نویسنده: پگی پارکس
مترجم: محمد رضا افضلی
مترجم: محمد رضا افضلی
تا اوایل سده ی هجدهم میلادی، امریکا بر اساس قوانین بریتانیا اداره می شد، اما این مهاجر نشینان در اغلب امور به حال خود واگذاشته شده بودند و حکومتهای محلی اغلب قوانین مور نیاز خود را خود تهیه می کردند.
اما اوایل دهه 1760 در مورد مسائل مربوط به جمع آوری مالیات و حکومت، کشمکشهایی پدید آمده بود و رابطه مهاجرنشینان با انگلستان چندان مناسب نبود. فرانکلین، مانند اغلب امریکایی ها، اعتقاد داشت که «پرداخت مالیات بدون داشتن حق انتخاب نماینده» نادرست است و به عبارت دیگر، اگر انتظار می رود امریکایی ها به انگلستان مالیات بپردازند، باید در مجلس انگلستان نماینده داشته باشند تا بتوانند در مورد مقدار و نحوه مصرف مالیات اظهار نظر کنند. اما انگلستان با این درخواست موافقت نکرد.
در سال 1764، مجمع قانونگذاری پنسیلوانیا بار دیگر فرانکلین را به عنوان سخنگوی ایالت پنسیلوانیا برای سفر به انگلستان انتخاب کرد. در دورانی که فرانکلین در انگلستان بود، تنش بین انگلستان و امریکا رو به گسترش بود و نقش فرانکلین از سخنگوی ایالت پنسیلوانیا به سخنگوی همه مهاجرنشینان تبدیل شد.
این بار فرانکلین بیش از 10 سال در انگلستان ماند و برای حفظ رابطه بین انگلستان و امریکا کوشید. وظیفه فرانکلین اصلاً آسان نبود و بخش عمده وقت او را می گرفت و فرصتی برای دنبال کردن فعالیتهای علمی باقی نمی گذاشت.
دولت انگلستان اعتقاد راسخ داشت که مهاجر نشینان باید به قوانین بریتانیا احترام بگذارند و هر مقدار مالیاتی را که وضع می شد، بپردازند. اما امریکایی ها اعتقاد داشتند که مجلس انگلستان حق ندارد، بدون حضور نمایندگان آنها و جلب رضایت آنها، مالیات وضع کند. فرانکلین، در مقام سیاستمدار، در هنگامه این بحث و مجادله گرفتار شده بود. او اعتقاد داشت که هر دو طرف مسائلی منطقی دارند و می کوشید این مسائل را چنان حل کند که انگلستان و امریکا بتوانند به صلح پایدار دست یابند.
دولت بریتانیا که در نتیجه با فرانسه و جنگهای سرخپوستی مبلغ هنگفتی بدهی داشت، در پی یافتن راههای جدید کسب درآمد بود و بهترین راه را اخذ مالیات از مهاجرنشینان می دانست. نخستین مالیات مستقیم، مالیات تمبر بود که قانون آن در سال 1765 تصویب شد و فرانکلین به مخالفت با آن برخاست و توانست در تغییر آن در فاصله کمتر از یک سال، مؤثر واقع شود. اما مجلس انگلستان از کوشش برای وضع مالیاتهای جدید منصرف نشد و در سال 1765 با تصویب قوانین جدید، تقریباً روی همه اجناسی که مهاجرنشینان می خریدند، از جمله چای، مالیات وضع کرد. این قانونها دو سال بعد عوض شدند، اما مالیات روی چای به قوت خود باقی ماند. کاسه صبر امریکایی ها لبریز شده بود.
امریکایی ها تصمیم گرفتند از نوشیدن چایی که بدون نظر خواهی از آنها مشمول مالیات شده بود، خودداری کنند. بنابراین از انگلستان چای نخریدند. این تحریم مشکلات مالی عمده ای برای انگلستان ایجاد کرد، اما مهاجرنشینان بر سر تصمیم خود ماندند. در سال 1773، هنگامی که سه کشتی حامل چای بریتانیا در بوستون لنگر انداخت، شبی انبوه مردم به آنها حمله کردند، صندوقهای چای را در هم شکستند و نزدیک به 4/5 تن چای را در بندرگاه ریختند. این شورش به «میهمانی چای بوستون» شهرت یافت.
حاکمان انگلستان بر آشفتند. آنها این مقاومت را سرپیچی بخشش ناپذیری تلقی کردند و بلافاصله قوانینی تصویب کردند که برای تنبیه مقاومت کنندگان و محدود کردن آزادیهای مهاجر نشینان طراحی شده بود. این قوانین، که مهاجر نشینان آنها را «قوانین تحمل ناپذیر» نامیدند، نگرانی امریکایی ها را تأیید کرد: دولت بریتانیا به رابطه دوستانه و صلح آمیز با مهاجر نشینان علاقه چندانی نداشت و تنها هدفش کنترل آنها بود.
هنگامی که فرانکلین از شورش بوستون مطلع شد، عملاً امید خود را به قابل حل بودن اختلاف بین امریکا و انگلستان از دست داد. هر چه انگلستان بیشتر می کوشید تا با وضع قوانین و مالیاتهای جدید، سلطه خود را بر مهاجرنشینان گسترش دهد، امریکایی ها مقاومت بیشتری از خود نشان می دادند و بیشتر تهدید به قیام می کردند. با وجود همه این کشمکشها، فرانکلین هم به انگلستان و هم به مهاجرنشینان احساس وفاداری می کرد و بیش از هر چیز، آرزوی برقراری صلح را داشت. اما در سال 1774 اتفاقی افتاد که وفاداری او نسبت به انگلستان را از بین برد.
دولت انگلستان بنجامین فرانکلین را احضار و او را به سبب افشای نامه های هاچیسنون سرزنش کرد.
هنگامی که مهاجر نشینان از آنچه هاچینسون نوشته بود، اطلاع یافتند به خشم آمدند. چگونه یکی از مهاجرنشینان می توانست به امریکا خیانت و از تلاشهای مجلس انگلستان برای کاهش آزادیهای مهاجرنشینان و تداوم اخذ مالیات حمایت کند؟ دولت بریتانیا نیز به خشم آمده بود. اسناد محرمانه افشا شده بود و آنها بنجامین فرانکلین را مقصر می دانستند.
در سال 1774، دولت بریتانیا فرانکلین را فرا خواند و او را به سبب اقداماتش سرزنش کرد. او از این رفتار تعجب کرد و خشمگین شد، اما در حین محاکمه خود سکوت اختیار کرد. او این همه سال در راه صلح تلاش و مذاکره کرده و در سرتاسر عمر خود به انگلستان وفادار مانده بود، اما دولت بریتانیا بر علیه او اقدام می کرد.
فرانکلین یک سال دیگر نیز در انگلستان ماند تا امور تجارتی خود را به انجام برساند و سپس این کشور را ترک کرد. این بار اعتقاد داشت که دیگر هرگز به انگلستان باز نخواهد گشت.
به هر حال او رئیس هیئت مذاکره کننده بین انگلستان و مهاجر نشینان بود. اما به خوبی می دانست که هر کاری از دستش بر می آمده انجام داده است. اکنون او بیش از هر زمان دیگری به هدف نهایی امریکایی ها، یعنی استقلال، متعهد بود.
فرانکلین با وجود مشکلات خصوصی و سیاسی، بیش از آن اهل علم و دانش بود که در سرتاسر سفر دریایی خود به مسائل خصوصی و سیاسی بپردازد. مانند سفرهای قبلی، از فرصت به دست آمده برای مشاهده جهان پیرامون خود استفاده کرد. مدتها بود که گلف استریم توجه او را جلب کرده بود. گلف استریم جریانی بود که در پهنه های بزرگ آب، مانند اقیانوس اطلس مشاهده می شد. این جریان غالباً ناخدایان را حیرت زده می کرد، زیرا به نظر می رسید بر سرعت حرکت کشتیها اثر دارد: کشتیهایی که از انگلستان به امریکا می رفتند، بسیار سریعتر از کشتیهایی که در جهت عکس حرکت می کردند، به مقصد می رسیدند.
همچنان که کشتی فرانکلین عرض اقیانوس را می پیمود، متوجه گلف استریم شد زیرا رنگ آن با رنگ بقیه آب تفاوت داشت. به علاوه، فرانکلین دریافت که در گلف استریم، در مقایسه با آبهای پیرامون آن، جلبکهای بیشتری روییده اند و والها در اطراف آن حرکت می کنند و وارد جریان نمی شوند. فرانکلین بر اساس این مشاهدات نتیجه گرفت که آب گلف استریم می بایست گرمتر از بقیه آب اقیانوس باشد. او برای آزمودن این نظریه تصمیم گرفت دمای اقیانوس را اندازه گیری کند.
به مدت یک هفته، در ساعتهای مختلف روز، دماسنجی را به داخل آب اقیانوس می فرستاد که دمای آب را اندازه گیری کند. آنچه کشف کرد، سبب حیرتش شد: دمای آب گلف استریم تقریباً 10 درجه سانتیگراد بالاتر از آبهای پیرامون آن بود.
فرانکلین دریافت که این کشف به ناخدایان کشتیها کمک می کند نقشه بهتری از سفر دریایی خود بین قاره ها ترسیم کنند و با استفاده از اطلاعات به دست آمده نخستین نقشه هایی را ترسیم کرد که محل گلف استریم را در اقیانوس نشان می دادند. اما تا ده سال بعد فرصت نیافت نتیجه گیری های خود را رسماً بنویسد و منتشر کند.
به نظر می رسید گلف استریم بر سرعت حرکت کشتیها اثر می گذارد.
سال بعد از آن، او وقت و انرژی خود را وقف هدف نهایی امریکایی ها کرد. او به عنوان عضو کنگره، جزء کمیته ای بود که اعلامیه استقلال امریکا را تهیه کرد. اعلامیه استقلال امریکا سندی است که تجربه مهاجر نشینان از انگلستان را اعلام می کند.
کنگره در 4 ژوئیه 1776 این سند را تصویب کرد. بنجامین فرانکلین و سایر اعضای کنگره، یک ماه بعد آن را امضاء کردند و به آن رسمیت بخشیدند.
تهیه اعلامیه استقلال گام بسیار مهمی بود، اما این سند استقلال مهاجرنشینان را تضمین نکرد. جنگی که در لکسینگتون و کنکورد آغاز شده بود، به ناچار بایدادامه می یافت و مهاجر نشینیان می دانستند که انگلستان دشمنی مخوف و قدرتمند است که قویترین ارتش جهان را در اختیار دارد. امریکایی ها به شدت محتاج کمک بودند و کنگره به این نتیجه رسید که فرانسه بهترین مایه دلگرمی است.
در این زمان فرانکلین دیگر جوان نبود. هفتاد سال از سن او می گذشت و سلامتش رو به نزول بود. با وجود این، هنوز قوای فکری او خوب کار می کرد و تصمیم داشت برای رسیدن کشورش به استقلال، از هیچ کمک دریغ نکند. خوداو نیز می دانست که بهترین فرد برای انجام این مأموریت است. او از سفر دریایی طولانی وحشت داشت، اما با خشنودی این مسئولیت را پذیرفت.
