فرید وجدی در جلد پنجم دائرة المعارف (صفحه 402 در کلمه) شفع می نویسد
الشفاعة هی السؤال فی التجاوز عن الذنوب و فی الاصطلاح الدینی سؤال بعض الصالحین عن معاقبه بعض المذنبین.
و اما معنای لغوی شفاعت اعانت و یاری کردن است شفع شفاعة لفلان اوفیه الی زید: طلب من زیدان یعاونه(1)
ما بحول و قوّه الهی این مطلب را با کمال اختصار به کتاب و سنّت و اتّفاق بزرگان دین و شهادت وجدان ثابت می نمائیم وبه اشکالات و جواب آن نیز اشاره می کنیم.
اول، آیات قرآن مجید
(من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه)(2)(و کم من ملک فی السماوات لا تغنی شفاعتهم شیئا الا من بعد ان یاذن الله لمن یشاء و یرضی)(3)
(من یشفع شفاعة حسنه یکن له نصیب منها و من یشفع شفاعة سیئه یکن له کفل منها و کان الله علی کل شیء مقیتا)(4)
(یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یشفعون الا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون )(5)
(عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا)(6)
فخر رازی (در جلد پنجم تفسیر کبیر صفحه 431 طبع مصر) می گوید: در تفسیر مقام محمود اقوالی است اوّل آنکه مراد شفاعت است، واحدی فرموده مفسرین اجماع کرده اند که مراد از مقام محمود شفاعت است چنان که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) در این آیه فرمود آن مقامی است که امّت را شفاعت می کنم. تا اینکه فخر رازی بر صحت این قول به سه وجه استدلال می کند سپس می گوید: چون ثابت شد که لفظ آیه اشعار قوی بر این معنا دارد و اخبار صحیحه در تثبیت آن رسیده حمل لفظ بر این معنی واجب و لازم است و از اموری که این قول را تأکید می کند دعای مشهور است مفاتیح و ابعثه المقام المحمود الذی وعدته یغبطه به الاولون و الاخرون / و اتفق الناس علی ان المراد منمه الشفاعة (7)
بعداً قول دیگر را نقل نموده رد می کند و مختار خودش را اثبات می نماید.
در تفسیر جلالین می گوید: مقام المحمود هو الشفاعه
در تفسیر فیروز آبادی (ص 180) در تفسیر آیه ی مذکور می فرماید که مقام الشفاعة محموداً یحمدک الاولون و الخرون
تفسیر کشاف (جزء دوم طبع مصر) نیز در تفسیر آیه ی مذکور گوید: یکی از تفاسیر شفاعت است. و مقام محمود، مقامی است که هر کس پیغمبر را در آن مقام مشاهده کند او را حمد می کند و می شناسد. و آن مقام به انواع کرامات جلب حمد می نماید. و بعضی گفته اند که مراد شفاعت است. و شفاعت یکی از انواع کراماتی است که مقام محمود شامل آنها است.
از ابن عبّاس نقل شده که مقام محمود، مقام و منزلتی است که اوّلین و آخرین او را حمد کنند و بر جمیع خلائق برتری یابد، سؤال می کند پذیرفته می شود. شفاعت می کند قبول می گردد کسی نماند جز آنکه زیر پرچم آن حضرت باشد.
از ابوهریره روایت شده از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) که فرمود: این مقامی است که امتم را شفاعت کنم.
از تفسیر بیضاوی نقل شده، مشهور این است که مقام محمود، مقام شفاعت است به جهت آنکه از ابوهریره روایت شده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن مقامی است که برای امّت شفاعت می کنم.
مجمع البیان در تفسیر آیه می فرماید: مفسرین اجماع کرده اند که مقام محمود شفاعت است. و آن مقامی است که به حضرتش لوای حمد داده شود و بر شانه خود گذارد و انبیا و ملائکه زیر آن لوا جمع شوند. و آن حضرت اوّل شافع و مشفّع خواهد بود.
در تفسیر صافی در ذیل آیه ی مذکوره روایتی از امام (علیه السّلام) نقل می فرماید که مقام محمود، شفاعت است. و در تفسیر برهان روایات متعدّده ای در این معنی نقل شده است. (و لسوف یعطیک ربک فترضی)(8)
تفسیر فخررازی (ج8) از علی بن ابیطالب- صلوات الله علیه- و ابن عبّاس- رضی الله عنه- نقل می کند که مراد شفاعت در امّت است تا اینکه می گوید: حمل آیه بر شفاعت بهتر است و وجوهی بر آن دلالت دارد:
اول آنکه خداوند متعال پیغمبرش را امر فرموده که برای خود استغفار کند و استغفار در خواست آمرزش است و کسی که امر به طلب مغفرت کند راضی به رد آن نیست، و خداوند فرموده: پس از این عطا می کنم به تو تا راضی شوی. پس دانستی که آیه بر شفاعت دلالت دارد، تا اینکه می گوید: وجه سوم اخبار بسیاری است که بر شفاعت دلالت دارد، ودالّ است که رضای رسول (صلی الله علیه وآله) در عفو از مذنبین است.
