از دخالت ناشيانه در تربيت بازايستيم
در شرايطي كه راه و روش تربيت را نمي دانيم اگر هيچ اقدامي نكنيم ، به تربيت فرزندان كمك بيشتري ميكنيم. اگر بتوانيم از تربيت ناشيانه خودداري ورزيم ، به تربيت شدن كودكان ياري مؤثرتري مي رسانيم. اگر مي دانستيم كه رها كردن مشكلات موقت كودك به جاي دستكاريهاي ناشيانه چه قدر به بهبود و كاهش آنها كمك ميكند دست از درمان آسيب زا برمي داشتيم.
در شرايطي كه راه و روش تربيت را نمي دانيم اگر هيچ اقدامي نكنيم ، به تربيت فرزندان كمك بيشتري ميكنيم. اگر بتوانيم از تربيت ناشيانه خودداري ورزيم ، به تربيت شدن كودكان ياري مؤثرتري مي رسانيم. اگر مي دانستيم كه رها كردن مشكلات موقت كودك به جاي دستكاريهاي ناشيانه چه قدر به بهبود و كاهش آنها كمك ميكند دست از درمان آسيب زا برمي داشتيم. اگر مي دانستيم كه چگونه، چه حرف هايي نزنيم و چگونه، چه اندرزهايي ندهيم به رسايي پيام تربيت قدرت بيشتري مي بخشيديم. اگر مي دانستيم كه چگونه تربيت نكنيم و چگونه تعليم ندهيم و چگونه تشويق و تنبيه نكنيم، به خوديابي، خودآموزي و خود رهبري كودك ياري بيشتري مي رسانديم. اگر قدري تأخير در تربيت كودكان داشتيم به پختگي آن ها كمك بيشتري مي كرديم. اگر از تبِ حرف باز مي ايستاديم، اگر از هجوم طرح ها و برنامه هاي تربيت عاريه اي دست بر مي داشتيم، قوه كشف و ابداع در افراد را فزوني مي بخشيديم. اگر مي توانستيم حكيمانه خاموش باشيم، در تأثيرگذاري بر وجود فرزندانمان گوياتر بوديم. اگر مي توانستيم به موقع كنار بكشيم تا كودك، خود را نه در ما بلكه در خود باز يابد دخالت فعال تري در تربيت او داشتيم. اگر مي توانستيم اندكي نسبت به مسئوليت و رفع بي تفاوتي آنها كمك كنيم و اگر مي توانستيم به جاي آنها ارزش گذاري نكنيم ؛ به استقلال، اعتماد به نفس، پشتكار و اراده آنها عظمت بيشتري مي بخشيديم و اگر مي توانستيم در محبت كردن معتدل باشيم، به جديت و اعتدال فرزندانمان در زندگي كمك بيشتري مي كرديم. اگر مي توانستيم اراده كودكان را در مقابله با دشواريها و چالشهاي زندگي تقويت كنيم به خود سازي، خودكفايتي و خود اتكايي آنها كمك بيشتري مي كرديم. اگر مي توانستيم و تحمل آن را داشتيم تا فرزندانمان را اندكي ناكام كنيم، آنها را به درك لذت كاميابي ارتقا مي بخشيديم. اگر مي توانستيم طعم آزادگي و قناعت را در نداري و محروميت مصلحتي به آنان بچشانيم فضيلتِ سيري و مناعت طبع را در آنها دروني مي كرديم.
اگر مي دانستيم كه نصيحت كردن، آموزش دادن نيست؛ ارائه مطالب ديني، تربيت ديني نيست؛ عادت دادن، ايجاد اخلاق دروني شده نيست؛ ياد دادن، تعليم دادن نيست؛ پاسخ دادن، قانع كردن نيست؛ نوازش كردن، محبت كردن نيست؛ ترحم كردن، احترام گذاشتن نيست؛ تعظيم كردن، تكريم كردن نيست و ... به فهم راه و روش تربيت، نزديك تر مي شديم.
اگر مي دانستيم زينت دوستي، زيبايي دوستي نيست؛ آراسته شدن ، لباس به رسم روز پوشيدن نيست؛ دانش آموختن، دريافت گواهي نامه نيست؛ پرهيزگار بودن، گريز از صحنه نيست؛ منعم بودن، پولدار بودن نيست؛ دلبسته بودن، برده بودن نيست؛ پاي بندي به وظيفه، تسليم بودن به فرمان ديگري نيست؛ مردم خواه بودن، مردم داري نيست؛ مصمم بودن، لجوج بودن نيست؛ موقر بودن، تكبر كردن نيست؛ احترام گذاشتن به خود، افاده نمودن به ديگران نيست؛ به عدالت رفتار كردن، تلافي نمودن نيست؛ شنيدن، گوش فرا دادن نيست؛ ديدن، بصيرت يافتن نيست؛ ايمن بودن، محفوظ ماندن نيست؛ آسودگي، لميدگي نيست؛ هم نوايي، هم انديشي نيست؛ محجوب بودن، مستور بودن نيست؛ مشاركت دادن، واگذار كردن نيست؛ حفظ كردن صرف قرآن، قرآني شدن نيست؛ امنيت رواني، روان آسايي نيست؛ اعانه دادن، عدالت ورزي نيست؛ دل خوشي، تن پروري نيست؛ خردورزي، دانش اندوزي نيست؛ پيشتاز بودن، پس راندن ديگران نيست؛ انضباط داشتن، افسار به گردن كردن نيست و... به فهم حقيقت " تربيت " و زيستن با " حقيقت " نزديك تر مي شديم.
اگر مي دانستيم قانون تربيت در درون طبيعت كودك به وديعه نهاده شده است، از قانون تراشي و نقش بازي در تربيت خودداري مي كرديم. اگر مي دانستيم تربيت واقعي، امري دروني، شخصي و خودانگيخته است، از تربيت بيروني، تحميلي و دگر انگيخته پرهيز ميكرديم.
اگر مي دانستيم كه تبليغ بدون ترغيب، ضد تبليغ است، از تبليغات صوري دست برمي داشتيم. اگر ميدانستيم كه تكرار كردن پيام، تحكيم بخشيدن به آن نيست، با كودكان به گونه اي ديگر رفتار ميكرديم. اگر مي دانستيم كه درصد عظيمي از ناهنجاري ها، كجروي ها، لجاجت ها، نافرماني ها، بزهكاريها و اختلالات عاطفي كودكان و نوجوانان، ناشي از اقدامات تربيتي ما بزرگسالان است، دست از اين گونه اصلاحات و روشها برميداشتيم.
اگر مي دانستيم تربيت كردن وابسته كردن، مطيع كردن، بارآوردن، دست پرورده سازي كردن، رام نمودن نيست؛ بلكه برعكس، فتح مداوم موانع رشد، خوديابي دائمي، خود رهبري، خودگرداني و خويشتن گستري مستمر است، آن گاه از آسيب رساني به شخصيت كودك پرهيز ميكرديم. اگر ميدانستيم تربيت عاريهاي و تصنعي، مانع تربيت اصولي، ريشهاي و طبيعي است از قالب ريزي و قالبسازيهاي كليشه اي در تربيت كودكان خودداري ميكرديم.
اگر مي دانستيم ديني كردن، ديني شدن نيست؛ نقش دادن، نقش پذيري و الگو پذيري نيست؛ آموزش دادن، باوراندن نيست؛ اطلاعات دادن، ايجاد معرفت نيست؛ لوليدن، فعال بودن نيست و معتقد كردن، تبليغ كردن نيست؛ بدون ترديد از قيم بودن در جريان تربيت باز مي ايستاديم.
اگر مي دانستيم كه ياد دادن، مانع ياد گرفتن است، هر چه سريع تر به آموزش و پرورش يك سويه و حافظه محور پايان مي داديم. اگر مي دانستيم كه جستجو براي كشف نادانستهها چه قدر از دانسته ها براي كودك مفيدتر است، هيچ گاه ذهن دانش آموزان را انبار دانش و معلومات ذهني نميكرديم. اگر مي دانستيم كه دستيابي به مجهول مهم تر از دست يافتن به معلوم است به پرورش فكر كودك كمك بيشتري مي كرديم.
اگر مي دانستيم كه تشنه كردن ذهن يادگيرنده از سيراب كردن ذهن وي، به رشد و خلاقيت او كمك بيشتري ميكند از پاسخ مداري و نمره گرايي در آموزش خودداري ميكرديم.
اگر مي دانستيم كه هدف تربيت، ايجاد نياز و تشنگي به حقيقت است تا كودك، خود به كشف آن دست يابد از ارائه مستقيم حقايق به كودك خودداري مي كرديم.
اگر مي دانستيم كه كودك از چيزي تبعيت مي كند كه در تراز رغبت فطري اوست، آن گاه هر پيامي را بر كانون رغبت او سوار مي كرديم و نه بر كانون رغبت و خواسته خود.
اگر مي دانستيم كه كودك تنها از كساني تبعيت ميكند كه مورد احترام اوست، آن گاه آموزش قوانين و ارزش ها را در قالب محبت و احترام ياد مي داديم.
اگر مي دانستيم كه اثر يك نما و يك نگاهِ معني دار و نافذ در تربيت، گوياتر از هزاران برنامه، پيام، كتاب و ... است تربيت نمادين را با تربيت كلامي همراه ميكرديم.
اگر مي دانستيم كه تغيير رفتار و تحول در ساختار روان آدمي تنها در هنگام پذيرش دروني حاصل ميشود، قبل از پاشيدن بذر به حاصل خيزكردن زمين مي پرداختيم.
و بالاخره اگر مي دانستيم كه تربيت متربي در آينه كردار و سيرت مربي عملي مي شود از اقدامات، برنامهها، نصيحتها و قالب ريزيهاي گفتاري و صوري پرهيز ميكرديم و به اين عبارت آشنا اما مهجور اقتدا ميكرديم كه " دو صد گفته چو نيم كردار نيست " و به اين تأويل وتعبير " هولوسيوس " ايمان مي آورديم كه: " كودكان، نادان به دنيا مي آيند نه ابله، آنان به واسطه تربيت ما بزرگسالان به بلاهت كشانيده مي شوند".
اگر با بصيرتي عميق و اعجابي شورانگيز، دگر باره به اين حديث زيبا و تكان دهنده مي نگريستيم كه: (كسي كه بدون بصيرت اقدام به عملي نمايد مانند پوينده
در شرايطي كه راه و روش تربيت را نمي دانيم اگر هيچ اقدامي نكنيم ، به تربيت فرزندان كمك بيشتري ميكنيم. اگر بتوانيم از تربيت ناشيانه خودداري ورزيم ، به تربيت شدن كودكان ياري مؤثرتري مي رسانيم. اگر مي دانستيم كه رها كردن مشكلات موقت كودك به جاي دستكاريهاي ناشيانه چه قدر به بهبود و كاهش آنها كمك ميكند دست از درمان آسيب زا برمي داشتيم. اگر مي دانستيم كه چگونه، چه حرف هايي نزنيم و چگونه، چه اندرزهايي ندهيم به رسايي پيام تربيت قدرت بيشتري مي بخشيديم. اگر مي دانستيم كه چگونه تربيت نكنيم و چگونه تعليم ندهيم و چگونه تشويق و تنبيه نكنيم، به خوديابي، خودآموزي و خود رهبري كودك ياري بيشتري مي رسانديم. اگر قدري تأخير در تربيت كودكان داشتيم به پختگي آن ها كمك بيشتري مي كرديم. اگر از تبِ حرف باز مي ايستاديم، اگر از هجوم طرح ها و برنامه هاي تربيت عاريه اي دست بر مي داشتيم، قوه كشف و ابداع در افراد را فزوني مي بخشيديم. اگر مي توانستيم حكيمانه خاموش باشيم، در تأثيرگذاري بر وجود فرزندانمان گوياتر بوديم. اگر مي توانستيم به موقع كنار بكشيم تا كودك، خود را نه در ما بلكه در خود باز يابد دخالت فعال تري در تربيت او داشتيم. اگر مي توانستيم اندكي نسبت به مسئوليت و رفع بي تفاوتي آنها كمك كنيم و اگر مي توانستيم به جاي آنها ارزش گذاري نكنيم ؛ به استقلال، اعتماد به نفس، پشتكار و اراده آنها عظمت بيشتري مي بخشيديم و اگر مي توانستيم در محبت كردن معتدل باشيم، به جديت و اعتدال فرزندانمان در زندگي كمك بيشتري مي كرديم. اگر مي توانستيم اراده كودكان را در مقابله با دشواريها و چالشهاي زندگي تقويت كنيم به خود سازي، خودكفايتي و خود اتكايي آنها كمك بيشتري مي كرديم. اگر مي توانستيم و تحمل آن را داشتيم تا فرزندانمان را اندكي ناكام كنيم، آنها را به درك لذت كاميابي ارتقا مي بخشيديم. اگر مي توانستيم طعم آزادگي و قناعت را در نداري و محروميت مصلحتي به آنان بچشانيم فضيلتِ سيري و مناعت طبع را در آنها دروني مي كرديم.