بیش از یک سال طول کشید تا فرانکلین توانست مأموریتی را که برای انجام آن اعزام شده بود، به طور کامل انجام دهد. در سال 1778، نمایندگان فرانسه و امریکا دو توافق نامه امضا کردند: یک پیمان مودت و بازرگانی، که تجارت بین امریکا و فرانسه را تضمین می کرد و یک پیمان اتحاد، که کمکهای مالی و نظامی فرانسه برای استقلال امریکا را تعهد می کرد. جنگ ادامه یافت، اما امریکا دیگر تنها نبود.
فرانکلین در فرانسه باقی ماند و در شهر پاسی واقع در حومه پاریس اقامت کرد. پس از پیروزی امریکایی ها در جنگهای استقلال، او بیشتر وقت خود را برای مذاکره با مقامهای فرانسوی و انگلیسی صرف کرد تا برای خاتمه دادن به جنگ، یک پیمان صلح رسمی تهیه شود. سرانجام در سال 1783، پیمان پاریس امضا شد و انگلستان استقلال ایالات متحده امریکا را به رسمیت شناخت.
بنجامین فرانکلین (نفر سمت چپ) در تهیه اعلامیه استقلال به جان آدامز (نفر وسط) و توماس جفرسون (ایستاده) کمک کرد.
اکنون که جنگ به پایان رسیده بود، فرانکلین وقت بیشتری برای نوشتن داشت. او در طی یک سال و نیم آخر اقامت در فرانسه مطالب زیادی نوشت که بخش عمده ی آنها به موضوعات علمی اختصاص داشت.
پاریسی ها این توصیه ها را به مسخره گرفتند و آن را نپذیرفتند، زیرا مستلزم آن بود که صبحها زودتر بیدار شوند. اما چندین دهه بعد، ایده فرانکلین عملی شد، زیرا در فصل بهار ساعت را یک ساعت جلو کشیدند. امروزه تغییر فصلی ساعت در بسیاری از نقاط جهان، یادآور خرد علمی- کاربردی فرانکلین است.
دوستان و همکاران متعدد فرانکلین در فرانسه از او تقاضا می کردند که این کشور را ترک نکند. اما او تقریباً هشتاد ساله بود و می دانست که سالهای زیادی از عمرش باقی نمانده است. او می خواست سالهای آخر عمر خود را در امریکا سپری کند؛ در کشوری که در آن به دنیا آمده و زندگی کرده بود.
فرانکلین نتیجه گیریهای علمی خود را در مقاله ای به نام «مشاهدات دریایی» ثبت کرد. او یافته های خود در مورد گُلف استریم و نیز توصیه های خود در مورد امنتر شدن سفرهای دریایی را در این مقاله گنجاند. این توصیه ها عبارت بودند از ساخت محفظه های نفوذ ناپذیر در کشتیها، برای جلوگیری از غرق شدن؛ راههایی برای جلوگیری از صدمه دیدن کشتی در هنگام وقوع آتش سوزی، رعد و برق یا برخورد کشتیهای دیگر یا کوههای یخ؛ تهیه قایق نجات برای فرار از عرشه کشتی در حال غرق شدن و اقداماتی که مسافران باید برای محافظت از خود در طول سفر انجام دهند. این مقاله فرانکلین را به عنوان یکی از نخستین متخصصان اقیانوس نگاری معرفی کرد.
فرانکلین مقاله دیگری نیز با عنوان «بخاری جدید زغال سنگی و استفاده از همه دود آن» نوشت که بر اساس بخاری جدیدی که سالها قبل، در هنگام اقامت در لندن، اختراع کرده بود تدوین شده بود. این بخاری که شبیه همان بخاریی بود که در پنسیلوانیا اختراع کرده بود، به جای چوب، زغال سنگ می سوزاند و طوری طراحی شده بود که همه دود خود را مصرف کند. او بخش عمده ایده های خود را در مورد بخاریها و تهویه مناسب در مقاله دیگری به نام «در باب علل دود کردن دودکش و راه چاره آن» تنظیم کرد.
سفر دریایی از فرانسه به امریکا، از همه سفرهای دریایی قبلی فرانکلین ثمربخش تر بود. در حقیقت در حین این سفر دریایی، او بیش از هر وقت دیگر در زندگی خود، در مورد مسائل علمی مطلب نوشت.
یک بار دیگر، فرانکلین تصمیم گرفت گوشه نشینی اختیار کند و باز هم هم قطارانش خواب دیگری برایش دیدند. رهبران امریکا تصمیم گرفتند برای ایالات متحده امریکا نظام سیاسی ایجاد کنند؛ آنها قصد داشتند برای کشور جدید خود قانون اساسی بنویسند تا چهار چوب قانونی این نظام سیاسی تعیین شود. این سند عالیترین سند قانونی کشور شمرده می شد و مبنای همه قوانینی بود که پس از آن به تصویب می رسید. فرانکلین نمی توانست در برابر وسوسه شرکت در تدوین این قانون مقاومت کند.
در ژوئیه 1787، در نتیجه تلاش نمایندگان دوازده ایالت از سیزده ایالت، پیش نویس قانون اساسی تهیه شد. فرانکلین، هر چند از عبارت پردازی این سند کاملاً راضی نبود، برای حفظ اتحاد، همراه همه ی نمایندگان دیگر آن را امضا کرد.
در 17 سپتامبر سال 1787، قانون اساسی ایالات متحده امضا شد. بنجامین فرانکلین، با 81 سال سن، مسنترین نماینده ای بودکه این سند را امضا کرد.
یکی از آخرین نوشته های فرانکلین شرح احساسات او در مورد کشوری است که سرتاسر عمر خود را در خدمت به آن سپری کرد. او در نامه ای به جورج واشینگتن، نخستین رئیس جمهور ایالات متحده امریکا، نوشت که خیلی زودتر از اینها در انتظار مرگ بوده است، اما خوشحال است آنقدر زنده مانده تا بتواند شاهد تحقق آزادی کشورش باشد.
بنجامین فرانکلین در 17 آوریل سال 1790، سه ماه پس از هشتاد و چهارمین سالگرد تولدش، در خانه خود در فیلادلفیا در کمال آرامش از دنیا رفت. مراسم تشییع جنازه او بزرگترین مراسم تشییعی بود که تا آن زمان در امریکا برگزار شده بود. او در گورستان کلیسای عیسی مسیح در فیلادلفیا، در کنار گور همسرش دبورا به خاک سپرده شد.
مرگ بنجامین فرانکلین، نه فقط برای امریکا، بلکه برای همه جهان ضایعه بود. او نقش خیره کننده ای در حوزه های علم، فلسفه و سیاست داشت. او مردی وطن پرست و سیاستمدار و همچنین دانشمندی برجسته بود؛ به سبب نبوغ خود شهرت داشت، اما همواره معتقد بود که ارزش حقیقی دانش در خود دانش نیست، بلکه در فایده ای است که به بشریت می رساند. به پاس همه کارهایی که انجام داد و همه چیزهایی که به جهان هدیه کرد، یاد و نام او امروز نیز زنده است.
بنجامین فرانکلین در فیلادلفیا، در کنار همسرش دبورا، به خاک سپرده شد.
منبع : تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران
اما اوایل دهه 1760 در مورد مسائل مربوط به جمع آوری مالیات و حکومت، کشمکشهایی پدید آمده بود و رابطه مهاجرنشینان با انگلستان چندان مناسب نبود. فرانکلین، مانند اغلب امریکایی ها، اعتقاد داشت که «پرداخت مالیات بدون داشتن حق انتخاب نماینده» نادرست است و به عبارت دیگر، اگر انتظار می رود امریکایی ها به انگلستان مالیات بپردازند، باید در مجلس انگلستان نماینده داشته باشند تا بتوانند در مورد مقدار و نحوه مصرف مالیات اظهار نظر کنند. اما انگلستان با این درخواست موافقت نکرد.
در سال 1764، مجمع قانونگذاری پنسیلوانیا بار دیگر فرانکلین را به عنوان سخنگوی ایالت پنسیلوانیا برای سفر به انگلستان انتخاب کرد. در دورانی که فرانکلین در انگلستان بود، تنش بین انگلستان و امریکا رو به گسترش بود و نقش فرانکلین از سخنگوی ایالت پنسیلوانیا به سخنگوی همه مهاجرنشینان تبدیل شد.
این بار فرانکلین بیش از 10 سال در انگلستان ماند و برای حفظ رابطه بین انگلستان و امریکا کوشید. وظیفه فرانکلین اصلاً آسان نبود و بخش عمده وقت او را می گرفت و فرصتی برای دنبال کردن فعالیتهای علمی باقی نمی گذاشت.
دولت انگلستان اعتقاد راسخ داشت که مهاجر نشینان باید به قوانین بریتانیا احترام بگذارند و هر مقدار مالیاتی را که وضع می شد، بپردازند. اما امریکایی ها اعتقاد داشتند که مجلس انگلستان حق ندارد، بدون حضور نمایندگان آنها و جلب رضایت آنها، مالیات وضع کند. فرانکلین، در مقام سیاستمدار، در هنگامه این بحث و مجادله گرفتار شده بود. او اعتقاد داشت که هر دو طرف مسائلی منطقی دارند و می کوشید این مسائل را چنان حل کند که انگلستان و امریکا بتوانند به صلح پایدار دست یابند.
دولت بریتانیا که در نتیجه با فرانسه و جنگهای سرخپوستی مبلغ هنگفتی بدهی داشت، در پی یافتن راههای جدید کسب درآمد بود و بهترین راه را اخذ مالیات از مهاجرنشینان می دانست. نخستین مالیات مستقیم، مالیات تمبر بود که قانون آن در سال 1765 تصویب شد و فرانکلین به مخالفت با آن برخاست و توانست در تغییر آن در فاصله کمتر از یک سال، مؤثر واقع شود. اما مجلس انگلستان از کوشش برای وضع مالیاتهای جدید منصرف نشد و در سال 1765 با تصویب قوانین جدید، تقریباً روی همه اجناسی که مهاجرنشینان می خریدند، از جمله چای، مالیات وضع کرد. این قانونها دو سال بعد عوض شدند، اما مالیات روی چای به قوت خود باقی ماند. کاسه صبر امریکایی ها لبریز شده بود.
امریکایی ها تصمیم گرفتند از نوشیدن چایی که بدون نظر خواهی از آنها مشمول مالیات شده بود، خودداری کنند. بنابراین از انگلستان چای نخریدند. این تحریم مشکلات مالی عمده ای برای انگلستان ایجاد کرد، اما مهاجرنشینان بر سر تصمیم خود ماندند. در سال 1773، هنگامی که سه کشتی حامل چای بریتانیا در بوستون لنگر انداخت، شبی انبوه مردم به آنها حمله کردند، صندوقهای چای را در هم شکستند و نزدیک به 4/5 تن چای را در بندرگاه ریختند. این شورش به «میهمانی چای بوستون» شهرت یافت.
حاکمان انگلستان بر آشفتند. آنها این مقاومت را سرپیچی بخشش ناپذیری تلقی کردند و بلافاصله قوانینی تصویب کردند که برای تنبیه مقاومت کنندگان و محدود کردن آزادیهای مهاجر نشینان طراحی شده بود. این قوانین، که مهاجر نشینان آنها را «قوانین تحمل ناپذیر» نامیدند، نگرانی امریکایی ها را تأیید کرد: دولت بریتانیا به رابطه دوستانه و صلح آمیز با مهاجر نشینان علاقه چندانی نداشت و تنها هدفش کنترل آنها بود.
هنگامی که فرانکلین از شورش بوستون مطلع شد، عملاً امید خود را به قابل حل بودن اختلاف بین امریکا و انگلستان از دست داد. هر چه انگلستان بیشتر می کوشید تا با وضع قوانین و مالیاتهای جدید، سلطه خود را بر مهاجرنشینان گسترش دهد، امریکایی ها مقاومت بیشتری از خود نشان می دادند و بیشتر تهدید به قیام می کردند. با وجود همه این کشمکشها، فرانکلین هم به انگلستان و هم به مهاجرنشینان احساس وفاداری می کرد و بیش از هر چیز، آرزوی برقراری صلح را داشت. اما در سال 1774 اتفاقی افتاد که وفاداری او نسبت به انگلستان را از بین برد.
ضربه نهایی
یکی از آشنایان فرانکلین چند نامه نزد فرانکلین آورده بود که شش تا از آنها را توماس هاچینسون، فرماندار ماساچوست، نوشته بود. فرانکلین افشا نکرد که این نامه ها را چه کسی به دست او رسانده یا چه کسی نوشته بود، اما در این نامه ها مجلس انگلستان تشویق شده بود که امریکایی ها را به پذیرش قوانین مالیاتی وادار کند و در آنها با استقلال مهاجرنشینان مخالفت شده بود. فرانکلین از رفتار خائنانه هاچینسون شگفت زده شد و نامه ها را به بوستون فرستاد تا بعضی از آشنایانش آنها را تجربه و تحلیل کنند. فرانکلین تأکید کرده بود که بدون اطلاع او نامه ها افشا نشوند، اما این نامه ها به دست دشمنان هاچینسون افتاد و آنها نیز نامه ها را در روزنامه ها منتشر کردند.دولت انگلستان بنجامین فرانکلین را احضار و او را به سبب افشای نامه های هاچیسنون سرزنش کرد.
هنگامی که مهاجر نشینان از آنچه هاچینسون نوشته بود، اطلاع یافتند به خشم آمدند. چگونه یکی از مهاجرنشینان می توانست به امریکا خیانت و از تلاشهای مجلس انگلستان برای کاهش آزادیهای مهاجرنشینان و تداوم اخذ مالیات حمایت کند؟ دولت بریتانیا نیز به خشم آمده بود. اسناد محرمانه افشا شده بود و آنها بنجامین فرانکلین را مقصر می دانستند.
در سال 1774، دولت بریتانیا فرانکلین را فرا خواند و او را به سبب اقداماتش سرزنش کرد. او از این رفتار تعجب کرد و خشمگین شد، اما در حین محاکمه خود سکوت اختیار کرد. او این همه سال در راه صلح تلاش و مذاکره کرده و در سرتاسر عمر خود به انگلستان وفادار مانده بود، اما دولت بریتانیا بر علیه او اقدام می کرد.
فرانکلین یک سال دیگر نیز در انگلستان ماند تا امور تجارتی خود را به انجام برساند و سپس این کشور را ترک کرد. این بار اعتقاد داشت که دیگر هرگز به انگلستان باز نخواهد گشت.
مطالعه ی روی اقیانوس
هنگامی که فرانکلین درسال 1775 انگلستان را ترک کرد، به شدت گرفتار بود. در آخرین سال اقامت در انگلستان، خبر رسیده بود که همسرش دبورا سکته کرده و از دنیا رفته است. او که سالها بود همسرش را ندیده بود از مرگ او به شدت اندوهگین شد. به علاوه خود را به سبب به خوردن رابطه بین انگلستان و امریکا سرزنش می کرد.به هر حال او رئیس هیئت مذاکره کننده بین انگلستان و مهاجر نشینان بود. اما به خوبی می دانست که هر کاری از دستش بر می آمده انجام داده است. اکنون او بیش از هر زمان دیگری به هدف نهایی امریکایی ها، یعنی استقلال، متعهد بود.
فرانکلین با وجود مشکلات خصوصی و سیاسی، بیش از آن اهل علم و دانش بود که در سرتاسر سفر دریایی خود به مسائل خصوصی و سیاسی بپردازد. مانند سفرهای قبلی، از فرصت به دست آمده برای مشاهده جهان پیرامون خود استفاده کرد. مدتها بود که گلف استریم توجه او را جلب کرده بود. گلف استریم جریانی بود که در پهنه های بزرگ آب، مانند اقیانوس اطلس مشاهده می شد. این جریان غالباً ناخدایان را حیرت زده می کرد، زیرا به نظر می رسید بر سرعت حرکت کشتیها اثر دارد: کشتیهایی که از انگلستان به امریکا می رفتند، بسیار سریعتر از کشتیهایی که در جهت عکس حرکت می کردند، به مقصد می رسیدند.
همچنان که کشتی فرانکلین عرض اقیانوس را می پیمود، متوجه گلف استریم شد زیرا رنگ آن با رنگ بقیه آب تفاوت داشت. به علاوه، فرانکلین دریافت که در گلف استریم، در مقایسه با آبهای پیرامون آن، جلبکهای بیشتری روییده اند و والها در اطراف آن حرکت می کنند و وارد جریان نمی شوند. فرانکلین بر اساس این مشاهدات نتیجه گرفت که آب گلف استریم می بایست گرمتر از بقیه آب اقیانوس باشد. او برای آزمودن این نظریه تصمیم گرفت دمای اقیانوس را اندازه گیری کند.
به مدت یک هفته، در ساعتهای مختلف روز، دماسنجی را به داخل آب اقیانوس می فرستاد که دمای آب را اندازه گیری کند. آنچه کشف کرد، سبب حیرتش شد: دمای آب گلف استریم تقریباً 10 درجه سانتیگراد بالاتر از آبهای پیرامون آن بود.
فرانکلین دریافت که این کشف به ناخدایان کشتیها کمک می کند نقشه بهتری از سفر دریایی خود بین قاره ها ترسیم کنند و با استفاده از اطلاعات به دست آمده نخستین نقشه هایی را ترسیم کرد که محل گلف استریم را در اقیانوس نشان می دادند. اما تا ده سال بعد فرصت نیافت نتیجه گیری های خود را رسماً بنویسد و منتشر کند.
به نظر می رسید گلف استریم بر سرعت حرکت کشتیها اثر می گذارد.
تحولات هشدار دهنده
در ماه مه سال 1775، کشتی فرانکلین به فیلادلفیا رسید و در آنجا اخبار تکان دهنده ای دریافت کرد: در دورانی که از اقیانوس اطلس عبور می کرد، مهاجرنشینان امریکایی به این فکر افتاده بودند که نقشه هایی برای مقاومت در برابر انگلیسی ها طرح کنند. برای مقابله با انگلیسی ها سلاح ذخیره کرده بودند. و هنگامی که سربازان انگلیسی قصد داشتند آنها را به جرم نگهداری غیر قانونی اسلحه بازداشت کنند، در دو شهر کوچک نزدیک بوستون، نبردهای خونینی در گرفته بود. تا امروز معلوم نشده که کدام طرف نخستین گلوله را شلیک کرد، اما نبردهای لکسینگتون و کنکورد سرآغاز جنبش استقلال امریکا بودند.اعلام استقلال
هنگامی که فرانکلین تصمیم گرفت به امریکا بازگردد، قصد داشت از فعالیتهای اجتماعی کناره گیری کند. اما هموطنان او نظر دیگری داشتند. به هر حال چه کسی بهتر از فرانکلین انگلستان و مجلس این کشور را می شناخت؟ چه کسی برای راهنمایی و هدایت آنان، در زمانی که برای جنگ و استقلال آماده می شدند، صلاحیت بیشتری داشت؟ از ورود فرانکلین به فیلادلفیا 24 ساعت نگذشته بود که مجمع قانونگذاری پنسیلوانیا او را به نمایندگی خود در کنگره قاره ای برگزید. این کنگره را عده ای وطن پرست تشکیل داده بودند تا طرح استقلال امریکا را تهیه کنند.سال بعد از آن، او وقت و انرژی خود را وقف هدف نهایی امریکایی ها کرد. او به عنوان عضو کنگره، جزء کمیته ای بود که اعلامیه استقلال امریکا را تهیه کرد. اعلامیه استقلال امریکا سندی است که تجربه مهاجر نشینان از انگلستان را اعلام می کند.
کنگره در 4 ژوئیه 1776 این سند را تصویب کرد. بنجامین فرانکلین و سایر اعضای کنگره، یک ماه بعد آن را امضاء کردند و به آن رسمیت بخشیدند.
تهیه اعلامیه استقلال گام بسیار مهمی بود، اما این سند استقلال مهاجرنشینان را تضمین نکرد. جنگی که در لکسینگتون و کنکورد آغاز شده بود، به ناچار بایدادامه می یافت و مهاجر نشینیان می دانستند که انگلستان دشمنی مخوف و قدرتمند است که قویترین ارتش جهان را در اختیار دارد. امریکایی ها به شدت محتاج کمک بودند و کنگره به این نتیجه رسید که فرانسه بهترین مایه دلگرمی است.
یک سفر طولانی دیگر
مهاجر نشینان به نماینده ای نیاز داشتند تا بتواند به فرانسه برود و فرانسویان را متقاعد کند که به امریکا، در جنگ علیه انگلستان، کمک کنند. انتخابی بهتر از فرانکلین وجود نداشت. او در سراسر جهان مشهور و مورد احترام بود و در طول سالهای اقامت در انگلستان بارها از فرانسه بازدید کرده بود. او سیاستمداری با تجربه و مذاکره کننده ای ماهر هم بود. با توجه به همه این دلایل، کنگره او را به عنوان نماینده امریکا به پاریس اعزام کرد.در این زمان فرانکلین دیگر جوان نبود. هفتاد سال از سن او می گذشت و سلامتش رو به نزول بود. با وجود این، هنوز قوای فکری او خوب کار می کرد و تصمیم داشت برای رسیدن کشورش به استقلال، از هیچ کمک دریغ نکند. خوداو نیز می دانست که بهترین فرد برای انجام این مأموریت است. او از سفر دریایی طولانی وحشت داشت، اما با خشنودی این مسئولیت را پذیرفت.
زندگی در فرانسه
در ماه دسامبر سال 1776، فرانکلین یک بار دیگر عازم اروپا شد. وقتی به پاریس رسید، با استقبالی گرم رو به رو شد و بلافاصله احساس راحتی کرد. شهرت او زودتر از خودش رسیده بود؛ او را «فرانکلین بلند آوازه» و «مهار کننده ی صاعقه» لقب دادند. فرانسوی ها به سبب دانش علمی گسترده اش، به ویژه کشفیاتش در زمینه ی الکتریسیته، به او احترام بسیاری می گذاشتند. فرانکلین امریکایی بلند پایه ای بود و متناسب با مرتبه اش نیز با او رفتار شد.بیش از یک سال طول کشید تا فرانکلین توانست مأموریتی را که برای انجام آن اعزام شده بود، به طور کامل انجام دهد. در سال 1778، نمایندگان فرانسه و امریکا دو توافق نامه امضا کردند: یک پیمان مودت و بازرگانی، که تجارت بین امریکا و فرانسه را تضمین می کرد و یک پیمان اتحاد، که کمکهای مالی و نظامی فرانسه برای استقلال امریکا را تعهد می کرد. جنگ ادامه یافت، اما امریکا دیگر تنها نبود.
