل هر کاري که با ميل ها و گرايش هاي نفساني ناسازگار باشد، يقيناً درست و شايسته است. براي نمونه، بي بند و باري جنسي با گرايش هاي نفساني آدمي سازگار است؛ بنابراين، براساس اين قاعده مي توان گفت عملي ناشايست است، ولي کمک به درماندگان با ميل هاي نفساني انسان ناسازگار است و بنابراين قاعده، رفتاري شايسته است.
در روايت دوم، خشنودي از کارهاي نيک و ناخشنودي دروني از کارهاي زشت را نشانه ي ايمان واقعي مي داند. اين معيار براي همه قابل استفاده است و هر کس با اندکي دقت و توجه به حالات خود مي تواند تشخيص دهد تا چه اندازه به دستورهاي اسلام، از جمله دستورهاي اخلاقي آن، پاي بند است.
در روايت سوم، قاعده ي يقين مطرح شده است. هرگاه به درستي کاري شک داشتي آن را رها کن و کاري را انجام بده که در شايسته بودن آن ترديد نداري. اين قاعده نيز به آساني مانع از آلوده شدن شخص به رفتارهاي ناشايست مي شود.
در روايت چهارم نيز به متربي هشدار مي دهد که سه عضو از اعضاي آدمي لغزشگاه هايي خطرناک هستند: زبان، شکم و دامان. بنابراين، متربي بايد پيوسته مراقب اين سه عضو باشد تا مبادا در دره ي آلودگي هاي اخلاقي سقوط کند.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز از همين روش براي بيان آموزه هاي اخلاقي استفاده کرده است. براي نمونه به اين آموزه ي اخلاقي از ايشان خطاب به فرزندشان، توجه فرماييد:
أي بني، تفهم وصيتي و اجعل نفسک ميزاناً فيما بينک و بين غيرک فأحبب لغيرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لنفسک و لا تظلم کما لا تحب أن تظلم و أحسن کما تحب أن يحسن إليک و استقبح من نفسک ما تستقبح من غيرک و ارض من الناس لک ما ترضي به لهم منک... (حراني، 1404، ص 68)؛ فرزندم، خودت را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده. پس آنچه را براي خودت دوست مي داري براي ديگران هم دوست بدار و آنچه را براي خودت نمي پسندي براي ديگران هم مپسند و ستم روا مدار چنان که دوست نداري به تو ستم روا داشته شود و نيکي کن چنان که دوست داري به تو نيکي کنند و آن دسته از رفتارهاي ديگران را که زشت مي شماري، اگر خودت هم انجام دادي زشت بشمار و آنچه را براي خود مي پسندي براي ديگران نيز بپسند.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين روايت، معياري بيان کرده اند که هر شخصي به وسيله ي آن مي تواند تکليف خود را در هر شرايطي تشخيص دهد. آن معيار اين است که انسان خود را به جاي ديگران قرار دهد. سپس ببيند اگر ديگران چه رفتاري با او انجام دهند براي او خوشايند و چه رفتاري انجام دهند براي او ناخوشايند است. رفتار خوشايند از نظر اخلاقي پسنديده و رفتار ناخوشايند ناپسنديده است. در سخني ديگر مي فرمايد:
الزاهد في الدنيا من لم يغب الحرام صبره و لم يشغل الحلال شکره (مجلسي، 1404، ج 75، ص 37)؛ زاهد در دنيا کسي است که حرام بر صبر او پيروز نشود و حلال او را از سپاسگزاري باز ندارد.
در اين روايت نيز مفهوم زهد با نشانه هاي عملي و عيني، نه با نشانه هاي مفهومي و ذهني، بيان شده که هر کسي مي تواند به آساني زهد خود و ديگران را با اين نشانه ها بسنجد.
تذکر اين نکته هم ضروري است که آنچه گفتيم، با آنچه امروزه در کتاب هاي اخلاق، با عنوان اصول و قواعد اخلاقي مطرح مي شود، تفاوتي اساسي دارد. در بسياري از منابع اخلاقي عدالت به عنوان اصلي اخلاقي مطرح شده است، اما مراد از اصل در اين کتاب ها قاعده اي است که ساير ارزش هاي اخلاقي از آن نشأت مي گيرند. چنين اصولي، با اينکه مورد قبول و در جاي خود لازم و ضروري اند، در مقام آموزش و براي حل مشکلي که در آغاز اين بحث مطرح شد، کافي نيستند؛ زيرا درک و تشخيص مصداق اين قواعد در بسياري از شرايط زندگي، به ويژه براي عموم مردم، امري مشکل است و به همين سبب، متربي با اتکا به اين اصل در بسياري از موارد نمي تواند وظيفه ي اخلاقي خود را تشخيص دهد. در حالي که معيارهاي مطرح شده در بيانات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام)، که پيشتر برخي از آنها را بيان کرديم، هم براي همگان قابل فهم اند و هم در تمام موقعيت هاي زندگي، مي توان با اتکا به آنها وظيفه ي اخلاقي خود را تشخيص داد. بنابراين، معيارهاي اخلاقي که بيان کرديم مکمل اصول و قواعد اخلاقي هستند.
يکي از موضوعات جالب توجه در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) اين است که آنان اهميت زيادي به آموزش بنيان هاي اخلاق و تربيت اخلاقي قائل شده و در فرصت هاي مقتضي مي کوشيدند جهان بيني اسلامي را که زيربناي اخلاق و تربيت اخلاقي اسلامي است به متربيان آموزش دهند. در اينجا تنها به نقل چند نمونه از اين آموزه ها اکتفا مي کنيم. اَنَس مي گويد:
خطبنا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) علي ناقته العضباء فقال: أيها الناس کأن الموت فيها علي غيرنا کتب و کأن الحق علي غيرنا وجب و کأن ما نسمع من الاموات سفر عما قليل إلينا راجعون نبوئهم أجداثهم و نأکل تراثهم کأنا مخلدون بعدهعم قد نسينا کل واعظه و أمنا کل جائحه، طوبي لمن أنفق ما اکتسبه من غير معصيه و جالس أهل الفقه و الحکمه و خالط أهل الذله و المسکنه، طوبي لمن ذلت نفسه و حسنت خليقته و صلحت سريرته و عزل عن الناس شره، طوبي لمن أنفق الفضل من ماله و أمسک الفضل من قوله و وسعته السنه و لم تشتهره البدعه (مجلسي، 1404، ج 74، ص 177)؛ رسول خدا در حالي که بر ناقه ي خود -عضباء - سوار بود خطبه اي ايراد کرد و فرمود: اي مردم، گويي مرگ بر ديگران نوشته شده و حق بر ديگران واجب شده و گويي مردگان مسافراني اند که به زودي به سوي ما باز مي گردند و نشانه ي بازگشت آنها قبرهاي آنهاست. ميراث آنها را مي خوريم چنان که گويي پس از آنان جاودانه ايم. هر مايه عبرتي را فراموش کرده و از هر سختي و خشکسالي در امان مانده ايم. خوشا آنان که هر چه را از غير گناه به دست آورده اند مي بخشند و با فقيهان و حکيمان مي نشينند و با مسکينان و دون پايگان رفت و آمد دارند. خوشا آنکه نفسش خوار و خلقش نيکو و باطنش صالح است و شرش به ديگران نمي رسد. خوشا آنکه زيادي مال خود را مي بخشد و زيادي سخنان خود را نگاه مي دارد و به سنت عمل مي کند و از بدعت بيزار است.
در اين روايت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نخست مباني و فلسفه ي اخلاق و تربيت اخلاقي را بيان مي کند و سپس مردم را به رفتارهاي پسنديده ي اخلاقي فرا مي خواند. بر پايه ي اين روايت، اعتقاد به خدا و معاد و اعتقاد به اينکه انسان بنده ي خداست و وظيفه ي او پيروي از دستورها خداست و سعادت و خوشبختي او در همين است و اگر کسي به دستورهاي خداوند عمل کند، نزد خدا با کسي که از دستورهاي او سرپيچي کند، يکسان نيست و خداوند در روز قيامت به حساب بندگان رسيدگي کرده، نيکوکاران را پاداش مي دهد و بدکاران را مجازات مي کند، همه از بنيان هاي اخلاق و تربيت اخلاقي نبوي است.
به اين سيره از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز توجه فرماييد. قيس بن عاصم مي گويد:
قدمت علي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في وفد من جماعه من بني تميم فقال لي: اغتسل بماء و سدر ففعلت ثم عدت إليه و قلت يا رسول الله عظنا عظه ننتفع بها. فقالک يا قيس إن مع العز ذلاً و إن مع الحياه موتاً و إن مع الدنيا آخره و إن لکل شيء حسيبا و علي کل شيء رقيباً و إن لکل حسنه ثواباً و لکل سيئه عقاباً و إن لکل أجل کتاباً و إنه يا قيس لابد لک من قرين يدفن معک و هو حي و تدفن معه و أنت ميت فإن کان کريماً أکرمک و إن کان لئيماً أسلمک، لا يحشر إلا معک و لا تحشر إلا معه و لا تسأل إلا عنه و لا تبعث إلا معه فلا تجعله إلا صالحاً فإنه إن کان صالحاً لم تأنس إلا به و إن کان فاحشاً لا تستوحش إلا منه و هو عملک (مجلسي، 1404، ج 74، ص 178)؛ با هيئتي از بني تميم نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتيم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: دستت را با آب و سدر بشوي. من اين کار را انجام دادم و برگشتم و گفتم اي رسول خدا، ما را موعظه اي کن تا از آن بهره مند شويم. فرمود: اي قيس، با هر عزتي ذلتي و با هر زندگي مرگي و با دنيا آخرتي است. همراه هر چيزي حساب کننده اي و بر هر چيزي مراقبي است. هر کار نيکي پاداش و هر کار زشتي عقاب دارد و هر اجلي ثبت شده است. اي قيس، به ناچار همراهي داري که با تو دفن مي شود در حالي که زنده است و تو با او دفن مي شوي در حالي که مرده اي. اگر آن همراه بزرگوار باشد، تو را بزرگ مي دارد و اگر پست باشد، تو را تسليم مي کند. جز با تو محشور نمي شود و تو نيز جز با او محشور نمي شوي و جز از آن پرسيده نمي شوي و جز با تو محشور نمي شود و تو نيز جز با او محشور نمي شوي و جز از آن پرسيده نمي شوي و جز با او برانگيخته نمي شوي. پس همراه خود را جز صالح و شايسته قرار مده که اگر شايسته باشد، جز با آن انس نمي گيري و اگر زشت باشد جز از آن وحشت نمي کني و آن همراه عمل توست.
در اين روايت نيز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با بياني زيبا و دلنشين نخست جهان بيني و پايه هاي تربيت اخلاقي را بيان مي کند، سپس قيس را به عمل نيکو فرا مي خواند و از عمل زشت برحذر مي دارد.
جهان بيني اخلاقي نه تنها در شکل گيري بصيرت اخلاقي تأثير دارد، بلکه افزون بر آن، در ايجاد انگيزه براي عمل به ارزش ها و آموزه هاي اخلاقي نيز مؤثر است. چرا که آگاهي از ارزش ها به تنهايي، نمي تواند انگيزه ي لازم براي عمل بر طبق آنها را در شخص ايجاد کند؛ زيرا انگيزه ي عمل بر طبق اين ارزش ها ريشه در اعتقادات بنيادين درباره ي جهان هستي و زندگي انسان در اين جهان دارد که عمدتاً ديني هستند.
إنما يؤتي الناس يوم القيامه عن إحدي من ثلاث: إما من شبهه في الدين ارتکبوها أو شهوه للذه آثروها أو عصبيه لحمه أعلموها فإذا لاحت لکم شبهه في الدين فآجلوها باليقين و إذا عرضت لکم شهوه فاقمعوها بالزهد و إذا عنت لکم غضبه فأدرؤوها بالعفو. إنه ينادي مناد يوم القيامه من کان له علي الله أجر فليقم فلا يقوم إلا العافون. ألم تسمعوا قوله تعالي: «فمن عفا و أصلح فأجره علي الله» (مجلسي، 1404، ج 74، ص 182)؛ در روز رستاخيز مردم از يکي از اين سه ناحيه گرفته مي شوند: شبهه اي ديني که مرتکب آن شده اند، ميل به لذتي که آن را برگزيده اند يا تعصب خويشاوندي که براساس آن رفتار کرده اند. هرگاه دچار شبهه اي در دين شديد، با يقين، مانع عمل به آن شويد و هرگاه شهوتي بر شما عرضه شد، آن را با زهد ريشه کن کنيد و هرگاه خشمي (برآمده از تعصب) شما را به زحمت انداخت، با عفو و بخشش آن را دفع کنيد؛ که روز رستاخيز منادي ندا مي دهد آنکه از خداوند پاداشي طلب دارد برخيزد و جز عفو کنندگان بر نمي خيزند. آيا نشنيده اي سخن خداوند متعال را که فرمود: آنکه ببخشد و درگذرد و اصلاح کند، پاداش او به عهده ي خداوند است.
در اين روايت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سه مانع رفتارهاي پسنديده را بيان کرده و براي مبارزه با آنها راه حل داده است. اين سه مانع عبارت اند از: شبهه در امور ديني، ميل و شهوت نامشروع و تعصب کور خويشاوندي. اکنون به سخني از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين زمينه توجه مي کنيم:
أهلک الناس اثنان خوف الفقر و طلب الفخر (همان، ج 74، ص 91)؛ دو چيز مردم را نابود کرده است: ترس از فقر و فخر فروشي.
و در روايتي ديگر مي فرمايد:
أيها الناس أياکم و حب الدنيا فإنها رأس کل خطيئه و باب کل بليه و قِران کل فتنه و داعي کل رزيه (همان جا)؛ اي مردم، از دنيا دوستي بپرهيزيد که سرچشمه ي همه ي خطاها و دريچه ي همه ي بلاها و همراه همه ي فتنه ها و فراخواننده ي همه ي مصيبتهاست.
الغضب يفسد الإيمان کما يفسد الخل العسل (کليني، 1365، ج 2، ص 302)؛ خشم ايمان را فاسد مي کند چنان که سرکه عسل را.
در کلمات گهربار اميرمؤمنان علي (عليه السلام) درباره ي عفت آمده است:
بالعفاف تزکو الاعمال (آمدي، 1366، ص 205)؛ با عفت ورزيدن اعمال انسان (از آلودگي ها) پاک مي شود.
آگاهي از پيامدهاي رفتارهاي اخلاقي و ضد اخلاقي سه اثر مهم تربيتي دارد: نخست آگاهي و بصيرت اخلاقي متربي را افزايش مي دهد؛ دوم قدرت انتخاب و تصميم گيري صحيح اخلاقي وي را تقويت مي کند؛ زيرا کسي که از پيامدهاي عمل آگاه است بهتر مي تواند سود و زيان آن را بسنجد و بر آن اساس درباره ي انجام دادن يا ندادن آن اقدام کند و سوم، آگاهي از پيامدهاي عمل در متربي، انگيزه براي عمل اخلاقي ايجاد و يا آن را تقويت مي کند؛ زيرا انسان معمولاً با انجام دادن هر رفتاري به دنبال نفع خويش است و وقتي بداند يک عمل ضد اخلاقي، در کنار لذت گذرا، زيان هاي پايداري دارد، به احتمال قوي از انجام آن سرباز مي زند؛ چنان که اگر بداند عمل اخلاقي در کنار مشقت موقت و گذرا، منافعي بلند مدت و مهم دارد، به احتمال قوي آن را انجام مي دهد.
کان في بني إسرائيل رجل و کان محتاجاً فألحت عليه امرأته في طلب الرزق فرأي في النوم أيما أحب أليک در همان من حل أو ألفان من حرام؟ فقال: در همان من حل. فقال: تحت رأسک فانتبه فرأي الدرهمين تحت رأسه فأخذهما و اشتري بدرهم سمکه فأقبل إلي منزله فلما رأته المرأه أقبلت عليه کاللائمه و أقسمت أن لا تمسها، فقام الرجل إليها فلما شق بطنها إذا بدرتين فباعهما بأربعين ألف درهم (مجلسي، 1404، ج 100، ص 29)؛ در بني اسرائيل مردي نيازمند بود که همسرش اصرار مي کرد تا او به دنبال روزي برود. مرد در خواب ديد که به او مي گويند دو درهم حلال نزد تو محبوب تر است يا دو هزار درهم حرام. مرد گفت: دو درهم حلال و پاسخ شنيد که دو درهم زير سر اوست. از خواب بيدار شد و دو درهمي را که زير سرش بود برداشت؛ با يک درهم آن ماهي اي خريد و به منزل آمد. هنگامي که همسرش او را ديد با ناخشنودي پيش آمد و سوگند ياد کرد که به ماهي دست نمي زند. مرد خود برخاست و هنگامي که شکم ماهي را پاره کرد، دو دُر در آن ديد و آنها را به چهل هزار درهم فروخت.
اين داستاني است که امام (عليه السلام) درباره ي ضرورت تأمين روزي خانواده از راه حلال و برکات آن بيان کرده است. همچنين در سيره اي ديگر از ايشان آمده است:
أن عابداً کان في بني إسرائيل، فأضاف امرأه من بني إسرائيل، فهم بها فأقبل کلما هم بها قرب إصبعاً من أصابعه إلي النار فلم يزل ذلک دأبه حتي أصبح. قال لها: اخرجي لبئس الضيف کنت لي (مجلسي، 1404، ج 14، ص 492)؛ عابدي در بني اسرائيل بود که شبي زني را مهمان کرد. هرگاه نَفْسش او را به انجام کار زشت وسوسه مي کرد، يکي از انگشتانش را به آتش نزديک مي کرد؛ او اين کار را تکرار کرد تا آفتاب برآمد. سپس به زن گفت: بيرون رو که بدمهماني بودي.
