داستان مريخي ها از گذشته تا امروز

صداي موسيقي ناگهان قطع مي شود. راديو سراسري قصد دارد خبر مهمي را اعلام کند جسم شعله ور عظيمي در آسمان ديده شده و در نزديکي مزرعه اش سقوط کرده است. صداي گزارشگر در محل حادثه از راديو پخش مي شود: «اينجا يک هواپيماي عجيب به زمين نشسته، شبيه هيچ چيزي نيست که تا کنون ديده باشيم.» کارشناس حاضر در محل اضافه مي کند: «به نظر اين يک سفينه ي فضايي است. خداي من! چيزي درحال بيرون خزيدن از درون سفينه
شنبه، 20 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستان مريخي ها از گذشته تا امروز

 داستان مريخي ها از گذشته تا امروز
داستان مريخي ها از گذشته تا امروز


 

نويسنده: بابک امين تفرشي




 
صداي موسيقي ناگهان قطع مي شود. راديو سراسري قصد دارد خبر مهمي را اعلام کند جسم شعله ور عظيمي در آسمان ديده شده و در نزديکي مزرعه اش سقوط کرده است. صداي گزارشگر در محل حادثه از راديو پخش مي شود: «اينجا يک هواپيماي عجيب به زمين نشسته، شبيه هيچ چيزي نيست که تا کنون ديده باشيم.» کارشناس حاضر در محل اضافه مي کند: «به نظر اين يک سفينه ي فضايي است. خداي من! چيزي درحال بيرون خزيدن از درون سفينه است. شبيه شاخک حشرات به نظر مي رسد اما خيلي بزرگ تر. حالا بدن آن موجود را مي بينم. در اندازه ي خرس با پوستي لزج مثل چرم خيس. اما صورتش ... حتي نمي توانم ثانيه اي به آن خيره شوم. چشم ها سياه و مردمک ها مثل چشم مارند اما مدام ارتعاش دارند. موجود در حال بلند شدن است. جمعيت به عقب مي روند. اين عجيب ترين صحنه اي است که در زندگي ديده ام، باور کنيد براي توصيف آن کم آورده ام. آيا خطري ما را تهديد مي کند؟ بايد ميکروفن را بين جمعيت ببرم. اگر حادثه اي رخ ندهد تا دقيقه اي ديگر به برنامه بر مي گردم.» گوينده ي خبر در استوديو با اضطراب و لرزش صدا اعلام مي کند که سقوط چند سفينه ي ديگر در محل هاي ديگري تأييد شده است. «هموطنان مريخي ها به زمين حمله کرده اند.» چيزي نمي گذرد که خيابان ها پر از مردم در حال فرار مي شود که بار و بنه و توشه ي اقامتي چند روزه در جايي دور افتاده را جمع کرده اند تا شايد مريخي ها خونخوار آن ها را پيدا نکنند.
 
اين اتفاق در پاييز سال 1938 ميلادي در شرق ايالات متحده رخ داد. اورسون ولز، کارگردان سينما و فيلم نامه نويس مشهور در برنامه اي راديويي، که معمولاً يک داستان معروف خوانده مي شد، تصميم گرفت داستان «جنگ دنياها» اثري از سال 1898 را کمي تغيير بدهد وآن را با شکلي خبري ارائه کند. البته در خلال اين برنامه ي چند ساعته چند بار اعلام شد که اين فقط برنامه اي سرگرم کننده است اما بسيراي از مردم متوجه نشدند و گريزان به خيابان ها ريختند. اما علت اصلي باور عمومي مردم از وجود موجودات هوشمند مريخي در آن سال ها بود.
توجه به مريخ به دوران باستان بر مي گردد. رنگ اين سياره ي سرخ از تمام سيارات ديگر که با چشم ديده مي شوند متفاوت است. هر دو سال يک بار چند ماهي بسيار درخشان مي شود. رنگ سرخ مريخ براي تمدن هاي باستان بسياري نماد جنگ شد و به همين سبب سدر ايران باستان بهرام، به معني پيروزي، ايزد جنگ بوده است. در يونان نيز آرس و در روم باستان مارس همين عنوان را دارند. طبيعي است که سياره اي به رنگ خون که خداي جنگ دوران باستان بوده در افکار مردم امروز نيز موجودات احتمالي آن مهاجماني بي رحم مي شوند (از حدود بيست عنوان فيلم سينمايي علمي-تخيلي معروف درباره ي مريخ، بيش از نيمي از آن ها حمله ي مريخي ها به زمين يا به فضانورداني که به اين سياره سفر کرده اند را به تصوير مي کشند).
