رسانه و توسعه پایدار ملى
نویسنده: مهسا ماه پیشانیان
امروزه براى پیشرفت یک جامعه، برنامهریزى براى قرار گرفتن در مدار توسعه ملى پایدار ضرورتى حیاتى و انکارناپذیر است. براین اساس دست یافتن به شناخت مفهومى و مؤلفههاى آن از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است.
در زبان انگلیسى، واژه توسعه از نظر لغوى به معنى بسط یافتن، درک کردن، تکامل و پیشرفت است. گرچه این واژه از قرن هشتم هجرى (14 میلادى) براى توضیح برخى پدیدههاى اجتماعى بکار رفته است، لیکن استفاده وسیع از این واژه به عنوان یک چارچوب تحلیلى براى درک پیشرفت جوامع انسانى، به بعد از جنگ جهانى دوم و دهههاى 1950 - 1960 مربوط مى شود. (ازکیا، 1380) در آن زمان، این واژه مترادف با نوسازى، رشد، صنعتى شدن و براى تعبیرات و اصطلاحات مشابه به کار مىرفت. به اعتقاد نظریهپردازان این دوران، براى دستیابى به توسعه باید از مرحله سنتى خارج شد و به تجدد رسید؛ الگویى که مورد توجه افرادى؛ چون لرنر، شرام و راجرز بود. (همان)
اما امروزه مفهوم توسعه از دیدگاه بیشتر صاحبنظران، همه ابعاد زندگى بشر را در برمىگیرد، که در این مفهوم توسعه از نیازهاى انسانى آغاز مىشود و حتى مسائل مربوط به زندگى معنوى انسان را نیز در برمىگیرد. (سیفزاده، 1388) براین اساس نیز مىتوان گفت که توسعه بهبود، رشد و گسترش همه شرایط و ابعاد مادى و معنوى حیات اجتماعى را دربرمىگیرد، که در رابطه بین دولت و ملت بوجود مى آید و شرایط مناسبى از امنیت، آزادى فردى، مشارکت سیاسى، رشد اقتصادى، رفاه مالى و غیره را مهیا مىکند. با توجه به گستردگى مفهوم توسعه، این مفهوم در شاخههاى متعددى تقسیم بندى مىشود؛ که شامل توسعه اقتصادى، توسعه سیاسى، توسعه اجتماعى، توسعه فرهنگى و... است، که مجموع اینها شاخصهاى یک جامعه توسعه یافته را تشکیل مىدهد. (بخشایش اردستانى، 1388)
در مفهومى کلىتر، توسعه، فرایندى است که متضمن تغییرات مداوم در تمام عرصههاى زندگى انسانى، اعم از مادى و معنوى و بهبود بنیانهاى اقتصادى، اجتماعى و سیاسى است، که انسان در این فرایند، آزادانه به حیاتى توأم با عزتنفس و اتکاى به خویش، در محدودهاى پذیرفته شده، نایل مىشود. (سیفزاده، پیشین)با در نظرگرفتن چنین مفهومى از توسعه مىتوان گفت: آن جنبهاى از توسعه امروزه مىتواند زمینه اصلى پیشرفت یک جامعه را بوجود آورد، که ماهیتى چند بعدى و پایدار داشته باشد. توسعه ملى پایدار، به معناى افزایش ظرفیتها و پویایىهاى نظام ملى در همه ابعاد سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى است، تا حدى که نظام ملى قادر به پاسخگویى به نیازهاى فزاینده و سازگارى و تعامل با شرایط متغیر داخلى و خارجى شود. همچنین این مفهوم از توسعه دربرگیرنده افزایش ظرفیت افراد در تاثیرگذارى بر آیندهشان مىباشد؛ یعنى اینکه، نه تنها برنامهها و پروژهها نیاز به انجام تغییرات فیزیکى و عینى دارد، بلکه این تغییرات به شیوهاى باید صورت گیرد که افراد ظرفیت و توانایى بیشترى براى انتخاب و پاسخگویى به این تغییرات را داشته باشند و تغییرات برنامهریزى شده باید متوجه پتانسیل افراد و مصونیت شخصیت آنها باشد.(برایانت و وایت، 1982) این تعریف از توسعه نه تنها دولت و ملت یک جامعه را در مسیر پیشرفت همه جانبه قرار مىدهد بلکه نقش بسیار مهمى در مصون نمودن آنها در برابر آفات توسعه دارد. بنابراین نحوه نگرش به توسعه ملزومات و مؤلفههایى نیز دارد که عبارتند از:
ظرفیتسازى: توجه به ظرفیتهاى لازم سیاسى، اقتصادى و اجتماعى براى آنچه که مىتوان انجام داد تا توانایى و انرژى براى انجام تغییرگسترش یابد؛
اهمیت دادن به عدالت: توجه ناموزون به گروههاى مختلف، مردم را دچار تفرقه مىکند و ظرفیت آنها را براى مقابله با تهدیدات تحلیل مىبرد. امروزه عدالت اجتماعى - که یکى از ارکان توسعه پایدار ملى محسوب مىگردد - مفهومى فراتر از مفهوم اقتصادى یافته و افزایش منابع انسانى و برابرسازى توانایى مصرف و تضمین دسترسى عادلانهتر افراد به منافع حاصله - به گونهاى که از احساس ترس و نیاز رهایى یافته و کرامت و عزت نفس خود را بازیابد - را جزءاهداف اصلى خود مىداند.
رشد شخصیت فردى: رشد شخصیت فردى زیربناى مهم توسعه پایدار ملى است. شخصیت نظام تمایلات فرد است. تمایلات، نیازهاى هنجار شدهاى هستند که طى فرایند جامعهپذیرى حاصل مىشوند. به عبارت دیگر، تشکل و رشد شخصیت از طریق ترکیب نیازهاى ارگانیک با انتظارات اجتماعى در مراحل گوناگون جامعهپذیرى و در برخورد با محیط اثباتى، اجتماعى و فرهنگى صورت مىگیرد. با تشکیل شخصیت، اجتماع دیگر چیزى غریبه و جدا از فرد نیست، بلکه جزئى در او و از اوست، گرچه هر دو همانند هم نیستند (مونچ، 1988) هرچه روند جامعهپذیرى موفقتر باشد به همان میزان فرد مىتواند به صورت مؤثرترى با تقاضاهاى ناشى از نقشهاى گوناگون مواجه شود. با رشد شخصیتهاى انسانى، زمینه براى توسعه و تحول ساختارى فراهم مىشود و با تحول و تعریض ساختارى، امکان بیشتر براى رشد شخصیت افراد فراهم مىشود. بدون نظم شخصیتى مطلوب، امکان دسترسى به یک توسعه پایدار ملى میسر نیست و بالعکس.
درونى شدن محیطهاى اجتماعى و فرهنگى بیشتر و متنوعتر، تحرکات فردى، فرصتهاى آموزشى و شغلى و وجود کمترین میزان اختلالات نمادى، هنجارى، رابطهاى و توزیعى، از مهمترین عوامل رشد شخصیت افراد است. فردى که شخصیت رشد یافتهاى دارد، توانایى شکل دادن به آینده خود را نیز دارد.
جامعهپذیرى سیاسى موفق: جامعهپذیرى سیاسى، راهى است که یک جامعه بدان وسیله فرهنگ سیاسى خود را دایمى مىکند. اما تعریف جامع و کاملتر عبارت است از فرایند مستمر یادگیرى که به موجب آن، افراد ضمن آشنا شدن با نظام سیاسى، از طریق کسب اطلاعات و تجربیات، به وظایف، حقوق و نقشهاى خویش، به خصوص وظایف سیاسى در جامعه پى مىبرند. در واقع، جامعهپذیرى سیاسى، ارزشهاى غالب و رایج سیاسى را به تدریج به شخص القا کرده و او را قادر به برقرارى رابطه با نظام مىکند، که طى آن فرد و حکومت انتظارات یکدیگر را درک مىکنند. (قوام، 1369) بنابراین، هدف جامعهپذیرى سیاسى تربیت یا پرورش افراد به صورتى است که اعضاى کارآمد جامعه سیاسىباشند. به عقیده سیکل، جامعهپذیرى سیاسى روند حفظ یا دگرگونى فرهنگهاى سیاسى است. بنا به این روند افراد وارد فرهنگ سیاسى مىشوند و سمتگیرىهایشان نسبت به هدفهاى سیاسى شکل مىگیرد و لذا، جامعهپذیرى، یادگیرى تدریجى هنجارها، ایستارها و رفتار قابل قبول براى یک نظام سیاسى است. (کمالى، 1374)
فرهنگ سیاسى رضایتمندانه و عقلانى: نقش بسیار مهم فرهنگ سیاسى مقابله با بحران هویت و شکل دادن به هویت ملى است. (کامروا، 1999) هویت ملى، بخش جدایىناپذیر فرهنگ سیاسى است و فرهنگ سیاسى تاحد بسیار زیادى از احساسى که مردم از خود دارند تاثیر مىپذیرد. همین مساله بر برداشت مردم از نهادهاى سیاسى موجود و درک کلى آنها از سیاست تاثیر دارد. برداشت مردم از خود بعنوان بخشى از ملت، هویت جمعى، به شدت بر روابط و نحوه برخورد آنها با اهداف سیاسى تاثیر دارد. فرهنگ سیاسى با استفاده از سمبلهاى وفادارىهاى ملى، تغییر اجتماعى و احساسات ملى به تقویت هویت ملى پرداخته و بدین صورت به ساختار سیاسى دولت مشروعیت مىبخشد. البته باید به این نکته توجه نمود که در صورتى فرهنگ سیاسى مىتواند چنین نقشى را ایفا نماید که جهتگیرى سیاسى مردم نسبت به بدنه سیاسى نظام (نخبگان، سیستم سیاسى و حکومت)، و نیز دید آنها نسبت به تاثیرگذار بودن بر روند سیاسى کشور و اتفاقات سیاسى جامعه عقلانى، مشارکتى و رضایتمندانه باشد.
رقابت سیاسى سالم: رقابت سیاسى به هر نوع اقدام داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمان یافته، بىسازمان، مقطعى یا دائمى و ... به صورت قانونى یا غیرقانونى به منظور کسب قدرت اطلاق مىشود. بر همین مبنا از لحاظ نظرى سه الگوى رقابت در جامعهشناسى قابل شناسایى است: الگوى رقابتى بر نظام سیاسى، الگوى رقابتى براى نظام سیاسى و الگوى رقابت در چارچوب نظام سیاسى. (وینر، 1981) در حال حاضر، الگوى سوم یا همان رقابت در چارچوب نظام سیاسى، عالىترین مدل و الگو براى توسعه پایدار یک نظام سیاسى، محسوب مىشود؛ چرا که دو الگوى دیگر جز هزینه و خسارتهاى احتمالى پیامدهاى دیگرى نخواهد داشت. الگوى مذکور، با تحول در شخصیت فردى، زمینه ساختاریابى یک جامعه موفق را بوجود آورده و با افزایش اعتماد و حساسیت سیاسى افراد، مشارکت سیاسى آنها را نیز افزایش مىدهد؛
نظم اجتماعى: نظم اجتماعى - به معناى اطاعت تمامى اعضاى یک جامعه از هنجارها، ارزشها و قوانین که اساس قوام جامعه را تشکیل مىدهند - از عوامل بسیار مهم در توسعه پایدار ملى محسوب مىگردد. علاوه بر این، مفهوم نظم اجتماعى مىتواند به طور مستقیم، هماهنگى، تعادل و انسجام روابط اجتماعى را برساند، که مجموع افراد جامعه را از طریق فعل و انفعال سازوکارهاى اقتصادى و سیاسى به سوى زندگى مشترک جلب کنند و خواست گذران حیات در جمع را پدید آورند. در یک تعریف نسبتا جامع نظم اجتماعى از مجموعه آرمانها و هنجارهاى مشترک، مجموعه تعاملات اظهارى(1) و مجموعه مواضع اجتماعى بوجود مىآید. بنابراین نظم اجتماعى نتیجه نفوذ متقابل مجموعههاى مشترک آرمانى و هنجارى با شبکههاى فرصتى و تعاملى کنشگران فردى و جمعى است.(چلبى، 1375)
رضایت سیاسى: به اعتقاد اکثر نظریهپردازان، رضایت سیاسى که در چارچوب کلى رضایت از زندگى قرار دارد، از اهمیت بسیار زیادى براى توسعه پایدار ملى برخوردار است. رضایت از زندگى، منعکس کننده احساس و نظر کلى افراد یک جامعه نسبت به محیطى است که در آن زندگى مىکنند. بطور کلى مىتوان رضایت از زندگى را تا حدود زیادىبه رهایى فرد از احساس نیاز و ترس دانست. بنابراین، احساس رضایت از زندگى به علت وجود امنیت عینى و ذهنى در جامعه منتج شده و تاثیر بسیار مهمى بر فرهنگ مدنى یک جامعه دارد. رضایت سیاسى، به رضایت مردم از عملکرد دولت مربوط مىگردد. (اینگلهارت، 1373) فرهنگ مدنى، شامل مجموعه شاخصهاى رضایت از زندگى، اعتماد به یکدیگر رضایت سیاسى در نظر گرفته شده است. این شاخصها مستقیما بر وفادارى آگاهانه مردم از دولت و حفظ نظم موجود و مشارکت سیاسى تاثیرگذار است.
با توجه به مؤلفههاى مذکور مىتوان گفت: اگر هدف بلند مدت توسعه ملى پایدار را، دستیابى به سطحى از توسعه ظرفیتها و قابلیتهاى تولید و بازتولید خلاقیت، ثروت، قدرت و حیثیت ملى بدانیم - به گونهاى که بتواند، امنیت، آزادى، کرامت، مشارکت، رفاه و عدالت را براى آحاد ملت فراهم کند - هدف دراز مدت بعد سیاسى این توسعه نیز باید دستیابى به نوعى از نظم، ثبات و تعادل پایدار سیاسى و اجتماعى باشد. به طور مسلم این جنبه از توسعه، اتکاى کمترى به کاربرد زور و اقتدار دولت دارد و بیشتر متکى به سازوکارهاى خود تنظیم کننده میان عرصهها، نیروها و نهادهاى مختلف اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى؛ یعنى متکى به گسترش فرهنگ مشارکت، اخلاق و فضیلت مدنى مىباشد. این مفهوم از توسعه با مؤلفههایش است که امروزه مىتواند زیربناهاى مقاومسازى و توانمندسازى یک جامعه را بوجود آورد و از اینجاست که رسالت رسانه در عرصه توسعه ملى پایدار به عنوان وسیلهاى براى توانمندسازى مشخص مىگردد. توانمندسازى، سازوکارى است که از طریق آن افراد، گروهها و اجتماعات به کنترل و تسلط بر شرایط اقتصادى و اجتماعى، مشارکت دموکراتیک در اجتماع و رویدادهاى خبرى مربوط به خودشان نائل مىشوند. معمولا نقطه شروع در فرایند توانمندسازى، آگاهى بخشى به افراد، گروهها و اجتماع از شرایط و نیازهایشان مىباشد. برهمین اساس، رسانه باید بکوشند تا با شناسایى نیاز افراد و انعکاس آنها به نهاد حکومت، به ایجاد زمینههاى لازم براى مدنیت سیاسى، گسترش روابط اجتماعى، شکل دادن به عرصه عمومى و ایجاد اعتماد اجتماعىبه عنوان شرایط لازم براى توسعه پایدار ملى بپردازند. اما از آنجایى که مهمترین رسالت رسانهها در توسعه پایدار ملى، فرهنگسازى است، در قسمت بعدى مقاله به بررسى این بعد از رسالت رسانه مىپردازیم.