فرانکلین در فرانسه باقی ماند و در شهر پاسی واقع در حومه پاریس اقامت کرد. پس از پیروزی امریکایی ها در جنگهای استقلال، او بیشتر وقت خود را برای مذاکره با مقامهای فرانسوی و انگلیسی صرف کرد تا برای خاتمه دادن به جنگ، یک پیمان صلح رسمی تهیه شود. سرانجام در سال 1783، پیمان پاریس امضا شد و انگلستان استقلال ایالات متحده امریکا را به رسمیت شناخت.
بنجامین فرانکلین (نفر سمت چپ) در تهیه اعلامیه استقلال به جان آدامز (نفر وسط) و توماس جفرسون (ایستاده) کمک کرد.
اکنون که جنگ به پایان رسیده بود، فرانکلین وقت بیشتری برای نوشتن داشت. او در طی یک سال و نیم آخر اقامت در فرانسه مطالب زیادی نوشت که بخش عمده ی آنها به موضوعات علمی اختصاص داشت.
ایده ای عملی که از یک شوخی آغاز می شود.
یکی از ایده های علمی فرانکلین از چیزی منشأ گرفت که در اصل چندان جدی نبود. فرانکلین در سال 1784، درنامه ای مطایبه آمیز به روزنامه پاریسی ژورنال دوپاری نوشت که در ساعت شش صبح بر حسب تصادف از خواب بیدار شده و از دیدن آفتاب درخشان حیرت کرده است. او نتیجه گیری کرد که چون مردم فرانسه معمولاً تا لنگ ظهر می خوابند، نور ارزشمند روز را به هدر می دهند؛ بنابراین بهتر است صبحها زودتر از خواب برخیزند. با این اقدام مقدار کمتری شمع برای تولید «نور مصنوعی» در ساعتهای سر شب مصرف خواهد شد.پاریسی ها این توصیه ها را به مسخره گرفتند و آن را نپذیرفتند، زیرا مستلزم آن بود که صبحها زودتر بیدار شوند. اما چندین دهه بعد، ایده فرانکلین عملی شد، زیرا در فصل بهار ساعت را یک ساعت جلو کشیدند. امروزه تغییر فصلی ساعت در بسیاری از نقاط جهان، یادآور خرد علمی- کاربردی فرانکلین است.
راه حل نبوغ آمیز
فرانکلین در اواخر دهه هفتاد زندگی خود بود. بینایی او مانند بسیاری از همسالانش، کاهش یافته بود و نیاز به دو عینک داشت: یکی برای مطالعه و نوشتن و دیگری برای دیدن فواصل دور. فرانکلین متوجه شد که تعویض مداوم عینک کار دشواری است و راهی برای حل این مشکل پیدا کرد. او دو عینک را نزد عینک ساز برد و او را راهنمایی کرد که عدسیها را از وسط، در راستای افقی، برش دهد و هر دو نیمه عدسی را در یک قاب نصب کند، عدسیهای لازم برای دیدن فواصل دور را در بالا و عدسیهای مربوط به دیدن فواصل نزدیک را در پایین قرار دهد. فرانکلین با ساختن «عینک مضاعف» از تعویض عینک بی نیاز شد؛ در عوض هر وقت می خواست دور را ببیند، چشمهایش را متوجه بالا می کرد و هر وقت می خواست نزدیک را ببیند، چشمهایش را پایین می آورد. اکنون همین اختراع فرانکلین «عینک دو دید» نامیده شده است و به یاری میلیونها انسانی آمده است که همین مشکل بینایی را دارند.اجازه بازگشت
فرانکلین هشت سال در فرانسه زندگی کرد و قصد داشت به امریکا بازگردد. او از زندگی در فرانسه لذت برده بود، اما دلش برای وطن خود نیز تنگ شده بود. در ماه مه سال 1785، سرانجام پیامی دریافت کرد که مدتها انتظار آن را می کشید: کنگره به او اجازه داده بود به وطن خود بازگردد.دوستان و همکاران متعدد فرانکلین در فرانسه از او تقاضا می کردند که این کشور را ترک نکند. اما او تقریباً هشتاد ساله بود و می دانست که سالهای زیادی از عمرش باقی نمانده است. او می خواست سالهای آخر عمر خود را در امریکا سپری کند؛ در کشوری که در آن به دنیا آمده و زندگی کرده بود.
سفر پرثمر
فرانکلین نگران بود که نتواند این سفر دریایی طولانی را به سلامت به پایان برساند، اما در عمل این سفر جانی تازه به او بخشید. مانند سفرهای قبل به مشاهدات علمی و یادداشت کردن نتایج آنها پرداخت. او اندازه گیری دمای آب گُلف استریم را از سرگرفت و نتیجه گیری کرد که گُلف استریم «رودخانه ای با آب گرم» است که از جنوب به شمال، روی آبهای سرد اقیانوس جریان دارد. او اعتقاد داشت که اگر ناوبران محل گلف استریم را با استفاده از دماسنج تعیین کنند، می توانند از این جریان به نفع خود سود ببرند. کشتیهایی که به طرف شمال می روند باید این جریان آب گرم را دنبال کنند، زیرا در جهت این جریان سریع حرکت می کنند. کشتیهایی که عازم جنوب هستند، باید از ورود به این جریان خودداری کنند، زیرا سرعت آنها کاهش می یابد.فرانکلین نتیجه گیریهای علمی خود را در مقاله ای به نام «مشاهدات دریایی» ثبت کرد. او یافته های خود در مورد گُلف استریم و نیز توصیه های خود در مورد امنتر شدن سفرهای دریایی را در این مقاله گنجاند. این توصیه ها عبارت بودند از ساخت محفظه های نفوذ ناپذیر در کشتیها، برای جلوگیری از غرق شدن؛ راههایی برای جلوگیری از صدمه دیدن کشتی در هنگام وقوع آتش سوزی، رعد و برق یا برخورد کشتیهای دیگر یا کوههای یخ؛ تهیه قایق نجات برای فرار از عرشه کشتی در حال غرق شدن و اقداماتی که مسافران باید برای محافظت از خود در طول سفر انجام دهند. این مقاله فرانکلین را به عنوان یکی از نخستین متخصصان اقیانوس نگاری معرفی کرد.
فرانکلین مقاله دیگری نیز با عنوان «بخاری جدید زغال سنگی و استفاده از همه دود آن» نوشت که بر اساس بخاری جدیدی که سالها قبل، در هنگام اقامت در لندن، اختراع کرده بود تدوین شده بود. این بخاری که شبیه همان بخاریی بود که در پنسیلوانیا اختراع کرده بود، به جای چوب، زغال سنگ می سوزاند و طوری طراحی شده بود که همه دود خود را مصرف کند. او بخش عمده ایده های خود را در مورد بخاریها و تهویه مناسب در مقاله دیگری به نام «در باب علل دود کردن دودکش و راه چاره آن» تنظیم کرد.
سفر دریایی از فرانسه به امریکا، از همه سفرهای دریایی قبلی فرانکلین ثمربخش تر بود. در حقیقت در حین این سفر دریایی، او بیش از هر وقت دیگر در زندگی خود، در مورد مسائل علمی مطلب نوشت.
فرانکلین تاریخ ساز می شود
هنگامی که فرانکلین وارد فیلادلفیا شد، از او مانند مشهورترین مرد بلند پایه جهان استقبال کردند. صدها ستایشگر در اسکله به پیشواز او شتافتند و هنگامی که قدم به خیابان گذاشت، به افتخار او ناقوسها به صدا درآمد و توپها شلیک شد. برگزاری این مراسم بیش از یک هفته ادامه پیدا کرد؛ مردم برای عرض تبریک و تشکر به خاطر تلاش او در جهت کسب آزادی امریکایی ها، به دیدارش می شتافتند.یک بار دیگر، فرانکلین تصمیم گرفت گوشه نشینی اختیار کند و باز هم هم قطارانش خواب دیگری برایش دیدند. رهبران امریکا تصمیم گرفتند برای ایالات متحده امریکا نظام سیاسی ایجاد کنند؛ آنها قصد داشتند برای کشور جدید خود قانون اساسی بنویسند تا چهار چوب قانونی این نظام سیاسی تعیین شود. این سند عالیترین سند قانونی کشور شمرده می شد و مبنای همه قوانینی بود که پس از آن به تصویب می رسید. فرانکلین نمی توانست در برابر وسوسه شرکت در تدوین این قانون مقاومت کند.
در ژوئیه 1787، در نتیجه تلاش نمایندگان دوازده ایالت از سیزده ایالت، پیش نویس قانون اساسی تهیه شد. فرانکلین، هر چند از عبارت پردازی این سند کاملاً راضی نبود، برای حفظ اتحاد، همراه همه ی نمایندگان دیگر آن را امضا کرد.
در 17 سپتامبر سال 1787، قانون اساسی ایالات متحده امضا شد. بنجامین فرانکلین، با 81 سال سن، مسنترین نماینده ای بودکه این سند را امضا کرد.
جهان مردی بزرگ را از دست می دهد
در طی سالهای بعد، فرانکلین به نامه نگاری و دیدار با دوستانش ادامه داد، اما به سرعت سلامت خود را از دست می داد. با اینکه دیگر ناگزیر بود در بستر بماند، ذهن علمی او هنوز کار می کرد. هنگامی که یکی از دوستانش به او نامه ای نوشت و از ضعف شنوایی خود شکایت کرد، فرانکلین آزمایشی را به او آموخت که خود آن را انجام داده بود. هنگامی که فرانکلین سوراخ گوش خود را با انگشت گشاد می کرد، صدای تیک تاک ساعت را در وسط اتاق می شنید. او به دوست خود پیشنهاد کرد که این روش را امتحان کند.یکی از آخرین نوشته های فرانکلین شرح احساسات او در مورد کشوری است که سرتاسر عمر خود را در خدمت به آن سپری کرد. او در نامه ای به جورج واشینگتن، نخستین رئیس جمهور ایالات متحده امریکا، نوشت که خیلی زودتر از اینها در انتظار مرگ بوده است، اما خوشحال است آنقدر زنده مانده تا بتواند شاهد تحقق آزادی کشورش باشد.
بنجامین فرانکلین در 17 آوریل سال 1790، سه ماه پس از هشتاد و چهارمین سالگرد تولدش، در خانه خود در فیلادلفیا در کمال آرامش از دنیا رفت. مراسم تشییع جنازه او بزرگترین مراسم تشییعی بود که تا آن زمان در امریکا برگزار شده بود. او در گورستان کلیسای عیسی مسیح در فیلادلفیا، در کنار گور همسرش دبورا به خاک سپرده شد.
مرگ بنجامین فرانکلین، نه فقط برای امریکا، بلکه برای همه جهان ضایعه بود. او نقش خیره کننده ای در حوزه های علم، فلسفه و سیاست داشت. او مردی وطن پرست و سیاستمدار و همچنین دانشمندی برجسته بود؛ به سبب نبوغ خود شهرت داشت، اما همواره معتقد بود که ارزش حقیقی دانش در خود دانش نیست، بلکه در فایده ای است که به بشریت می رساند. به پاس همه کارهایی که انجام داد و همه چیزهایی که به جهان هدیه کرد، یاد و نام او امروز نیز زنده است.
بنجامین فرانکلین در فیلادلفیا، در کنار همسرش دبورا، به خاک سپرده شد.
منبع : تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران