کودتا بر ضد عدالت خواهان
فراماسون ها و دیگر مهره های وابسته به بریتانیا با توطئه های دراز مدت و دامنه دار، سرانجام توانستند محمدعلی شاه را به سرکوبی رهبران مشروطه وادارند و به دست او کودتایی را بر ضد عدالت و قانون تدارک ببینند. او بر آن شد که برای حفظ تاج و تخت خود بر مخالفان بتازد و آنان را از سر راه قدرت خویش کنار زند. ولی آنچه روی داد سرکوبی مخالفان تاج و تخت او نبود، بیشتر آنان توانستند به آسانی از صحنه بگریزند و هیچ گونه آسیبی نبینند این پیشروان نهضت مشروطه و آزادی خواهان راستین بودند که به دست قزاقان سلطان قاجار و نظامیان روسیه قربانی شدند و از پای درآمدند.انگلیس با همدستی روسیه با کشانیدن محمدعلی شاه به جنگ، به یک کرشمه دو کار کرد:
1.آزادی خواهان و عدالت خواهان راستین را سرکوب و پراکنده کرد.
2. راه را برای به قدرت رسیدن فراماسون های بی وطن، خودکامه و ستم پیشه هموار ساخت.
روز سه شنبه 2 تیرماه 1287 (23 جمادی الاولی 1326)، دسته هایی از قزاقان سواره و پیاده و سرکردگان روسی، خیابان های پیرامون مجلس شورای ملی، میدان بهارستان و مسجد سپهسالار را فراگرفتند و مردم را از گردهمایی و رفت و آمد به مجلس و مسجد سپهسالار بازداشتند و یک دسته از قزاقان به حیاط مدرسه ی سپهسالار وارد شدند و در آنجا به کنترل ایستادند. لیکن با حمله ی دسته ای از انجمنی های سلاح به دست روبرو شدند و چون دستور تیراندازی نداشتند، ناگزیر به عقب نشینی شدند. قزاقان و سرکردگان روسی چون نقشه ی حمله و جنگ و گریز نداشتند، در اندیشه ی سنگر بستن و پناهگاه درست کردن نبودند. در میدان بهارستان و خیابان های پیرامون آن به گشت زنی و کنترل ایستاده بودند و چون دستور داشتند از رفت و آمد کسان به مجلس پیشگیری کنند، (1) سید جمال افجه ای را که به سمت مجلس حرکت می کرد جلو می گیرند و از رفتن باز می دارند. بنا بر نوشته ی کسروی:
... افسران روسی... برای بیم دادن [آنها] دهانه ی توپی را به سوی آنان برگردانیده آتش کردند. این توپ هوایی [یا بی گلوله] بود و گزندی از آن به کس نرسید... (2)
در این هنگام انجمنی ها (گویا انجمن آذربایجان) که انگیزه ی درگیری داشتند، نارنجکی به سمت قزاق ها می اندازند و به این گونه، آتش جنگ را شعله ور می سازند.چنانکه نوشته اند:
... در وقت ورود آقا سید جمال افجه ای مانع ورود ایشان می شوند که انجمن آذربایجان در مقام حمایت از آقا تیر می اندازند به قزاق و یک نارنجک هم می اندازند. به این انداختن بم (بمب) و شلیک بی موقع، قزاق بر می گردد در باغ شاه و اذن شلیک را گرفته مراجعت می کنند. به شلیک توپ، مجلس را منهدم و خراب می کنند... (3)
کسروی نیز از «مامانتوف» یکی از نویسندگان روسی که در آن روز در تهران می زیسته است، روایت می کند که چون: «....گمان ایستادگی نمی رفت.... به قزاقان دستور تیراندازی داده نشده بود» و بعد با شگفتی می پرسد «با آن آمادگی مجاهدان و با آن سنگربندی ها، چگونه گمان ایستادگی نمی رفت!» و آن گاه به این نکته اشاره می کند که «قزاقان سنگر نبستند، با گفته مامانتوف سازگار می آید...» و در پایان این گونه برداشت می کند که: «کسانی که خود از نمایندگان و آزادی خواهان با دربار راه می داشتند، برای شیرین کاری به دربار، چنان دل گرمی می دادند...» (4)
لیکن واقعیت این است که محمدعلی شاه هرگز اندیشه ی یورش به مجلس را در سر نداشت، او از بیم توطئه ی کسانی که تاج و تخت او را تهدید می کردند نیروهای نظامی و فرماندهان روسی را به خیابان ها کشانده بود تا زهر چشمی از مخالفان بگیرد و روی اوضاع کشور کنترل داشته باشد و هر گونه توطئه ی براندازی را پیش از آغاز سرکوب کند. از این رو آنگاه که درگیری پیش آمد شمار زیادی از قزاقان پیرامون مجلس که نه سنگری داشتند و نه پناهگاهی، از پای درآمدند و یا ناگزیر شدند در برخی کوچه ها و خیابان های دور دست پناه بگیرند.
یکی از عناصر وابسته به انجمن جنگ افروزان، در نوشته های خود داستانی را بازگو می کند که نشان از این واقعیت دارد که انگیزه ی محمدعلی شاه از آوردن قزاقان به میدان بهارستان و خیابان های پیرامون مجلس، جنگ و درگیری نبوده است:
... چند نفر از جوانان مجاهد از مجلس بیرون آمده با صاحب منصبان قزاق گفتگو می کنند، بلکه آنها را متفرق سازند ثمر نمی کند، قزاقان می گویند با شما جنگ نداریم. مجاهدان می گویند پس اسلحه خود را باز کنید جواب می دهند این کار را هم نخواهیم کرد. مجاهدان می گویند پس قدری دورتر از در بهارستان بروید، قزّاقان قبول کرده دور می شوند. در این حال آقا سید عبدالله، سید محمدعلی تهرانی را فرستاد رئیس قزاقان را که در نگارستان است آورده از او می پرسد شما چه مأموریت دارید؟ جواب می دهد مأمور جنگ نیستیم، آمده ایم هشت نفر را که شاه خواسته بگیریم و ببریم... (5)
در پی آغاز حمله ی قزاقان به مجلس و بمباران آن، هواداران جنگ که تا دیروز از آخرین سنگر و آخرین نفس سخن می گفتند، بی درنگ به عقب نشینی دست زده از صحنه گریختند. انجمنی ها، فراماسون ها و دست افزاران دولت انگلیس با آغاز جنگ میان محمدعلی شاه و مجلس، نفس راحتی کشیدند و مأموریت خود را پایان یافته دانستند و به جاهای امن پناه بردند.
تقی زاده مرد هزار چهره
تقی زاده این عنصر هزار چهره که در به راه انداختن جنگ میان مجلس و محمدعلی شاه نقش ریشه ای و ویرانگری داشت، در روز بمباران مجلس نه تنها بیرون نیامد و در صحنه ی درگیری وارد نشد، بلکه با تغییر چهره و کلاه فرنگی به سفارت انگلیس پناه برد تا پاداش خدمت هایی را که به آن دولت کرده است، بستاند.تقی زاده پیش از درگیری نظامی میان شاه و مجلس دو نقشه را با سر سختی دنبال می کرد؛ یکی آنکه از هرگونه کنار آمدن و تفاهم میان طرفین پیشگیری کند و راه آشتی را ببندد و دیگر آنکه با یک سلسله نویدها و دروغ بافی ها، کسانی را به رویارویی و ستیز با محمدعلی شاه دلگرم کند و به ایستادگی و دلیری وا دارد. چنانکه نوشته اند:
... آقای سید تقی زاده، هر وقت که تفاهمی بین محمدعلی شاه قاجار و مجلس پیش می آمد، نقش دوگانه داشته است، نامبرده تمام کوشش و همّ خود را مصروف عدم تفاهم بین مجلس و شاه می نموده است... (6)
نیز آورده اند:
... تقی زاده گفت همه چیزی داریم و شرح داد سه هزار تفنگ با مقداری فشنگ داریم. پرسیدم تفنگ ها را کی ها استعمال خواهند کرد؟ گفتند سربازان ملی که در محلات میدان های مختلف تهران چندی است هر روز مشغول مشق هستند، تعداد آنها را شمرده گفتند از جمله انجمن دروازه قزوین که شامل پاره ای ایلات طرف قزوین هم هست، بیست و هفت هزار نفر اعضا دارد. قریب به نصف قزاق خانه به طرفداری ما حاضر هستند، نصف بیشتر توپخانه به همراهی ما قول داده اند، وقتی که امر شود توپ ها را از توپخانه خارج کنند، بیشتر آنها رو به باغ شاه شلیک خواهند کرد، حتی یک عده توپ هم فعلاً در اختیار مجلس است. از ایلات قزوین معتضد نظام با پانصد سوار مهیاست که به کمک ما بیاید. چون رسماً جزو سواره نظام دولت است اگر قبلاً به تهران بیاید مجبور است جزو اردوی ملی سلطنت آباد بشود، اما به حوالی حضرت عبدالعظیم آمده منتظر اشاره ما خواهد بود که به کمک بیاید و قس علیهذا... (7)
لیکن در روز درگیری روشن شد «سربازان ملی» و «بیست و هفت هزار اعضای انجمن دروازه قزوین» و ... دروغ بوده است و نه تنها نیرویی به یاری جنگ افروزان نیامد، بلکه تقی زاده که سرکرده ی جنگ طلبان بود نیز مشروطه خواهان را در دهانه ی توپ های محمدعلی شاه گذاشت و گریخت و در سفارت انگلستان آرمید.
کسروی درباره ی او نوشته است:
... یک داستان دیگری که باید یاد کنیم پناهیدن تقی زاده و کسانی به سفارت انگلستان می باشد. چنانکه دیدیم این نماینده جوان آذربایجانی در روزهای بازپسین، خواهان جنگ می بود، با این حال در این روز از خانه بیرون نیامد و رخ ننمود، در حالی که گذشته از نمایندگی، رییس انجمن آذربایجان نیز می بود که در جنگ پا در میان خواستی داشت و به هر حال بایستی بیرون آید. شگفت تر آنکه می گویند تقی زاده از داستان جنگ پیش از دیگران آگاه شده بود، این است بامدادان نوکر خود را به خانه های کسانی می فرستاده و پیام می داده: امروز جنگ خواهد شد، زودتر بیایید. با این حال خود او بیرون نیامد. در این باره میرزا علی اکبر خان دهخدا نویسنده ی گفتارهای صوراسرافیل و کسانی دیگری نیز با وی همراهی کردند. براون نوشته: تقی زاده دیر رسید و قزاقان راه ندادند! ولی ما از چنان چیزی آگاه نمی باشیم و آنچه می دانیم هر که آمد و خواست راه پیدا کرد و تقی زاده که خانه اش در پشت مجلس می بوده، می توانسته زودتر از دیگران بیاید... (8)
درباره ی پناهیدن تقی زاده به سفارت انگلستان آمده است:
... تقریباً در ساعت 9 پیغامی از طرف تقی زاده (وکیل شهیر آذربایجان که به واسطه ی نطق های بی پرده و ترس او، مورد غضب و خشم شاه واقع گردیده) برای ماژوراستوکس رسیده که او و سه نفر از رفقایش مایلند که به سفارت متحصن بشوند، چون که قشون در تجسس آنها است و هر دقیقه ممکن است که آنها دستگیر شوند و در صورتی که در سفارت پذیرفته نشوند حتماً کشته خواهند شد. ماژوراستوکس بر وفق دستورالعمل مقرره جواب داده و چندی نگذشت که تقی زاده و شش نفر دیگر که سه نفر آنها مدیر حبل المتین و نایب مدیر روزنامه مساوات و صوراسرافیل بودند وارد در معموله ی سفارت شده و اجازه دخول به آنها داده شد... (9)
به نظر می رسد که در گزارش بالا، پرده پوشی و وارونه نمایاندن واقعیت به شیوه ی زیرکانه ای به کار رفته است. کیست که نداند تقی زاده با راهنمایی ها و برنامه ریزی های دیپلمات های سفارت انگلیس حرکت می کرد، موضع می گرفت، سخن می گفت و از آنجا که انگیزه ی دولت انگلیس شعله ور کردن آتش جنگ میان شاه و مجلس و سرکوبی مشروطه خواهان به دست او بود، نمی توان گفت که برای روز جنگ در مورد تقی زاده چاره اندیشی نشده بود و او با آن روحیه ی زبونانه بدون اطمینان از پشتیبانی سفارت در روز جنگ به آن تندروی ها و آتش افروزی ها دست می زد. او از پیش می دانست که در روز مبادا باید چه کند و به کجا پناه ببرد چنانکه یکی از رفیقان و هم سنگران او نیز به این واقعیت چنین اذعان کرده است:
... و اما قضیه ی سفارت انگلیس و تحصن ملیون، شرح واقعه آنکه رابطه خصوصی که میان صاحب منصبان سفارت انگلیس در تهران با روسای ملیون و آزادی خواهان از اوایل مشروطیت وجود داشت، اکنون هم روس و انگلیس با هم ساخته اند آن رابطه به کلی قطع نشده و غیر از سیاست مشترک روس و انگلیس که اکنون مناط کارهای خارجی دولت ایران است، انگلیسیان در خفا یک سیاست خصوصی هم دارند که دل آزادی خواهان را از خود نمی رنجانند و تمام بدبختی آنها را به روس ها نسبت می دهند... و این رابطه نسبت به وکلای تند رو مجلس بیشتر به توسط آقا سید حسن تقی زاده و رفقای او است... لهذا تقی زاده چنانکه گفته شده است از پیش تهیه این کار را دیده که در آخر وقت خود را به سفارت انگلیس انداخته، آنجا محفوظ بماند. این است که به توسط صاحب منصبان سفارت انگلیس با میرزا علی اکبر خان دهخدا و بعض دیگر با لباس مبدل داخل سفارت شده هر چه توانسته اند رفقای خود را از گوشه و کنار جمع کرده به آن مأمن می رسانند... (10)
تقی زاده و دیگر بازیگران صحنه ی سیاسی، آن گاه که نهضت عدالت خواهی و قانون گرایی ملت ایران را با کارگردانی پشت پرده ی انگلیس، توانستند به دست دژخیمان تزار و قزاقان قاجار به قربانگاه بکشانند، همراه با دیگر اعضای فراماسونری که در انجمن ها و کانون ها به توطئه چینی سرگرم بودند با پشتیبانی پنهان و آشکار سفارت انگلیس از صحنه گریختند و جز یکی دو نفر که به چنگ قزاقان افتادند، دیگران توانستند جان سالم به در ببرند و برای سوار شدن بر موج حرکت و جنبشی که به دست دانایان امت و رهبران ملت پدید آمده بود، با آمادگی بیشتری به صحنه بازگردند. تقی زاده در پی پناهیدن و آرمیدن در سفارت انگلیس، آن گونه که نوشته اند:
... پس از مذاکره ی طولانی که بین نمایندگان سفارت و وزارت امور خارجه و محمدعلی شاه به عمل آمد، قرار شد که محمدعلی شاه هزینه ی سفر تقی زاده، علی اکبر دهخدا و بهاءالواعظین و جمعی دیگر از آزادی خواهان را بپردازد و آنها از ایران خارج شوند... بالاخره آنها را با کلسکه ی دولتی و به معیت غلامان سفارت از راه گیلان روانه ی قفقاز نمودند... (11)
پی نوشت ها :
1. نوشته اند: «... صبح، احدی را مانع خروج نبودند الا اینکه کسی را نمی گذاشتند وارد شود...» تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 157.1
2. تاریخ مشروطه ایران، ص 626.
3. تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 157.
4. تاریخ مشروطه ایران، ص 634.
5. دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج 2، چاپ چهارم، انتشارات عطار، تهران: 1362. ص 321.
6. بمباران مجلس، ص 13 و 14.
7. پیشین، ص 47 و 48.
8. تاریخ مشروطه ایران، ص 655.
9. کتاب آبی، گزارش های محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، ج 1، ص 245، نشر نو، تاریخ چاپ: 1362.
10. حیات یحیی، ص 341 و 342.
11. بمباران مجلس شورای ملی، ص 31.