اين داستان نيز درباره ي عفت نفس و مقاومت در برابر هواي نفس است. داستان ديگري از امام باقر (عليه السلام) نقل شده که درباره ي قضاوت کردن است. آن حضرت مي فرمايد:
کان في بني إسرائيل قاض کان يقضي بالحق فيهم فلما حضره الموت قال لامرأته إذا أنا مت فاغسليني و کفنيني و ضعيني علي سريري و غطي وجهي فإنک لا ترين سوءاً فلما مات فعلت ذلک ثم مکثت بذلک حيناً ثم إنها کشفت عن وجهه لتنظر إليه فإذا هي بدوده تقرض منخره ففزعت من ذلک فلما کان الليل أتاها في منامها فقال لها: أفزعک ما رأيت؟ قالت: أجل لقد فزعت. فقال لها: أما لئن کنت فزعت ما کان الذي رأيت إلا في أخيک فلان أتاني و معه خصم له فلما جلسا إلي قلت: اللهم اجعل الحق له و وجه القضاء علي صاحبه. فلما اختصما إلي کان الحق له و رأيت ذلک بينا في القضاء فوجهت القضاء له علي صاحبه فأصابني ما رأيت لموضع هواي کان مع موافقه الحق (کليني، 1365، ج 7، ص 410)؛ در بني اسرائيل قاضي اي بود که در ميان آنان به حق حکم مي کرد. هنگامي که مرگش نزديک شد، به همسرش گفت: هرگاه از دنيا رفتم مرا غسل و کفن کن و بر تابوت بگذار و صورتم را بپوشان که منظره ي بدي نبيني. هنگامي که قاضي مُرد، همسرش به دستور او عمل کرد و پس از مدتي مقداري از کفن را از صورت شوهرش کنار زد تا صورتش را ببيند. ناگهان ديد کرمي بيني او را مي خورده و از اين صحنه بسيار وحشت کرد. شب شوهرش به خواب او آمد و گفت: آنچه را ديدي به خاطر برادر توست. او با کسي اختلاف داشت و نزد من آمد تا ميان آن دو حکم کنم. هنگامي که نزد من نشستند، گفتم خدايا، حق را به نفع برادرزنم قرار ده و قضاوت مرا به سود او جهت بده. وقتي طرح دعوا کردند، ديدم کاملاً حق به جانب برادر توست و من به نفع او و به زيان طرفش حکم کردم. آنچه ديدي بدان سبب است که من دوست داشتم حق به جانب برادر تو باشد، با اينکه حق نيز به جانب او بود.
در اين داستان، خطرناک بودن مقام قضاوت تبيين شده است. مطابق اين داستان اگر کسي در مقام قضاوت درباره ي پرونده اي که يکي از طرفين آن دوست يا خويشاوند اوست، دوست داشته باشد حکم به نفع دوست يا خويشاوند او صادر شود، هر چند در واقع هم حق به جانب دوست يا خويشاوند وي باشد، خداوند او را عذاب مي کند؛ زيرا قاضي در مقام داوري بايد کاملاً بي طرف باشد هم در مقام داوري و صدور حکم و هم از نظر قلبي و ذهني.
تحقيقات تربيتي نيز ثابت کرده اند داستان هاي با محتواي اخلاقي نقش مهمي در تربيت اخلاقي دارد. بنا به گفته ي هالستيد و تيلور (1) «بسياري معتقدند مطالعه ي داستان... هم موجب ارتقاي درک اخلاقي مي شود و هم موجب ارتقاي گرايش اخلاقي» (Halstead and Taylor, 1996, p.182).
از آنچه گفتيم روشن شد که داستان نقش مهمي در رشد و ارتقاي آگاهي و بصيرت اخلاقي دارد. اما اينکه ساز و کار تأثيرگذاري داستان چيست، چندان روشن نيست. به نظر مي رسد چند عامل در تأثيرگذاري داستان هاي اخلاقي مؤثرند:
نخست آنکه در داستان جذابيتي وجود دارد که روش هاي ديگر فاقد آن هستند و همين موجب مي شود مخاطبان توجه بيشتري به پيام هاي اخلاقي نهفته در آن بکنند.
دوم آنکه زندگي انساني پر از مسائل و مشکلات است و موفقيت هر کسي در غلبه بر اين مشکلات است. از سوي ديگر، چنان که مک اينتاير گفته، «فضيلت هاي اخلاقي راه هاي غلبه بر مشکلات و موانع زندگي است و شخص در داستان ها که در واقع، راه هاي پيروزي بر موانع و مشکلات را بيان مي کنند، فضيلت هاي اخلاقي مورد نياز را مي آموزد و دروني مي کند» (Elias, 1995, p.51).
سوم آنکه تأثير داستان هاي اخلاقي به رشد آگاهي و بصيرت اخلاقي محدود نمي شود، بلکه افزون بر آن، نگرش ها، انگيزه ها و رفتارهاي مطلوب اخلاقي را نيز در متربي ايجاد و تقويت مي کند؛ زيرا خواننده داستان، چنان که احمد مدکور به درستي بيان کرده، ناخواسته و ناآگاهانه، خود را جايگزين شخصيت هاي داستان کرده و حرکت هاي آنها را پي مي گيرد؛ چنان که گويي خود وي اعمال و حرکات قهرمان هاي داستان را انجام مي دهد و در نتيجه، با ناراحتي آنها ناراحت و با خوشحالي آنها خوشحال مي شود.
چهارم آنکه خواننده، به صورت ناخواسته و غير عمدي، خود را با قهرمانان داستان مقايسه مي کند؛ اگر قهرمانان داستان در موقعيتي برتر از وي باشند، آرزو مي کند او نيز در موقعيت قهرمانان داستان بود، ولي اگر قهرمانان داستان وضعيتي نامطلوب و ناخوشايند داشته باشند، از وضعيت خود راضي و به آن افتخار خواهد کرد (مدکور، 1993، ص 246). افزون بر همه ي اينها، انسان ها، به ويژه کودکان، سعي مي کنند رفتارهاي قهرمانان داستان را تقليد کنند. بدين ترتيب، مي توان گفت داستان، هم آگاهي و بصيرت اخلاقي متربي را رشد مي دهد و هم افزون بر آن، گرايش ها و انگيزه هاي مثبت اخلاقي را در او مي پرورد.
از اين رو، در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) بر رشد و پرورش تفکر اخلاقي - چنان که در بحث هدف تربيت اخلاقي گذشت - تأکيد شده است. سيره هاي مؤيد اين مدعا نيز در بحث هدف غائي تربيت اخلاقي در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) بيان شده است که در اينجا از تکرار آنها خودداري مي کنيم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) براي رشد و پرورش تفکر اخلاقي از شيوه هايي استفاده کرده اند که در ذيل آنها را بيان مي کنيم:
عليک بالفکر فإنه رشد من الضلال و مصلح الاعمال (آمدي، 1366، ص 57)؛ همواره در تفکر باش که از گمراهي به هدايت رهنمون مي شود و اعمال را اصلاح مي کند.
و در روايتي ديگر مي فرمايد:
إن التفکر يدعو إلي البر و العمل به (کليني، 1365، ج 2، ص 55)؛ تفکر به نيکي و عمل به آن فرا مي خواند.
همچنين در روايتي ديگر از ايشان مي خوانيم:
فکر المرء مرآه تريه حسن عمله من قبحه (آمدي، 1366، ص 57)؛ فکر انسان آينه اي است که زشت و زيباي رفتارش را نشانش مي دهد.
بديهي است که در اين روايت ها مراد از تفکري که انسان را به نيکي ها فرا مي خواند و بدي ها و نيکي هاي رفتار او را نشان مي دهد و اعمال او را اصلاح مي کند، انديشه در اعمال و رفتار اخلاقي (انديشه ي اخلاقي) است؛ زيرا تفکر در ساير موضوعات چنين نتيجه اي را به دنبال ندارد. افزون بر اين، در قرآن نيز مردم به تفکر در سرنوشت کساني که از قواعد اخلاقي تخلف کرده و قانون هاي الهي را زير پا گذاشته اند و پند گرفتن از سرنوشت آنها فراخوانده شده اند.
قل سيرو في الأرض فانظروا کيف کان عقبه المجرمين (نمل، 69)؛ بگو در زمين بگرديد و ببينيد سرنوشت گناهکاران چگونه شده است.
با توجه به اين مطالب مي توان گفت تفکر در اعمال و رفتار از نظر معصومان (عليهم السلام) اين نتيجه را دارد که حسن و قبح اعمال را مشخص مي کند و از اين طريق قدرت انديشه ي اخلاقي را تقويت مي کند و رشد مي دهد.
أتي رجل إلي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال: علمني. فقال: عليک باليأس مما في أيدي الناس فإنه الغني الحاضر. قال: زدني يا رسول الله. قال: إذا هممت فأمر فتدبر عاقبته فإن يک خيراً و رشداً فاتبعه و إن يک غياً فدعه (محدث نوري، 1408، ج 11، ص 306)؛ مردي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: مرا بياموز. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: از آنچه در دست مردم است نااميد باش که اين بي نيازي نقد است. مرد گفت: برايم بيشتر بگو. حضرت فرمود: هرگاه قصد کاري کردي، در عاقبت آن بينديش. اگر خوب بود و خير، ادامه اش بده و اگر شر بود و گمراهي، رهايش کن.
بر پايه ي اين روايت، تفکر در کار، پيش از انجام آن موجب مي شود حسن و قبح آن روشن شده و فرد از ارتکاب رفتارهاي ناشايست در امان بماند. افزون بر اين، مي توان گفت خود اين کار، تفکر و انديشه ي اخلاقي را نيز تقويت مي کند. اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد:
و إن لسان المؤمن من وراء قلبه و إن قلب المنافق من وراء لسانه لأن المؤمن إذا أراد أن يتکلم بکلام تدبره في نفسه فإن کان خيراً أبداه و إن کان شراً و اراه و إن المنافق يتکلم بما أتي علي لسانه لا يدري ماذا له و ماذا عليه (نهج البلاغه، ص 253)؛ قلب مؤمن در پشت زبان اوست و زبان مؤمن در پشت قلب او؛ زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخني بگويد، در آن انديشه مي کند؛ اگر خوب بود اظهار مي کند و اگر بد بود، مخفي مي نمايد. ولي منافق آنچه بر زبانش بيايد مي گويد و نمي داند چه سخني بر زيان او و چه سخني به سود اوست.
