کودتای سوم اسفند سال 1299 هـ ش

شروع جنگ جهانی اول و ورود به ناخواسته های ایران به این جنگ، زمینه های سوء استفاده ی بیگانگان را از موقعیت ایجاد شده برای نفوذ در ارکان کشور و غارت منابع و معادن سرشار آن هموار نمود و به دلیل ناتوانی حاکمان
دوشنبه، 20 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کودتای سوم اسفند سال 1299 هـ ش
کودتای سوم اسفند سال 1299 هـ ش

نویسنده: عباس رمضانی



 
شروع جنگ جهانی اول و ورود به ناخواسته های ایران به این جنگ، زمینه های سوء استفاده ی بیگانگان را از موقعیت ایجاد شده برای نفوذ در ارکان کشور و غارت منابع و معادن سرشار آن هموار نمود و به دلیل ناتوانی حاکمان ایران، هرج و مرج اکثر نقاط کشور را فرا گرفت و ایران را با بحران جدی مواجه ساخت. رویارویی مردم با سلطه ی دشمنان و ظلم و ستم شاه و درباریان، عرصه را برای آغاز نهضت های انقلابی کوچک و بزرگ در جای جای کشور فراهم کرد و در این راه رهبران نهضت ها و پیروان و معتقدان آن ها تلاش های گسترده ای برای عملی شدن اهداف خود شروع کردند.
طولانی شدن عمر بعضی از نهضت ها، نداشتن امکانات و تجهیزات کافی، بروز اختلاف بین سران تشکل ها، دور بودن هدف نهایی، ناتوانی و کم حوصلگی علاقه مندان در تحمل مشکلات و صبر و بردباری کم آنان و از همه مهم تر، سیاست خصمانه و تحقیرآمیز دولت های استکباری، سبب شد تا علی رغم پیشرفت های فوق العاده ی برخی از نهضت ها، این خیزش ها قادر به تسلط کامل بر کشور نشوند. در این خصوص نه تنها دشمنان خارجی، بلکه بعضی از صاحب منصبان ایرانی نیز هرجا موقعیت و پیشرفت چمشگیری نصیب نهضت ها می شد، تلاش های خود را برای خنثی سازی آن ها مضاعف می کردند.
پس از شکست موافقان قرارداد1919 ایران و انگلیس و روشن شدن نتیجه ی نهایی، مبنی بر تصویب نشدن آن در مجلس شورای ملی و توفیق نیافتن انگلیس برای بهره برداری از مفاد قرارداد، این کشور آن را کنار گذاشت و تفکر جدیدی را به حاکمان خام ایران منتقل کرد. هیأت دولت یاران و فرماندهان نظامی در اثر الغای این طرز فکر به جان هم وطنان و فرزندان کشور خود افتادند و نهضت های انقلابی را یکی پس از دیگری سرکوب و خاموش کردند و یا بر سر راه تداوم کار آن ها موانع و مشکلات جدی قرار دادند. آن ها در برابر توطئه های دشمنان لحظه ای نیندیشیدند که چرا با دست خود، در حال نابودی وطن خود هستند؟ یا مخالفت آن ها با نهضت جنگل و انقلابیون و آزادی خواهانی که جز سربلندی و عزت و استقلال ایران اندیشه ی دیگری ندارند، برای چیست؟
در این زمان، تقریباً انگلیسی ها یکّه تاز میدان بودند. زیرا روس ها بعد از انقلاب اکتبر 1917، مشغول سامان دهی اوضاع داخلی خود بودند و شمال ایران را تخلیه و آن مناطق را ترک نمودند. گذشته از روس ها، کشور دیگری هم در ایران حضور نداشت و تهدیدی متوجه آن ها نبود. بنابراین با بررسی هایی که از سوی انگلیسی ها انجام شد، این نتیجه به دست آمد که باید کار حکومت قاجار خاتمه یابد و سلطنت ایران تغییر کند. اگر بگوییم انگلیسی ها این نتیجه را ظرف چند ماه به دست آورده بودند، به خطا رفته ایم؛ چون سیاست آن ها در قبال ایران به قدری خصمانه و حساب شده بود که همیشه پیش بینی های لازم را داشتند و از سال ها قبل نقشه های خود را آماده می کردند تا در زمان مقرر به مرحله ی اجرا در آوردند. تغییر حکومت و سلطنت برای آن ها کار ساده ای بود زیرا برای همه چیز این تصمیم فکر کرده بودند. انگلیسی ها خوب می دانستند که برای تغییر سلطنت لازم است یک سیر منطقی و تدریجی را دنبال کنند، از این رو کودتای 1299 را زمینه ساز هدف اصلی در تغییر سلطنت تلقی کردند و دست به کار شدند.
سید ضیاء الدین طباطبایی (1) و رضاخان، دو کاندید و عامل برای اجرای کودتا بودند، طباطبایی یک چهره ی سیاسی و رضاخان (2) یک چهره ی نظامی بود که به توصیه ی یک ژنرال انگلیسی به نام «آیرون ساید» به عنوان عامل اصلی کودتا معرفی شد و مورد قبول نیز واقع گردید. تغییر مکرر کابینه ها در این ایام و ناموفق بودن همه ی آن ها هم یکی از سیاست های مورد نظر انگلیس بود. آن ها حتی برای اجرای نقشه های خود به اصطلاح برقراری امنیت، کابینه ی سپهدار را که خودش گیلانی بود، روی کار آوردند تا با توجه به این ویژگی، او بتواند نهضت جنگل را به هر نحو ممکن آرام کند، ولی کاری از پیش نبرد.
رضاشاه برای انجام کودتا از قزوین که محل کار و زندگی اش بود، به همراه نیروهای قزاق و با پشتیبانی همه جانبه ی انگلیسی ها قدم به راهی گذاشت که به بهانه ی گرفتن حقوق قزاق ها و سایر کارهای غیر واقعی و دروغین، به تصرف تهران و وقوع کودتا می انجامید. او تا روز سوم اسفند ماه سال 1299 به سادگی تا مهرآباد تهران پیش آمد و دولت سپهدار قادر به کنترل وی نبود. یک روز بعد نیروهای قزاق در سراسر تهران مستقر شدند و احمدشاه قاجار، رضاخان را به سمت سردار سپه برگزید و سید ضیاء الدین طباطبایی نیز کابینه اش را تشکیل داد. (3)
از همان ابتدا بین رضاخان و سید ضیاء اختلاف هایی وجود داشت و انگلیسی ها هم رضاخان را برای عملی شدن اهداف خود مناسب تر می دیدند و به همین علت احمد شاه را تحت فشار گذاشتند تا وی را بر کنار کند. سید ضیاء چند ماه بعد از کودتا، در اردیبهشت سال 1300 هـ ش عزل گردید. کابینه ی او به دلیل جنایت های زیاد و ظلم و ستم فراوان به مردم در تاریخ به کابینه ی سیاه (4) معروف شده است. از این زمان تا موقع نخست وزیری رضاشاه، پنج کابینه عهده دار امور مملکت شد و رضاشاه در همه ی آن ها وزیر جنگ بود و سرانجام در سال 1342 هـ ق نخست وزیر شد و با دخالت انگلیسی ها زمینه ای فراهم کرد که احمد شاه عازم سفر خارج از کشور گردد و محمد حسن میرزا که ولیعهد احمدشاه بود او را مجبور به استعفا نمود و با حیله و نیرنگ به عوام فریبی پرداخت. احمدشاه که درخارج از کشور اوضاع داخلی ایران را پی گیری می کرد، از همان جا دستور داد تا مجلس کار رأی اعتماد به کابینه ی رضاخان را انجام دهد. این نخست وزیر با یک نقشه ی حساب شده، به اصطلاح از این موضوع ناراحت شد و به حالت قهر به بومهن رفت و طرفدارانش سر و صدا راه انداختند و مجلس مجبور شد تا مسأله ی رأی اعتماد به کابینه را مطرح و تصمیم گیریی نماید.
به هر حال این کار صورت گرفت و رضاخان با قریب 96% آرا، به عنوان نخست وزیر تأیید شد. و عده ای برای بازگرداندن وی از بومهن، عازم آن محل شدند. این جا بود که رضاخان به ظاهر نظر آن ها را رد کرد، ولی در باطن به بازگشت علاقه مند بود. بالاخره با خواهش و تمنای زیاد نمایندگان به تهران بازگشت و مجلس او را مأمور تشکیل و معرفی کابینه نمود. هدف نهایی انگلیسی ها مبنی بر تغییر سلطنت در سال 1344 هـ ق مطابق با 1304 هـ ش، در مجلس شواری ملی مطرح شد و طی یک ماده واحده، سلسله ی قاجار را به دلیل ناتوانی در اداره ی امور مملکت منحل اعلام کرد و ضمن خلع احمدشاه، سکان اداره ی کشور را به رضاخان سپرد. متن این ماده واحده عبارت بود از:
«مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام و حکومت موقتی را در حدود قانون و قوانین موضوعه ی مملکتی به شخص رضاخان پهلوی واگذار می کند. تعیین تکلیف حکومت قطعی، موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر اصول 36 تا 38 و 49 متمم قانون اساسی تشکیل می شود.» (5)
روسیه نیز در خلع قاجاریه از قدرت و تغییر سلطنت با انگلیس هم داستان بود و لذا برنامه های هر دو کشور را سرکوبی نهضت جنگل به عنوان هدیه ای برای جلوس رضاشاه به تخت سلطنت محسوب می شد. (6)
پس از کودتای سوم اسفند، سید ضیاء الدین طباطبایی در مدت کوتاه نخست وزیری خود (سه ماه) با همت رضاخان انگیزه های خاصی در نیروهای قزاق به وجود آورد. رضاخان مایل بود تا هر چه سریع تر اوضاع شمال کشور را آرام کند. در پی این تصمیم علاوه بر نمایندگان اعزامی سید ضیاء الدین طباطبایی، نمایندگانی هم از سوی کشورهای روس و انگلیس برای مذاکره با میرزا کوچک خان جنگلی عازم گیلان و محل استقرار نیروهای جنگلی شدند. مؤلف تاریخ انقلاب جنگل می نویسد:
«سید ضیاء الدین طباطبایی در عین حال که نماینده به جنگل می فرستاد و وعده ی تشریک مساعی و نزدیک شدن به آن ها را می داد، میرزا کریم خان رشتی، حاجی احمد کسمایی را با مقداری پول و اسلحه برای مخالفت با میرزا کوچک خان به گیلان روانه نمود و به کمک ضد بلشویک، که در جنگل رخنه کرده بودند، نقشه ی مخالفت بین عمواوغلی و کوچک خان را طرح و تهیه می کرد.» (7)
سعدالله درویش، نماینده ی نهضت جنگل که در زمان سید ضیاء به تهران رفت و آمد داشت، وقتی حدود 20 یا 25 روز از کودتا گذاشته بود، به دعوت سید ضیاء به نخست وزیری رفت. سید ضیاء در ملاقات با سعدالله درویش، تعریف و تمجید زیادی از میرزا کوچک خان کرد و به نماینده ی جنگل گفت:
«وقتی به رشت برگشتی، از قول من به میرزا بگو چند ماهی صبر کند تا بعد از آن با همکاری یکدیگر اوضاع را سروسامان دهیم و اگر این همکاری صورت نگرفت، مخالفت با دولت را ادامه دهد.»
سعدالله درویش پس از خروج از نزد سید ضیاء، حاج احمد کسمایی را دید که برای ورود به اتاق سید ضیاء انتظار می کشد و بعدها متوجه شد که او مأمور است تا با همکاری میرزا کریم خان رشتی، میرابوطالب و چند نفر دیگر به رشت برود و با همکاری سردار محیی، برادر میرزا کریم خان رشتی به ظاهر از انقلاب جنگل حمایت کنند، ولی در حقیقت وظیفه ی اجرای نقشه ی ترور و تقل میرزا کوچک خان را داشتند. (8) سعدالله درویش طی پیامی این واقعه را به میرزا اعلام کرد.
با ملاحظه ی مطالب فوق، عمق نفاق و دو رویی و نامردی بعضی از مدعیان طرفدار انقلاب جنگل روشن می شود. افرادی که نان به نرخ روز می خوردند و هر روز متمایل به کسی و جایی بودند که منافع آن ها از همان طریق تأمین می شد. این نوع برخوردها و عملکردها زمینه را برای سست شدن پایه های نهضت جنگل فراهم نمود.

رضاخان سردار سپه و نهضت جنگل

ورود جدی رضاخان به صحنه های سیاسی از زمان کودتای 1299 آغاز شد. از آن پس او که فرماندهی نیروهای قزاق را بر عهده داشت، کاملاً از طرف انگلیسی ها حمایت می شد و دولت بریتانیا آرزوهای آینده اش در ایران را از طریق این شخص جست و جو می کرد و دل به وی بسته بود. رضاخان قبل از این زمان از نظر نظامی با تشکیلات و فنون دفاعی، تهاجمی و تاکتیک های مختلفی مربوط به نیروهای ارتش و نوع برخورد با چهره های نظامی در همه سطوح را تجربه کرده بود و کاملاً آشنایی داشت. سفارت انگلیس طی گزارشی که در ماه مه سال 1921 از ایران برای دولت متبوع خود فرستاد، در مورد وی گفته است:
«او هر چند آدمی است عامی و فاقد اطلاعات جدید نظامی، ولی به علت خصایص شجاعت و قدرت تصمیم گیری، در میان افراد قشون از اعتبار و محبوبیت زیادی برخوردار است... رضاخان ضد بلشویک است و به زبان روسی تکلم می کند.» (9)
میرزا کوچک خان در ایام دوران کودتا و ناامنی اوضاع، خود را از صحنه های مرتبط با آن دور نگه داشت و کوشید تا قوای خود را با انگیزه و آمادگی کافی هدایت نماید. قبل از روی کار آمدن رضاخان، بعضی از نهضت ها و جنبش های سرکوب شده بودند، مثلاً نهضت خیابانی در تبریز در زمان مشیرالدوله سرکوب گردید، ولی نهضت جنگل و قضیه ی به اطاعت درآوردن کردهای تحت رهبری سمیتقو و شیخ خزعل به زمان رضاخان کشیده شد. رضاخان ابتدا متوجه نهضت جنگل شد و منتظر فرصتی بود تا به قیام جنگلی ها خاتمه دهد. و وقتی فرصت لازم برای او فراهم شد، رسیدگی به کار آن نهضت را در اولویت برنامه ها قرار داد. به گونه ای که به اصطلاح خودش نمی توانست قبول کند در گوشه ای از جنگل های شمال، عده ای مخالفت با دولت را بنا گذاشته اند. او در حقیقت نیروهای جنگل را دست کم گرفته بود و از توانایی و تجربه و شجاعت و دلاوری آن ها غافل بود.
در پی انعقاد قرارداد دوستی ایران و روس در سال 1921 (10) روی کار آمدن کابینه ی قوام السلطنه، ساعدالدوله پسر سپهسالار خلعتبری با کابینه ی قوام مخالفت کرد و با فراخواندن عده ای از خوانین مازندران و از جمله شجاع السلطان، بر ضد سردار سپه و کابینه ی قوام دست به شورش زد. رضاخان تصمیم گرفت برای جلوگیری از پیوستن ساعدالدوله به قوای جنگل، او را سرکوب کند و موفق شد شکست سختی به وی بدهد. سردار سپه پس از شنیدن خبرختم غائله ی خراسان، عزم خود را برای نابودی نهضت جنگل مصمم تر کرد و جمعی از نیروهای خود را به گیلان اعزام نمود و خودش نیز به سرعت در پی آن ها عازم رشد و منطقه ی گیلان شد و اظهار داشت: «تا کار جنگل را خاتمه ندهم، از این سفر مراجعت نمی کنم.» (11)
انگلیسی ها و روس ها و دولت ایران تمام اهداف خود را در اقدامات رضاخان و موفقیت او در مقابله با میرزا کوچک خان جنگلی می دیدند و معتقد بودند، در صورتی که وی موفق به سرکوبی نهضت جنگل شود، علاوه بر تمام شدن ناامنی در شمال کشور، سایر شهرها نیز آرام می شود و کسی جرأت نمی کند با دولت مرکزی ایران مخالفت نماید. ورود رضاخان به رشت و برنامه ریزی او برای خاتمه دادن به کار جنگلی ها حساب شده بود. وی میرزا و باقی مانده ی نیروهای تحت امرش را از جهات مختلف تحت فشار قرار داد و حلقه ی محاصره را روز به روز تنگ تر و سخت تر کرد. کم کم اقدام رضاخان، صفوف نیروهای میرزا را از هم پاشید و قوای جنگل یکی پس از دیگری کشته و یا تسلیم نیروهای دولتی شدند و میرزا را تنها گذاشتند. میرزا کوچک خان حاضر به تسلیم نبود و زمانی متوجه شد که هیچ کس با وی نیست و وقتی قوای او کاملاً از بین رفت به اتفاق یک نفر آلمانی به اطراف طالش رفت و چند روز بعد جنازه ی او و همان فرد آلمانی در میان برف و یخبندان پیدا شد. نکته ی قابل توجه که ذکر آن لازم به نظر می رسد، این موضوع است که مبارزه با میرزا کوچک خان، یک سیر تاریخی را طی نمود و سرانجام رضاخان به کار نهضت جنگل خاتمه داده که در جای دیگر، مفصل تر مطرح خواهد شد.
بیش ترین شورش ها و قیام ها در زمان کابینه ی قوام السلطنه شکل گرفت و رضاخان سردار سپه مسؤول آرام کردن این قیام ها و سرکوب آن ها بود. قیام های زیر به دست رضاخان سرکوب شد: (12)
1-قیام کلنل محمد تقی پسیان؛
وی فرمانده ژاندارمری خراسان بود و در زمان سید ضیاء الدین طباطبایی، حاکم نظامی و کفیل استانداری خراسان شد. رضاخان برای شکست وی سپاهی مرکب از هزار نفر را به فرماندهی حسین آقا خزاعی به خراسان اعزام نمود، اما کاری از پیش نبردند و خود قوام السطنه مبارزه با آن ها را در دستور کارش قرار داد.
2- قیام مازندران؛
این قیام توسط امیر مؤید سواد کوهی آغاز شد. رضاخان برای نابودی او، سرتیپ احمد آقا را فرستاد و او برای شکست رهبر قیام تلاش کرد و در انجام مأموریتش موفق شد.
3- قیام زنجان؛
در زنجان حاج بابا اردبیلی، دست به قیام زد و رضاخان گردان ژاندارمری زنجان را مأمور مقابله با او نمود و شورش زنجان در مدت کم تر از یک هفته خاتمه یافت.
4- قیام تنکابن؛
ساعدالدوله عامل ایجاد قیام تنکابن بود و رضاخان یک گردان پیاده نظام را برای سرکوب آن فرستاد و حدود یک ماه مقاومت کرد، ولی سرانجام شکست خورد، ولی رضاشاه او را مورد عفو قرار داد.
5- قیام جنگل؛
در این مورد در مباحث مختلف گذشته توضیحاتی آمد و در فصل های بعد ادامه خواهد یافت. در این قسمت فقط به این نکته اکتفا می شود که خود سردار سپه برای سرکوبی میرزا کوچک خان و خالو قربان با سه هنگ سواره و پیاده و توپخانه به جنگ آن ها رفت، خالوقربان تسلیم شد و میرزا هم از دست او گریخت و سرانجام به شهادت رسید.

پی نوشت ها :

1- او در این زمان مدیر روزنامه ی رعد بود.
2- رضاخان در این زمان یک افسر و فرمانده قزاق ها بود.
3- نقشه ی انگلیسی ها به گونه ای بود که می خواستند به ظاهر او را ضد انگلیسی نشان دهند. از این جهت سید ضیاء برای نشان دادن کابینه اش به عنوان یک کابینه ی ملی و مردمی، پیشنهاد لغو قرارداد 1919 را به انگلیسی ها داد و آن ها هم با روی باز خواسته ی او را پذیرفتند. در حالی که قرارداد قبل از سید ضیاء لغو شده بود و این شخص در نقض و ابطال آن نقشی نداشت.
4- تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، دکتر سید جلال الدین مدنی، ص 177.
5- تاریخ بیست ساله ی ایران، ج3، حسین مکی، ص 469.
6- سیر و تفحص در انقلاب مشروطیت و پس از آن، دکتر علی اکبر ولایتی، ص 229.
7- تاریخ انقلاب جنگل، محمد گلیک (خمامی)، ص 446.
8- همان، ص464.
9- جنبش میرزا کوچک خان، «بنا بر گزارش سفارت انگلیس»، غلامحسین میرزا صالح، ص 2.
10- جنبش میرزا کوچک خان، «بنابر گزارش سفارت انگلیس»، غلامحسین میرزا صالح، ص2.
11- شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره ی قاجاریه، ج3، عبدالله مستوفی، ص 364.
12- تاریخ ایران پس از اسلام «از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه و دوره ی پهلوی»، عباس اقبال آشتیانی و دکتر باقر عاقلی، ص 753.

منبع: رمضانی، عباس؛ (1382)، میرزا کوچک خان جنگلی، تهران: ترفند، چاپ سوم 1385.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.