مترجم: محمد رضا افضلی
استعداد و خلاقیت فرانکلین، به علاوه سالها تجربه کار به او کمک کرد که این روزنامه را به روزنامه ای موفق تبدیل کند و چیزی نگذشت که روزنامه فرانکلین به مهمترین روزنامه پنسیلوانیا تبدیل شد. این روزنامه شامل مقاله های مختلف، نامه ها و عقاید شخصی بود؛ اما چون فرانکلین نمی خواست مانند برادرش به زحمت بیفتد، مراقب بود مطالبی چاپ نکند که توهین آمیز یا در مخالفت با حکومت باشد.
زندگی خانوادگی
هنگامی که فرانکلین از بوستون به فیلادلفیا رفت با دبورا رید دختر صاحبخانه خود آشنا شد. چیزی نمانده بود که علاقه خود را به او اظهار کند، اما چون عازم انگلستان شد، فکر ازدواج را از سر بیرون کرد. اما اکنون بعد از هفت سال، دوباره محبت دبورا را در دل خود یافت. در روز اول سپتامبر سال 1730، بنجامین فرانکلین و دبورا رید در فیلادلفیا ازدواج کردند و در سال 1731، ویلیام، پسر فرانکلین به دنیا آمد. پسر دوم فرانکلین، فرانسیس فولجر، در سال 1732 به دنیا آمد.تقویم نجومی ریچارد بینوا
هنوز دو سال از شروع انتشار روزنامه نگذشته بود، که اوضاع مالی فرانکلین رو به راه شد. او درگیر فعالیتهای روزمره بازرگانی بود و فرصت اندکی برای کارهای علمی داشت. اما به خواندن و مطالعه ادامه می داد و با کسانی که علایق علمی مشترکی با او داشتند، معاشرت می کرد.تا سال 1732 پنسیلوانیا گازت به سود دهی رسیده بود و فرانکلین در روزنامه های دیگری در کارولینای جنوبی و رود آیلند نیز شریک شده بود، اما به این هم قانع نبود. هدف او صرفاً کسب درآمد بیشتر نبود؛ او خواستار نوعی فعالیت خلاقانه نیز بود- شاید حتی فرو رفتن در قالب شخصیتی جدید مورد نظرش بود، زیرا شخصیت سایلنس داگود بسیار موفق از کار در آمده بود. راه حلی که پیدا کرد، اختراع شخصیتی جدید به نام ریچارد ساندرز و آفرینش کتابی به نام تقویم نجومی ریچارد بینوا بود.
فرانکلین می دانست که مردم به تقویم نجومی علاقه دارند. تقویم نجومی نوعی تقویم بغلی بود که در آن محاسباتی در مورد جزر ومد، اهله قمر، پیش بینی وضع هوا و اطلاعات دیگر گنجانده می شد. استقبال مردم از این تقویمها به اندازه ای بود که تقریباً در هر خانه ای یکی از آنها یافت می شد.
تقویم نجومی ریچارد بینوا شبیه تقویمهای دیگر بود، زیرا به صورت سالانه منتشر می شد و بیشتر همان اطلاعات را داشت. آنچه این تقویم را متمایز می کرد، طرز نگارش شوخ طبعانه و سخنان حکیمانه «ریچارد » بود.
سخنان حکیمانه ای که در این کتاب بود، از قبیل «دو صد گفته چون نیم کردار نیست»، « قناعت توانگر کند مرد را »، « حرکت را با اقدام اشتباه مگیر» و «عجله کار شیطان است» امروزه هنوز به کار می روند.
خرد ریچارد بینوا رنگی از نیش و کنایه نیز داشت که در این مثلها آشکار است: « شفا را خدا می دهد و پولش را حکیم می گیرد»، « ماهی و میهمان بعد از سه روز بوی بد می گیرند» و «آدم ساده لوح بین دو وکیل دعاوی، مثل ماهی بین دو گربه است».
تقویم نجومی ریچارد بینوا موفقیت عظیمی کسب کرد و تقریباً بلافاصله خوانندگان فراوانی به دست آورد. فرانکلین 25 سال این تقویم را نوشت و منتشر کرد و محبوبیت روز افزون و فروش مداوم آن، از عوامل اصلی ثروتمند شدن فرانکلین بود.
