نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری
مترجم: سید اسد الله مبشری
امامت اسماعیلیه مانند امامت شیعه بطور کلی، در مقابل مسائلی قرار گرفت که در طول قرنهای اول میلادی، مسائلی از همان قبیل بر مسیحیت تحمیل گردید. وجود آن مسائل در موضوع امامت بعلت گرایشی بود که به حل مسائل از طریق مطالب عرفانی بوجود آمد. اما آنگونه گرایش در مسیحیت رسمی، بطور منجز مطرود بود. اینک با توجه به مطالب مذکور، معنی امامت، و به تبع آن معنای معاد را که بر ضمیر و وجدان شیعه حکومت می کند، بهتر ادراک خواهیم کرد. منظور علمای اسماعیلی از ناسوت یا بشریت امام، این است که امام جسمی نیست که مانند سایر ابناء بشر از گوشت و پوست تشکیل شده باشد بلکه جسم امام حاصل عنصر کیمیاوی جهانی است که بر «اجسام اثیری» (نفس ریحیه) (1)ی پیروان با ایمان، تأثیر می کند. این کالبد «اثیری» از آسمانی به آسمانی صعود می نماید و آنگاه مصفا وزدوده، آنسان که با مدرکات ظلمانی قابل رؤیت نیست، با تشعشع ماه دوباره هبوط می نماید و مانند شبنمی آسمانی، بر سطح آبی صافی یا بر سطح بعضی از میوه ها قرار می گیرد. آن آب ومیوه را امام وقت و همسرش تناول می کنند و آن شبنم آسمانی بذر و نطفه ی لطیف امام جدید می گردد. لفافه یا غلاف جسمی را که به لطافت و سپیدی کافور است، «جسم کافوری» می نامند و همین جسم است که سرشت بشری ( یا ناسوت) امام را تشکیل می دهد. اگر در اینجا از رجعت (2) سخن گفته می شود بهیچوجه مشهودات وهمی و تصویری منظور نیست، بلکه مقصود، کوشش برای تصور و ادراک یک «جسم روحانی» (3) است چنانکه در عرفان و تصوف مسیحیت نیز منظور همین است. به این علت، اتحاد ناسوت یعنی «سرشت بشری» و لاهوت یعنی «الوهیت»، در شخص امامان، هرگز به اندیشه ی «اتحاد اقنومی دوسرشت» با تمام نتایج فلسفی و تاریخی و اجتماعی این نحوه ی ادراک منجر نگردید.
2. برای اینکه منظور عرفان اسماعیلیان را از «لاهوت» (4) امام ادراک کنیم، باید ببینیم منظور از «ولادت روحانیه» (5) چیست. در آنجا خاطره ی روشنی از عقیده ی مانویان می یابیم. مؤلف یمنی که قبلا از او یاد کردیم این مطالب را تأیید می کند:
وقتی پیرو جدید، (مستجیب)، درخواست خود را به دست یکی از صاحبان مقام مذهبی ( حدود) سپرد، اگر در لحظه ای که عبارات شهادت و قبول آیین را بر زبان می راند، گرایش او خالص و واقعی باشد، نقطه ای نورانی با روح او اتصال می یابد و در جنب روحش برقرار می ماند بی آنکه با آن مشتبه گردد.
افزایش این نقطه ی نور طالع، بصورت نور، وابسته به فکر و عمل اوست. اگر در این کار توفیق یافت، آنگاه هنگام رحلت او، صورت نور مرید یا پیرو مؤمن، بوسیله ی « مغناطیس و جاذبه ی ستون نور» به سوی صورت نور مصاحبی که از حیث درجه ی عرفانی بر او مقدم است جذب می شود (این عمل به منزله ی پیمان قهرمانی عرفانی است که مریدان را تا جهان دیگر در مقابل یکدیگر مسؤول و متعهد می سازد). آن دو، با هم به سوی «حد»ی که فوق آنان است عروج می کنند. همچنین همه با هم حائز مرتبه ای می گردند تا با مجموعه ی «حدود»، «هیکل نورانی» (6) را تشکیل دهند و هیکل نورانی در عین حال که شکل بشری دارد، هیکلی است روحانی محض. امامت، عبارت از این هیکل نورانی است و به این عنوان، «لاهوت» امام به معنای الوهیت امام است.
3. همینکه امام جوان منصوب گردید، حامل این هیکل نورانی می گردد. امامت، یعنی «الوهیت »او، عبارت است از این جسم رمزی (7) که از کلیه ی شکلها و صور نورمریدان تشکیل یافته است. برای آدم اصلی نیز چنین شد و هر یک از امامان در هر یک از مراحل دوره ای به جانشینی در پی یکدیگر در آمدند، دارای « هیکل نورانی قدسانی» (8) مخصوص خود بودند. امامان همه با هم « هیکل نورانی اعظم» (9) یا بقعه ی هیکل نور را تشکیل می دهند. وقتی امامی از این دنیا رحلت کند، هیکل نورانی او با وی تا محوطه ی فرشته ی دهم ( آدم روحانی، آدم آسمانی) صعود می کند و همه در آن حلقه ی عروج، «قائم» یعنی امام رستاخیز را که دور را پایان می دهد انتظار می کشند تا هنگامی که او بعنوان جانشین فرشته ی دهم بعث شود و آنان با او صعود نمایند. در هر رستاخیز بزرگ، ( قیامة القیامه)، که دور غیبت، یا دور ظهور را پایان می دهد آخرین امام یعنی قائم، که حامل هیکل رمزی «حدود» است به ملاء اعلی عروج می کند و در آنجا بعنوان خالق عالم طبیعت، جانشین فرشته ی دهم یعنی آدم روحانی می گردد. فرشته ی دهم نیز آنگاه در ملاء اعلی به مرتبه ای صعود می کند که همه را در این معراج با خود به بالا می کشد. هر رستاخیز بزرگ، که پایان دوری می باشد، به فرشته ی بشریت مجال آن می دهد تا با همه ی اقران، به مرتبه ی خود و به مرتبه ی اصلی آنان نزدیک گردد. چنین است که توالی ادوار و هزاره ها، زمان یعنی این «از لیت واپس رفته» را بوسیله ی غوطه ور شدن موقتی فرشته در ظلمت، بازخرید می کند.
«واقعه در آسمان» را سرانجام چنین بود. معرفت تکوین عالم و معرفت راه رستگاری (10) دو نظرگاه از یک قوس تطورند که به این سرانجام منتهی می گردند. حاصل چرخ و فلک، جهت و غایت آن است تا وسیله ای کسب شود و آدم آسمانی با آن وسیله، مرتبه ی گمشده و مقام از دست داده ی خویش را دوباره بدست آورد. او، در همه ی ادوار، با مساعدت همه ی موجوداتی که قبل از وجود شرایط حیات زمینی، به «صلا»ی او در ملاء اعلی لبیک گفتند، یا در این زندگی دعوت انبیاء و ائمه را اجابت کردند، مرتبه ی از کف رفته را باز بدست خواهد آورد.
4. اما، صورت ظلمانی، اباکنندگان منحوس چنین است که بهنگام رحلت، (11) به سوی ناحیه ای رهسپار می گردد که در علم هیئت «سر ودم تنین» (12) ( اژدها)، نام دارد ( نقاطی که مدار ماه در آن نقطه ها مدار خورشید را قطع می کند.) آن ناحیه ناحیه ی ظلمت است و آنجاست که توده ی گمراه اهریمنان نوع بشر، و انبوه اندیشه های زشت، و نقشه های منحوسی که حوادث شوم را القا می کند و حوادثی که جهان بشر را به لرزه در می آورد، در آنجا، سراسیمه بدور خود می چرخند. به این دلیل حوادثی که بر روی زمین رخ می دهد جز با حقایق باطنی آنها قابل توجیه و بیان نیست، یعنی نسبت به «واقعه در آسمان» است که در حقیقت، سرانجام آن حوادث فراهم می گردد. بینش عظیم فلسفه ی نبوت که اندیشه ی مخصوص اسماعیلیه می باشد بوسیله ی این «فلسفه ی تاریخ»، توضیح می گردد. در حقیقت در روایات اسماعیلی خطوط و آثاری در مورد تشیع موجود است که در همه ی شعبه های تشیع مشترک است، و آنها عبارت است از: فلسفه ی علم اخلاق مربوط به معاد و تصور وجود قائم، که عقول و افکار را فراگرفته است، و بطوری که دیدیم تصور قائم، بالخصوص با فار اقلیط که در انجیل یوحنا بیان شده است متحد و یکسان می باشد. از این روست که ابویعقوب سجستانی ( قرن چهارم هجری/ دهم میلادی) در چهار شاخه ی صلیب مسیحی، و در چهار جمله ای که شهادت به مسلمانی، (توحید)، است رمز یک راز را مشاهده می کند و آن: ظهور امام است که در پایان شب سرنوشت (13) (لیلة القدر- سوره ی 97) قیام می کند زیرا لیلة القدر، همین شب بشریت در این دور غیبت است.
2. برای اینکه منظور عرفان اسماعیلیان را از «لاهوت» (4) امام ادراک کنیم، باید ببینیم منظور از «ولادت روحانیه» (5) چیست. در آنجا خاطره ی روشنی از عقیده ی مانویان می یابیم. مؤلف یمنی که قبلا از او یاد کردیم این مطالب را تأیید می کند:
وقتی پیرو جدید، (مستجیب)، درخواست خود را به دست یکی از صاحبان مقام مذهبی ( حدود) سپرد، اگر در لحظه ای که عبارات شهادت و قبول آیین را بر زبان می راند، گرایش او خالص و واقعی باشد، نقطه ای نورانی با روح او اتصال می یابد و در جنب روحش برقرار می ماند بی آنکه با آن مشتبه گردد.
افزایش این نقطه ی نور طالع، بصورت نور، وابسته به فکر و عمل اوست. اگر در این کار توفیق یافت، آنگاه هنگام رحلت او، صورت نور مرید یا پیرو مؤمن، بوسیله ی « مغناطیس و جاذبه ی ستون نور» به سوی صورت نور مصاحبی که از حیث درجه ی عرفانی بر او مقدم است جذب می شود (این عمل به منزله ی پیمان قهرمانی عرفانی است که مریدان را تا جهان دیگر در مقابل یکدیگر مسؤول و متعهد می سازد). آن دو، با هم به سوی «حد»ی که فوق آنان است عروج می کنند. همچنین همه با هم حائز مرتبه ای می گردند تا با مجموعه ی «حدود»، «هیکل نورانی» (6) را تشکیل دهند و هیکل نورانی در عین حال که شکل بشری دارد، هیکلی است روحانی محض. امامت، عبارت از این هیکل نورانی است و به این عنوان، «لاهوت» امام به معنای الوهیت امام است.
3. همینکه امام جوان منصوب گردید، حامل این هیکل نورانی می گردد. امامت، یعنی «الوهیت »او، عبارت است از این جسم رمزی (7) که از کلیه ی شکلها و صور نورمریدان تشکیل یافته است. برای آدم اصلی نیز چنین شد و هر یک از امامان در هر یک از مراحل دوره ای به جانشینی در پی یکدیگر در آمدند، دارای « هیکل نورانی قدسانی» (8) مخصوص خود بودند. امامان همه با هم « هیکل نورانی اعظم» (9) یا بقعه ی هیکل نور را تشکیل می دهند. وقتی امامی از این دنیا رحلت کند، هیکل نورانی او با وی تا محوطه ی فرشته ی دهم ( آدم روحانی، آدم آسمانی) صعود می کند و همه در آن حلقه ی عروج، «قائم» یعنی امام رستاخیز را که دور را پایان می دهد انتظار می کشند تا هنگامی که او بعنوان جانشین فرشته ی دهم بعث شود و آنان با او صعود نمایند. در هر رستاخیز بزرگ، ( قیامة القیامه)، که دور غیبت، یا دور ظهور را پایان می دهد آخرین امام یعنی قائم، که حامل هیکل رمزی «حدود» است به ملاء اعلی عروج می کند و در آنجا بعنوان خالق عالم طبیعت، جانشین فرشته ی دهم یعنی آدم روحانی می گردد. فرشته ی دهم نیز آنگاه در ملاء اعلی به مرتبه ای صعود می کند که همه را در این معراج با خود به بالا می کشد. هر رستاخیز بزرگ، که پایان دوری می باشد، به فرشته ی بشریت مجال آن می دهد تا با همه ی اقران، به مرتبه ی خود و به مرتبه ی اصلی آنان نزدیک گردد. چنین است که توالی ادوار و هزاره ها، زمان یعنی این «از لیت واپس رفته» را بوسیله ی غوطه ور شدن موقتی فرشته در ظلمت، بازخرید می کند.
«واقعه در آسمان» را سرانجام چنین بود. معرفت تکوین عالم و معرفت راه رستگاری (10) دو نظرگاه از یک قوس تطورند که به این سرانجام منتهی می گردند. حاصل چرخ و فلک، جهت و غایت آن است تا وسیله ای کسب شود و آدم آسمانی با آن وسیله، مرتبه ی گمشده و مقام از دست داده ی خویش را دوباره بدست آورد. او، در همه ی ادوار، با مساعدت همه ی موجوداتی که قبل از وجود شرایط حیات زمینی، به «صلا»ی او در ملاء اعلی لبیک گفتند، یا در این زندگی دعوت انبیاء و ائمه را اجابت کردند، مرتبه ی از کف رفته را باز بدست خواهد آورد.
4. اما، صورت ظلمانی، اباکنندگان منحوس چنین است که بهنگام رحلت، (11) به سوی ناحیه ای رهسپار می گردد که در علم هیئت «سر ودم تنین» (12) ( اژدها)، نام دارد ( نقاطی که مدار ماه در آن نقطه ها مدار خورشید را قطع می کند.) آن ناحیه ناحیه ی ظلمت است و آنجاست که توده ی گمراه اهریمنان نوع بشر، و انبوه اندیشه های زشت، و نقشه های منحوسی که حوادث شوم را القا می کند و حوادثی که جهان بشر را به لرزه در می آورد، در آنجا، سراسیمه بدور خود می چرخند. به این دلیل حوادثی که بر روی زمین رخ می دهد جز با حقایق باطنی آنها قابل توجیه و بیان نیست، یعنی نسبت به «واقعه در آسمان» است که در حقیقت، سرانجام آن حوادث فراهم می گردد. بینش عظیم فلسفه ی نبوت که اندیشه ی مخصوص اسماعیلیه می باشد بوسیله ی این «فلسفه ی تاریخ»، توضیح می گردد. در حقیقت در روایات اسماعیلی خطوط و آثاری در مورد تشیع موجود است که در همه ی شعبه های تشیع مشترک است، و آنها عبارت است از: فلسفه ی علم اخلاق مربوط به معاد و تصور وجود قائم، که عقول و افکار را فراگرفته است، و بطوری که دیدیم تصور قائم، بالخصوص با فار اقلیط که در انجیل یوحنا بیان شده است متحد و یکسان می باشد. از این روست که ابویعقوب سجستانی ( قرن چهارم هجری/ دهم میلادی) در چهار شاخه ی صلیب مسیحی، و در چهار جمله ای که شهادت به مسلمانی، (توحید)، است رمز یک راز را مشاهده می کند و آن: ظهور امام است که در پایان شب سرنوشت (13) (لیلة القدر- سوره ی 97) قیام می کند زیرا لیلة القدر، همین شب بشریت در این دور غیبت است.
پی نوشت ها :
1. I ame d 'effluve.
2. Docet isme : عقیده ی گروهی از مسیحیان قرن دوم که مدعی آن بودند که تولد و مرگ و رستاخیز عیسی همه ظاهری بوده است؛ بعبارت دیگر جسم مسیح را مانند جسم سایر افراد بشر نمی دانستند.
3. caro spiritualis.
4. divinite.
5. Ia naissance spirituelle.
6. Ie Temple de Lumiere.
7. corpus mysticum.
8. Temple de Lumiere sacrosa int.
9. Sublime Templede Lumiere.
10. soteriologie.
11. exitus.
12. Dragon.
13. La Nuit du Destin.