نویسنده : جواد اسحاقیان
همیشه دعواها و جنجالهای علمی و غیر علمی(!) بر سر آن است که بالاخره علائم ظهور، کدامش حتمی است؟ کدامش غیر حتمی؟ کی اتفاق میافتد؟ زمان ما چقدر به آن زمان نزدیک است؟ و خلاصه، همه مشتاقاند جوابهای آماده و بیامّا و اگر تحویل بگیرند.
اجازه بدهید این بار زیر باران حقایق برویم و چشمهای غفلت را بشوییم. اگر موافقید، گوشهای خود را هم کمی بشوییم و از «ندای آسمانی» شروع کنیم که گفتهاند در شرق و غرب هم آن را میشنوند؛ خواب و بیدار، نشسته و ایستاده را تحت تأثیر قرار میدهد و ندای جبرئیل، آغاز کننده آن است. [1] حالا فقط کمی فکر کنیم. آیا بارها و بارها ندای وحی از زبان جبرئیل بر انبیاء و سپس بر مردم نرسیده است و مردم هر زمان، از راه وحی و نبوت و اعجاز، دلایل حقانیت راه الهی را ندیدهاند و لمس نکردهاند؟ ممکن است ندای آسمانی ظهور، در نوع ندا و اتفاقی که پس از آن میافتد، متفاوت باشد، اما در رسیدن پیام آسمانی و الهی و اتمام حجت، امر بیسابقهای نیست. ندای شیطانی ـ که در برابر ندای آسمانی اتفاق میافتد و عدهای تمام حقایق را انکار میکنند ـ هم مسأله جدیدی نیست؛ چرا که همواره دروغگویان و مدعیان ارتباط با غیبت و ماوراء در لباسهای سنتی و مدرن ظاهر شده و میشوند.
اگر موافقید به مسأله «خروج سفیانی» اشاره کنیم که در کشورهای اسلامی با ظاهر مردم فریب و ذکر «یارب یارب» در برابر حجت الهی خروج میکند و سرانجام، خود و سپاهش در سرزمین بیداء فرو میروند. [2] «خسف بیداء» نشانهای دیگر است. حالا واقعاً بنگریم؛ آیا در طول تاریخ قارونها، سامریها و بلعم باعوراهایی نبودهاند که تحت پوشش ثروت، فنآوری، علم و حتی اسم اعظمی که عاریه خدا نزد آنها بود، کمکم مغرور شدند و خود را رقیب انبیا و اولیای الاهی دانستند و فتنهها و آشوبهای اجتماعی و سیاسی را راه انداختند، اما دست قدرت پروردگار سر انجام آنها را با تمام شوکت و عظمتشان یا با معجزه و یا با مرگ خفت بار، در زمین فرو برد؟ چه خسف بیدایی عظیمتر از آنکه طاغوتها و متجاوزان و فرعونهای جدید و قدیم و منطقهای و بینالمللی ـ که همیشه نمونههایی از آنها را داریم ـ اکنون، اثری از هیبت و خانه عنکبوتیشان نیست و حتی منطق و آیین و روش آنها محکوم و مردود ذهن اندیشمندان و تحلیلگران است؟ آری، آن خسف بیداء زمان ظهور، به حکومت جهانی نور منتهی میشود؛ اما در طول تاریخ نیز سفیانیها بر زمینگرم انتقام الهی زده شدهاند؛ در عمق زمین فراموشی دفن گشتهاند و نورانیت حق و ادیان الهی بر آنها غلبه کرده است.
حالا به سراغ «قتل نفس زکیه» برویم که آن هم از نشانههای حتمی ظهور خوانده شده است و طی آن، یکی از بهترین و پاکترین افراد، مظلومانه و در مقدسترین مکانها کشته میشود و فاصله ریختن خون او تا ظهور حق و حقیقت، بسیار کم است. [3] باز هم باید گفت درست است که آن نفس زکیه و آن ظهور، مسأله ویژه و منحصر به فردی است و در ابعاد خود، قابل قیاس با حوادث دیگر نمیباشد، اما آیا بارها و بارها، انسانهای پاک به جرم حقطلبی و خدا محوری در بهترین سرزمینها به تیغ ظلم، گرفتار نشدهاند و پس از آن، به حرمت و جوشش خون پاک آنها حقایق آشکار نشده و قیامها و نهضتها بر پا نگشته است؟ بهترین نمونه آن، شهادت سید و سالار شهیدان علیه السلام در سرزمین کربلاست که در فاصله کوتاهی پس از آن فاجعه خونبار، حقیقت در عرصه عالم ظهور کرد و از آن پس، تمام قیامها و حتی قیام ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در امتداد و به نام و یاد آن است.
همین عظمت و حقانیت و نورانیت است که عالمان و عارفان و شهدا و شاعران بزرگی [4] را پرورانده و قلم آنها را به جوشش واداشته و زبان و قلم آنها همواره تزویرهای دجالان و تخت و تاج سفیانیها را در هم شکسته و فرو ریخته است و تیزی قلم آنها به اکتشاف معدن بیانتهای خون پاک شهدایی منجر شده است که در راه بصیرت و رفع فتنهها، درخت حقیقت را آبیاری کردهاند.
فکر میکنم دیگر لازم نباشد به سراغ نشانههای غیر حتمی و حوادثی مثل «طلوع خورشید از مغرب»، «قیام خراسانی»، «دابة الارض»، «زلزلهها» و... برویم. چون هر چقدر هم که در بررسی اعتبار و صحت و تحلیل آنها بحث کنیم ـ که در جای خود با ارزش است ـ باز هم ارزش آن کمتر از دانستن این مطلب است که نشانههای ظهور و رجعت و قیامت، نباید خوراک فیلمها و نرمافزارها و هیجانات و احساسات زود گذر شود. چنانکه در دستگاه هالیوودی از نوع غربی، یا فرهنگ بودایی و هندویی از نوع شرقی شده است.
اجازه بدهید این بار زیر باران حقایق برویم و چشمهای غفلت را بشوییم. اگر موافقید، گوشهای خود را هم کمی بشوییم و از «ندای آسمانی» شروع کنیم که گفتهاند در شرق و غرب هم آن را میشنوند؛ خواب و بیدار، نشسته و ایستاده را تحت تأثیر قرار میدهد و ندای جبرئیل، آغاز کننده آن است. [1] حالا فقط کمی فکر کنیم. آیا بارها و بارها ندای وحی از زبان جبرئیل بر انبیاء و سپس بر مردم نرسیده است و مردم هر زمان، از راه وحی و نبوت و اعجاز، دلایل حقانیت راه الهی را ندیدهاند و لمس نکردهاند؟ ممکن است ندای آسمانی ظهور، در نوع ندا و اتفاقی که پس از آن میافتد، متفاوت باشد، اما در رسیدن پیام آسمانی و الهی و اتمام حجت، امر بیسابقهای نیست. ندای شیطانی ـ که در برابر ندای آسمانی اتفاق میافتد و عدهای تمام حقایق را انکار میکنند ـ هم مسأله جدیدی نیست؛ چرا که همواره دروغگویان و مدعیان ارتباط با غیبت و ماوراء در لباسهای سنتی و مدرن ظاهر شده و میشوند.
اگر موافقید به مسأله «خروج سفیانی» اشاره کنیم که در کشورهای اسلامی با ظاهر مردم فریب و ذکر «یارب یارب» در برابر حجت الهی خروج میکند و سرانجام، خود و سپاهش در سرزمین بیداء فرو میروند. [2] «خسف بیداء» نشانهای دیگر است. حالا واقعاً بنگریم؛ آیا در طول تاریخ قارونها، سامریها و بلعم باعوراهایی نبودهاند که تحت پوشش ثروت، فنآوری، علم و حتی اسم اعظمی که عاریه خدا نزد آنها بود، کمکم مغرور شدند و خود را رقیب انبیا و اولیای الاهی دانستند و فتنهها و آشوبهای اجتماعی و سیاسی را راه انداختند، اما دست قدرت پروردگار سر انجام آنها را با تمام شوکت و عظمتشان یا با معجزه و یا با مرگ خفت بار، در زمین فرو برد؟ چه خسف بیدایی عظیمتر از آنکه طاغوتها و متجاوزان و فرعونهای جدید و قدیم و منطقهای و بینالمللی ـ که همیشه نمونههایی از آنها را داریم ـ اکنون، اثری از هیبت و خانه عنکبوتیشان نیست و حتی منطق و آیین و روش آنها محکوم و مردود ذهن اندیشمندان و تحلیلگران است؟ آری، آن خسف بیداء زمان ظهور، به حکومت جهانی نور منتهی میشود؛ اما در طول تاریخ نیز سفیانیها بر زمینگرم انتقام الهی زده شدهاند؛ در عمق زمین فراموشی دفن گشتهاند و نورانیت حق و ادیان الهی بر آنها غلبه کرده است.
حالا به سراغ «قتل نفس زکیه» برویم که آن هم از نشانههای حتمی ظهور خوانده شده است و طی آن، یکی از بهترین و پاکترین افراد، مظلومانه و در مقدسترین مکانها کشته میشود و فاصله ریختن خون او تا ظهور حق و حقیقت، بسیار کم است. [3] باز هم باید گفت درست است که آن نفس زکیه و آن ظهور، مسأله ویژه و منحصر به فردی است و در ابعاد خود، قابل قیاس با حوادث دیگر نمیباشد، اما آیا بارها و بارها، انسانهای پاک به جرم حقطلبی و خدا محوری در بهترین سرزمینها به تیغ ظلم، گرفتار نشدهاند و پس از آن، به حرمت و جوشش خون پاک آنها حقایق آشکار نشده و قیامها و نهضتها بر پا نگشته است؟ بهترین نمونه آن، شهادت سید و سالار شهیدان علیه السلام در سرزمین کربلاست که در فاصله کوتاهی پس از آن فاجعه خونبار، حقیقت در عرصه عالم ظهور کرد و از آن پس، تمام قیامها و حتی قیام ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در امتداد و به نام و یاد آن است.
همین عظمت و حقانیت و نورانیت است که عالمان و عارفان و شهدا و شاعران بزرگی [4] را پرورانده و قلم آنها را به جوشش واداشته و زبان و قلم آنها همواره تزویرهای دجالان و تخت و تاج سفیانیها را در هم شکسته و فرو ریخته است و تیزی قلم آنها به اکتشاف معدن بیانتهای خون پاک شهدایی منجر شده است که در راه بصیرت و رفع فتنهها، درخت حقیقت را آبیاری کردهاند.
فکر میکنم دیگر لازم نباشد به سراغ نشانههای غیر حتمی و حوادثی مثل «طلوع خورشید از مغرب»، «قیام خراسانی»، «دابة الارض»، «زلزلهها» و... برویم. چون هر چقدر هم که در بررسی اعتبار و صحت و تحلیل آنها بحث کنیم ـ که در جای خود با ارزش است ـ باز هم ارزش آن کمتر از دانستن این مطلب است که نشانههای ظهور و رجعت و قیامت، نباید خوراک فیلمها و نرمافزارها و هیجانات و احساسات زود گذر شود. چنانکه در دستگاه هالیوودی از نوع غربی، یا فرهنگ بودایی و هندویی از نوع شرقی شده است.
حیف است نشانههای ظهور دستاویز فرصتطلبان و رفاهجویانی قرار گیرد که همه کارها و وظایف را به آن زمان حواله میدهند و واگذار میکنند؛ بلکه بر عکس، نشانههای ظهور میتواند آنقدر ظرفیت والا و نورانیتی از خود نشان دهد که تمام عقبه تاریخی ما را روشن کند و علاوه بر آنکه آینده ما را هم تضمین میکند، قطب نمای امروز هم باشد.
بله؛ نشانههای ظهور، واقعاً نشانه خود ظهور است. اما نشانهها و آیات الهی همیشه ظاهر است و حتی در دوران غیبت نیز نشانههای ظهور حق و نور خاموش نشدنی حجتهای الهی، پوشیده نیست. خدا نکند که ما هم مثل بنیاسرائیل، فقط منتظر باشیم که موسای زمان با عصای اعجاز انگیز خود برای ما از زمین و آسمان آب و غذا و رفاه ببارد و بیاورد و خود، یک تنه به فتح سرزمینهای تحت ظلم برود و ما تنها بگوییم: «انّاههنا قاعدون»! [5]پینوشتها:
*. کارشناس ارشد مهدویت.
[1] . روایت امام باقر، الغیبة نعمانی، ص 235، ح13. البته بحث انواع ندای آسمانی و زمانهای آنها در جای خود بحث شده است، ولی در اینجا اجمالاً به بخشی از آن اشاره کردهایم.
[2] . شیخ صدوق،کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص651؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص449؛ نعمانی الغیبة، ص 279، ح67؛ کلینی، الکافی، ج8، ص310، ح483.
[3] . شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص330، ح16؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص445، ح440؛ کلینی، الکافی، ج8، ص310، ح435.
[4] . با گرامیداشت سالگرد ارتحال عالمانی چون آیتالله گلپایگانیو شعرایی چون نیما یوشیج.
[5] . اشاره به آیه قرآن که به ماجرای بنی اسرائیل اشاره دارد که برای فتح سرزمین اشغالی، گروهی از مردم به حضرت موسی گفتند: «تو و پروردگارت برو و بجنگ. ما اینجا نشستهایم!»
/ج