نخستین کتابخانه عمومی
فرانکلین با انتشار این آثار شور و اشتیاق خود برای نوشتن را، که با علاقه اش به خواندن برابری می کرد، فرو نشاند. او تقریباً هر چیزی را که در طول زندگی خود آموخت. مدیون کتاب بود و به همین سبب ارزش کتاب را می دانست. فرانکلین در جستجوی راهی بود که دسترسی مردم را به کتاب آسانتر کند.
توضیح عکس
آنچه تقویم نجومی ریچارد بینوا را متمایز می کرد، شوخ طبعی و سخنان حکیمانه بود.
توضیح عکس :
فرانکلین و سایر اعضای باشگاه جونتو نخستین کتابخانه در گردش مهاجرنشینان را تأسیس کردند.
فرانکلین چندین سال قبل، درسال 1727، باشگاه جونتو را تأسیس کرده بود. مردان جوانی در این باشگاه عضو بودند که در جلسات منظم خود، در مورد امور اجتماعی، اقتصادی، علمی، سیاسی و فکری بحث می کردند.
این مردان در بحثهای پرشور خود غالباً با پرسشهایی روبه رو می شدند که جواب آنها فقط در کتاب یافت می شد. اما در آن زمان کتاب هم کمیاب بود و هم گران، بنابراین تعداد اندکی از مردم به مجموعه ای از کتابهای متنوع دسترسی داشتند. فرانکلین راه حلی برای این مشکل یافت: اعضای باشگاه می توانستند پول روی هم بگذارند، مجموعه ای از کتابهای سودمند بخرند و کتابخانه ای تشکیل دهنده تا اعضای باشگاه و سایر مردم بتوانند از آنها استفاده کنند.
اعضای باشگاه ایده فرانکلین را پسندیدند و درسال 1731 شرکت کتابخانه فیلادلفیا را رسماً تأسیس کردند. اعضای باشگاه به این نتیجه رسیدند که کتابهایی با موضوع ریاضیات و علوم پیشرفته، روزنامه نگاری، شعر و موضوعهای مورد علاقه عموم مردم بخرند.
در بهار سال بعد کتابهای انتخاب شده را از انگلستان سفارش دادند و شش ماه بعد شرکت کتابخانه فیلادلفیا رسماً گشایش یافت. این نخستین کتابخانه در گردش امریکا بود و امروزه این سازمان با لقب «مادر همه کتابخانه های پژوهشی» هنوز در فیلادلفیا مشغول کار است.
نخستین سازمان آتش نشانی فیلادلفیا
همان انگیزه های اجتماعی که الهام بخش فرانکلین برای تأسیس کتابخانه بود، او را به این فکر انداخت که برای کاهش خطر آتش سوزی در فیلادلفیا راهی پیدا کند. در دوران اقامت در لندن، تحت تأثیر سیستم پیچیده آتش نشانی این شهر قرار گرفته بود که پس از آتش سوزی مصیبت بار سال 1666 آن را تأسیس کرده بودند. فرانکلین نگران بود که اگر آتش سوزی در فیلادلفیا از کنترل خارج شود، شهر برای خاموش کردن آن آماده نیست.در سال 1735 فرانکلین نگرانی خود را با اعضای باشگاه جونتو در میان گذاشت و سپس نامه ای نوشت و آن را در روزنامه خود، با نام مستعار «الف. الف. » منتشر کرد. در این نامه خطر آتش سوزی را تذکر داده بود و اقدامات پیشگیرانه ای را مطرح کرده بود که صاحبان خانه ها باید انجام می دادند؛ به علاوه پیشنهاد کرده بود که برای آماده کردن شهر، تلاش دسته جمعی به عمل آید. او عبارت معروف «پیشگیری بهتر از جبران» را بر سر زبانها انداخت و تذکر داد که در بوستون دسته هایی از مردانی تشکیل شده است که برای خاموش کردن آتش آموزش دیده اند. او توصیه می کرد که همین کار در فیلادلفیا نیز انجام شود.
اهالی فیلادلفیا فکر فرانکلین را پسندیدند و نخستین «باشگاه آتش نشانی» را با سی عضو تشکیل دادند. در سال 1736، با راهنمایی فرانکلین و باشگاه جونتو شرکت باشگاه آتش نشانی رسماً به ثبت رسید.
فرانکلین از تأسیس باشگاه آتش نشانی احساس غرور می کرد و آن را دستاوردی بزرگ می دانست. اما سال تأسیس باشگاه، غمبارترین سال زندگی او نیز بود. پسرش فرانسیس که او را «فرانکی» می نامید، در چهار سالگی بر اثر ابتلا به آبله از دنیا رفت.
مشغله های فکری
در اواخر دهه 1730 و اوایل دهه 1740، فرانکلین در فیلادلفیا به عنوان بازرگانی موفق و شهروندی برجسته شهرت یافته بود. در سال 1736 منشی مجمع قانونگذاری پنسیلوانیا شد و در سال 1737 به ریاست پستخانه فیلادلفیا رسید.در سال 1743 به فکر تأسیس گروه جدیدی شبیه گروه جونتو افتاد که مردانی از سایر مهاجرنشینان نیز در آن شرکت داشته باشند. هدف این گروه، که به تقلید از یکی از برجسته ترین سازمانهای علمی جهان، یعنی انجمن سلطنتی لندن، تشکیل شده بود، گرد آوری «ذهنهای جستجوگر» و ترویج درک بهتری از هنرها و علوم بود. فرانکلین از این مردان می خواست که در دانش یکدیگر، در زمینه های مختلف علمی مانند گیاه شناسی، پزشکی، باستان شناسی، ریاضیات، شیمی و جغرافیای طبیعی سهیم شوند.
فرانکلین این گروه را رسماً تشکیل داد و آن را «انجمن فلسفی امریکا» نامید. اعضای این انجمن عبارت بودند. از یک پزشک، یک گیاه شناس، یک ریاضیدان، یک شیمیدان و یک جغرافیدان؛ همه این مردان علاقه جدی به علم داشتند. فرانکلین سخت سرگرم امور روزنامه و فعالیتهای اجتماعی بود، اما سروکار داشتن با جامعه برایش فرصتی فراهم می کرد که با اندیشمندان دیگری که مانند خود او علم را جدی می گرفتند، مشورت کند.
مشاهدات در طبیعت
یکی از موضوعهای مورد توجه فرانکلین، هواشناسی بود و در سال 1743 مشاهده ای انجام داد که سبب شد به عنوان یکی از نخستین هواشناسان جهان شهرت یابد. در یکی از شبهای ماه اکتبر، قصد داشت ماه گرفتگی را تماشا کند، اما این کار مقدور نشد زیرا آسمان را ابرهایی پوشاند که توفانی از شمال شرقی به همراه آورده بود. او بعداً در یکی از روزنامه های بوستون مطلبی در مورد این توفان خواند و کشف کرد که آن شب توفان تا آخر شب به بوستون نرسیده بوده و اهالی بوستون توانسته بودند ماه گرفتگی را مشاهده کنند. آدمهای معمولی به چنین موضوعی زیاد فکر نمی کنند، اما فرانکلین به فکر فرو رفت. او می دانست که بوستون در فاصله 650 کیلومتری شمال شرقی فیلادلفیا واقع است و قاعدتاً توفانی که از سمت شمال شرقی می آید، ابتدا باید به بوستون برسد.در طی چند هفته بعد، او اطلاعاتی از دوستان خود در بوستون دریافت کرد و پس از بررسی آنها به نتیجه ای مشخص رسید: اعتقاد عمومی در مورد توفان شمال شرقی درست نبود. این توفان هم جهت با باد حرکت نمی کرد. این توفان با بادهای سردی آغاز می شد که منشأ آنها شمال شرقی بود، اما پس از آن هوای گرم را از جنوب غربی به سمت خود می کشیدند. وقتی توفان شکل می گرفت، طبق الگویی دایره ای حرکت می کرد و به همین دلیل ابتدا به فیلادلفیا می رسید و سپس به بوستون. در زمان فرانکلین هیچ کس چنین نظریه ای را نشنیده بود، اما همین نظریه بعدها اساس دانش هواشناسی در مورد گرد بادهایی شد که آنها را تند باد می نامند.
فرانکلین غالباً این نوع مشاهدات زیرکانه را انجام می داد، زیرا همواره می خواست علت وقوع پدیده های مختلف در طبیعت را بداند. به علاوه کنجکاوی او به پدیده های پیچیده ای مانند الگوهای هوا محدود نمی شد.
بعضی از ساده ترین رویدادهای طبیعی غالباً توجه او را جلب می کرد. حتی موضوع کوچک و ظاهراً پیش پا افتاده ای مانند مورچه ها نیز توجه او را جلب می کرد. فرانکلین احساس می کرد که مورچه ها راهی برای برقراری ارتباط با هم دارند، بنابراین آزمایشی انجام داد تا ببیند آیا درست پنداشته است یا نه. پس از کشف تعداد زیادی مورچه در یک کاسه شیره در کمد اتاق خود، او همه مورچه ها را، به استثنای یکی، از کاسه بیرون ریخت و کاسه را از نخ متصل به سقف آویزان کرد. او مشاهده کرد که وقتی مورچه تنها به اندازه کافی شیره خورد، از نخ بالا رفت تا به سقف رسید و سپس از روی دیوار پایین آمد تا به کف اتاق برسد. در کمتر از سی دقیقه مورچه های دیگر به سمت او هجوم بردند؛ گویی می خواستند خبرهای او را در مورد کاسه شیره بشنوند. سپس همه مورچه ها مسیری را که آن مورچه تنها پیموده بود، در جهت عکس طی کردند؛ یعنی از دیوار بالا رفتند، عرض سقف را پیمودند و از نخ پایین رفتند تا به کاسه شیره برسند. وقتی به اندازه کافی شیره خوردند، همان مسیر را پیمودند تا به کف اتاق برسند.
فرانکلین بر اساس این آزمایش نتیجه گرفت که همان طور که فکر کرده بود، مورچه ها با هم ارتباط برقرار می کنند.
در همان سال که فرانکلین مشاهدات خود را در مورد توفانهای شمال شرقی و مورچه ها انجام داد، صاحب فرزند دیگری نیز شد. دختر آنها سارا، که فرانکلین او را «سالی» می نامید، در سپتامبر سال 1743 به دنیا آمد.
بخاری فرانکلین
فرانکلین بعضی از آزمایشها، مانند آزمایش روی جلبک و مورچه ها را، صرفاً برای ارضای حس کنجکاوی خود انجام داد. اما بعضی از آزمایشها نیز او را به اختراع راههای بهتری برای انجام کارهای مختلف هدایت کرد. یکی از نمونه های شایان توجه، بخاری پنسیلوانیاست که بعدها بخاری فرانکلین نام گرفت.هوای پنسیلوانیا در زمستان غالباً بسیار سرد می شد و فرانکلین سالها فکر کرده بود تا راهی برای گرم کردن خانه های مردم پیدا کند. همه خانه ها بخاری دیواری داشتند، اما این بخاریها خوب خانه را گرم نمی کردند. آنها هیزم را به سرعت می سوزاندند و صاحبخانه ناچار بود پول زیادی بابت خرید هیزم بپردازد؛ به علاوه بیشتر گرمای بخاری هم از دودکش بیرون می رفت.
فرانکلین بخاری دیواری بهتری طراحی کرد و ساخت. این نخستین وسیله گرمایی بود که از چدن ساخته می شد. و چندین مجرا و هواکش داشت. این هواکشها هوای سرد اتاق را به داخل بخاری می کشیدند، آنها را در مجراهای عبور هوا گرم می کردند و سپس در اتاق به گردش در می آوردند. این بخاری طوری طراحی شده بود که گرما را در اتاق نگه دارد و اجازه ندهد از دودکش بیرون برود؛ این بخاری دریچه ای داشت که در هنگام خاموش بودن بخاری بسته می شد.
تا پایان دهه 1740، فرانکلین طرح بخاری را تکمیل کرد و برای تولید و فروش بخاری جدید با یکی از اعضای باشگاه جونتو قرار داد بست. این اختراع بلافاصله با استقبال عموم روبه رو شد و با سردتر شدن هوا، بخاریهای بیشتری به فروش رسید.
بخاری فرانکلین چدنی بود و چون می توانست یک اتاق را به طور کامل گرم کند، موفقیتی بزرگ به شمار رفت.
هنگامی که خبر این اختراع به فرماندار پنسیلوانیا رسید، به اندازه ای خشنود شد که پیشنهاد ثبت امتیاز آن را به نام فرانکلین داد تا حق انحصاری فروش آن در اختیار فرانکلین باشد. اما فرانکلین این پیشنهاد را نپذیرفت زیرا به ثبت اختراع یا منافع عادی حاصل از این بخاری علاقه ای نداشت. او اعتقاد داشت که پاداش حقیقی رضایت خاطری است که از اختراع وسیله ای سودمند حاصل می شود؛ وسیله ای که زندگی را برای خود او و دیگران آسانتر و ثمر بخش تر می کند.
منبع : تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران