نویسنده: داود الهامى
اسماعیلیه معتقدند: ذات بارى تعالى برتر از وهم و عقل و فکر است، خداوند بالاتر از حد صفات استبا هیچ صفتى و یقین و حدى چه به سلب و چه به ایجاب از وى سخن نتوان گفت آفریدگار نه چیز است و نه ناچیز نه محدود و نه نا محدود و نه موصوف و نه نا موصوف و نه در مکان و نه در نامکان، به همین دلیل تنزیه در مسئله صدور اشیاء از بارى تعالى براى آن که مشکل صدور کثیر از واحد پیش نیاید، اعتقاد دارند که از امر بارى تعالى با کلمه ابداع، عقل کل یا عقل اول در وجود آمد، سپس نفس کلى، از کلمه امر، به توسط عقل وجود یافت از نفس کلى به تایید عقل کل، طبایع، و از طبایع امهات و از امهات به فعل اجرام سماوى، موالید هستى پذیرفته، صدورعقل کل از کلمه امر به طریق ابداع است و صدور سایر موجودات روحانى و جسمانى که به توسط عقل و نفس از امر بارى تعالى در وجود آمدهاند به طریق ابداع و انبعاث است; فرق میان ابداع و انبعاث آن است که انبعاث چیزى است که نه در مکان باشد و نه در زمان. ولى پدید آینده باشد از چیزى دیگر اما ابداع چیزى گویند که او نیز نه در مکان باشد ونه در زمان و لکن از چیزى پدید نیامده باشد.
اسماعیلیه گویند: ما نگوییم خداوند موجود استیا ناموجود و نه عالم است و نه جاهل و نه قادر است و نه عاجز; زیرا اثبات حقیقتى اقتضاى شرکتبین او و بین سایر موجودات را دارد و این شرکت و تشبیه است، گویند: خداوند نه قدیم است و نه محدث، بلکه قدیم امر او و کلمه او و محدث خلق او و آفرینش اوست.
علماى اسماعیلیه قول برخى از فلاسفه را که قایل به «قدماى خمسه» هستند یعنى قایل به قدمت پنج اصل: خداوند، نفس، هیولى، زمان و مکان مىباشند، به شدت مورد انتقاد قرار دادهاند و ثابت کردهاند چهار اصل اخیر نمىتوانند قدیم باشند; زیرا در این صورت عدد قدما نامتناهى مىشود وبه علاوه اگر قول به قدماى خمسه درستباشد، کدام یک از آنها علتحدوث این عالم است؟
به عقیده اسماعیلیه: مظهر عقل کل در این عالم وجود ناطق است و ناطقان همان پیامبران اولوا العزمند که عدد ایشان هفت است از این قرار: آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، محمد و اسماعیل بن جعفر. هر ناطق (پیغمبرى) وصى و جانشینى دارد که در حال حیات او در شهرستان علم او بوده است. پس از هر ناطقى هفت امام روى کار مىآید. دوره هر پیغمبرى هزار سال است و چون دور او به سر آید پیغمبر دیگرى باشد یعنى تازه ظهور کند و شریعت او را نسخ مىنماید، پیغمبر یا ناطق نخستین حضرت آدم بود که وصى او شیثبود. ناطق دوم حضرت نوح بود که وصى او سام بود. ناطق سوم حضرت ابراهیم بود که وصى او اسماعیل بود. ناطق چهارم حضرت موسى بود که وصى او هارون (یوشع) بود. ناطق پنجم حضرت عیسى بود که وصى او شمعون الصفا(پطروس) بود. ناطق ششم حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم بود که وصى او على بود. ناطق هفتم اسماعیل بود، زیرا حضرت محمدصلى الله علیه و آله و سلم على را وصى یا اساس و پس از او حسن وحسین و زین العابدین و محمد الباقر و جعفر الصادق بودند. هفتمین ایشان اسماعیل بود که او قائم است و ائمه پس از او را امامان دوره قیام دانند. ناطق واضع شرع جدید و ناسخ شریعت قدیم مىباشد و اساس یا وصى عالم به علم تاویل شریعت است و وظیفه او بیان اسرار و باطن شریعت مىباشد.
علماى اسماعیلیه قول فلاسفه را که قایل به قدمت «قدماى خمسه» هستند و پنج اصل یعنى: خدا، نفس، هیولى، زمان و مکان را قدیم دانند به سختى مورد انتقاد قرار دادهاند و گفتهاند:زمان نمىتواند قدیم باشد. زمان عبارت از مقدار حرکت افلاک است و با طلوع خورشید و غروب آن سنجیده مىشود، پس قابل شمارش و متناهى است و نمىتواند قدیم باشد و همچنین مکان نیز نمىتواند قدیم باشد; زیرا اگر مکان قدیم باشد اقطار ششگانه و محیط بر مکان نیز باید قدیم باشند، چون مکان از اقطار خالى نیست، پس عدد قدما نامتناهى مىشود به علاوه اگر قول به قدماى خمسه درستباشد کدام یک از آنها علتحدوث این عالم است....
اسماعیلیان آیات قرآن و احادیث و احکام شرع را مثل صوفیه تاویل مىکنند و ظاهر آنها را درست نمىدانند، بلکه به باطن آنها مىگرایند. بیشتر استدلالات آنان مبتنى بر معانى حروف قرآن و احادیث و اسرار و رموز آنهاست. گویند به جهت همین مکتوم بودن معانى است که همه کس را بر آنها دسترسى ووقوف نیست و بشر محتاج به «امام» است که آن معانى را روشن سازد.
گویند مردم به نسبت کمى و زیادى اطلاعشان بر این معانى باطنى بر چند درجهاند: به همین دلیل اسماعیلیان خود را اهل تربیت مىدانند و مراتب هفتگانه معتقدان به آن مذهب از این قرار است:1. مستجیب، 2. ماذون، 3. داعى، 4.حجت، 5. امام، 6. اساس، 7.ناطق.
کسى که تازه به کیش آنان درآید «مستجیب» مىنامیدند; آن که در طریق ایشان راسخ شده و اجازه سخن گفتن یافت «ماذون» مىگفتند; چون به درجه دعوت مىرسید «داعى» مىخواندند، چون به ریاست داعیان ارتقا یافت «حجت» نام مىگرفتیعنى گفتار او حجتخداستبر خلایق; چون مرتبه ولایت مىیافت و از علم بى نیاز مىگشت «امام» خوانده مىشد. پس از مرتبه امام به مقام وصایت و اساس مىرسید و در آخرین مرتبه مقام «ناطق» را مىیافت.
ماذون و داعى دو درجه داشتند: محدود و مطلق، گاهى نیز میان مرتبتحجت و امام به مرتبه دیگر قائل مىشدند که مرتبه «باب» بود، گاهى مرتبه «داعى» را به سه درجه مىرسانیدند: داعى بلاغ، داعى مطلق و داعى محدود.
هر امامى دوازده حجت داشت که چهارتن از آنان همواره ملازم خدمت او بودند. هفت تن مامور جزایر سبعه یعنى اقالیم هفتگانه بودند، در زیر حکم هر یک از داعیان نیز عدهاى ماذون زیر فرمان داشتند که به دعوت مردم به کیش اسماعیلى مىپرداختند، ماذونان و داعیان در تعلیمات خود رتبه و سلسله مراتب را رعایت مىکردند تا از تعلیم خود در مرتبه پایینتر نتیجه مثبت نمىگرفتند، مرتبه بعد را شروع نمىکردند.
ابو منصور عبد القاهر بغدادى مراتب نوکیشان را چنین آورده است: تفرس، تانیس، تشکیک، تعلیق، ربط، تدلیس، تاسیس، عهد وپیمان گرفتن خلع وسلخ.
مبلغ و داعى اسماعیلى باید آگاه به احوال اصناف مردم باشد و بداند خویش را بر چه کسى عرضه مىدارد. اگر مدعو کسى است که گرایش به عبادت دارد از طریق زهد و عبادت با او سخن گوید و سرانجام به او بگوید که شریعت را ظاهرى و باطنى است و غرض شارع باطن شریعت است، نه ظاهر آن و از اوبا سوگندهاى شدید پیمان گیرد که این راز را افشا نکند و اگر این اسرار را فاش کند بر او است که زن خود را طلاق دهد و بندگانش را آزاد کند و اموالش را ببخشد.
اسماعیلیان به بهشت و دوزخ جسمانى معتقد نیستند ولى براى مبتدیان این کلمات را به معنى معمول آن تفسیر مىکردند. خود معتقدند که بهشتبه حقیقت «عقل» است و دربهشت رسول خدا و زمان خویش، و وصى اوست درمرتبه خویش، و امام روزگار است در عصر خود، و کلید در بهشت گفتار رسول خداست، به معاد جسمانى اعتقاد ندارند، و به حشر ونشر معتقد نیستند.
ناصر خسرو در «خوان الاخوان» در صفت چهل ویکم و پنجاه و پنجم در نفى بهشت و دوزخ علمى بودن ثواب وعقاب، تاویل سرما و گرماى قیامتسخنها آورده است و گوید:
چون در روز قیامت آلات وحواس دریابنده لذات و تالمات وجود ندارد، یعنى جسمى در میان نیست پس لذت و رنج جسمى هم در بین نیست و این که پیامبران مردم نیکوکار را به بهره بردن ازباغ بهشت در نهرهاى روان و حوران سیه چشم و قصرهاى بهشتى و میوههاى گوارا و لذیذ و بدکاران را به سوختن در آتش دوزخ و ضربه عمودهاى آتشین و آهنین و زخم مار و کژدم و نوشابههاى هول انگیز دادهاند براى آن بوده تا «رونق عالم جسمانى برقرار بماند» و در طاعتبکوشند.
آنها در باره تمام علوم شناخته شده زمانشان، با شیوه بسیار مردمى و در قالب داستان شروع به نوشتن کردند. آنان تمام مقالات خود را در اثرى گرد آوردند که به نام«رسائل اخوان الصفا» معروف شد. آنان تمام آرا و عقاید فلاسفه یونانى و هندى را با نظم خاصى تدوین کردند.
این کار البته شبیه کار معتزله بود، لیکن نویسندگانى که متعلق به گروه اسماعیلى بودند هدفشان ایجاد یک زمینه فکرى براى قیام آینده بود این نویسندگان آثار خود را مخفیانه مىنوشتند و نسخهاى از آن را در مساجد مختلف امپراتورى، آن هم در یک زمان معین، بدون این که کسى متوجه بشود پخش مىکردند، به نظر مىرسد که این مقالات بالاخره تحت هدایت امام احمد، نبیره امام جعفر صادق علیه السلام جمع آورى وتالیف گردیده باشد.
القفطى(646) نویسنده «تاریخ فیلسوفان» درباره «اخوان الصفا»مىنویسد: «...آنان براى پاسدارى از تقدس، پرهیزگارى، و حق، انجمنى بنیان نهادند.میان خود آموزشى را پذیرفتند که امید داشتند، خداوند نیز آن را بپذیرد.
به عقیده آنان، نظام دین بر اثر جهل و خطا، دستخوش تباهى و دگرگونى شده بود در هیچ وسیلهاى دیگر، براى تزکیه و پالایش آن جز «فلسفه» که معرفت ایمانى و میراث تحقق عقلانى را در خود متحد کرده است، وجود نداشت. آنان معتقد بودند که اگر فلسفه یونانى با دین عربى با هم ترکیب شود، نتیجهاى رضایتبخش و کامل مىتوانستبه دست آید. بر اساس این باور است که آنان، پنجاه رساله در هر یک از شعبههاى فلسفه اعم از نظرى یا عملى، تالیف نمودند و به آنها فهرستى جداگانه افزودند و آنگاه آنها را با عنوان «رسائل اخوان الصفا» نامور ساختند.
نویسندگان این کتابها، پیوسته نام خود را پنهان مىداشتند.لیکن رسالههاى خود را میان کتابفروشان و مردم توزیع مىکردند.
اخوان الصفا صفحات رسائل خود را از کلمات قصار، داستانهاى مذهبى، تعابیر مجازى و شاعرانه و کنایههاى ادیبانه مالامال مىساختند».
اسماعیلیان حتى امروز چنان که «ایوانف» اسماعیلى شناس بزرگ متذکر استبه رسائل اخوان الصفا استناد مىجویند وحتى تا بدانجا پیش رفتهاند که رسائل را «قرآن ثانى»، «قرآن علم»، در برابر «قرآن وحى» اسلامش نامیدهاند: «رسائل اخوان الصفا، قرآنى دیگر، پس از قرآن استیا به عبارت دیگر آنها «قرآن علم»اند همچنانکه قرآن، «قرآن وحى» است. رسائل «قرآن امامت»اند و قرآن «قرآن نبوت» است.
دانشمندان نوشتهاند که اسماعیلیه معتقد به تناسخ وحلول و انتقال روح از جسمى به جسم دیگر بودند.شاید این فکر غیر مستقیم از نو فیثاغورثیان اخذ شده باشد ولى «ایوانف» مىگوید که اسماعیلیه هرگز به تناسخ قایل نبودند.(2) و به همین جهت نویسندگان اسماعیلى بخشى از نوشتههاى خود را به رد این نظریه اختصاص دادهاند، چنان که حکیم ناصر خسرو، فصلى از کتاب معروف «زاد المسافرین» را به ابطال مسئله تناسخ اختصاص داده است و حمیدالدین کرمانى نیز به رد این نظریه پرداخته و اعتقاد آن را «باطل و فاسد» شمرده است.
در معتقدات اسماعیلیه آثارى از مسیحیت و عرفان مسیحى گونوستیکى نیز دیده مىشود ولى نفوذ مانویت در معتقدات اسماعیلیه کمتر است; زیرا آنان بدى و اهریمن را که مبناى اصول مانویان است، رد مىکنند، روى هم رفته معتقدات فلسفى اسماعیلیان بیشتر جنبه عقلى و راسیونالیسم دارد. اسماعیلیان مىگویند که انسان کامل همچون تاجى بر تارک بشریت است وبه عقیده ایشان پیدایش و ظهور انسان تجلى و گرایش نفس استبه سوى کمال. انعکاس عقل کل درعالم محسوسات همان انسان کامل یعنى پیغمبر است که به اصطلاح اسماعیلیه «ناطق» (گویا) نامیده مىشود. انعکاس نفس کل درعالم محسوسات نایب پیغمبر است که به اصطلاح ایشان صامت (خاموش) است و نام دیگر او «اساس» مىباشد وظیفه وى آن است که سخنان ناطق یا پیغمبر را تاویل نموده و براى مردم روشن سازد از نظر فلسفى اسماعیلیان تحت تاثیر معتزله واقع شدند و بسیارى از مسائل را از جمله مسئله تفویض و اختیار را از ایشان فرا گرفتهاند و این معنى از آمیزش دین و فلسفه از سوى آنان و توجه و عنایتبه دین، و تمسک به فلسفه در فهماندن آن به مردم برمىآید 20
گویند: تمام تشکیلات اسماعیلیان بر طبق اصل تقیه مخفیانه بود و این تقیه در میان اسماعیلیان نسبتبه سایر شیعیان بسیار شدید بود، چون همواره از مبتدى طبق تشریفات خاصى پذیرفته مىشد و سوگند یاد مىکرد که چیزى را درباره تعالیم و یا عضویت جامعه اسماعیلیان بروز ندهد. این آیین مفهوم درونى (باطن) قرآن را عرضه مىکرد، در جایى که برخى از شیعیان کارى به ماهیت آیات مختلف قرآن نداشتند و آن را بر عهده امام وفادارى شیعیان نسبتبه او مىدانستند.
اسماعیلیان در قرآن سمبولیسم واژههاى آن، بلکه در مجموعه گستردهاى ازمباحث و مناظرات نیز در پى آن بودند، آنها به عنوان یک نفر اسماعیلى بایستى در مجهولات کاینات شریک مىشدند. منشا تاریخى سلسله مراتب و پنهان کارى اسماعیلیان زیاد روشن نیست ولى آنها به هر حال دو چیز را امکان پذیر ساخته بودند که سنیان را آشفته مىساخت و کمال مطلوب اکثر شیعیان بود:تکثیر و توسعه کیهانى و تاریخى که اغلب پیچیده بود بدون آن که درک و فهم توده مردم را در نظر بگیرند، آنها ضمنا گروهى از افراد منضبط را تدارک دیده بودند تا از حرکتهاى سیاسى حمایت نمایند و رهبریتبه نحو احسن انجام گیرد.
1. کتاب الولایة، 2. کتاب الطهارة، 3. کتاب الصلاة، 4. کتاب الزکاة، 5. کتاب الصوم والاعتکاف، 6. کتاب الحج، 7. کتاب الجهاد.
جزء دوم آن شامل 26 کتاب است:
1. کتاب البیوع والاحکام فیها، 2. کتاب الایمان والنذور، 3. کتاب الاطعمة، 4. کتاب الاشربة، 5. کتاب الطب، 6. کتاب اللباس والطیب، 7. کتاب الصید، 8. کتاب الذبائح، 9. کتاب الضحایا والعقائق، 10. کتاب النکاح، 11. کتاب الطلاق، 12. کتاب العتق، 13. کتاب العطایا، 14. کتاب الوصایا، 15. کتاب الفرائض، 16. کتاب الدیات، 17. کتاب الحدود، 18. کتاب السراق والمحاربین، 19. کتاب الردة والبدعة، 20. کتاب الغصب والتعدی، 21. کتاب العاریة والودیعة، 22. کتاب اللقطة واللقیطة والابق، 23. کتاب القسمة والبنیان، 24. کتاب الشهادات، 25. کتاب الدعوى والبینات، 26. کتاب آداب القضاء.
و این کتاب اکنون نیز بین طایفه بهره از اسماعیلیه معتبر و متداول مىباشد. محتواى این کتاب به قدرى به احکام و تعالیم شیعه امامیه نزدیک است که حتى بعضیها توهم کردهاند که کتاب «دعائم الاسلام » از تالیفات مرحوم شیخ صدوق است. ولى جمعى از محققان شیعه امامیه کتاب «دعائم الاسلام» را از تالیفات قاضى نعمان مىدانند که در عصر فاطمیین، قاضى القضات مصر بوده است. گویند قاضى نعمان در اول سن مالکى بوده و سپس هدایتیافته و شیعه امامى گردیده است و کتاب «دعائم الاسلام» را در همان زمان نوشته و لذا اکثر اخبار این کتاب موافق با کتابهاى مشهور امامیه مىباشد و تنها فرقى که این کتاب با کتابهاى امامیه دارد این است که او به خاطر تقیه و ترس از خلفاى فاطمى مصر، از امامان بعد از امام صادق علیه السلام روایت نکرده است و به همین جهت اکثر علماى امامیه، قاضى نعمان را شیعه امامى دانسته و در کتابهاى خود به روایات او استناد کردهاند و گفتهاند وى غیر از کتاب «دعائم الاسلام» کتاب دیگرى نیز در باره فضائل و مناقب ائمه اطهار تالیف کرده و آن را «شرح الاخبار فی فضائل الائمة الابرار» نامیده است.
محدث نورى در باره کتاب «دعائم الاسلام» تحقیقات عالمانهاى نموده که دیدن تحقیقات وى انسان را با وضع کتاب «دعائم الاسلام» بیشتر آشنا مىسازد. نورى این کتاب را از تالیفات قاضى نعمان دانسته و با شواهد و قراین فراوان اثبات کرده است که قاضى نعمان شیعه امامیه بوده و به خاطر تقیه و ترس از خلفاى فاطمى، مذهب خود را کتمان نموده و خود را شیعه اسماعیلى وانمود کرده است و در عین حال مهارت به خرج داده و برخلاف مذهب خود سخن نگفته است.
آرى اگر تنها ملاک قضاوت در باره قاضى نعمان همان کتاب دعائم الاسلام باشد به احتمال قوى ممکن است نظر وى صحیح باشد به خصوص کتاب «شرح الاخبار» وى نیز که و «الارجوزة المختارة» این نظر را تایید مىکند، عجیب است که محدث نورى از کتاب «تاویل الدعائم» هیچ اسمى به میان نیاورده است و ظاهرا این کتاب در دسترس وى نبوده و اخیرا به تحقیق محمد حسن اعظمى در «دار المعارف مصر» به چاپ رسیده است. قاضى در این کتاب تمام احکام و تعالیم «دعائم الاسلام» را طبق معتقدات اسماعیلیه تاویل نموده است واگر ثابتشود که «تاویل الدعائم» از تالیفات قاضى نعمان است دیگر جایى به تحقیقات و توجیهات مرحوم نورى و دیگران باقى نمىماند.
خلاصه این که قاضى نعمان شخصیتى است که جمعى از اعلام شیعه امامیه او را «امامى» و داراى مذهب اثنى عشرى و کتاب دعائم الاسلام و شرح الاخبار او را معتبر و قابل اعتماد دانستهاند و لذا این دو کتاب در مجامع شیعه امامیه معتبر و مورد استناد مىباشد.
آرى اسماعیلیه و امامیه به کتاب «دعائم الاسلام» اهمیت زیادى قایلند اگرچه عنایت اسماعیلیه نسبتبه آن شدیدتر استبه این معنى: قاضى نعمان و کتابهایش در نزد اسماعیلیه معروفتر از امامیه است و پیروان مذهب اسماعیلى او را با عناوین و القابى توصیف مىکنند که هرگز کس دیگر را آن چنان توصیف نمىکنند مثل تعابیر: «سیدنا الاوحد» و «القاضی الاجل» و «سیدنا القاضی»
دکتر مصطفى غالب نویسنده اسماعیلى معاصر درباره قاضى مىگوید: قاضى نعمان به مذهب اسماعیلیه خدمات شایانى کرده است و او در متمرکز ساختن دعوت اسماعیلیه نقش بسیار داشته است و او زبان گویاى امام مىباشد و شایسته استبر عرش دعوت علمى اسماعیلیه قرار بگیرد و این زعامت را فرزندانش از او به ارث ببرند».
نویسندگان اسماعیلى، کتابهاى «دعائم الاسلام» و «تاویل الدعائم»، قاضى نعمان را از مصادر و منابع مهم ومعتبر مذهب اسماعیلیه مىدانند و مىگویند: منابع ومصادر معتبر پیش فاطمیین پنج کتاب است، بدین ترتیب:
1. دعائم الاسلام، تالیف: نعمان بن محمد التمیمى المغربى قاضى ابوحنیفه.
2. تاویل الدعائم، تالیف: نعمان بن محمد قاضى قضاة المعز لدین الله فاطمى.
3. راحة العقل، تالیف: بزرگ مبلغ فاطمیین احمد حمید بن عبد الله کرمانى، در عهد حاکم بامر الله. صاحب کتاب «الاقوال الذهبیة».
4. الانوار اللطیفة فی الحقیقة (فلسفة المبدء والمعاد) داعى یمانى طاهر بن ابراهیم حارثى.
5. المجالس المؤیدیة و خلاصه آن «جامع الحقائق» داعى دعات فاطمیین، هبة الله بن موسى المؤید در دوران خلافت المستنصر بالله.
فرق کلى میان شیعه اسماعیلى با شیعه اثنى عشرى این است که اسماعیلیه معتقدند که امامتبه دور «هفت» گردش مىکند ونبوت در حضرت محمد ختم شده است. وتغییر و تبدیل در احکام شریعتبلکه ارتفاع اصل تکلیف خاصه به قول باطنیه مانع ندارد بر خلاف شیعه دوازده امامى که حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را خاتم الانبیاء مىدانند و براى وى دوازده وصى و جانشین قائلند و ظاهر شریعت را معتبر و غیر قابل نسخ مىبینند وبراى قرآن کریم هم ظاهر و هم باطن اثبات مىکنند.
منبع:فصلنامه کلام اسلامى شماره 1
ارسال توسط کاربر محترم:j133719
اسماعیلیه گویند: ما نگوییم خداوند موجود استیا ناموجود و نه عالم است و نه جاهل و نه قادر است و نه عاجز; زیرا اثبات حقیقتى اقتضاى شرکتبین او و بین سایر موجودات را دارد و این شرکت و تشبیه است، گویند: خداوند نه قدیم است و نه محدث، بلکه قدیم امر او و کلمه او و محدث خلق او و آفرینش اوست.
علماى اسماعیلیه قول برخى از فلاسفه را که قایل به «قدماى خمسه» هستند یعنى قایل به قدمت پنج اصل: خداوند، نفس، هیولى، زمان و مکان مىباشند، به شدت مورد انتقاد قرار دادهاند و ثابت کردهاند چهار اصل اخیر نمىتوانند قدیم باشند; زیرا در این صورت عدد قدما نامتناهى مىشود وبه علاوه اگر قول به قدماى خمسه درستباشد، کدام یک از آنها علتحدوث این عالم است؟
به عقیده اسماعیلیه: مظهر عقل کل در این عالم وجود ناطق است و ناطقان همان پیامبران اولوا العزمند که عدد ایشان هفت است از این قرار: آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، محمد و اسماعیل بن جعفر. هر ناطق (پیغمبرى) وصى و جانشینى دارد که در حال حیات او در شهرستان علم او بوده است. پس از هر ناطقى هفت امام روى کار مىآید. دوره هر پیغمبرى هزار سال است و چون دور او به سر آید پیغمبر دیگرى باشد یعنى تازه ظهور کند و شریعت او را نسخ مىنماید، پیغمبر یا ناطق نخستین حضرت آدم بود که وصى او شیثبود. ناطق دوم حضرت نوح بود که وصى او سام بود. ناطق سوم حضرت ابراهیم بود که وصى او اسماعیل بود. ناطق چهارم حضرت موسى بود که وصى او هارون (یوشع) بود. ناطق پنجم حضرت عیسى بود که وصى او شمعون الصفا(پطروس) بود. ناطق ششم حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم بود که وصى او على بود. ناطق هفتم اسماعیل بود، زیرا حضرت محمدصلى الله علیه و آله و سلم على را وصى یا اساس و پس از او حسن وحسین و زین العابدین و محمد الباقر و جعفر الصادق بودند. هفتمین ایشان اسماعیل بود که او قائم است و ائمه پس از او را امامان دوره قیام دانند. ناطق واضع شرع جدید و ناسخ شریعت قدیم مىباشد و اساس یا وصى عالم به علم تاویل شریعت است و وظیفه او بیان اسرار و باطن شریعت مىباشد.
علماى اسماعیلیه قول فلاسفه را که قایل به قدمت «قدماى خمسه» هستند و پنج اصل یعنى: خدا، نفس، هیولى، زمان و مکان را قدیم دانند به سختى مورد انتقاد قرار دادهاند و گفتهاند:زمان نمىتواند قدیم باشد. زمان عبارت از مقدار حرکت افلاک است و با طلوع خورشید و غروب آن سنجیده مىشود، پس قابل شمارش و متناهى است و نمىتواند قدیم باشد و همچنین مکان نیز نمىتواند قدیم باشد; زیرا اگر مکان قدیم باشد اقطار ششگانه و محیط بر مکان نیز باید قدیم باشند، چون مکان از اقطار خالى نیست، پس عدد قدما نامتناهى مىشود به علاوه اگر قول به قدماى خمسه درستباشد کدام یک از آنها علتحدوث این عالم است....
اسماعیلیان آیات قرآن و احادیث و احکام شرع را مثل صوفیه تاویل مىکنند و ظاهر آنها را درست نمىدانند، بلکه به باطن آنها مىگرایند. بیشتر استدلالات آنان مبتنى بر معانى حروف قرآن و احادیث و اسرار و رموز آنهاست. گویند به جهت همین مکتوم بودن معانى است که همه کس را بر آنها دسترسى ووقوف نیست و بشر محتاج به «امام» است که آن معانى را روشن سازد.
گویند مردم به نسبت کمى و زیادى اطلاعشان بر این معانى باطنى بر چند درجهاند: به همین دلیل اسماعیلیان خود را اهل تربیت مىدانند و مراتب هفتگانه معتقدان به آن مذهب از این قرار است:1. مستجیب، 2. ماذون، 3. داعى، 4.حجت، 5. امام، 6. اساس، 7.ناطق.
کسى که تازه به کیش آنان درآید «مستجیب» مىنامیدند; آن که در طریق ایشان راسخ شده و اجازه سخن گفتن یافت «ماذون» مىگفتند; چون به درجه دعوت مىرسید «داعى» مىخواندند، چون به ریاست داعیان ارتقا یافت «حجت» نام مىگرفتیعنى گفتار او حجتخداستبر خلایق; چون مرتبه ولایت مىیافت و از علم بى نیاز مىگشت «امام» خوانده مىشد. پس از مرتبه امام به مقام وصایت و اساس مىرسید و در آخرین مرتبه مقام «ناطق» را مىیافت.
ماذون و داعى دو درجه داشتند: محدود و مطلق، گاهى نیز میان مرتبتحجت و امام به مرتبه دیگر قائل مىشدند که مرتبه «باب» بود، گاهى مرتبه «داعى» را به سه درجه مىرسانیدند: داعى بلاغ، داعى مطلق و داعى محدود.
هر امامى دوازده حجت داشت که چهارتن از آنان همواره ملازم خدمت او بودند. هفت تن مامور جزایر سبعه یعنى اقالیم هفتگانه بودند، در زیر حکم هر یک از داعیان نیز عدهاى ماذون زیر فرمان داشتند که به دعوت مردم به کیش اسماعیلى مىپرداختند، ماذونان و داعیان در تعلیمات خود رتبه و سلسله مراتب را رعایت مىکردند تا از تعلیم خود در مرتبه پایینتر نتیجه مثبت نمىگرفتند، مرتبه بعد را شروع نمىکردند.
ابو منصور عبد القاهر بغدادى مراتب نوکیشان را چنین آورده است: تفرس، تانیس، تشکیک، تعلیق، ربط، تدلیس، تاسیس، عهد وپیمان گرفتن خلع وسلخ.
مبلغ و داعى اسماعیلى باید آگاه به احوال اصناف مردم باشد و بداند خویش را بر چه کسى عرضه مىدارد. اگر مدعو کسى است که گرایش به عبادت دارد از طریق زهد و عبادت با او سخن گوید و سرانجام به او بگوید که شریعت را ظاهرى و باطنى است و غرض شارع باطن شریعت است، نه ظاهر آن و از اوبا سوگندهاى شدید پیمان گیرد که این راز را افشا نکند و اگر این اسرار را فاش کند بر او است که زن خود را طلاق دهد و بندگانش را آزاد کند و اموالش را ببخشد.
اسماعیلیان به بهشت و دوزخ جسمانى معتقد نیستند ولى براى مبتدیان این کلمات را به معنى معمول آن تفسیر مىکردند. خود معتقدند که بهشتبه حقیقت «عقل» است و دربهشت رسول خدا و زمان خویش، و وصى اوست درمرتبه خویش، و امام روزگار است در عصر خود، و کلید در بهشت گفتار رسول خداست، به معاد جسمانى اعتقاد ندارند، و به حشر ونشر معتقد نیستند.
ناصر خسرو در «خوان الاخوان» در صفت چهل ویکم و پنجاه و پنجم در نفى بهشت و دوزخ علمى بودن ثواب وعقاب، تاویل سرما و گرماى قیامتسخنها آورده است و گوید:
چون در روز قیامت آلات وحواس دریابنده لذات و تالمات وجود ندارد، یعنى جسمى در میان نیست پس لذت و رنج جسمى هم در بین نیست و این که پیامبران مردم نیکوکار را به بهره بردن ازباغ بهشت در نهرهاى روان و حوران سیه چشم و قصرهاى بهشتى و میوههاى گوارا و لذیذ و بدکاران را به سوختن در آتش دوزخ و ضربه عمودهاى آتشین و آهنین و زخم مار و کژدم و نوشابههاى هول انگیز دادهاند براى آن بوده تا «رونق عالم جسمانى برقرار بماند» و در طاعتبکوشند.
آنها در باره تمام علوم شناخته شده زمانشان، با شیوه بسیار مردمى و در قالب داستان شروع به نوشتن کردند. آنان تمام مقالات خود را در اثرى گرد آوردند که به نام«رسائل اخوان الصفا» معروف شد. آنان تمام آرا و عقاید فلاسفه یونانى و هندى را با نظم خاصى تدوین کردند.
این کار البته شبیه کار معتزله بود، لیکن نویسندگانى که متعلق به گروه اسماعیلى بودند هدفشان ایجاد یک زمینه فکرى براى قیام آینده بود این نویسندگان آثار خود را مخفیانه مىنوشتند و نسخهاى از آن را در مساجد مختلف امپراتورى، آن هم در یک زمان معین، بدون این که کسى متوجه بشود پخش مىکردند، به نظر مىرسد که این مقالات بالاخره تحت هدایت امام احمد، نبیره امام جعفر صادق علیه السلام جمع آورى وتالیف گردیده باشد.
القفطى(646) نویسنده «تاریخ فیلسوفان» درباره «اخوان الصفا»مىنویسد: «...آنان براى پاسدارى از تقدس، پرهیزگارى، و حق، انجمنى بنیان نهادند.میان خود آموزشى را پذیرفتند که امید داشتند، خداوند نیز آن را بپذیرد.
به عقیده آنان، نظام دین بر اثر جهل و خطا، دستخوش تباهى و دگرگونى شده بود در هیچ وسیلهاى دیگر، براى تزکیه و پالایش آن جز «فلسفه» که معرفت ایمانى و میراث تحقق عقلانى را در خود متحد کرده است، وجود نداشت. آنان معتقد بودند که اگر فلسفه یونانى با دین عربى با هم ترکیب شود، نتیجهاى رضایتبخش و کامل مىتوانستبه دست آید. بر اساس این باور است که آنان، پنجاه رساله در هر یک از شعبههاى فلسفه اعم از نظرى یا عملى، تالیف نمودند و به آنها فهرستى جداگانه افزودند و آنگاه آنها را با عنوان «رسائل اخوان الصفا» نامور ساختند.
نویسندگان این کتابها، پیوسته نام خود را پنهان مىداشتند.لیکن رسالههاى خود را میان کتابفروشان و مردم توزیع مىکردند.
اخوان الصفا صفحات رسائل خود را از کلمات قصار، داستانهاى مذهبى، تعابیر مجازى و شاعرانه و کنایههاى ادیبانه مالامال مىساختند».
اسماعیلیان حتى امروز چنان که «ایوانف» اسماعیلى شناس بزرگ متذکر استبه رسائل اخوان الصفا استناد مىجویند وحتى تا بدانجا پیش رفتهاند که رسائل را «قرآن ثانى»، «قرآن علم»، در برابر «قرآن وحى» اسلامش نامیدهاند: «رسائل اخوان الصفا، قرآنى دیگر، پس از قرآن استیا به عبارت دیگر آنها «قرآن علم»اند همچنانکه قرآن، «قرآن وحى» است. رسائل «قرآن امامت»اند و قرآن «قرآن نبوت» است.
دانشمندان نوشتهاند که اسماعیلیه معتقد به تناسخ وحلول و انتقال روح از جسمى به جسم دیگر بودند.شاید این فکر غیر مستقیم از نو فیثاغورثیان اخذ شده باشد ولى «ایوانف» مىگوید که اسماعیلیه هرگز به تناسخ قایل نبودند.(2) و به همین جهت نویسندگان اسماعیلى بخشى از نوشتههاى خود را به رد این نظریه اختصاص دادهاند، چنان که حکیم ناصر خسرو، فصلى از کتاب معروف «زاد المسافرین» را به ابطال مسئله تناسخ اختصاص داده است و حمیدالدین کرمانى نیز به رد این نظریه پرداخته و اعتقاد آن را «باطل و فاسد» شمرده است.
در معتقدات اسماعیلیه آثارى از مسیحیت و عرفان مسیحى گونوستیکى نیز دیده مىشود ولى نفوذ مانویت در معتقدات اسماعیلیه کمتر است; زیرا آنان بدى و اهریمن را که مبناى اصول مانویان است، رد مىکنند، روى هم رفته معتقدات فلسفى اسماعیلیان بیشتر جنبه عقلى و راسیونالیسم دارد. اسماعیلیان مىگویند که انسان کامل همچون تاجى بر تارک بشریت است وبه عقیده ایشان پیدایش و ظهور انسان تجلى و گرایش نفس استبه سوى کمال. انعکاس عقل کل درعالم محسوسات همان انسان کامل یعنى پیغمبر است که به اصطلاح اسماعیلیه «ناطق» (گویا) نامیده مىشود. انعکاس نفس کل درعالم محسوسات نایب پیغمبر است که به اصطلاح ایشان صامت (خاموش) است و نام دیگر او «اساس» مىباشد وظیفه وى آن است که سخنان ناطق یا پیغمبر را تاویل نموده و براى مردم روشن سازد از نظر فلسفى اسماعیلیان تحت تاثیر معتزله واقع شدند و بسیارى از مسائل را از جمله مسئله تفویض و اختیار را از ایشان فرا گرفتهاند و این معنى از آمیزش دین و فلسفه از سوى آنان و توجه و عنایتبه دین، و تمسک به فلسفه در فهماندن آن به مردم برمىآید 20
گویند: تمام تشکیلات اسماعیلیان بر طبق اصل تقیه مخفیانه بود و این تقیه در میان اسماعیلیان نسبتبه سایر شیعیان بسیار شدید بود، چون همواره از مبتدى طبق تشریفات خاصى پذیرفته مىشد و سوگند یاد مىکرد که چیزى را درباره تعالیم و یا عضویت جامعه اسماعیلیان بروز ندهد. این آیین مفهوم درونى (باطن) قرآن را عرضه مىکرد، در جایى که برخى از شیعیان کارى به ماهیت آیات مختلف قرآن نداشتند و آن را بر عهده امام وفادارى شیعیان نسبتبه او مىدانستند.
اسماعیلیان در قرآن سمبولیسم واژههاى آن، بلکه در مجموعه گستردهاى ازمباحث و مناظرات نیز در پى آن بودند، آنها به عنوان یک نفر اسماعیلى بایستى در مجهولات کاینات شریک مىشدند. منشا تاریخى سلسله مراتب و پنهان کارى اسماعیلیان زیاد روشن نیست ولى آنها به هر حال دو چیز را امکان پذیر ساخته بودند که سنیان را آشفته مىساخت و کمال مطلوب اکثر شیعیان بود:تکثیر و توسعه کیهانى و تاریخى که اغلب پیچیده بود بدون آن که درک و فهم توده مردم را در نظر بگیرند، آنها ضمنا گروهى از افراد منضبط را تدارک دیده بودند تا از حرکتهاى سیاسى حمایت نمایند و رهبریتبه نحو احسن انجام گیرد.
احکام و فقه اسماعیلیه
1. کتاب الولایة، 2. کتاب الطهارة، 3. کتاب الصلاة، 4. کتاب الزکاة، 5. کتاب الصوم والاعتکاف، 6. کتاب الحج، 7. کتاب الجهاد.
جزء دوم آن شامل 26 کتاب است:
1. کتاب البیوع والاحکام فیها، 2. کتاب الایمان والنذور، 3. کتاب الاطعمة، 4. کتاب الاشربة، 5. کتاب الطب، 6. کتاب اللباس والطیب، 7. کتاب الصید، 8. کتاب الذبائح، 9. کتاب الضحایا والعقائق، 10. کتاب النکاح، 11. کتاب الطلاق، 12. کتاب العتق، 13. کتاب العطایا، 14. کتاب الوصایا، 15. کتاب الفرائض، 16. کتاب الدیات، 17. کتاب الحدود، 18. کتاب السراق والمحاربین، 19. کتاب الردة والبدعة، 20. کتاب الغصب والتعدی، 21. کتاب العاریة والودیعة، 22. کتاب اللقطة واللقیطة والابق، 23. کتاب القسمة والبنیان، 24. کتاب الشهادات، 25. کتاب الدعوى والبینات، 26. کتاب آداب القضاء.
و این کتاب اکنون نیز بین طایفه بهره از اسماعیلیه معتبر و متداول مىباشد. محتواى این کتاب به قدرى به احکام و تعالیم شیعه امامیه نزدیک است که حتى بعضیها توهم کردهاند که کتاب «دعائم الاسلام » از تالیفات مرحوم شیخ صدوق است. ولى جمعى از محققان شیعه امامیه کتاب «دعائم الاسلام» را از تالیفات قاضى نعمان مىدانند که در عصر فاطمیین، قاضى القضات مصر بوده است. گویند قاضى نعمان در اول سن مالکى بوده و سپس هدایتیافته و شیعه امامى گردیده است و کتاب «دعائم الاسلام» را در همان زمان نوشته و لذا اکثر اخبار این کتاب موافق با کتابهاى مشهور امامیه مىباشد و تنها فرقى که این کتاب با کتابهاى امامیه دارد این است که او به خاطر تقیه و ترس از خلفاى فاطمى مصر، از امامان بعد از امام صادق علیه السلام روایت نکرده است و به همین جهت اکثر علماى امامیه، قاضى نعمان را شیعه امامى دانسته و در کتابهاى خود به روایات او استناد کردهاند و گفتهاند وى غیر از کتاب «دعائم الاسلام» کتاب دیگرى نیز در باره فضائل و مناقب ائمه اطهار تالیف کرده و آن را «شرح الاخبار فی فضائل الائمة الابرار» نامیده است.
محدث نورى در باره کتاب «دعائم الاسلام» تحقیقات عالمانهاى نموده که دیدن تحقیقات وى انسان را با وضع کتاب «دعائم الاسلام» بیشتر آشنا مىسازد. نورى این کتاب را از تالیفات قاضى نعمان دانسته و با شواهد و قراین فراوان اثبات کرده است که قاضى نعمان شیعه امامیه بوده و به خاطر تقیه و ترس از خلفاى فاطمى، مذهب خود را کتمان نموده و خود را شیعه اسماعیلى وانمود کرده است و در عین حال مهارت به خرج داده و برخلاف مذهب خود سخن نگفته است.
آرى اگر تنها ملاک قضاوت در باره قاضى نعمان همان کتاب دعائم الاسلام باشد به احتمال قوى ممکن است نظر وى صحیح باشد به خصوص کتاب «شرح الاخبار» وى نیز که و «الارجوزة المختارة» این نظر را تایید مىکند، عجیب است که محدث نورى از کتاب «تاویل الدعائم» هیچ اسمى به میان نیاورده است و ظاهرا این کتاب در دسترس وى نبوده و اخیرا به تحقیق محمد حسن اعظمى در «دار المعارف مصر» به چاپ رسیده است. قاضى در این کتاب تمام احکام و تعالیم «دعائم الاسلام» را طبق معتقدات اسماعیلیه تاویل نموده است واگر ثابتشود که «تاویل الدعائم» از تالیفات قاضى نعمان است دیگر جایى به تحقیقات و توجیهات مرحوم نورى و دیگران باقى نمىماند.
خلاصه این که قاضى نعمان شخصیتى است که جمعى از اعلام شیعه امامیه او را «امامى» و داراى مذهب اثنى عشرى و کتاب دعائم الاسلام و شرح الاخبار او را معتبر و قابل اعتماد دانستهاند و لذا این دو کتاب در مجامع شیعه امامیه معتبر و مورد استناد مىباشد.
آرى اسماعیلیه و امامیه به کتاب «دعائم الاسلام» اهمیت زیادى قایلند اگرچه عنایت اسماعیلیه نسبتبه آن شدیدتر استبه این معنى: قاضى نعمان و کتابهایش در نزد اسماعیلیه معروفتر از امامیه است و پیروان مذهب اسماعیلى او را با عناوین و القابى توصیف مىکنند که هرگز کس دیگر را آن چنان توصیف نمىکنند مثل تعابیر: «سیدنا الاوحد» و «القاضی الاجل» و «سیدنا القاضی»
دکتر مصطفى غالب نویسنده اسماعیلى معاصر درباره قاضى مىگوید: قاضى نعمان به مذهب اسماعیلیه خدمات شایانى کرده است و او در متمرکز ساختن دعوت اسماعیلیه نقش بسیار داشته است و او زبان گویاى امام مىباشد و شایسته استبر عرش دعوت علمى اسماعیلیه قرار بگیرد و این زعامت را فرزندانش از او به ارث ببرند».
نویسندگان اسماعیلى، کتابهاى «دعائم الاسلام» و «تاویل الدعائم»، قاضى نعمان را از مصادر و منابع مهم ومعتبر مذهب اسماعیلیه مىدانند و مىگویند: منابع ومصادر معتبر پیش فاطمیین پنج کتاب است، بدین ترتیب:
1. دعائم الاسلام، تالیف: نعمان بن محمد التمیمى المغربى قاضى ابوحنیفه.
2. تاویل الدعائم، تالیف: نعمان بن محمد قاضى قضاة المعز لدین الله فاطمى.
3. راحة العقل، تالیف: بزرگ مبلغ فاطمیین احمد حمید بن عبد الله کرمانى، در عهد حاکم بامر الله. صاحب کتاب «الاقوال الذهبیة».
4. الانوار اللطیفة فی الحقیقة (فلسفة المبدء والمعاد) داعى یمانى طاهر بن ابراهیم حارثى.
5. المجالس المؤیدیة و خلاصه آن «جامع الحقائق» داعى دعات فاطمیین، هبة الله بن موسى المؤید در دوران خلافت المستنصر بالله.
فرق کلى میان شیعه اسماعیلى با شیعه اثنى عشرى این است که اسماعیلیه معتقدند که امامتبه دور «هفت» گردش مىکند ونبوت در حضرت محمد ختم شده است. وتغییر و تبدیل در احکام شریعتبلکه ارتفاع اصل تکلیف خاصه به قول باطنیه مانع ندارد بر خلاف شیعه دوازده امامى که حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را خاتم الانبیاء مىدانند و براى وى دوازده وصى و جانشین قائلند و ظاهر شریعت را معتبر و غیر قابل نسخ مىبینند وبراى قرآن کریم هم ظاهر و هم باطن اثبات مىکنند.
منبع:فصلنامه کلام اسلامى شماره 1
ارسال توسط کاربر محترم:j133719