منبع:راسخون
چکیده :
در عربستان قبل از اسلام مهمترین دین، البته اگر بشود آن را دین گفت پرستش بتها بود ولی جدای از بت پرستی ادیان دیگری در صحراهای سوزان عربستان مورد توجه بوده است. بسیاری از این ادیان دینهایی بودند که از طریق کشورهای همسایه یا مهاجرینی که به خاطر عقایدشان از سرزمین مادری آواره شده بودند به داخل خاک عربستان وارد شدند. این مقاله سعی دارد به چگونگی حضور این ادیان در خاک عربستان بپردازد. البته این نکته قابل ذکر است که ما مبحث مربوط به بت پرستی را به مقاله دیگر محول کردهایم و از این آیین جداگانه بحث خواهیم کرد.کلید واژه : عرب، زرتشت، صابئین، دهریون، یهود، مسیحیت.
مقدمه :
وقتی از عربستان عصر جاهلی نام میبرند همه گمان میکنند که دین تمامی مردم آن عصر و مکان بت پرستی بوده است، در صورتی که این یک ذهنیت اشتباه میباشد. در صحراهای عربستان و در بین قبایل گوناگون ادیان و عقیدههای مختلفی یافت میشد که کمتر به آن پرداخته شده است و همین امر باعث ذهنیت غلط در بین مطالعه کنندگان تاریخ شده است. البته در کتابهایی که به عصر جاهلی اختصاص دارد جسته گریخته در این باره سخن گفته شده است اما مقاله و کتابی که اختصاصاً به این مطلب پرداخته باشد من سراغ ندارم؛ لذا بر آن شدم به صورت اختصار این مطلب را به رشته تحریر در آورم بلکه مورد استفاده کسانی که در این باره تحقیق میکند قرار بگیرد. ویل دورانت مورخ نامی درباره دین میگوید: دین صد جان دارد هر چیزی اگر یک بار بمیرد برای همیشه از بین میرود، مگر دین که اگر صد بار بمیرد باز زنده میشود. عقیده ما مسلمین این است که دینداری و متوجه خداوند بودن ریشه در جان انسان دارد، که هر چقدر نیز فطرت خداپرستی انسان بیرمق و کم سو باشد اما به طور کلی از بین رفته نیست و یک زمانی ممکن است این آتش زیر خاکستر شعله ور شود و وجود انسان را روشن کند. ما اگر در طول تاریخ به اقوام مختلف نگاه کنیم و زندگی آنها را مورد کنکاشی قرار دهیم میبینیم که هر قومی به تناسب محیط خود به خدائی و دنیا ماوراء الطبیعهای عقیده دارد. حال میخواهد این عقائد آنها صحیح و بر پایه تعلیمات پیامبران الهی باشد، یا احتمالاً مبنا و زیر بنای عقائد آنها خرافات و اباطیل باشد. چرا که انسان بدون دین و عقیده نمیشود. آن که میگویند من هیچ عقیدهای در این دنیا ندارم دروغ میگوید.او هم به نوعی به خدا و دین معتقد است. اما شاید خدای او به مثل خیلیها شیطان باشد و دین او شیطان پرستی، چنانچه در دنیای امروز از این نوع فرقهها فراوان یافت میشود. به هر حال او هم به دینی و خدائی هر چند باطل اعتقاد دارد. به طور کلی دین در زندگی آدمی لازم و نقش اساسی دارد. بقول منتسکیو:اگر شخصی یا ملتی مذهب داشته باشد در عین حال گاهگاه از اصول آن تمرد نماید و یا سوء استفاده کند بهتر از آن است که مطلقاً دین نداشته باشد. یا ولتر میگفت: اگر خدا و دینی وجود ندارد انسان باید آن را با دست خود بسازد و آن را عبادت کند، چرا که خدا و دین نقش اساسی و مهمی در زندگی هر فردی دارد. عرب هم به تناسب ظرفیت خود ندای فطرت خود را شنیده بود و به واجب بودن اعتقاد به مبدأ و معاد پی برده بود، از همین رو در صدد پاسخ گوئی و لبیک به این ندای الهی بر آمد ولی عده زیادی از آنها در این مسیر دچار انحراف شدند و از جاده مستقیم خارج شده و بقول معروف به جاده خاکی زدند و در بیابان و صحرای گمراهی نابود شدند.
مرد عرب هم مثل تمامی مردم دیگر دنیا میدانست باید خدایی را پرستید، اما این که این خدا چه کسی است و چه چیزی است دچار گمراهی شد و به ورطه نابودی افتاد. البته در گوشه هائی از زمان، پیامبرانی برای آن مردم مبعوث شدند و راه و رسم خدا پرستی را به آنها یاد دادند ولی خیلیها به واسطه همان جهلشان از پذیرش دعوت پیامبران و راهنمایان و هدایتگران به سوی خدای حقیقی سرباز زدند و آ نهائی که نیز دعوت پیامبران الهی را دریافتند و پذیرفتند دیر زمانی نگذشت که با فوت آن پیامبر دوباره او و فرزندان او دچار همان انحراف قبل میشدند. مخلص کلام آن که در عربستان نیز بمانند جاهای دیگر، دینهای حق و ناحق زیادی وجود داشت که در این مختصر سعی داریم به بخشی از عقاید و ادیان عرب بپردازیم و توضیحی هر چند کوتاه راجع به هر یک از دینهای عرب جاهلی بدهیم. اما این که در این کشور داغ و سوزان چه دین هائی وجود داشت میتوان گفت در عربستان جنوبی یک دیانت نسبتاً مترقی از ستاره پرستی به نام صائبین به وجود آمده بود که حول ماه پرستی دور میزد و نفوذ مبادی بابلی و زرتشتی در آن آشکار و واضع بود. در اماکن دیگر هر جا که یهود و مسیحیان پا نهاده بودند من جمله در مراکز تجاری عربستان، اعراب بومی به دین آنها در آمده بودند و مبادی ساده و اولیه خود را ترک کرده و به سوی آن ادیان گرایید بودند. ولی اکثر قوم عرب چه در بلاد و چه در بادیهها، خدایان محلی از جنس مذکر و مؤنث برای خود اختراع میکردند و آن را عبادت میکردند که هر یک از این خدایان خاص قبیلهای واحد بود. بعضی از این الههها در نواحی جغرافیائی معین انتشار مییافتند و مردم آن ناحیه ناگزیر آنها را پرستش میکردند و از جمله میتوان هبل را نام برد که خاص شهر مکه و حول و حوش این شهر بود و یا خدای ذوالشری در شهر پترا. عبادات عامیانه در غالب نواحی این کشور رایج بود. از آن جمله پرستش بعضی از اجرام آسمانی که هر یک به نام مخصوص نامیده میشدند «و از اسامی آنها معلوم میشود که ریشه خارجی داشتهاند و از ممالک همسایه خاصه از شهر بابل به آنجا نفوذ کرده بودند. سیاحان رومی یا یونانی، این خدایان را صورتی از خدای ژوپیتر، مرکوری، کونوپوس و امثال آنها میپنداشتند».(1) در این که دین اکثریت مردم عرب را بت پرستی تشکیل میداد شکی نیست ولی به خاطر کشدار بودن و طولانی بودن بحث بت پرستی آن را به آخر این بخش وا میگذاریم، در ابتدا از دینهای درجه دوم و سوم مردم عربستان صحبت میکنیم.
