زمزمه های بیداری

آن روز که آغا محمدخان، بنیانگذار پادشاهی در طایفه قاجار در شوش به دست نوکران خود کشته شد(1)، خزانه ای غنی و سرشار برای برادرزاده و جانشین خود
يکشنبه، 26 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمزمه های بیداری
زمزمه های بیداری

نویسنده: محمد احمد پناهی (پناهی سمنانی)



 

قارجارها و ایران

آن روز که آغا محمدخان، بنیانگذار پادشاهی در طایفه قاجار در شوش به دست نوکران خود کشته شد(1)، خزانه ای غنی و سرشار برای برادرزاده و جانشین خود "باباخان" که بعداً به فتحعلی شاه معروف شد، باقی گذاشت.
به همان نسبت که آغامحمدخان، ممسک و خسیس و قناعت پیشه بود؛ جانشین او، دست و دل باز و خراج بود و بنابراین آن همه ثروت پاسخ گوی هزینه های دربار پر زرق و برق او نبود.
سراسر سی و هشت سال و چند ماه پادشاهی فتحعلی شاه قاجار در سه محور عمده خلاصه می شود:
- دادن امتیازات و بستن قراردادهای اسارت باربا انگلیس و روسیه تزاری.
- جنگ خانمان برانداز و کشور برباد داده با روسیه تزاری که سرانجام آن به دو عهدنامه ننگین و تحمیلی گلستان و ترکمان چای و از دست رفتن شهرهای ایران منجر شد.
- غوطه ور شدن هرچه بیشتر شاه و درباریان او در فساد و عیاشی و بی خبری.
وقتی فتحعلیشاه در عمارت " هفت دستگاه سعادت آباد" نزدیک اصفهان (در 19 جمادی الاخر سال 1250 هـ ق) درگذشت، کشوری را برای جانشین خود بر جای گذاشت که جنگ های پیاپی با کشور نیرومند و استعمارگری چون روسیه تزاری، قلمروهای وسیعی از خاکش را بلعیده بود و غرامات جنگی کمرشکنی برگرده اش گذاشته بود، اقتصادش به ورشکستگی کشیده شده بود، دولت انگلیس در تار و پود اندام های سیاسی و اجتماعی اش نفوذ کرده و قراردادهای ننگین و اسارت باری بر او تحمیل کرده بود، مردمش در جهل و بی خبری و فقر و رنج و بدبختی غوطه ور بودند، رجالش به صورت عروسکهای نخی، مطیع و گوش به فرمان قدرت استبداد داخلی و سفیران کشورهای روس و انگلیس بودند.
شاه قاجار که در زیر فشار هزینه های کمرشکن دربار و حرمسراهای خود درمانده شده بود، علاوه بر مالیات های رنگارنگ از رشوه ستانی های ننگین چون: تقدیمی، پیشکشی، مداخل، سیورسات، عایدی و غیره دریغ نداشت این کار از سوی رئیس مملکت، چراغ سبزی بود برای رجال درباری و مأموران بلندپایه حکومتی و زیردستان آنها.
دامنه رشوه ستانی شاه و رجال او از محدوده داخلی فراتر رفت و به دولت های بیگانه رسید. سفیران روس و انگلیس چنان با ذائقه رشوه ستان شاه ایران آشنا شدند که به راحتی در قبال چند طاقه شال و چند قطعه الماس یا چند شیئی طرفه، امتیازنامه ها و قراردادهای کلان را به امضای او رساندند و چه عهدنامه های شوم و ننگین که با همین شیوه بسته نشد.
سرتاسر حاکمیت شاهان قاجار در ایران در گرداب همان سه محوری سپری می شد که برای سلطنت فتحعلیشاه برشمردیم.

جهان، در عهد قاجارها

این نوع حاکمیت از درون پوسیده نه با اوضاع درونی ایران سازگار بود و نه با وضعیت جهان آن روزگار زیرا که شیوه حکومت قرون وسطایی در بیشتر کشورهای جهان برچیده شده بود و پیشرفت های عظیم علمی و فرهنگی اروپا، تأثیر خود را در دیگر سرزمین ها نیز بر جای نهاده بود. جهان، دوره تازه ای از تاریخ خود را شروع کرده بود. درحالی که حاکمیت بسته و فاسد و سرکوبگر قاجار که راه نفوذ هر نوع اندیشه تازه را در میان مردم می بست، ارزش بین المللی ایران را - به ویژه از نظر سیاست خارجی - به مقیاس فاجعه باری ناچیز کرده بود. این وضعیت باعث شده بود که کشورهای متمدن آن روز برای ایران، مقامی به عنوان یک کشور مستقل، با پیشینه درخشان تاریخی و فرهنگی قائل نباشند.
این وضع باعث می شد که در داد و ستدهای سیاسی بین المللی ارزش نسبی ایران رعایت نشود، حقوقش حفظ نگردد و منافعش پایمال هدف ها و تمایلات کشورهای بزرگ گردد و کار به جایی برسد که در قالب سیاست جهانی، در گردونه منافع دو قدرت استعماری روس و انگلیس گرفتار آید.(2)
تا اواخر دوران سلطنت ناصرالدینشاه (تولد 1247 - قتل 1313 هـ ق.) کمابیش این وضعیت دوام یافت و هیچ کوششی به نتیجه قابل قبولی نیانجامید.
شخصیت هایی چون قائم مقام فراهانی، حاجی میرزا آقاسی و میرزا تقی خان امیر کبیر تلاشهایی برای اصلاح یا نوسازی حاکمیت سیاسی در ایران به عمل آوردند ولی هیچکدام سرانجام خوشی نیافتند و هریک به گونه ای از گردونه قدرت سیاسی به بیرون پرتاب شدند.(3).

از خشم تا عصیان

اما گردش حوادث و تحولات روز به روز شتاب بیشتری می گرفت. از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه (1264 هـ ق) این شتاب چشمگیرتر شد. تا امیرکبیر زنده بود کوشش کرد تا سمت و سوی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و تحولات جهان را به سود ایران تغییر دهد اما اقدامات او نه به سود سیاست های استعمارگر خارجی بود ونه به نفع حکومت فاسد وعقب مانده سلطنتی.
بنابراین با توطئه های رنگارنگ آن امیر نامدار را از کرسی صدارت به زیر کشیدند و به جلاد سپردند و عنصری فاسد و نوکر استعمار انگلیس، یعنی میرزاآقا خان نوری را به جایش نشاندند.(4).
از آن پس تحرکات اجتماعی به صورت عصیان های جمعی، کم کم شکل گرفت. این عصیان ها در دو شکل مختلف رخ می نمود:
- اشراف و درباریان که منافع برخی از آنها در اثر ضعف رهبری و آشفتگی سیاست دربار به خطر افتاده بود و گهگاه دست به شورش و عصیان می زدند وغالباً در پی به دست آوردن تاج وتخت یا کرسی صدارت بودند، مثل فتنه سالار در خراسان، شورش آقاخان محلاتی در کرمان و عصیان شاهزادگان قاجاری برای دست یافتن به سلطنت.
- در عصیان های دیگر که با شکل اول به کلی متفاوت بود، مردم نقش اصلی را بر عهده داشتند. آنها که از ظلم وجور و فساد حکومت به جان آمده بودند، با بهانه های مختلف دست به شورش می زدند و علیه حکام خود بر پا می خاستند. طغیان مردم بروجرد علیه حاکم آنجا: که منجر به تاراج اموال و فرار خودش از شهر شد، یا ایستادگی مردم کرمان در مقابل حاکم جدید، یا هجوم مردم یزد به سربازخانه ها و گرفتن اسلحه از سربازان، نمونه هایی از خشم و نفرت مردم علیه حکومت بود.

اعتراض به امتیازها

این عصیان ها گاه به طور مستقیم متوجه عملکرد سیاست های استعماری بیگانه می شد مردم علیه امتیازهایی که به بیگانگان داده می شد به خشم می آمدند واز آنجا که به مرحله ای از رشد فکری رسیده بودند که زیان های امتیاز دادن به دولت های بیگانه را دریافتند، به واکنش دست می زدند.
نمونه دامنه دار و پر سرو صدا و کمابیش موفق این نوع عصیان ها، شورش همگانی علیه " امتیازنامه توتون و تنباکو" بود که ناصرالدین شاه به یک تبعه انگلیس به نام "ماژرو تالبوت" داد.
با اینکه مردم از جزئیات زیان های این امتیازنامه به طور کامل اطلاع نداشتند، اما از اینکه دست بیگانگان در امور اقتصادی مردم ایران باز می شود، خشمگین شدند. برای آنها دشوار بود که توتون و تنباکویی را که خود با رنج و زحمت می کارند، با قیمت نازل و زیر فشار به یک بیگانه بفروشند.(5). این شورش که دامنه بسیار گسترده ای یافت، سرفصل تحولات بسیاری که بعداً در نظام سیاسی - اجتماعی ایران رخ داد، قرار گرفت، زیرا که ابعاد سیاسی آن بسیار تأثیر گذار بود.ابعاد این تأثیر را در کلام ناظم الاسلام کرمانی به روشنی می توان دید. او می نویسد:
بزرگان ایران از علما و غیرهم بر معایب و وخامت این عمل واقف شدند که امروز دخانیات محدود شد، فردا نمک و روز دیگر هیزم و ذغال و آب و غیره و به ازای آن مبالغی گرفته خواهد شد. و صرف آبادی مملکت نخواهد شد، یا تفاوت مواجب فلان شاهزاده است یا مدد معاش فلان آقازاده یا خرج مسافرت فرهنگ، یا نیاز خانم قشنگ ملت متضرر شده است، نفع را خارجه برده و بر مملکت هم مسلط و نفوذ تامّی خواهند کرد.(6)
قرارداد تنباکو و جنبش نیرومندی که برای باطل کردن آن درگرفت، ضربه ای سخت و هشیاردهنده بود. هم برای مردم و هم برای نظام حکومتی.
مردم دریافتند که حکومت استبداد برخلاف هیاهو و قدرت نمایی ظاهری اش از درون پوسیده و در آستانه متلاشی شدن است و حتی اگر دولت های مقتدر استعماری پشتیبانش باشند، می توان آن را به زانو درآورد.
حاکمیت استبداد و وابستگانش نیز متوجه شدند که در شرایط دشواری قرار گرفته اند و دیر یا زود بایستی به آنچه پیش می آید تن دردهند.

اهرم های بیداری

دگرگونی های ژرف در اندام های جوامع اروپایی نمی توانست در کشورهای دیگر جهان بی تأثیر باشد. ایران هم با وجود سلطه استبداد، از تحولات عمومی جهان برکنار نماند.
رفت و آمدهای نمایندگان سیاسی و مذهبی و اقتصادی دولت های اروپائی به ایران، اقدامات عباس میرزا؛ پسر روشنفکر فتحعلیشاه و وزیر او میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، خاصه در فرستادن محصل به اروپا، توسعه پیوستگی ایران با کشورهای اروپائی، ورود پدیده های فنی و تکنیکی مثل تلگراف، تلفن، پست، آموزش زبان های اروپایی، ترجمه کتاب های علمی و فنی و فرهنگی انتشار روزنامه و چاپ کتاب، تأسیس مدارس جدید و درخشان ترین آنها یعنی دارالفنون هر کدام به سهم خود نقش مؤثری در بیداری مردم داشتند.
این همه، روح نوجویی و تازه طلبی در میان مردم می دمید بقول دکتر آدمیت:
دوران تحول مشرق زمین بود و در ایران نیز چون جامعه های دیگر خاورزمین دانایانی نواندیش برخاسته بودند که هر چند - مانند همه کشورها - شخصیت های فکری مختلف و نظرگاههای گوناگون داشتند، جملگی نماینده روح نوجویی زمان بودند و مجموع عقاید و افکار ایشان، پیکره تحول عقلانی جامعه ایران را در سده گذشته می سازد.(7)
تعداد این دانایان نواندیش روز به روز فزونی می یافت و درنتیجه بر شمار مردمی که از خواب غفلت بیدار می شدند و به عرصه مبارزه اجتماعی می آمدند، افزوده می گردید و درگیری آنها با نظام استبدادی قاجار بیشتر می شد.
فساد شاه و درباریان و رجال حکومتی و زد و بند آنها با استعمارگران بیگانه پنهان نمی ماند. ولخرجی های دربار و مسافرت های تفریحی و پر هزینه و پر تشریفات آنها به کشورهای اروپائی میان مردم با واکنش خشمگین روبه رو می شدند.

سفرهای پر خرج فرنگ

سفرهای پر خرج ناصرالدین شاه و پسرش مظفرالدین شاه به اروپا هر بار هزینه های سنگین بر دوش ملت ایران می گذاشت زیرا که هزینه های این مسافرت ها از طریق گرفتن وام از روس یا انگلیس با بهره های کلان و به گرو دادن منابع درآمد ملی فراهم می گردید.
از سوی دیگر در این سفرها، شاه و درباریان او کردارهایی از خود نشان می دادند که موجب تمسخر بود و درنهایت از ارزش و اعتبار و معنویت مردم ایران می کاست. ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه هر کدام چند بار به این طریق به اروپا سفر کردند.
فعالان و رهبران سیاسی جامعه، این نابه سامانی ها را برای مردم تشریح می کردند و رژیم دربار و دولت استبداد را عامل سیه روزی مردم می دانستند و چون حکومت قاجار با خشونت و سرکوب به اعتراضات مردم پاسخ می داد، مردم در انجمن های سری و زیرزمینی گرد هم می آمدند و برنامه های مبارزاتی خود را طراحی می کردند.
روز جمعه دهم اردیبهشت ماه سال 1275 شمسی _ 1313 هـ ق)، ناصرالدین شاه با گلوله میرزا رضا کرمانی در حرم حضرت عبدالعظیم کشته شد و پسرش مظفرالدین میرزا - که نزدیک پنجاه سال در انتظار پادشاهی نشسته بود به پادشاهی رسید.
در زمان او نیز فشارهای سیاسی و اقتصادی بر مردم و فساد و خطاکاری های دولت استبداد هر لحظه بر بحران اجتماعی و خشم مردم می افزود و جامعه را آماده انفجار می کرد. از این رو با هر بهانه، عصیانی و شورشی رخ می داد. ماجرای تنباکو که به آن اشاره کردیم، داستان عکس برداری از مجلس بالماسکه بلژیکی ها، حکایت ساختمان بانک استقراض روس، واقعه چوب زدن علاء الدوله حاکم تهران به پای تجار تهران و چندین حادثه دیگر بهانه به دست مردم می داد تا از خانه های خود بیرون بریزند و علیه نظام استبداد اعتراض کنند.

داستان یک عکس

ما برای نمونه به ماجرای عکس بلژیکی ها اشاره می کنیم:
بلژیکی های مقیم ایران و رئیس آنها که در زمان صدارت امین الدوله و به وسیله او (در سال 1287 هـ ق) به ایران آمده بودند تا امور گمرکی ایران را سروسامان دهند، با اینکه با شیوه های اداری اروپا گمرک ایران را تا حدی فعال کردند و این کار سودمندی بود، اما رفتاری بسیار خشن و تحقیر آمیز با مردم ایران پیشه کرده بودند. تعرفه های گمرکی تنظیم شده بوسیله آنها به زیان مردم بود. و نارضایتی بازاریان و کسبه را موجب شده بود. از این رو آماده فرصتی بودند تا انتقام خود را از بلژیکی ها بگیرند.
این فرصت را یک موضوع ساده، یک عکس، یا به قول احمد کسروی "یک پیکره" فراهم کرد. این عکس از یک جشن خصوصی بلژیکی ها برداشته شده بود که در آن زنان و مردان بلژیکی لباس های گوناگون از ایرانی ها بر تن کرده بودند. خود "نوز" عمّامه ای بر سرگذاشته و عبایی برتن کرده بود.
مردم و روحانیان که دل پرخونی از گستاخی های نوز و همکاران او و نیز از شاه و درباریان و امین السطان صدر اعظم داشتند، به نام اینکه نوز به اسلام و علما اهانت کرده است، به اعتراض های دامنه داری پرداختند و چون ایام محرم فرا رسید در مجالس عزاداری و روضه خوانی تبلیغات شدیدی به راه انداختند و عزل نوز را از گمرگات ایران از شاه خواستار شدند، بازارها و کاروانسرها که مراکز عمده تجارت بود، بسته شد و بازاریان به حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شدند.
اگرچه شاه تسلیم نشد و نوز را بر کنار نکرد، اما این رخداد به سهم خود بر ناراحتی مردم و آسیب پذیر کردن حکومت افزود.

نقش روزنامه ها

از میان اهرم های بیداری که پیشتر بدان ها اشاره کردیم، روزنامه ها مهم ترین و کارسازترین نقش را برعهده داشتند. تعداد روزنامه ها همگام با روند بیداری و حرکت مردم رو به افزایش گذاشت.
روزنامه های مخالف در آغاز غالباً در خارج کشور چاپ می شدند، "اختر" در استامبول، " حکمت" در مصر "قانون" در لندن و سپس "جبل المتین" در کلکته، " ثریا" و " پرورش" در مصر. این روزنامه ها را پژوهشگران زمان ما "مطبوعات در تبعید" نام داده اند.این روزنامه ها از راههای مخفی وارد کشور می گردید.(8)
به تدریج که جنبش مردمی دامنه دارتر و حکومت استبداد ناتوان تر می شد، در ایران نیز روزنامه هایی تأسیس شدند، که "تربیت" چاپ تهران و "الحدید یا عدالت" در تبریز از معروف ترین آنها هستند.
درباره تأثیر روزنامه ها، کافی است که به داستانی که میرزا حسن رشدیه، بینانگذار" دبستان" در ایران نقل کرده است. دقت کنیم. رشدیه این حکایت را برای احمد کسروی، مؤلف تاریخ مشروطه ایران تعریف کرده است:
مرا برای رفتن بیروت و یادگرفتن شیوه نوین آموزگاری، یک گفتاری از / روزنامه/ اختر برانگیخت. روزی با پدرم آن را می خواندیم. دیدیم نوشته: در اروپا از هر هزارتن تنها ده تن باسوادند، ....باید در ایران دبستان هایی به شیوه اروپا بنا نهاد. این نوشته در من و پدرم سخت هنائید [یعنی تأثیر کرد] و من که ملازاده بودم و می بایست به نجف رفته درس ملایی بخوانم، با همداستانی پدرم روانه استانبول و مصر و بیروت گردیدم و در این شهر بازپسین [یعنی بیروت] چگونگی آموزگاری نوین را یاد گرفتم(9).
یک نویسنده آن زمان، نام چهل روزنامه را که در تهران و مصر و هندوستان به زبان فارسی منتشر می شده اند، در کتاب خویش آورده است و تصریح کرده است که تمام ولایات آن روز به تناسب وسعت و استعداد ناحیه خود داری جراید متعدد بودند. (10)

عدالت خانه

به نسبتی که مردم در عرصه مبارزات اجتماعی حضور می یافتند، حقوق و آزادی بیشتری مطالبه می کردند. پس از جنبش معروف به تنباکو، مطالبات مشخص تر و جدی ترشد.
از همه این خواستها مهم تر تشکیل " عدالت خانه" در همه جای ایران بود. زیرا فشار مردم، مظفرالدین شاه در ذیقعده 1323 فرمان تشکیل " عدالت خانه دولتی" را صادر کرد. در این فرمان به " اجرای احکام شرع مطاع و آسایش رعیت بر وجهی که میان هیچیک از طبقات رعیت فرقی گذاشته نشود و در اجرای عدل و سیاسات، ملاحظه اشخاص و طرفداری های بی وجه قطعاً و جداً ممنوع باشد" تصریح و تأکید شده بود.
این فرمان با توجه به اوضاع و زمان و مکان، دستاورد خوبی بود و مقدمه ای شد برای دستاوردی بزرگ، یعنی "مشروطیت".
شاه فرمان عدالت خانه را صادر کرده بود اما از تشکیل آن خبری نبود. بر سریر صدارت اعظمی عبدالمجید میرزا عین الدوله، پسر احمد میرزا عضدالدوله، یکی از یکصد و بیست و چهار پسر فتحعلی شاه نشسته بود که رگ رگ وجودش از آب و نان و خوی و خصلت استبداد مایه گرفته بود.
اگر هم مظفرالدین شاه می خواست، عین الدوله با دادن هر امتیازی به مردم مخالف بود، درحالی که مردم دست بردار نبودند و از رهبران خود می خواستند تا صدر اعظم کشور را به اجرای "عدالت خانه " ای که شاه وعده داده، ملزم سازد.
رهبران سیاسی به دیدن عین الدوله رفتند. سید محمد طباطبایی رهبر برجسته روحانی، با زبانی جد و طنز، خطاب به صدر اعظم گفت:
این عدالت خانه که ما می خواهیم نخست زیانش به خود ماست، چه مردم اگر آسوده باشند و ستم نبینند و دیگر از ما بی نیاز گردند، درهای خانه های ما بسته شود. ولی چون عمر من و تو گذشته، کاری کنید که نام نیکی از شما در جهان بماند و در تاریخ بنویسند: بنیانگزار مجلس و عدالت خانه عین الدوله بوده...(11).
از نام "مجلس " گروهی تند بر ابروهای پر پشت عین الدوله نشست، ولی سکوت کرد. تنها عین الدوله نبود که در این روزهای حساس و باریک از تاریخ سیاسی کشورش به پیروی از خوی استبداد پرورده خود، با آزادی و حقوق مردم دشمنی می کرد، بلکه مجموعه ای عجیب و پر پیچ و خم از دسیسه و نیرنگ و تزویر در پشت پرده سیاست می کوشید تا نوزاد آزادی را که هنوز در نطفه بود، نابود کند.
اما دانایان و آگاهان می دانستند که کار از این حرف ها گذشته است. راهی که دارد طی می شود، برگشت ناپذیر است.

بازیگران صحنه سیاست

در این روزهای حساس که مردم با جوش و خروش بسیار در پی به دست آوردن آزادی و رهایی از چنگال استبداد پادشاهی بودند، افراد بسیاری در دو سوی مبارزه- یک سو مردم و یک سو حکومت استبداد - فعال بودند، که البته مجال معرفی گسترده آنها نیست، اما لازم است به چند تن از شاخص ترین آنها، اشاره کنیم.
در رأس حاکمیت استبداد، مظفرالدین شاه قاجار نشسته بود که پس از قتل پدر، به دنبال نزدیک به پنجاه سال انتظار به پادشاهی رسیده بود.او مردی خوش گذران و هنگامه گریز، اما پیر و بیمار بود. حرص عجیبی به مسافرت فرنگ داشت نویسندگان و تحلیل گران تاریخ مشروطه، از جمله کسروی او را با همه عیب هایش، مردی سلیم النفس و دور از عقده های دیگر مستبدان و در مجموع موافق و متمایل به دادن آزادی به مردم معرفی کرده اند.
پیرامون او، منظومه ای از مردان کهنه کار سیاسی و درباریان نیرنگ باز و سودجوی و فرصت طلب بودند که بسیاری از آنان جز به مال و مقام خود به هیچ چیز دیگری نمی اندیشیدند، شخص دوم پس از شاه صدراعظم بود که این مقام چندین بار بین رجال درباری دست به دست شد. معروف ترین و فعال ترین آنها، امین السطان (میرزاعلی اصغرخان، معروف به اتابک، تولد 1275)، و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله (فوت در 1325 هـ ق) بودند.
اما رهبری مبارزات مردم را به طور عمده دو شخصیت روحانی بر عهده داشتند: یکی آیت الله سید عبدالله بهبهانی (مقتول در تیرماه 1288 شمسی) و دیگری آیت الله سید محمد طباطبایی (تولد 1257 - وفات 1299 هـ ق).
این دو روحانی نامدار و مردم دوست تمام توان و قدرت مادی و معنوی و ظرفیت طبقاتی خود را برای حمایت از مردم و پیشبرد خواسته های آنان به کار بردند.
همانطور که اشاره شد، پیشبرد خواسته های مردم یا مقابله با آنها تنها به دست این چند تن صورت نمی گرفت و عده بسیاری در کارها نقش داشتند که در طول این کتاب کمابیش نام آنها خواهد آمد.

خون سید عبدالحمید

هر چه نظام استبداد بر مخالفت و فشار خود می افزود، مردم جسورتر و مقاومتر و برای دست یافتن به آزادی پی گیرتر می شدند.
هر روز حادثه ای رخ می داد. این حادثه ها مبارزه را عمیق تر و برگشت ناپذیرتر می ساخت. درگیری های کوچک به تظاهرات بزرگ تبدیل می شد.
روزی به دستور عین الدوله صدر اعظم مأموران حکومتی خواستند واعظی به نام " حاجی شیخ محمد" را که در سخنانش از صدراعظم انتقاد می کرد، دستگیر کنند یک مأمور نظامی به نام " احمد خان یاور" به روی مردمی که به اعتراض برخاسته بودند، دستور تیراندازی داد و طلبه جوانی به نام " سید عبدالحمید" را از پای درآورد.
مرگ این طالب علم جوان که تنها گناهش، سرزنش احمد خان، به سبب سختگیری با مردم بود، هیجان عظیمی تولید کرد. مردم پیکر این سید بی گناه را بر سر دست گرفتند و در خیابان ها به تظاهرات پرداختند. علما و روحانیان در مسجد "آدینه" گرد هم جمع شدند. عین الدوله برای آنها پیام فرستاد که: شما به خانه های خود بروید تا ما درخواست شما را انجام دهیم. اما پاسخ مردم، دندان شکن بود:
مقصود ما تأسیس مجلس عدل است، که پس از این کسی ظلم و تعّدی نکند و چون عین الدوله مانع عدالت خانه است و دستخط شاه را اجرا نمی کند، پس خائن دولت و ملت است و باید از مسند وزارت برخیزد.(12)
سخنرانی های اعتراض آمیز در مسجد آدینه به تظاهرات خیابانی کشیده شد. سربازان به دستور "نصر السلطنه (محمد ولی خان سپهسالار تنکابنی) دوباره بر روی مردم آتش گشودند و جمعی دیگر را به خاک و خون کشیدند.
کار، دشوارتر شد، تظاهرات به شهرهای دیگر سرایت کرد. اما در آنجا نیز عمال و کارگزاران حکومت با مردم از در خشونت درآمدند. محمد علی میرزا ولیعهد (محمد علی شاه بعدی) در آذربایجان، برادرش عضدالسطان در رشت، عمویش ظل السلطان در اصفهان، شعاع السلطنه پسر دیگر مظفرالدین شاه در فارس، آصف الدوله در خراسان، همان رفتاری را با مردم کردند که مأموران شاه در تهران کردند. (13)
اما مردم شهرها نیز به هیچ وجه کوتاه نمی آمدند و پا پس نمی نهادند. بنابر گزارش وزیر مختار وقت انگلیس: مردم شعاع السلطنه و عضدالسلطان را از فارس و رشت اخراج کردند و چیزی نمانده بود که جلال الدوله پسر ظل السلطان را به قتل برسانند. (14).

مهاجرت بزرگ

نه حکومت استبداد می خواست تسلیم شود، و نه مردم می توانستند از خواستهای خود دست بردارند.
رهبران روحانی به عنوان اعتراض به بدخواهی های دولت و کشتار مردم تصمیم به مهاجرت به عتبات عالیات گرفتند، کاروانی حدود هزار نفر روز سی ام تیر ماه 1284 شمسی به این منظور به حرکت درآمد. چون به قم رسید، صلاح دانسته شد که در همان شهر استقرار یابد.
پایتخت ظاهراً آرام بود ولی از درون می جوشید مردم منتظر فرصت بودند. برخی دولتمردان و ثروتمندان از آینده خود بیمناک بودند. دو برادر از سرمایه داران بزرگ: حاج محمد تقی و حاج حسن بنکدار برای حفظ جان و دارایی های خود به سفارت انگلیس پناهنده شدند. این کار بهانه ای شد برای عده ای معدود از مردم که در سفارتخانه های خارجی (در آن زمان عثمانی، روس و انگلیس) تحصن اختیار کنند.
مدتی کوتاه پس از آن و به ناگهان تحصن معروف در سفارت انگلیس به وجود آمد. روز اول (و ظاهراً فردای روز استقرار علما در قم) 40 تا 50 نفر طلبه و بازرگان در تهران به سفارت انگلیس پناهنده شدند، و تعدادشان روز به روز فزونی یافت چنانکه در ششمین روز به بیش از سیزده هزار نفر رسید.(15)
این رخداد یک پدیده تأسف انگیز در تاریخ مشروطیت ایران بود که گرچه هنوز ماهیت آن به درستی روشن نشده است اما نتیجه و پیامد عملکرد ننگین حکومت استبداد بود که بر اثر آن مردم برای حفظ جان و مال و ناموس خود ناچار به انجام عمل خفت آور توسل به سفارت بیگانه می شدند. هر چه بود این کار و نیز داستان مهاجرت علما به قم بر شدت بحران افزود.
انتظام حکومت استبداد در حال گسیختن بود. شاه و عین الدوله و عمله استبداد به کلی خود را باخته بودند. گزارش ناظم الاسلام کرمانی سیمای شهر تهران را چنین تصویر می کند:
بازارها و سراها عموماً بسته گردیده، حتی سرگذرها نیز دکاکینش بسته گردید. مردم مبهوت و حیران و سرگردان می باشند. احدی به عرض آنها نمی رسد. [یعنی هیچ مسئولی به داد مردم نمی رسد] کسبه حضرت عبدالعظیم نیز آمدند به سفارت خانه. اهل شمیرانات و دهات اطراف هم به صدا درآمدند... طایفه زنها هم گفتگوئی بین آنها هست که بیایند در خیابان علاء الدوله [فردوسی فعلی] که متصل به سفارت خانه است چادر بزنند (16).
از شهرها مردم و علمای روحانی از عملکرد دولت ابراز نفرت و با معترضان ابراز همدردی و پیوستگی کردند. کار به جایی رسید که حتی ولیعهد محمد علی میرزا (دشمن آشتی ناپذیر مشروطه) با علمای مهاجر اعلام همبستگی کرد. کسروی انگیزه او را از بازی، به خطر افتادن ولیعهدی اش از سوی عین الدوله می داند.(17)، وگرنه او همان است که چندی پیش از این زیر درخت نسترن در کاخ خود در تبریز به تماشا ایستاد تا جلاد، سه تن از مبارزان دلیر راه آزادی: میرزا آقا خان کرمانی، شیخ احمد روحی و خبیر الملک را سر از تن جدا کرد. ولیعهد آن سرهای پر آرزو را از کاه پر کرد و برای پدر به پایتخت فرستاد.
اینک او طرفدار آزادی شده بود و دروغ می گفت و چنانکه خواهیم دید، مشکلات بزرگی برای مردم ایران به وجود آورد.

مجلس، حاکم مطلق

اولین ثمره ی این تلاشهای گسترده مردمی، برکناری عین الدوله از صدارت بود. شاه روز هشتم مرداد 1284 (نهم جمادی الثانی 1324 ق) عین الدوله را عزل کرد و دستور داد که از تهران خارج شود و به ملک شخصی خود در "فریمان" خراسان برود.
به جای عین الدوله، میرزا نصرالله خان مشیرالدوله که وزیر امور خارجه بود به صدارت اعظمی نشست، عنصر بی رنگ و همه رنگی که در معنا دست کمی از عین الدوله نداشت و " برادر فراماسونی" او بود. شاه و استبدادیان پنداشتند با این جا به جایی صوری مردم آرام خواهند شد. اما اشتباه می کردند. دامنه طغیان روز به روز وسعت می یافت.
مهاجران در پاسخ به تلگراف شاه، که آنها را به بازگشت به تهران دعوت می کرد، " تشکیل مجلس را عاجلاً در روز معین "خواستار شدند. شاه (روز 13 جمادی الاخر 1324) دستخطی برای متحصنان فرستاد که:
مجلس را افتتاح می کنم اما فقط در تهران، نه در سایر بلاد ایران... و به عبارت اخری، مجلس تابع اراده سلطانی باشد، نه شاه ملزم به اجرای حکم مجلس(18).
واکنش در برابر این پیشنهاد مضحک و خنده دار، تند و قاطع بود:
ما چنین مجلسی لازم نداریم. مجلس باید حاکم مطلق باشد. و شعوبات [شعبه های] آن در تمام بلدان شهرها و دهات و قُری دایر باشد و چنانچه در قضیه ای مجلس حکم داد، باید اعلیحضرت آن حکم را حتماً امضا و اجرا فرمایند.(19).

فرمان مشروطیت

برای شاه و نظام استبدادی او، در تنگنایی که گرفتار آمده بودند، چاره ای جز تسلیم باقی نماند. روز چهاردهم جمادی الثانی سال 1324 (سیزدهم مرداد 1284 شمسی) فصل جدیدی در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران گشوده شد. فرمان تکمیلی مشروطیت، " تشکیل مجلس شورای ملی " را از "منتخبین ملت" و "شرکت عموم اهالی و افراد ملت" در انتخابات، مقرر می کرد و ملت به عنوان عنصر تعیین کننده نظام حکومتی ایران شناخته می شد.
پیروزی بزرگی در حیات سیاسی ایران نصیب ملت شده بود، اما تا اینجا همه چیز صوری و بر روی کاغذ بود و صورت وعده داشت.
شاه، مشیرالدوله صدر اعظم و کارگزاران دولت، در نهان و با موذی گری از اجرای آنچه مقرر شده بود، سرباز می زدند. معلوم شد که دولت حاضر به قبول آنچه اتفاق افتاده نیست. به قول کسروی:
درنتیجه کوششهای مردانه یکسال و نیم دو سیّد و همدستان ایشان، مشروطه در ایران پیدا شده، ولی یک تکان دیگری می خواست که آن را روان گرداند و به پیش ببرد و این تکان را تبریز به گردن گرفت که با یک جنبش ناگهانی، آخرین امید درباریان را از میان برد.(20)
ستارخان، قهرمان کتاب ما، از دل این جنبش سر برآورد.

پی نوشت ها :

1- آغامحمدخان قاجار: در سال 1212 هـ ق در شوش واقع در حوالی قراباغ به دست دو تن از نوکران خود به قتل رسید. گفته شده که هنگام توقف او در شوش چند خربزه نوبرانه برای آغامحمدخان آوردند. او یکی از آن خربزه ها را خورد و بقیه را برای نوبت بعدگذاشت. دو تن از نوکران آن خربزه ها را خوردند خان قاجار حکم به قتل آنان داد. اما چون شب جمعه بود، به پاس آن شب مقدس اجرای حکم قتل را تا روز شنبه به تأخیر انداخت و در این فاصله آن دو شبانه به خوابگاه پاداشاه رفتند و سر از تنش جدا کردند. (تفصیل این ماجرا در کتاب آغامحمدخان قاجار چهره حیله گر تاریخ، تألیف پناهی سمنانی، ص 227 به بعد آمده است).
2- برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به: امیرکبیر و ایران، دکتر فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی ص 462 - 461.
3- نسبت به حاجی میرزا آقاسی در منابع تاریخی عهد قاجار و پس از آن سخت بی انصافی شده است کارنامه زندگی او در این منابع با مقداری اهانت و لطیفه آمیخته شده است و موجب گردیده که دوره مهمی از تاریخ ایران، یعنی دوران حکومت محمد شاه به صدارت حاجی میرزا آقاسی، به عمد ناشناخته بماند. این دوره که طی آن دگراندیشان فرصت یافتند، که به رسوخ اندیشه های نو کمک کنند، عقل و خرد به مقیاس زیادی جای جهل و تعصب را در نظام رهبری گرفت برای اولین بار اعدام و شکنجه لغو شد و آزادی و برابری ادیان، محترم شمرده شد مدارس و نهادهای فرهنگی گشوده شدند روابط فرهنگی بازرگانی با غرب شکل متفاوتی به خود گرفت.
4- درباره زندگی پر ثمر و افتخارآمیز میرزا تقی خان امیر کبیر در کتاب: امیرکبیر، تجلی افتخارات ملی، تألیف پناهی سمنانی توضیحات سودمندی داده شده است.
5- درباره این نوع عصیان ها و به ویژه شورش تنباکو به کتاب های عهده مشروطه، خاصه کتاب معروف تاریخ مشروطه تألیف احمد کسروی، صفحات مختلف مراجعه فرمائید.
6- تاریخ بیداری ایرانیان: تألیف ناظم الاسلام کرمانی، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، انتشارات آگاه - نوین، چاپ چهارم، ص 19.
7- اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی: فریدون آدمیت انتشارات پیام، 1357، ص1.
8- شمار این روزنامه را 22 عنوان ذکر کرده اند. (مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت: عبدالرحمان ذاکر حسین، دانشگاه تهرن، 1368، ص 43.
9- تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، ص 41 - 40.
10- خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله: حسن اعظام قدسی " اعمال الوزاره" انتشارات ابوریحان، 1349.
11- تاریخ مشروطه ایران، کسروی، همان، ص 76.
12- تاریخ مشروطه ایران، ص 98.
13- برخی ملاحظات پیرامون تاریخ انقلاب مشروطیت، رحیم نامور، انتشارات چاپار، ص 75.
14. استقرار مشروطیت در ایران ص 34 نقل از برخی ملاحظات، ص 70.
15- تاریخ مشروطه ایران تعداد آنها را 50 نفر (ص 110) و سفیر انگلیش (نامه 27 جمادی الاول 1324) 40 نفر نوشته است. (نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، ص 138.)
16- تاریخ بیداری ایرانیان، همان، ج 1، ص 536.
17. تاریخ مشروطه ایران، ص 113.
18. تاریخ بیداری ایرانیان، ص 548.
19- تاریخ بیداری ایرانیان، ص 548.
20. تاریخ مشروطه ایران، ص 125.

منبع: پناهی(پناهی سمنانی)، محمد احمد؛ (1385)، ستارخان (چهره های تاریخی 4)، تهران، ترفند، چاپ پنجم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط