واژه بشقاب پرنده از کجا ريشه گرفته است؟

بين سال هاي 1925 تا 1927، نقاشي روسي به نام نيکولاس دوريچ از طريق رشته کوه هاي هيماليا، از مغولستان به هندوستان در سفر بود. دوريچ در کتابش تحت عنوان آلتاي-هيماليا(1930) توصيف مي کند که چگونه در تاريخ پنجم اوت 1926، همه ي اعضاي گروه يک صفحه ي گرد بزرگ درخشان را مشاهده کردند که با سرعتي حيرت آور و باورنکردني در آسمان در پرواز بود و بعد ناگهان به سمت اردوگاه آنها تغيير مسير داد. گزارش دوريچ توجه کسي را به خود معطوف
سه‌شنبه، 23 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واژه بشقاب پرنده از کجا ريشه گرفته است؟

واژه بشقاب پرنده از کجا ريشه گرفته است؟
واژه بشقاب پرنده از کجا ريشه گرفته است؟


 






 

مشاهدات اوليه ي بشقاب پرنده
 

بين سال هاي 1925 تا 1927، نقاشي روسي به نام نيکولاس دوريچ از طريق رشته کوه هاي هيماليا، از مغولستان به هندوستان در سفر بود. دوريچ در کتابش تحت عنوان آلتاي-هيماليا(1930) توصيف مي کند که چگونه در تاريخ پنجم اوت 1926، همه ي اعضاي گروه يک صفحه ي گرد بزرگ درخشان را مشاهده کردند که با سرعتي حيرت آور و باورنکردني در آسمان در پرواز بود و بعد ناگهان به سمت اردوگاه آنها تغيير مسير داد. گزارش دوريچ توجه کسي را به خود معطوف نکرد، تا آنکه در سال 1947 تب و موج بشقاب پرنده بالا گرفت. ولي بعد، بشقاب پرنده شناسان کم کم توجه خود را به گزارشات متعدد مربوط به رؤيت اشياي نوراني و درخشان در آسمان معطوف کردند که مدت هاي زيادي بود توسط افراد مختلف ارائه مي شدند. استثنايي قابل توجه در ميان گزارش هاي اوليه مربوط به سال 1878 و زماني است که بر اساس اخبار روزانه دنيسون در تگزاس آمريکا، توصيف شده بود:«آقاي جان مارتين، يک کشاورز... توجه اش به جسمي تيره رنگ جلب شد که در ارتفاعي بالا در شمال آسمان مي درخشيد. شکلِ عجيب و سرعت زيادي که در حين نزديک شدن داشت، توجه او را به خود جلب کرد و او به آن چشم دوخت...
در ابتدا به اندازه ي يک پرتقال به نظر مي رسيد ولي کم کم اندازه اش بزرگ و بزرگتر شد. آقاي مارتين پس از مدتي چشم دوختن به آن، توانايي ديدن خود را از دست داد و نگاهش را از آن برگرفت. پس از مدتي که بينايي اش بازگشت، دوباره به آن چشم دوخت و اين مرتبه متوجه شد که جسم تقريباً بالاي سرش قرار دارد و اندازه اش به نحو قابل توجهي بزرگتر شده و به نظر مي رسيد با سرعتي حيرت آور در آسمان حرکت مي کرد. وقتي جسم درست بالاي سرش قرار گرفت، به اندازه يک بشقاب بزرگ در ارتفاعي زياد بود.»
 
در اينجا، براي اولين بار از واژه ي بشقاب استفاده شده و چون چشمان او در هنگام نگاه کردن به آن صدمه ديده بود، مي توانيم فرض کنيم علي رغم ظاهر اوليه ي تيره اش، مانند بشقاب پرنده هاي امروزي مي درخشيد. يکي از اولين نويسندگاني که رسم ثبت کردن گزارش هاي مربوط به«اشياي ناشناخته ديده شده در آسمان» را باب کرد، چارلز فورت بود. او در سال 1874 در آلباني، نيويورک متولد شده و بيشتر عمرش به عنوان يک روزنامه نگار، زندگي فقيرانه اي را مي گذراند. در سال 1916، در سن 42 سالگي، ميراث اندکي که برايش باقي مانده بود، او را قادر ساخت تا روزهاي خود را در کتابخانه عمومي نيويورک در جست و جوي مجلات علمي اي سپري کند که حاوي گزارش هايي از رخدادهاي عجيب و ناشناخته بودند. چهار کتاب او-که با کتابي تحت عنوان کتاب عجيب شگفت انگيز در سال 1919 شروع مي شود- مي بايست او را مشهور و ثروتمند مي کردند ولي متأسفانه، فورت روشش صرفاً اين بود که هر رخداد عجيبي را که پيدا مي کند، داخل کتابهايش بنويسد کتابهايش هيچ گونه مسير يا مبحث خاصي نداشتند درنتيجه او نتوانست نظريه ي مشخصي در اين رابطه ارائه دهد. فورت از استعداد داستان سرايي برخوردار نبود و از اين رو در هنگام مرگش در سال 1932، عملاً به همان اندازه آغازِ کارش ناشناس و گمنام بود.
از ميان مشاهدات خاص فورت، مي توان به موارد زير اشاره کرد: «ماندر در تاريخ 17 نوامبر 1882 در هنگام شب در رصدخانه سلطنتي در گرينويچ بود... در ميان شفق قطبي، يک صفحه گرد بزرگ با نور متمايل به سبز ظاهر شد و به آرامي در آسمان به حرکت درآمد... آن جسم از فراز ماه عبور کرد و ديگر مشاهده گران، آن را به شکل هاي مختلف توصيف کردند: به شکل سيگار برگ. به شکل يک اژدر، به شکل يک دوک، به شکل يک اتوبوس فضايي.» به نظر مي رسد که اين اولين مورد ثبت شده از بشقاب پرنده اي خاص به شکل سيگار برگ باشد که به دفعات گزارش شد. در اينجا به مورد ديگري مي پردازيم: «در خيابان کالج، کنار کليسا ايستاده بودم... که ناگهان، بدون هيچ گونه هشدار يا علامتي، توسط چيزي(پديده اي) از جا پريدم که شبيه غيرعادي ترين و هولناک ترين انفجار بود. وقتي به آسمان نگاه کردم، در سمت شرق خيابان، جسمي اژدر شکل را در فاصله 300 فوتي ديدم که در ظاهر ساکن و بي حرکت به نظر مي رسيد، بعد در هوا معلق شد و حدود 50 فوت از فراز ساختمانها فاصله گرفت... طولي نکشيد که دوباره به حرکت درآمد، البته خيلي آهسته و بعد به سمت جنوب در بالاي فروشگاه برادران دولان ناپديد شد. وقتي حرکت مي کرد، به نظر مي رسيد که پوشش آن تکه تکه مي شود و در داخل تکه ها، شعله هايي سرخ رنگ نمايان بودند.» دامون نايت، زندگي نامه نويس فورت، چنين مي گويد: «گزارش هاي مربوط با اشياي پرنده ناشناخته که توسط فورت گردآوري شدند، شباهت اندکي به پندار قالبي«بشقاب پرنده» دارند. برخي صرفاً نورهايي متحرک در آسمان، برخي به شکل اژدر و تعدادي به شکل مثلث بودند. تعدادي نيز شباهتي به هيچ چيز در روي کره ي زمين نداشتند، ولي گواهي قطعي از ساختار آن را به نمايش مي گذاشتند.

موج بشقاب پرنده
 

(شيء پرنده ناشناخته)
 

در خلال ده سال بعد، هزاران مورد از اين دست گزارش شد که تعدادشان آنقدر زياد بود که حتي اشاره به آنها غيرممکن است. ولي يکي از جنجال برانگيزترين آنها موسوم به سانحه ي رزول هنوز هم بازار داغي دارد و از آن ياد مي شود. از همان ابتدا، نيروي هوايي و دولت آمريکا، تمايل خود را به محکوم کردن و نسبت دادن مشاهدات بشقاب پرنده اي به عنوان اوهام و خيالات نشان داده بودند يا بر اين اصرار مي ورزيدند که مشاهده گران چيز ديگري ديده اند. مثلاً سياره ونوس، يک بالون، يک هواپيماي معمولي که در زاويه اي رؤيت شده که بالهايش قابل ديدن نبودند. اين به نوبه خود، به شايعات يک لاپوشاني، اعتبار و صحت بخشيد و اين تصور را در اذهان قوت داد که دولت آمريکا حقيقتاً همه چيز را در مورد موجودات فضايي مي داند، ولي عمداً به دلايلي نامعلوم و خاص، آن را محرمانه و سرّي حفظ مي کند. رزول، شهري در منطقه لينکلن واقع در نيومکزيکو است، در تاريخ دوم ژوئن 1947، يک فروشنده ي ابزارآلات به نام دان ويلموت همراه همسرش در هنگام غروب آفتاب، در ايوان جلوي منزلشان نشسته بودند که ناگهان از ديدن يک جسم نوراني و درخشان شبيه به دو بشقاب کج و کوله که از رو به رو به يکديگر چسبيده و از سمت جنوب به شرق در آسمان در حرکت بودند، سخت يکه خوردند. چند دقيقه بعد، ماک برازل، از فراز مزرعه فوستر در فاصله 75 مايلي، صداي بلند و مهيب انفجاري را شنيد که شبيه صداي غرش رعد بود. صبح روز بعد، تکه پاره هايي را در زمينش پيدا کرد که تا فاصله 400 ياردي پراکنده بودند. او از آنها به عنوان موادي فلزي و فويل مانند شبيه نوعي ورقه نازک فلزي ياد کرد. تکه ها آن چنان حالت فنري و ارتجاعي داشتند که برازل قادر نبود خميدگي و خراشي کامل بر روي آنها ايجاد کند. حتي به وسيله ي مشعل جوشکاري، چراغ لحيم کاري و پتک نيز نتوانست اثري دائمي بر روي آنها به وجود آورد. در آن زمان، چندين مورد مربوط با مشاهدات بشقاب پرنده ها در آن ناحيه گزارش شده بود و برازل جريان را به ارتش آمريکا در رزول اعلام کرد.
منبع: نشريه راه زندگي شماره 285



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط