نویسنده: دوپویی ترور نویت
ترجمه: پیروز ایزدی
ترجمه: پیروز ایزدی
تهاجم شوروی به افغانستان، در دسامبر 1979، نمایانگر تحولی بی سابقه در رفتار بین المللی شوروی (در خارج از چارچوب پیمان ورشو از زمان پایان جنگ جهانی دوم)، بود. این تهاجم نشان دهنده ی تغییری چشمگیر و گسترده، در رهیافت شوروی، نسبت به حلّ مسائل بین المللی بود. بسیاری از کشورها، این تهاجم را دلیلی بر گرایش های توسعه طلبانه در سیاست خارجی شوروی قلمداد کردند. این کار، غرب، به ویژه ایالات متحده را تکان داد؛ آنها، با توجه به تلاش های مستمر دولت کارتر، جهت حفظ سیاست تشنج زدایی با اتحاد شوروی، احساس می کردند که به نوعی به آنها خیانت شده است.
این تهاجم، همچنین زنگ خطری برای چین بود و چین. این اقدام شوروی را به عنوان بخشی از یک برنامه ریزی مفصّل برای محاصره ی خود دانست؛ چون تهاجم ویتنام به کامبوج در سال 1978، با حمایت شوروی صورت گرفته بود. بسیاری از کشورهای در حال توسعه، استفاده شوروی از نیروی نظامی را تهاجمی کفرآمیز به منافع مذهبی حیاتی خودشان تلقی می کردند. از نظر بازیگران منطقه ای عمده (پاکستان، ایران و هند)، تهاجم شوروی به طور جدی موازنه ی منطقه ای قدرت را تغییر داد و آنها را در مورد موقعیتی قرار داد که مجبور بودند به این اقدام پاسخ بدهند و با پیامدهای آن مقابله کنند. پاکستان مخالف فعالانه با تهاجم را در پیش گرفت؛ گرچه ایرن، اقدامات شوروی را محکوم می کرد، اما موضع بسیار ملایم تری اتخاذ کرد؛ هند به هیچ وجه به طور علنی این اقدام را محکوم نکرد.
در این بخش، مختصری از تاریخچه روابط شوروی - افغانستان در برخی از رویدادهایی که به تهاجم شوروی به افغانستان منجر شده، بررسی گردیده است. سپس بعضی از مهم ترین ویژگی های این تهاجم، و بخش هایی پیرامون استراتژی نظامی شوروی آمده است. در پایان، اظهارنظرهایی در رابطه با اهمیت عقب نشینی شوروی از افغانستان نقل شده است.
در هفدهم آوریل 1978، میراکبر خبیر، مقام امنیتی سابق و ایدئولوگ جناح پرچم به وسیله مهاجمان ناشناس به قتل رسید (افغانستان دارای یک حزب سیاسی بود، حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا (PDPA) (2) این حزب دارای دو جناح بود: جناح پرچم که از دسامبر 1979 قدرت را در دست گرفت و اعضای جناح مخلوع خلق که همچنان در برخی پست های مهم را در نیروهای نظامی و وزارت کشور را در دست داشتند). کمی پس از آن، تظاهرات عظیمی توسط حدود پانزده هزار نفر از مردم کابل برپا شد. در 26 آوریل، دولت افغانستان شروع به دستگیری رهبران خلق و پرچم نمود. در اوایل صبح روز بعد، نیروهای مسلّح افغانستان که برخی شان، از PDPA حمایت می کردند و برخی دیگر که به محمد داود نخست وزیر افغانستان وفادار بودند، زد و خوردهای خود را آغاز کردند. تقریباً هزار نفر از جمله داود، برادرش نعیم، اکثر اعضای خانواده آنها و حدود نیمی از دو هزار نفر گارد جمهوری که از کاخ ریاست جمهوری دفاع می کردند، به هلاکت رسیدند. در 28 آوریل، نیروهای حزب دموکراتیک خلق (PDPa)، کاخ ریاست جمهوری، فرودگاه کابُل، رادیوی کابل و زندان مرکزی را به تصرّف خود درآوردند. دو روز بعد، نور محمد ترکی به عنوان رییس شورای فرماندهی انقلاب نظامی (MRC) (3) و نخست وزیری منصوب شد. دو معاون نخست وزیر که در ماه های بعد نقش های برجسته ای پیدا کردند، عبارت بودند از حفیظ الله امین و ببرک کارمل. در همان روز، اتحاد شوروی، جمهوری تازه تأسیس دموکراتیک خلق افغانستان (PDRA) (4) را به رسمیت شناخت.
در پنجم دسامبر 1978، اتحاد شوروی و افغانستان پیمان دوستی، حسن همجواری و همکاری امضا کردند که قرار بود برای مدت بیست سال ادامه داشته باشد. گرچه شرایط خاص اندکی در این پیمان وجود داشت، ولی ماده «4» آن حاوی یک تعهد امنیتی تلویحی بود که در دسامبر 1979، برای توجیه تهاجم شوروی به کار گرفته شد.
ایالات متحده در مورد این که رژیم ترکی را کمونیست بداند، تردید داشت. از این رو، این کشور تا ششم مه 1978 سیاست مداخله سازنده را در قبال دولت ترکی در پیش گرفت و تنها در این تاریخ بود که جمهوری دموکراتیک افغانستان (DRA) (5) را به رسمیت شناخت. از اواسط تابستان، ایالات متحده در زمینه سیاست خارجی با مسائل عاجل تری مواجه شد. در 29 ژوئیه 1978، شورش در سیزده شهر ایران، توجه آمریکا را به مشکلات سلسله پهلوی جلب کرد. در ماه بعد، ملاقات های کمپ دیوید آغاز شد. طی شش ماه، نخست بر سر کار آمدن رژیم ترکی، برنامه دفاعی بلند مدت ناتو، مذاکرات محدود سازی تسلیحات استراتژیک (موافقت نامه سالت - "SALT-II") و عادی سازی روابط با جمهوری خلق چین همگی مورد گفتگو قرار گرفتند و در مورد آنها توافق نهایی حاصل شد. تا ماه فوریه 1979، ایالات متحده همچنان از نزدیک، وضعیت در کابل را زیر نظر داشت و درعین حال، به اعطای کمک های اقتصادی به افغانستان ادامه می داد.
در نتیجه ی این واقعه، ایالات متحده در 22 فوریه اعلام کرد به کمک های خود به افغانستان خاتمه می دهد و از این به بعد، یک کاردار، حفاظت از منافع آمریکا در کابل را به عهده خواهد داشت. به علاوه، سپاه صلح به برنامه بیست ساله ی خود در افغانستان خاتمه داد و وابسته های آمریکا و اکثر کارکنان سفارت، کشور را ترک کردند.
اندکی پس از قتل عام هرات، امین، ترتیب انتصاب خود به مقام نخست وزیری را داد. گرچه رسانه ها همچنان از ترکی، تقدیر به عمل آوردند، اما قدرت بیش از پیش به امین انتقال پیدا می کرد. با این حال، در ماه های بعد، روابط شخصی بین امین و کارکنان شوروی در کابل بیش از پیش تیره شد.
از ماه سپتامبر تا دسامبر 1979، وضعیت نظامی در افغانستان همچنان رو به وخامت بود و نتیجه این شد که روس ها تصمیم گرفتند تا: 1- امین را از کار برکنار کنند؛ 2- کارمل را به عنوان رهبر ائتلاف جدید خلق پرچم بر سر کار آورند؛ 3- از نیروهای شوروی استفاده کنند تا رژیم جدید، فرصت کافی برای برقراری مجدد نظم و بازسازی ارتش افغانستان را در اختیار داشته باشد.
در شب کریسمس 1979، شوروی آغاز به فرود آوردن عناصر یک لشکر هوابرد و واحد کماندویی (اشپتس ناز) (7) در فرودگاه کابل نمود. در 27 دسامبر چند صد نیروی کماندویی در قصر دارالامان، خارج از کابل، استقرار یافتند و پرزیدنت امین و محافظانش را به قتل رساندند. همچنین در روز بیست و هفتم دسامبر، نیروهای شوروی تلفن خانه ی اصلی را منفجر کرده، رادیوی کابل را تصرّف کردند و قسمت اعظم تأسیسات دولتی را در کابل را به تسخیر خود درآوردند. زد و خوردهای جدی در شهر، تا طلوع صبح روز 28 دسامبر پایان یافته بود. کارمل به عنوان رییس شورای انقلاب، دبیرکل حزب دموکراتیک خلق افغانستان و نخست وزیر اعلام شد. در ماه های بعد، رژیم کارمل محاصره داخلی شد و به جای آن که به یک دست نشانده تبدیل شود، تقریباً به زندانی روس ها تبدیل شد و کلیه وزارت خانه ها، آشکارا تحت کنترل شوروی درآمد. در ماه مه 1986، کارمل - که به چهره ای منفور و بی اثر تبدیل شده بود - از کار برکنار شد و جای خود را به محمد نجیب الله، رییس سابق پلیس مخفی افغانستان داد، نجیب الله روابط بهتری با مسکو داشت.
در پایان، نخستین هفته ژانویه 1980، تعداد نیروهای شوروی در افغانستان در مجموع به پنجاه هزار نفر می رسید. این تعداد تا پایان ماه مارس تقریباً به 85 هزار نفر رسید که معادل با شش لشکر شوروی بود.
اهمیت رأی مجمع عمومی در این بود که بیش از 2/3 کشورهای غیرمتعهد، علیه شوروی رأی داده بودند. حتی برخی از دولت های سوسیالیستی یا احزاب برادر یا علیه اتحاد شوری رأی دادند (یوگسلاوی) و یا این که از این کشور انتقاد کردند (رومانی). چین خروج نیروهای شوروی از افغانستان را به تقاضاهای خود به عنوان پیش شرط عادی سازی مجدد روابط با شوروی افزود.
واکنش آمریکا به این تهاجم، یکی از شدیدترین اقداماتی بود که ایالات متحده تا به حال، در پاسخ به یک اقدام خاص شوروی در پیش گرفته بود. پرزیدنت کارتر با این ادعا که پیامدهای تهاجم شوروی می تواند تهدید نسبت به صلح از زمان جنگ جهانی دوم باشد، شش اقدام را که بر اتحاد شوروی تأثیر داشت، اعلام نمود:
1- جلوگیری از صدور هفده میلیون تن گندم از آمریکا به شوروی؛
2- متوقف ساختن فروش کامپیوتر و تجهیزات دارای تکنولوژی سطح بالا به شوروی؛
3- کاهش صید مجاز ناوگان ماهی گیری شوروی در آب های آمریکا، از 350 هزار تن به 75 هزار تن؛
4- تأخیر انداختن گشایش کنسول گری جدید شوروی در نیویورک؛
5- به تعویق انداختن مذاکرات مجدد آمریکا و اتحاد شوروی، برای نیل به یک موافقت نامه فرهنگی که تحت بررسی بود؛
6- تحریم شرکت آمریکا در المپیک مسکو، اقدامی که بعدها 5 کشور دیگر نیز به آن پیوستند.
شوروی از شدت واکنش بین المللی غافلگیر شد. این کشور سعی کرد از طریق اقدامات دیپلماتیک، تقصیر این منازعه را به گردن ایالات متحده و چین بیندازد و به کشورهای منطقه اطمینان خاطر بدهد که شوروی هیچ نظر سوء ای نسبت به خاک، منابع و یا منافع آنها ندارد. تلاش های شوروی برای عقد یک موافقت نامه ی صلح که از نظر این کشور مطلوب باشد، در فوریه 1980 آغاز شد، اما شوروی در جست و جوی خود برای یافتن متحدان منطقه ای با شکست مواجه شد و تلاش های اولیه برای دست یابی به یک صلح مطلوب ناکام ماند.
طبق، برآوردهای محافظه کارانه، تقریباً یک میلیون نفر از جمعیت 12/5 میلیون نفر افغانستان تا زمانی که آخرین نیروهای شوروی این کشور را ترک کردند (پانزدهم فوریه 1989) به هلاکت رسیده بودند و حدود پنج میلیون نفر به عنوان پناهنده به کشورهای همسایه، یعنی ایران و پاکستان فرار کرده بودند. یک میلیون نفر دیگر نیز در داخل کشور از خانه و کاشانه خود آواره شده بودند. اکثر کشته شدگان غیرنظامی بودند؛ با این حال، نزدیک به 100 هزار نفر از جنگجویان مقاومت نیز در میان آنها بودند. تأکید شوروی در حمله به مردم غیرنظامی که از مجاهدین حمایت می کردند، نهایتاً منجر به استفاده از سیستم های تسلیحاتی گران قیمت شوروی، نظیر هلی کوپترهای توپدار Mi-24 (هیند) (8) در افغانستان شد.
در آوریل 1986 پرزیدنت ریگان، به سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا دستور داد تا موشک های ضدّ هوایی استینگر در اختیار نیروهای مقاومت افغانستان قرار دهد، تصمیمی که تأثیر چشمگیری بر جریان جنگ داشت. مجاهدین توانستند هلی کوپترهای توپدار هیند را منهدم کنند و در عملیات تدارکات هوایی شوروی اختلال ایجاد نمایند و از پشتیبانی هوایی نزدیک نیروی هوایی شوروی و افغانستان از نیروهای زمینی شوروی بکاهند. رهبری شوروی که با این معضل مواجه شد، مجبور بود یا نیروهای نظامی خود را افزایش دهد و یا افت بیشتر کارایی نیروهای خود را شاهد باشد. اما رهبری شوروی تصمیم به عقب نشینی نیروهای شوروی از افغانستان گرفت.
در هشتم فوریه 1988، پرزیدنت گورباچف اعلام کرد که نیروهای شوروی از پانزدهم مه عقب نشینی خود را از افغانستان آغاز خواهند کرد؛ این عقب نشینی در پانزدهم مه 1989 تکمیل شد.
موافقت نامه ی ژنوف در مورد افغانستان که در تاریخ چهاردهم آوریل 1988 تحت توجّهات سازمان ملل متحد بین حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت پاکستان منعقد شد و مشترکاً به وسیله اتحاد شوروی و ایالات متحده، تضمین گردید، چارچوب کلی برای عقب نشینی شوروی را فراهم آورد. گرچه، این موافقت نامه، با تأیید گسترده بین المللی روبه رو شد و یک پیروزی دیپلماتیک برای سازمان ملل محسوب می شد، اما زمینه ی لازم را برای گذار به یک دولت مشروع در افغانستان (بر اساس ادّعاهای افغان ها مبنی بر تعیین سرنوشت آینده خود عاری از هرگونه مداخله خارجی) فراهم نکرد. با این حال، این موافقت نامه باعث شد تا رهبری شوروی، مذاکرات مستقیم خود را با مجاهدین آغاز کند.
تصمیم به عقب نشینی از افغانستان یکی از مهم ترین تصمیمات دوره ی، زمامداری گورباچف بود. این تصمیم با تلاش های کلی رهبری گورباچف آنگونه که در صورت مذاکرات کنگره ی بیست و هفتم حزب کمونیست شوروی تجسم یافته بود، همخوانی داشت - به ویژه کاهش تنش بین شرق و غرب و حذف تعهدات ناموفق شوروی، در جهان در حال توسعه، نشانه های حاکی از آن بود که عقب نشینی روس ها نقطه ی عطفی در سیاست خارجی مسکو است. این نشانه ها حاکی از آن بود که عقب نشینی روس ها نقطه ی عطفی در سیاست خارجی مسکو است. این نشانه ها با اولویتی که بعدها رهبری شوروی برای اصلاحات داخلی تحت عناوین پرسترویکا و گلاس نوست قائل شد، تقویت شدند.
این تهاجم، همچنین زنگ خطری برای چین بود و چین. این اقدام شوروی را به عنوان بخشی از یک برنامه ریزی مفصّل برای محاصره ی خود دانست؛ چون تهاجم ویتنام به کامبوج در سال 1978، با حمایت شوروی صورت گرفته بود. بسیاری از کشورهای در حال توسعه، استفاده شوروی از نیروی نظامی را تهاجمی کفرآمیز به منافع مذهبی حیاتی خودشان تلقی می کردند. از نظر بازیگران منطقه ای عمده (پاکستان، ایران و هند)، تهاجم شوروی به طور جدی موازنه ی منطقه ای قدرت را تغییر داد و آنها را در مورد موقعیتی قرار داد که مجبور بودند به این اقدام پاسخ بدهند و با پیامدهای آن مقابله کنند. پاکستان مخالف فعالانه با تهاجم را در پیش گرفت؛ گرچه ایرن، اقدامات شوروی را محکوم می کرد، اما موضع بسیار ملایم تری اتخاذ کرد؛ هند به هیچ وجه به طور علنی این اقدام را محکوم نکرد.
در این بخش، مختصری از تاریخچه روابط شوروی - افغانستان در برخی از رویدادهایی که به تهاجم شوروی به افغانستان منجر شده، بررسی گردیده است. سپس بعضی از مهم ترین ویژگی های این تهاجم، و بخش هایی پیرامون استراتژی نظامی شوروی آمده است. در پایان، اظهارنظرهایی در رابطه با اهمیت عقب نشینی شوروی از افغانستان نقل شده است.
تاریخچه مختصر روابط شوروی - افغانستان
روابط شوروی - افغانستان در راستای سیاست شوروی در قبال کشورهای در حال توسعه بود. استالین از مداخله ی مستقیم اجتناب کرد و به بی طرفی افغانستان راضی شد. خروشچف از خصومت متقابل نسبت به پاکستان استفاده کرد و به افزایش همکاری ها با دولت افغانستان در زمان نخست وزیری محمد داود پرداخت و از سال 1955، اعطای کمک های نظامی به افغانستان را آغاز کرد. تنها در نیمه اول دهه ی 1971 بود (هنگام مرحله فعالیت های شدید برژنف در زمینه ی سیاست خارجی) که مداخله قابل ملاحظه ی شوروی در امور داخلی افغانستان آغاز شد. در دست گرفت قدرت، توسط حزب مارکسیست - لنینیست دموکراتیک خلق افغانستان در آوریل 1978 نقطه ی اوج افزایش نفوذ شوروی در حیات سیاسی و نظامی افغانستان بود.مقدمات تهاجم
ماه آوریل 1978، سرآغاز یک سری رویدادهایی است که در کمتر از بیست ماه اتفاق افتاد و باعث شد که شوروی از ارائه کمک به افغانستان، به سمت تهاجم به این کشور سوق داده شوند. در این میان، سه رویداد جلب نظر می کند. قتل میر اکبر خبیر، ربودن و مرگ سفیر آمریکا آدولف (اسپایک) دابس (1) و قتل عام در هرات.در هفدهم آوریل 1978، میراکبر خبیر، مقام امنیتی سابق و ایدئولوگ جناح پرچم به وسیله مهاجمان ناشناس به قتل رسید (افغانستان دارای یک حزب سیاسی بود، حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا (PDPA) (2) این حزب دارای دو جناح بود: جناح پرچم که از دسامبر 1979 قدرت را در دست گرفت و اعضای جناح مخلوع خلق که همچنان در برخی پست های مهم را در نیروهای نظامی و وزارت کشور را در دست داشتند). کمی پس از آن، تظاهرات عظیمی توسط حدود پانزده هزار نفر از مردم کابل برپا شد. در 26 آوریل، دولت افغانستان شروع به دستگیری رهبران خلق و پرچم نمود. در اوایل صبح روز بعد، نیروهای مسلّح افغانستان که برخی شان، از PDPA حمایت می کردند و برخی دیگر که به محمد داود نخست وزیر افغانستان وفادار بودند، زد و خوردهای خود را آغاز کردند. تقریباً هزار نفر از جمله داود، برادرش نعیم، اکثر اعضای خانواده آنها و حدود نیمی از دو هزار نفر گارد جمهوری که از کاخ ریاست جمهوری دفاع می کردند، به هلاکت رسیدند. در 28 آوریل، نیروهای حزب دموکراتیک خلق (PDPa)، کاخ ریاست جمهوری، فرودگاه کابُل، رادیوی کابل و زندان مرکزی را به تصرّف خود درآوردند. دو روز بعد، نور محمد ترکی به عنوان رییس شورای فرماندهی انقلاب نظامی (MRC) (3) و نخست وزیری منصوب شد. دو معاون نخست وزیر که در ماه های بعد نقش های برجسته ای پیدا کردند، عبارت بودند از حفیظ الله امین و ببرک کارمل. در همان روز، اتحاد شوروی، جمهوری تازه تأسیس دموکراتیک خلق افغانستان (PDRA) (4) را به رسمیت شناخت.
دولت جدید
در کابینه ی لول ترکی، جناح خلق دارای یازده کرسی و جناح پرچم، دارای ده کرسی بود. دولت جدید پی در پی انکار می کرد که جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان توسط یک حزب کمونیست اداره می شود. بین ماه آوریل، تا اوت 1978، دولت شورای فرماندهی انقلاب نظامی را منحل و قانون اساسی سال 1977 را ملغی اعلام کرد و اصل برابری نژادی و قومی را اعلام نمود. کلیه دیون مربوط به پیش از سال 1973 را بخشید و میزان بازپرداخت وام های بعدی را کاهش داد (امری که اقتصاد روستایی کشور را دچار اختلال کرد) و اصلاحات ارضی اعلام کرد که با مقاومت گسترده زمین داران و دهقانان روبه رو شد.در پنجم دسامبر 1978، اتحاد شوروی و افغانستان پیمان دوستی، حسن همجواری و همکاری امضا کردند که قرار بود برای مدت بیست سال ادامه داشته باشد. گرچه شرایط خاص اندکی در این پیمان وجود داشت، ولی ماده «4» آن حاوی یک تعهد امنیتی تلویحی بود که در دسامبر 1979، برای توجیه تهاجم شوروی به کار گرفته شد.
ایالات متحده در مورد این که رژیم ترکی را کمونیست بداند، تردید داشت. از این رو، این کشور تا ششم مه 1978 سیاست مداخله سازنده را در قبال دولت ترکی در پیش گرفت و تنها در این تاریخ بود که جمهوری دموکراتیک افغانستان (DRA) (5) را به رسمیت شناخت. از اواسط تابستان، ایالات متحده در زمینه سیاست خارجی با مسائل عاجل تری مواجه شد. در 29 ژوئیه 1978، شورش در سیزده شهر ایران، توجه آمریکا را به مشکلات سلسله پهلوی جلب کرد. در ماه بعد، ملاقات های کمپ دیوید آغاز شد. طی شش ماه، نخست بر سر کار آمدن رژیم ترکی، برنامه دفاعی بلند مدت ناتو، مذاکرات محدود سازی تسلیحات استراتژیک (موافقت نامه سالت - "SALT-II") و عادی سازی روابط با جمهوری خلق چین همگی مورد گفتگو قرار گرفتند و در مورد آنها توافق نهایی حاصل شد. تا ماه فوریه 1979، ایالات متحده همچنان از نزدیک، وضعیت در کابل را زیر نظر داشت و درعین حال، به اعطای کمک های اقتصادی به افغانستان ادامه می داد.
مرگ دابس، سفیر آمریکا
در چهاردهم فوریه 1979، یعنی همان روزی که سفارت آمریکا، در تهران به طور موقّت تصرف شد و چند روز پیش از آغاز جنگ بین چین و ویتنام، دابس سفیر آمریکا از خیابان های کابل ربوده شد و به یک هتل برده شد. او و ربایندگانش هنگامی که پلیس افغانستان با حضور چندین مستشار شوروی به هتلی که دابس در آن نگهداری می شد هجوم بردند، به هلاکت رسیدند.در نتیجه ی این واقعه، ایالات متحده در 22 فوریه اعلام کرد به کمک های خود به افغانستان خاتمه می دهد و از این به بعد، یک کاردار، حفاظت از منافع آمریکا در کابل را به عهده خواهد داشت. به علاوه، سپاه صلح به برنامه بیست ساله ی خود در افغانستان خاتمه داد و وابسته های آمریکا و اکثر کارکنان سفارت، کشور را ترک کردند.
قتل عام در هرات
در ماه مارس، نیروهای مقاومت اسلامی افغانستان (مجاهدین) که با حزب دموکراتیک خلق افغانستان مخالف بودند، به شهر هرات حمله کردند. این حمله به همراه شورش ارتش محلی، منجر به تسخیر هرات و قتل عام گروه مستشاران محلی شوروی که شامل تقریباً پنجاه نظامی شوروی و وابستگان آنها بود، به تلافی این عمل، یک واحد ارتش افغانستان به همراهی مستشاران شوروی، شهرک کرالا (6) را غارت کرده و 640 نفر از ساکنین مذکر آن را به هلاکت رساندند. در آوریل 1979، ایالات متحده طرحی کوچک برای کمک به مجاهدین را آغاز کردند. در طول تابستان، شوروی کمک های نظامی و تعداد مستشاران خود را برای حمایت از دولت افغانستان افزایش داد.اندکی پس از قتل عام هرات، امین، ترتیب انتصاب خود به مقام نخست وزیری را داد. گرچه رسانه ها همچنان از ترکی، تقدیر به عمل آوردند، اما قدرت بیش از پیش به امین انتقال پیدا می کرد. با این حال، در ماه های بعد، روابط شخصی بین امین و کارکنان شوروی در کابل بیش از پیش تیره شد.
از ماه سپتامبر تا دسامبر 1979، وضعیت نظامی در افغانستان همچنان رو به وخامت بود و نتیجه این شد که روس ها تصمیم گرفتند تا: 1- امین را از کار برکنار کنند؛ 2- کارمل را به عنوان رهبر ائتلاف جدید خلق پرچم بر سر کار آورند؛ 3- از نیروهای شوروی استفاده کنند تا رژیم جدید، فرصت کافی برای برقراری مجدد نظم و بازسازی ارتش افغانستان را در اختیار داشته باشد.
تهاجم
تهاجم شوروی به افغانستان، بر اساس الگوی تهاجم آنها در سال 1968 به چکسلواکی ترتیب داده شد. ویژگی هر دو عملیات عبارت بود از فریب گسترده، براندازی یک دولت کمونیست غیر قابل اعتماد، وارد ساختن نیروهای هوابرد برای تصرّف اهداف کلیدی در پایتخت، تحرّکات نیروهای تفنگدار موتوریزه، برای ایجاد ارتباط با عناصری که از هوا به زمین فرود می آیند و جایگزینی دولت با رفقای قابل اعتمادتر.در شب کریسمس 1979، شوروی آغاز به فرود آوردن عناصر یک لشکر هوابرد و واحد کماندویی (اشپتس ناز) (7) در فرودگاه کابل نمود. در 27 دسامبر چند صد نیروی کماندویی در قصر دارالامان، خارج از کابل، استقرار یافتند و پرزیدنت امین و محافظانش را به قتل رساندند. همچنین در روز بیست و هفتم دسامبر، نیروهای شوروی تلفن خانه ی اصلی را منفجر کرده، رادیوی کابل را تصرّف کردند و قسمت اعظم تأسیسات دولتی را در کابل را به تسخیر خود درآوردند. زد و خوردهای جدی در شهر، تا طلوع صبح روز 28 دسامبر پایان یافته بود. کارمل به عنوان رییس شورای انقلاب، دبیرکل حزب دموکراتیک خلق افغانستان و نخست وزیر اعلام شد. در ماه های بعد، رژیم کارمل محاصره داخلی شد و به جای آن که به یک دست نشانده تبدیل شود، تقریباً به زندانی روس ها تبدیل شد و کلیه وزارت خانه ها، آشکارا تحت کنترل شوروی درآمد. در ماه مه 1986، کارمل - که به چهره ای منفور و بی اثر تبدیل شده بود - از کار برکنار شد و جای خود را به محمد نجیب الله، رییس سابق پلیس مخفی افغانستان داد، نجیب الله روابط بهتری با مسکو داشت.
در پایان، نخستین هفته ژانویه 1980، تعداد نیروهای شوروی در افغانستان در مجموع به پنجاه هزار نفر می رسید. این تعداد تا پایان ماه مارس تقریباً به 85 هزار نفر رسید که معادل با شش لشکر شوروی بود.
واکنش بین المللی نسبت به تهاجم
در ژانویه 1980، مجمع عمومی سازمان ملل با 104 رأی موافق در برابر 18 رأی مخالف (با 30 غایب یا رأی ممتنع) مداخله مسلحانه اخیر در افغانستان را تقبیح کرد. مجمع عمومی در ماه مه، گرچه صراحتاً از شوروی نام نبرد، اما خواستار عقب نشینی فوری و بدون قید و شرط کلیه نیروهای خارجی از افغانستان شد.اهمیت رأی مجمع عمومی در این بود که بیش از 2/3 کشورهای غیرمتعهد، علیه شوروی رأی داده بودند. حتی برخی از دولت های سوسیالیستی یا احزاب برادر یا علیه اتحاد شوری رأی دادند (یوگسلاوی) و یا این که از این کشور انتقاد کردند (رومانی). چین خروج نیروهای شوروی از افغانستان را به تقاضاهای خود به عنوان پیش شرط عادی سازی مجدد روابط با شوروی افزود.
واکنش آمریکا به این تهاجم، یکی از شدیدترین اقداماتی بود که ایالات متحده تا به حال، در پاسخ به یک اقدام خاص شوروی در پیش گرفته بود. پرزیدنت کارتر با این ادعا که پیامدهای تهاجم شوروی می تواند تهدید نسبت به صلح از زمان جنگ جهانی دوم باشد، شش اقدام را که بر اتحاد شوروی تأثیر داشت، اعلام نمود:
1- جلوگیری از صدور هفده میلیون تن گندم از آمریکا به شوروی؛
2- متوقف ساختن فروش کامپیوتر و تجهیزات دارای تکنولوژی سطح بالا به شوروی؛
3- کاهش صید مجاز ناوگان ماهی گیری شوروی در آب های آمریکا، از 350 هزار تن به 75 هزار تن؛
4- تأخیر انداختن گشایش کنسول گری جدید شوروی در نیویورک؛
5- به تعویق انداختن مذاکرات مجدد آمریکا و اتحاد شوروی، برای نیل به یک موافقت نامه فرهنگی که تحت بررسی بود؛
6- تحریم شرکت آمریکا در المپیک مسکو، اقدامی که بعدها 5 کشور دیگر نیز به آن پیوستند.
شوروی از شدت واکنش بین المللی غافلگیر شد. این کشور سعی کرد از طریق اقدامات دیپلماتیک، تقصیر این منازعه را به گردن ایالات متحده و چین بیندازد و به کشورهای منطقه اطمینان خاطر بدهد که شوروی هیچ نظر سوء ای نسبت به خاک، منابع و یا منافع آنها ندارد. تلاش های شوروی برای عقد یک موافقت نامه ی صلح که از نظر این کشور مطلوب باشد، در فوریه 1980 آغاز شد، اما شوروی در جست و جوی خود برای یافتن متحدان منطقه ای با شکست مواجه شد و تلاش های اولیه برای دست یابی به یک صلح مطلوب ناکام ماند.
اشغال نظامی و عقب نشینی
نیروهای شوروی، نه سال بعد از اشغال افغانستان، به طور روزافزونی خود را در بن بست دیدند. استراتژی شوروی عبارت بود از این که مراکز عمده ی ارتباطاتی را در تصرف خود نگه دارد؛ رخنه و نفوذ نیروهای مخالف را محدود سازد و پایگاه های محلی را، با حداقل ریسک برای نیروهای خودی، منهدم کند. استفاده از هلی کوپتر، سلاح های شیمیایی و تاکتیک های ایجاد رعب و وحشت، ابزارهای اصلی در استراتژی شوروی محسوب می شدند که منجر به صدها هزار تلفات در میان افغان ها و تبعید اجباری 1/3 جمعیت کشور شد.طبق، برآوردهای محافظه کارانه، تقریباً یک میلیون نفر از جمعیت 12/5 میلیون نفر افغانستان تا زمانی که آخرین نیروهای شوروی این کشور را ترک کردند (پانزدهم فوریه 1989) به هلاکت رسیده بودند و حدود پنج میلیون نفر به عنوان پناهنده به کشورهای همسایه، یعنی ایران و پاکستان فرار کرده بودند. یک میلیون نفر دیگر نیز در داخل کشور از خانه و کاشانه خود آواره شده بودند. اکثر کشته شدگان غیرنظامی بودند؛ با این حال، نزدیک به 100 هزار نفر از جنگجویان مقاومت نیز در میان آنها بودند. تأکید شوروی در حمله به مردم غیرنظامی که از مجاهدین حمایت می کردند، نهایتاً منجر به استفاده از سیستم های تسلیحاتی گران قیمت شوروی، نظیر هلی کوپترهای توپدار Mi-24 (هیند) (8) در افغانستان شد.
در آوریل 1986 پرزیدنت ریگان، به سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا دستور داد تا موشک های ضدّ هوایی استینگر در اختیار نیروهای مقاومت افغانستان قرار دهد، تصمیمی که تأثیر چشمگیری بر جریان جنگ داشت. مجاهدین توانستند هلی کوپترهای توپدار هیند را منهدم کنند و در عملیات تدارکات هوایی شوروی اختلال ایجاد نمایند و از پشتیبانی هوایی نزدیک نیروی هوایی شوروی و افغانستان از نیروهای زمینی شوروی بکاهند. رهبری شوروی که با این معضل مواجه شد، مجبور بود یا نیروهای نظامی خود را افزایش دهد و یا افت بیشتر کارایی نیروهای خود را شاهد باشد. اما رهبری شوروی تصمیم به عقب نشینی نیروهای شوروی از افغانستان گرفت.
در هشتم فوریه 1988، پرزیدنت گورباچف اعلام کرد که نیروهای شوروی از پانزدهم مه عقب نشینی خود را از افغانستان آغاز خواهند کرد؛ این عقب نشینی در پانزدهم مه 1989 تکمیل شد.
موافقت نامه ی ژنوف در مورد افغانستان که در تاریخ چهاردهم آوریل 1988 تحت توجّهات سازمان ملل متحد بین حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت پاکستان منعقد شد و مشترکاً به وسیله اتحاد شوروی و ایالات متحده، تضمین گردید، چارچوب کلی برای عقب نشینی شوروی را فراهم آورد. گرچه، این موافقت نامه، با تأیید گسترده بین المللی روبه رو شد و یک پیروزی دیپلماتیک برای سازمان ملل محسوب می شد، اما زمینه ی لازم را برای گذار به یک دولت مشروع در افغانستان (بر اساس ادّعاهای افغان ها مبنی بر تعیین سرنوشت آینده خود عاری از هرگونه مداخله خارجی) فراهم نکرد. با این حال، این موافقت نامه باعث شد تا رهبری شوروی، مذاکرات مستقیم خود را با مجاهدین آغاز کند.
نتیجه گیری
جنگ در افغانستان پس از برژنف هرگز نزد رهبران شوروی محبوبیّت نداشت و تعداد روزافزون کشته شدگان نیروهای شوروی، نقش مهمّی در شکل دادن به نگرش عمومی نسبت به جنگ بازی کرد. رقم رسمی وزارت دفاع شوروی در مورد نظامیان کشته شده در افغانستان، 13831 نفر بود که توجیه کننده ی توصیفی بود که گورباچف از افغانستان به عنوان یک «زخم باز» به عمل آورده بود این رقم، تنها شامل افرادی می شد که در عملیات به هلاکت رسیده بودند؛ برآورد جامع تری از کشته شدگان شوروی در جنگ بر اثر علت های مختلف به 36 هزار نفر می رسد.تصمیم به عقب نشینی از افغانستان یکی از مهم ترین تصمیمات دوره ی، زمامداری گورباچف بود. این تصمیم با تلاش های کلی رهبری گورباچف آنگونه که در صورت مذاکرات کنگره ی بیست و هفتم حزب کمونیست شوروی تجسم یافته بود، همخوانی داشت - به ویژه کاهش تنش بین شرق و غرب و حذف تعهدات ناموفق شوروی، در جهان در حال توسعه، نشانه های حاکی از آن بود که عقب نشینی روس ها نقطه ی عطفی در سیاست خارجی مسکو است. این نشانه ها حاکی از آن بود که عقب نشینی روس ها نقطه ی عطفی در سیاست خارجی مسکو است. این نشانه ها با اولویتی که بعدها رهبری شوروی برای اصلاحات داخلی تحت عناوین پرسترویکا و گلاس نوست قائل شد، تقویت شدند.
پی نوشت ها :
1- Adolph (spike) Dubs
2- peopleُ s Democratic party of Afganistan
3- Military Revolutionary command
4- peopleُ s Democratic Republic of Afghanistan
5- Democratic Republic of Afghanistan
6- kerala
7- spetsnaz
8- Hind