همچنين اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در سفارشي به امام حسين (عليه السلام) مي فرمايد:
من تورط في الأمور بغير نظر في العواقب فقد تعرض للنوائب التدبير قبل العمل يؤمنک الندم (محدث نوري، 1408، ج 11، ص 306)؛ کسي که بدون انديشه کردن در عواقب کارها در آنها فرو مي رود، در واقع خود را در معرض مصيبت ها قرار مي دهد؛ چرا که تدبر در کار پيش از انجام آن تو را از پشيماني نگاه مي دارد.
ان فتي من قريش أتي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال: يا رسول الله، إئذن لي في الزنا. فاقبل القوم عليه و زجروه فقالوا: مه، مه. فقال: أدنه. فدنا منه قريباً فقال أتحبه لامک؟ قال: لا و الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لامهاتهم. قال: أفتحبه لابنتک؟ قال: لا والله يا رسول الله، جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لبناتهم. قال: أفتحبه لاختک؟ قال: لا و الله يا رسول الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لاخواتهم. قال: أتحبه لعمتک؟ قال: لا و الله يا رسول الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لعماتهم. قال: أتحبه لخالتک؟ قال: لا والله يا رسول الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لخالاتهم. قال: فوضع يده عليه و قال: اللهم اغفر ذنبه و طهر قلبه و حصن فرجه قال فلم يکن بعد ذلک الفتي يلتفت إلي شيء (الهيثمي، 1408، ج 1، ص 129)؛ جواني از قريش نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: اي رسول خدا، به من اجازه ده زنا کنم!! مسلمانان به او هجوم آوردند و او را از اين سخن منع کردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: نزديک بيا و جوان نزديک آمد. به او فرمود: آيا دوست داري اين کار را با مادرت انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با مادرشان زنا کند. فرمود: آيا دوست داري با دختر تو اين کار را انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با دخترشان اين کار را انجام دهد. فرمود: آيا دوست داري با خواهر تو اين کار را انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند با خواهرشان زنا کنند. فرمود: آيا دوست داري با عمه ي تو اين کار را انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با عمه ي آنها زنا کند. فرمود: آيا دوست داري با خاله ي تو اين کار را انجام دهند؟ گفت نه اي رسول خدا، خدا مرا فدايت کند، فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با خاله ي آنها زنا کند. آنگاه دستش را بر جوان نهاد و گفت: خدايا، گناه او را ببخش و قلب او را پاک کن و دامان او را حفظ فرما. ابوامامه مي گويد: آن جوان پس از آن به چيزي از اين امور توجه نداشت.
همچنين اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
أن رجلاً أتي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال يا رسول الله، أمي أستأذن عليها؟ فقال: نعم. قال: و لم يا رسول الله؟ قال: أيسرک أن تراها عريانه؟ قال: لا. قال: فاستأذن عليها (راوندي، 1377، ص 136، ح 178)؛ مردي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و پرسيد: اي فرستاده ي خدا، آيا [هنگام ورود به منزل] بايد از مادرم اجازه بگيرم؟ فرمود: آري. مرد گفت: چرا، اي رسول خدا؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا از اينکه او را برهنه ببيني خوشحال مي شوي؟ گفت:نه؛ فرمود: پس اجازه بگير [و وارد شو].
در اين گفتگو، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نخست لزوم اجازه گرفتن فرزند هنگام ورود به منزل مادر و سپس دليل اين کار را بيان مي کند و مرد قانع مي شود. در سيره اي ديگر ابوذر مي گويد:
قالوا لرسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): ذهب أهل الإيثار بالأجور يصلون کما نصلي و يصومون کما نصوم و يتصدقون بفضول أموالهم. فقال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): أو ليس قد جعل الله لکم ما تتصدقون إن بکل تسبيحه صدقه و بکل تحميده صدقه و في بضع أحدکم صدقه؟ قال: فقالوا: يا رسول الله يأتي أحدنا شهوته و يکون له فيها أجر؟ قال: أرأيتم لو وضعتموها في الحرام أکان عليکم فيها وزر؟ قالوا: نعم. قال: فکذلک إذا وضعتموها في الحلال کان لکم فيها أجر (محدث نوري، 1408، ج 7، ص 263)؛ مسلمانان فقير به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کردند: اهل ايثار (ثروتمنداني که به ديگران کمک مالي مي کنند) همه ي پاداش ها را مي برند؛ زيرا مانند ما نماز مي خوانند و روزه مي گيرند و افزون بر اين، زيادي مال خود را صدقه مي دهند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا خداوند براي شما امکان صدقه را فراهم نکرده است؟ همانا هر تسبيح صدقه است، هر حمد صدقه است و آميزش شما با همسرانتان نيز صدقه است. مردم گفتند: اي رسول خدا، آيا رفع شهوت هم پاداش دارد؟ فرمود: آيا اگر آن را از راه حرام ارضا مي کرديد، گناه نبود؟ گفتند: چرا؛ فرمود: پس اگر آن را از راه حلال ارضا کنيد، پاداش مي گيريد.
در همه ي اين سيره ها پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با متربي گفتگو مي کند و در اين گفتگو هم ارزش هاي اخلاقي را به متربي آموزش مي دهد و سطح آگاهي او را بالا مي برد و هم از اين طريق، سطح تفکر اخلاقي آنها را به مراحل بالاتري ارتقا مي دهد و توجه آنها را به جنبه هايي از امور اخلاقي که تا آن زمان براي آنها مغفول بوده، جلب مي کند.
متفکران تربيتي نيز امروزه به نقش ارزشمند بحث و گفتگو در رشد تفکر اخلاقي پي برده اند. هالستيد و تيلور مي گويند: اين روش که از سوي کلبرگ براي ارتقاي استدلال اخلاقي دانش آموزان ابداع شد، امروزه بسيار رايج است و براي تأثيرگذاري بر نگرش ها و ديدگاه هاي دانش آموزان به کار مي رود (Halstead and Taylor, 1996, p.180).
از آنچه گفتيم روشن شد که در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) براي رشد و پرورش آگاهي و بصيرت اخلاقي از دو دسته روش استفاده شده است: روش هاي آشنا کردن متربي با آموزه هاي اخلاقي که شامل آموزش اصول و معيارهاي اخلاقي، تبيين جهان بيني و فلسفه ي ارزش هاي اخلاقي، تبيين موانع رفتارهاي اخلاقي و راه هاي غلبه بر آنها، بيان عواقب و پيامدهاي رفتارهاي اخلاقي و بيان داستان هاي اخلاقي است؛ و روش هاي پرورش تفکر که شامل روش تشويق به تفکر در مسائل، تشويق به تفکر قبل از اقدام به عمل و بحث و گفتگو درباره ي مسائل اخلاقي است.
در اينجا تذکر اين نکته ضروري است که روش هاي پرورش آگاهي و بصيرت اخلاقي همگي از اصل آموزش اصول اخلاقي همراه با پرورش فضائل اخلاقي (اصل چهارم) و اصل پرورش تعقل اخلاقي همراه با پرورش تعبد (اصل سوم) نشأت مي گيرند.
1. روش هاي آشنا کردن متربي با آموزه هاي اخلاقي
... يا علي، آفه الحديث الکذب و آفه العلم النسيان و آفه العباده الفتره و آفه السماحه المن و آفه الشجاعه البغي و آفه الجمال الخيلاء و آفه الحسب الفخر. يا علي، عليک بالصدق و لا تخرج من فيک کذبه أبداً و لا تجترئن علي خيانه أبداً و الخوف من الله کأنک تراه و ابذل مالک و نفسک دون دينک و عليک بمحاسن الاخلاق فارکبها و عليک بمساوي الاخلاق فاجتنبها (حراني، 1404، ص 6)؛ اي علي، آفت سخن دروغ است و آفت علم فراموشي و آفت عبادت سستي و آفت بزرگواري منت نهادن و آفت شجاعت ستم و آفت زيبايي نازيدن و آفت حسب افتخار است. اي علي، راستگويي را رها مکن و هيچ گاه دروغي از دهانت بيرون نيايد و هيچ گاه به خود جسارت خيانت مده و از خدا بترس، چنان که گويي او را مي بيني و مال و جانت را در راه دين بده و به فضائل اخلاقي عمل کن و از رذائل دوري کن.
توجه به سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) نشان مي دهد که آنها براي آشنا کردن متربيان با آموزه هاي اخلاقي از روش هايي که در ذيل بيان مي کنيم استفاده مي کردند:
آموزش اصول و معيارهاي اخلاقي
تشخيص دهد و بر طبق آن عمل کند. معصومان (عليهم السلام) براي حل اين مشکل افزون بر بيان قواعد کلي اخلاقي، از روش خاصي استفاده مي کردند که همان بيان معيارهاي عملي است. براي نمونه به برخي از آموزه هاي نبوي توجه فرماييد:
حفت الجنه بالمکاره و حفت النار بالشهوات (مجلسي، 1404، ج 67، ص 78)؛ بهشت با سختي ها و ناملايمات احاطه شده است و جهنم با شهوات و تمايلات.
من سرته حسنه و ساءته سيئه فهو مؤمن (همان، ج 74، ص 170)؛ کسي که کار نيکو او را خشنود و کار بد او را ناخشنود کند مؤمن است.
دع ما يريبک إلي مالا يريبک (همان، ص 171)؛ آنچه را در درستي آن شک داري رها کن و به آنچه در درستي آن شک ندري عمل کن.
من وقي شر ثلاث فقد وقي الشر کله لقلقه و قبقبه و ذبذبه فلقلقه لسانه و قبقبه بطنه و ذبذبه فرجه (ديلمي، [بي تا]، ج 1، ص 103)؛ کسي که از شر سه چيز در امان باشد، از همه ي بدي ها در امان است: لقلقه، قبقبه و ذبذبه، لقلقه زبان است و قبقبه شکم و ذبذبه دامان.
هر يک از اين بيانات در بردارنده ي يک معيار علمي است که متربي به آساني مي تواند درست را از نادرست و رفتار شايسته را از ناشايسته تشخيص دهد. در روايت نخست، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معياري کلي در اختيار متربي قرار مي دهد که با آن مي تواند درست را از نادرست تشخيص دهد. قاعده اين است: هر کاري که مناسب با ميل ها و گرايش هاي نفساني انسان باشد، ناشايست است؛ و در مقابل هر کاري که با ميل ها و گرايش هاي نفساني ناسازگار باشد، يقيناً درست و شايسته است. براي نمونه، بي بند و باري جنسي با گرايش هاي نفساني آدمي سازگار است؛ بنابراين، براساس اين قاعده مي توان گفت عملي ناشايست است، ولي کمک به درماندگان با ميل هاي نفساني انسان ناسازگار است و بنابراين قاعده، رفتاري شايسته است.
در روايت دوم، خشنودي از کارهاي نيک و ناخشنودي دروني از کارهاي زشت را نشانه ي ايمان واقعي مي داند. اين معيار براي همه قابل استفاده است و هر کس با اندکي دقت و توجه به حالات خود مي تواند تشخيص دهد تا چه اندازه به دستورهاي اسلام، از جمله دستورهاي اخلاقي آن، پاي بند است.
در روايت سوم، قاعده ي يقين مطرح شده است. هرگاه به درستي کاري شک داشتي آن را رها کن و کاري را انجام بده که در شايسته بودن آن ترديد نداري. اين قاعده نيز به آساني مانع از آلوده شدن شخص به رفتارهاي ناشايست مي شود.
در روايت چهارم نيز به متربي هشدار مي دهد که سه عضو از اعضاي آدمي لغزشگاه هايي خطرناک هستند: زبان، شکم و دامان. بنابراين، متربي بايد پيوسته مراقب اين سه عضو باشد تا مبادا در دره ي آلودگي هاي اخلاقي سقوط کند.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز از همين روش براي بيان آموزه هاي اخلاقي استفاده کرده است. براي نمونه به اين آموزه ي اخلاقي از ايشان خطاب به فرزندشان، توجه فرماييد:
أي بني، تفهم وصيتي و اجعل نفسک ميزاناً فيما بينک و بين غيرک فأحبب لغيرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لنفسک و لا تظلم کما لا تحب أن تظلم و أحسن کما تحب أن يحسن إليک و استقبح من نفسک ما تستقبح من غيرک و ارض من الناس لک ما ترضي به لهم منک... (حراني، 1404، ص 68)؛ فرزندم، خودت را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده. پس آنچه را براي خودت دوست مي داري براي ديگران هم دوست بدار و آنچه را براي خودت نمي پسندي براي ديگران هم مپسند و ستم روا مدار چنان که دوست نداري به تو ستم روا داشته شود و نيکي کن چنان که دوست داري به تو نيکي کنند و آن دسته از رفتارهاي ديگران را که زشت مي شماري، اگر خودت هم انجام دادي زشت بشمار و آنچه را براي خود مي پسندي براي ديگران نيز بپسند.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين روايت، معياري بيان کرده اند که هر شخصي به وسيله ي آن مي تواند تکليف خود را در هر شرايطي تشخيص دهد. آن معيار اين است که انسان خود را به جاي ديگران قرار دهد. سپس ببيند اگر ديگران چه رفتاري با او انجام دهند براي او خوشايند و چه رفتاري انجام دهند براي او ناخوشايند است. رفتار خوشايند از نظر اخلاقي پسنديده و رفتار ناخوشايند ناپسنديده است. در سخني ديگر مي فرمايد:
الزاهد في الدنيا من لم يغب الحرام صبره و لم يشغل الحلال شکره (مجلسي، 1404، ج 75، ص 37)؛ زاهد در دنيا کسي است که حرام بر صبر او پيروز نشود و حلال او را از سپاسگزاري باز ندارد.
در اين روايت نيز مفهوم زهد با نشانه هاي عملي و عيني، نه با نشانه هاي مفهومي و ذهني، بيان شده که هر کسي مي تواند به آساني زهد خود و ديگران را با اين نشانه ها بسنجد.
تذکر اين نکته هم ضروري است که آنچه گفتيم، با آنچه امروزه در کتاب هاي اخلاق، با عنوان اصول و قواعد اخلاقي مطرح مي شود، تفاوتي اساسي دارد. در بسياري از منابع اخلاقي عدالت به عنوان اصلي اخلاقي مطرح شده است، اما مراد از اصل در اين کتاب ها قاعده اي است که ساير ارزش هاي اخلاقي از آن نشأت مي گيرند. چنين اصولي، با اينکه مورد قبول و در جاي خود لازم و ضروري اند، در مقام آموزش و براي حل مشکلي که در آغاز اين بحث مطرح شد، کافي نيستند؛ زيرا درک و تشخيص مصداق اين قواعد در بسياري از شرايط زندگي، به ويژه براي عموم مردم، امري مشکل است و به همين سبب، متربي با اتکا به اين اصل در بسياري از موارد نمي تواند وظيفه ي اخلاقي خود را تشخيص دهد. در حالي که معيارهاي مطرح شده در بيانات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام)، که پيشتر برخي از آنها را بيان کرديم، هم براي همگان قابل فهم اند و هم در تمام موقعيت هاي زندگي، مي توان با اتکا به آنها وظيفه ي اخلاقي خود را تشخيص داد. بنابراين، معيارهاي اخلاقي که بيان کرديم مکمل اصول و قواعد اخلاقي هستند.
تبيين جهان بيني و فلسفه ي ارزش هاي اخلاقي
يکي از موضوعات جالب توجه در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) اين است که آنان اهميت زيادي به آموزش بنيان هاي اخلاق و تربيت اخلاقي قائل شده و در فرصت هاي مقتضي مي کوشيدند جهان بيني اسلامي را که زيربناي اخلاق و تربيت اخلاقي اسلامي است به متربيان آموزش دهند. در اينجا تنها به نقل چند نمونه از اين آموزه ها اکتفا مي کنيم. اَنَس مي گويد:
خطبنا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) علي ناقته العضباء فقال: أيها الناس کأن الموت فيها علي غيرنا کتب و کأن الحق علي غيرنا وجب و کأن ما نسمع من الاموات سفر عما قليل إلينا راجعون نبوئهم أجداثهم و نأکل تراثهم کأنا مخلدون بعدهعم قد نسينا کل واعظه و أمنا کل جائحه، طوبي لمن أنفق ما اکتسبه من غير معصيه و جالس أهل الفقه و الحکمه و خالط أهل الذله و المسکنه، طوبي لمن ذلت نفسه و حسنت خليقته و صلحت سريرته و عزل عن الناس شره، طوبي لمن أنفق الفضل من ماله و أمسک الفضل من قوله و وسعته السنه و لم تشتهره البدعه (مجلسي، 1404، ج 74، ص 177)؛ رسول خدا در حالي که بر ناقه ي خود -عضباء - سوار بود خطبه اي ايراد کرد و فرمود: اي مردم، گويي مرگ بر ديگران نوشته شده و حق بر ديگران واجب شده و گويي مردگان مسافراني اند که به زودي به سوي ما باز مي گردند و نشانه ي بازگشت آنها قبرهاي آنهاست. ميراث آنها را مي خوريم چنان که گويي پس از آنان جاودانه ايم. هر مايه عبرتي را فراموش کرده و از هر سختي و خشکسالي در امان مانده ايم. خوشا آنان که هر چه را از غير گناه به دست آورده اند مي بخشند و با فقيهان و حکيمان مي نشينند و با مسکينان و دون پايگان رفت و آمد دارند. خوشا آنکه نفسش خوار و خلقش نيکو و باطنش صالح است و شرش به ديگران نمي رسد. خوشا آنکه زيادي مال خود را مي بخشد و زيادي سخنان خود را نگاه مي دارد و به سنت عمل مي کند و از بدعت بيزار است.
در اين روايت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نخست مباني و فلسفه ي اخلاق و تربيت اخلاقي را بيان مي کند و سپس مردم را به رفتارهاي پسنديده ي اخلاقي فرا مي خواند. بر پايه ي اين روايت، اعتقاد به خدا و معاد و اعتقاد به اينکه انسان بنده ي خداست و وظيفه ي او پيروي از دستورها خداست و سعادت و خوشبختي او در همين است و اگر کسي به دستورهاي خداوند عمل کند، نزد خدا با کسي که از دستورهاي او سرپيچي کند، يکسان نيست و خداوند در روز قيامت به حساب بندگان رسيدگي کرده، نيکوکاران را پاداش مي دهد و بدکاران را مجازات مي کند، همه از بنيان هاي اخلاق و تربيت اخلاقي نبوي است.
به اين سيره از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز توجه فرماييد. قيس بن عاصم مي گويد:
قدمت علي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في وفد من جماعه من بني تميم فقال لي: اغتسل بماء و سدر ففعلت ثم عدت إليه و قلت يا رسول الله عظنا عظه ننتفع بها. فقالک يا قيس إن مع العز ذلاً و إن مع الحياه موتاً و إن مع الدنيا آخره و إن لکل شيء حسيبا و علي کل شيء رقيباً و إن لکل حسنه ثواباً و لکل سيئه عقاباً و إن لکل أجل کتاباً و إنه يا قيس لابد لک من قرين يدفن معک و هو حي و تدفن معه و أنت ميت فإن کان کريماً أکرمک و إن کان لئيماً أسلمک، لا يحشر إلا معک و لا تحشر إلا معه و لا تسأل إلا عنه و لا تبعث إلا معه فلا تجعله إلا صالحاً فإنه إن کان صالحاً لم تأنس إلا به و إن کان فاحشاً لا تستوحش إلا منه و هو عملک (مجلسي، 1404، ج 74، ص 178)؛ با هيئتي از بني تميم نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتيم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: دستت را با آب و سدر بشوي. من اين کار را انجام دادم و برگشتم و گفتم اي رسول خدا، ما را موعظه اي کن تا از آن بهره مند شويم. فرمود: اي قيس، با هر عزتي ذلتي و با هر زندگي مرگي و با دنيا آخرتي است. همراه هر چيزي حساب کننده اي و بر هر چيزي مراقبي است. هر کار نيکي پاداش و هر کار زشتي عقاب دارد و هر اجلي ثبت شده است. اي قيس، به ناچار همراهي داري که با تو دفن مي شود در حالي که زنده است و تو با او دفن مي شوي در حالي که مرده اي. اگر آن همراه بزرگوار باشد، تو را بزرگ مي دارد و اگر پست باشد، تو را تسليم مي کند. جز با تو محشور نمي شود و تو نيز جز با او محشور نمي شوي و جز از آن پرسيده نمي شوي و جز با تو محشور نمي شود و تو نيز جز با او محشور نمي شوي و جز از آن پرسيده نمي شوي و جز با او برانگيخته نمي شوي. پس همراه خود را جز صالح و شايسته قرار مده که اگر شايسته باشد، جز با آن انس نمي گيري و اگر زشت باشد جز از آن وحشت نمي کني و آن همراه عمل توست.
در اين روايت نيز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با بياني زيبا و دلنشين نخست جهان بيني و پايه هاي تربيت اخلاقي را بيان مي کند، سپس قيس را به عمل نيکو فرا مي خواند و از عمل زشت برحذر مي دارد.
جهان بيني اخلاقي نه تنها در شکل گيري بصيرت اخلاقي تأثير دارد، بلکه افزون بر آن، در ايجاد انگيزه براي عمل به ارزش ها و آموزه هاي اخلاقي نيز مؤثر است. چرا که آگاهي از ارزش ها به تنهايي، نمي تواند انگيزه ي لازم براي عمل بر طبق آنها را در شخص ايجاد کند؛ زيرا انگيزه ي عمل بر طبق اين ارزش ها ريشه در اعتقادات بنيادين درباره ي جهان هستي و زندگي انسان در اين جهان دارد که عمدتاً ديني هستند.
تبيين موانع رفتارهاي اخلاقي و راه هاي غلبه بر آنها
إنما يؤتي الناس يوم القيامه عن إحدي من ثلاث: إما من شبهه في الدين ارتکبوها أو شهوه للذه آثروها أو عصبيه لحمه أعلموها فإذا لاحت لکم شبهه في الدين فآجلوها باليقين و إذا عرضت لکم شهوه فاقمعوها بالزهد و إذا عنت لکم غضبه فأدرؤوها بالعفو. إنه ينادي مناد يوم القيامه من کان له علي الله أجر فليقم فلا يقوم إلا العافون. ألم تسمعوا قوله تعالي: «فمن عفا و أصلح فأجره علي الله» (مجلسي، 1404، ج 74، ص 182)؛ در روز رستاخيز مردم از يکي از اين سه ناحيه گرفته مي شوند: شبهه اي ديني که مرتکب آن شده اند، ميل به لذتي که آن را برگزيده اند يا تعصب خويشاوندي که براساس آن رفتار کرده اند. هرگاه دچار شبهه اي در دين شديد، با يقين، مانع عمل به آن شويد و هرگاه شهوتي بر شما عرضه شد، آن را با زهد ريشه کن کنيد و هرگاه خشمي (برآمده از تعصب) شما را به زحمت انداخت، با عفو و بخشش آن را دفع کنيد؛ که روز رستاخيز منادي ندا مي دهد آنکه از خداوند پاداشي طلب دارد برخيزد و جز عفو کنندگان بر نمي خيزند. آيا نشنيده اي سخن خداوند متعال را که فرمود: آنکه ببخشد و درگذرد و اصلاح کند، پاداش او به عهده ي خداوند است.
در اين روايت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سه مانع رفتارهاي پسنديده را بيان کرده و براي مبارزه با آنها راه حل داده است. اين سه مانع عبارت اند از: شبهه در امور ديني، ميل و شهوت نامشروع و تعصب کور خويشاوندي. اکنون به سخني از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين زمينه توجه مي کنيم:
أهلک الناس اثنان خوف الفقر و طلب الفخر (همان، ج 74، ص 91)؛ دو چيز مردم را نابود کرده است: ترس از فقر و فخر فروشي.
و در روايتي ديگر مي فرمايد:
أيها الناس أياکم و حب الدنيا فإنها رأس کل خطيئه و باب کل بليه و قِران کل فتنه و داعي کل رزيه (همان جا)؛ اي مردم، از دنيا دوستي بپرهيزيد که سرچشمه ي همه ي خطاها و دريچه ي همه ي بلاها و همراه همه ي فتنه ها و فراخواننده ي همه ي مصيبتهاست.
بيان عواقب و پيامدهاي رفتارهاي اخلاقي و ضد اخلاقي
الغضب يفسد الإيمان کما يفسد الخل العسل (کليني، 1365، ج 2، ص 302)؛ خشم ايمان را فاسد مي کند چنان که سرکه عسل را.
در کلمات گهربار اميرمؤمنان علي (عليه السلام) درباره ي عفت آمده است:
بالعفاف تزکو الاعمال (آمدي، 1366، ص 205)؛ با عفت ورزيدن اعمال انسان (از آلودگي ها) پاک مي شود.
آگاهي از پيامدهاي رفتارهاي اخلاقي و ضد اخلاقي سه اثر مهم تربيتي دارد: نخست آگاهي و بصيرت اخلاقي متربي را افزايش مي دهد؛ دوم قدرت انتخاب و تصميم گيري صحيح اخلاقي وي را تقويت مي کند؛ زيرا کسي که از پيامدهاي عمل آگاه است بهتر مي تواند سود و زيان آن را بسنجد و بر آن اساس درباره ي انجام دادن يا ندادن آن اقدام کند و سوم، آگاهي از پيامدهاي عمل در متربي، انگيزه براي عمل اخلاقي ايجاد و يا آن را تقويت مي کند؛ زيرا انسان معمولاً با انجام دادن هر رفتاري به دنبال نفع خويش است و وقتي بداند يک عمل ضد اخلاقي، در کنار لذت گذرا، زيان هاي پايداري دارد، به احتمال قوي از انجام آن سرباز مي زند؛ چنان که اگر بداند عمل اخلاقي در کنار مشقت موقت و گذرا، منافعي بلند مدت و مهم دارد، به احتمال قوي آن را انجام مي دهد.
بيان داستان هاي اخلاقي
کان في بني إسرائيل رجل و کان محتاجاً فألحت عليه امرأته في طلب الرزق فرأي في النوم أيما أحب أليک در همان من حل أو ألفان من حرام؟ فقال: در همان من حل. فقال: تحت رأسک فانتبه فرأي الدرهمين تحت رأسه فأخذهما و اشتري بدرهم سمکه فأقبل إلي منزله فلما رأته المرأه أقبلت عليه کاللائمه و أقسمت أن لا تمسها، فقام الرجل إليها فلما شق بطنها إذا بدرتين فباعهما بأربعين ألف درهم (مجلسي، 1404، ج 100، ص 29)؛ در بني اسرائيل مردي نيازمند بود که همسرش اصرار مي کرد تا او به دنبال روزي برود. مرد در خواب ديد که به او مي گويند دو درهم حلال نزد تو محبوب تر است يا دو هزار درهم حرام. مرد گفت: دو درهم حلال و پاسخ شنيد که دو درهم زير سر اوست. از خواب بيدار شد و دو درهمي را که زير سرش بود برداشت؛ با يک درهم آن ماهي اي خريد و به منزل آمد. هنگامي که همسرش او را ديد با ناخشنودي پيش آمد و سوگند ياد کرد که به ماهي دست نمي زند. مرد خود برخاست و هنگامي که شکم ماهي را پاره کرد، دو دُر در آن ديد و آنها را به چهل هزار درهم فروخت.
اين داستاني است که امام (عليه السلام) درباره ي ضرورت تأمين روزي خانواده از راه حلال و برکات آن بيان کرده است. همچنين در سيره اي ديگر از ايشان آمده است:
أن عابداً کان في بني إسرائيل، فأضاف امرأه من بني إسرائيل، فهم بها فأقبل کلما هم بها قرب إصبعاً من أصابعه إلي النار فلم يزل ذلک دأبه حتي أصبح. قال لها: اخرجي لبئس الضيف کنت لي (مجلسي، 1404، ج 14، ص 492)؛ عابدي در بني اسرائيل بود که شبي زني را مهمان کرد. هرگاه نَفْسش او را به انجام کار زشت وسوسه مي کرد، يکي از انگشتانش را به آتش نزديک مي کرد؛ او اين کار را تکرار کرد تا آفتاب برآمد. سپس به زن گفت: بيرون رو که بدمهماني بودي.
اين داستان نيز درباره ي عفت نفس و مقاومت در برابر هواي نفس است. داستان ديگري از امام باقر (عليه السلام) نقل شده که درباره ي قضاوت کردن است. آن حضرت مي فرمايد:
کان في بني إسرائيل قاض کان يقضي بالحق فيهم فلما حضره الموت قال لامرأته إذا أنا مت فاغسليني و کفنيني و ضعيني علي سريري و غطي وجهي فإنک لا ترين سوءاً فلما مات فعلت ذلک ثم مکثت بذلک حيناً ثم إنها کشفت عن وجهه لتنظر إليه فإذا هي بدوده تقرض منخره ففزعت من ذلک فلما کان الليل أتاها في منامها فقال لها: أفزعک ما رأيت؟ قالت: أجل لقد فزعت. فقال لها: أما لئن کنت فزعت ما کان الذي رأيت إلا في أخيک فلان أتاني و معه خصم له فلما جلسا إلي قلت: اللهم اجعل الحق له و وجه القضاء علي صاحبه. فلما اختصما إلي کان الحق له و رأيت ذلک بينا في القضاء فوجهت القضاء له علي صاحبه فأصابني ما رأيت لموضع هواي کان مع موافقه الحق (کليني، 1365، ج 7، ص 410)؛ در بني اسرائيل قاضي اي بود که در ميان آنان به حق حکم مي کرد. هنگامي که مرگش نزديک شد، به همسرش گفت: هرگاه از دنيا رفتم مرا غسل و کفن کن و بر تابوت بگذار و صورتم را بپوشان که منظره ي بدي نبيني. هنگامي که قاضي مُرد، همسرش به دستور او عمل کرد و پس از مدتي مقداري از کفن را از صورت شوهرش کنار زد تا صورتش را ببيند. ناگهان ديد کرمي بيني او را مي خورده و از اين صحنه بسيار وحشت کرد. شب شوهرش به خواب او آمد و گفت: آنچه را ديدي به خاطر برادر توست. او با کسي اختلاف داشت و نزد من آمد تا ميان آن دو حکم کنم. هنگامي که نزد من نشستند، گفتم خدايا، حق را به نفع برادرزنم قرار ده و قضاوت مرا به سود او جهت بده. وقتي طرح دعوا کردند، ديدم کاملاً حق به جانب برادر توست و من به نفع او و به زيان طرفش حکم کردم. آنچه ديدي بدان سبب است که من دوست داشتم حق به جانب برادر تو باشد، با اينکه حق نيز به جانب او بود.
در اين داستان، خطرناک بودن مقام قضاوت تبيين شده است. مطابق اين داستان اگر کسي در مقام قضاوت درباره ي پرونده اي که يکي از طرفين آن دوست يا خويشاوند اوست، دوست داشته باشد حکم به نفع دوست يا خويشاوند او صادر شود، هر چند در واقع هم حق به جانب دوست يا خويشاوند وي باشد، خداوند او را عذاب مي کند؛ زيرا قاضي در مقام داوري بايد کاملاً بي طرف باشد هم در مقام داوري و صدور حکم و هم از نظر قلبي و ذهني.
تحقيقات تربيتي نيز ثابت کرده اند داستان هاي با محتواي اخلاقي نقش مهمي در تربيت اخلاقي دارد. بنا به گفته ي هالستيد و تيلور (1) «بسياري معتقدند مطالعه ي داستان... هم موجب ارتقاي درک اخلاقي مي شود و هم موجب ارتقاي گرايش اخلاقي» (Halstead and Taylor, 1996, p.182).
از آنچه گفتيم روشن شد که داستان نقش مهمي در رشد و ارتقاي آگاهي و بصيرت اخلاقي دارد. اما اينکه ساز و کار تأثيرگذاري داستان چيست، چندان روشن نيست. به نظر مي رسد چند عامل در تأثيرگذاري داستان هاي اخلاقي مؤثرند:
نخست آنکه در داستان جذابيتي وجود دارد که روش هاي ديگر فاقد آن هستند و همين موجب مي شود مخاطبان توجه بيشتري به پيام هاي اخلاقي نهفته در آن بکنند.
دوم آنکه زندگي انساني پر از مسائل و مشکلات است و موفقيت هر کسي در غلبه بر اين مشکلات است. از سوي ديگر، چنان که مک اينتاير گفته، «فضيلت هاي اخلاقي راه هاي غلبه بر مشکلات و موانع زندگي است و شخص در داستان ها که در واقع، راه هاي پيروزي بر موانع و مشکلات را بيان مي کنند، فضيلت هاي اخلاقي مورد نياز را مي آموزد و دروني مي کند» (Elias, 1995, p.51).
سوم آنکه تأثير داستان هاي اخلاقي به رشد آگاهي و بصيرت اخلاقي محدود نمي شود، بلکه افزون بر آن، نگرش ها، انگيزه ها و رفتارهاي مطلوب اخلاقي را نيز در متربي ايجاد و تقويت مي کند؛ زيرا خواننده داستان، چنان که احمد مدکور به درستي بيان کرده، ناخواسته و ناآگاهانه، خود را جايگزين شخصيت هاي داستان کرده و حرکت هاي آنها را پي مي گيرد؛ چنان که گويي خود وي اعمال و حرکات قهرمان هاي داستان را انجام مي دهد و در نتيجه، با ناراحتي آنها ناراحت و با خوشحالي آنها خوشحال مي شود.
چهارم آنکه خواننده، به صورت ناخواسته و غير عمدي، خود را با قهرمانان داستان مقايسه مي کند؛ اگر قهرمانان داستان در موقعيتي برتر از وي باشند، آرزو مي کند او نيز در موقعيت قهرمانان داستان بود، ولي اگر قهرمانان داستان وضعيتي نامطلوب و ناخوشايند داشته باشند، از وضعيت خود راضي و به آن افتخار خواهد کرد (مدکور، 1993، ص 246). افزون بر همه ي اينها، انسان ها، به ويژه کودکان، سعي مي کنند رفتارهاي قهرمانان داستان را تقليد کنند. بدين ترتيب، مي توان گفت داستان، هم آگاهي و بصيرت اخلاقي متربي را رشد مي دهد و هم افزون بر آن، گرايش ها و انگيزه هاي مثبت اخلاقي را در او مي پرورد.
2. روش هاي پرورش تفکر اخلاقي
از اين رو، در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) بر رشد و پرورش تفکر اخلاقي - چنان که در بحث هدف تربيت اخلاقي گذشت - تأکيد شده است. سيره هاي مؤيد اين مدعا نيز در بحث هدف غائي تربيت اخلاقي در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) بيان شده است که در اينجا از تکرار آنها خودداري مي کنيم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) براي رشد و پرورش تفکر اخلاقي از شيوه هايي استفاده کرده اند که در ذيل آنها را بيان مي کنيم:
تشويق به تفکر در مسائل اخلاقي
عليک بالفکر فإنه رشد من الضلال و مصلح الاعمال (آمدي، 1366، ص 57)؛ همواره در تفکر باش که از گمراهي به هدايت رهنمون مي شود و اعمال را اصلاح مي کند.
و در روايتي ديگر مي فرمايد:
إن التفکر يدعو إلي البر و العمل به (کليني، 1365، ج 2، ص 55)؛ تفکر به نيکي و عمل به آن فرا مي خواند.
همچنين در روايتي ديگر از ايشان مي خوانيم:
فکر المرء مرآه تريه حسن عمله من قبحه (آمدي، 1366، ص 57)؛ فکر انسان آينه اي است که زشت و زيباي رفتارش را نشانش مي دهد.
بديهي است که در اين روايت ها مراد از تفکري که انسان را به نيکي ها فرا مي خواند و بدي ها و نيکي هاي رفتار او را نشان مي دهد و اعمال او را اصلاح مي کند، انديشه در اعمال و رفتار اخلاقي (انديشه ي اخلاقي) است؛ زيرا تفکر در ساير موضوعات چنين نتيجه اي را به دنبال ندارد. افزون بر اين، در قرآن نيز مردم به تفکر در سرنوشت کساني که از قواعد اخلاقي تخلف کرده و قانون هاي الهي را زير پا گذاشته اند و پند گرفتن از سرنوشت آنها فراخوانده شده اند.
قل سيرو في الأرض فانظروا کيف کان عقبه المجرمين (نمل، 69)؛ بگو در زمين بگرديد و ببينيد سرنوشت گناهکاران چگونه شده است.
با توجه به اين مطالب مي توان گفت تفکر در اعمال و رفتار از نظر معصومان (عليهم السلام) اين نتيجه را دارد که حسن و قبح اعمال را مشخص مي کند و از اين طريق قدرت انديشه ي اخلاقي را تقويت مي کند و رشد مي دهد.
تشويق به تفکر قبل از اقدام به عمل
أتي رجل إلي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال: علمني. فقال: عليک باليأس مما في أيدي الناس فإنه الغني الحاضر. قال: زدني يا رسول الله. قال: إذا هممت فأمر فتدبر عاقبته فإن يک خيراً و رشداً فاتبعه و إن يک غياً فدعه (محدث نوري، 1408، ج 11، ص 306)؛ مردي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: مرا بياموز. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: از آنچه در دست مردم است نااميد باش که اين بي نيازي نقد است. مرد گفت: برايم بيشتر بگو. حضرت فرمود: هرگاه قصد کاري کردي، در عاقبت آن بينديش. اگر خوب بود و خير، ادامه اش بده و اگر شر بود و گمراهي، رهايش کن.
بر پايه ي اين روايت، تفکر در کار، پيش از انجام آن موجب مي شود حسن و قبح آن روشن شده و فرد از ارتکاب رفتارهاي ناشايست در امان بماند. افزون بر اين، مي توان گفت خود اين کار، تفکر و انديشه ي اخلاقي را نيز تقويت مي کند. اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد:
و إن لسان المؤمن من وراء قلبه و إن قلب المنافق من وراء لسانه لأن المؤمن إذا أراد أن يتکلم بکلام تدبره في نفسه فإن کان خيراً أبداه و إن کان شراً و اراه و إن المنافق يتکلم بما أتي علي لسانه لا يدري ماذا له و ماذا عليه (نهج البلاغه، ص 253)؛ قلب مؤمن در پشت زبان اوست و زبان مؤمن در پشت قلب او؛ زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخني بگويد، در آن انديشه مي کند؛ اگر خوب بود اظهار مي کند و اگر بد بود، مخفي مي نمايد. ولي منافق آنچه بر زبانش بيايد مي گويد و نمي داند چه سخني بر زيان او و چه سخني به سود اوست.
همچنين اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در سفارشي به امام حسين (عليه السلام) مي فرمايد:
من تورط في الأمور بغير نظر في العواقب فقد تعرض للنوائب التدبير قبل العمل يؤمنک الندم (محدث نوري، 1408، ج 11، ص 306)؛ کسي که بدون انديشه کردن در عواقب کارها در آنها فرو مي رود، در واقع خود را در معرض مصيبت ها قرار مي دهد؛ چرا که تدبر در کار پيش از انجام آن تو را از پشيماني نگاه مي دارد.
بحث و گفتگو درباره ي مسائل اخلاقي
ان فتي من قريش أتي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال: يا رسول الله، إئذن لي في الزنا. فاقبل القوم عليه و زجروه فقالوا: مه، مه. فقال: أدنه. فدنا منه قريباً فقال أتحبه لامک؟ قال: لا و الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لامهاتهم. قال: أفتحبه لابنتک؟ قال: لا والله يا رسول الله، جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لبناتهم. قال: أفتحبه لاختک؟ قال: لا و الله يا رسول الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لاخواتهم. قال: أتحبه لعمتک؟ قال: لا و الله يا رسول الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لعماتهم. قال: أتحبه لخالتک؟ قال: لا والله يا رسول الله جعلني الله فداک. قال: و لا الناس يحبونه لخالاتهم. قال: فوضع يده عليه و قال: اللهم اغفر ذنبه و طهر قلبه و حصن فرجه قال فلم يکن بعد ذلک الفتي يلتفت إلي شيء (الهيثمي، 1408، ج 1، ص 129)؛ جواني از قريش نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: اي رسول خدا، به من اجازه ده زنا کنم!! مسلمانان به او هجوم آوردند و او را از اين سخن منع کردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: نزديک بيا و جوان نزديک آمد. به او فرمود: آيا دوست داري اين کار را با مادرت انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با مادرشان زنا کند. فرمود: آيا دوست داري با دختر تو اين کار را انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با دخترشان اين کار را انجام دهد. فرمود: آيا دوست داري با خواهر تو اين کار را انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند با خواهرشان زنا کنند. فرمود: آيا دوست داري با عمه ي تو اين کار را انجام دهند؟ گفت: نه اي رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با عمه ي آنها زنا کند. فرمود: آيا دوست داري با خاله ي تو اين کار را انجام دهند؟ گفت نه اي رسول خدا، خدا مرا فدايت کند، فرمود: مردم هم دوست ندارند کسي با خاله ي آنها زنا کند. آنگاه دستش را بر جوان نهاد و گفت: خدايا، گناه او را ببخش و قلب او را پاک کن و دامان او را حفظ فرما. ابوامامه مي گويد: آن جوان پس از آن به چيزي از اين امور توجه نداشت.
همچنين اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
أن رجلاً أتي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال يا رسول الله، أمي أستأذن عليها؟ فقال: نعم. قال: و لم يا رسول الله؟ قال: أيسرک أن تراها عريانه؟ قال: لا. قال: فاستأذن عليها (راوندي، 1377، ص 136، ح 178)؛ مردي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و پرسيد: اي فرستاده ي خدا، آيا [هنگام ورود به منزل] بايد از مادرم اجازه بگيرم؟ فرمود: آري. مرد گفت: چرا، اي رسول خدا؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا از اينکه او را برهنه ببيني خوشحال مي شوي؟ گفت:نه؛ فرمود: پس اجازه بگير [و وارد شو].
در اين گفتگو، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نخست لزوم اجازه گرفتن فرزند هنگام ورود به منزل مادر و سپس دليل اين کار را بيان مي کند و مرد قانع مي شود. در سيره اي ديگر ابوذر مي گويد:
قالوا لرسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): ذهب أهل الإيثار بالأجور يصلون کما نصلي و يصومون کما نصوم و يتصدقون بفضول أموالهم. فقال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): أو ليس قد جعل الله لکم ما تتصدقون إن بکل تسبيحه صدقه و بکل تحميده صدقه و في بضع أحدکم صدقه؟ قال: فقالوا: يا رسول الله يأتي أحدنا شهوته و يکون له فيها أجر؟ قال: أرأيتم لو وضعتموها في الحرام أکان عليکم فيها وزر؟ قالوا: نعم. قال: فکذلک إذا وضعتموها في الحلال کان لکم فيها أجر (محدث نوري، 1408، ج 7، ص 263)؛ مسلمانان فقير به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کردند: اهل ايثار (ثروتمنداني که به ديگران کمک مالي مي کنند) همه ي پاداش ها را مي برند؛ زيرا مانند ما نماز مي خوانند و روزه مي گيرند و افزون بر اين، زيادي مال خود را صدقه مي دهند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا خداوند براي شما امکان صدقه را فراهم نکرده است؟ همانا هر تسبيح صدقه است، هر حمد صدقه است و آميزش شما با همسرانتان نيز صدقه است. مردم گفتند: اي رسول خدا، آيا رفع شهوت هم پاداش دارد؟ فرمود: آيا اگر آن را از راه حرام ارضا مي کرديد، گناه نبود؟ گفتند: چرا؛ فرمود: پس اگر آن را از راه حلال ارضا کنيد، پاداش مي گيريد.
در همه ي اين سيره ها پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با متربي گفتگو مي کند و در اين گفتگو هم ارزش هاي اخلاقي را به متربي آموزش مي دهد و سطح آگاهي او را بالا مي برد و هم از اين طريق، سطح تفکر اخلاقي آنها را به مراحل بالاتري ارتقا مي دهد و توجه آنها را به جنبه هايي از امور اخلاقي که تا آن زمان براي آنها مغفول بوده، جلب مي کند.
متفکران تربيتي نيز امروزه به نقش ارزشمند بحث و گفتگو در رشد تفکر اخلاقي پي برده اند. هالستيد و تيلور مي گويند: اين روش که از سوي کلبرگ براي ارتقاي استدلال اخلاقي دانش آموزان ابداع شد، امروزه بسيار رايج است و براي تأثيرگذاري بر نگرش ها و ديدگاه هاي دانش آموزان به کار مي رود (Halstead and Taylor, 1996, p.180).
از آنچه گفتيم روشن شد که در سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) براي رشد و پرورش آگاهي و بصيرت اخلاقي از دو دسته روش استفاده شده است: روش هاي آشنا کردن متربي با آموزه هاي اخلاقي که شامل آموزش اصول و معيارهاي اخلاقي، تبيين جهان بيني و فلسفه ي ارزش هاي اخلاقي، تبيين موانع رفتارهاي اخلاقي و راه هاي غلبه بر آنها، بيان عواقب و پيامدهاي رفتارهاي اخلاقي و بيان داستان هاي اخلاقي است؛ و روش هاي پرورش تفکر که شامل روش تشويق به تفکر در مسائل، تشويق به تفکر قبل از اقدام به عمل و بحث و گفتگو درباره ي مسائل اخلاقي است.
پي نوشت ها :
1. Halstead and Taylor.
2. discussion.