علي عليه السلام

علي (ع) مرتضي مير خلايق بزرگ عارفان نور حقايق شعاع نور خورشيد هدايت نخستين موج درياي ولايت علي جان جهان و نور هستي يگانه مظهر عهد الستي
يکشنبه، 17 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علي عليه السلام

علي عليه السلام
علي عليه السلام


 

نویسنده: صالح افشار تو یسر کانی




 

علي عليه السلام (1)

علي (ع) مرتضي مير خلايق
بزرگ عارفان نور حقايق

شعاع نور خورشيد هدايت
نخستين موج درياي ولايت

علي جان جهان و نور هستي
يگانه مظهر عهد الستي

نباشد گر علي عالم نباشد
شرف در دوده آدم نباشد

علي تنها كليد فهم قرآن
كزو پيدا شود اسرار پنهان

علي رمز وجود آفرينش
علي نور چراغ اهل بينش

علي بر حق امام اولين است
شكوه آسمان فر زمين است

علي مجلس فروز اهل راز است
ز خونش سرخ محراب نماز است

علي بنياد هستي را قوام است
علي اوضاع گيتي را نظام است

علي با ذوالفقارش گفتگو داشت
خدا را در همه جا پيش رو داشت
علي سالار ميدان نبرد است
به روز جنگ و هيجا شير مرد است

علي مرد عطا مرد سخا بود
علي لشگر شكن خيبرگشا بود

ز نور او منور ملك هستي
زمين و آسمان بالا و پستي

علي نور و علي عشق و علي جان
به سختي چاره و بر درد درمان

علي اميد جان نور دل ما
علي آسان نماي مشكل ما

علي با درد جانش آشنا بود
تمام دردمندان را شفا بود

علي گاهي طبيب و گاه دهقان
گهي در كار كشت و گاه درمان

علي انسان كامل بود و عادل
نبد يكدم ز كار خلق غافل

علي گنج نهاني سينه اش بود
چو آئينه دل بي كينه اش بود

علي بر كفش پاره پينه مي زد
گره بر سينه بي كينه مي زد

علي فرمانده حكم قضا بود
به منشور قدر فرمانروا بود

علي اسرار دل با چاه مي گفت
گرههاي درون بنهفته مي سفت

علي اندر تفكر بود دائم
بصير و حلم همچون كوه قائم

علي اسلام را بود و نبود است
يگانه نسخه ملك وجود است

علي شب در عبادت بود بيدار
ولي در روزها پيوسته در كار

علي بر تيره شب فجر سحر بود
يتيمان را به سرمايه پدر بود

علي هر روز تا شب كار مي كرد
ولي با نان جو افطار مي كرد

علي سرچشمه انعام و احسان
علي كانون فيض و قطب امكان

علي بوتراب از عالم خاك
به يك لحظه شدي تا قرب افلاك

علي نور خدا جان جهان است
مرا در وصف او الكن زبان است

آزادگان

سزد گر بگوئيم همه يك زبان
سپاس از دل و جان به آزادگان

همه سرخوش از باده معنوي
همه مست از كوزه مثنوي
به هر سيه شان هست صدها كتاب
كه هر جمله اش هست فصل الخطاب

نماز شب و روزه، آيين شان
برآشفت دشمن ز نفرينشان

شنيدم من از ناميان اسير
هم از حيدري، جعفري دلير

نهادند قانون كه از ابتداء
بمانند ايمن ز دام بلا...

توكل نمودند به پروردگار
كه مانند در عزم خود استوار

به بردند بر درگه حق پناه
چو بيژن كه افتاده در قعر چاه

شماري از آنها كه بد بيست و پنج
چه تاريك جايي پر از درد و رنج

كه در تك سلول هاي بي ادعا
پناهي ندارند غير از خدا...

در آن دخمه ها راه رفتن نبود
نه رفتن بگو جاي خفتن نبود

بدان حد كه هرگز در آن هيچ جاي
نماندي كه ميخي كشانند زپاي

به دشمن به شد تيره روز سپيد
اسير است بغداد و هم الرشيد

همه سرخوش از كاسه صبر مست
سپيدي زند بر سياهي شكست

چه خوش گفته دانا حكيم سخن
كه پندي است بر ما هميشه كهن

همان بر دل هر كسي بوده دوست
نماز شب و روزه آيين اوست

اگر صبر دارد كنون اعتبار
از آنها كند اين چنين افتخار...

كنون همچنان جان به تن آمدند
به دامان مام وطن آمدند

كه چشمان ز ديدارشان سو گرفت
ز صلوات ها دل چه نيرو گرفت

بسي خنده و گل به هر بامداد
برد زنگ دلهايشان را سواد

به هر كوي و برزن بيابان وراغ
خيابان و كوچه پر از چلچراغ

به آزادگان شد بسي گل نثار
به همراه عود و سلام و شعار

بر آنها بسي آفرين خواندند
كه در استقامت قوي ماندند

رها چون شود از قفس باز هم
نوايش زدايد ز دل زنگ غم

حسين لشگري مرد آزاده است
كه در دست محبوب دل داده است

پرنده اگر شد اسير قفس
بگويد خدا تا كه دارد نفس
شش و چهارده را بخوان و ببين
چه ها رفت بر آن دل آتشين

همه خون دل خورده و عاشق شدند
كه با امر ساقي موافق شدند

نباشي اگر در تن خود اسير
فلك را كني زير دستت اسير

اسير است دنيا به قانون خود
خوشا روح آزاد و مضمون خود

پر و بال پرواز خود وا كنيد
فلك را به چشمي تماشا كنيد

به چشمي كه باز است بر روي دوست
كند ميل چشمان جادوي دوست

به توصيفشان من چه گويم جز اين
بجز اين سخن از بيان امين

اگر بلبلي در قفس شد اسير
بود نغمه اش همچنان دلپذير
 

پي نوشت ها :
 

1-علي را قدر پيغمبر شناسد
 

منبع : افشار تو یسر کانی .صالح / معبر اسمان / انتشارات ایران سبز جاپ دوم / تهران 1388



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.