نویسنده: آنا اسپراول
مترجم: محمد رضا افضلی
مترجم: محمد رضا افضلی
چارلز داروین در 12 فوریه ی سال 1809 به دنیا آمد. پنجمین فرزند و دومین پسر رابرت داروین، پزشکی موفق و بسیار محترم و همسرش سوزانا بود. سوزانا از اعضای خانواده ی مشهور وجوود بود که ظروف سفالی تولید می کردند. چارلز در شهر پر رونق شروزبری ، با چشم اندازی پر از باغ و پرچین، که رودخانه ای بزرگ از میان آن عبور می کرد، بزرگ شد. مدرسه ای که در آن زبان لاتین و یونانی می آموخت برایش کسل کننده بود. هر وقت می توانست از مدرسه می گریخت و در جنگلها پیاده روی می کرد. او به جمع آوری چیزهایی مثل سنگ و حشرات علاقه داشت. او سگها ، گیاهان ، ماهیگیری و پدرش رابرت را نیز دوست داشت. رابرت مردی درشت اندام بود که در دل همه، از جمله فرزندانش، ترس بر می انگیخت.
(توضیح عکس)
چارلز داروین وخواهر کوچکترش کاترین.
اما رابرت به پسرش امیدی نداشت و یک بار در اوج نومیدی به پسرش گفته بود: « تو به هیچ چیز توجه نداری، مگر تیر اندازی، سگ و گرفتن موش. تو مایه ی ننگ خودت و خانواده خواهی بود.» معلمان داروین هم همین عقیده را داشتند. در حقیقت در دوران نوجوانی، هیچ کس فکر نمی کرد که چارلز جوان به جایی برسد.
خود او بعدها در وصف 8 سالگی خود نوشت:
« سعی می کردم نام گیاهان را پیدا کنم و همه نوع چیزی، از صدف گرفته تا عکس برگردان، تمبر، سکه و سنگ معدنی جمع می کردم. اشتیاق به جمع کردن مجموعه که انسان را به طبیعیدانی روش مند، استادی چیره دست یا خسیسی ناخن خشک تبدیل می کند، در من بسیار نیرومند و آشکارا ذاتی بود.»
رابرت داروین به این نتیجه رسید که شاید پسرش بتواند پزشکی حاذق شود. رشته ی طب انتخابی منطقی بود. نه تنها داروین پدر پزشک بود، برادر بزرگتر چارلز که اراسموس نام داشت نیز در دانشگاه ادینبورو در رشته ی پزشکی تحصیل می کرد. بنابراین چارلز در شانزده سالگی عازم ادینبورو شد.
چارلز پس از ورود به ادینبورو دریافت که در این شهر فرصتهای بسیاری دارد تا کارهایی را که دوست دارد انجام دهد. او به جمع آوری جانوران دریایی پرداخت. در ادینبورو با آدمهای دیگری ملاقات کرد که به زیست شناسی علاقه داشتند. داروین عضو انجمن تاریخ طبیعی شد. او مقاله ای در مورد یافته های ساحلی خود نوشت و آن را برای دوستان جدیدش خواند.
اما چارلز از پزشکی نفرت داشت. برای او درسهای رشته ی پزشکی از کلاسهای زبان لاتین نیز کسل کننده تر بود. کالبد شناسی حال او را به هم می زد. کار در بیمارستان برایش هولناک بود. از همه بدتر جراحی بود. در آن زمان که هنوز داروهای بیهوشی ساخته نشده بود، عمل جراحی کابوسی از فریاد، خون و زجر بود. داروین دوبار در اتاق عمل حاضر شد، اما برای بار سوم پا به آنجا نگذاشت.
(توضیح عکس)
مادر داروین عضوی از خانواده ی مشهور وجوود بود که ظروف سفالی تولید می کردند. بالا: نشان خانواده ی وجوود. پایین: یکی از ظروف سفالی ساخت وجوود
او با دوستانش که گروهی عیاش و میخواره بودند، شبها تا دیر وقت به شکم چرانی و ورق بازی می پرداخت. با فرا رسیدن روز، به سراغ دو کار مورد علاقه ی خود می رفت: جمع آوری سوسک و تیر اندازی. اودر اتاقش با جدیت تمرین می کرد تا نشانه روی خود را بهبود بخشد. با استفاده از فشنگ مشقی به طرف شمعی که یکی از دوستان پر دل و جرئت در دست می گرفت، تیر اندازی می کرد و اگر شمع خاموش می شد، نتیجه می گرفت که نشانه گیری دقیق بوده است.
سروصدا استادان را آشفته و متحیر کرده بود. یکی از آنها به اعتراض می گفت: « اصلاً معلوم نیست اینجا چه خبر است! به نظر می رسد آقای داروین ساعتها در اتاق خودش صدای شلاق اسب را در می آورد، زیرا اغلب اوقات وقتی از زیر پنجره ی اتاقش عبور می کنم این صدا را می شنوم.»
استادان دیگر واکنشهای دیگری در برابر داروین نشان دادند. دو تن از آنان چنان تحت تأثیر علایق علمی داروین قرار گرفتند که با او دوست شدند. یکی از آنها جان هنزلو بود که در گیاه شناسی تخصص داشت. هنزلو اطلاعات داروین در مورد گیاهان را بسیار افزایش داد. او داروین را با خود به گشتهای گیاه شناسی می برد، او را به خانه ی خود دعوت می کرد و او را تشویق می کرد کتابهای آلکساندر فون هومبولت، کاشف و طبیعیدان مشهور آلمانی را بخواند.
منبع: اسپراول، آنا؛ (1389) چارلز داروین: پایه گذار نظریه ی تکامل، مترجم: محمد رضا افضلی، تهران، انتشارات فاطمی، چاپ دوم.
چارلز داروین وخواهر کوچکترش کاترین.
اما رابرت به پسرش امیدی نداشت و یک بار در اوج نومیدی به پسرش گفته بود: « تو به هیچ چیز توجه نداری، مگر تیر اندازی، سگ و گرفتن موش. تو مایه ی ننگ خودت و خانواده خواهی بود.» معلمان داروین هم همین عقیده را داشتند. در حقیقت در دوران نوجوانی، هیچ کس فکر نمی کرد که چارلز جوان به جایی برسد.
خود او بعدها در وصف 8 سالگی خود نوشت:
« سعی می کردم نام گیاهان را پیدا کنم و همه نوع چیزی، از صدف گرفته تا عکس برگردان، تمبر، سکه و سنگ معدنی جمع می کردم. اشتیاق به جمع کردن مجموعه که انسان را به طبیعیدانی روش مند، استادی چیره دست یا خسیسی ناخن خشک تبدیل می کند، در من بسیار نیرومند و آشکارا ذاتی بود.»
در جستجوی حرفه
ثروت خانواده ی داروین تضمین می کرد که چارلز در بزرگسالی دچار کمبود مالی نشود. اما او پسر مردی صاحب حرفه بود و هنگامی که بزرگ شد، همه انتظار داشتند وارد حرفه ای شود. سؤال مهم این بود : کدام حرفه؟رابرت داروین به این نتیجه رسید که شاید پسرش بتواند پزشکی حاذق شود. رشته ی طب انتخابی منطقی بود. نه تنها داروین پدر پزشک بود، برادر بزرگتر چارلز که اراسموس نام داشت نیز در دانشگاه ادینبورو در رشته ی پزشکی تحصیل می کرد. بنابراین چارلز در شانزده سالگی عازم ادینبورو شد.
چارلز پس از ورود به ادینبورو دریافت که در این شهر فرصتهای بسیاری دارد تا کارهایی را که دوست دارد انجام دهد. او به جمع آوری جانوران دریایی پرداخت. در ادینبورو با آدمهای دیگری ملاقات کرد که به زیست شناسی علاقه داشتند. داروین عضو انجمن تاریخ طبیعی شد. او مقاله ای در مورد یافته های ساحلی خود نوشت و آن را برای دوستان جدیدش خواند.
اما چارلز از پزشکی نفرت داشت. برای او درسهای رشته ی پزشکی از کلاسهای زبان لاتین نیز کسل کننده تر بود. کالبد شناسی حال او را به هم می زد. کار در بیمارستان برایش هولناک بود. از همه بدتر جراحی بود. در آن زمان که هنوز داروهای بیهوشی ساخته نشده بود، عمل جراحی کابوسی از فریاد، خون و زجر بود. داروین دوبار در اتاق عمل حاضر شد، اما برای بار سوم پا به آنجا نگذاشت.
مادر داروین عضوی از خانواده ی مشهور وجوود بود که ظروف سفالی تولید می کردند. بالا: نشان خانواده ی وجوود. پایین: یکی از ظروف سفالی ساخت وجوود
زندگی در کمبریج
وقتی آشکار شد که داروین در رشته ی پزشکی موفق نمی شود، خانواده اش به او توصیه کرد به کسوت روحانی در آید. داروین با خوشرویی این پیشنهاد را پذیرفت. زندگی کشیش دهکده به نظرش خوشایند می رسید. مردان کلیسا باید حتماً مدرک دانشگاهی می گرفتند، بنابراین داروین وارد دانشگاه کمبریج شد و با شور و اشتیاق زندگی دانشجویی جدیدی را آغاز کرد.او با دوستانش که گروهی عیاش و میخواره بودند، شبها تا دیر وقت به شکم چرانی و ورق بازی می پرداخت. با فرا رسیدن روز، به سراغ دو کار مورد علاقه ی خود می رفت: جمع آوری سوسک و تیر اندازی. اودر اتاقش با جدیت تمرین می کرد تا نشانه روی خود را بهبود بخشد. با استفاده از فشنگ مشقی به طرف شمعی که یکی از دوستان پر دل و جرئت در دست می گرفت، تیر اندازی می کرد و اگر شمع خاموش می شد، نتیجه می گرفت که نشانه گیری دقیق بوده است.
سروصدا استادان را آشفته و متحیر کرده بود. یکی از آنها به اعتراض می گفت: « اصلاً معلوم نیست اینجا چه خبر است! به نظر می رسد آقای داروین ساعتها در اتاق خودش صدای شلاق اسب را در می آورد، زیرا اغلب اوقات وقتی از زیر پنجره ی اتاقش عبور می کنم این صدا را می شنوم.»
استادان دیگر واکنشهای دیگری در برابر داروین نشان دادند. دو تن از آنان چنان تحت تأثیر علایق علمی داروین قرار گرفتند که با او دوست شدند. یکی از آنها جان هنزلو بود که در گیاه شناسی تخصص داشت. هنزلو اطلاعات داروین در مورد گیاهان را بسیار افزایش داد. او داروین را با خود به گشتهای گیاه شناسی می برد، او را به خانه ی خود دعوت می کرد و او را تشویق می کرد کتابهای آلکساندر فون هومبولت، کاشف و طبیعیدان مشهور آلمانی را بخواند.