اصول عمومی تربیت
قواعد اساسی تربیت، آن سان که توجه به همه ی جوانب کار شده باشد، باید بنیاد کار را تشکیل دهد، بدین قرار:الف-نموّ قوای دِماغی، به موازات نموّ قوای جسمی، صورت گیرد(1) واِلاّ پس و پیش آن ها، خود موجب عدم توازن و اعتدال می شود و نابسامانی های بسیار را سبب می گردد.
ب-در حین نمو (نمو جسمی و مغزی) فن زندگی در اجتماع و سازگاری با محیط را به وسیله ی تعدیل خواسته ها و مهار کردن نفس فرا گیرد و تدریجاً به جای لذت شخصی، دیگردوستی، حق خواهی و حق بینی، را هم مطلوب داند و خود را مسؤول اجتماع، بشناسد.(2)
تقسیم زندگی به «ایام بازی- ایام تحصیل- ایام زندگی » همیشه، حاصل نامطلوب داشته است؛ بلکه باید دانست که بازی و تحصیل هم، برای زندگی اجتماعی، هستند و باید «آموزنده و سازنده ی آن زندگی اجتماعی» باشند.
ج- تأمین قدرت اراده و قوّت غرایز و عواطف، برای مواجهه با شداید و مسایل دشوار زندگی و حل آن ها با توانایی و اعتماد به نفس و اراده ی محکم.
د-ارتباط با خانواده و اتکای به آن، جهت گذران زندگی اجتماعی باید متناسب با رشد فرزند کم کم، سست تر شود و به جامعه پیوسته تر گردد و احساس استقلال و استقرار آن، هردم، بیشتر شود.(3)
اما این امر هرگز مانع از تعلق خاطر به خانواده نیست؛ بلکه تنها انتظارات فرزند و اتکای او در رویدادها، از خانواده جدا می گردد و به خود او غالباً متوجه می شود.
علوم مددیار تربیت
علومی که می توانند عوامل اصلی تربیت را به دست دهند و برای پرورش، زمینه ی شناختن مناسب فراهم سازند، عبارتند از: روان شناسی و جامعه شناسی، که این دو علم، مهمترین عوامل اصلی کردار و رفتار و حالات و صفات و افکار آدمی را در جهت فردی و اجتماعی، معرفی می نمایند(4) و طرح های تربیتی، با توجه به آن اطلاعات، مسلماً بهتر و موفق تر، می توانند پیاده و اجرا شوند.(5)بد نیست بدانیم، معمولاً تغییراتی را که در اخلاق و روحیات و ذوق ایجاد می شوند، موضوع «علم تربیت» می شمارند و گویند که :
علم روان شناسی درباره ی «فکر و روحیات انسان» گفت وگو می کند و جامعه شناسی از رفتار آدمی در اجتماع، حرف می زند و هر علم دیگر هم، به گونه ای می تواند در کار تربیت مؤثر باشد و لذا حدود خاصی برای تربیت و جهات تربیتی، نمی توان معین کرد.(6)
(و آن گاه، کسی را «تربیت شده» باید گفت که: بدن سالم، اخلاق و رفتار سالم، روح سالم، نفسانیات سالم و دید و فکر سالم داشته باشد). بدین قرار مطالعه ی در امور تربیتی، خود مستلزم دقت در چند مسأله زیر است:
الف-فلاسفه معین کنند که: غرض از «زندگی در این جهان » چیست؟ و از روی آن معلوم شود که: فرزندان را برای چه منظور و هدفی باید پرورش داد؟ و نیز باید معلوم دارند که: هر ملت در دوره های مختلف تاریخی خود چه مقصودی از «تربیت و تعلیم» داشته اند؟ و چگونه آن را اجرا کرده اند؟
بدیهی است که این بررسی را «فلسفه ی تربیت» و «تاریخ فرهنگ» به عهده خواهند داشت.
ب-باید کسی را که می خواهیم تغییر بدهیم و تربیت کنیم، کاملاً بشناسیم، طبیعت اولیه ی او را بدانیم؛ به هوش و غریزه و عاطفه ی او پی ببریم؛ بر قواعد و قوانینی که بر طینت و اخلاق او حکم فرماست آگاهی حاصل کنیم؛ مباحث فوق را «روان شناسی» به ما می آموزد.
ج-وقتی مقصود از زندگی، معلوم شد و وضع وجودی فرزند هم معین گشت، باید دید که: مدرسه چه وظیفه ای را در تربیت طفل عهده دار تواند شد؟ و مواد آموختنی آن چه باید باشد؟
د-باید فهمید از چه راه و به چه وسیله و کدام روش، موادی را که در بالا معین شد، به طفل باید رساند (آموختنی ها و ایجاد کردنی ها)؟ این قسمت را «اصول و روش اجرایی تعلیم و تربیت» جواب گو خواهد بود.
ه-نتیجه ی تربیتی را که بنابرآن چه گفته شد، به دست می آید باید سنجید و ارزیابی کرد، تا بدانیم کدام را باید تغییر داد و طرح تازه ای به کار باید آورد؟ (و این ارزیابی و تکمیل روش را آن قدر باید ادامه داد، تا به صورتی قانونی و اساسی درآید).(7)
مواد پرورشی لازم
تربیت باید متعهد پرورش موجودی فعلی شاگرد باشد؛ یعنی از او شروع کند و هم پای او حرکت نماید و این امر بدون شناخت شاگرد، میسر نیست. هر فرد، با دیگری، تفاوتی دارد که تحت یک قاعده پروریدن آن دو غالباً درست درنمی آید؛ مگر آن که پس از پرورش جداگانه ی هر کدام، آن ها را به حدی مشابه و مقارن یک دیگر رسانند و آن گاه با یک نظام تربیتی آن دو را بپرورند. به هرحال، آن چه را مربی باید مورد ملاحظه قرار دهد و بازسازی کند، یا به گونه ای مناسب در آورد، موارد زیر است:1-ورزیده ساختن جسم فرزند- تنظیم خواب و خوراک- تنظیم وقت تحصیل و تفریح و بازی و سایر مسایل جسمی او.
2-آمادگی دادن نفسانیات او برای گذران بلوغی بس شایسته و مناسب مقصد دور (یعنی: متن زندگی اجتماعی) شدن.
توضیح: در مورد بالا، انتظار می رود که لااقل رفع نقص نفسانی شود و امر «تقویت و رشد» به قسمت های دیگری که بیان خواهیم کرد، موکول است؛ مثلاً: صفات ارثی بد، موقتاً تعطیل گردد و به جای آن ها و بلکه در مقابل آن ها« صفات خوب» در شاگرد، به طور کسبی به وجود آید.(8)گاه، نقص اخلاقی، به علت نقص عضوی پیدا می شود؛ آن نیز رفع گردد.(9) عقده های روانی و خاطرات زشت قبلی هم، به وسیله ی «تحلیل» گشوده شوند.
3-واداشتن به بهره گیری از ادراکات، جهت فراهم ساختن زمینه های حکم و استدلال و داوری معتدل و درست- شناساندن ملاک های صحیح «حق -خیر-جمال و تناسب- کمال و تعالی» و آشنایی با میزان های مقبول عقل های سالم انسانی.
4-یاددادن چگونگی انتزاع عواطف عالی، از عواطف شخصی و اجتماعی.
5-تمرین تحصیل اراده ای که عمیقاً متأثر از عوامل خارجی و غرایز و عادات نباشد؛ بلکه از اندیشه های منصفانه و معقول حاصل شود و واقعاً اراده ای شخصی و مستقل محسوب گردد و مناسب هدف های درست زندگی باشد.
توضیح آن که: آن چه در پیرامون آدمی، از نوع رفتار و حالات و نظرات هست، نادرست نیست؛ بلکه گوییم: او چنان تربیت شود که همه را خود، پس از بررسی و ابراز نظر اجازه ی قبول دهد؛ یا رد کند و به هرحال، حصاری محکم برای استقلال فردی، از زمان کودکی در وجود فرزند پیدا آید، که موجودیت او را تضمین کند و برای آینده ی درست همه ی کوشش های ذهنی و عملی او، مایه ی اطمینانی باشد.
6-تمرین حافظه، تصور، تداعی معنی، ثبات نظر.(10)
7-تمرین طرز ادای کلمات و طرز مواجهه با افراد و ادای منویات.
8-آداب معاشرت و گفت و گو- آداب مهمانی- سازش با غیر.
9-تقویت روحیه ی مذهبی فرزند و نوع توجه درست به آن موارد.(11)
10-آشنایی با مشاغل و صنایع و هنرها و فنون و آن چه در اجتماع؛ برخواهد خورد و آمادگی بخشیدن برای قبول آن ها و انجام آنها.(12)
11-آشنایی با پول و اندوختن و خرید و فروش و معاملات و قراردادها و چگونگی مصرف و طرز تهیه ی نیازمندی ها(به گونه ای که روش درست «به جای خرج کردن و حداکثر بهره گیری از آن و دانستن موقع مناسب خرج و شناختن نحوه ی صحیح معاملات» را فرا گیرد.)
12-تقویت عواطف خانوادگی و طرز درست ارتباط با یکایک افراد خانواده و درک نظام خانه و فهم صحیح خویشاوندی و شناخت حقوق آن ها و مساعد ساختن روح، برای رعایت آن حقوق.
13-آشنایی با قوانین محیط زیست (عبور و مرور-امور اداری -نظامی -بانکی- بازاری و ...)
14-عادت دادن فرزند به سحرخیزی- کار کردن (بدون جبر و فشار، بلکه با میل و رغبت) تا صفت «اهل عمل» در او پیدا شود.
نیز عادت دادن به این که حتی المقدور دنبال وسیله ی کار نگردد؛ یا خود وسیله را بسازد؛ یا با امکانات موجود بکوشد که کار را انجام دهد.
آن چه می تواند «مواد پرورشی مورد بحث» را به ثمر رساند، یا دانستنی است (به قصد کاردانی و به کاربری) و یا ادراکی است (به قصد اُنس و اهلیت یافتن با آن) و به ترتیبی که از آن مواد یاد کردیم، مایه های وجودی و یا ثمردهی آن ها را نیز خاطرنشان می نماییم:
1-(برای ورزیده ساختن جسم فرزند) بیان اطلاعات مربوط به ورزش جسم (البته ورزشی متناسب با سن و نوع مشغولیت فرزند، که بی وسیله ی خاص، قابل عمل باشد.)
توضیح: منظور از «اطلاعات لازم» دانستنی هایی است برای درست خوردن -درست خفتن - و انجام تفریحات سالم و بازی های سازنده و آموزنده.
2-شرح حال و رفتار پاکان و راستان-نقش انجمن های هم کاری درست (در امور تعاونی- امر نظافت مدرسه-خدمت به دیگران -تقویت تحصیلی افراد عقب افتاده- امور بهداشتی همگانی -مددیاری اجتماعی) -شرح زندگی نامداران ارزشمندی که درعین حال: کور، شل، کر و ناقص اندام بوده اند.(13)
بیان سرگذشت های کسانی که ترس و ضعف آن ها تحلیل روانی شده و در اثر آن تحلیل، سلامت یافته اند (و عقده هاشان گشاد شده است).
3-ارائه ی دانستنی هایی که هوش و حکم و استدلال را تقویت می کنند (از قبیل: جدول ها-معماها- سؤال و جواب ها-مناظرات- کند و کاوها- داستان های مناسبی از زیرکان روزگار- داوری ها- بحث ها و ...)
معرفی افرادی که نظرات و پسندهای آنان می توانند میزان سنجش باشند (از قبیل: داوری های انبیاء و اولیاء -خردمندان - فلاسفه ی معتدل- افراد با شخصیت روانی سالم و...)
4-مقابله ی «اندیشه های همین افراد مورد بحث، در سنین بالا» با «رفتارهایی که آنان در کودکی و جوانی داشتند» که چنان برداشت هایی را از نظر کسب عواطف عالی به دست دهد و راه دریافت آن عواطف و نظرات را بنمایاند.
5-طرح زندگی و احوال کسانی که در محیط های آلوده متولد شدند ولی پاک درآمدند و از همان بدها و خلاف های محیط، منفعل و متنفر شدند و جانب خلاف آن بدی ها را برگزیدند و سلامت یافتند.(14)
6-آموزش بازی های مناسب پرورش روان
7-تعلیم سخنوری و سخنرانی و گزارش احوال سخنرانان بزرگ و نحوه ی توفیق آنان در کار نطق و بیان.
8-آموزش آداب معاشرت.
9-طرح داستان هایی از زندگی آنان که بدون تأثر اخلاق و دیانت، اصولاً صفات انسانی را فطرتاً از خود نمایش داده اند( یعنی: افراد سخی- عادل(15)-شجاع -مؤدب -امین -باوفا بوده اند و این صفات را نیازی به تعلیم دین نیست و همگی مسایل انسانی هستند) و یا طرح زندگانی آنان که فطرتاً معرفتی داشته اند(مثل زندگی آن عجوزه و آن اعرابی).(16)
10-شناساندن مشاغل به فرزند، نوع کار، درآمد، اثرشان در جامعه و زندگی افراد دیگر.
11-اطلاعی از طرز زندگی خانواده های مهربان-فرزندان مؤدب و فداکار- پدر و مادرهای دلسوز و وظیفه شناس و کاردان.
12-اطلاعاتی از قواعد و قوانین محیط زیست.
13-داستان هایی از موفقیت های افراد اهل ذوق و امید (فقرایی که غنی شدند- افرادی کم مایه و کم قدرت که مشهور گشتند- و زندگی غالب مشاهیر از این نوع است ).بیان این که عامل این کام یابی ها چه بود؟
14-داستان افراد سحرخیز-عاشق کار-فعال (از هر قبیل: کارگر ساده-زارع-سیاح -صنعتگر-تاجر - محصل و ...)
تذکر: ناگفته نماند که غالب مسایل فوق الذکر، به ویژه موارد مذکور در بندهای «1 -2-3-6-7-8-14» را می توان به صورت درس های عملی، با نظارت مستقیم مربی یاد داد و یا در سالن های مخصوص «روابط جمعی» به اجرا گزارد.
واسطه های عملی شدن آن ها عبارتند از:
گروه های ورزشی و مسابقات انجمن های آموزشگاهی، انجمن های ادبی و سخنرانی، خدمات، نظافت، اخلاق، مذهب، سازمان های پیشاهنگی، سفرهای دسته جمعی، گردش های علمی و تحقیقی، کلوپ های تفریحات سالم، حل جدول، بازی های مفید، تمرینات روانی، تعلیم طرز تلقین به نفس و تلقین به غیر، کلوپ روابط عمومی دانش آموزان، کارگاه «توربافی، تهیه ی وسایل صنعتی و کارهای دستی»، فیلم -تئاتر-اسلاید - اِستریپ-اُپَک -تصویر -ضبط صوت.
مایه های درونی لازم برای پرورش
زمینه های مساعد تربیت فرزند را عوامل زیر فراهم می سازند:الف-فطرت سالم مانده، تا زمان بلوغ.
ب-کنجکاوی ها و چون و چراهای منتج و باثمر.
ج-رغبت های مناسب و معتدل و دارای جهت درست
د-حس غرور قابل کنترل و پذیرای هدف.(17)
عامل موافقت فرزند با تربیت و تأمین «قابلیت» در او:
غریزه های اجتماعی و تمایلات طبیعی که آدمی ارثاً با خود به دنیا می آورد او را نسبت به «اعمال و افکار هم نوع خود» بسیار حساس می سازد و لذا می خواهد که:کارهای او مورد پسند دیگران قرار گیرند.
از آن چه موجب بدبینی جامعه است احتراز جوید.
با دیگران، همراه و در کارها موافق باشد.
بعضی را فرمانبری کند و برخی را فرمانده شود.
همین ها مابه الامتیاز انسان از حیوان است و همین «عادات اجتماعی» بزرگترین قابلیت آدمی را برای وفق دادن او با محیط، اساس می نهند و از همین قابلیت هم باید در «تربیت» استفاده کرد.(18)
مواد آموزشی لازم
آموزش باید همیشه عهده دار آماده سازی ذهن و فکر و نظر، برای هم دستی و هم داستانی فرزند با مربی او باشد؛ یعنی: آن چه را که دانستنش می تواند (توجهی به هدف و مسؤولیت ایجاد کند و یا تدبیری برای نحوه ی اجرای تعهد شخص، مطرح نماید و یا راهبر عمل گردد و مشعلی بر سر راه بدارد) دربرگیرد. البته آن مواد تعلیمی از نظر نوع مطلب و مقدار آن ها شایسته است که با موجودی فعلی فرزند و میزان استعداد وی تناسب داشته باشند.باید گفت که ذهن نیز در قبال آن چه آشنا می شود، می باید چنان باشد که وارده را نیکو بپرورد و به ثمر رساند؛ بدین معنی که چون مطلبی شنیده شد، دقت ذهن بدان معطوف گردد و آن را تحلیل نماید؛ درباره ی جزئیات آن، اندیشه ی آدمی را به کار دارد؛ سپس راه یابی کند و طُرُق بهره گیری از آن را بشناسد و یکی راه را برگزیند و مصمم شود و اراده نماید و به اعضای بدنی امر دهد تا مناسب زندگی و به مقتضای نیازمندی های خود یا محیط، عملی ابراز کند و با رفتار خویش، ثمری بارآورد، این همه تحول و کشاکش درونی و بیرونی، نشانه ی حقیقت حیات انسانی و بازتاب فهم و پروردگی روح و رشد ذهنی آدمی است.
دانستنی های کلّی تربیتی
طبق نظرات اخیر پرورشی(از فروید و دیویی و نظیر آنان) توصیه شده است که:چون کودک فطرتاً کنجاو است، بهتر آن که او را آزاد گذارند تا در محیط خود به میل خویش کاوش نماید.(19) چه بهتر که نقاط جالب محیط را با وسایل ارتباط جمعی، ضبط کنیم و به او ارائه دهیم؛ تا هم به همه سو، دست رسی یابد و هم بتواند سهل تر شناسایی نماید و هم بر آن چه می آموزد، بتوانیم نیکو نظارت کنیم و بر دریافت های ذهنی او، بدون اعلام به وی، راهبر باشیم.
طبق نظرات متخصصین پرورشی شوروی و اسرائیل، در مورد پرورش کودک در میان جمع، برای بیدار کردن حس اجتماعی او و انس وی با زندگی گروهی، استنباط شده است که :
اگر تمام وقت، فرزندی جدا از خانواده باشد، باز دچار بی اعتدالی روان خواهد شد و باید به ناچار، قسمتی از هر شبانه روز به ویژه شب ها را در دامان خانواده به سر ببرد (20) و مابقی را در میان هم سالان خویش باشد، آن هم به گونه ای آزاد و بی مانع.
با فرزندان باید رفیق بود؛ هم کاری با آن ها، بازی با آن ها، داستان گویی برای آن ها، صمیمانه گفتن با آن ها، کاملاً شایسته است.(21) امّا دو مطلب را باید افزود: یکی آن که این هم کاری و بازی و هم صحبتی باید چنان با ادب و دقت و نزاکت همراه باشد، که هرگز موجب هتک حرمت بزرگتر در نظر کوچکتر، نشود و همیشه، احساس وظیفه و مسؤولیت فرزند و نظم و انضباط برقرار بماند. دیگر آن که، باید به پدر و مادر آموخت که چه حرف هایی با بچه باید زد؟ و چه بحث هایی در خور فهم و توجه بچه تواند بود؟ و گفت و گوها و هم صحبتی ها، با توجه به آن نکات، باید آغاز شوند و صورت گیرند.(22)
«دورکهایم» می گفت: تا محیط روحی و ذهنی کودک، مناسب و مساعد نباشد، تربیت را اثر نیست.(23)
پس با توجه به این نظریه باید ابتدا بکوشیم که روح او را از قیدهای غلط، آزاد کنیم و سپس صفایی به جان وی ببخشیم؛ بعد آن را متمایل به «خیر و رشد» نماییم؛ تا به محض وصول اثر تربیتی، جذب آن اثر، مسلم باشد.
اصلاح محیط خانواده، تصحیح اخلاق و رفتار پدر و مادر، تغییری شایسته در روح اهل خانه خواهد داد(24) و فضای خانه را مناسب آن خواهد کرد که فرزندان، با سهولت به سوی خیر، بگرایند و کمال طلب شوند و آسان، هم پایی پاکان و نیکان کنند و به آن چه انتظار تربیتی می رود، خود را برسانند.
تماشای زیبایی طبیعت، تفکر و دقت در شگفتی های آن، اندیشیدن درباره ی آفرینش موجودات طبیعی (25)، اثری عمیق در تلطیف عواطف، تعالی عواطف، وسعت روح، صفا و سلامت روان، خواهد گذارد و موجب: قدرت حرکت درست اندیشه - بلندی نظر- حقیقت گرایی- پاکی جویی- خیرطلبی- آشنایی با رموز نهفته ی جهان- قاعده یابی و داناترشدن به واقعیت زندگی، خواهد شد.
به هرحال سیر در طبیعت و توجه به دقایق آن، نظام بخش درون آدمی است . دراین سیر، تنها نگاه ها، توجهات و سپس دقت ها و انفعالات، عامل اساسی است ؛خود به خود، وجود آدمی، مایه های لازم را از این نگاه ها می گیرد و در جای خود، میان جان، می نهد و تحولات باطنی را صورت می دهد و به موقع و به جا، ثمر بخشی خواهند داشت. جایی که این «توجه به دقایق طبیعی»، چنین «مکتب آموزنده» باشد، اگر توجه به خدا (آفریننده ی طبیعت و مایه بخش توجهات و استمداد از فیض او نیز، اضافه شود، چقدر نافذ و مؤثر تواند بود؟ نمایش طبیعت را در همه ی اوقات و از همه جای آن، باید دید و در آن ها باید اندیشید.(26)
«مونتنی» توصیه می کند که علاوه بر «توجه و فکر در آثار طبیعت» به استدلال عقلی نیز بپردازد و قصدش این است که نظر را از سطح موجود، به درون موجود هم، سیر بده و به عوامل در طبیعت هست، راه ارتباط با آن نظام و بهره گیری از قدرت آن، برای خودسازی و نظیر این معانی پی ِببَر. معلوم است که این گونه درک ها و دریافت ها، چقدر می توانند «سازمان عقل و عقیده و هدف» را بنیاد گذار باشند؟(27)
باید فهمید که کودک چه چیزی را دوست دارد؟ که به خاطر آن می کوشد و بی شبهه، در آن چه می کوشد، تجربه ای حیاتی دارد؛ باید آن را شناخت و مربی از همان نقطه و از همان جهت، به پرورش فرزند، باید اقدام کند.(28)
در این جا متوجه می شویم که هر کودکی با کودک دیگر، از نظر تربیتی و رفتاری که با او توان کرد، فرق دارد؛ «اجتماع بچه ها و یک رفتار با همه داشتن»، نتیجه ی مطلوب نخواهد داشت، تنها ساعات تفریح یا بازی، بچه ها خوبست که با هم باشند، نه ساعات کار و تربیت و تعلیم آنها... و گفتیم که مانند هر سبزه ی باغچه، باغبان را باید طرز عملی خاص، با آن سبزه باشد.
دیگر آن که متوجه می شویم: کودک را الگوی مخصوص، می تواند مناسب و سازنده باشد؛ نه آن قالبی که ما برای او طرح می کنیم و می خواهیم بر وجود او بکشیم؛ زیرا این لباس که ما بریده ایم، بر اندام ما و یا بر اندام موجودی خیالی که در ذهن ساخته ایم، برازنده است؛ ولی برای کودک، یا تنگ خواهد بود و یا گشاد و به هرحال بی قواره می باشد. اگر هم کودک، به علت علاقه ای شدید که به ما دارد و احترامی که قایل است، بر تن کند و به اصطلاح: دست ما را رد نکند، خیلی دیر نخواهد پایید که آن را بیرون خواهد کرد و کنار خواهد نهاد.
چقدر خوب است بدانیم: بدلی که پدر و مادر یا مربی، در نظر خود برای ایده آل فرزند خویش (کودک باشد یا جوان) می سازند: اولاً- برای فرزند و استعداد موجود او، غالباً مناسب نیست.
ثانیاً- همین جبری که در کار می آورند، تا فرزند را بدان شکل درآورند، خود عقده ساز و رنج آور و نفرت انگیز و انحراف دهنده ی باطن او است.
ثالثاً-هرگز معلوم نیست که برای آینده ی اجتماع، چنان قالبی، شایسته و مفید باشد و از کجا معلوم است که آن قالب، محصول «عقده های گشاده نشده ی پدر و مادر و تصویر آرزوهای انجام نشده و امیال سرکوفته و رویاهای تعبیر نگشته ی آنان» نباشد که با این تحمیل می خواهند، خود، به کام برسند و اصولاً برای فرزند خود «ره آورد فکری و عقلی» نداشته اند؛ یعنی : قصدشان «ارضای نفس خویش» است اما در لباس دل سوزی و خیرخواهی به غیر.(29)
رابعاً- علت این که کودک و به ویژه جوان «نصیحت پذیر» نیست، نه آن است که از «نصیحت» نارضاست، بلکه از این تحمیل و این عدم تناسب «آن چه پیشنهاد می کنند » با « آن چه او می تواند بشود و می خواهد بشود» وازدگی نشان می دهد و غالباً درست است و حق به جانب اوست.
به هرحال مدلی که بزرگتران برای فرزند، در نظر می گیرند، گرچه با صفای نظر و منتهای عقل و دوراندیشی ساخته شده باشد؛ باز مدل یک آدمی بزرگ است که با کوچک کردن ابعاد آن به فرزند، ارائه کرده اند و حال آن که اصولاً مقتضیات کودکی با جوانی فرق دارد و جوانی با بزرگ سالی و بزرگ سالی با پیری و هر کدام اگر در نقش دیگری، خود را بنمایاند، بس ناجور و نامناسب می شوند و هرگز مفید زندگی خود و اجتماع واقع نمی گردند.(30)
قانون پرورش را، از درون ذات کودک، به دست آوریم: لازم است که تصویرهایی در خیال او ایجاد کنیم؛ سپس با دقت، عکس العمل وی را، در قبال آن تصاویر ملاحظه نماییم؛ ببینیم به کدام، سنخیت دارد؟ آن گاه نوع عالی و سالم همان نسخ را که بدان الفت و نسبت باطنی دارد، به او تعلیم داده و طرح پرورشی او، قرار دهیم، زیرا که او را بدان، الفت و نسبت باطنی هست.
منافع و مصالحی که کودک بنا بر گواهی وجودش، برای خود می شناسد، مقدمه ی تربیت درست او را فراهم می کند و می تواند مربی دانا با استفاده از آن مقدمه، وی را فردی شایسته بسازد. بدیهی است که با رعایت این اصل، هم از جبر و تحمیل فارغ خواهد ماند و هم تربیت فرزند، عمیق و با دوام خواهد شد و نیز در زمانی کم، نتیجه ای بزرگ بدست خواهد آمد و خود کودک نیز مددیار مربی خواهد بود و اگر هم مربی خسته شود و یا سستی ورزد، او را به کار واخواهد داشت و از او خواهد طلبید.
معلم و مربی، چون از «مقدمه ی تربیتی فوق الذکر» که ذات فرزند، بروز می دهد استفاده کنند و کار پرورش را آغاز نمایند، باز به عکس العمل هر طرح اجرایی خود، در فرزند، باید دقت نمایند و از روی آن نتیجه، طرح بعدی را تصویر کنند و به کار زنند و هم چنان، این روش را ادامه دهند و اعمال نمایند تا فرزند را پا به پای «حرکت باطنی وی» و «به مقتضای وجودی او» بپروراند و بی شبهه، در این روش خواهند دریافت که با حفظ آزادی، «فکر و عادت و عمل فرزند» تحریک می گردند و هر لحظه لیاقت و کارآمدی فرزند، برای فردای اجتماعی و هر پیشه ای که شایستگی خواهد داشت، بیشتر نمودار می گردد. همین امر«بهترین امتحان» او محسوب است و جز این، آزمایشی مناسب وی نیست. فرزندی که در چنین محیط فکری و تربیتی- که مطابق استعداد و ذوق و رشد طبیعی و روانی اوست - زندگی کند، خود به خود، انضباط خاص خواهد یافت و این «انضباط» امری «درونی و خودپسندیده » برای وی خواهد بود و چون تحمیل نیست و موافق فطرت اصلی کودک است، اخلاق او را هم، نهاد خواهد بخشید و اگر خلاف فطرت او کار می شد، فرزند از «اخلاق و انضباط » دور می گردید و چنانچه ظاهراً نقشی از این معانی هم به خود می گرفت، مسلماً ذاتی نبود و تظاهری موقت، محسوب می شد که هر وقت خود را از قید خانواده و مدرسه، دور ببیند، فوراً آن نقاب را از چهره به کنار می زند و لجوجانه با آن عناد می ورزد و نسبت به آن شکل انضباطی و اخلاقی، ابراز نفرت می کند و بلکه برآن عیب می نهد درحالی که هرگز روا نیست خود را گم راه کرده باشد. این جاست که خطر به وجود آمدن «افراد لجوج و عنود و بیزار از داوری صحیح و بی اعتنا به منطق و عقل و مذهب و قانون» در میان خواهد آمد.
به هرحال، خطوط اصلی تعلیم و تربیت کودک را «فطریات او» مشخص می سازد و «تمدن حقیقی» آن است که بر بنیاد همین فطریات و استعدادها و پرورش آزاد و مناسب فرزندان بنا شده باشد؛ زیرا، اساس آن تمدن، در ضمیر ناخودآگاه کودکان، پایه و مایه ی ثابت گرفته است.
بنابراین، کارهایی که کودک را آماده ی بروز این فطریات می کنند و به طور مناسب وجود او را حرکت می دهند عبارتند از : آشپزی- خیاطی - کارهای دستی- نقاشی- توربافی و نظیر این ها؛ بدین شرط که باز بزرگتران به علت آن که در اجتماع، این قبیل مشاغل را به نوع زنانه و مردانه تقسیم کرده اند، بر فرزند هم این تقسیم را قالب کنند و هردو را به همه ی این کار، آشنایی دهند و اثر پرورشی قضیه را بیش از همه، منظور نظر، بدارند.
اگر فرزند را نهی می کنید، به همان اندازه و پا به پای، آن، او را به جهت مثبت و درست هم، امر نمایید؛ اما امری نه در قالب لفظ، بلکه در قالب عینی؛ یعنی با ارائه ی نمونه و به صورتی عملی و تجربی و با تحریک روح «قهرمان دوستی، کودک، او را به تلاش در راه بهتر شدن و عالی تر بودن، سوق دهید.(31)
اگر حس کنجکاوی کودک در مسیر منطقی افتد، او را پژوهشگر و مبتکر بار می آورد و در جامعه می تواند متکی به خود زندگی کند، آزادانه بیندیشد و نظرات تحمیلی را واپس زند و راه یابی برای سلامت از گزندها پیدا نماید و از جهت دیگر بتواند که پیوند خود را با جامعه اش، با تاریخ و فرهنگش و با اصالت های خانوادگی و ملی خویش حفظ کند و همواره در طول حیات، «استقلال فکر» و «قدرت انتخاب» را از دست ندهد.(32)
مسأله ی طفل ارشد هم نباید از نظر دور بماند؛ زیرا ملاحظه می شود که به محض تولد فرزند دوم، اخلاق وی فاسد می شود؛ تندخو، عصبانی و بی آرام، می گرددو بالعکس فرزند آخری، چون بی رقیب است و به دنبال خود، فرد دیگری نمی بیند، شاداب می شود ولی باز لوس و ننر است و این حالات را گاه، تا پایان زندگی، با خود خواهد داشت. همین امر، خطر بزرگی است.
طفل ارشد(=فرزند اول) علاقه مند «گذشته» است و فرزند آخری «آینده جو» است؛ اما مساوات و عدالتی که رفتار پدر و مادر و مربی نسبت به همه ی فرزندان بروز می دهند باعث آن است که این اختلافات فکری و تصوری محو گردند و همه نسبت به یک دیگر علاقه مند باشند و با اعتدالی خاص، نسبت به بزرگتران خانواده و گذشته و آینده بنگرند.(33)
پیشنهاد اسلام درباره ی تربیت
پیشنهاداتی که در مکتب اسلام برای تربیت، اعلام شده، بدین قرارند:الف- تعدیل سرمایه و کار از راه تشویق مردم به فعالیت وعدم تجمع ثروت.
توضیح این که: چنین قراری در یک خانه و در یک مؤسسه و یک جامعه، همه ی افراد و به ویژه فرزندان را معتدل و موظف و دارای احساس مسؤولیت و اهل کوشش و پشتکار، بار می آورد.
ب-بالا بردن ارزش انسانی، به وسیله ی تشویق اخلاقیات.
بدین معنی که معیار فضیلت را در خانواده یا محیط، بر فضیلت اخلاقی و انسانی قرار دهند و آن اصل را برقرار نگه دارند.
ج- توجه به پرورش فرزند، از هنگام انعقاد نطفه تا پایان بلوغ و در برابر او «سخت گیری و نرمش» را مختلط می سازند و هرکدام را به موقع و به جا، معمول دارند؛ گاه «محرومیت» و گاه «بهره مندی» گاه «تکلیف» و گاه «اختیار» هردو را و به وقت مناسب، اجرا کنند.
د-ایجاد سیستم اجتماعی و حکومتی خاص، که منافع جامعه را بر اغراض شخصی و قبیله ای و خانوادگی و طبقاتی مقدم بدارد و به هیچ وجه، حق و عدل را از کف ننهد. درست است که فرد مستقل و مختار و با اراده را هیچ عامل خارجی، نمی تواند محکوم خویش گرداند، اما آدمی، چقدر هم می باید مبارزه کند تا خویش را آسوده و آزاد بدارد؟ و آیا این همه انرژی که صرف دفع می شود؛ اگر در راه حرکت به کار رود، چه حاصل بسیاری که بار خواهد آورد؟
به علاوه فرزند، هرچه باشد تا مدت ها دارای چنین استقلالی نیست و وقتی هم که مستقل شد، باز چنان نیست که همیشه، دارای توجه کامل، برای بررسی محیط باشد و خواه ناخواه، بدی های جامعه و آثار حکومت غلط، فضایی آلوده را موجب می شود؛ که در آن فضا، کسی بسیار نتواند ماند و اگر هم بماند و مبارزه کند، به زودی خسته می شود واز پای درمی آید و یا تدریجاً معتاد به آلودگی می شود و دیگر بدی آن را احساس نمی کند؛ لذا گفته اند که : «زندگی کردن در محیط بد، فطرت را منحرف می سازد.»
ه- تبلیغ صحیح درستی ها، نیکویی ها، مصالح اجتماعی و ردّ خلاف ها.
و-بهبود نسل و سرشت افراد، از راه اصلاح ازدواج ها و آن هم با مطالعه ی قبلی دراین که بیماری های ارثی«جسمی و روانی» نداشته باشند و از جهت خوی و خلق و نظر، اصولاً و ذاتاً پسندیده باشند.
ز-صداقت بزرگتران خانواده و اجتماع و مطابقت ظاهر و باطن آنها .(34)
برای صحت نشو و نمای کودکان، باید دانست که:
فعل، مقدمه ی انفعال است .
تعبیر مافی الضمیر، مقدمه ی شعور است.
رشد ماهیچه ها، مقدمه ی امکان عمل حواس می باشد.
و حرکت، مقدمه ی ادراک و دریافت می شود.
بنابراین به سادگی می توان دانست که باید کودک را از جهت جسمی، رشد داد و به حرکت واداشت و با تدابیری مخصوص، خاطرات درون او را ضمن تعبیر مناسب، تحلیل کرد(35) تا فرزند، با شعور و ادراک شود و حس و عاطفه ی او پرورده گردد و به جنبش و کوشش نیز، اهلیت یابد.
پی نوشت ها :
1- بمج، 53 و 54.
2-بمج، 53 و 54.
3-بمج، 53 و 54.
4-مج، نظرات «دیویی».
5-باید دانست که «روان شناسی و جامعه شناسی» هم، اگر شناختش با تعصبی بر این نظر باشد که «روان، جز آثار ماده نیست و جامعه، به همین شکلک پیوندهای شغلی و ملی و محیطی گفته می شود و آن چه از نمای اجتماع برمی آید؛ به همان، حکم توان کرد»، هرگز آن روان شناسی یا جامعه شناسی، سازنده نیست و جز ادای تربیت و نمایشی زورکی از آن، ممکن نیست وقوع یابد و هرگز عدم شناخت روح فردی و اجتماعی، نباید موجب آن شود که حکم به عدم استقلال روان و محدودیت آن، و رد پیوندهای روحی آدمیان با یکدیگر، چه هم زمان باشند و هم دیار و چه غیر آن، داده شود.
6-رنا،3 و 4.
7-رنا، 9 و 10.
8-ملاحظه ی نموداری از زندگی آن کسان که دارای چنین صفاتی بوده اند- در لباس داستان و سرگذشت، نه پند و نصیحت و با تشکیل انجمن هایی، مثل: انجمن اخلاقی و پیشاهنگی و تعاون، موجب تمرین و ترغیب شاگرد، در این موارد، گردند.
9-به وسیله ی ورزش- معالجات پزشکی -روش روان پزشکی و تلقینی و تحصیل و تفهیم تا حدی که قبول کند:«نقص بدنی، نقص شخصیت نیست » و به هرحال ناراحتی های درونی که معلول نقص چشم و گوش و دست و پا و زشتی یا کجی لب و سالک و کچلی و نظیر آن هاست ،کنار زده شوند.
10-بسیاری از بازی های کودکانه و یا مناسب جوانان، می توانند وسایل خوبی برای این تمرینات باشند.
11-ارائه ی حال و رفتار مؤمن و بیان صفات او در نقش تصویر و داستان، بهترین طریقه ی آموزش است. البته برای جوانان ،طرز اندیشه و اعتقاد مؤمن را باید ارائه نمود و برای کوچکتران طرز رفتار و حالات مؤمن را باید نشان داد، تا ترغیب شوند، اما پرورش روحیه ی مذهبی، به وسیله ی معاشرت مداوم با افراد فهمیده ی مذهبی و قبول مسؤولیت هایی در سازمان های خیریه و دینی، میسر خواهد بود؛ (از قبیل :اداره ی کتاب خانه ها- خدمت بیمارستان ها- امور تعاونی- پیشاهنگی - انجمن های مددکاری اجتماعی و راهنمایی.
12-بدیهی است که هر کاری، نوعی خاص از آمادگی می خواهد از قبیل: آمادگی بیشتر یکی از حواس، آمادگی عضوی خاص از بدن، نحوه ی توجه و دقت مخصوص به موضوع کار و نظیر این ها.
13-از قبیل: ابوالعلاء مَعَرّی، هِلِن کلر آمریکایی، دکتر خزائلی و بسیاری دیگر. (به کتاب: شرح احوال روشن دلان نامور-زندگی کوران- ابوالعلاء معری و اندیشه های او-زندگانی هلن کلر... رجوع شود).
14-از قبیل انبیا و به ویژه رسول خاتم (ص) و افرادی چون لقمان حکیم (به قول سعدی: لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی
کز آن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند، آیدش بازیچه در گوش
(باب دوم،گلستان)
15-همانند زندگی کافران سخاوتمند از قبیل: حاتم طایی- و کافران عادل، چون نجاشی.
16-از آن عجوزه که نخ می رشت و با دست، دوکدان را می گرداند، بر خداشناسی، دلیل خواستند؛ دست از دوکدان برداشت و گردونه از گردش فروماند و گفت: هم چناکه دست من این چرخ را می گرداند، این گردش عالم را نیز گرداننده ای در کار هست.
گفته شد: علیکم بدین العجایز(حدیث نبوی)
و از آن اعرابی نیز در بیابان پرسیدند، دلیلی بر خداشناسی داری؟؟ گفت: البعره تدل علی البعیر و آثار الاقدام تدل علی المسیر ،فهیکل العلوی ... و مرکز السفلی الا یدلان علی اللطیف الخبیر؟؟
گفته شد: علیکم بدین الاعرابی(حق الیقین، شُبَّر، ج1: ص 10).
در مورد معرفت فطری سالم، نظرات حکمای متأله و فلاسفه ی اخلاق را می توان نمونه دانست که به قول عرفا، خود به خدا رو کرده اند بی رسول و قطعاً از کسی که با مدد رسول واصل شده است فروترند.
17-با نگاهی کوتاه، به مجموعه ی سمینار مذهبی، صفحه 78.
18-رنا، 16 و 17.
19-بمج، 58 و 59.
20-بمج، 78.
21-مف، 44.
22-مثلاً در مورد «حقایق» (که غیرمحسوس هستند و نمایی مبهم از آن ها، در چهره ی حالات و حرکات ممکن است بروز کند و برای آن شناخت نیز، دوره ای تعلیم و دقت و کسب مهارت لازم است) چون فرزند بپرسد، مناسب فهم همان زمان وی، (که ناشکفته و ضعیف و تنها در حد حسّ و لمس است و هنوز به مرز «انتزاع ها» و بعد: تجریدها و فهم کلیات نرسیده است) یعنی: با مثال محسوس و تشبیه محسوس، آن را باید پاسخ گفت: زیرا چون بزرگتر می شود، مثال شما(که برای او عنوان «تعریف» داشته است نه تمثیل و مایه ی تقریب ذهنی) در نظرش نادرست یا پست و کودکانه جلوه می کند و بلکه غالباً چنین حکم نمی نماید که آن گونه بیان شما برای فهم آن روز شما بوده است؛ بلکه چنین داوری می کند که : «اصل بحث» عامیانه و کم مایه است؛ لذا نسبت به «علم پدر ومعلم درباره ی حقایق» یا نسبت به تعریف دین از حقایق و یا اصولاً نسبت به «حقایق عالَم و آدم» بدبین و بی اعتنا می گردد. چاره آن است که «حقیقت ها» با همان تعریف کلی و سنگینی که دارند، طرح شوند؛ که سایه ای ولو مبهم بر ذهن او افکنند، تا متناسب با آن که بزرگ می شود و قدرت انتزاع و تجرید و حکم و استدلال پیدا می کند آن تعریف ها را، هم بیشتر بفهمند و درهمه حال، او را مناسب و معقول و کافی، جلوه نماید.
23-مج، نظرات «مونتنی».
24-با نگاهی به «سخ ،109).
25-مج، نظر «روسو» (ضمن بیان نظرات مونتنی).
26-آدمی که پایش به همه سوی طبیعت گشاده نیست و در همه وقت، همه ی نماهای طبیعت را نتواند دید، فیلم ها و وسایل دیگر ارتباط جمعی می توانند این امر را آسان سازند و همه را همه وقت در اختیار گذارند ولی شرط اصلی بهره گیری آن است که این وسایل به عنوان «وسیله ی تفریح و تفنن و مایه سرگرمی» تلقی نشده باشند؛ تا اثر شایسته ی خود را ببخشند... و راه چاره، جز آن نیست که اگر هم چاره ای جز آن ندارند که برنامه های «سرگرم کننده و تفننی و نظیر آن ها» داشته باشند؛ اقلاً، کانال آن را جدا کنند و در میان جدی ها، برنامه ی تفریحی قرار ندهند. دکتر ویکتور پوشه در کتاب «کودک» با دلایل فراوان، ثابت کرده است که:
اختلاط «جِدّ و هَزل» و آمیختگی «درس با تفریح» هردو را، ضایع خواهد نمود. حتی جابه جایی این دو نیز باعث خرابی روح آدمی خواهد شد؛ بدین معنی که مثلاً شاگردی در کلاس، تفریح کند و در موقع «تنفس و تفریح» درس بخواند، بی شبهه به نابسامانی روانی مبتلا می گردد. در هر صورت، بسیاری از جدی ها، چون جدی گرفته نمی شوند، بی اثر می مانند و بسیاری از شوخی ها، چون جدی گرفته شوند، ناراحتی ایجاد می کنند.
27-اگر به زندگی پیامبران و مردان روحانی جهان دقت کرده باشیم، می بینیم که همه، درس های ابتدایی خود را از همین «نگاه به طبیعت» گرفته اند و بعد هم پرورش استعدادها و تلطیف عواطف و تعالی نظرات خویش را با «استمرار توجه به دقایق طبیعت» عملی ساخته اند.
پیامبر ما بر بلندی های کوه حرا می رفت و ساعت ها به آسمان صاف می نگریست و می اندیشید. بسیاری از پیامبران به بیابان و صحرا و نظارت بر گوسفندان و شبانی آن ها و سفر و سیاحت دل بستگی خاص داشتند.
دانشمندان و بزرگان بسیار به دامن طبیعت پناه برده اند و در آن خود را مستغرق داشته اند. شعرا لطف سخن خود را غالباً در آن جایی نشان داده اند که موضوع کلامشان «طبیعت و موجودات آن» بوده است؛ وصف بهار و خزان، درخت و سبزه، گل و بلبل، ابر و باد؛ وه! که چه غوغایی در ادبیات جهان داشته است! و امروز که دنیا رو به «خشونت، خستگی، بیهودگی» می رود از آن است که از «طبیعت» فاصله می گیرد؛ یا برای خود آن قدر مشغولیت ایجاد کرده است که دیگر نمی تواند در میان طبیعت هم اگر هست به «آن و دقایق آن» توجه نماید و عاطفه ای داشته باشد و اگر هم به گونه ای خود را متوجه و معطوف می دارد، چنان بی حوصله و زودگذر است که غیر سطح و ظاهر طبیعت و رنگ و شکل آن نمی بیند و دیدش نفوذ ندارد و به علت همین زودگذری، انس به طبیعت هم نمی گیرد؛ درحالی که انس به طبیعت، عامل اساسی تحول و سازندگی روان آدمی است .انس با طبیعت و نگاه و نظاره ی آن: درس صداقت، درس نظم، درس جمال، درس صفا، درس طاعت حق و درس رشد می دهد.
28-مج، نظرات «دیویی».
29-چنان که گاه «ترس »، لباس «حزم و دور اندیشی» به خود می پوشد و «خودنمایی »، لباس «زهد و پارسایی» بر تن می کند و «تکبر» در شکل «تواضع و اکرام دیگران» در می آید و «عکس العمل فقر مالی ایام کودکی»، در نقش«بذل و بخشش به غیر» جلوه گر می شود و بالاخره، گاه «خود بزرگ نمایی و خداباشی» در نقش «سلوک و عشق و فنای در حق تعالی» می نماید.
30-مثلاً کودکی دراز کشیده، غذا می خورد؛ یا در میان جمع، پاهای خود را بالا می برد و یا غذا را برداشته و در این گوشه و آن گوشه می خورد، گاه آن را می ریزد و گاه با آن بازی می کند؛ خاکبازی را دوست دارد؛ غالباً قهر می نماید و پا به زمین می کوبد و یک باره می خندد و می دود؛ قهر و آشتی او یک لحظه فاصله دارد؛ کفش نو خود را بغل می گیرد و به خواب می رود؛ این همه، برای بزرگترها و در نظر آن ها، نادرست است ولی برای کودک و عوالم کودکی، کاملاً درست می باشد.
دشوار است که بزرگتران بتوانند در لحظات مواجهه با فرزند، بزرگی خود را فراموش کنند و یا خود را در حال و موقعیت فرزند خردسال گذارند و آن چه را که مناسب او و رشد و تربیت همان زمان او است،توصیه نمایند.
و این، حال معمول آدمی است که همیشه، در خود، به سر می برد و با خود، سرگرم است و از غیر و احوال غیر، غافل...
و مربی و معلم به همین جهت، هرکسی نتواند بود و این فن خاص را هر شخص به اجرا نتواند نهاد و بس دشوار است از خود گذشتن و سیر قهقرا کردن و در غیر، فرورفتن و زیستن و مناسب او و حال او اندیشیدن و سپس طرح عملی تربیتی ارائه کردن و عملی ساختن ... و از همین رو است که بچه ها از آن پدران که برآنان نظارت می کنند و در درس کمک می نمایند، گله مند هستند... و این گله غالباً از غضب تند و القای کلمات «کودن و بی توجه و...» به فرزند است و این همه، درست است و پدر نمی داند که آن چه برای خود او عادی است؛ برای فرزند، بسیار ابتدایی است و به سال ها عمل، باید وجودش بپذیرد و به کار ببرد.
از طرف دیگر: هم چنان که آن رفتارهای کودکانه که در بالا ذکر شد، اگر از یک آدم بالغ و بزرگ سربزند، زشت است؛ باید دانست که عین رفتارهای آدم بالغ را هم اگر کودک انجام دهد، در واقع غلط است و برای کودکی فرزند، مانع رشد و سرگردان کننده و ذلیل ساز، می باشد. هریک از آن کارهای کودکانه، در چنان سن و سال معنایی دارد که عین آن ها در سنین بالاتر معنای دیگر می یابد؛ گاه قهر او معنی مهر دارد؛گاه جیغ او، معنی بازی و سرگرمی می دهد،گاه خنده ی او مقدمه ی گریه ی تند بعدی است و گاه گریه ی او پیش درآمد یک خنده ی ممتد است، گاه دلش می خواهد که شکلک درآورد و دهن کجی نماید، هم چنان که آدمی در تنهایی، جلو آینه کارهایی می کند و اداهایی درمی آورد که عین هریک از آن ها، در خارج، تعبیرات عجیب و غریب دارد ولی او همه را به قصد تفریح یا تفنن انجام می دهد.
با این مقدمه، باید پدر و مادر و مربی و معلم، یا از داوری درباره ی رفتارهای فرزندان صرف نظر کنند و یا برابر قصد و حال آنان و متناسب سن و سالشان و فرهنگ خانوادگی و محیطشان، با حوصله، بررسی نمایند و نظر دهند... و همان بهتر که: از خود او و هم بازی های آشنای با او بپرسند و آن گاه، باز با معیارهای مناسب همان سن و سال و حال و مقال آنان، بسنجند و با اخلاق و ادب مقتضی همان مرحله ی زندگی فرزند را ،ارزیابی کنند و باید بدانند که همه ی نظامات انسانی از قبیل :«ادب- اخلاق- دین -فلسفه- منطق- قانون و نظم» شکل خاص عملی ندارند و هر درس از هر کدامشان ممکن است در هزارها صورت و نما، در رفتار هر فرد آدمی، جلوه کند که البته از مجموع آن ها هر ذهن «دریافتی مشترک» دارد ولی آن دریافت مشترک در خارج، عیناً نمی تواند نقشی معین و مشخص داشته باشد. و بنابراین قالبی خاص برای رفتار مناسب هیچ یک از این نظام های انسانی، نمی توان معرفی کرد؛ تا هرکس اگر برابر آن کارکرد، «فرد منظم »محسوب شود و برخلاف آن ،«خلاف نظم» محسوب گردد... و باز تنها «ذهن وسیع و پرتجربه ی مربی و معلم» می تواند این «درست و نادرست ها» را تمیز دهد و به جا، داوری و راهنمایی نماید.
به هرحال، باید با احتیاط در رفتار کودکان و نوجوانان و جوانان، نظر داد. پیشنهاد می کنم که اگر این تخصص داوری و راهبری را نداریم، سکوت نماییم و بی دخالت بمانیم. یا یکی از خودشان را به دخالت در کار دیگر فرزندان واداریم؛ که اگر هم کاملاً درست انجام ندهد، باز از «نظر و رفتار ما» متناسب تر خواهد بود.
31- با نگاهی به مجموعه ی «سخ ، 27»
32-سخ ،30.
33-مف، 45 تا 47.
34-بمج، 105-110.
35-تعبیر خاطرات کودک را بهتر از همه ، تصویرها و ارائه ی صحنه ها می توانند به فرزند بیاموزند، پدر و مادر و مربی هم، با طرح داستان ها و بگومگوهای نمایشی، ممکن است به کودک نحوه ی تعبیر مناسب را یاد دهند که امری مهم و مؤثر است و باید آن را با حوصله ی فراوان و به گونه های ممکن، عملی ساخت.