مسیحیت و یهودیت در خاک عربستان
از جمله ادیان رایج بین مردم عربستان یهودیت و مسیحیت بود که کم و بیش گروندگان خاص به خود را در این سرزمین داشت و با آزادی کامل میتوانستند مراسم و عبادات خود را برگزار کنند. ولی چطور شد این دو دین وارد خاک عربستان شدند خود قصه مفصل دارد. از شواهد تاریخی بر میآید تنها عاملی که باعث ورود یهودیت و نصرانیت به این خاک شد، مهاجرت عدهای از یهودیان و مسیحیان از سرزمینهای دیگر بود. چرا که در سرزمین اصلیشان و خاک مادریشان به خاطر عقاید و مذهب خاص خودشان تحت آزار و اذیت و شکنجه بودند. حال یا این آزارها و اذیتها از طرف حکومت و دولت بود و یا از طرف مردم، چندان مهم نیست ولی همین امر باعث مهاجرت این دو قوم به بیابانهای عربستان شد. زیرا در این بیابانها از آزادی خاصی برخوردار بودند و از هفت دولت آزاد بودند و میتوانستند به راحتی آداب و رسوم خود را در این مکان انجام دهند و دیگر کسی که بگوید بالای چشم شما ابروست وجود نداشت. «عربستان پناهگاه ستم دیدگان شام و مصر و عراق بود و هر قومی که از استبداد و جور حکام ستمگر به جان میآمد رو به عربستان میکرد؛ و بیش از همه یهود به عربستان آمدند زیرا قوم یهود از موقع بیرون آمدن از مصر تا زمان رومیان در دوره تیتوس غالباً در فشار و عذاب میزیستند.»(2) و بیشتر یهود وقتی به عربستان آمدند در شهرهای مکه و مدینه و طائف اقامت گزیدند.ولی بیشتر تمرکز یهود در مدینه بود. چرا که عده زیادی از هم کیشان آنان یعنی طوایف اوس و خزرج در این شهر سکنی کرده بودند و از قضا یهود توانست نفوذ بسیاری در اعراب پیدا کند و اعراب تأثیرات زیادی از آئین یهود پذیرفتند. به خصوص زبان عربها بسیاری از اصطلاحات یهودیان را اخذ کرده و در زبان خودشان وارد کردند. کلمه جهنم- شیطان- ابلیس از همان دست از لغات هستند که به تأثیر از یهود وارد زبان عربها شد. همچنین مسیحیان به همان علتی که قوم یهود مجبور به ترک سرزمین خود شدند آنها نیز از سرزمینهای خود هجرت کردند و وارد خاک عربستان شدند و در آنجا کلیساها و صومعهها بر پا کردند و کشیشهای مسیحی مشغول تبلیغ شدند. شما اگر سفری در عربستان آن روز میکردید بیابانها را مملو از دیرها و صومعههای راهبان مسیحی و یهودی میدیدی که گوشه عزلت گزیده بودند و فارغ از دنیا مشغول عبادت بودند. جان دیون پورت درباره این تارکان دنیا و عزلت گزیدگان میگوید: «سراسر صحرای عربستان مملو بود از جایگاه رهبانان و تاریکان دنیا؛ و اینها کسانی بودند که کمترین بهرهای از فکر و عقل نداشتند و وقتشان را به بطالت میگذراندند و عمرشان را با خیالات پوچ ضایع میکردند و چه بسا اوقاتی رخ میداد که همین صومعهنشینان دسته دسته با اسلحه به شهرها هجوم میآوردند و همان خیالات پوچ و هوسهای خودشان در کلیسا را بر فکر مردم تحمیل میکردند و آنها را با زور شمشیر بقبول آن وادار میکردند».(3) و بدین صورت یهودیت و مسیحیت بعد از بت پرستی یکی از مهمترین دینهای عرب آن روز بود؛ و «بیشتر مسیحیان در قبیلههای ربیعه و غسان و بعضی از قضاعه بود؛ و قبیلههای کنانه و بنی الحرث بن کعب و کند یهودی بودند».(4)
مذهب دهری
بعضی از عرب مذهب تعطیل داشتند و دهری بودند. (5) که امروزه به آن آئرئیسم میگویند. آنها منکر خدا و روز قیامت بودند به چیزی اعتقاد نداشتند. چنانچه قرآن از قول این افراد میفرماید: «کافران گفتند که زندگی ما جز همین نشئه دنیا و مرگ و حیات طبیعت نیست و ما را جز روزگار، هلاک نمیکند و برای آنها به این مسئله آگاهی نیست جز خیالی».(6) و بارها شعرای عرب بیعقیدگی خود را نسبت به معاد و روز قیامت در قالب شعر میآوردند. مثلاً شاعری سروده بود:أاتراک لذه الصهباء یوماً
لما و عدوه من لبن و خمر
آیا لذت شراب را روزی ترک بکنم برای آنچه از شیر و شراب (خداوند) وعده داده است. یا دیگری سروده است:
حیاه ثم موت ثم نشر؟
حدیث خرافه یا ام عمرو(7)
ترجمه:
زندگی بعد مرگ و دوباره زنده شدن؟ای مادر عمرو! این مطلب جز خرافات چیزی نیست.جن پرستی، ستاره پرستی و آتش پرستی
جن پرستی نیز بسان سایر دینهای دیگر در بین مردم عرب رایج بود. «بنی ملیح از طایفه خزاعه کسانی بودند که جن میپرستیدند و آیه 194 سوره اعراف درباره آنها نازل شده است».(8) و صاعد میگوید: «طایفه حمیر، خورشید را میپرستیدند و طائفه کنانه، ماه را و طائفه تمیم، دبران را میپرستیدند و طائفه لخم و جذام، ستاره مشتری و طائفه قیس، ستاره شعری را میپرستیدند و طائفه اسد، عطارد را پرستش میکردند». (9) شاید عقیده ستاره پرستان عرب نشأت گرفته از عقاید یونانی بوده باشد، چرا که به اعتقاد یونانیان قدیم plelades پلیادها هفت خواهر بودند که به مقام خدائی رسیدند و صورت فلکی پروین را که عبارت از هفت ستاره بود تشکیل دادند. از همین رو یونانیان قدیم این ستارهها را مورد پرسش قرار میدادند. «عده محدودی از عرب نیز تحت تأثیر دین همسایه خود ایران، آتش پرستی و مجوسیت را انتخاب کردند و آتش پرست شدند».(10) که اشبهی طایفه بنی تمیم را مجوسی میدانست و معرفی میکرد. آتش پرستی در عربستان با رسومات زیادی انجام میگرفت و آتش پرستان، آتشهای گوناگونی داشتند که به ذکر چند تا از این آتشها میپردازم.1.اولین آتش نار التحالف بود که آنها در مراسم پیمان گذاری با یکدیگر میافروختند.
2. نارالوسم: آتش افروزی جهت داغ زدن و نشان دار ساختن حیوانات هر قبیله.
3.نارالغدر: این آتش افروزی جهت مشخص ساختن عهد شکنان و نیز آدم کشان بود.
4. نارالسلامه: که به شکرانه سلامت بودن شخص مسافر برپا میشد. هر وقت مسافر سالم بر میگشت این آتش برافروخته میشد.
5.نارالطرد: اگر فرزندی با پدر خود سر ناسازگاری داشت و با او مخالفت میکرد پدر با یک آتش افروز، او را از خود طرد میکرد و از خانواده اخراج مینمود.
6.نارالفداء: آتشی که برای گرفتن اسیران خود از قبیله دیگر با فدیه میافروختند.
7.ناراللاهبه: علامت جنگ قبیلهای با قبیله دیگر بود.
8. نارالقری الضیافه: که جهت راهنمائی مهمانان به منزل میزبان یا مهمان خانهها میافروختند.
10. نارالصید: که جهت شکار کردن مرغان و آهوان و یا فرار دادن شیران میافروختند.
11.و بالاخره نارالاستمطار بود که اگر باران نمیآمد به دم گاو چیزهائی میبستند و آتش میزدند و این کار را برای آمدن باران موثر میدانستند. البته خیلی از قبایل دیگر که آتش پرست نبودند چنین آتش هائی داشتند و به مناسبتهای که در بالا ذکر شد آتش هائی روشن میکردند بدون آن که آن را پرستش کنند؛ و به نظر میرسد کار آنها تأثیر گرفته از کار آتش پرستان بود و آتش هائی که روشن میکردند برگرفته از رسوم آتش پرستان بود و احتمال چنین چیزی ناممکن نیست.
حنفاء در جاهلیت
البته در بین تمام این ادیان گوناگون از حق گرفته تا باطل، از مسیحیت گرفته تا جن پرستی و آتش پرستی، دینی وجود داشت که پیامبرش فطرت و سرشت پاک آدمها بود. آنها که به پیروی از فطرت الهی خود، خدای واحد را پرستش میکردند و از هر گونه دوگانه پرستی و شرک و بت پرستی بیزار و متنفر بودند. آن هائی که در آن دوران ظلمات به حنفاء مشهور بودند. از آن رو به آنها حنفاء میگفتند که بر آئین و دین حنیف حضرت ابراهیم (ع) بودند و خدای واحد را پرستش میکردند. همان چیزی که به نظر عرب کوته بین عجیب به نظر میرسید و متعجبانه سؤال میکرد مگر میشود فقط یک خدا را پرستید و این همه خدایان گوناگون، از مذکر تا مؤنث، از سنگی گرفته تا چوبی را به دور انداخت. این چیز عجیبی است. اما مردان پاک دل و روشن ضمیر به راستی میدانستند که فقط یک خدا وجود دارد، اما نه از نوع خدایان عرب که عموماً از سنگ، چوب، کشک، خرما بودند. او خدائی متفاوت با تمام این خدایان بود. یکی از این حنفاء جد پیامبر اسلام (ص) بود. او درباره خدای واحد میسرود:اَرَبّاً واحِداً اَم اَلفَ رَبٍّ
اُدینُ اِذا تَقَسَّمتِ الاُمُورُ
تَرَکتُ اللت و العُزی جمیعاً
کذلکَ یَفعَلُ الرَّجُلُ البَصیرُ
نخلهای مقدس
وقتی کودکی خود را به یاد میآورم که تابستانها که میشد به روستا میرفتم، میبینم در آن روزها کسانی را میدیدم که در بین درختها یک درختی را انتخاب کرده بودند و پارچه هائی به شاخههای این درخت آویزان میکردند و در ذهن خود این درخت را مقدس میشمردند. بعد که از روی کنجکاوی کودکانه میپرسیدم این درخت چیست؟ و شما چرا این پارچهها را به این درخت آویزان میکنید؟ میگفتند: این درخت نظر کرده است. مثلاً فلان امام هنگامی که از این محل میگذشت در زیر این درخت نشست و استراحت کرد، در صورتی که اصلاً امامی به آن شهر نیامده و اصلاً پا به آن کشور نگذاشته بود. ولی آن فرد عامی به این بهانه و به عشق آن امام به آن درخت احترام میکرد. عرب جاهلی نیز درست دارای چنین عقائدی بود. با این فرق که آن درختی که من گفتم بلوط بود و آن درختی که در نزد عرب محترم و مقدس بود نخل بود. عرب در عربستان که بیشتر درختانش نخل بود و بیشتر غذای عرب خرما، نخل را جنبه قدسی بخشیده بود و شاید منشأ این امر از همان احتیاج عرب به این درخت ناشی میشد. حالا منشأ تقدس بخشیدن به نخل، آیا از همان جنبه احتیاج ناشی میشود یا نه، من درست نمیدانم ولی آنچه مسلم است نخلهای زیادی در عرب بود که عرب به نزد آن نخلها میرفتند و مانند آن فرد عامی در روستای ما، نذرها میکرد و پارچهها به آن وصل میکرد و گهگاه به پای آن نخل مقدس قربانی میکرد. «اهل نجران که بر دین عرب بودند نخلی دراز را میپرستیدند و روزی را به عنوان عید آن نخل انتخاب کرده بودند و در آن روز عید، به نزد نخل میآمدند و لباسهای زیبائی به آن درخت آویزان میکردند ... بعد هم یک روز پای آن درخت اعتکاف میکردند و میماندند».(11)«و گاهی هم عزنی را به صورت درخت خرما تصویر و نیایش میکرده اند. حتی سلاح خویش را بدان میآویختند و نزدیک آن قربانی میکرده اند. این مایه بزرگداشت که نسبت به نخل و هر گونه درخت میورزیده اند بیشک به سبب فوایدی بوده که در آن سرزمین خشک و سوزان از نخل مییافته اند».(12) حضرت علامه طباطبائی نیز میگوید: «هر وقت مرد عرب یک درخت یا سنگ زیبائی پیدا میکرد او را پرستش میکرد و در نزد آن درخت یا سنگ گوسفندی یا شتری ذبح میکردند؛ و هنگامی که مرضی به جان حیواناتش و گلهاش میافتاد گله را به نزد آن درخت میآوردند و گله را به درخت میمالیدند به امید این که آن مرض از آنها برطرف شود».(13) البته عرب در این کار، یعنی احترام به درخت، بیهمتا و بیشریک نبوده بلکه در گذشتههای دور نیز ژرمنها بعضی از درختستانها یا بیشههای محل مسکونی قبیله را مقدس میشمردند و تمثالها و پیکرهای مذهبی خود را درون آنها نگهداری میکردند. (14) مردم آفریقای استوائی نیز به تأثیر از تفکر مغربیها و شمالیها درختهایی را در دهکده انتخاب میکردند و به پرستیدن آن درختان مقدس مشغول میشدند. چه کسی میداند شاید این رسم عرب ریشه در رسم ژرمنها و اقوام آفریقائی دارد و با گذشت قرنها به عنوان سوغات به عرب جاهلی رسید باشد. والله اعلم.
معابد عرب
عرب نه تنها بت میپرستیدند بلکه برای این بتها خانهها و معابدی میساختند و آن معبد را مورد تکریم و تعظیم قرار میدادند. گویا این شیوه معبد سازی را از ساختمان کعبه فرا گرفته بودند. آنها خانه کعبه را میدیدند که بتها یا همان خدایان عرب در آنجا مسکن گزیدهاند و این خانه مورد تعظیم تمامی اقوام و ملل میباشد از این رو با خود اندیشید، حال که این خانه چنین مقامی دارد چرا ما برای بت خود و قبیله خود چنین معبدی نداشته باشیم، علاوه بر این که خودمان بینیاز از کعبه میشویم، قبیله و قوم ما به واسطه این معبد جایگاه خاصی پیدا خواهد کرد؛ و بالاتر از همه، خدای ما سرپناه و مسکن مییابد و میتوانیم در خانه خدای خودمان عبادت کنیم. شاید به واسطه چنین طرز تفکری بود که سراسر بیابان داغ عربستان مملو از معابدی زیبا بود که مردم برای عبادت، قربانی کردن و حاجت گرفتن روی به سوی این معابد میآوردند. به عنوان مثال طایفه بیثقیف برای لات خانهای ساخته بودند و آن خانه را مورد پرستش قرارمی دادند ابن هشام میگوید: «عرب به غیر از کعبه خانههایی را برای خود برگزیدند و آنها را مانند کعبه محترم و مقدس میشمردند و هم چون کعبه برای آن بیوت دربان و غیره قرار دادند و آنها را مانند کعبه طواف میکردند و نزد این خانهها قربانی میکردند. با این که آنها به این مطلب واقف بودند که کعبه افضل است از تمامی این بیوت است».(15) ابن هشام در این باره میگوید: «برای بت لات خانهای در طائف بود که عرب این خانه را تعظیم میکردند همانگونه که خانه کعبه را مورد تعظیم قرار میدادند».(16) «و قبیله قریش برای پرستش عزی در حراض حرمی مانند حرم کعبه ساخته بودند و آن را تعظیم میکردند».(17) این معبد خانهای بود که «عرب (به گمان خویش) از میان آن خانه صدایی میشنید».(18) که این صدا را به عزی نسبت میدادند. «و هم چنین بنی حارث بن کعب در نجران کعبهای داشتند که آن را، با آئین زیارت رفتن و طواف کردن عبادت میکردند». (19) «ورئام نیز مانند معابد پیشین معبدی بود که حمیریها در یمن آن را بنا کردند و آن را مقدس میشمردند و در نزد این معبد قربانیهایی نحر میکردند».(20)ابن کلبی درباره این معبد در کتاب الاصنامش میگوید: «حمیریها در نزدیک صنعا (که امروزه پایتخت یمن میباشد) خانهای مقدس ساخته بودند بنام بیت رئام، که آن را عبادت و طواف میکردند و در آن قربانیهای خود را نذر و ذبح میکردند. از عربان جاهلی روایاتی رسیده است که از میان آن خانه صدا تکلم به گوش پیروان و پرستندگانش میرسیده».(21) و «نیز در همان شهر صنعا معبد دیگری بود که ضحاک آن را به نام ناهید (زهره) بنا کرد که بعدها در زمان اسلام عثمان بن عفان آن را ویران کرد».(22) اما تمام این معابد همان گونه که گفتیم تقلیدی بود از بنای کعبه، آن معبدی که در تمامی دورانها مورد توجه مردم قرار داشت. چه در داخل خاک عربستان، چه در کشورهای دیگر همچون ایران و هند و ... و سالانه هزاران توریست و زائر و تاجر با نیتهای متفاوت به نزد کعبه میآمدند و این بنای الهی و ساخته دست ابراهیم و پسرش اسماعیل را محترم میشمردند؛ و چندان توجهی به دیگر معابد نداشتند. دیگر معابد که خاک عربستان ساخته شد اصولاً جنبه قبیلگی و قومی داشت که منشأ آن از روح ناسیونالیسم و قوم گرائی سرچشمه میگرفت و تنها کعبه بود که محوریت کامل داشت. همان معبدی که ابرهه پادشاه یمن سعی داشت که معبدی همچو کعبه بسازد و بدینسان توجه جهانیان را از کعبه و شهر مکه به سوی یمن متوجه کند. بر این اساس مصمم شد که بنائی مجلل بسازد که چشمها را خیره کند و زبانها را بند بیاورد. به دنبال این تصمیم دست بکار شد و بنائی همان جور که مراد دلش بود بساخت و مردم را به زیارت آن معبد فرا خواند. ابن کلبی میگوید: «ابرهه الاشرم در صنعا خانهای به عنوان کنیسه از سنگ مرمر و چوبهای عالی ساخته و نام آن را بیت القلیس نهاد. بعد از اتمام این مکان به شاه حبشه نوشت که من در اینجا برای تو کلیسائی ساختهام که مانند آن را هرگز کسی ندیده و نساخته است، سعی دارم عربها را از زیارت و عبادت کعبه روگردان کنم و به این سو متوجه کنم».(23)
ولی بیتوجهی اعراب نسبت به این معبد ابرهه را سخت خشمگین کرد، گوئی عرب بیابان گرد در فطرت خود در مییافت که این خانه کعبه که در بیابان سوزان بنا شده و بنای آن رو به کهنگی رفته و جز مقداری سنگ روی هم چیده زینتی دیگر ندارد قابل مقایسه با آن معبد مرمرین و مزین به طلا و حریر نیست. این بنای کهنه نشان از عشق ابراهیم به خدای واحد است و آن یکی نشان از خود خواهی پادشاهی مغرور. کعبه را (جدای از تمامی تغیرهایی که کرده بود و محلی برای بتان شده بود) وقتی واردش میشدی در عشق خدائی فرو میرفتی، ولی آن معبد وارد که میشدی به یاد دنیا و فریبهای دنیا میافتادی. این مسائل بود که ابرهه را همچون دیگ جوشان کرده بود و از عصبانیت به خود میپیچید اما زمانی این عصبانیت به حداعلی خود رسید و آن دیگ جوشان بنای انفجار گذاشت که دو تا عرب شبان وارد معبد شده و تمامی معبد را نجس کردند و گریختند. مورخین میگویند: «بعد از بنای این معبد مردی از عرب بنام نسأه الشهور 2 نفر از قبیله خود را دستور داد که بروند در داخل کعبهی ابرهه (بیت القلیس) را به کثافت آلوده کنند؛ و آن دو مرد نیز رفتند و آنجا را آلوده به نجاست کردند».(24) از اینجا بود که ابرهه هم چون مار زخم خورده سوار بر فیل و سپاهیانی سوار بر فیل به راه افتاد تا بلکه بنای کعبه را ویران کند و بقیه ماجرا که خوانندگان خود اطلاع دارند.
نتیجه :
اسلام در محیطی پدیدار گشت که در اطرافش دینهای گوناگونی وجود داشت و معتقدین و پیروان زیادی به این ادیان باور داشتند اما هیچ کدام از این ادیان نتوانستند عرب جاهلی را از گرداب جهالت برهانند، چرا که دینهای الهی ملعبه دست کشیشان و خاخامها و موبدان و آلت دستی برای نان آنها شده بود و تحریفات زیادی به نفع این طبقات در این دینها به وجود آمده بود؛ از دینهای غیر الهی و بشری هم که از همان ابتدا هیچ امیدی نبود چرا که این ادیان بر اساس تفکرات بشری به وجود آمده بود نه بر اساس وحیای الهی، لذا توان راهبری انسان نیاز به راهبر را نداشتند. در این عصر فترت، خداوند به نیاز بشر برای رهایی، گوشه چشمی کرد و دینی حقیقی برای انسان به وسیله پیامبری بزرگ و الهی یعنی محمد (ص) فرستاد، که این دین میتواند سعادت بخش انسانها باشد.پینوشتها:
1. تاریخ جامع ادیان ص 709
2. تاریخ تمدن اسلام ص 878
3. عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن
4. المستطرف ج 2 ص 174 و تاریخ الادب العربی ج 1 ص 124
5. بیان الادیان ص 32 و ملل نحل شهرستانی
6. جاشیه آیه 24 و برای اطلاع بیشتر به آیات زیر مراجعه فرمائید: دخان آیه 34 و 35- نمل آیه 68- اسراء 51-صافات آیه 16 ... که درباره منکر بودن مشرکین روز قیامت را میباشد
7. ملل و نحل ج 2 ص 383
8. الاصنام ص 74
9. ترجمه ماذا حسرالعالم به انحطاط المسلمین ص 81
10. عصر زرین فرهنگ ایران ص 42
11. سیره ابن هشام ج 1 ص 47
12. تاریخ ایران بعد از اسلام ص 208
13.المیزان ج 10 ص 277
14. سیر تمدن ص 339
15. سیره ابن هشام ج 1 ص 101
16. سیره ابن هشام ج 1 ص 63
17. الاصنام ص 61
18. الاصنام ص 60
19. الاصنام ص 82
20. سیره ابن هشام ص 42
21. الاصنام ص 54
22. ملل و نحل ج 2 ص 378
23. سیره ابن هشام ج 1 ص 58
24. سیره ابن هشام ج 1 ص 58 و الاصنام ص 83 و کامل ابن اثیر ص 512 و آثارالبلاد ص 57
1. قرآن کریم
2.علوی فقیه بلخی، ابو المعالی محمد بن نعمت، «بیان الادیان»، ادبی و فرهنگی، 1376
3.ابن کلبی، «الاصنام»، یوسف فضایی، عطایی، بیچا، بیجا،1348
4.لینتون، رالف، «سیر تمدن»، پرویز مرزبان، تهران، علمی و فرهنگی، 1337
5.زرین کوب، عبدالحسین، «تاریخ ایران بعد از اسلام»، سپهر،1368
6.الا شبهی، «المستطرف»، بیروت، دار الفکر، بیچا، بیجا، بیتا
7.شهرستانی، عبدالکریم، «توضیح الملل»، جلال حسینی نائینی، اقبال، 1384
8.طباطبایی، محمد حسین، «المیزان»، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بیچا، بیجا، بیتا
9. زیدان، جرجی، «تاریخ تمدن اسلام»، علی جواهرالکلام، امیر کبیر، بیچا، بیجا، بیتا
10 . پورت، جان دیون، «عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن»، محمد رضا سعیدی
11.الحسنی، سید ابو الحسن، «ماذا خسر العالم به انحطاط المسلمین»، مصطفی زمانی، قم، پیام اسلام، بیچا، بیجا، بیتا
12.ابن عبد الرحمان، محمد مراد، «آثار البلاد و اخبار العباد»، دانشگاه تهران، 1373
13. فرای، ریچارد، «عصر زرین فرهنگ ایران»، مسعود رجب نیا، سروش، 1375
14.ابن اثیر، «الکامل»، حمید رضا آژیر، تهران، اساطیر،1370
15.بی ناس، جان، «تاریخ جامع ادیان»، علی اصغر حکمت، علمی و فرهنگی، بیچا، بیجا، بیتا
16. بروکلمان، کارل، «تاریخ الادب العربی»، دار الکتاب الاسلامی،1426 ه ق
17. ابن هشام، «سیره ابن هشام»، بیروت، دار الکتاب العربی، 1416 ه ق
/ج