”هنر”، به مفهومى که از مغرب زمین به ایران وارد شده (یعنى art)، با مفاهیمى که در فرهنگ هاى فارسى آمده، متفاوت مى باشد. در عصر حاضر، در غرب به هر اثرى که حاصل فعالیت هاى انسانى باشد و پیش از تکوین سابقه نداشته باشد، هنر مى گویند. این نظریه با نظر سزاربراندى، استاد ایتالیایى زیبایى شناسى و مرمت آثار هنرى، مغایر و متفاوت است. او هر فعالیت انسانى را که به منظور تلذذ بصرى و روحى و بر پایه ى معیارهاى زیبایى شناسى ساخته شده و در آن آفرینش سهم بزرگ و اساسى دارد، “هنر” مى خواند.
در فرهنگ و ادب فارسى، “هنر” به معناى کمال دانش، فضیلت، تقوا، مردانگى و جنگاورى است و نیز به معناى هر اثرى که از ظرافت هاى ویژه برخوردار باشد و لذت دیدار ایجاد کند. هنر امروزین (مدرن) ایران تقلیدى نادرست از هنر لجام گسیخته ى معاصر (به مفهوم رایج در مغرب زمین) است. آموزش هنر در سرزمینى چون ایران که همیشه با توحید پیوند داشته است باید بر پایه هاى معنوى استوار باشد. “هنر” واژه اى است که از کهن ترین روزگاران نزد ایرانیان رایج بوده و در زبان پارسى امروز، آن را هم سان واژه ى ’art’ (در زبان هاى اروپایى) مى دانند.
art (اسم مذکر)، از سده ى دهم میلادى وارد زبان فرانسوى شده و در آغاز به معنى “دانش و آگاهى” و سپس به معنى “وسیله و روش” (از ریشه ى لاتینى ars و artis)، تا سده ى هفدهم به صورت مؤنث و به این معانى به کار رفته است:
راه دست یابى به چیزى (از سال 1160 م)، روش، مهارت، دانستن چگونه انجام دادن، خوش دستى؛ آنچه انسان بر طبیعت مى افزاید، چیزى که مصنوعى باشد؛ مجموعه ى آگاهى ها و شناخت ها از قواعد و ضوابط انجام کارى در یک قلمرو ویژه، پیشه اى که در آن پیشه ور مجبور باشد از ضوابط و قواعد منظمى پیروى کند؛ (به صورت جمع:) هنرهاى آزاد (رشته ها و شاخه هایى از فعالیت هاى انسانى که در آنها روح بزرگ ترین سهم را دارد. هفت هنر آزاد که در دانشکده هاى هنرى سده هاى میانه آموزش داده مى شد، عبارت است از: دستور زبان، منطق، فن سخنورى، حساب، هندسه، ستاره شناسى، موسیقى)، هنرهاى زیبا (از سال 1752 م)، که هدفشان آفرینش زیبایى باشد (ادبیات، شعر، هنرهاى آزاد و هنرهاى زیبا)؛ art، به مفهوم امروزى آن از سال 1752 م تاکنون، به این معانى به کار رفته است:
تخصص در یکى از موضوعات مذکور در مفهوم کهن واژه، فعالیت هاى انسانى درباره ى یک آرمان زیبایى شناسانه، مجموعه ى کنش ها و فعالیت هاى آفرینشگر و خلاقى که در راه رسیدن به توجیه اعمال انسانى باشد (به ویژه آفریدن آثار معمارى، نقاشى و پیکره، ازسال 1818 م، که مکتب “هنر براى هنر” رواج یافت)؛هر یک از گونه هاى ارائه ى زیبایى (هنرهاى فضایى: نقاشى، پیکره سازى، حکاکى (کنده گرى)، معمارى، عکاسى؛ هنرهاى زمانى: موسیقى، رقص، سینما، نمایش)؛ آفرینش آثار هنرى، مجموعه ى آثار هنرى آفریده شده در زمان و مکان مشخص. (2)در کتاب واژگان زیبایى شناسى اتین سوریو etienne souriau، چندین صفحه ى بزرگ به هنر و معانى گوناگون و اصطلاحات مربوط به آن اختصاص یافته و در مقدمه ى آن آمده است: art:این کلمه در تلاطم بحث هاى زیبایى شناسى، میان مذکر و مؤنث بودن شناور بود، تا آن که در سده ى هفدهم به صورت مذکر تثبیت شد. art، از ریشه ى لاتین ars برگرفته شده، که از آن مفاهیم متعددى القاء مى شود و معادل واژه ى یونانى "techne" (به معانى مختلفى که این واژه در بازتاب هاى فلسفى یافته)، به کار رفته است. برخى از کیفیت هاى فکرى یا مهارت هاى دستى را در اجراى یک اثر art (هنر) گویند. این کلمه، بدین مفهوم، معانى گوناگونى به خود مى گیرد، چنان که گاه میان آنها تضاد دیده مى شود. از این رو باید مفاهیم متفاوت این واژه را متمایز و مشخص کرد. (3)در زبان اوستایى، “هونره” به معناى کار نیک، دلاورى و جنگاورى (4)و در پهلوى، “هونر” (مرکب از “هو” به معنى خوب و “نره” به معنى مردانگى) به معناى جنگاورى، قدرت، فضیلت، ارزش ومهارت (5) آمده است.
مرحوم محمد معین، در حاشیه ى فرهنگ برهان قاطع حسین بن خلف تبریزى، آورده است: “هنر به (ضم اول و فتح دوم). اوستا: hunara (عظمت، استعداد، قابلیت)، هندى باستان sunara، سانسکریت: sandara (زیبا، قشنگ)، پهلوى: hunar، ارمنى: hnar، افغانى و بلوچى: hunar، کردى huner (فن، معرفت)، صنعت: معرفت امرى توأم با ظرافت و ریزه کارى. آورده اند که ظرافت بسیار کردن، هنر ندیمان است و عیب حکیمان (گلستان سعدى) (6)در فرهنگ فارسى معین آمده است:
هنر: شناسایى همه ى قوانین عملى مربوط به شغلى و فنى، معرفت امرى توأم با ظرافت و ریزه کارى؛ طریقه ى اجراى امرى طبق قوانین و قواعد صنعت؛ مجموعه ى اطلاعات و تجارب. مؤید الملک را بفریفت... و گفت: تو... از ایشان به همه ى هنر و فرهنگ ها افزونى (سلجوق نامه ى ظهیرى). توانگرى به هنر است، نه به مال و بزرگى به خرد است، نه به سال (گلستان سعدى). (7)از معانى مختلف “هنر” و “art” در زبان هاى پارسى و بیگانه، چنین برمى آید که هر فعالیت انسانى هنر محسوب نمى شود. سزار براندى، متخصص ایتالیایى تاریخ هنر و استاد صاحب نظر و صاحب سبک مرمت آثار هنرى که از شهرت و اعتبار جهانى برخوردار است، فعالیت هاى انسانى را به دو گروه تقسیم مى کند؛ فعالیت هاى روزمره و پاسخ گوى نیازهاى مادى انسان ها و فعالیت هایى که هدفشان آفرینش زیبایى و ایجاد لذت روحى است. او فعالیت هاى نوع دوم را “هنر” مى نامد. (8)
آندره مالرو، وزیر پیشین فرهنگ و هنر، مرد ادبیات و عضو فرهنگستان فرانسه، معتقد است که “هنر” فعالیت هاى انسانى سرشار از معانى است که زندگانى را لذت بخش مى کند. در جهانى که معنا نباشد، زندگى پوچ و بى معنى مى شود و چنان دگرگون مى گردد که پایه و اساسى براى گزینش خردمندانه در آن نمى ماند. زندگى بدون هدف مى شود و کیفیت خود را از دست مى دهد. جوانان همه چیز را براى فرار از این حقیقت مى پذیرند و چون از آن گزیرى ندارند، به نادرستى و ناخردمندى پناه مى برند. “هنر” گزینش خردمندانه به سوى مبدأ و مبادى خردمندانه و حکیمانه است. (9)حکیم نظامى - که رحمت و آفرین خدا بر او باد - در مقالت بیستم مخزن الاسرار، بى هنرى مردم را وقاحت ابناء بشر دانسته، گوید:
جهد بر آن کن که وفا را شوى
خود نپرستى و خدا را شوى
خاک دلى شو که وفایى در اوست
وز گل انصاف گیایى در اوست
هر هنرى کآن ز دل آموختند
بر زه منسوج وفا دوختند
گر هنرى در تن مردم بود
چون نپسندى گهرى گم بود
گر بپسندیش دگر سان شود
چشمه ى آن آب دو چندان شود
مردم پرورده به جان پرورند
گر هنرى در طرفى بنگرند
خاک زمین جز به هنر پاک نیست
این هنر امروز در این خاک نیست
گر هنرى سر ز میان بر زند
بى هنرى دست بدان در زند
کار هنرمند به جان آورند
تا هنرش را به زیان آورند
حمل ریاضت به تماشا کنند
نسبت اندیشه به سودا کنند
خانم لاتور، رایزن فرهنگى پیشین فرانسه در ایران در سال 1372، که خود نقاش و هنرمند بود و به گفته ى خودش خدا را از فراسوى هنر شناخته بود، پس از بازدید از نمایشگاه “جلوه هایى از هنرهاى تجسمى معاصر ایران” که در نگارستان هنرهاى معاصر تهران برگزار شده بود، در دفتر یادبود نمایشگاه نوشت: “آنچه دراین نمایشگاه هست، بدترین تقلید از بدترین آثار غربى است، جاى ضرب انگشت هنرمندان ایرانى کجاست؟”
نکوهش رسیدى به هر آهویى
ستایش بد از هر هنر هر سویى
(ابوشکور بلخى)
هزار یک زان کاندر سرشت او هنر است
نگار خوب همانا که نیست در ارتنگ
(فرخى)
چرا با تو گویم بد بیشتر
که نبود هنردان که هستش هنر
(اسدى طوسى)
اینت پر برک و بر درختانى
چه هنر برگ و علم بر دارد
(ناصر خسرو)
زهر تو را دوست چه خواهد؟ شکر
عیب تو را دوست چه داند؟ هنر
(نظامى گنجوى)
در دو جهان عیب هنر بسته اند
هر دو به فتراک تو بر بسته اند
(نظامى گنجوى)
در معانى رزمى و افتخار آفرین دفاع از میهن، فردوسى - علیه الرحمة - ابیات بسیارى دارد، از جمله:
-
همان است رستم که دانى همى
هنرهاش چون زند خواهى همى
- هنر باید از مرد مهتر نژاد
کفى راد باید دلى پر ز داد
- هنر آن که اندر جهان سر به سر
یلان را زمن جست باید هنر
- هنر بین و این نامور گوهرم
که از تخمه ى سام گند آورم
- هنر بیش بینى زگفتار من
مجوى اندراین کار تیمار من
- هنر زآن ایرانیان است و بس
نگیرند شیر ژیان را به کس
- به دشمن نمایم هنر هر چه هست
ز مردى و پیروزى و زور دست
- چنین داد پاسخ به اسفندیار
که اى شیر دل پر هنر نامدار
به معناى فضیلت، حافظ شیرازى - علیه الرحمة - گوید:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافرى است
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
همو، به معناى “کمال و انسان” بودن گوید:
روز در کسب هنر کوش که مى خوردن روز
دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
رندى آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانى که ننوشد مى و انسان نشود
هنر به معناى “عاشقى و پیامدهاى آن” در کلام خواجه ى شیراز:
عشق مى ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود
ناصحم گفت که “جز غم چه هنر دارد عشق؟”
گفتم: “اى خواجه ى عاقل هنرى بهتر از این؟”
بکوش خواجه و از عشق بى نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بى هنرى
در عاشق آزارى گوید:
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپاى وجودت هنرى نیست که نیست
نظامى گنجوى - علیه الرحمة - به معنى “حسن و خوبى” (در برابر “عیب و نکوهیدگى”) گوید:
- در همه چیزى هنر و عیب هست
عیب مجو تا هنر آرى به دست
- چو عریان گردى از پیراهن تن
شود عیب و هنر یک باره روشن
و مولوى - رحمة الله علیه - فرماید:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوى دیده شد
از میان سخنوران پارسى زبان، فردوسى و سعدى، بیش از همه واژه ى “هنر” را با تمام مفاهیمش به کار برده اند. از متن هاى مختلف پارسى چنین برمى آید که “هنر” به مفهوم “صناعت” (یا “صناعت” به مفهوم “هنر”)، از سده هاى پنجم و ششم هجرى رواج یافته و تدریجا به مفهوم “خنیاگرى”، “خوانندگى”، “رقص و پاى کوبى” و “تصویرگرى” مورد استفاده قرار گرفته است. تا پیش از نیمه ى دوم سده ى چهاردهم هجرى، واژه ى هنر، هرگز به معانى و مفاهیم تثبیت شده ى کنونى به کار نرفته است، هر چند که این مفاهیم تازه (که از فرانسه ترجمه و برگفته شده) نیز به شرط رعایت ضوابط و اصول کار، به همان معانى که در ادب پارسى است، منتهى مى شود. آنچه باید بر آن تکیه کرد، این است که اتصاف به هنر، بدون دانش و فضیلت و کمال و نیز کیاست و هشیارى و فراست، تحقق پیدا نمى کند.
دانش، فضیلت و کمال، همه از فضایل اخلاقى است و براى راهنمایى و راهبرى انسان به سوى رستگارى و سعادت گزینش شده، اما هنر، بهترین و والاترین ابزار این گزینش است. به مصداق “اذا فسد العالم فسد العالم” (هنگامى که دانشمند تباه شد، جهان تباه مى شود). اگر هنرمند، گوهر فضیلت و کمال را از دست دهد و فضلى را که خداوند به او عطا فرموده تا در راه ارشاد مردم و تلذذ سالم از زندگى به کار گیرد، در مسیر فساد و تباهى ابناى بشر و ایجاد آثار بى محتوا و عارى از معنا و مبادى اخلاقى ضایع سازد، او دیگر “هنرمند” نیست، بلکه تولید کننده ى ابزار و آلات فساد در پوشش اثر هنرى است. اگر در غرب به مقتضاى اوضاع سیاسى، اجتماعى، دینى و اخلاقى هنر در بستر برهنه گرایى و بى محتوایى در غلطیده، میراث تمدنى است که دوران رنسانس آن را بنیاد نهاده است. رنسانس (تجدید حیات) هنرى که با نام انسان گرایى (یا انسان مدارى)، برهنه سازى را در هنر رواج داد، شالوده ى فرهنگى را ریخت که مى توان از آن به “فرهنگ برهنگى” تعبیر کرد. این فرهنگ، در آغاز هنر را به مثابه بستر تحول برگزید، و لیکن به سرعت جهان غرب را در همه ى شؤون تسخیر کرد و برهنگى اخلاقى و حذف محتوا گوهر آن شد. (10)هم اکنون مردم ایران، هر کار خوب و با فضل و کمال انجام گرفته را “هنر” مى گویند، که گوهر فرهنگ ایرانیان را نشان مى دهد و با آنچه هنر غرب به ارمغان آورده، بسیار متفاوت مى باشد. دریغ است که اصول و مبادى هنر ایران، که سرشار از فضل و کمال است به یک سو گذارده شود، فقط براى این که در این قلمرو جامعه ى هنر ما از جامعه ى غربى واپس نماند. فضل و کمال نه تنها هر عملى را به نتایج شایسته مى رساند، بلکه راهى براى گذشتن از “من”غرور آفرین و دست یابى به مبادى معنویت و پیوستن به خداوند است.
یکى از حکماى معاصر ایران گوید:
عالم، ظهور و بروز معانى است و هنر نیز جوهر عالم است، پس هنر جوهر ظهور و بروز معانى است. آنچه هنر مى آفریند، در گوهر طبیعت و عالم کیهانى وجود دارد و هنر بدون معنا مفهومى ندارد. هنر بیان معانى است، بنابراین مى تواند وسیله اى بسیار مطمئن براى بیان و رسیدن به معانى باشد. همه ى معانى به مبدأ معانى - که ذات احدیت است - بازمى گردد. پس هنر به ذات خود وسیله ى معرفت خداوند و اتصال به مبدأ آفرینش است. (11)در هنر و آموزش آن، فرهنگ هر آب و خاک نهفته است که پشتوانه و نیروى محرکه و برانگیزاننده ى آن است. مفاهیمى که در غرب مبادى و گوهر هنر محسوب مى شود، ممکن است در مشرق زمین مبادى و گوهر هنر نباشد. مبادى هنر هر قومى به اصول زیبایى شناسى و نگرش هنر آن قوم بسته است که خود در فرهنگ آن قوم ریشه دارد. مثال کوچکى بیاوریم:
اساس تمدن غرب و اروپا، تمدن یونان و روم باستان است، که ریشه در برهنه گرایى و برهنه سازى به منظور بازنمایى زیبایى دارد، یعنى ستایش بدن برهنه ى انسان. بهترین نمونه ى این فرهنگ، هنر تنسیق یافته ى (کلاسیک) یونان است در سده هاى پنجم تا سوم پیش از میلاد و سپس هنر دوران رنسانس هنرى ایتالیا در سده هاى پانزدهم و شانزدهم، که پى آمدهاى آن تاکنون در باخترزمین ادامه دارد. فرهنگ برهنگى، که در اروپا به فساد اخلاقى، دینى و اجتماعى کنونى منجر شده، هنر را ابزار تبلیغ، اشرافیت و تحمیل خود کرده است و هنر نشأت گرفته از این فرهنگ، در عین پذیرفتن آن، با آن به مسابقه برخاسته و شاید هم از آن پیشى گرفته است و عارى از معنا و محتوا، با تثبیت فساد و بى هویتى تمدن غرب را به سوى سقوط و افول معنوى پیش مى راند.
این گونه برهنگى فرهنگى و جدایى از معنویت و مبادى اخلاق ممکن نیست براى ملتى که پشتوانه هشت هزار سال فرهنگ مزدیسنایى و هزار و چهارصد سال اخلاق و فرهنگ اسلامى دارد، الگو و نمونه ى خوبى باشد. تقلید از فرهنگ و هنر غرب، جز بى فرهنگى، رسوایى و برهنگى از معنویت و مبادى اخلاق، چیزى به ارمغان نخواهد آورد، بلکه هنر غرب، جز بى فرهنگى، رسوایى و برهنگى از معنویت و مبادى اخلاق، چیزى به ارمغان نخواهد آورد، بلکه هنر و هنرمند را نیز به جایگاه سقوط پیش مى راند. متأسفانه در سال هاى اخیر گروهى به بهانه هایى چون عقب نماندن از کاروان هنر غرب، خود را پیام آور این گونه فرهنگ و هنر دانسته، با پیروى از اندیشه هاى فراموش خانه اى و سیاست هاى مذهب گداز بیگانه زیر عنوان هاى پرآب و رنگ، مانند “مدرنیته” (12) و “فرامدرنیته” به تحمیق و اغواى نسل جوان و پرشور هنرجو و هنرمند مشغول شده اند.
سوق دادن اندیشه هاى نسل جوان به سوى طرز تفکرهاى اروپایى، غیر اسلامى و غیر ایرانى، اگر جنایتى نباشد، خیانتى بزرگ است. استفاده از عنوان هاى تازه و آسایش مدارانه براى تبلیغ فرهنگ غربى و پذیرش آن به منزله ى یک فرهنگ برتر، یگانه ره آوردش دور کردن جوانان از ایمان، خدابندگى و درست اندیشیدن است.
هرچه نه ایمان و خدابندگى است
حاصل آن خفت و شرمندگى است
آموزش شیوه هاى تفکر و ادراک کنونى غرب از هنر با عنوان “هنر معاصر” و کنار نهادن همه ى اصول آفرینش تصویرى و انگاره اى، به بهانه ى مدرنیته (یا امروزى بودن) و برگزارى همایش ها و نمایشگاههاى اخیر “هنر مفهومى!” در نگارستان هنرهاى معاصر تهران جز آن که نسل جوان هنرجو را از فرهنگ و تمدن اصیل خود دور مى کند، اگر در کوته زمان میسر نشود، در دراز مدت موجب بردگى و بندگى بیگانه و سلطه ى گونه اى استعمار فرهنگى و اجتماعى غرب خواهد بود.
اما هنر مفهومى! “مفهوم” از اندیشه برمى خیزد و”اندیشه” گام آغازین آفرینش هنرى و هر آفرینش و گزینشى است. زرتشت، اندیشه ى نیکو را سرآغاز رسالت خود قرار داده و بزرگ پیامبر خداوند، محمد مصطفى (ص) یک ساعت اندیشیدن را از عبادت جن و انس (یا عبادت دو جهان) برتر دانسته است. تاریخ نشان مى دهد که هنر ایران در طول هزاران سال، همیشه بر محمل اندیشه استوار بوده و هماره مخاطب خود را به اندیشیدن واداشته است.
وزیر پیشین فرهنگ و هنر انگلستان، در مورد آخرین نمایشگاه هنر مفهومى که از آثار هنرمندان (!) انگلیسى، در فرانسه برگزار گردید، در روزنامه ى لوموند پاریس، ششم نوامبر 2002 م نقدى نوشت و آن را بر “خرابکارى کودکان در رخت خواب” مانند کرد. از محتواى چنین نقدى، از زبان یک وزیر غربى معتقد به مدرنیته و فرامدرنیته به عمق فاجعه ى برپایى نمایشگاههاى اخیر نگارستان هنرهاى معاصر تهران مى توان پى برد. استعمار نوین فرهنگى، در قالب هنر و در پوشش اسلام، مقاصد خود را این گونه بر جوانان تحمیل مى کند. اندیشه، گوهر سخن و هنر است و به همین دلیل در بسیارى از فرهنگ ها (به ویژه درفرهنگ ایرانى)، سخن گفتن خود هنر به شمار مى آید.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
اندیشه، نشان تمایز انسان از حیوان است و اندیشه ى هر انسانى نتیجه و فرآیند فرهنگ اکتسابى و اجتماعى اوست. این دو گوهر (اندیشه و فرهنگ) ناگهان به وجود نمى آید و ناگهان نیز از میان نخواهد رفت و بدون تحمل ضایعات و خسارت هاى جبران ناپذیر نمى توان فرهنگ دیگرى را جانشین آنها کرد.
هنر معاصر جوامع غربى یعنى هرگونه فعالیت انسانى که تاکنون کسى جز فرد هنرمند انجام نداده باشد. این نوع هنر، که با تلاش برخى ناآگاهان در جامعه هنرى ایران هم رواج یافته و آموزش داده مى شود، پدیده اى عارى از مفهوم، محتوا، معنویت و اصول و مبانى اخلاقى است. هنر، در مغرب زمین و اروپا پس از جنگ جهانى دوم به دلیل بى اعتقاد شدن مردم به سیاست و اخلاق، ضعف اندیشه و بریدن از دین و مذهبى که در خدمت قدرت هاى برتر بود و به دلیل بدبینى نسبت به هرگونه تفکر بشرى، از مسیر واقعى خود دور ماند، به ویژه در امریکا، که راحت طلبى و آسان مدارى و زندگى بى رنج و بى اندیشه گوهر جامعه را تشکیل مى داد. فضیلت و تقوا، که در سخن آگاه مردانى چون آندره مالرو نیز، از آن دم زده مى شد، از هنر جدا شد و به نازل ترین سطح ممکن رسید. جاى بسى تأسف است که همین هنر نازل را کسانى که شاید چندان از مبادى و اصول زیبایى شناسى هنر و فرهنگ ایرانى آگاهى ندارند، در هنرستان ها و دانشکده هاى هنرى آموزش مى دهند. به جز
هنر تجریدى (abstrait) چند استاد برجسته و معتقد به مبانى و مبادى یک هنر اصیل، که ادراک آن براى مردم عامه دشوار است، سایر هنرها، به ویژه هنرهاى تصویرى (مانند نقاشى و سینما) در غرب به راهى دیگر کشیده شد.
همه ى آنچه در تورات و انجیل منع شده بود، به نام مدرنیته و فرامدرنیته، عادى، رایج و حتى مایه فخر و مباهات شد. زناى محصنه و هم جنس گرایى، حق هر انسان آزاد شمرده شد و در برخى از جامعه ها براى آن قوانینى هم وضع گردید. در هنر نیز بى بند و بارى و تبلیغ فساد رایج شده و به ویژه در سینما و نمایش آثار “تن نگارى” (pornographie، به مفهوم انجام فواحش و عملیات سخیف جنسى) اوج هنر محسوب گردید. نمایش “کلکته آى کلکته” که از سخفیف ترین نمایش هاى اعمال جنسى و شهوانى بود، در خیابان ها و در ملأ عام به نمایش درآمد، همانند آنچه در نمایش “نان، نمک، خوک” در جشن هنر شیراز به نمایش گذاشته شد (13) و آشکارا اعمال زنا و لواط به عنوان چاشنى داستان نمایش به اجرا گذاشته شد. امریکا، که در ترویج فساد پس از جنگ در اروپا سهم بسزایى داشت، به صادر کردن فیلم هاى پورنوگرافى (14) (یا به اختصار: “پورنو”) اقدام و در دهه هاى هفتاد و هشتاد اغلب تالارهاى سینماى معاصر اروپا را اشغال کرد. در دهه نود عصر حاضر، حداقل دو کانال
فرانسه، وقف چنین فیلم ها و نمایش هایى بود و اکنون در آلمان، ایتالیا، انگلستان و سایر کشورهاى اروپا و امریکا این امر به صورت یک سنت درآمده است. دولت ها براى تولید چنین محصولاتى امتیازهاى ویژه و کمک هاى مالى مى دادند. براى مثال مى توان از فیلم “امانوئل” نام برد که دولت فرانسه بخشى از سرمایه ى آن را تضمین کرد و در ایران فیلم “برهنه تا ظهر در آفتاب” آغازگر این حرکت بود. انقلاب اسلامى در ایران به این فاجعه هاى ظاهرا هنرى پایان داد، اما اکنون گونه اى دیگر از این تفکر، با جلوه اى خفیف تر به عنوان “هنر مفهومى” و با امکانات مالى نظام، در راه اغواى نسل جوان گام نهاده است.
تا هنگامى که هنر، در نظام جمهورى اسلامى ایران متولى یگانه و واحدى نداشته باشد و هر نهادى و هر فردى خود را مجاز بداند که با سرمایه ى بیت المال برنامه ریز هنر و تربیت کننده و پرورش دهنده ى هنرمند باشد، سرنوشت هنر در ایران چنین است و این چنین تر نیز خواهد شد. فقدان منتقدان آگاه، بى توجهى ناشران کتاب (حتى ناشران دانشگاهى) به کتاب هاى هنر و نحوه ى تفکر برخى از مسؤولان کشورى در مورد هنر (حتى در وزارت علوم، تحقیقات و فناورى، که قیم و متولى دانشگاهها و آموزش عالى است) که هنر را به مثابه ى “زنگ تفریح” مى پندارند، سبب شده است که هنر و آموزش آن در نظام جمهورى اسلامى ایران به سطحى بسیار نازل فروافتد. باید توجه داشت که پیشرفت دانش و هنر، با شعار و تبلیغات امکان پذیر نیست و این حقیقتى است که بسیارى نمى خواهند آن را بپذیرند. شعارهایى چون “باید جهانى اندیشید و منطقه اى عمل کرد”، فقط ممکن است از گلوى عوامل بیگانه بیرون آمده باشد و جز در راه امیال و هدف هاى استعمارگرانه ى آنان نیست، زیرا جهانى اندیشیدن، به دلیل سلطه ى فرهنگ بى دینى غرب بر جهان، عملا نفى مبادى اخلاق اسلامى است و ملت مسلمان ایرانى آن را نخواهند پذیرفت. به عقیده ى من، باید منطقه اى اندیشید و جهانى عمل کرد. هنر و آموزش هنر باید یک متولى آگاه - فقط یک متولى - داشته باشد و آن به عقیده ى من فرهنگستان هنر است و بس، نه وزارت علوم، تحقیقات و فناورى، نه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى و نه هیچ نهاد دیگر. همه ى نهادها و وزارت خانه ها و دانشگاهها، در مورد هنر باید تابع فرهنگستان و برنامه ها و تصمیمات آن باشند. بدین گونه مى توان امید داشت که روزى نه چندان دور ایران دوباره بتواند هنرى بیافریند که گفته ى ژودیدیو، سردبیر مجله ى فرانسوى شناخت هنرها (connaissance des arts) درباره ى نگاره هاى شاهنامه ى تهماسبى مبنى بر این که “آنها بزرگ ترین شاهکار هنر بشریت براى همه ى اعصارند”، بار دیگر در مورد هنر ایران درست و صادق گردد. ایدون باد.
پی نوشت ها :
(1)عضو هیأت علمى دانشگاه شاهد و دانشگاه تربیت مدرس..
(2)روبرو، فرهنگ کوچک فرانسوى (پاریس: انجمن نوول لیتره، 2002 م)، ص 95..
(3)اتین سوریو، واژگان زیبایى شناسى (پاریس: نشر دانشگاهى فرانسه، 1999 م)، ص 166..
(4) احسان بهرامى، فرهنگ اوستایى (تهران: انتشارات فروهر، 1364 ش)، ص 1588.
(5) در دانش ریشه شناسى، “هونر” را ترکیبى از هو به اضافه ن به اضافه ارا مى دانند. “هو” به معنى “خوب”، “ن” حرف اتصال (نه حرف ربط) و “ارا” به معنى “کار در حد کمال” مى باشد و از همان ریشه ى هند و اروپایى است که ars و artis لاتین از آن برگرفته شده است. بنابراین، “هونر” به معنى کار نیک در حد کمال است.
(6) محمد معین، حواشى برهان قاطع، ج 4 (تهران: انتشارات زوار، 1357 ش)، ص 5207..
(7) محمدمعین، فرهنگ فارسى، ج 4 (تهران: امیرکبیر، 1357 ش)، ذیل “هنر”..
(8) سزار براندى، نگره ى مرمت، ترجمه ى فرانسوى کولت دروش (Coiiete Deroche) (پاریس: آموزشکده مرمت موزه ى لوور، 1977 م)..
(9) ژان لود، جزوه ى زیبایى شناسى (پاریس، 1976 م.)..
(10) نظامى گنجوى، مخزن الاسرار، گزیده ى عبدالحمید آیتى (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامى ایران، 1370 ش.)..
(11) غلامرضا اعوانى، سخنرانى در دومین همایش دو سالانه ى نقاشى معاصر جهان اسلام (نگارستان هنرهاى معاصر تهران)، 16 دى ماه 1381 ش..
(12) “مدرن” و “مدرنیته”، از ریشه ى mode (به معنى “باب روز”) مشتق شده است. ریشه ى لاتین آن، modernus، خود مشتق از mode (به معنى “نزدیکى”، “اخیرا”) مى باشد و از سال 1661 م وارد زبان فرانسوى شده و از سال 1818م، در هنر به معنى آنچه در زمان حال به وقوع مى پیوندد، مورد استفاده قرار گرفته است. “مدرن” را مى توان با واژه ى “کنونى” یا “امروزى” معادل دانست.این واژه، در مورد انسان، به کسى گفته مى شود که پیشرفت هاى تازه و نو را در قلمروهاى فناورى و علوم و تجدد خواهى اجتماعى مى پذیرد و بر مى گزیند (نک: فرهنگ کوچک روبر، ص 1098). “مدرنیته” به معنى “کنونى بودن” و “امروزى بودن” و “پست مدرنیته” از ترکیب post (بخش نخست واژه ى posterieure، به معنى “پسین” و “بعدى”) و “مدرن” ساخته شده است و آن را مى توان “فرا امروزى” معنى کرد.
(13) کلکته آى کلکته (نمایش پورنو)، نیویورک، 1969 م، پاریس، 1970 م.
(14) پورنو (porno)، از ریشه ى یونانى (porne) به معنى روسپى، در ترکیب هاى پورنوگراف (روسپى نگار)، پورنوگرافى (روسپى نگارى) و پورنوگرافیک (روسپى گرایانه)، از سال 1796 م وارد زبان فرانسوى شده و به ادبیات، طراحى، نقاشى، نمایش، سینما و به همه ى فعالیت هاى انسانى گفته مى شود که با برهنگى کامل و با اعمال جنسى و خلاف عفت عمومى مشخص و متمایز گردد (فرهنگ کوچک روبر، ص 1348).