تربيت از طريق مناظره
الف) مفهوم شناسي
ابن سينا مناظره را از نظر و اعتبار و هدف از آن را مباحثه در مورد دو رأي مقابل يکديگر مي داند، به گونه اي که هر يک از اين دو مناظره کننده، متکفل بيان حق بودن رأي و نظر خويش است و مناظره کننده ديگر نيز در اين امر به او کمک مي کند (ابن سينا، 1405، ص 15).
بر طبق اين تعريف، در مناظره تنها دو رأي در مقابل يکديگر است و هدف مناظره کنندگان، بيان حق بوده و هيچ گونه دشمني با هم و برتري جويي بر يکديگر ندارند و در صورت روشن شدن حق، به آن گردن مي نهند و از اينجاست که فرق مناظره با جدل روشن مي شود؛ چرا که در جدل، هدف هر يک از دو طرف اثبات نظر خود و غلبه بر ديگري است؛ يعني در جدل تنها کشف حقيقت هدف نيست، بلکه هدف اثبات و قبولاندن نظر خويش و پيروزي بر ديگري است. بنابراين، نوعي دشمني نيز در آن وجود دارد، چنان که از لفظ جدل نيز اين معنا استفاده مي شود؛ زيرا جدل در لغت به معناي «لَدَدْ» است و لدد به معناي شدت در دشمني و لجاجت کلامي است و اغلب با حيله گري و گاه با خروج از عدل و انصاف همراه است (مظفر، 1366، ص 371).
بنابراين، مناظره غير از جدل است؛ در عين حال گاهي بر جدل نيز مناظره اطلاق مي شود. مرحوم مظفر در اين باره مي گويد: لفظ «جدل» مناسب ترين لفظ عربي براي اين صناعت است. لفظ جدل حتي از لفظ مناظره، محاوره و مباحثه نيز مناسب تر است، گرچه هر يک از اين الفاظ نيز با اين صناعت اجمالاً مناسبتي دارند؛ چنان که گاهي کلمه مناظره نيز براي آن استعمال مي شود؛ مثلاً مي گويند: آداب مناظره و کتاب هايي نيز با اين نام تأليف شده است (همان جا).
همچنين، مجادله نيز گاهي بر مناظره اطلاق مي شود و شايد اين نامگذاري از اين رو باشد که در مناظره از برهان، جدل و حتي مغالطه نيز بهره گرفته مي شود، و چون مناظره کنندگان اغلب از جاده عدل و انصاف و کشف حقيقت بيرون رفته، در صدد اثبات و به کرسي نشاندن رأي خويش برمي آيند و در اين راستا گاه از جدل نيز استفاده مي کنند، به مناظره مجادله نيز گفته شده است؛ از اين رو، در آيات و روايات از دو نوع جدال سخن به ميان آمده است: «جدال أحسن» و «جدال غير أحسن». (1) جدال أحسن جدالي است که هدف آن کشف و بيان حقيقت است، برخلاف جدال غير أحسن که هدف آن پيروزي بر خصم است و در آن از غير حق و مغالطه نيز استفاده مي شود.
نتيجه اينکه: مناظره، به معناي نظر کردن و بحث و گفتگو با هم در امري براي کشف حقيقت آن است و اين غير از جدل است که هدف آن، غلبه بر ديگري است؛ ولي چون معمولاً در مناظره از اين هدف غفلت شده، از مغالطه و دليل باطل نيز در آن استفاده مي شود، به آن جدل و مجادله نيز مي گويند.
ب) شرايط و آداب مناظره
1. هدف از مناظره بايد کشف حقيقت و رسيدن به آن باشد؛ زيرا اگر هدف غير از اين باشد - اعم از اينکه هدف اظهار فضل و کمال باشد و يا تحقير و به خواري کشاندن طرف مناظره و يا الزام و غلبه بر او - با عنوان هاي: «مراء» و «جدال غير أحسن»، از آن نهي شده است؛ پس، هدف از مناظره بايد تنها کشف و بيان حقيقت باشد، نه غير آن.
2. افزون بر هدف، امر ديگري نيز در مناظره شرط است و آن اينکه در مناظره، امري غير از حق نبايد بيان شود. گاهي ممکن است هدف انسان بيان حق باشد، ولي در عمل باطلي را بيان کند؛ براي مثال شخصي حقي را ادعا مي کند، ولي براي اثبات آن از دليل باطلي استفاده مي نمايد؛ همچنين گاهي ممکن است ادعاي شخصي باطل باشد، ولي دليل حقي را بيان کند و در نتيجه گيري به دام اشتباه بيفتد که بر هر دو صورت، جدال غير أحسن صادق است.
3. در مناظره شرط است که دو طرف، نسبت به مسئله مورد بحث با هم هم عقيده نباشند؛ زيرا اگر اين نوع مخالفت در عقيده نباشد، براساس آنچه از امام حسين (عليه السلام) وارد شده است، از يکي از چهار حالت خارج نيست: يا هر دو نسبت به مسئله مورد بحث عالم هستند که اين ترک خيرخواهي و پذيرش آبروريزي و ضايع کردن علم است، و يا هر دو نسبت به آن جاهل اند که اين نيز درگيري و کشمکش در جهل است، و يا يکي عالم و ديگري جاهل است که در اين صورت، عالم به جاهل ظلم کرده است و جاهل نيز احترام عالم و دانشمند را ارج ننهاده است؛ زيرا جاهل بايد سراغ عالم برود و نزد او زانوي ادب بزند و آنچه را نمي داند از او بياموزد، نه اينکه با او جر و بحث کند (شهيد ثاني، 1376، ص 171).
بنابراين، اگر دو طرف مناظره نسبت به مسئله مورد بحث، در اعتقاد اختلاف نداشته باشند، مناظره آنها مراء خواهد بود و مراء نيز جايز نيست.
4. مناظره کننده بايد آگاهي هاي لازم و کافي را در مسئله مورد مناظره، داشته باشد؛ زيرا در غير اين صورت: يا مجبور است ادعاي طرف مناظره را بدون دليل انکار کند، و يا براي اثبات نظر حق خود و يا ابطال نظر باطل طرف مقابل، از دليل باطل استفاده کند که هر دو مورد، طبق روايت امام صادق (عليه السلام)، از مصاديق جدال غير أحسن شمرده شده است (طبرسي، 1416، ج 1، ص 23 - 26).
همچنين، امام صادق (عليه السلام) در پاسخ به درخواست مرد شامي براي مناظره، در هر عملي افراد متخصص در آن علم را براي مناظره با او معرفي کرد؛ در علوم قرآن، حمران و در ادبيات، اَبان بن تغلب و در کلام، محمد بن نعمان (مؤمن طاق) و در توحيد، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم، که هر کدام در يکي از اين علوم، تخصص و تبحر داشتند (طوسي، 1404، ج 2، ص 554).
5. در مناظره بايد سخن طرف مقابل را به دقت شنيد و تا سخن او تمام نشده، از پاسخ دادن اجتناب کرد؛ زيرا تا سخن طرف مقابل تمام نشده، اگر پاسخ بدهيم، ممکن است پاسخ در راستاي سخن او نباشد و اين بر عدم توانايي پاسخ دهنده و ضعف ادعاي او حمل شده و موجب گمراهي بيشتر طرف مناظره و حتي تماشاگران بشود. امام حسن عسکري (عليه السلام) مي فرمايد:
از علي بن محمد (عليه السلام) [پدرم] پرسيدم: آيا پيامبر با يهود و مشرکان مناظره مي کرد؟ فرمود: آري؛ روزي گروهي با پيامبر مناظره کردند. عبدالله بن ابي اميه مخزومي گفت: يا محمد! ادعاي بزرگي کردي که گمان مي کني از طرف خدا فرستاده شده اي...؛
پيامبر فرمود: آيا حرف ديگري داري؟ گفت: آري؛ و ادامه داد، باز پيامبر فرمود: آيا حرف ديگري داري؟ گفت: آري؛ و ادامه داد تا اينکه کلامش تمام شد؛ پس از آنکه ديگر حرفي نداشت، پيامبر به او پاسخ گفت (طبرسي، 1426، ج 1، ص 49).
6. پس از روشن شدن حق، دو طرف مناظره بايد به آن گردن نهاده و از ادامه بحث بپرهيزند؛ چرا که در صورت ادامه، بحث به مناقشه در حق و مراء ممنوع کشيده خواهد شد.
7. پس از روشن شدن حق و باطل کردن دليل طرف مناظره، طرف پيروز نبايد بر باطل او و يا حق خود، اصرار ورزد؛ زيرا در اين صورت به تحقير، خواري و استهزاي او خواهد انجاميد که از اهداف مراء است.
