شامبالای افسانه ها

در دنیا مکان هایی وجود دارند که هنوز انسان ها موفق به پیدا کردن آنها نشده اند و به همین دلیل، وجود آنها افسانه خوانده می شوند.
چهارشنبه، 24 شهريور 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شامبالای افسانه ها

شامبالا، شهری افسانه ای با فرمانروایی مرموز و گنجینه هایی با ارزش

در دنیا مکان هایی وجود دارند که هنوز انسان ها موفق به پیدا کردن آنها نشده اند و به همین دلیل، وجود آنها افسانه خوانده می شوند. شامبالا نیز یکی از همین شهرهای افسانه ای است که چون از دید مردم پنهان مانده به افسانه ها پیوسته است. توصیفاتی که اقوام مختلف از این شهر می کنند، از عقایدشان نشأت گرفته است. البته بعضی از این توصیفات بسیار دور از ذهن و غیر واقعی اند و خرافاتی بیش نیستند. شهرت این شهر بیشتر به خاطر گنجینه بزرگ و با ارزش آن است که شامل مشهورترین جواهرات دنیا، از سرزمین های مختلف از جمله ایران است.

طبق افسانه ها، شهر شامبالا با این جواهرات ساخته شده و چون نگینی از دور می درخشد. بسیاری از کسانی که در جست و جوی این شهر و گنجینه پنهانش به کوه ها و میان جنگل ها رفته اند، هرگز بازنگشته اند و هیچ گاه مشخص نشد در بین راه جان خود را از دست داده اند یا اینکه ساکن این شهر رویایی شده اند. گفته می شود این شهر توسط نیروهای ماورایی محافظت می شود و اهالی آن عمری بسیار طولانی دارند.
شامبالا شهری افسانه ای و مخفی است که بیش از هزار نام دارد و هنوز هیچ کس موفق به پیدا کردن آن نشده است. سومریان نام این شهر را پناهگاه کوهنوردان و قوم سلتی ها نام آن را آوالون گذاشته بودند. پس از آن هندوها نام آریاوارشا یعنی سرزمین مقدس را بر آن نهادند. اما مهم ترین و مشهورترین نامی که توسط بودایی های و تبتی ها روی آن گذاشته شد شامبالا بود که همچنان با این اسم در سراسر دنیا شناخته می شود. آنها اعتقاد داشتند که این شهر مقر فرمانروایی مخفی بوده که بر گروهی از موجودات عجیب، شبیه میمون ها اما با توانایی های انسانی، حکمرانی می کرده است. چینی ها این شهر را همچون بهشت می دانند و نام بهشت پنهان را برایش انتخاب کرده اند. یهودی ها و مسیحی ها نیز آنجا را بسیار زیبا و خوش آب و هوا دانسته و آن را باغ بهشت نامیده اند. بعضی نیز معتقدند که چشمه ای از آب حیات در آنجا وجود دارد که با نوشیدن از آن انسان جاوادنه خواهد شد. در نهایت آن طور که از شعرای گفته شده در مورد این شهر مشخص است، شامبالا سرزمین عجایب و درختان سیب نیز نامیده شده است.

شامبالای افسانه ها
 

در 2000 سال گذشته افسانه های بسیار زیادی در مورد شهر مرموز شامبالا شنیده شده است. بعضی از مردم معتقدند شهری که تا به حال پس از این همه جست و جو پیدا نشده است، نمی تواند چیزی به غیر از یک افسانه باشد و بعضی هم شامبالا را شهری ماورایی می دانند که در گذر زمان از نظرها پنهان شده و ممکن است روزی دوباره پیدا شود. طبق داستان های ذکر شده درباره شامبالا این شهر در دامنه یک کوه که دارای آب و هوایی بسیار مطبوع و پر درخت است، قرار دارد و احتمالا در شرق واقع شده است. به همین خاطر بسیاری از کشورها از جمله انگلیس، آلمان، ژاپن، روسیه و مغولستان، آسیای مرکز، تبت و کشمیر، فرستاده اند تا بلکه ردی از آن بیابند. در بین سال های 1925و1926 نیکولاس روئریچ، باستان شناس انگلیسی تحقیقاتی گسترده را در مورد این شهر شروع کرده و در عرض یک سال، منطقه به منطقه ختن تا کشمیر را در جست و جوی شامبالا وجب به وجب گشت که البته چند کشور آمریکا، روسیه و هند حامی مالی این سفر بودند. نیت اصلی از این سفر پرهزینه پیدا کردن گنجینه پنهان و عتیقه های سامبالا بود که قرار بود در صورت پیدا شدن هر تکه از آن در موزه های کشور حامی قرار داده شود.

افسانه و خرافات یا واقعیتی زیبا؟

طبق برخی خرافات پیروان یکی از شاخه های عرفان تبتی به نام کلاچوکرا تانترا، در این شهر پنهان شده و بهترین پادشاهان را در آنجا پرورش می دهند تا زمانی که تمام ارزش های معنوی دنیا از بین رفت، این پادشاهان از این شهر بیرون آمده و نیروهای شیطانی را شکست دهند. تعداد این پادشاهان 32 نفر خواهد بود که طبق افسانه ها هر کدام 100 سال حکومت خواهند کرد. وقتی زمان حکومت آنها فرا رسد شامبالا از پشت پرده ای از مه بیرون آمده و دروازه آن به روی همه گشوده خواهد شد. این توصیفات در کتابی با عنوان نهفتگان فکرها آمده که توسط تبتی ها و طبق افسانه هایی که نسل به نسل گشته، نوشته شده است. افسانه ها می گویند شامبالا درست در مرکز جهان قرار داشته و نیمی از آن شهری زیرزمینی و نیمی از آن روی زمین بوده و سر به فلک کشیده است. قصر پادشاه در نوک قله و در مرتفع ترین جای شهر بوده که با نوری شبیه الماس روشن شده است.
 

شامبالا شهر جواهرات پنهان است. کناره جاده هایش با سنگ های جواهر و درختان تنومند پرمیوه تزئین شده است. در این افسانه ها حتی تکنولوژی تبتی ها بسیار پیشرفته ذکر شده، به طوری که آنها از هواپیما و اتومبیل نیز استفاده خواهند کرد. بعضی ها معتقدند که سالیان بسیار قبل تر از روزگار ما بارانی از شهاب سنگ در این شهر بارید که این سنگ ها بسیار با ارزش بوده و نیکولاس روئریچ برای یافتن قسمت هایی از این سنگ ها راهی شهری در ناکجا آباد شده است. گفته می شود این سنگ ها دارای خواص بی نظیری بوده اند، چنان که حتی حس تله پاتی و خبر از آینده را در انسان به وجود می آورند.
در افسانه هایی که از قوم لاماها در مورد این بیان شده است، آمده که «شامبالا دره ای عمیق در میان دو کوه بسیار بلند است که روی آن با مهی غلیظ پوشانده شده و همین امر این شهر را از نظرها پنهان کرده است. این شهر دارای چشمه های آب گرم و کشاورزی پر رونقی بوده و حاکمی بسیار عادل و مهربان دارد. همچنین آیینه جادویی در این شهر وجود دارد که با نگاه کردن در آن می توان هر نقطه از جهان را تماشا کرد. ساکنان شامبالا بسیار زیاد بوده و قابل شمارش نیستند. لشکر آنها مهارت های جنگی زیادی داشته و تعدادشان بی شمار است و تنها با بدی ها می جنگند.»
 
در برخی از باورهای افسانه ای آمده که جامعه ای متمدن به نام گارتین ها با جمعیتی بالغ بر 20 میلیون نفر در شامبالا زندگی می کنند و خانه های آنها غارهایی است که خودشان ساخته اند. آنها آخرین قبیله زیرزمینی در دنیا هستند که هنوز نسل شان منقرض نشده است. گارتین ها در زمان پادشاهی ستمگر زندگی می کرده و به خاطر ظلم او، به این شهر زیرزمینی پناه برده اند و پادشاه شامبالا از آنها محافظت کرده است. آنها هنوز زنده اند و بعضی از آنها به ندرت به روی زمین می آیند.
 
شامبالای افسانه ها
 

مکان شامبالا کجاست و ساکنانش چه کسانی هستند؟

طبق برخی از اعتقادات مبهم دیگر مکان اصلی این شهر کوه کنلون در مغولستان و برخی مکان آن را در نزدیکی سیبری در روسیه می دانند، اما بعضی دیگر معتقدند که این شهر با تونل های زیرزمینی اش در هندوستان قرار دارد. با کشف تعدادی غار عجیب و غریب در پرو، که گویا در گذشته محل زندگی بوده است، احتمال قرار داشتن شهر افسانه ای شامبالا در پرو نیز قوی تر شد. چندی بعد یک شهر زیرزمینی با راهروهای بسیار در مصر پیدا شد و بار دیگر نظر مردم را درباره مکان جغرافیایی این شهر افسانه ای تغییر داد. آمریکایی ها شامبالا را شهر هفت غار طلایی نیز نامیده اند. زیرا اعتقاد دارند که دیوار غارهای این شهر از طلا پوشیده شده است. این شهر به دلیل داشتن غارهای فراوان که محلی مناسب برای زندگی مارهاست، شهر مارها نام گرفته است، مارهایی که از گنجینه پنهان این شهر محافظت می کنند و پادشاه آنها یک دیو است و در ورودی قلمرو شهر شامبالا زندگی می کند. مردمی که در این شهر زیرزمینی زندگی می کنند، توانسته اند از سیل و زلزله و آتش های فراوان شامبالای روی زمین گریخته و در زیرزمین های ایمن زنده بمانند. قبایل بنگال و برمه ای ها نیز معتقدند که اجدادشان در شهری زیرزمینی زندگی می کنند و احتمالا آنها مردم شامبالا را تشکیل می دهند. آنها می گویند که رهبرانشان در میان مردم روی زمین در رفت و آمدند و کلید طلایی دروزاه های شامبالا در آن قرار دارد، بعضی از ستاره شناسان نام کوهی را که شامبالا در آن قرار دارد، میرو گذاشته اند که به معنی گذرگاهی در مرکز زمین است و ستاره قطبی درست در بالای قصر آن قرار دارد. درختان جادویی این شهر، میوه هایی دارند که به انسان عمر جاودان می بخشند. بعضی ها شامبالا را مرکز پیدایش آریایی ها دانسته و معتقدند بسیاری از گنجینه های ایرانی نیز در این شهر قرار دارد.
 

بودایی های شامبالا را آگارتا نامیده و آن را شهری پر از صلح و آرامش می دانند که جمعتیی میلیونی دارد؛ شهری که زیبایی هایش چشمگیر و قصرهای آن از جواهرات ساخته شده است؛ محصولات کشاورزی فراوان داشته و همه در آنجا با شادی زندگی می کنند.

مسافر شهر شامبالا

تنها کسی که ادعا می کند شامبالا را از نزدیک با چشمان خودش دیده، اندرو توماس است که با یک راهنمای هندی 15 روز را در کوه های هیمالیا جست و جو کردند. اما راهنما در میانه راه خسته شده و از او جدا شد و توماس باقی مسیر را به تنهایی ادامه داد. او در کتاب خود به نام «اولین نیستم» این گونه نوشته بود:«مسیری که من طی کردم پشت سرم ناپدید می شد، دشت و صحرا هر لحظه زیباتر شده و آن قدر زیبا شده بودند که گویا در رویا سفر می کردم. پس از صحبت با پسری که یونانی حرف می زد به سمت پادشاهی شهری گمشده راه افتادم. این شهر ستون هایی بسیار روشن داشت که گویا از جنس نور بودند و در کنار تمام جاده ها سنگ های درخشان وجود داشتند. من پس از کمی استراحت از آن شهر بیرون آمدم و در این زمان بود که دوباره جاده شهر ناپدید شد. اما چیزی که عجیب بود، این بود که هیچ یک از مردم این شهر به ملاقات من نیامدند.» البته پس از تحقیقات فراوان و گذر از جاده ای که توماس شرح داده بود، گفته های او رد شده و داستانی بیش دانسته نشد. اما نیکولاس روئریچ گفته های او را جدی گرفت و گفت: «می دانستم که غارهایی زیرزمینی در هیمالیا وجود دارند که هیچ کس از آنها باخبر نیست. در بعضی از این غارها دری به سوی آینده وجود دارد که همیشه دیده نمی شوند.» افسانه های هندی معتقدند گذرگاه های شهر توسط تخته سنگ های بسیار بزرگ مسدود شده و عوامل طبیعی باعث پنهان شدن شهر شده اند. طی قرن های متوالی، مردم زیادی به جست و جوی شامبالای افسانه ای پرداختند؛ شهری ناشناخته که بود و نبود آن هنوز ثابت نشده است. بعضی از این افراد هرگز بازنگشستند و این خود افسانه ای شد مبنی بر اینکه آنها این شهر را پیدا کرده و آن قدر از زیبایی آن شگفت زده شدند که دل کندن از آن برایشان دشوار بوده و همان جا ساکن شده اند. عده ای دیگر که واقع بین تر بودند، احتمال دادند که موانع موجود در راه، از قبیل دره های عمیق، ریزش کوه، حیوانات وحشی یا گرسنگی و تشنگی آنها را به کام مرگ کشانده است. سرخ پوستان آمریکایی طول این تونل ها را صدها هزار کیلومتر می دانند طوری که از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب ادامه دارند و از کلمبیا، پرو، بولیوی، شیلی و حتی جنگل های آمازون می گذرند و اهالی شامبالا می توانند توسط آنها به راحتی از شهری به شهر دیگر سفر کنند. به خاطر پیدا شدن غارها و تمدن های زیرزمینی در چندین کشور مختلف این ادعا بسیار جدی گرفته شد. به هر حال شهری که تا به حال هیچ کس موفق به پیدا کردن سرنخی حتی بسیار کوچک در مورد آن نشده است و حتی مشخص نشده که این شهر در کجای دنیا قرار دارد، نمی تواند چیزی جز افسانه و خرافات باشد، شما چه فکر می کنید؟


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.