فرهنگ، شیوه ویژهاى از زندگى است که ارزشها، سنتها، باورها، اهداف مادى و سرزمینى، آن را شکل مىدهند و نظام بوم شناختى پیچیده و پویایى از مردم، اشیاء، جهانبینىها، کنشها و شرایطى به شمار مىآید، که در ارتباطات روزمره و اندر کنش اجتماعى دگرگونى مىیابد.(لال، 1379، 214)
با فرض گرفتن چنین تعریفى از فرهنگ، مىتوان لایههاى ششگانهاى براى آن تبیین نمود، که شامل: باورها، ارزشها و هنجارها (به عنوان هسته فرهنگ) و نمادها، اسطورهها، آیینها، آداب و رسوم، و فناورىها(به عنوان پوسته فرهنگ) مىگردد. بر این اساس، فرهنگسازى مشتمل بر دو بعد فرهنگپذیرى؛ یعنى تاثیرگذارى بر هسته و پوسته فرهنگ و فرهنگگرایى به معناى تاثیرگذارى بر پوسته فرهنگ مىگردد. رسانه در عرصه هسته فرهنگ، از توان تعلیمى و تثبیتى در زمینه فرهنگپذیرى برخوردار است و در مورد پوسته فرهنگ، داراى توان تغییر رفتارها و الگوهاى اجتماعى در جهت فرهنگگرایى هستند. رسانه از رهگذر نمادسازى، جامعهپذیرى و الگوسازى رفتارى این توانایى را دارد که در رفتار افراد تغییرات مهمى را بوجود آورد. (خانیکى، 1376) رسانه مىتواند با استفاده از فرایند دائمى و پویا، عناصر قوى فرهنگى مورد نظر، از جمله باورها و مقدسات را انتقال داده و با ارائه مدلهاى فکرى فرهنگ مورد نظر شیوه تفکر، رفتار و نگرش افراد را تغییر دهد. در واقع، رسانه از طریق تغییر ایستارها، الگوهاى رفتارى، اصلاح تفاسیر شناختى، جامعهپذیرى ارزشها، تهییج احساسات، جهتدهى به افکار عمومى و شکلدهى به باورها، تصاویر و ذهنیات اجتماعى از توان فرهنگسازى برخوردار است و در واقع مىتوان فرهنگسازى را فرایندى دانست که موجبات محتواسازى، ساختاریابى، اصلاح بخشى و مشارکتدهى اجتماعى را از رهگذر تعاملگرایى جوامع را فراهم مىسازد (دهشیرى، 1380).
فرهنگسازى، بهویژه از رهگذر رسانه به دو صورت فرهنگپذیرى و فرهنگگرایى انجام مىپذیرد. منظور از فرهنگپذیرى، فرایندى دائمى، پایدار و پویا و نه مقطعى یا موقتى است که متضمن پذیرش انتقال عناصر قوى فرهنگ دیگرى از جمله باورها و مقدسات آن و نیز اخذ مدلهاى فرهنگ دیگر است که تغییر در شیوه تفکر را به همراه دارد.
اما در خصوص فرهنگگرایى به معناى تغییر پوسته فرهنگ در اثر تماس با فرهنگ دهنده، باید اذعان داشت، که فرایند مذکور با توجه به جنبه تحولپذیرى لایه بیرونى فرهنگ، از رواج بیشترى برخوردار است، بهطورى که در تماس دائم فرهنگها با یکدیگر بر اساس شرایط و تعاملات زمان و مکان، موجبات تغییر در شیوه زندگى فرهنگ عمومى میزبان در اثر ورود و رخنه فرهنگ میهمان فراهم مى آید. بر این اساس، فرهنگسازى در داخل رسانه تعریف مىشود؛ به گونهاى که رسانه قابلیت آن را دارد که در فرایند فرهنگگرایى یا فرهنگپذیرى، به تبیین علایق و منافع اجتماعى مبادرت نماید. به عبارت دیگر، رسانه صرفا به درونىسازى فرهنگ نمىپردازد، بلکه همچنین آن را ابداع، یا اصلاح و یا منتقل مىکند. لذا فرهنگسازى را مىتوان یک فرایند ارتباطى دانست، که از عناصر پویا و واسطهاى برخوردار است و از رهگذر آن مفاهیم، ایدهها، مذهب، سنت، زبان، آیینها، نهادها، واکنشها و انتظارات بازتولید و از رهگذر تعامل نمادین مى شوند.(رفیعپور، 1387) در یک جمعبندى کلى مىتوان نقش رسانه در عرصه فرهنگسازى را اینگونه عنوان نمود:
ایفاى نقش در زمینه باورپذیرى، مفهومسازى، اندیشهورزى و تبیین الگوهاى فکرى و انسجام بخشى به نظامهاى معنایى به منظور ارتقاى سطح دانش و معرفت عمومى؛
بازسازى فرهنگ، افکار و عقاید موجود در جامعه و استحکام بخشیدن به آن؛
از آنجا که ارتباطات، تعامل را تسهیل مىکند و انتقال اطلاعات و دانش را ممکن مىسازد، لذا جاودانکننده فرهنگ به شمار مىآید. براین اساس، رسانه با نهادینهسازى نحوه نگرش جامعه به دنیا، نظام فکرى و درک مردم از دنیاى اطراف، نقش اساسى در فرهنگسازى دارد؛
رسانه با توانایى انتقال ارزشها و ترسیم ایدئولوژى مسلط، نقش تاثیرگذارى را در شکلدهى به آگاهى عمومى ایفا نموده و مى تواند الهام بخش تفکر و رفتار اجتماعى سازگار با باورهاى حاکم باشد؛
رسانه از این توانمندى برخوردار است که به مردم بگوید: چه موضوعاتى مهم بهنظر مىرسد. بنابراین، مىتواند با قدرت اقناعى خود نظام عقیدتى را در جامعه تعمیق و تحکیم نماید؛
رسانه از توانمندى اندیشهپردازى و الگوسازى به معناى ترویج اعتقادات و ایدههاى مشترک جامعه و بنیادهاى مذهبى و عقیدتى موجود در نظام اعتقادى جامعه برخوردار است که از رهگذر ساخت و تولید، انتقال و توزیع و دریافت و مصرف دانش، اندیشه و تفکر صورت مىپذیرد؛
توانمندى رسانه در ارائه اندیشهاى جذاب، عملى، کارآمد و مجابکننده خردها براى تبیین عقاید و دیدگاههاى ملى و آگاهى بخشى به مردم و مشروعیتدهى درباره ایدههاى مسلط از طریق جهت دهى به تفکر و اقدام اجتماعى این اقدام مىتواند با تحکیم ساختارهاى معرفتى و فرهنگى جامعه به ثبات و انسجام اجتماعى منجر شود؛
رسانه به عنوان بازتابدهنده ارزشهاى فرهنگى و ایدئولوژى جامعه مىتواند به ترسیخ و ترویج ارزشها به عنوان ایستارهاى عمیق و پایدار بپردازد. واقعیت آن است که قسمت عمده نقش رسانه در دنیاى کنونى، اطلاعات و ارتباطات چنین فرهنگسازى ایدئولوژیک است؛
توانمندى رسانه در جهت هنجارسازى براى تقویت مؤلفهها و شاخصهاى قدرت و امنیت حکومت همانند احترام به هویتهاى فرهنگى و ارزشهاى ملى و تاریخى، احقاق حقوق انسانها، هنجارهاى اخلاقى، امنیت انسانى، مردمسالارى، مقابله با تبعیض قومى و نژادى است؛
رسانه با قدرت بالاى تصویرسازى مىتواند از رهگذر خلق و آفرینش نمادها و تفسیر آنها به شناساندن الگوها و فرایندهاى فرهنگى بپردازد؛
رسانه نقش بسیار مهمى در جامعهپذیرى و درونى کردن منابع تشکیل دهنده سرمایه اجتماعى، به خصوص مشارکت دارد؛ زیرا رسانه با جامعهپذیرى و درونى کردن آیینها، آداب و رسوم، تشریفات، عادتها و سنتهاى اجتماعى، موجب تقویت انسجام اجتماعى و ارتقاى حس وحدت در جامعه شده و سرمایه انسانى لازم را براى مشارکت اجتماعى فراهم مىآورد. علاوهبراین، رسانه از رهگذر جامعهپذیرى و الگو سازى رفتارى سازوارى بین اجتماع و ساختار قدرت را افزایش و تعارض بین هویتهاى فردى و اجتماعى را حل مىنماید، که همین کارکرد رسانه مىتواند تاثیر بسیار مهمى بر توسعه پایدار ملى داشته باشد.
در رابطه با نقش رسانه در توسعه پایدار ملى نیز مىتوان مهمترین رسالت آنها را فراهم آوردن ظرفیتهاى لازم براى شکل گرفتن مؤلفههاى توسعه پایدار ملى که در این مقاله به آن اشاره نمودیم دانست. در این زمینه کنترل و نظارت رسانه بر دولت به منظور فراهم نمودن مسیر هموار براى توسعه پایدار و ایجاد توانمندىهاى اجتماعى لازم براى افراد جامعه از اهمیت بسزایى برخوردار مىباشد. (نظرپور، 1378). رسانه نقش بسیار مهمى در این مرحله براى تقویت استقلال قوا، ایجاد هماهنگى میان آنها، تقویت جامعه مدنى و جلوگیرى از انسداد سیاسى دارد. (حقى، 1381) کنترل و نظارت رسانه بر دولت در این زمینههاست که مىتواند دولت را در تنظیم قواعد و مقررات، نهادسازى و تنظیم روابط میان نهادها و نیروهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى همراهى نماید. (همان) اما رسالت مهم دیگر رسانه در مسیر توسعه ملى پایدار، تقویت مدنیت سیاسى از طریق تحکیم عقلانیت ارتباطى، تقویت اخلاق و فضیلت مدنى است. رسانه این نقش را از طریق تعمیق آگاهى هاى مربوطه به حیات مدنى و درک پیوند میان حقوق و مسئولیتهاى شهروندى، تحکیم فرهنگ مشارکت داوطلبانه شهروندان ایفا مىنماید. (ذاکر، 1376) بنابراین، شکل دادن به دولت شهروندمدار تعاملگرا، دستیابى به توسعه فرهنگ مدنى و تبدیل آحاد جامعه به شهروندان آگاه، مسئول، متعهد و توانمند با شخصیتى منظبط و رشد یافته از مهمترین رسالتهاى رسانه در عرصه توسعهپایدار ملى محسوب مىگردد، که دستیابى به این اصول تنها با برقرارى سطوح بسیار بالایى از امنیت، عدالت و انضباط اجتماعى داوطلبانه، به همراه آزادى عقلانى حاصل مىشود. رسانه مىتواند با تبدیل نمودن سه مؤلفه فوق براى آحاد جامعه به عنوان ارزشهاى اساسى و پایدار، از تنشها و درگیرىهاى بیش از اندازه و معمولا مخرب جلوگیرى نماید. در چنین حالتى، افراد انرژى خود را براى خودسازى فکرى، فرهنگى و مشارکت سازنده و فعال در امور اجتماعى و سیاسى بکار مىبرند. رسانه باید با ایفاى نقش فعال در گسترش مدنیت سیاسى، شکل دادن به عرصه عمومى، ایجاد و گسترش اعتماد عمومى و فرهنگسازى، رسالت خود را در این زمینه ایفا نمایند.
امروزه، رسانههاى جمعى قابلیت تاثیرگذارى بسیارى بر تحولات اجتماعى و سیاسى دارند به خصوص در جامعه ما نه تنها به مثابه جایگزینى براى احزاب، بلکه به عنوان حامل رسالت سازندگان و تثبیتکنندگان جامعه مدنى نیز نقش ایفا مىکنند. برهمین اساس، مىتوان گفت که با جمعآورى و سامان دادن اخبار و تدقیق و تحلیل آنها براى اهداف بازیگران و تصمیمسازان، مىتوانند مهمترین نقش را در توانمندسازى و رشد شخصیت افراد جامعه ما و ایجاد مدنیت سیاسى بازى نمایند؛ زیرا اینگونه ارائه اطلاعات سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و علمى و فنى، که به وسیله رسانهها ارائه مىشوند مىتوانند موجب تقویت و تغییر فرایند ادراک افراد جامعه شوند؛ چرا که تغییر مثبت ادراک افراد یک جامعه در راستاى توسعه سیاسى و فرهنگى، نقش مهمى در توانمند شدن افراد دارد؛ زیرا به بیان گوهربار بنیانگذار انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) رسانهها باید همانند معلمینى به ترتبیت جامعه پرداخته و آرمان ملت را منعکس نمایند.( صحیفه نور، ج 6، ص 191)
البته رسانهها در راه ایفاى این رسالت مهم با آسیبهایى نیز روبرو هستند، که فقدان تعریف مشترک از منافع و امنیت ملى و تقلیل و تحدید این مفاهیم در سطح تمایلات جناحى، فقدان شفافیت در مواضع رسانهها و عدم تمایز خودى از غیرخودى، کدر بودن مرزها و اصول مترتب بر فعالیتهاى رسانهاى، ایفاى نقش یک حزب تمام و حاملان جامعه مدنى، توسعهنیافتگى، عدم قاعدهمندى بازىهاى رسانهاى سیاسى و پایین بودن سطح آستانه تحمل در رسانهها، فقدان نهاد نظارتى کنترلى بر فعالیت رسانهها، نارسایىهاى قانونى و فقدان مجارى نهادى قانونى مناسب براى انعکاس نظرات و انتقادات روزنامهنگاران، راه یافتن سیاستبازى و سیاستسازى به عرصه رسانهها، شخصیتمدارى و برترى منافع جناحى بر منافع ملى و نهادینه شدن مخالفت به جاى انتقاد سازنده در رسانهها از مهمترین آسیبهایى است که رسانهها را از ایفاى رسالت خود براى دست یافتن به توسعه پایدارملى باز مىدارد.
برهمین اساس، مىتوان با رفع ابهامات و ایهامات قانون رسانهها و فعال شدن دادگاه رسانهها و هیأت منصفه براى ایجاد موانع قانونى لازم در مقابل دخالت سایر واحدهاى قضایى در امر نظارت بر رسانهها، رسانهاى کردن کنترل و نظارت بر رسانهها، تدوین و تنظیم طرحى کاربردى براى تعریف اصول و تحلیل و توافق عملى رسانهها بر رعایت آنان، تدوین و تعریف انتظام و قواعدى در پراکندگى و کثرت موجود، تعریف مقررات تشویقى و تنبیهى (بازدارنده) با تضمینات کافى و فعال و نیز درگیر کردن بیشتر انجمن صنفى رسانهها در امور نظارتى کنترلى، تضعیف هویتهاى فردى و گروهى افراطى و نامعقول و تقویت خط معقول رسانهاى و اعتمادسازى و مقبولیتسازى در مورد رسانهها و نیز جناحزدایى و تعریف و تثبیت مواضعى کاملاً ملى براى فعالیتهاى رسانهها آسیبهاى مذکور مقابله نمود.
در زبان انگلیسى، واژه توسعه از نظر لغوى به معنى بسط یافتن، درک کردن، تکامل و پیشرفت است. گرچه این واژه از قرن هشتم هجرى (14 میلادى) براى توضیح برخى پدیدههاى اجتماعى بکار رفته است، لیکن استفاده وسیع از این واژه به عنوان یک چارچوب تحلیلى براى درک پیشرفت جوامع انسانى، به بعد از جنگ جهانى دوم و دهههاى 1950 - 1960 مربوط مى شود. (ازکیا، 1380) در آن زمان، این واژه مترادف با نوسازى، رشد، صنعتى شدن و براى تعبیرات و اصطلاحات مشابه به کار مىرفت. به اعتقاد نظریهپردازان این دوران، براى دستیابى به توسعه باید از مرحله سنتى خارج شد و به تجدد رسید؛ الگویى که مورد توجه افرادى؛ چون لرنر، شرام و راجرز بود. (همان)
اما امروزه مفهوم توسعه از دیدگاه بیشتر صاحبنظران، همه ابعاد زندگى بشر را در برمىگیرد، که در این مفهوم توسعه از نیازهاى انسانى آغاز مىشود و حتى مسائل مربوط به زندگى معنوى انسان را نیز در برمىگیرد. (سیفزاده، 1388) براین اساس نیز مىتوان گفت که توسعه بهبود، رشد و گسترش همه شرایط و ابعاد مادى و معنوى حیات اجتماعى را دربرمىگیرد، که در رابطه بین دولت و ملت بوجود مى آید و شرایط مناسبى از امنیت، آزادى فردى، مشارکت سیاسى، رشد اقتصادى، رفاه مالى و غیره را مهیا مىکند. با توجه به گستردگى مفهوم توسعه، این مفهوم در شاخههاى متعددى تقسیم بندى مىشود؛ که شامل توسعه اقتصادى، توسعه سیاسى، توسعه اجتماعى، توسعه فرهنگى و... است، که مجموع اینها شاخصهاى یک جامعه توسعه یافته را تشکیل مىدهد. (بخشایش اردستانى، 1388)
در مفهومى کلىتر، توسعه، فرایندى است که متضمن تغییرات مداوم در تمام عرصههاى زندگى انسانى، اعم از مادى و معنوى و بهبود بنیانهاى اقتصادى، اجتماعى و سیاسى است، که انسان در این فرایند، آزادانه به حیاتى توأم با عزتنفس و اتکاى به خویش، در محدودهاى پذیرفته شده، نایل مىشود. (سیفزاده، پیشین)با در نظرگرفتن چنین مفهومى از توسعه مىتوان گفت: آن جنبهاى از توسعه امروزه مىتواند زمینه اصلى پیشرفت یک جامعه را بوجود آورد، که ماهیتى چند بعدى و پایدار داشته باشد. توسعه ملى پایدار، به معناى افزایش ظرفیتها و پویایىهاى نظام ملى در همه ابعاد سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى است، تا حدى که نظام ملى قادر به پاسخگویى به نیازهاى فزاینده و سازگارى و تعامل با شرایط متغیر داخلى و خارجى شود. همچنین این مفهوم از توسعه دربرگیرنده افزایش ظرفیت افراد در تاثیرگذارى بر آیندهشان مىباشد؛ یعنى اینکه، نه تنها برنامهها و پروژهها نیاز به انجام تغییرات فیزیکى و عینى دارد، بلکه این تغییرات به شیوهاى باید صورت گیرد که افراد ظرفیت و توانایى بیشترى براى انتخاب و پاسخگویى به این تغییرات را داشته باشند و تغییرات برنامهریزى شده باید متوجه پتانسیل افراد و مصونیت شخصیت آنها باشد.(برایانت و وایت، 1982) این تعریف از توسعه نه تنها دولت و ملت یک جامعه را در مسیر پیشرفت همه جانبه قرار مىدهد بلکه نقش بسیار مهمى در مصون نمودن آنها در برابر آفات توسعه دارد. بنابراین نحوه نگرش به توسعه ملزومات و مؤلفههایى نیز دارد که عبارتند از:
ظرفیتسازى: توجه به ظرفیتهاى لازم سیاسى، اقتصادى و اجتماعى براى آنچه که مىتوان انجام داد تا توانایى و انرژى براى انجام تغییرگسترش یابد؛
اهمیت دادن به عدالت: توجه ناموزون به گروههاى مختلف، مردم را دچار تفرقه مىکند و ظرفیت آنها را براى مقابله با تهدیدات تحلیل مىبرد. امروزه عدالت اجتماعى - که یکى از ارکان توسعه پایدار ملى محسوب مىگردد - مفهومى فراتر از مفهوم اقتصادى یافته و افزایش منابع انسانى و برابرسازى توانایى مصرف و تضمین دسترسى عادلانهتر افراد به منافع حاصله - به گونهاى که از احساس ترس و نیاز رهایى یافته و کرامت و عزت نفس خود را بازیابد - را جزءاهداف اصلى خود مىداند.
رشد شخصیت فردى: رشد شخصیت فردى زیربناى مهم توسعه پایدار ملى است. شخصیت نظام تمایلات فرد است. تمایلات، نیازهاى هنجار شدهاى هستند که طى فرایند جامعهپذیرى حاصل مىشوند. به عبارت دیگر، تشکل و رشد شخصیت از طریق ترکیب نیازهاى ارگانیک با انتظارات اجتماعى در مراحل گوناگون جامعهپذیرى و در برخورد با محیط اثباتى، اجتماعى و فرهنگى صورت مىگیرد. با تشکیل شخصیت، اجتماع دیگر چیزى غریبه و جدا از فرد نیست، بلکه جزئى در او و از اوست، گرچه هر دو همانند هم نیستند (مونچ، 1988) هرچه روند جامعهپذیرى موفقتر باشد به همان میزان فرد مىتواند به صورت مؤثرترى با تقاضاهاى ناشى از نقشهاى گوناگون مواجه شود. با رشد شخصیتهاى انسانى، زمینه براى توسعه و تحول ساختارى فراهم مىشود و با تحول و تعریض ساختارى، امکان بیشتر براى رشد شخصیت افراد فراهم مىشود. بدون نظم شخصیتى مطلوب، امکان دسترسى به یک توسعه پایدار ملى میسر نیست و بالعکس.
درونى شدن محیطهاى اجتماعى و فرهنگى بیشتر و متنوعتر، تحرکات فردى، فرصتهاى آموزشى و شغلى و وجود کمترین میزان اختلالات نمادى، هنجارى، رابطهاى و توزیعى، از مهمترین عوامل رشد شخصیت افراد است. فردى که شخصیت رشد یافتهاى دارد، توانایى شکل دادن به آینده خود را نیز دارد.
جامعهپذیرى سیاسى موفق: جامعهپذیرى سیاسى، راهى است که یک جامعه بدان وسیله فرهنگ سیاسى خود را دایمى مىکند. اما تعریف جامع و کاملتر عبارت است از فرایند مستمر یادگیرى که به موجب آن، افراد ضمن آشنا شدن با نظام سیاسى، از طریق کسب اطلاعات و تجربیات، به وظایف، حقوق و نقشهاى خویش، به خصوص وظایف سیاسى در جامعه پى مىبرند. در واقع، جامعهپذیرى سیاسى، ارزشهاى غالب و رایج سیاسى را به تدریج به شخص القا کرده و او را قادر به برقرارى رابطه با نظام مىکند، که طى آن فرد و حکومت انتظارات یکدیگر را درک مىکنند. (قوام، 1369) بنابراین، هدف جامعهپذیرى سیاسى تربیت یا پرورش افراد به صورتى است که اعضاى کارآمد جامعه سیاسىباشند. به عقیده سیکل، جامعهپذیرى سیاسى روند حفظ یا دگرگونى فرهنگهاى سیاسى است. بنا به این روند افراد وارد فرهنگ سیاسى مىشوند و سمتگیرىهایشان نسبت به هدفهاى سیاسى شکل مىگیرد و لذا، جامعهپذیرى، یادگیرى تدریجى هنجارها، ایستارها و رفتار قابل قبول براى یک نظام سیاسى است. (کمالى، 1374)
فرهنگ سیاسى رضایتمندانه و عقلانى: نقش بسیار مهم فرهنگ سیاسى مقابله با بحران هویت و شکل دادن به هویت ملى است. (کامروا، 1999) هویت ملى، بخش جدایىناپذیر فرهنگ سیاسى است و فرهنگ سیاسى تاحد بسیار زیادى از احساسى که مردم از خود دارند تاثیر مىپذیرد. همین مساله بر برداشت مردم از نهادهاى سیاسى موجود و درک کلى آنها از سیاست تاثیر دارد. برداشت مردم از خود بعنوان بخشى از ملت، هویت جمعى، به شدت بر روابط و نحوه برخورد آنها با اهداف سیاسى تاثیر دارد. فرهنگ سیاسى با استفاده از سمبلهاى وفادارىهاى ملى، تغییر اجتماعى و احساسات ملى به تقویت هویت ملى پرداخته و بدین صورت به ساختار سیاسى دولت مشروعیت مىبخشد. البته باید به این نکته توجه نمود که در صورتى فرهنگ سیاسى مىتواند چنین نقشى را ایفا نماید که جهتگیرى سیاسى مردم نسبت به بدنه سیاسى نظام (نخبگان، سیستم سیاسى و حکومت)، و نیز دید آنها نسبت به تاثیرگذار بودن بر روند سیاسى کشور و اتفاقات سیاسى جامعه عقلانى، مشارکتى و رضایتمندانه باشد.
رقابت سیاسى سالم: رقابت سیاسى به هر نوع اقدام داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمان یافته، بىسازمان، مقطعى یا دائمى و ... به صورت قانونى یا غیرقانونى به منظور کسب قدرت اطلاق مىشود. بر همین مبنا از لحاظ نظرى سه الگوى رقابت در جامعهشناسى قابل شناسایى است: الگوى رقابتى بر نظام سیاسى، الگوى رقابتى براى نظام سیاسى و الگوى رقابت در چارچوب نظام سیاسى. (وینر، 1981) در حال حاضر، الگوى سوم یا همان رقابت در چارچوب نظام سیاسى، عالىترین مدل و الگو براى توسعه پایدار یک نظام سیاسى، محسوب مىشود؛ چرا که دو الگوى دیگر جز هزینه و خسارتهاى احتمالى پیامدهاى دیگرى نخواهد داشت. الگوى مذکور، با تحول در شخصیت فردى، زمینه ساختاریابى یک جامعه موفق را بوجود آورده و با افزایش اعتماد و حساسیت سیاسى افراد، مشارکت سیاسى آنها را نیز افزایش مىدهد؛
نظم اجتماعى: نظم اجتماعى - به معناى اطاعت تمامى اعضاى یک جامعه از هنجارها، ارزشها و قوانین که اساس قوام جامعه را تشکیل مىدهند - از عوامل بسیار مهم در توسعه پایدار ملى محسوب مىگردد. علاوه بر این، مفهوم نظم اجتماعى مىتواند به طور مستقیم، هماهنگى، تعادل و انسجام روابط اجتماعى را برساند، که مجموع افراد جامعه را از طریق فعل و انفعال سازوکارهاى اقتصادى و سیاسى به سوى زندگى مشترک جلب کنند و خواست گذران حیات در جمع را پدید آورند. در یک تعریف نسبتا جامع نظم اجتماعى از مجموعه آرمانها و هنجارهاى مشترک، مجموعه تعاملات اظهارى(1) و مجموعه مواضع اجتماعى بوجود مىآید. بنابراین نظم اجتماعى نتیجه نفوذ متقابل مجموعههاى مشترک آرمانى و هنجارى با شبکههاى فرصتى و تعاملى کنشگران فردى و جمعى است.(چلبى، 1375)
رضایت سیاسى: به اعتقاد اکثر نظریهپردازان، رضایت سیاسى که در چارچوب کلى رضایت از زندگى قرار دارد، از اهمیت بسیار زیادى براى توسعه پایدار ملى برخوردار است. رضایت از زندگى، منعکس کننده احساس و نظر کلى افراد یک جامعه نسبت به محیطى است که در آن زندگى مىکنند. بطور کلى مىتوان رضایت از زندگى را تا حدود زیادىبه رهایى فرد از احساس نیاز و ترس دانست. بنابراین، احساس رضایت از زندگى به علت وجود امنیت عینى و ذهنى در جامعه منتج شده و تاثیر بسیار مهمى بر فرهنگ مدنى یک جامعه دارد. رضایت سیاسى، به رضایت مردم از عملکرد دولت مربوط مىگردد. (اینگلهارت، 1373) فرهنگ مدنى، شامل مجموعه شاخصهاى رضایت از زندگى، اعتماد به یکدیگر رضایت سیاسى در نظر گرفته شده است. این شاخصها مستقیما بر وفادارى آگاهانه مردم از دولت و حفظ نظم موجود و مشارکت سیاسى تاثیرگذار است.
با توجه به مؤلفههاى مذکور مىتوان گفت: اگر هدف بلند مدت توسعه ملى پایدار را، دستیابى به سطحى از توسعه ظرفیتها و قابلیتهاى تولید و بازتولید خلاقیت، ثروت، قدرت و حیثیت ملى بدانیم - به گونهاى که بتواند، امنیت، آزادى، کرامت، مشارکت، رفاه و عدالت را براى آحاد ملت فراهم کند - هدف دراز مدت بعد سیاسى این توسعه نیز باید دستیابى به نوعى از نظم، ثبات و تعادل پایدار سیاسى و اجتماعى باشد. به طور مسلم این جنبه از توسعه، اتکاى کمترى به کاربرد زور و اقتدار دولت دارد و بیشتر متکى به سازوکارهاى خود تنظیم کننده میان عرصهها، نیروها و نهادهاى مختلف اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى؛ یعنى متکى به گسترش فرهنگ مشارکت، اخلاق و فضیلت مدنى مىباشد. این مفهوم از توسعه با مؤلفههایش است که امروزه مىتواند زیربناهاى مقاومسازى و توانمندسازى یک جامعه را بوجود آورد و از اینجاست که رسالت رسانه در عرصه توسعه ملى پایدار به عنوان وسیلهاى براى توانمندسازى مشخص مىگردد. توانمندسازى، سازوکارى است که از طریق آن افراد، گروهها و اجتماعات به کنترل و تسلط بر شرایط اقتصادى و اجتماعى، مشارکت دموکراتیک در اجتماع و رویدادهاى خبرى مربوط به خودشان نائل مىشوند. معمولا نقطه شروع در فرایند توانمندسازى، آگاهى بخشى به افراد، گروهها و اجتماع از شرایط و نیازهایشان مىباشد. برهمین اساس، رسانه باید بکوشند تا با شناسایى نیاز افراد و انعکاس آنها به نهاد حکومت، به ایجاد زمینههاى لازم براى مدنیت سیاسى، گسترش روابط اجتماعى، شکل دادن به عرصه عمومى و ایجاد اعتماد اجتماعىبه عنوان شرایط لازم براى توسعه پایدار ملى بپردازند. اما از آنجایى که مهمترین رسالت رسانهها در توسعه پایدار ملى، فرهنگسازى است، در قسمت بعدى مقاله به بررسى این بعد از رسالت رسانه مىپردازیم.
رسانه و فرهنگسازى
رسالت رسانه در عرصه فرهنگسازى، مساله بسیار مهمى است که باید در زمینه توسعه پایدار ملى به آن پرداخت. البته قبل از هر چیز باید به ارائه تعریفى از مفهوم فرهنگ بپردازیم.فرهنگ، شیوه ویژهاى از زندگى است که ارزشها، سنتها، باورها، اهداف مادى و سرزمینى، آن را شکل مىدهند و نظام بوم شناختى پیچیده و پویایى از مردم، اشیاء، جهانبینىها، کنشها و شرایطى به شمار مىآید، که در ارتباطات روزمره و اندر کنش اجتماعى دگرگونى مىیابد.(لال، 1379، 214)
با فرض گرفتن چنین تعریفى از فرهنگ، مىتوان لایههاى ششگانهاى براى آن تبیین نمود، که شامل: باورها، ارزشها و هنجارها (به عنوان هسته فرهنگ) و نمادها، اسطورهها، آیینها، آداب و رسوم، و فناورىها(به عنوان پوسته فرهنگ) مىگردد. بر این اساس، فرهنگسازى مشتمل بر دو بعد فرهنگپذیرى؛ یعنى تاثیرگذارى بر هسته و پوسته فرهنگ و فرهنگگرایى به معناى تاثیرگذارى بر پوسته فرهنگ مىگردد. رسانه در عرصه هسته فرهنگ، از توان تعلیمى و تثبیتى در زمینه فرهنگپذیرى برخوردار است و در مورد پوسته فرهنگ، داراى توان تغییر رفتارها و الگوهاى اجتماعى در جهت فرهنگگرایى هستند. رسانه از رهگذر نمادسازى، جامعهپذیرى و الگوسازى رفتارى این توانایى را دارد که در رفتار افراد تغییرات مهمى را بوجود آورد. (خانیکى، 1376) رسانه مىتواند با استفاده از فرایند دائمى و پویا، عناصر قوى فرهنگى مورد نظر، از جمله باورها و مقدسات را انتقال داده و با ارائه مدلهاى فکرى فرهنگ مورد نظر شیوه تفکر، رفتار و نگرش افراد را تغییر دهد. در واقع، رسانه از طریق تغییر ایستارها، الگوهاى رفتارى، اصلاح تفاسیر شناختى، جامعهپذیرى ارزشها، تهییج احساسات، جهتدهى به افکار عمومى و شکلدهى به باورها، تصاویر و ذهنیات اجتماعى از توان فرهنگسازى برخوردار است و در واقع مىتوان فرهنگسازى را فرایندى دانست که موجبات محتواسازى، ساختاریابى، اصلاح بخشى و مشارکتدهى اجتماعى را از رهگذر تعاملگرایى جوامع را فراهم مىسازد (دهشیرى، 1380).
فرهنگسازى، بهویژه از رهگذر رسانه به دو صورت فرهنگپذیرى و فرهنگگرایى انجام مىپذیرد. منظور از فرهنگپذیرى، فرایندى دائمى، پایدار و پویا و نه مقطعى یا موقتى است که متضمن پذیرش انتقال عناصر قوى فرهنگ دیگرى از جمله باورها و مقدسات آن و نیز اخذ مدلهاى فرهنگ دیگر است که تغییر در شیوه تفکر را به همراه دارد.
اما در خصوص فرهنگگرایى به معناى تغییر پوسته فرهنگ در اثر تماس با فرهنگ دهنده، باید اذعان داشت، که فرایند مذکور با توجه به جنبه تحولپذیرى لایه بیرونى فرهنگ، از رواج بیشترى برخوردار است، بهطورى که در تماس دائم فرهنگها با یکدیگر بر اساس شرایط و تعاملات زمان و مکان، موجبات تغییر در شیوه زندگى فرهنگ عمومى میزبان در اثر ورود و رخنه فرهنگ میهمان فراهم مى آید. بر این اساس، فرهنگسازى در داخل رسانه تعریف مىشود؛ به گونهاى که رسانه قابلیت آن را دارد که در فرایند فرهنگگرایى یا فرهنگپذیرى، به تبیین علایق و منافع اجتماعى مبادرت نماید. به عبارت دیگر، رسانه صرفا به درونىسازى فرهنگ نمىپردازد، بلکه همچنین آن را ابداع، یا اصلاح و یا منتقل مىکند. لذا فرهنگسازى را مىتوان یک فرایند ارتباطى دانست، که از عناصر پویا و واسطهاى برخوردار است و از رهگذر آن مفاهیم، ایدهها، مذهب، سنت، زبان، آیینها، نهادها، واکنشها و انتظارات بازتولید و از رهگذر تعامل نمادین مى شوند.(رفیعپور، 1387) در یک جمعبندى کلى مىتوان نقش رسانه در عرصه فرهنگسازى را اینگونه عنوان نمود:
ایفاى نقش در زمینه باورپذیرى، مفهومسازى، اندیشهورزى و تبیین الگوهاى فکرى و انسجام بخشى به نظامهاى معنایى به منظور ارتقاى سطح دانش و معرفت عمومى؛
بازسازى فرهنگ، افکار و عقاید موجود در جامعه و استحکام بخشیدن به آن؛
از آنجا که ارتباطات، تعامل را تسهیل مىکند و انتقال اطلاعات و دانش را ممکن مىسازد، لذا جاودانکننده فرهنگ به شمار مىآید. براین اساس، رسانه با نهادینهسازى نحوه نگرش جامعه به دنیا، نظام فکرى و درک مردم از دنیاى اطراف، نقش اساسى در فرهنگسازى دارد؛
رسانه با توانایى انتقال ارزشها و ترسیم ایدئولوژى مسلط، نقش تاثیرگذارى را در شکلدهى به آگاهى عمومى ایفا نموده و مى تواند الهام بخش تفکر و رفتار اجتماعى سازگار با باورهاى حاکم باشد؛
رسانه از این توانمندى برخوردار است که به مردم بگوید: چه موضوعاتى مهم بهنظر مىرسد. بنابراین، مىتواند با قدرت اقناعى خود نظام عقیدتى را در جامعه تعمیق و تحکیم نماید؛
رسانه از توانمندى اندیشهپردازى و الگوسازى به معناى ترویج اعتقادات و ایدههاى مشترک جامعه و بنیادهاى مذهبى و عقیدتى موجود در نظام اعتقادى جامعه برخوردار است که از رهگذر ساخت و تولید، انتقال و توزیع و دریافت و مصرف دانش، اندیشه و تفکر صورت مىپذیرد؛
توانمندى رسانه در ارائه اندیشهاى جذاب، عملى، کارآمد و مجابکننده خردها براى تبیین عقاید و دیدگاههاى ملى و آگاهى بخشى به مردم و مشروعیتدهى درباره ایدههاى مسلط از طریق جهت دهى به تفکر و اقدام اجتماعى این اقدام مىتواند با تحکیم ساختارهاى معرفتى و فرهنگى جامعه به ثبات و انسجام اجتماعى منجر شود؛
رسانه به عنوان بازتابدهنده ارزشهاى فرهنگى و ایدئولوژى جامعه مىتواند به ترسیخ و ترویج ارزشها به عنوان ایستارهاى عمیق و پایدار بپردازد. واقعیت آن است که قسمت عمده نقش رسانه در دنیاى کنونى، اطلاعات و ارتباطات چنین فرهنگسازى ایدئولوژیک است؛
توانمندى رسانه در جهت هنجارسازى براى تقویت مؤلفهها و شاخصهاى قدرت و امنیت حکومت همانند احترام به هویتهاى فرهنگى و ارزشهاى ملى و تاریخى، احقاق حقوق انسانها، هنجارهاى اخلاقى، امنیت انسانى، مردمسالارى، مقابله با تبعیض قومى و نژادى است؛
رسانه با قدرت بالاى تصویرسازى مىتواند از رهگذر خلق و آفرینش نمادها و تفسیر آنها به شناساندن الگوها و فرایندهاى فرهنگى بپردازد؛
رسانه نقش بسیار مهمى در جامعهپذیرى و درونى کردن منابع تشکیل دهنده سرمایه اجتماعى، به خصوص مشارکت دارد؛ زیرا رسانه با جامعهپذیرى و درونى کردن آیینها، آداب و رسوم، تشریفات، عادتها و سنتهاى اجتماعى، موجب تقویت انسجام اجتماعى و ارتقاى حس وحدت در جامعه شده و سرمایه انسانى لازم را براى مشارکت اجتماعى فراهم مىآورد. علاوهبراین، رسانه از رهگذر جامعهپذیرى و الگو سازى رفتارى سازوارى بین اجتماع و ساختار قدرت را افزایش و تعارض بین هویتهاى فردى و اجتماعى را حل مىنماید، که همین کارکرد رسانه مىتواند تاثیر بسیار مهمى بر توسعه پایدار ملى داشته باشد.
جمعبندى و نتیجهگیرى
امروزه توسعه پایدار ملى و انسانهاى توانمند، نه تنها لازمه پیشرفت در دنیاى کنونى است، بلکه زیربناى اساسى براى موفقیت افراد یک جامعه نیز به شمار مىرود. ظرفیتسازى، عدالت اجتماعى، نظم اجتماعى، رقابت سیاسى سالم، فرهنگ سیاسى عقلانى، رضایت و حساسیت سیاسى و رشد شخصیت فردى از لوازم اصلى توسعه پایدار است که رسانهها مىتوانند با ایجاد زیربناهاى لازم براى رشد مدنیت سیاسى، افزایش حقانیت سیاسى و گسترش روابط اجتماعى در این زمینه، نقش بسیار مهمى را ایفا نمایند. رسانهها باید با آموزش اصول شهروندى، تنویر و آگاه سازى مردم نسبت به حقوق خود، تقویت همگرایى ملى و گسترش روابط اجتماعى در ایفاى این رسالت خود بکوشند.در رابطه با نقش رسانه در توسعه پایدار ملى نیز مىتوان مهمترین رسالت آنها را فراهم آوردن ظرفیتهاى لازم براى شکل گرفتن مؤلفههاى توسعه پایدار ملى که در این مقاله به آن اشاره نمودیم دانست. در این زمینه کنترل و نظارت رسانه بر دولت به منظور فراهم نمودن مسیر هموار براى توسعه پایدار و ایجاد توانمندىهاى اجتماعى لازم براى افراد جامعه از اهمیت بسزایى برخوردار مىباشد. (نظرپور، 1378). رسانه نقش بسیار مهمى در این مرحله براى تقویت استقلال قوا، ایجاد هماهنگى میان آنها، تقویت جامعه مدنى و جلوگیرى از انسداد سیاسى دارد. (حقى، 1381) کنترل و نظارت رسانه بر دولت در این زمینههاست که مىتواند دولت را در تنظیم قواعد و مقررات، نهادسازى و تنظیم روابط میان نهادها و نیروهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى همراهى نماید. (همان) اما رسالت مهم دیگر رسانه در مسیر توسعه ملى پایدار، تقویت مدنیت سیاسى از طریق تحکیم عقلانیت ارتباطى، تقویت اخلاق و فضیلت مدنى است. رسانه این نقش را از طریق تعمیق آگاهى هاى مربوطه به حیات مدنى و درک پیوند میان حقوق و مسئولیتهاى شهروندى، تحکیم فرهنگ مشارکت داوطلبانه شهروندان ایفا مىنماید. (ذاکر، 1376) بنابراین، شکل دادن به دولت شهروندمدار تعاملگرا، دستیابى به توسعه فرهنگ مدنى و تبدیل آحاد جامعه به شهروندان آگاه، مسئول، متعهد و توانمند با شخصیتى منظبط و رشد یافته از مهمترین رسالتهاى رسانه در عرصه توسعهپایدار ملى محسوب مىگردد، که دستیابى به این اصول تنها با برقرارى سطوح بسیار بالایى از امنیت، عدالت و انضباط اجتماعى داوطلبانه، به همراه آزادى عقلانى حاصل مىشود. رسانه مىتواند با تبدیل نمودن سه مؤلفه فوق براى آحاد جامعه به عنوان ارزشهاى اساسى و پایدار، از تنشها و درگیرىهاى بیش از اندازه و معمولا مخرب جلوگیرى نماید. در چنین حالتى، افراد انرژى خود را براى خودسازى فکرى، فرهنگى و مشارکت سازنده و فعال در امور اجتماعى و سیاسى بکار مىبرند. رسانه باید با ایفاى نقش فعال در گسترش مدنیت سیاسى، شکل دادن به عرصه عمومى، ایجاد و گسترش اعتماد عمومى و فرهنگسازى، رسالت خود را در این زمینه ایفا نمایند.
امروزه، رسانههاى جمعى قابلیت تاثیرگذارى بسیارى بر تحولات اجتماعى و سیاسى دارند به خصوص در جامعه ما نه تنها به مثابه جایگزینى براى احزاب، بلکه به عنوان حامل رسالت سازندگان و تثبیتکنندگان جامعه مدنى نیز نقش ایفا مىکنند. برهمین اساس، مىتوان گفت که با جمعآورى و سامان دادن اخبار و تدقیق و تحلیل آنها براى اهداف بازیگران و تصمیمسازان، مىتوانند مهمترین نقش را در توانمندسازى و رشد شخصیت افراد جامعه ما و ایجاد مدنیت سیاسى بازى نمایند؛ زیرا اینگونه ارائه اطلاعات سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و علمى و فنى، که به وسیله رسانهها ارائه مىشوند مىتوانند موجب تقویت و تغییر فرایند ادراک افراد جامعه شوند؛ چرا که تغییر مثبت ادراک افراد یک جامعه در راستاى توسعه سیاسى و فرهنگى، نقش مهمى در توانمند شدن افراد دارد؛ زیرا به بیان گوهربار بنیانگذار انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) رسانهها باید همانند معلمینى به ترتبیت جامعه پرداخته و آرمان ملت را منعکس نمایند.( صحیفه نور، ج 6، ص 191)
البته رسانهها در راه ایفاى این رسالت مهم با آسیبهایى نیز روبرو هستند، که فقدان تعریف مشترک از منافع و امنیت ملى و تقلیل و تحدید این مفاهیم در سطح تمایلات جناحى، فقدان شفافیت در مواضع رسانهها و عدم تمایز خودى از غیرخودى، کدر بودن مرزها و اصول مترتب بر فعالیتهاى رسانهاى، ایفاى نقش یک حزب تمام و حاملان جامعه مدنى، توسعهنیافتگى، عدم قاعدهمندى بازىهاى رسانهاى سیاسى و پایین بودن سطح آستانه تحمل در رسانهها، فقدان نهاد نظارتى کنترلى بر فعالیت رسانهها، نارسایىهاى قانونى و فقدان مجارى نهادى قانونى مناسب براى انعکاس نظرات و انتقادات روزنامهنگاران، راه یافتن سیاستبازى و سیاستسازى به عرصه رسانهها، شخصیتمدارى و برترى منافع جناحى بر منافع ملى و نهادینه شدن مخالفت به جاى انتقاد سازنده در رسانهها از مهمترین آسیبهایى است که رسانهها را از ایفاى رسالت خود براى دست یافتن به توسعه پایدارملى باز مىدارد.
برهمین اساس، مىتوان با رفع ابهامات و ایهامات قانون رسانهها و فعال شدن دادگاه رسانهها و هیأت منصفه براى ایجاد موانع قانونى لازم در مقابل دخالت سایر واحدهاى قضایى در امر نظارت بر رسانهها، رسانهاى کردن کنترل و نظارت بر رسانهها، تدوین و تنظیم طرحى کاربردى براى تعریف اصول و تحلیل و توافق عملى رسانهها بر رعایت آنان، تدوین و تعریف انتظام و قواعدى در پراکندگى و کثرت موجود، تعریف مقررات تشویقى و تنبیهى (بازدارنده) با تضمینات کافى و فعال و نیز درگیر کردن بیشتر انجمن صنفى رسانهها در امور نظارتى کنترلى، تضعیف هویتهاى فردى و گروهى افراطى و نامعقول و تقویت خط معقول رسانهاى و اعتمادسازى و مقبولیتسازى در مورد رسانهها و نیز جناحزدایى و تعریف و تثبیت مواضعى کاملاً ملى براى فعالیتهاى رسانهها آسیبهاى مذکور مقابله نمود.
پی نوشت ها :
1. از لحاظ تحلیلى تعامل داراى دو وجه ابزارى و اظهارى است. در تعامل با وجه صرفا ابزارى، دیگرى و تعامل براى کنشگر جنبه کاملا ابزارى دارد. چنین تعاملاتى معمولا زیاد انجام مىشوند و بیشتر داراى خصلت تصادفى و مشروط هستند. در بعد اظهارى تعامل، تعامل فرد حائز ارزش درونى است. به عبارتى تعامل هدف است نه وسیله. از طریق تعامل اظهارى است که ما، اجتماع یا گروه اجتماعى شکل مىگیرد.(چلبى، 1375)
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 294