8. در مناظره بايد از به کار بردن واژه ها و عبارت هاي ناروا و تمسخر آميز خودداري شود. مفضل بن عمر مي گويد:
روزي در مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بودم که ابن ابي العوجاء دهري، با يکي از ياران خود، مشغول گفتن سخنان کفر آميز شدند. من خودداري نکرده، فرياد زدم: اي دشمن خدا! در دينِ حق کفر ورزيدي و منکر آفريدگار - جل قدسه - شدي. ابن ابي العوجاء گفت: اي مرد! تو اهل کلامي؟ بيا با هم مناظره کنيم؛ سپس گفت: اگر از اصحاب جعفر بن محمد هستي، آن حضرت با ما اين گونه سخن نمي گويد؛ چنان که بارها از ما اين گونه کلمات را شنيده و با مدرک و دليل، به آنها پاسخ گفته و ما وادار کرده است تا هر چه داريم، بگوييم و هرچه دليل داريم، بياوريم...، آنگاه سخن آغاز کرده و دلائل و مدارک ما را به سخناني گزيده و کوتاه، باطل ساخته... (سحاب، 1323، ج 1، ص 76).
9. مناظره با عاقلان و پرهيز از مناظره با سفيهان. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين باره، خطاب به کميل مي فرمايد:
يا کميل، اذا جادلت في الله تعالي فلا تخاطب إلا من يشبه العقلاء (مجلسي، 1403، ج 77، ص 267)؛ اي کميل! هرگاه در مورد خدا مجادله کردي، مجادله نکن، مگر با کسي که شبيه عاقلان باشد.
البته اينکه امام در اين وصيت مي فرمايد: با کسي که شبيه عاقلان باشد، مناظره کن، از اين روي است که انسان هاي غير معتقد به خدا، در قول خداي متعالي سفيه اند: «ألا إنهم هم السفهآء ولکن لا يعلمون» (بقره، 13).
ج) مناظره در سيره معصومان (عليهم السلام)
مناظره هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با يهوديان، مسيحيان و مادي گرايان، از قبيل عبدالله بن ابي اميه، ابي جهل، عبدالله بن صوريا و...، مناظره هاي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) با ابوبکر در مسئله خلافت و فدک، مناظره امام با اصحاب شورا، مهاجران و انصار در فضل و برتري و سابقه هر کدام در اسلام، مناظره آن حضرت با طلحه و زبير هنگام خروج به قصد عمره و در جنگ جمل، مناظره امام با احبار و رهبان يهود درباره خدا و معجزه هاي ديگر ائمه (عليهم السلام)، به ويژه امام صادق، امام کاظم و امام رضا (عليه السلام)، از جمله مناظره ها در سيره معصومان (عليهم السلام) است؛ براي نمونه، يکي از مناظره هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را با گروهي از يهود، در برتري آن حضرت بر ساير پيامبران، بيان مي کنيم:
ابن عباس مي گويد: چهل تن از يهوديان مدينه نزد پيامبر آمدند تا او را درباره ادعاي پيامبري اش، تکذيب کنند. آنان مي گفتند: چگونه تو رسول خدا هستي، در حالي که آدم (عليه السلام)، نوح (عليه السلام) و ديگر پيامبران از تو برتر بودند؟!
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تورات بين من و شما داور باشد. آنان نيز پذيرفتند و گفتند: آدم (عليه السلام) برتر از تو بود؛ زيرا خدا او را به دست خويش خلق کرد و از روح خويش در او دميد (و ملائکه بر او سجده کردند).
پيامبر فرمود: آدم (عليه السلام) پدر من است، ولي خدا به من، بيش از آنچه به آدم بخشيد، عطا کرده است.
يهود گفتند: آن چيست؟
پيامبر فرمود: منادي در هر روز پنج بار ندا مي دهد: أشهد أن لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله، ولي نمي گويد: آدم رسول الله، و پرچم حمد در روز قيامت به دست من است، نه به دست آدم.
يهوديان گفتند: راست گفتي! در تورات اين مطلب آمده است، ولي موسي از تو برتر است؛ زيرا خدا به چهار هزار کلمه با او سخن گفته است، در حالي که با تو سخن نگفته است.
پيامبر فرمود: به من بيش از او عطا شده است و آن قول خداي سبحان است که فرمود: «سبحان الذي أسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام إلي المسد الأقصا الذي بارکنا حوله» (اسراء، 1) و من بر دوش جبرئيل سوار شدم و به آسمان هفتم رفتم و از سدره المنتهي گذشتن و به جنه المأوي و از آنجا به عرش رسيدم که ندا آمد: «اني أنا الله لا اله الا أنا السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتکبر الرؤوف الرحيم» و خدا را به قلب ديدم، نه به چشم و اين از آنچه در مورد موسي است، برتر است.
يهوديان گفتند: راست گفتي! اين مطلب در تورات آمده است، ولي نوح از تو برتر است؛ زيرا بر کشتي سوار شد تا به کوه جودي (2) رسيد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: به من برتر از آن داده شده است، ولي ابراهيم از تو برتر است؛ زيرا خدا او را خليل و دوست خود قرار داده است.
پيامبر فرمود: اگر ابراهيم «خليل» خداست من نيز، محمد، «حبيب» او هستم.
يهوديان گفتند: چرا تو «محمد» ناميده شده اي؟
فرمود: خداوند مرا محمد ناميد و اسم مرا از اسم خود که محمود است، گرفت و امت من در هر حال از حمد کنندگان هستند.
يهوديان گفتند: راست گفتي! اين نيز در تورات است؛ سپس از برتري عيسي پرسيدند و پاسخ شنيدند و در پايان نيز از برتري سليمان پرسيدند؛ زيرا خدا شيطان ها و جن انس و پرندگان و بادها و درندگان را مسخر او گردانيد.
پيامبر فرمود: خداوند براق را مسخر من گردانيد که از دنيا و آنچه در آن است، برتر است و آن از چارپايان بهشت است و....
يهوديان گفتند: راست گفتي! اين نيز در تورات آمده است و ما شهادت مي دهيم که خدايي نيست جز خداي يکتا و تو رسول او هستي (طبرسي، 1416، ج 1، ص 108).
همچنين، برخي معصومان (عليهم السلام)، افزون بر شرکت در مناظره ها، برخي اصحاب و شاگردان خود را نيز به مناظره تشويق کرده، و آنها را براي اين کار تجهيز مي کردند. امام صادق (عليه السلام) به عبدالرحمان بن حجاج بجلي فرمود: «با اهل بدعت و رأي، مناظره کن که من خوش دارم در ميان شيعيانم کساني چون تو را ببينم» (معروف الحسني، 1373، ج 2، ص 213).
حمزه طيار نيز به امام صادق (عليه السلام) عرض کرد: «شنيده ام شما درگيري با مردم و مناظره با آنان را خوش نداري! امام فرمود: ولي سخن کسي چون تو، که اگر بال و پر گيرد، بهتر از آن است که خاموش باشد و اگر خاموشي گزيند بهتر از به زبان آمدن است، چنين نيست و از مناظره تو با مردم خوشم مي آيد» (همان، ص 272).
امام صادق (عليه السلام) هر يک از شاگردانش را در علم خاصي متخصص کرده بود و هر کس مي خواست در هر علمي، مناظره کند، امام (عليه السلام) متخصص آن علم را براي مناظره با او معرفي مي کرد (طوسي، 1404، ج 2، ص 554).
چنان که مشاهده مي شود، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مناظره با يهود از مغالطه و جدل استفاده نکرد، در عين حال اطلاعات و معارف زيادي را به آنها آموخت و به آنان يادآوري کرد. همچنين در مناظره اي که بين اصحاب امام صادق (عليه السلام) و مرد شامي رخ داد (همان جا)، گرچه برخي اصحاب از مغالطه و دليل باطل استفاده کردند، ولي امام در پايان سخن آنان را به نقد کشيد و اشتباهاتشان را گوشزد کرد و تنها سخن هشام را مورد تأييد قرار داد و با درخواست مرد شامي، هشام را که تنها او در مناظره از «حق» استفاده کرده بود، براي آموزش وي مأمور کرد. اين مهر تأييدي است بر اينکه بحث و مناظره تنها در صورتي پسنديده است که در آن از «دليل حق» استفاده شود؛ زيرا هدف از آن، کشف حقيقت است.
پرسشي که در اينجا مطرح مي شود، آن است که آيا روش مناظره يک روش آموزشي است؟
در پاسخ بايد گفت: روش مناظره در اصل يک روش علمي است و از آن در بحث علمي براي کشف حقايق نظري استفاده مي شود؛ در عين حال اين امر، نه تنها با آموزشي بودن آن منافاتي ندارد، که کشف حقيقت، خود عين آموزش است؛ زيرا کشف حقيقت براي هر يک از دو طرف مناظره که از آن حقيقت آگاه نبودند، آموزش است. افزون بر آن، مناظره اغلب در حضور افرادي که تماشاگر مناظره اند، برگزار مي شود که اين امر، خود موجب انتقال بسياري از آگاهي ها به آنان مي شود؛ همچنين، نقل اين مناظره ها براي غائبان و آيندگان نيز موجب اطلاع رساني و آموزش بسياري از مفاهيم ديني به آنان مي شود. البته هدف از مناظره آموزش صِرف نيست؛ از اين رو، نمي توان آن را يک روش آموزشي صِرف تلقي کرد؛ اما جنبه هاي آموزشي فراواني دارد و مي توان آن را از روش هاي آموزشي در شرايط خاص دانست. براي کساني که حاضر نيستند در برابر استاد سر فرود آورند و زانوي ادب بر زمين زنند و خود را از استاد بالاتر مي بينند و در واقع گرفتار اشتباه و يا غرور و خود بزرگ بيني شده اند، مي توان از اين روش استفاده کرد و مطالب و موضوع هاي لازم را به آنها آموخت.
د) آفت هاي مناظره
1. انکار حق: طبيعت مناظره چنين است که انسان مي خواهد ادعاي خود را - که آن را حق مي داند - اثبات کند؛ از اين رو، به ناچار، ممکن است ادعا و دليل طرف مقابل را انکار کند، در حالي که ممکن است برخي ادعاها و يا برخي دلائل او حق باشد، و انسان از روي وسوسه شيطان و يا حب نفس و اين که «مبادا شکست بخورم» و... حق طرف مناظره را ناديده گرفته و انکار کند، که انکار حق امري ناپسند، مردود و ظلم است. قرآن کريم مي فرمايد: «و من أظلم ممن افتري علي الله کذباً أو کذب بالحق لما جآءه (عنکبوت، 68)؛ ظالم تر از کسي که به خدا افترا و دروغ مي بندد يا حق را، در حالي که برايش روشن است، تکذيب مي کند، کيست؟».
2. عجب و تکبر: براي طرف پيروز در مناظره، همواره اين خطر وجود دارد که گرفتار عجب و تکبر شود؛ به ويژه اينکه بيشتر مناظره ها در حضور ديگران برگزار مي شود. شخص پيروز در مناظره ممکن است در اين خيال باطل گرفتار شود، که کسي به اندازه او آگاهي هاي علمي و توان مقابله با او را ندارد و به دنبال آن، نسبت به ديگران تکبر بورزد و بگويد: حال که من چنين هستم، ديگر نيازي به آموختن ندارم و ديگران بايد از من بياموزند و... .
3. خشم: مناظره در واقع نوعي دشمني و درگيري لفظي است که اغلب انسان را به دام خشم گرفتار مي کند؛ زيرا گاه مجبور است حرف هاي باطل و يا انکار حق را از طرف مقابل بشنود. در اين گونه موارد امکان اينکه انسان گرفتار خشم شود، بسيار است. البته، گرچه اين گونه خشم ها، خشم بجا و بر حق است، اما چون انسان را از حالت عادي و طبيعي خارج مي کند و به دنبال آن ممکن است کار ناشايستي از او سر بزند، بايد کنترل و جلو ظهور آن در سخن گرفته شود؛ افزون بر آن، ممکن است انسان در مناظر، نسبت به ادعا يا دليل حقي که طرف مقابل ارائه مي کند، خشمگين شود؛ چرا که ادعا و يا دليل، بر رد ادعاي او و به زيان اوست. اين نوع خشم و غضب از نوع اول بسيار بدتر است؛ چون نوع اول، خشم بر حق بود، ولي اين نوع، خشم باطل است.
4. کينه و دشمني: مناظره ممکن است دو برادر مؤمن و يا مسلمان را به کينه و دشمني وا دارد؛ زيرا مناظره هميشه در برابر کافران و اهل بدعت نيست. گاهي ممکن است دو مسلمان در مسئله اي از فروع دين، بر يک باور نباشند و درباره آن با هم مناظره کنند و چون يکي از دو نفر و يا هيچ يک نمي تواند ديگري را قانع کند، و يا ممکن است از الفاظ توهين آميز نسبت به هم استفاده نمايند، بذر کينه و دشمني بين آنها کاشته مي شود. کينه ها و دشمني ها بيشتر از مشاجره ها و مخاصمه هاي لفظي شروع مي شود. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايد:
از مراء بپرهيزيد که قلب ها را نسبت به برادران ديني بدبين مي کند (مجلسي، 1403، ج 2، ص 139).
البته اگر شرايط مناظره رعايت نشود، مناظره به مراء کشيده خواهد شد و مراء نيز - چنان که اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود - سبب بدبيني مي شود و گاه نيز از بدبيني و کينه توزي و دشمني دروني فراتر رفته، به قهر و قطع رابطه مي انجامد، که همه اينها در دين مردود است. امام هادي (عليه السلام) مي فرمايد:
کمترين چيزي که در مراء وجود دارد، اين است که در آن غلبه بر ديگري مطرح است و غلبه از اساسي ترين سبب هاي قطع رابطه است (همان، ج 77، 269).
5. نفاق و دورويي: چنان که پيش از اين بيان شد، يکي از آفت هاي مناظره، کينه و دشمني مناظره کنندگان با يکديگر است؛ در عين حال، مناظره کنندگان، به ويژه در ابتداي کار، نمي توانند اين کينه و دشمني را براي يکديگر اظهار کنند، بلکه بر عکس در پوشانيدن آن مي کوشند و بسا به الفاظ و عباراتي روي آوردند که از اظهار لطف و محبت حکايت مي کند که اين خود نوعي نفاق است؛ افزون بر اين، گاه مناظره کنندگان مايل نيستند برخي نظريات و عقايدشان براي يکديگر و يا ديگران، روشن شود. در اين گونه موارد ناگزيرند سرپوشي بر آن بگذارند و يا خلاف آن را اظهار کنند، که اينها همه مواردي از نفاق نهي شده و حرام است. امام صادق (عليه السلام) از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:
اياکم و المراء و الخصومه فانها يمرضان القلوب علي الاخوان و ينبت عليها النفاق (همان، ج 2، ص 139)؛ از مراء و خصومت بپرهيزيد که قلب ها را نسبت به برادران، بدبين مي کند و نفاق بر آن مي روياند.
ه) مِراء يا مناظره مردود
اورع الناس من ترک المراء و ان کان محقاً (مجلسي، 1403، ج 2، ص 217)؛
پرهيزکارترين مردم کسي است که مراء را ترک کند، هر چند حق با او باشد.
امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود:
المراء داء رديء و ليس للانسان خصله شر منه... (همان، ص 134)؛ مراء درد بسيار بدي است و براي انسان، صفتي بدتر از آن نيست....
ابي الدرداء، واثله و انس نيز مي گويند:
روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزد ما آمد، در حالي که درباره مسئله اي ديني مراء مي کرديم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به اندازه اي ناراحت شد که هرگز چنين نشده بود؛ سپس فرمود: «کساني که پيش از شما هلاک شدند، به علت [همين] مراء هلاک شدند؛ مراء را رها کنيد؛ زيرا مؤمن مراء نمي کند؛ مراء را رها کنيد که خسارتش کامل است؛ مراء را رها کنيد که من
در قيامت از مراء کننده شفاعت نمي کنم؛ مراء را رها کنيد که من در بهشت سه منزل را براي کسي که مراء را ترک کند، ضمانت مي کنم؛ مراء را رها کنيد؛ زيرا پس از [نهي از] عبادت بت ها نخستين چيزي که از آن نهي شدم، مراء است» (همان، ص 138).
از امام صادق (عليه السلام) نيز روايت شده که فرمود:
شخصي از امام حسين (عليه السلام) خواست تا در دين با هم مناظره کنند. امام فرمود: من به دين خود آگاهم و راه هدايت برايم روشن است. تو اگر نسبت به دين خود جاهلي برو و ياد بگير، مرا به مراء چه کار؟ شيطان انسان را وسوسه مي کند که با مردم مناظره کن تا تو را عاجز و جاهل نپندارند. مراء جز يکي از اين چهار قسم نيست: يا تو و طرف ديگر در آنچه به آن علم داريد، مراء مي کنيد که در اين صورت هر دو خيرخواهي را ترک کرده ايد و آبروريزي را اختيار نموده و علم را ضايع کرده ايد، و يا هر دو نسبت به آن مسئله جهل داريد که در اين صورت اظهار جهل کرده و جاهلانه خصومت مي کنيد، و يا تو عالم هستي و طرف ديگر جاهل، که در اين صورت تو از راه پي جويي از لغزش او، به او ظلم مي کني، و يا او عالم است و تو جاهل، که در اين صورت نيز تو احترام او را به جاي نياوردي و مقام و منزلت عالم و دانشمند را ارج ننهاده اي و هيچ يک از چهار قسم جايز نيست؛ پس هر کس انصاف داشته باشد و حق را پذيرا باشد و از انکار و جدال با آن بپرهيزيد، ايمان خود را استحکام بخشيده و آداب معاشرت را نيکو داشته و عقل خود را از لغزش ها و انحرافات مصون داشته است (شهيد ثاني، 1367، ص 171).
بنابراين، در دين به شدت از مراء نهي شده است؛ اما بايد ديد مراد از مراء چيست؟ و چه رابطه اي با مناظره دارد. مراء در لغت به جدال و ستيزه کردن، مجادله و پافشاري کردن و لجاج ورزيدن معنا شده است. ماراه، مراءاً و مماراه: ناظره و جادله؛ با او مراء کردم يعني با او مناظره و مجادله کردم (انيس و ديگران، 1408، ماده مَرَي). در مصباح المنير نيز آمده است: «ماريته اماريه، مماراه و مراءاً: جادلته، اذا اريد بالجدل الحق او الباطل و ريقال ماريته ايضاً اذا طعنت في قوله تزييفاً للقول و تصغيراً للقائل؛ مراء به معناي مجادله است، جدال حق باشد يا باطل، و البته در معناي طعنه زدن در قول و به کار بردن قول جعلي و کوچک کردن گوينده نيز به کار مي رود (فيومي، 1414، ماده مريء)». مرحوم مجلسي نيز مي گويد: لکان يدخل في مراء: اي مجادله في العلوم للغلبه و اظهار الکمال (مجلسي، 1403، ج 69، ص 29)؛ داخل در مراء مي شد؛ يعني در علوم براي غلبه بر ديگري و اظهار فضل و کمال خود به جدال مي پرداخت».
بنابراين، مراء در لغت همان جدال است و آن عبارت است از خصومت در لفظ و گفتار، در مسائل علمي و ديني. در عين حال از نظر اصطلاحي فرق هايي نيز براي آن دو بيان کرده اند، از جمله اينکه؛ مراء، اعتراضي است، ولي جدال هم ابتدائي است و هم اعتراضي؛ يعني مراء وقتي گفته مي شود که شخص در اعتراض نسبت به قول و ادعاي ديگري جر و بحث کند، ولي جدال هم به قول اعتراضي گفته مي شود و هم به قول کسي که ابتدائاً ديگري را با پرسش هايي پيوسته مواجه سازد؛ چنان که در مصباح المنير آمده است: «و لا يکون المراء الا اعتراضياً بخلاف الجدال، فانه يکون ابتداءاً و اعتراضاً (فيومي، 1414، ماده مريء)». شهيد ثاني نيز در کتاب منيه المريد مي گويد: بدان که حقيقت مراء عبارت است از اعتراض به سخن ديگري، بدين گونه که براي هدفي غير ديني، بر سخن ديگري و يا در قصد او ايراد لفظي و يا معنوي وارد کني (شهيد ثاني، 1376، ص 172).
فرق ديگري را که مرحوم مجلسي براي اين دو بيان کرده اين است که: اگر قصد و غرض از مناظره بيان حق نباشد، بلکه غلبه بر خصم و عاجز ساختن او باشد، آن را مراء گويند، و گرنه مراء نيست (مجلسي، 1403، ج 75، ص 129). وي در جايي ديگر مي گويد: جِدال، مراء و خصومت، معنايي نزديک به هم دارند. مراء و جدال بيشتر در مسائل علمي استعمال شده و خصومت در مسائل دنيوي و مادي. مراء به جايي اختصاص دارد که هدف، اظهار فضل و کمال باشد، ولي جدال به جايي اختصاص دارد که هدف، عاجز ساختن و ذليل کردن خصم باشد. برخي نيز گفته اند: «جدل» در مسائل علمي است، ولي «مراء» اعم از مسائل علمي و غير علمي است (همان، ج 73، ص 400).
بنابراين، مي توان گفت: مراء و جدال در لغت به يک معناست، ولي در اصطلاح، مراء اولاً، اعتراضي است و ثانياً، در مواردي است که هدف از آن، اظهار فصل و کمال و يا ذليل و خوار کردن طرف مقابل باشد، در حالي که جدال هم ابتدائي است و هم اعتراضي، و هدف از آن بيان حق و يا الزام طرف جدال است که در اين صورت جدال نيز دو قسم مي شود؛ اگر هدف تنها بيان حق باشد، آن را جدال أحسن گويند، ولي اگر هدف ملزم ساختن طرف جدال - از هر راه ممکن - باشد، آن را جدال غير أحسن گويند، ولي اگر هدف ملزم ساختن طرف جدال - از هر راه ممکن - باشد، آن را جدال غير أحسن گويند و از اين روي است که در روايات، مراء را به کلي نهي کرده اند، ولي جدال را کلاً نهي نکرده اند؛ افزون بر آن، قرآن نيز به جدال أحسن امر کرده و از جدال غير أحسن بازداشته است:
و جادلهم بالتي هي أحسن (نحل، 125)؛ و با آنها با جدال أحسن جدال کن.
و لا تجادلوا أهل الکتب إلا بالتي هي أحسن (عنکبوت، 46)؛ و با اهل کتاب مجادله نکنيد، مگر با جدال أحسن.
امام حسن عسکري (عليه السلام) نيز مي فرمايد:
عده اي از امام صادق (عليه السلام) درباره جدال در دين و اينکه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) از آن نهي کرده اند، پرسيدند. آن حضرت فرمود: از همه انواع جدال نهي نکرده اند، بلکه جدال غير أحسن را نهي کرده اند. پرسيدند: جدال أحسن و جدال غير أحسن چيست؟ امام فرمود: جدال غير أحسن اين است که با اهل باطل بحث کني و او باطلي را ادعا کند و تو نتواني با دليل و حجت حق، پاسخ او را بدهي، در عين حال ادعاي او را انکار کني و يا او حقي را براي اثبات باطلش ارائه کند و تو آن حق را از ترس اينکه مبادا او بر تو حجتي داشته باشد، منکر شوي (طبرسي، 1416، ج 1، ص 23 - 26).
بنابراين، مي توان گفت: اگر هدف از مناظره، اظهار فصل و برتري بر ديگري و انکار حق و يا الزام و تسليم کردن طرف مناظره - از هر راه ممکن - باشد، اين نوع مناظره در اسلام جايز نيست و با عنوان هاي «مراء» و «جدال غير أحسن» به شدت از آنها نهي شده است؛ زيرا گذشته از اينکه فائده اي بر آن مترتب نيست، مفاسد فراواني نيز در بر دارد، و اگر هدف از آن بيان حق و کشف حقيقت باشد، نه تنها از آن نهي نشده است، بلکه با عنوان «جدال أحسن» يا «مناظره»، بدان امر نيز شده است؛ زيرا افزون بر مفسده نداشتن، حسن ها و فائده هاي بسياري نيز دارد.
نتيجه اي که در پايان اين بحث مي توان گرفت، اين است که:
1. هدف از مناظره تنها کشف حقيقت است، ولي هدف از مراء اظهار فضل؛
2. در مناظره تنها از حق و دليل صحيح استفاده مي شود، ولي در مراء، در حق مناقشه مي شود؛
3.مناظره در سيره معصومان (عليهم السلام) بيشتر با مخالفان اعتقادي بوده است، ولي مراء بيشتر بين موافقان و کساني است که به يک دين و مذهب پاي بندند و از اين روي است که در روايات به شدت از آن نهي شده است.
پي نوشت ها :
1. کوهي است که کشتي نوح بر آن نشست. مفسران در اينکه اين کوه در کجا قرار دارد، اختلاف نظر دارند و مشهور بر اين باورند که کوهي در نزديکي موصل است (مکارم شيرازي و همکاران، 1371، ج 9، ص 111، ذيل آيه ي 44 سوره هود).
2. «و لا تجادلوا أهل الکتب إلا بالتي هي أحسن» (عنکبوت، 46) و «و جادلهم بالتي هي أحسن» (نحل، 125).