پس از اختراع تلسکوپ توجه به مريخ جنبه ي ديگري مي يابد. اختر شناسان به مرور پي مي برند که اين سياره چه شباهت هايي با زمين دارد. در پاييز سال 1659 ميلادي کريستين هويگنس، اختر شناس هلندي، با تلسکوپ شکستي خود براي نخستين بار عارضه ي تيره و مثلثي شکلي را روي مريخ تشخيص داد. او دشت سيرتيس بزرگ را ديده بود. پس از چند هفته رصد اين عارضه با تلسکوپ کوچک خود، هويگنس دوره ي حرکت وضعي مريخ را 24 ساعت تخمين زد که نشان مي داد مدت شبانه روز اين سياره برابر شبانه روز زمين است؛ اولين شباهت چشمگير بين دو سياره که نخستين جرقه هاي امکان وجود حيات در مريخ را در ذهن مي پروراند. در سال 1666 جوواني کاسيني، اخترشناس ايتاليايي، با تلسکوپ هاي ابتدايي زمان خود مدت شبانه روز مريخ را با د قتي باور نکردني تعيين کرد (فقط 37 دقيقه طولاني تر از شبانه روز زمين). او همچنين براي نخستين بار کلاهک هاي قطبي مريخ را ديد که تصور مي شد شباهت خاصي با قطب هاي زمين دارد. يک قرن بعد ويليام هرشل، کاشف اورانوس، با رصدهاي خود به اين حدس رسيد که کلاهک هاي سفيد مريخ از يخ و برف است مانند زمين. او همچنين شباهت چشمگير ديگري را ميان دو سياره کشف کرد: محور مريخ 25 درجه نسبت به صفحه ي مداري سياره انحراف دارد، يعني اين سياره نيز مانند زمين چهار فصل دارد. با گذر فصل هاي مريخي، اندازه ي کلاهک هاي قطبي اين سياره بسيار تغيير مي کندو وقتي تابستان يک نيمکره فرا مي رسد، دشت هاي تيره-که گاهي نيز رصدگران آن ها را سبز رنگ مي بينند-پهناورتر مي شود و با گذر نصف سال مريخي دوباره کلاهک بزرگ مي شود. رصدگراني که اين پديده را زير نظر داشتند، تصور مي کردند که تغييرات پوشش گياهي و زمين هاي کشاورزي سطح مريخ را در فصل هاي مخلف اين سياره مي بينند. اين تصور چنان قدرت گرفته بود که در سال 1802 ميلادي، کارل گاوس، رياضيدان مشهور،پيشنهاد کرد که نشانه هاي بزرگي را در دشت هاي پوشيده از برف سيبري پياده کنند تا مريخي ها ببينند. البته پيشنهاد او هرگز انجام نشد.
رصدهاي اخترشناس ايتاليايي جوواني شياپارلي عجايب مريخي را به اوج رساند. در مقابله ي مريخ (نزديک ترين فاصله ي مداري مريخ از زمين، هر 26 ماه يک بار) در سال 1877 که فرصت بسيار مغتنمي براي رصد اين سياره بود و همزمان دو قمر کوچک مريخ نيز کشف شدند، شياپارلي ادعا کرد که 40 عارضه ي خط-مانند و متقاطع را بر سطح مريخ ديده است. او آنها را Canali ناميد که در لاتين به معني کانال هاي طبيعي آب است. اما ديري نگذشت که اخترشناسان انگليسي زبان، واژه ي او را به معني کانال هاي دست ساز تصور کردند؛ به اين معني که هوشمندان مريخي از اين کانال ها براي انتقال آب از کلاهک هاي قطبي به نقاط مختلف سياره استفاده مي کنند. فقط چند سال بعد، پرسيوال لاول، صاحب يک کارخانه ي نخ ريسي در شرق ايالات متحده، آن قدر شيفته ي جست و جوي حيات مريخي شد که ثروت و زندگي خود را بر ساخت رصدخانه ي بزرگي در آريزونا گذاشت. او تا اواخر قرن نوزدهم رصد 160 کانال بر سطح مريخ را گزارش داد. اما بسياري از رصد گران ديگر نشاني از اين کانال ها نمي ديدند. ادوارد بارنارد به گواده مشاهداتش، تيزبين ترين منجم در قرون معاصر ما بوده است او در اواخر قرن نوزدهم از رصدخانه ي ليک براي نخستين بار در رصدهاي خود توانست چند دهانه ي برخوردي بر سطح مريخ تشخيص دهد (گرچه آن قدر رصد اين دهانه ها دور از ذهن بود که هرگز آن را گزارش نداد). با وجود اين تيزبيني، بارنارد هيچ کانالي بر سطح مريخ نديد. داستان کانال ها و موجودات مريخي چنان قدرت گرفت که وقتي در اوايل قرن بيستم مسابقه ي بزرگي براي جست و جوي فرازميني ها با جايزه ي بزرگ صدهزار دلار گذاشته شد، به افرادي که موجود مريخي پيدا مي کردند، جايزه اي تعلق نمي گرفت، چون وجود آن ها مسلم بود! تمام اين ها زمينه ي ذهني در مردم آن زمان ايجاد کرده بود که وقتي اورسون ولز داستان حمله ي مريخي ها را در راديو روايت کرد مردم نيويورک و نيوجرسي به خيابان ها ريختند.
اما با ارسال نخستين فضاپيماها به مريخ مشخص شد که کانال هاي دست ساز و تمدن هوشمند مريخي وجود ندارد و همه خطاي ديد بوده اند. مريخ سياره اي خشک، خاموش و ظاهراً بي جان است پس ازچند فضاپيماي نزديک گذر که نخستين تصاوير نماي نزديک از سطح سياره ي سرخ تهيه کردند معلوم شد که جوّ اين سياره بسيار رقيق است، سطح آن درل تيررس پرتوهاي کشنده ي کيهاني است و در چنين محيط کم فشاري امکان وجود آب مايع بر سطح سياره نيست. جو زمين شامل 77 درصد نيتروژن و 21 درصد اکسيژن است. در حالي که در جوّ مريخ 95 درصد دي اکسيد کربن و فقط دودهم درصد اکسيژن وجود دارد. جرم و گرانش کمتر مريخ نسبت به زمين از يک سو و زودتر سرد شدن درون آن وکاهش فعاليت هاي آتشفشاني جو ساز از سوي ديگر سبب شده است غلظت جوّ مريخ در دوران حال بسيار کمتر از جوّ زمين باشد. بر سطح اين سياره فشار جوّي معادل يک صدم فشار جوّ زمين در سطح درياست و معادل فشار در ارتفاع حدود سي هزار متري از سطح زمين است. اين شرايط براي بيشتر موجودات شناخته شده (به جز گونه هاي اغلب تک سلولي معروف به سخت دوست يا اکستريموفيل) نابود کننده است. به دليل رقيق بودن «هواي» مريخ، دماي هوا به سرعت تغيير مي کند. مثلاً فقط لحظاتي پس از طلوع خورشيد دما در سطح بيش از 20 افزايش مي يابد. اگر روي سطح مريخ بايستيد در هر لحظه دمايي که پاي شما احساس مي کند (هواي نزديک سطح) با دماي که پاي شما احساس مي کند (هواي نزديک سطح) با دماي هواي اطراف سر شما ممکن است 10 تا 30 درجه اختلاف داشته باشد! دماي متوسط يک روز تابستاني در عرض هاي مياني مريخ حدود صفر درجه است. در حالي که شب هنگام دماي همان محل به حدود منفي صد درجه مي رسد. رشد و تکامل حيات در چنين محيطي بسيار دور از ذهن است.