و از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت شده که فرمود رضای جد من آن است که کسی از موحدین داخل آتش نگردند.
و از حضرت باقر(علیه السّلام) روایت شده که فرمود: اهل قرآن می گویند: که امیدوار کننده ترین آیات قرآن این آیه است.
(یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله)(9)
و ما اهل بیت می گوئیم این آیه است (و لسوف یعطیک ربک فترضی) به خدا قسم که مراد شفاعت است به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) داده شود در اهل لا اله اله الله تا اینکه بگوید راضی شدم. تمام شد نقل از تفسیر فخررازی.
شیخ طبرسی «ره» در تفسیر آیه ی مذکوره می فرماید: مراد روزی است که پروردگار تو در آخرت از شفاعت و حوض و باقی انواع کرامات به تو و امّت تو می دهد به قدری که راضی شوی.
و حرث بن شریح از محمّد بن علی بن حنیفه روایت کرده که گفت: ای اهل عراق گمان می کنید امیدوار کننده ترین آیات قرآن این آیه است (یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله)(10) ما اهل بیت می گوئیم این آیه است (ولسوف یعطیک ربک فترضی). به خدا قسم شفاعت است هر آینه به پیغمبر داده شود در اهل لا اله الا الله تا اینکه بگوید پروردگارا من راضی شدم.
و از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت شده که فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بر علی و فاطمه (علیه السّلام) داخل گردید و زهرا (سلام علیها) آرد آسیاب می کرد و طفلش را شیر می داد عبائی از پشم گوسفند پوشیده بود، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) چون این حال را دید چشمهایش به اشک آمد، فرمود: ای دختر من! تلخی دنیا را بپذیر تا برسی به شیرینی آخرت. خدا این آیه را نازل فرموده (و لسوف یعطیک ربک فترضی) و حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود رضای جد من این است که موحدی در آتش نماند.
(الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یومنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شیء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم * ربنا وادخلهم جنات عدن التی وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم انک انت العزیز الحکیم)(11)
ترجمه:
کسانی که حامل عرش و اطراف آنند خدا را ثنا و حمد و تسبیح می کنند و به او ایمان آورند. و برای کسانی که ایمان آوردند طلب آمرزش کنند. پروردگارا! رحمت و علم تو هر موجودی را فرا گرفته. پس کسانی را که توبه و بازگشت به تو نمودند و راه هدایت تو را پیمودند بیامرز. و آنها را از عذاب جهنم نجات ده. آنها و پدران و ازواج و ذریات صالح آنها را در جنات عدنی که وعده داده ای داخل فرما توئی عزیز و حکیم.(قالوا یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین)(12)
ترجمه:
برادران یوسف (علیه السّلام) گفتند ای پدر، برای گناهان ما طلب مغفرت کن، ما خطاکاریم. پدر آنها گفت: پس از این برای شما طلب آمرزش کنم پروردگار من بخشنده و مهربان است.(و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله و استعفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما)(13)
این ها آیاتی بود که علاوه بر اتّفاق تفاسیر در روایات تفسیریه نص یا ظاهر در شفاعت است. طالبین به آیات و تفاسیر رجوع نمایند.
دوم، اخبار شفاعت
اما روایات از طرق امامیّه در شفاعت رسول الله (صلی الله علیه وآله) و ائمّه ی هدی (علیه السلام) علما و صلحا و مؤمنین، و توسّل به آن مقامات در حال حیات و ممات آنها خارج از حد احصا است. و احدی از علما و محدثین و شیعه انکار و اشکالی نکرده و مورد اتّفاق کل است. از این جهت گفتیم منکر رجعت صریحاً وارد این باب نشده است.فهرست اجمالی ابواب در کتب شیعه
1- باب اوّل باب فضائل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و ائمّه ی هدا (علیهم السّلام) و این باب دارای ابوابی است. 2- باب زیارات رسول خدا و ائمّه (ع)3- باب فضائل قرآن
4- باب اکرام به سادات
«سفینه البحار» در ذیل کلمه ی شفع روایاتی را که «بحارالانوار» راجع به شفاعت ذکر نموده فهرست داده است.
بنابر آنچه گفتیم از ذکر روایات امامیّه بی نیازیم
به ذکر روایات عامّه که در کتب معتبره ی خود ضبط کرده اند اکتفا می کنیم.
در کتاب «رقاع» از جلد 7 از «صحیح بخاری» (طبع عامره سال 1315) با اسناد از عمران بن حصین از نبی اکرم (صلی الله علیه و اله) و مسلم روایت کرد، که فرمود قومی به شفاعت محمد(صلی الله علیه واله) از آتش خارج شوند و داخل بهشت گردند.
کتاب «معجم القبور» در ذیل روایت فوق می گوید: روایتی در شفاعت قبل از این در کتاب رقاع نقل شده چون طولانی بود نقل نکردیم. صحیح بخاری (صفحه 204 از جلد7) به سند خود از ابی هریره روایت می کند که گفت: ای رسول خدا سعیدترین مردم روز قیامت به شفاعت تو کی است؟ فرمود: یا ابا هریره! گمان می کردم پیش از تو کسی از این حدیث سؤال نکند زیرا حرص تو را بر حدیث دیدم. سعیدترین مردم به شفاعت من روز قیامت کسی است که از قبل نفس خود خالصاً لا اله الا الله بگوید.
و ابو نعیم اصفهانی (ص 261 از جلد 7 از «حیله الاولیا» (طبع مصر سال 1325) به سند خود از انس روایت می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: شفاعت من برای اهل کبائر از امّت من است.
و حافظ سیوطی کتاب «جامع صغیر- ص:132» از ابی هریره از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت کرده که فرمود: سعید ترین مردم به شفاعت من روز قیامت کسی است که از دل خویش خالصاً لا اله الاالله گفته باشد.
به غیر از آنچه ذکر کردیم ده روایت در کتاب مذکور «معجم القبور» از جلد اوّل و دوم «جامع سیوطی» نقل می کند. پس از ذکر روایات، علمائی را که در اثبات شفاعت حدیث نوشته اند نام می برد. غزالی در «احیاء العلوم» شیخ نقی الدین در «نزهه الناظرین» البشیهی در«عقد» فصلی در شفاعت ذکر کرده، و در آن فصل روایات و حکایاتی زیاد نقل نموده است.
بالاخره دلالت کتاب و سنّت متواتره از خاصه و عامّه بر شفاعت جای تردید و شبهه نیست. و هم چنین اتّفاق بزرگان از عامّه و خاصّه مشهور است. شاید مختصری در ضمن بیانات بعد ذکر شود.
عمده اشکالی که در عصر ما پیدا شده ناشی از شبهات وهّابیّه (ابن عبدالوهاب) و او از دو نفر از متقدمین عامّه ابن تیمه و ابن قیم اخذ کرده و تمام آنها مورد تکفیر علمای بزرگ عامّه واقع شده اند که در جای خود ذکر می شود.
از کتاب «توحید» ابن الوهاب عقائد چندی نقل شده من جمله:
1- عقیده ی تجسم در توحید 2- عقیده ی حرمت زیارت قبر نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) و اولیا و صلحا 3- عدم احترام قبور مطلقا 4- حرمت تعمیرات و عمارات قبور و لزوم خراب آنها
5- حرمت توسّل به نبی اکرم (صلی الله علیه واله) و اولیا و صلحا، مطلقاً در حال حیات و ممات آنان و در رد آن عقاید، عامّه و خاصه نوشته اند. ذکر تمام عقائد، عامّه و خاصه نوشته اند: ذکر تمام عقائد فاسده ابن عبدالوهاب از مقصد رساله ما خارج است. و ما تنها در عقیده ی فاسد اخیر بحث می کنیم.
می گوید: کسی که به ولی و صالحی متوسل شود یا خدا را به او بخواند او را خدا دانسته و برای خدا شریک در عبادت قرار داده سپس به آیات داله بر توحید و نفی شریک برای خدا و به رد مشرکین در عبادت استدلال می نماید. ترجمه عباراتی که در مقام استدلال بیان نموده است از «کشف النقاب فی عقائد ابن عبدالوهاب» نقل می کنیم. پس از ذکر آیات می گوید: شرکی که در این آیات ذکر شده شامل شرک عبادت کنندگان قبور و انبیا وصالحین است. زیرا که همان شرکی است که در جاهلیت عرب بود و پیغمبر(ص) در آن قوم مبعوث شد. زیرا که عرب در جاهلیت بت ها را می خواندند و به آنها پناه می بردند به توسّل به آنها و مقامشان سؤال می کردند به جهت اینکه آنها را به خدا نزدیک کنند چنان که خدا در موارد عدیده همین امر را از آنها حکایت می کند مثل این آیات.
(و یعبدون من دون الله ما لا یضروهم و لا ینفعهم و یقولون هولاء شفعاونا عندالله )(14) (و الذین اتخدوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی)(15) (فلو لا نصرهم الذین اتخذوا من دون الله قربانا الهه بل ضلوا عنهم و ذلک افکهم و ما کانوا یفترون)(16)
و معلوم است که مشرکین گمان نمی کردند که انبیا و ملائکه و صالحین و اولیا در خلقت سماوات و زمین با خدا شریکند و به امری از تدبیر و ایجاد و لو در خلق ذره ای از ذرات با خدا شریکند خداوند متعال فرموده.
(و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض...)(17) و اگر از مشرکین سؤال کنی که آسمان ها و زمین را خلق کرده هر آینه خواهند گفت خدا خلق کرده بگو به مشرکین اگر خدا ضرری برای من بخواهد چیزی غیر از خدا که او را بخوانید. آیا از من کشف ضرر خواهند کرد. و اگر خدا رحمتی برای من بخواهد آیا آنها مانع خواهند شد؟ و مرا از آن رحمت باز خواهند داشت. بگو خدا کافی من است. متوکلین، به خدا متکی می باشند. پس مشرکین به این امر (شریک نبودن بت ها با خدا در خلقت) معترف و مقر بودند و نزاعی نداشتند و از این جهت است که پرسش و سؤال در آیه موقعیت و حسن دارد تا اینکه می گوید: شخص به صرف شهادت به زبان بدون علم به معنای شهادت و عمل به مقتضای توحید مسلمان نخواهد بود چنان که کرامیّه گویند: اقرار به توحید به صرف اقرار به زبان است یا حتمیه گویند: صرف تصدیق است و حال آنکه خدا در کتاب، گواهی آنان را تکذیب کرده با اینکه مشرکین شهادت خود را با تأکیدات بیان کردند.
(اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون) (18)
و خداوند با تأکید بلیغ سخن آنان را تکذیب نموده و ایشان را منافق نامیده است و به این بیان آشکار می شود که صدق و عمل،لازمه ی ایمان است. پس کسی که بگوید خداوند یکی است و غیر او را عبادت کند برای او شهادتی نیست. گر چه نماز بخواند و روزه بگیرد و برخی از احکام اسلام را عمل نماید.
(ا فتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض)(19) (ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا)(20) (و من یدع مع الله الها آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه اولئک هم الکافرون حقا)(21) ترجمه آیات
1- آیا ایمان می آورید به بعض قرآن و به بعض دیگر کافی می شوید.
2- کسانی که به خدا و آیات او کافر شدند و خواستند میان خدا و پیمبران او جدائی بیندازند و می گویند: ایمان به بعض آورده و به بعض دیگر کافر می شویم و می خواهند بین آن دو (خدا و رسول) راهی پیدا کنند (بقیه ی عبارت که مؤلف آن را ذکر نکرده این است: اولئک هم الکافرون حقا (22)
یعنی چنین افراد کافر مسلّمند.)
3- کسی که خدای دیگری با خدای یکتا بخواند دلیلی برای اونیست و حسابش با خداوند متعال است.
کفر بر دو نوع است مطلق و مقیّد.
1- کفر مطلق: آن است که شخص به تمام آن چه پیغمبر(صلی الله علیه وآله) آورده کافر شود.2- کفر مقیّد: کافر شدن به بعض و ایمان به بعض دیگر است به طوری که فقها حتی کسی که یک فرع مانند توریث جد و خواهر را کافر شود تکفیر می کنند. پس چگونه خواهد بود حال کسی که نیکان را خوانده و حقیقت عبادت را منصرف کند در مختصر کتب مذاهب اربعه تکفیر کسی که منکر فرعی شود مسطور است بلکه اگر کسی سخنانی را که بعضی جهال بر زبان جاری می کنند بگوید گر چه نماز بخواند و روزه بگیرد تکفیر نمایند. و صحابه کسی را که منع زکات کرد تکفیر نموده کشتند با اینکه به شهادتین مقر بوده و نماز و روزه و حجّ را ادا می نمود. پس تولید شبهه ای که عبادت کنندگان قبور، نماز می خوانند و روزه می گیرند و به قیامت اقرار دارند عوام فریبی و اشتباه اندازی و ترویج شرک آنان می باشد. و خدا و مