انقلاب در سبک زندگى

سبک زندگى(2)، الگوى خاصّى براى زندگى کردن است. این که فرد چه الگویى را براى زندگى خود برگزیند، مهم است و به نظر عمده کارشناسان، رابطه بسیار زیادى با
سه‌شنبه، 18 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب در سبک زندگى
انقلاب در سبک زندگى

نویسنده: زمانی سمیه



 
 
 
سبک زندگى(2)، الگوى خاصّى براى زندگى کردن است. این که فرد چه الگویى را براى زندگى خود برگزیند، مهم است و به نظر عمده کارشناسان، رابطه بسیار زیادى با هویت او دارد. باید توجه داشت که سبک زندگى هر جامعه، نمادى از فرهنگ آن جامعه محسوب مى شود، چنانچه سبک زندگى هر فرد مى تواند نمادى از هویت وى باشد؛ سبک زندگى در هر جامعه نیز بیانگر هویت آن جامعه است.
علاوه بر این، بررسى هر مقطع تاریخى بیانگر تغییر و تحولاتى است که در نوع سبک زندگى رخ مى دهد. تغییر سبک زندگى در هر دوره تاریخى مى تواند تحت تأثیر تغییر ارزش ها، انگاره ها و باورها رخ دهد. براى نمونه با تمرکز بر سبک زندگى در ایران، به خصوص پس از انقلاب اسلامى - در دورهاى تقریباٌ سى ساله - شاهد تغییر و تحولات چشم گیرى در سبک زندگى هستیم، که این نوشتار قصد دارد تا به بررسى تغییر سبک زندگى در این دوره بپردازد.

پیشینه اى نظرى بر سبک زندگى

در فرهنگ آکسفورد، سبک زندگى: "راه هاى گوناگون زندگى فرد یا گروه"(3)(آکسفورد، 1990) و در فرهنگ رندوم هاوس: "عادات و منش ها، رویکردها، ذوق ها و قرایح، استانداردهاى اخلاقى، سطح اقتصادى و ... تعریف شده است" (رندوم هاوس، 1987)که در مجموع، همه اینها روش زیستن فرد یا گروه را مى سازند.
مفهوم سبک زندگى به این معنا، پس از جنگ جهانى دوم با ایجاد دولت رفاه و گستردگى ابزار فرهنگى به سپهر مفاهیم اجتماعى وارد شد. سبک زندگى با زندگى سنتى هم خوانى ندارد؛ چرا که در زندگى سنتى گزینه انتخاب محدود است، اما سبک زندگى، ملازم با انتخاب از میان شیوه هاى متکثر و گوناگون است. آنتونى گیدنز نیز سبک زندگى را، باز اندیشى یکى از مؤلفه هاى دنیاى مدرن مى داند. بدین معنا، که دنیاى مدرن یافته هاى حاصل از نظام هاى انتزاعى را مرتباً در سازماندهى مجدد خود به کار مى برد. بازاندیشى عصر مدرن، پویایى و تحرک بى سابقه اى به این روال داده است، به نحوى که در هیچ یک از فرهنگ هاى ماقبل مدرن وجود نداشته است. هر چند در فرهنگ هاى پیشامدرن هم شاهد وجود انتخاب هایى براى افراد هستیم، امّا گزینه هاى گوناگون به هم شباهت دارند و دامنه و تعداد آنها چنان محدود است که سبب مى شود، تنها سبک مشخصى براى زندگى در هر فرهنگى تعریف شده باشد و همه افراد متعلق به فرهنگ هاى یک سان به سبک تقریباً مشابهى زندگى کنند. در اینجا نکته مهم، تطابق همه افراد با ارزش هاى هم سان منبعث از فرهنگ واحد است و نه امکان انتخاب هایى که گاهى پیدا مى شوند(گیدنز، 1378).
این مفهوم در جامعه شناسى به گونه هاى مختلفى بیان شده و جامعه شناسان فراوانى در این زمینه سخن به میان آوردند، امّا محور مشترک نظریات زیمل، وبر، بوردیو، چنى و دیگر کارشناسان در این باره بر معناى نهفته در سبک زندگى دلالت دارد.(4)
از آنجا که کالاها و محصولات داراى معانى هستند، بنابراین استفاده از آنها سبک زندگى را جنبه اى نمادین مى بخشد؛ چرا که سبک زندگى در قالب چیزهاى ملموسى رخنمون مى شود: نمادهایى که انعطاف پذیرند و داراى معانى گوناگون هستند. از این رو، سبک زندگى را بخش مشهود فرهنگ مى دانند و شیوه هاى مصرف در سلسله مراتبى آرایش مى یابند که به طیف کاملى از تفاوت ها و تمایزات تا حد توان ذهن بشر میدان مى دهند. (چاوشیان، 1381) این تمایزات و تفاوت ها مى تواند بیانگر هویت باشد. در این باره، پیر بوردیو، فرآیند مصرف را به منزله نمایشى از تسلط بر یک رمز ارتباطى میداند، سبک استفاده از کالاها - به خصوص کالاهاى مخصوص - از نظر او یکى از نشانه هاى هویت است که با استراتژى تمایز به تبیین هویت منجر مى شود. (بوردیو، 1984)
آنتونى گیدنز نیز هم چون بوردیو سبک زندگى را داراى معنایى مى داند که این بار در نظریه او با تأکید بر دگرگونى هاى فرهنگى و اجتماعى صورت مى پذیرد. گیدنز در ارتباط بین ساختار و عاملیت، سبک زندگى را بازتابنده معنایى مى داند که به گونه اى ضرورى نامعین است؛ چرا که تبیین کافى معنا توسط تعین هاى ساختارى امکان ندارد. این معنا توسط داد و ستدهاى مختلف و بین زیست جهان هاى متعدد، که معانى و روش هاى استفاده از مصالح و مواد نمادین مصرف انبوه را مبدل به اشیا و اعمالى محسوس مى کند ایجاد مى شوند که در چارچوب استعاره اى رخ مى نمایانند. (گیدنز، 1380)
گیدنز تغییر و دگرگونى اجتماعى را با تغییر سبک زندگى، که نمادى از تغییر رابطه فرد و جامعه است نشان مى دهد. از نظر او تغییر فرهنگى موجب ایجاد معنا و نمادهاى نوین است. با توجه به این گزاره استنتاجى از آراى گیدنز، تغییر سبک زندگى را باید تابعى از تغییرات اجتماعى و فرهنگى دانست.
در فرآیند مدرنیته، با توجه به این گزاره، باید به تحول ارزشى به عنوان مؤلفه اى که با مفاهیم هویت و سبک زندگى ارتباطى تنگاتنگ دارد، نیز اشاره کرد.
ارزش، یکى از مؤلفه هاى بنیادین فرهنگ محسوب مى شود؛ چرا که فرهنگ از ارزش هاى اعضاى یک گروه، هنجارهایى که از آن پیروى مى کنند و کالاهاى مادى که تولید مى کنند، تشکیل مى شود. سبک هاى زندگى مرسوم در جامعه نیز یک جنبه از فرهنگ آن جامعه را شکل مى دهند. بنابراین، ارزش، مفهوم بنیادین سبک زندگى است و سبک زندگى فرد، بازتابى از ارزش هاى فرد و هنجارهایى است، که به این ارزش ها مربوط مى شوند. پس مى توان گفت: تغییر فرهنگى و اجتماعى موجب تحول ارزشى مى شود و بازتاب این امر در تغییر سبک زندگى نمود مى یابد. هر چند تحول ارزش ها، امرى تدریجى است که به شدت تغییر، روند تغییر آن تسریع یا کند خواهد شد.
این نوشتار با توجه به آراى گیدنز، به بررسى تغییرات و دگرگونى هاى اجتماعى و فرهنگى در مقطع زمانى پس از انقلاب در ایران مى پردازد و با تأکید بر تحولات ارزشى به عنوان یکى از پایه هاى بنیادین تغییر فرهنگى، تغییر سبک زندگى در این دوران را تبیین مى کند.

انقلاب اسلامى و عاملیت انقلابى

انقلاب اسلامى در ایران به عنوان تغییر و دگرگونى اجتماعى مطرح است؛ امرى که موجب تغییر ساختارها شد. دراین دوران، عاملان به عنوان انقلابیونى که حکومت پهلوى را ساقط کرده بودند، معانى تازهاى به ساختارها بخشیدند. در این شرایط ساختارهاى ارزشى نوینى مطرح شد که از مذهب وام مى گرفت. در واقع با توجه به حاکم شدن مذهب بر فضاى جامعه، عاملان به دایره مفاهیم ارزشى ساده زیستى توسل جستند و بازتاب این امر در سبک زندگى نمود یافت که بر مبناى ارزش ها و نگرش هاى مذهبى ایجاد شده بود. در این شرایط، سبک زندگى غربى به عنوان نمادى از غربگرایى، معنایى منفى گرفت و طرد شد.
به خصوص با آغاز جنگ، فضاى حاکم بر کشور به گونه اى بود که گفتمان دینى و ایدئولوژیک را تداوم بخشید. در این دوران، اگرچه سبک زندگى غربى، که بقایاى دوران پیش ازانقلاب بود، وجود داشت، امّا در حاشیه قرار گرفته و جنگ باعث شده بود تا فضایى یک نواخت و متناسب با جنگ بر کشور حاکم شود، که تهییج و حماسه را تقویت مى نمود. جنگ توانسته بود انسجام اجتماعى و حس ایثار را تقویت کند و توجه به مسئله اصلى- جنگ - سبب مى شد که بسیارى از مسائل؛ از جمله موضوع آزادى هاى اجتماعى، آزادى پوشش، برابرى حقوق زن و مرد و مسائلى از این دست در حاشیه قرار گرفته و یا مسئله اقلیت راحت طلب تلقى شود، نه مسئله عموم مردم(حورا،1385). این خود بازتاب ساختارهاى محیطى بود که بنا به عقلانیت عاملان، این گونه بر بستر و زمینه هاى محیطى رخ داد. در این دوران کنش هایى؛ چون ازدواج هاى ساده حتى در مساجد و مدارس، پوشش هاى متعارف و ساده زیستى در ارتباط با ساختارها از سوى عاملان رخ داد. دراین دوران نوعى یک دستى در سبک زندگى ایرانى وجود داشت، امّا پایان جنگ آغازى براى ورود به دنیایى جدید بود.

پایان جنگ و تغییر ساختارها

جنگ پایان یافت. جامعه ایرانىِ در حال جنگ و با روحیّه تهییجى و حماسى، به جامعه اى توسعه نگر با روحیّه ای میانه رو و مصرفى تغییر کرد. سیاست هاى اقتصادى نوین، به خصوص خصوصى سازى و برنامه هاى تعدیل اقتصادى تأثیرات خود را بر حوزه فرهنگ، تحولات اجتماعى و تحول در ارزش ها بر جاى گذارد.
در این شرایط، عاملان معنایى تازه به سیاست هاى انقلابى بخشیدند. اگر دوران جنگ، صدورانقلاب و سیاست هاى انقلابى بازتاب فضاى حاکم بود و عقلانیت عاملان آن را معنابخش مى دانست و تودهگرایى و صرفه جویى تشویق مى شد، پس از جنگ اجماع داخلى بر بازسازى و سیاست هاى باز اقتصادى بود. در این مقطع، عاملان، معنایى تازه را در بسترهاى موجود اجتماعى و اقتصادى به سیاست ها بخشیدند. همگام با رشد برنامه هاى آزاد اقتصادى، فرهنگ مصرفگرایى نیز در بین جامعه رسوخ یافت. تبلیغات گسترده کالاها و خدمات همراه با مجلات و روزنامه هاى رنگى، فضاى یک دست جامعه را تغییر داد.
در پى اقدامات فرهنگى نوین، بهمن و دیگر فرهنگ سراهاى جدید، جایى بودند که در آن ایران در محیطى کنترل شده با غرب مى آمیخت. این در واقع بخشى از یک واکنش بود. آنتن هاى ماهواره اى نیز براى مدّتى همین نقش را داشت و سبک زندگى ایرانى ها را تغییر داد و یک شبه افق هاى بیشتر شهرهاى بزرگ ایران راعوض کرد. (رایت،1382)
خصوصى سازى زمینه را براى رشد طبقه جدید فراهم کرده و برنامه تعدیل، به افزایش شکاف اقتصادى و اجتماعى دامن زد و نابرابرى ها را تشدید کرد، که مجموعه این تحولات، شرایط عینى را براى تغییر برخى نگرش ها و ارزش هاى فرهنگى در جامعه فراهم آورد و به گفته برخى محققان، ثروت و ارزش هاى مادى، جایگزین ارزش هاى معنوى دهه اول انقلاب گردید.

بازسازى و تحول ارزش ها

برخى معتقدند: تحولاتى که در پى بازسازى ایجاد شد، ارزش هاى انقلاب اسلامى را درجامعه کم رنگ کرده است. مثلاً در این مورد یکى از نویسندگان، ضمن تأکید بر تغییر در گروه هاى مرجع اجتماعى و کاهش محبوبیت گروه هاى مرجع سنتى؛ مانند روحانیت و افزایش محبوبیت گروه هاى مرجع جدید؛ مانند دانشگاهیان و روحانیون نواندیش، معتقد است که ارزش هاى مذهبى تغییر یافته و از میزان پاى بندى مردم به آنها به طور چشم گیرى کاسته شده است. طبق این تحقیق، علاقه مردم به روحانیت در سال 65 که بسیار زیاد یعنى 86/7 درصد بوده، در سال 71، 32/3 درصد بوده است.
برخى تحقیقات دیگر نشان مى دهد که طى دوران مذکور، گروه بندى هاى ارزشى جامعه دو قطبى شده و گروه هاى جامعه حول ارزش هاى اجتماعى (خصوصاً سیاسى و دینى) به صورت قطبى توزیع شده اند و فاصله بین ارزش هاى افراد با سواد با توده ها افزایش یافته است، امّا با توجه به رشد و گسترش تحصیلات دانشگاهى و تحولات فرهنگى کشور، نگرش نخبگان، موقعیت مسلط ترى یافته است. هم چنین در طى این سال ها، سیر تحول فرهنگى و جا به جایى ارزش ها در حوزه فرهنگ عمومى مشهود بوده و حوزه فرهنگ عمومى به تدریج از ارزش هاى جمع گرایانه تهى شده و ارزش هاى فرد گرایانه جانشین آنها گشته و در مقوله رضایت از زندگى، تحول کیفى پیدا شده است. (فوزى،1384) به تدریج، برداشتى از دین، که آن را به امور فردى و معنوى تقلیل مى دهد و از آن به دین مدرن تعبیر مى کنیم، عرصه را بر دین شریعت گرا - که حوزه دخالت خود را به ابعاد اجتماعى نیز گسترده است - تنگ مى کند.
بنابراین، در فضاى نوینى که در پى تغییر فرهنگى و اجتماعى و نیز تحول ارزشى ایجاد شد، شاخص هاى سبک زندگى تغییر کرد.

نمودى از تغییر سبک زندگى

بازتاب تحول ارزشى به تدریج موجب رشد فردگرایى گردید. در این بین بر توانایى و ظرفیت عاملان افزوده گشته و بنابراین، تعیّن بخشى ساختارها در انتخاب سبک زندگى محدودتر شد، که بازتاب این تحولات را مى توان به راحتى در شاخص هایى؛ چون سن ازدواج و نوع پوشش دریافت.
بالا رفتن سن ازدواج: در سال هاى اخیر، افزایش سن ازدواج خود بازتاب فردگرایى است که در سطح جامعه رواج یافته است. معنایى جدید، که به زندگى مشترک از سوى عاملان بخشیده شده، کشش را به سوى ازدواج کاهش داده است. توجه به آمارها مى تواند بیانگر این تغییر باشد. طبق آمارهاى موجود در این سال ها، سن ازدواج افزایش داشته است. هم چنین، آمار حاکى از افزایش طلاق و کاهش ازدواج است. بررسى نمودار نسبت طلاق به ازدواج طى سه دهه گذشته نشان مى دهد که این نسبت طى سه دهه گذشته 28 درصد افزایش داشته است(مرکز اطلاعات آمار زنان، 1389). این تغییر نشان از تحول ارزش هایى است که تا پیش از این، ساختن و سوختن را در مقابل طلاق تجویز مى کرد. به تدریج، عاملان با تغییر توقع زنان و مردان از زندگى مشترک و رواج روحیه فردگرایى، طلاق را راهى براى بهتر زیست کردن برگزیدند و آن را از جایگاه مطرود قبل خارج ساختند.
آمارهاى موجود بازتاب این تغییر ذهنیت است، که در پى تغییر ساختارها ایجاد شد و ظرفیت هاى جدید، پیش پاى عاملان ایجاد کرد. ارزیابى تغییرات این شاخص طى سه دهه پس از انقلاب، خود دلیلى بر این ادعاست. در دهه اول پس از پیروزى انقلاب، میانگین سن ازدواج براى مردان کاهش و براى زنان تقریبا ثابت بوده و در دهه دوم براى مردان و زنان افزایش داشته است. از سال 1380 به بعد، میانگین سن ازدواج براى مردان تا حدودى ثابت و براى زنان کاهش پیدا کرده است. به طور خلاصه، مى توان گفت: میانگین سن ازدواج طى سه دهه پس از انقلاب 3/5 سال براى زنان و 2/1 سال براى مردان افزایش داشته است.(همان)
ارزیابى تغییرات این شاخص طى این سه دهه بیانگر آن است که نسبت طلاق به ازدواج طى دو دهه اول انقلاب به طور قابل توجهى کاهش پیدا کرده و در سال 1375 به کم ترین حد خود؛ یعنى 7/89 درصد رسیده است. لکن از آن تاریخ به بعد، مجددا سیر افزایشى پیدا نموده است(مرکز اطلاعات آمار زنان، 1389).
لازم به ذکر است که در مجموع، بر اساس آمار سرشمارى سال 1385، تنها 6/0 درصد( کمتر از یک درصد) جمعیت بالاى ده سال کشور در وضعیت طلاق به سر مى برند، اما همین رقم طى سال هاى اخیر سیر افزایشى داشته و همان طور که گفته شد، افزایش نرخ طلاق در شهرهاى بزرگ، به ویژه استان تهران چشم گیر بوده است. (مرکز اطلاعات آمار زنان، 1389)
بررسى آمار موجود، حاکى از ایجاد هنجارهاى صریح و ضمنى نوینى است که به طلاق و ازدواج معناى جدیدى داده است. درمعناى نوین این مفاهیم، اصل لذت، همکارى و دوستى متقابل به تدریج از یک شاخص بررسى سبک زندگى به عرصه عمومى وارد مى شود.
تغییر پوشش: همانگونه که پیشتر نیز بیان شد، انقلاب اسلامى خود موجب دگرگونى در ساختارها و به نسبت آن عاملان گردید؛ عاملانى که با ذهنیتى مستقل از دوران پهلوى و رویکردى مذهبى به دنیا مى نگریستند. ساختارهاى نوین نیز ظرفیت ها و محدودیت هایى را پیش پاى آنها گسترد. اگر ساختار استبدادى پهلوى، عاملان انقلابى را به نفرت از کنش آنها معطوف کرد و بدین ترتیب سیاستى هم چون کشف حجاب مورد نفرت قرار گرفت، اما با انقلاب اسلامى، هنجارهایى نوین بر اساس ارزش هاى مذهبى در زمینه پوشش ایجاد شد و از سال 58 به بعد، توصیه رهبران مذهبى به حجاب و لزوم تعیین ضوابط قانونى براى مقابله با بى حجابى و انتظار جامعه مذهبى براى اصلاح وضعیت موجود، در عمومى شدن حجاب موثر افتاد. (حوراء،1385)
امّا پایان جنگ ایران و عراق، تغییرى شگرف در ذهنیت عاملان نسبت به پوشش و حجاب ایجاد کرد. این امر تحت تأثیر تحول ارزشى رخ داد که پیشتر نیز بر آن تأکید شد. افزون بر آن، عاملان نیز خود با ایجاد و تدوین برنامه توسعه، تغییر ساختارها را شدت بخشیدند، که تعارض میان آرمان هاى توسعه و آرمان هاى نظام اسلامى، ناهم گونى جهت گیرى ها و شاخص هاى نوشته و نانوشته توسعه با جهت گیرى ها و شاخص هاى رشد، در الگوى دینى که از ابتدا مورد توجه برخى دانشوران قرارگرفته بود(رفیع پور،1379) از دید بسیارى از مسئولان پنهان ماند و به تدریج تغییرى فاحش در نوع پوشش مردان و زنان ایجاد شد.
روند تغییر پوشش در سال هاى اخیر، بازتاب تغییر هنجارهاى ضمنى است و تغییر بایدها و نبایدهایى که در پى تحول ارزشى در جامعه رخ داده است. در واقع، نوع پوشش به منزله بازتابى از تغییر فضاى جامعه و حاکم شدن معناى جدیدى است که به مدیریت بدن و زیبایى داده شده است. تغییر پوشش، به فخرفروشى یا پوشاک مد روز بدل شده، که تصور پر منزلتى از خود را فراهم مى کند. این نمودى از حاکم شدن ارزش هاى جدید است که در مقطع اوایل انقلاب ضد ارزش شمرده مى شد. تنوع پوشش ها حکایت از افزایش میل فردگرایى و تقویت عاملیت در برابر ساختارها است، که گزینه انتخاب را در فرآیند بازسازى، که به نوعى نوسازى محسوب مى شود، تقویت کرده است.

سخن آخر

نوشتار مزبور، با بررسى نظرى سبک زندگى بر اساس آراى بوردیو و به خصوص گیدنز، در ارتباط بین عاملیت و ساختارها، سبک زندگى را در تعاملى تنگاتنگ بین این دو تحلیل کرد. در این منظر، سبک زندگى به عنوان بازتابى از دگرگونى هاى فرهنگى و اجتماعى ارزیابى شد که به دلیل تحول ارزشى رخ مى دهد. تحول ارزشى که خود موجبات ایجاد هنجارهاى ضمنى و صریح را فراهم مى سازد.
بر اساس این نظریه، این نوشتار به تغییر سبک زندگى در ایران پس از انقلاب پرداخت. انقلاب و بازسازى، به عنوان دگرگونى هایى مشاهده شدند که زمینه و شرایطى نوین در مقابل عاملان را گشودند؛ دگرگونى هایى که با تحول ارزشى، معناى جدیدى به ساختارها بخشیدند و هنجارهاى نوینى را مطرح ساختند.
در این فرایند، انقلاب اسلامى به برجستگى ارزش ها و نگرش هاى اسلامى تأکید داشت، اما پایان جنگ و آغاز شرایط نوین سیاسى و اقتصادى و هم چنین برنامه هاى توسعه، تحولى دیگر در ارزش ها را پدید آورد، که بر اساس آن و تغییر فضاى حاکم بر کشور، سبک زندگى غربى، که در مقابل سبک زندگى اسلامى به حاشیه رفته بود، دوباره به متن جامعه برگشت. پایان جنگ، توان و ظرفیت عاملان و گستردگى راه هاى انتخاب را باعث شد که این امر در دو شاخص: اولى تغییر ذهنیت به ازدواج و نیز طلاق و نوع پوشش بررسى شد.
بدین ترتیب، تغییر سبک زندگى در جمهورى اسلامى بازتاب تحولات، دگرگونى ها و تغییراتى است که در طى دوران خود لمس کرده است؛ تغییرى که به تدریج بر تقویت عاملیت در مقابل ساختارها براى ایجاد سبک هاى زندگى نوین مى افزاید. این روند نشان از تأثیر عاملان در معنابخشى به سبک زندگى دارد.
منابع:
1. آدلر آلفرد، به نقل از طلیعه خادمیان، سبک زندگى و مصرف فرهنگى، تهران: جهان کتاب، 1388.
2. توسلى غلام عباس، شهریور 1373، ایران فردا ، شماره 13 و14.
3. پوشش زنان در نظام اسلامى، حوراء، اسفند 1385، شماره 23.
8014 & =6726id =www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID//:http
4. رفیع پور فرامرز،توسعه و تضاد: کوششى درجهت تحلیل و تبیین انقلاب اسلامى ومسایل اجتماعى ایران، تهران: انتشار، 1379.
5. زیمل گئورک، "تضاد فرهنگ مدرن"، ترجمه هاله لاجوردى، فصلنامه ارغنون، شماره 18، 1380.
6. فروند ژولین، نظریه هاى مربوط به علوم انسانى، ترجمه على محمد کاردان، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، 1362.
7. گیدنز آنتونى، راه و رسم؛ ترجمه منوچهر صبورى کاشانى؛ تهران، نشر شیرازه، 1378.
8. پیامدهاى مدرنیته، مترجم: محسن ثلاثى، تهران: نشر مرکز، 1380.
9. مرکز اطلاعات و آمار زنان جایگاه زن در نظام جمهورى اسلامى ایران، _شوراى فرهنگى اجتماعى زنان، خرداد 1389.
10. وبلن تورستن ، نظریه طبقه مرفه، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نى، 1383.
Distenection:A social critique of the judgement of ,Bourdieu Piesrre .11 .1984 ,taste,Routledge

پی نوشت ها :

1. کارشناس ارشد و پژوهشگر علوم سیاسى: s_zamani_thyahoo.com
.Life Style .2
.Oxford Dictionary 1990 .3
4. براى اطلاعات بیشتر ر.ک: وبلن تورستن ، نظریه طبقه مرفه، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نى، 1383.
زیمل گئورک، "تضاد فرهنگ مدرن"، ترجمه هاله لاجوردى، فصلنامه ارغنون، شماره 18 ،1380.
فروند ژولین، نظریه هاى مربوط به علوم انسانى، ترجمه على محمد کاردان، تهران: مرکز نشر دانشگاهى،1362.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 309

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.