در دهه هاي 1970/1360 فضاپيماهاي مريخ نشين و مدار گرد وايکينگ از سوي ناسا به مريخ فرستاده شدند. مأموريت اصلي مريخ نشين ها آزمايش خاک و جست و جوي نشانه هاي حيات ابتدايي بود اما نتيجه منفي بود. در همان زمان يکي از تصاور مدارگرد وايکينگ خبرساز شد. در گوشه اي از تصوير کوهي به وسعت يکي دو کيلومتر ديده مي شد که تحت زاويه ي متمايل نور خورشيد شکل چهره ي انسان به خود گرفته بود، شبيه يک فرعون مصري! عوام فريبان چندين کتاب درباره ي اين فرعون مصري و تمدن مريخ نوشتند که چگونه آثار بزرگي همچون اهرام مصر در زمين نيز ساخته ي مريخيان بوده است. اما تصاوير دقيق تر بعدي نشان داد که اين کوه طبيعي است و بازي نور و سايه، دستکاري برخي روزنامه نگاران و وضوح کم تصوير مدار گرد سبب اين تصور شده است. هياهويي براي هيچ.
در سال 1996/1375 يک سنگ دو کيلوگرمي داستان حيات مريخي را دوباره زنده کرد. اين شهاب سنگ در اصل از مريخ به زمين رسيده است. دانشمندان آن را در سال 1984/1363 در جنوبگان پيدا کردند. اين سنگ بر اثر برخورد فضايي ميليون ها سال پيش از مريخ کنده شده است و پس از مدتي طولاني سرگرداني در فضا جذب گرانش زمين شده و چند هزار سال پيش بر زمين سقوط کرده است. اين سنگ يکي از حدود 30 شهاب سنگ نادر مريخي است. از آنجا که هنوز هيچ مأموريت فضايي رفت و برگشت به مريخ انجام نشده است اين نمونه ها که رايگان و بر اثر پديده هاي طبيعي به زمين مي رسند بسيار ارزشمندند. تا سال 1996/1375 چيزي استثنايي در شهاب سنگ ALH84001 ديده نشده بود اما در آن سال گزارش يک گروه علمي خبر از کشف نشانه هاي حيات در اين سنگ مريخي داد؛ ساختارهاي کرم مانند به باريکي يک صدم موي انسان که در بزرگ نمايي هزاران برابر ميکروسکوپ هاي الکتروني ديده شدند دليل اين ادعا بودند. گويچه هاي کربناتي در ساختار سنگ ديده مي شد که بسيار شبيه به سنگواره ي باکتري هاي قديمي کره زمين اند اما قدمت آن ها به پيش از تاريخ برخورد سنگ با زمين بر مي گشت. اين خبر چنان در رسانه ها پيچيد که تقريباً بر جلد تمام نشريات عمومي علم درجهان اين عنوان ديده مي شد: «حيات در مريخ؟». شماره ي 60 ماهنامه ي نجوم نيز با چنين عنواني روي جلد به موضوع همين سنگ پرداخت. اما چند ماه بعد جامعه ي علمي آن قدر شک و شبهه در اين موضوع يافت که نظرهاي مخالف محققان غالب شد و آب از آسياب اين داستان افتاد. با وجود اين جدال بر سر درستي اين موضوع هنوز باقي است.
در سال 2008/1388 مأموريت فضاپيمايي مريخ نشين فونيکس جست و جوي نشانه ي حيات بود. گرچه نشانه ي مستقيم سلول هاي زنده يافت نشد اما وجود يخ آب در زير خاک مريخ بار ديگر از طريق اين کاوشگر نيز کشف شد. اين بار مشخص شد که در عرض هاي جغرافيايي نزديک به قطب هاي مريخ يخ آب نه در ژرفاي چند صد متر يا چند کيلومتري پوسته که در لايه هاي بسيار نزديک به سطح وجود دارد. در عمق چند ده سانتي متر تاچند متر. در اين عرض ها دماي هوا براي باکتري هاي گونه ي سخت دوست نسبتاً مناسب است. گونه ي سخت دوست روي زمين در دماهاي بسيار گرم يا سرد زندگي مي کند و حتي در محيط هاي بسيار کم فشار (و در مواردي در خلا زنده مي مانند). مشکل اصلي اين گونه در مريخ مقابله با پرتوهاي مرگبار کيهاني است که از جوّ رقيق سياره مي گذرند. چند متر ضخامت خاک و سنگ مريخي مي تواند سپر خوبي در مقابل بخشي از پرتوها باشد. به همين سبب گروهي از دانشمندان اکنون اميدوارند که شايد گونه ي بسيار مقاوم اما ساده و تک سلولي را بتوان در چنين عمقي از مريخ در مأموريت هاي آينده يافت.
منبع: نجوم، شماره 194.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط