معنویت و انقلاب اسلامی

این نوشتار به بررسی وضعیت معنویت گرایی در جامعه پرداخته است. توضیح علل دورافتادگی غریبان از معنویت گرایی، بررسی وضعیت ما در این زمینه و توضیح شیوه های سلوک معنوی
شنبه، 20 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معنویت و انقلاب اسلامی
معنویت و انقلاب اسلامی

 

نویسنده: حسین ایزدی



 

نوشتاری در باب رابطه معنویت و انقلاب اسلامی و راه های گسترش تربیت دینی در جامعه

این نوشتار به بررسی وضعیت معنویت گرایی در جامعه پرداخته است. توضیح علل دورافتادگی غریبان از معنویت گرایی، بررسی وضعیت ما در این زمینه و توضیح شیوه های سلوک معنوی از جمله مباحثی است که در مقاله پیش روی مطالعه خواهید کرد.

واژگان کلیدی: معنویت، تربیت، انقلاب اسلامی، سیرو سلوک معنوی و...

یکی از آسیب های در کمین جوامع نشسته عدم توجه به معنویت است. خوشبختانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران سبب ساز توجهی متفاوت با دیگر کشورها به این عرصه شد.
در واقع این نظام تنها نظامی است که به تهذیب و معنویت مردم کشور خود اهمیت می دهد. در عین حال گسترش معنویت در جامعه مقوله ای پیچیده و همراه با دشواری های خاص خود است.
بی گمان وضعیت معنویت گرایی در ایران پس از انقلاب بهبودی جدی یافته است و پیشرفت نموده است؛ هر چند، در این عرصه نیز هم چون هر عرصه دیگری، باید به پیشرفت بیش تر اندیشید.
دراین نوشتار به بررسی زمینه های مانع از رویکرد جدی تر به معنویت می پردازیم. همچنین؛ در ادامه، به مفهوم تربیت عرفانی و نیز برخی از شرایط و ضوابط آن اشاره می کنیم.

ریشه های دوری از معنویت

اگر با رویکردی انسان شناسانه به تحلیل رخدادهای اجتماعی بپردازیم، ریشه بسیاری از تحولات مثبت و منفی پیرامون خود را در سرشت آدمی و اقتضائات طبع او خواهیم یافت. شاید بتوان به تحلیلی ویژه از این کلام نورانی رسول اعظم که فرمود: "انی بعث لاتم مکارم الاخلاق" پرداخت.
تحلیلی بر این مبنا که غایت رسالت ارتقاء انسان در فضایل روحانی و معنوی است و این ارتقاء و کمال همان محوری است که همه پیامدهای مثبت فردی و اجتماعی را در پی خواهد داشت. اگر انسان اصلاح شود جامعه اصلاح می شود. در شرایط مطلوب روابط انسان ها بر اساس انسانیت و فطرت سامان می یابد و بر این اساس کسی به حقوق دیگری تجاوز نمی کند. این که فرموده اند: «حب الدنیا رأس کل خطیئه» بر همین امر دلالت می کند که ریشه های روانی انسان ها است که آن ها را به اقدام های ناروا سوق می دهد و حریص می کند.
طیف های مختلف اجتماع در تخلق به آداب الهی و اسلامی دارای توانمندی های یکسان نیستند. هم چنین شرایط یکسانی در این زمینه ندارد. به طور مثال جایگاه اجتماعی و مسئولیت فرهنگی یک روحانی موجب می شود حداقل هایی که از این فرد انتظار می رود بسیار بالاتر و بیشتر از یک فرد معمولی در جامعه باشد.
در چنین فضایی است که انسان گاه به توجیه اعمال ناپسند خود می پردازد. انسانی که قدرت خویشتن داری در برابر ناپسندی ها را ندارد. نمی تواند به حق خود قانع باشد و دائما در حال تعرض به حقوق دیگران است.
به دیگر سخن انسان و روح و طبع او است که شخصیت و عملکردش را سامان و جهت می دهد و تا این روح تحت کنترل در نیاید آدمی ره به وادی سلامت نمی برد. امروزه در مناسبات مادی میان انسان ها در فرهنگ غربی شاهد کم شدن ارزش های اخلاقی هستیم؛ این کم اهمیت شدن ارزش ها به هر میزان افزایش یابد دیناگرایی رشد پیدا می کند و جوامع غربی، بیش از پیش، در مسیر انحطاط قرار خواهند گرفت.

مفهوم شناسی معنویت و اخلاق- تفاوت های اخلاق و عرفان:

آیا اگر سخن از رشد معنویت در جامعه به میان می آید، مقصود رشد عرفان و سیر و سلوک میان مردم است؟ باید توجه داشت پایبندی به ارزش های دینی و اسلامی دارای سطوح و مراتبی است . آنچه مهم ماست آنکه همه اقشار و طیف های گوناگون یک جامعه نسبت به این ارزش ها توجه داشته باشند. دراصطلاحات علمی اخلاق و عرفان دارای تمایزاتی هستند.

- تفکیک بین مخاطبین اخلاق در جامعه:

باید توجه داشت طیف های مختلف اجتماع در تخلق به آداب الهی و اسلامی دارای توانمندی های یکسان نیستند. هم چنین شرایط یکسانی در این زمینه ندارند. به طور مثال جایگاه اجتماعی و مسئولیت فرهنگی یک روحانی موجب می شود حداقل هایی که از این فرد معمولی در جامعه باشد. هم چنین صلاحیت های اخلاقی که یک مدیر و مسئول در نظام اسلامی باید دارا باشد متفاوت است با یک انسان عادی که مسئولیت مهمی در دست ندارد.

عوامل دوری از معنویت یا عدم پیشرفت های معنوی در جامعه

شاید نتوان به راحتی ابزار و معیاری برای ارزیابی میزان و سطح معنویت در یک جامعه ارائه داد. اما متأسفانه شرایط مقاطع تاریخی نه چندان دور از هم، هم چون دهه های زمانی، شاید بتوان برخی معیارها و نمادهای تعیین کننده در امر معنویت و اخلاق را بررسی نمود. تغییراتی که مردمان کوچه و بازار نیز در گفتگوهای روزانه خود به آن اشاره می کنند.
برخی از این شاخصه ها عبارتند از: تغییر در سبک زندگی، رشد مصرف زدگی، تجمل گرایی، اشرافی گرایی، کمرنگ شدن رعایت احترام ها در مناسبات مردم با یکدیگر، عدم توجه به مناسبت های مقدس مذهبی درجشن ها و شادی ها، کم رنگ شدن التزام به مناسک دینی- کاهش رویکرد جامعه به هر یک از این موارد نشانه کم رنگ شدن معنویت و توجه جامعه به مواردی از این دست بیانگر گسترش معنویت گرایی در سطح جامعه است.
واقعیت آن است که نمی توان به راحتی به احصاء و برشمردن همه ی عوامل مؤثّر در این زمینه پرداخت، چرا که هم عومل و متغیرهای بسیاری در این زمینه دخیل هستند و هم بسیاری از این متغییرها محسوس و قابل مشاهده نیستند و در طول یک سلسله علل قرارگرفته و از فاصله ای بعید در حال نقش آفرینی هستند اما می توان به برخی از این موارد از باب نمونه اشاره کرد.
در یک تقسیم بندی کلی می توان تغییر در میزان معنویت جامعه را در دو عامل کلی جستجو کرد، عوامل درونی و عوامل بیرونی.

عوامل بیرونی:

عوامل بیرونی یعنی تأثیرات فرهنگی ای که از جانب فرهنگی مهاجم و یا غیرخودی به یک جامعه تحمیل می شود. این تحمیل فرهنگی گاه برنامه ریزی شده است گاه در ارتباط دو جامعه و فرهنگ با یکدیگر به وجود می آید.

1- سلطه فرهنگی تمدن غرب و روح دنیای مدرن:

نوع اول اثرگذاری عوامل بیرونی برجامعه اسلامی عبارت است از تأثیرات فرهنگ و دنیای مدرن بر فضای عمومی جهانی است. این تأثیر از جنس تاثیرگذاری های فرهنگی است. در واقع هر تمدنی در جایگاه قدرتمندی قرار بگیرد. نسبت به دیگرفرهنگ ها از همین جنس تأثیرات را خواهد داشت. این نوع اثرگذاری فرهنگی که از آن به تأثیرات تمدنی یاد می کنیم بر اساس توهم غلبه و اعلام برتری یک تمدن بر سایر تمدن ها دنبال می شود واقعیت آن است که هنگامی که یک یا چند کشور و پس از آن یک منطقه جغرافیایی خاص در برخی زمینه ها به پیشرفت هایی دست پیدا می کند. این پیشرفت لزوماً برای دیگران مناسب نیست. این کشورها که با هم یک تمدن را تشکیل می دهند، دارای یک هویت منسجم و ماهیت شکل یافته فکری و فرهنگی میشوند؛ یعنی می توانند به صورت سازمان یافته طرح نانوشته پیشرفت و توسعه را در اختیار جامعه جهانی قرار دهند.
در این میان فرهنگ و تمدن مسلط از طریق مختلف بر دیگر فرهنگ ها مؤثّر خواهد بود. یکی از این طرق تاثیر گذاری وضعی است. این تأثیرگذاری به این صورت است که گاه به لحاظ این که دیگر جوامع دچار خودباختگی فرهنگی می شوند. به الگوبرداری غیرمستقیم و ناخواسته به الگوبرداری غیرمستقیم و ناخواسته از فرهنگ برخوردار از سلطه روی می آورند. در این نوع اثرگذاری لزوماً خود غرب برنامه ریزی ویژه و مستقیمی را برای ایجاد سلطه انجام نمی دهد؛ بلکه شکل گیری آن حاصل خودباختگی فرهنگی کشورهای تأثیرپذیراست.
واقعیت آن است که این اشتباه است اگر گمان بریم اثر گذاری ناصحیح تمدنی لاجرم، اجتناب ناپذیر و غیرقابل کنترل و مهار است؛ چرا که چنین نگاهی به معنای پذیرش نوعی جبر تاریخی است که ما را در موضع انفعال قرار می دهد. این رویکرد به هیچ روی قابل پذیرش نیست و نه تنها فلسفه تاریخ اسلامی آن را رد می کند؛ بلکه شواهد بسیاری از تاریخ بشریت گواه بر آن است که انسان می تواند شرایط تاریخی را با اراده خود تغییردهد. این دقیقاً همان کاری است غربیان با آغاز دوران مدرن انجام دادند و مسیرتاریخ غرب مسیحی را به سمت راهی جدیدی عوض کردند. این نگاه را برخی نویسندگان غربی نیز دنبال و تئوریزه کرده اند. آلوین تافلر در کتاب موج سوم به این امر اقدام نموده است. به گفته برخی تحلیل گران وی به جای پیش بینی تاریخ به ترسیم تاریخ خود خواسته پرداخته است.
عوامل بیرونی یعنی تأثیرات فرهنگی ای که از جانب فرهنگی مهاجم و یا غیر خودی به یک جامعه تحمیل می شود. این تحمیل فرهنگی گاه برنامه ریزی شده است گاه در ارتباط دو جامعه و فرهنگ با یکدیگر به وجود می آید.

2. معنویت ستیزی و معنویت گریزی در زندگی مدرن:

راه دیگر اثرگذاری تمدن غرب بردیگر جوامع، برنامه ریزی جهت تشدید و تقویت احساس ویژه حقارت در میان ایشان از جانب غرب است. همه فرهنگ ها، بر این اساس و به دلیل رویکرد تبلیغی غربیان، حس می کنند که نسبت به فرهنگ مسلط حقیر و کوچک شده اند و این تنها غرب است که بر مسند بزرگی تکیه زده است.
تقویت این احساس برای غرب منافع مادی بسیاری در پی خواهد داشت؛ چه آنکه در چنین شرایطی سرمایه های مالی و انسانی دیگر جوامع در خدمت غرب قرار می گیرد و به سوی ایشان سرازیر می شود؛ ابزارهایی هم چون رسانه، هنر، سینما، شبکه های ماهواره ای و دهه ها ابزار دیگر در تکاپو هستند تا این احساس را رشد داده و مانع بیداری مردمان شوند. نوع فعالیت این ابزارها، فعالیت های تخدیری است؛ یعنی هر چه می توانند امکان تمرکز و تأمل در برابر واقعیت انسان و جهان و دنیا را از مخاطب خود سلب می کنند و هر نوع تفکری را، که به بیداری انسان بیانجامد و او را به اندیشه وادارد، از ذهن وی دور می سازند.

3. ماهیت غفلت آفرین تمدن مدرن:

بنابر آنچه آمد نوع مناسبات فرهنگی میان فرهنگ مسلط با دیگر فرهنگ ها مایل به گسترش احساس ضرورت پیروی و تشبه به فرهنگ مسلط در میان دیگر فرهنگ ها است. حال باید به تحلیل ماهیت فرهنگ مسلط پرداخت، در اینجا باید پرسید که اساساً این فرهنگ دارای چه ویژگی هایی است و این ویژگی ها به نفع بشریت تمام می شود و یا بشریت را از مسیر انسانیت خارج می کند؟
با تحلیل فرهنگ و روح حاکم بر فضای مدرنیته به این نتیجه می رسیم که این فرهنگ معنویت گریز و گاه معنویت سیتز است. معنویت گریزی یا معنویت ستیزی مدرنیته در مبانی فکری آن نهفته است. غرب، با رنسانس، انسان را محور هستی قرار داد. نقاشی های دوره رنسانس، بیانگر اصل تصویر گری انسان است و به یک معنا نماد انسان گرایی که غرب او را محور تمدن خود قرارداده است انسانی است که همه قله های او این جهانی است. چنین انسانی، به دلیل این جهانی شدن، در خواسته هایش تفاوتی با دیگر حیوانات ندارد؛ هر چند که تفاوت های ظاهری وجود داشته باشد.
غرب انسان لذت گرا را محور خود می داند. انسانی که به هر طریقی باید در این چند روزه حیات خویش از زندگی و از هر چه شهوات او می طلبد لذت ببرد. انسان اگر با پایان حیات در این دنیا به آخر خط زندگی می رسد. دلیلی ندارد که به امری غیر از لذت پایبند باشد. از سویی زندگی دنیایی پیچیده در سختی ها، ناگواری ها و دشواری ها است. اگر تمدن مدرن نتواند این ناملایمات را کنترل کند پس باید زمینه فراغت خیال انسان و بی توجه شدن او را به اطراف فراهم آورد. به این ترتیب انسان به هرمیزان که راحت تر، آرام تر و غافل تر باشد با آسایش تر خواهد بود.
به این ترتیب فرهنگ غفلت در دل تمدن غرب تئوریزه شده است. در چنین شرایطی است که هر کس بخواهد به فرهنگ غرب شبیه شود باید خود را برای غفلت از جهان و تحولات آن و بیش از همه غفلت از انسان و آینده ی وی آماده کند. وقتی در این تمدن پاسخ روشنی برای حیات پس از مرگ وجود ندارد و مرگ پایان زندگی است، طبعاً هر فکرکردنی به پس از مرگ تنها خیال را آشفته و زندگی را به کام انسان تلخ می کند. در چنین فضای ناصحیحی است که اساساً باید از اصل دنبال آن چنین تفکراتی نرفت و خود را به دشواری و رنج و تعب نیانداخت.

عوامل درونی:

عوامل درونی به مجموعه عواملی اشاره دارد که در اثر سوء رفتار ما، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، موجب رو به ضعف و کاستی نهادن معنویت در سطح جامعه می گردد. این اقدامات بر دو نوع اند. برخی اقدامات سلبی اند و برخی ایجابی؛ یعنی گاه باید اقداماتی می کردیم و تدبیرهایی به کار می بستیم تا تأثیراتی فرهنگی کنترل شوند. و گاه برخی اتفاقات ناگوار فرهنگی نتیجه منطقی و مستقیم یک اقدام و تصمیم و عملکرد اشتباه بوده است.

- رویکردهای ما در حوزه مدیریت فرهنگی:

برخی از رویکردهای مادر حوزه مدیریت پیامدهای نادرستی را سبب شده است. دلیل بسیاری از این نوع تصمیمات کلان عدم وجود مدل اسلامی در عرصه های گوناگون بوده است به برخی از این موارد اشاره می کنیم:

- شهرسازی مدرن و پیامدهای فرهنگی:

مدل طراحی شهرها اثر مستقیمی در فرهنگ جوامع می گذارد در شهرسازی های سنتی و دوران تمدن اسلامی شهرها با محوریت مساجد بنا می شدند. در هر محله یک سقاخانه وجود داشت که مردم هنگام گرفتاری ها نذورات خود را در آنجا انجام می دادند. نمادهای به کارگرفته شده در بناها از اسلیمی ها و خطوط منحنی و نقش و نگارها همه دارای پشتوانه های معرفتی و تعاریف عرفانی و اسلامی بود.
مجموع نمادها در محیط پیرامونی انسان دا ئماً پیام هایی متناسب با خود را انتقال می دهد و در شکل گیری سبک زندگی او بسیار مؤثّر است. این انسان روزانه با صدای اذان از خواب بیدار می شود حتی کارهای خود را با ساعت نماز تنظیم میکند. وجود مسجد و سقاخانه و اموری این چنین که پیرامون وی را پر کرده است ذهن او را به صورت غیرمستقیم با مفاهیم و مسائل دینی درگیر می کند.
اما در شهرسازی مدرن دیگری محورت توسعه ملحه ها و شهرها مساجد نیستند؛ این مراکز خرید و بنگاه های تجاری و اقتصادی هستند که دارای محوریت شده اند. نوع طراحی ساختمان ها و بلند مرتبه سازی و برج سازی ها بر اساس الگو ها و مدل های معماری مدرن و پست مدرن صورت می پذیرد. نمادهای به کارگرفته شده نه تنها پیام های اسلامی ندارد؛ بلکه القاء کننده نوع زندگی غربی است. مخاطب با دیدن ساختمانی که مشابه آن را تنها در فیلم های آمریکایی و اروپایی دیده است؛ به صورت ناخودآگاه، نوع پوشش و سبک زندگی غربی را، که متناسب با آن محیط اجتماعی است، اختیار می کند.
شهرسازی مدرن، که بر اساس جذابیت های ظاهری شهرهای غربی صورت گرفته است پیامدهایی از این دست را در جامعه سبب می شود. طبعاً لازم است اندیشمندان و متخصصین این عرصه برای تولید مدل های نوین شهرسازی بر اساس آموزه های و فرهنگ دینی و البته متناسب با شرایط و زمانه و روزگار جدید ترغیب و تشویق شوند.

- اصالت (توسعه) بر اساس الگوی غربی:

پرسش اساسی آنجا است که مقصود از توسعه چیست؟ توسعه بر اساس کدام تعریف و مدل؟ آیا توسعه و پیشرفت یعنی تشبه به کشورهای مدرن و اروپایی؟ آیا توسعه یعنی پیروی از استاندارها و شاخص های توسعه ای سازمان ملل؟ آیا این شاخص ها دارای هماهنگی با آموزه های دینی و با آرمان شهراسلامی هستند؟ نسبت غنی و فقیر در جامعه توسعه یافته غربی چیست؟ سیاست های لیبرالی اقتصادی که به شکاف طبقاتی دامن می زند قابل قبول است؟ جایگاه رشد دینی و معنوی در این مدل توسعه کجا است؟

- حوزه های علمیه و معنویت:

برای رشد معنویت در یک جامعه باید به وضعیت منابع اصلی مراجعه کرد. حوزه های علمیه شیعی همواره در طول تاریخ مهمترین منابع تأمین و توزیع معنویت به اجتماع و جامعه شیعی بوده اند. در تاریخ حوزه های علمیه همواره با نام ها و چهره های درخشانی روبرو هستیم که نه تنها خود به نورافشانی و معنویت پراکنی پیرامون خود مشغول بوده اند؛ بلکه با تربیت شاگردانی مستعد این معنویت را به طور سازمان یافته به لایه های گوناگون جامعه اشاعه داده اند.
امروزه نیز هستند بزرگان عرفان و اخلاق که این مسیر تاریخی را ادامه دهند و این رسالت را به دوش بکشند. طبعاً باید به این افراد مراجعه کرد و از محضر اساتید اخلاق بهره جست. یکی از محوری ترین و شاید اساسی ترین رکن ها در آن سلوک عرفانی معنوی عنصر "توجه و تذکر و حضور" است.

ضرورت مهندسی ارتقاء معنویت جامعه در برنامه ای بلند مدت:

جهت ارتقاء رویکرد به معنویت باید، در افقی کلان نگر، اقداماتی در دست کار قرار گیرد. ذیلا به برخی از این موارد اشاره می کنیم. تلاش ما ارائه راهبردهایی است که می تواند در مقیاس ملی اثر گذار واقع شوند.

1- ضرورت تحول در مدل های تربیتی:

مبارزه با فرقه های منحرف که دست پنهان ابلیس را، که در دوره های گذشته دیده نمی شد در عصر و زمانه ما پیدا و آشکارکرده است، از جمله تلاش هایی است که باید در دستور کار قرار گیرد. گسترش این فرقه های نوظهور، ادیان خودساخته ی بشری، عرفان های سکولار، فرقه های پرشمار شیطان پرستی و انحرافات جنسی، همه و همه، گویای اقدام همه جانبه جریان طاغوت شیطانی برای برهم زدن نظام معنوی زند گی بشراست، هر چند آن ودیعه ی الهی و سرّ مستودع، حضرت ولی عصر (ع)، طبق وعده ی تخلف ناپذیر و سنت حتمی و لا یتغیّر الهی خواهد آمد؛ اما آیا ما هیچ وظیفه ای نداریم؟ و آیا ما در برابر نسل ها و انسان ها مسئول نیستیم و می توانیم بگوییم ما وظیفه ای بر عهده خود حس نکرده ایم؟ شرایط جدید اقتضاء می کند که اولیاء الهی گام در مسیری تازه نهاده و به مقابله ای نظام یافته با جریان طرفدار نگاه های ابلیسی بپردازند. از جمله تلاش هایی که در این فضا لازم است انجام پذیرد شاگردی در محضر اهل نظر و معنا و درس آموزی اخلاقی از ایشان است.
در ادامه به برخی تلاش ها که در مسیر کسب معرفت و اخلاق از منابع اخلاق باید در دست قرار گیرد اشاره می کنیم:

- شرایط دست یابی به استاد

دراین موضوع که طالب راه حق و حقیقت باید دست در دست استادی راه رفته و معتمد بگذرد تردیدی نیست؛ اما پرسش آنجا است که فرد مبتدی چگونه باید به استاد دست یابد؟ در این موضوع حداقل چهار نظر وجود دارد:
1- استاد را باید با جستجو بدست آورد؛
2- استاد باید حواله شود و به جستجو کردن نیازی نیست؛
3- استاد را باید با توسل و برخی دستورالعمل ها یافت؛
4- سالک باید به وظیفه خود عمل کند، اگر نیاز باشد استاد می رسد.
غیراز مسیر اول، دیگر راه ها به استاد منتهی نمی شود، و اگر به استادی با یکی از سه نظر دیگر برسیم، او به همان دلیل اول از قبول شاگرد سر باز می زند. در عمل به راه اول آتیه روشنی پیش روی فرد قرار دارد. یا آنقدر تلاش و پشت کار دارد تا ادامه دهد و بالاخره خود را به جایی یا کسی برساند، یا پس از مدتی تلاش و مجاهده انگیزه هایش افول می کند و به داشتن یک زندگی اخلاقی ساده بسنده می نماید.
البته در عدم پذیرش شاگرد و سخت گیری های ابتدای راه تأملات و نکاتی نیز از سوی بزرگان و اولیاء الهی وجود دارد. برخی بر این باورند که بسیاری از کسانی که ابراز تمایل به ورود به مسیرسلوک و آموزش اخلاق عملی به صورت جدی و تخصصی را دارند از شرایط برخوردار نیستند و بر اساس برخی احساسات زودگذر و عطش های مقطعی چنین ابراز علاقه هایی می کنند. این عطش چون واقعی نیست، پایدار نیز نخواهد بود. لذا باید با به تأخیر انداختن پذیرش فرد و منتظر نگه داشتن او این شرایط را تغییر داد و وی را محک زد که تا چه میزان استقامت دارد.
برخی نیز بر این نظرند که سنت هدایت الهی تعطیل بردار نیست و اگر کسی حقیقتاً طالب باشد راه های هدایت به خواست خدا پیش روی او گشوده می شود. این هدایت الزاماً به معرفی یک استاد راه نیست؛ بلکه می تواند از طریق مختلف فرد مرتباً به یاد حضرت حق بیفتد. برخی نیز بر این باورند که با تغییرات در شرایط زمانه دیگر امکان رشد های معنوی مانند سابق نیست. این انتفاء نه به معنای تعطیلی سیر و سلوک، که دال بر ندرت و قلت این پدیده است. برخی از بزرگان ابراز ناامیدی نسبت به شرایط موجود می کنند. این افراد به دلیل آن که نمونه هایی از تلاش ها و مجاهدت های اولیاء گذشته را دیده اند، درنظرشان خرده ابراز عطش های افراد تازه وارد جلوه ای ندارد.
برخی دیگر نیز بر این باورند که زمان هدایت و تحول معنوی برای هر فرد زمان خاص و ویژه ای است که قابل تقدیم و تأخیر نیست. اگر پیش از موعدی که بنا بر شرایط روحی و پیرامونی فرد اقتضاء می کند او را در این مسیر وارد کنیم یا به نتیجه مطلوب دست نمی یابد و یا این دست یابی ناقص خواهد ماند. لذا باید منتظر بود تا فرد خود به زمینه و زمانه ی مناسب نزدیک شود.
حال باید چه کرد؟ افراد مبتدی را به همین دلایل رها کرد تا به قابلیت برسند؟ آیا نمی توان با یک رصد و ازخود گذشتگی بیشتر عده ای را واقعاً پذیرفت. البته با تمام دقت هایی که لازم است به کار بسته شود، اما تنها به یک تغییر رویکرد ملتزم شد و آن این که بسیاری از این افراد حداقل های صدق دعوی را دارند و از بد حادثه به پناه آمده اند، نه در پی حشمت جاه بوده اند. از سویی واقعاً به هر فرد برای نپذیرفتن تمام شرایط و مراحل لحاظ شود؛ نه اینکه بر اساس یک مبنا و پیش فرض کلی از ابتدا همه مردود فرض شوند.

چگونه باید سالک را در مراحل به پیش برد؟

بزرگان طریق سلوک به درستی بر اصلی اعتقاد دارند و به آن پایبند هستند که تا سالک نتیجه دستورات قبلی را نیاورده است، نباید و نمی توان به او سخن تازه ای گفت. این مبنا بسیار متین و منطقی است. در این میان ملاحظه ای نیز وجود دارد. آیا استاد خود را نسبت به نتیجه آوردن و نیاوردن این فرد مسئول می داند؟ آیا تمام وظیفه برعهده ی متربی است یا مربی نیز نقش هایی را در این زمینه برعهده دارد؟ به نظرمی رسد با توجه به شرایط پیچیده ی دنیای مدرن بنا بر یک اصل اولی وجود غفلت بیشتر از وجود حضور در زندگی سالک است. وقتی عوامل غفلت بیش از گذشته شده است، استاد موظف است شرایط حضور و توجه را بیشتر از گذشته برای سالک فراهم آورد. توجه آفرینی روش هایی دارد که به آن اشاره می شود:

1- تلنگر زدن و تنبه دادن:

برخی از بزرگان از تذکر دادن به سالک نسبت به تخطی او از وظایف خودداری می کنند. این خودداری دلایلی دارد؛ از جمله این که استاد نمی خواهد راه رشد طبیعی وی را مسدود نماید. با این حال اگر استاد هر از چند گاهی فرد را متنبه و متوجه وضعیتش نماید، تا او احساس کند چشم ناظری با دلسوزی به او می نگرد و منتظر پیشرفت او است، انگیزه ها و تلاش هایش بیش تر می شود. این تذکر هر چند بر اساس اخبار از مغیبات نبوده باشد و به پرس و جو کردن از حال وروز او اکتفاء شود سازنده است. مهم این است که برای سالگ این حس به وجود آید که استاد مراقب او است؛ نه اینکه به جای او مراقبه می کند. این احساس اگر به وجود آید فرد بیشتر توجه خود را بر رشد ها و اعمال معنوی متمرکز می نماید.

2- باید در برنامه سالک از مبتدی تا منتهی شرایط خلوت و عزلت های مقطعی را برای فرد به وجود آورد.

شرایطی که به او اجازه می دهد کمی از روزمرگی فاصله گرفته و به خویشتن خویش متوجه شود. صرف وجود ذکر و ورود در اوائل راه، راهگشا نبوده وباید ابتدا عمق های درونی سالگ را تقویت نمود. بسیاری از برنامه های سلوکی خالی از خلوت است، و شاید این بر اساس یک تأمل و دقت بوده باشد؛ اما باید توجه داشت که روی سالک را باید با خلوت (و نه گوشه نشینی های مذموم) آشنا ساخت؛ چرا که هر چه از سرمایه های معنوی حاصل می شود در این حالت بوده و این حالت است که عمق درونی و روحی را در پی دارد.

3- تعامل مستمر بین استاد و شاگرد و شاگردان مبتندی با شاگردان منتهی:

یکی از عناصر غفلت آفرین دورشدن سالک از استاد و یا سخت بودن دسترسی به استاد است. سالک حس می کند تا در محضر استاد خود قرار دارد، متوجه و متنبه است؛ ولی با فاصله گرفتن از استاد از خود نیز فاصله می گیرد. دشواری دسترسی به استاد و یا سختی برقراری ارتباط بین سالک و استاد موجب کم رنگ شدن انگیزه ها و کم رمق شدن گام های سالک در مسیر سلوک می شود. از سویی شاید کثرت تعداد شاگردان امکان برقراری ارتباط مستمر را برای استاد فراهم نسازد (که این نقیصه به هیچ روی پذیرفتنی نیست و باید با تدبیر مدیریت شود؛ چرا که تأثیری مستقیم در امر تربیتی می گذارد) لذا استاد می تواند ارتباطی میان شاگردان قدیمی و شاگردان متأخر برقرار سازد تا هم نوع ارتباطات فرد کنترل شده باشد و هم از تجربه های این افراد بهره ببرد. یکی از کارآیی های ارتباط با شاگردان قدیمی بهره بردن از ریزه کاری هایی است که ایشان در خلال سال ها از روش استاد خود یافته اند و می توانند راه را برای فرد کوتاه تر کنند و نکاتی را که شاید خود به راحتی بدان ها دست پیدا نکند به او متذکر شوند.
از سوی دیگر کنترل نوع و جنس ارتباطات سالک دارای اهمیت است. هر چند این کنترل بالجمله نه مقدوراست و نه مطلوب، اما پدید آوردن شرایط تعامل با این دست افراد به او در انتخاب نوع ارتباطات جهت می دهد. البته باید توجه داشت این ارتباط نمی تواند جایگزین ارتباط با استاد باشد و تنها به عنوان یک راهکار برای پرکردن مقداری از خلاء ارتباطی قابل توصیه است؛ لذا باید استاد زمان معینی را برای ارتباط و گفت وگو با شاگرد فراهم آورد.

4- نظارت بر ابعاد گوناگون زندگی سالک:

برخی از اساتید تنها به دادن دستورالعمل های کلی بسنده کرده و تنها در ناحیه عبادت برنامه هایی را به فرد می دهند. باید توجه داشت که مجموع متغیرهایی که در زندگی عبادی و سلوکی سالک نقش آفرین و اثر گذاراست؛ بسیار زیاد است. نوع و حجم برنامه درسی و علمی، نوع جایگاه و اقدامات اجتماعی، نوع تعاملات اجتماعی و خانوادگی، متأهل بودن یا مجرد بودن، و ده ها عامل دیگر همه اموری هستند که در زندگی سلوکی نقش مستقیم ایفاء می کنند و باید تحت هدایت و مراقبت قرار گیرند. گاهی حجیم بودن یک برنامه درسی به فرد اجازه نشاط در عبادت را نمی دهد. گاه مجرد بودن و عدم تأهل عامل و مانع اصلی پیش روی فرد است. این عوامل باید مورد برنامه ریزی استاد قرارگیرد تا امر تربیت با نشاط و استواری به پیش رود.

5- تأمین نیازمندی ها و مقدمات فکری سلوک:

بسیاری از افرادی که گام در راه سلوک می گذارند تا مدت ها با معانی صحیح و روش های دقیق ابتدائیات راه آشنا نیستند و در درس های اخلاق جز توصیه هایی کلی نمی شنوند. بسیاری از افراد نمی دانند هدف و معنای سلوک چیست؟ در این راه به دنبال چه هستیم؟ مراحل و مراتب و دورنمای این مسیر چیست؟ معنای صحیح مراقبه و روش ها و ریزه کاری های آن در هر مرحله چگونه است؟ نوع مناسبات استاد و شاگرد باید چگونه باشد؟ چگونه باید از استاد بهره برد؟ در این مسیر باید از خود چه انتظاری داشت و معیار ارزیابی پیشرفت معنوی چیست؟ و ده ها پرسش کلیدی دیگر که اگر سالک با آن ها آشنایی نداشته باشد مسیر را به سهولت و سلامت طی نخواهد کرد. تأمین این نیازمندی های فکری بر عهده استاد است.

ضرورت ساماندهی نظری مکتب های تربیتی:

هر مکتب و ممشای تربیتی برای خود دارای اصول و کلیات نانوشته ای است که بر اساس آن به تربیت نفوس مستعده که بر اساس آن به تربیت نفوس مستعده می پردازد. امابه نظر می رسد در این زمینه نیازمند سازماندهی نظری و نظریه پردازی هستیم. چرا که ظاهر برخی جریان ها دارای آشفتگی هایی است که شاید در طولانی شدن مسیر تربیت اثرگذار باشد. هر چند مکاتب گوناگون تربیتی عرفان اسلامی دارای یک سری اصول و کلیات مشترک هستند؛ اما هر یک برنکته ای تربیتی اصرار و تأکید داشته و آن را به عنوان محور تربیت قلمداد می کنند.
به برخی رویکردها در اینجا اشاره می کنیم:
- تأکید بر مراقبه، کلید سعادت در مراقبه است؛ هر چه مراقبه دقیق تر، تعالی بیش تر؛ به این ترتیب دائما باید احساس حضور را در خود تقویت کرد؛
- تأکید بر ریاضت های شرعیه و دشواری دادن به نفس و مخالفت با خواسته های مباح آن؛
- تأکید بر ذکرهای سنگین در ابتدای راه تا کم کم آمادگی هایی حاصل شود؛
- تأکید بر شناسایی و مبارزه با رذائل اخلاقی و سعی در تخلق به صفات حمیده؛
- تأکید بر سلوک ولایی و پیمودن راه از طریق توسل به اهل بیت (ع) و مداومت بر روضه ی سیدالشهداء(ع)؛
- تأکید بر مسیر محبت الهی و عشق ورزیدن به خدا و سعی در تقویت محبت.
هر یک از این تأکیدها در جای خود پسندیده و راه گشا است؛ اما گام بعدی در هر یک از این مسیرها چیست؟ آیا این نوع ورود و این تأکید محوری بهترین راه است؟ آیا نسبت به اصول و فروع برنامه اخلاقی سالک پاسخ های روشنی متناسب با کلیات هر مبنا وجود دارد. همین تفاوت ها است که ایجاب می کند با مطالعه ی همه مکاتب تربیتی و تبیین اصول و فروع هر یک اقدام به تدوین نظام ها و مکاتب تربیتی نمود. چه آن که نمی توان به بسیاری از این مشرب ها نام مکتب و نظام تربیتی اطلاق کرد. زیرا اصول و چارچوب روشن و مشخص برای خود تعیین نکرده اند.

طرح عملیاتی برای احیای تربیت اخلاقی در حوزه های علمیه:

خوشبختانه حوزه هم چنان برخوردار از سرمایه های عرفانی و اخلاقی است. شاید نمونه هایی از اعاظم عرفان که در سابق بودند، دیگرنباشند؛ اما این به معنای تهی شدن حوزه از سرمایه های ارزشمند عرفانی نیست. هنوز هم در حوزه قم و شهرهای کوچک و بزرگ میراثی گرانبها از اولیاء الهی وجود داردند. به نظر می رسد اگر امر تربیت در حوزه ها با متقاعد ساختن افراد ذی صلاحیت و شناخته شده برای این امر دارای یک نظام و سازمان یافتگی شود می توان امید داشت در آینده ای نه چندان دور شاهد گسترش هر چه بیشتر سنت تربیت و بالندگی در امور معنوی باشیم. البته ایجاد این اجماع و توافق و موارد آن دارای ریزه کاری ها و تأملات و دقت هایی است که اشاره خواهد شد.

- مناسبات (حوزه و جامعه) و رشد معنویت:

یکی از اساسی ترین عوامل رشد معنویت در جامعه تعامل مردمان و عالمان است. در این تعامل عناصری وجود دارد که سازندگی اخلاقی به همراه دارد. مردم در تعامل با یک عالم به دین توجه پیدا می کنند؛ پرسش هایی پیرامون دین خود را مطرح می کنند و از رفتار عملی عالمان الگوی زندگی و حیات دینی برداشت می نمایند. در واقع پیوند زندگی جامعه با عالمان به طور طبیعی رشدهای دینی و معنوی را به همراه دارد.
وجود یک عالم برجسته در یک شهر پیامدهای متعدد فرهنگی به همراه دارد. این عالم برای مردم مرجع دینی و پاسخگوی نیازهای معنوی و دینی مردم و برای طالبان علم موجب تشکیل حوزه های علمیه و تربیت طلاب با تخصص و تعهد است. اجتماع چنین ظرفیت هایی پیرامون یک عالم موجب آن می شود که او به تنهایی تبدیل به یک رسانه ی مذهبی در یک منطقه شده و پیام دین داری را به اقصی نقاط آن منطقه برساند. در گذشته که تعداد افراد جامعه کمتر، اجتماع ها کوچک تر و عالمان برجسته تری در شهرها مستقر بودند، این ارتباط بیش تر و مؤثّرتربود.
با گذشت زمان، متاسفانه، سنتی که در گذشته میان عالمان وجود داشت به فراموشی سپرده شد. در گذشته عالمان پس از طی مراحل عالیه علمی و عملی به تبیین آموزه های دینی بین مردم دیار خود می پردختند؛ ولی امروزه کمتر می توان هجرت عالمان را به شهرهای کوچک خود مشاهده کرد. این نیز عاملی دیگر برای کم بهره مند شدن جوامع از عالمان است. در واقع یکی از محوری ترین عوامل رشد معنوی مردم شهرها، در دوره ای نه چندان دور، حضور علمای عالم در بین مردم و تربیت ضمنی مردم در اثر نفس تعامل و رفت و آمد با این عالمان بود.
منبع: حسین ایزدی (1391) خرد نامه همشهری شماره 96 کاری از گروه مجلات همشهری



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.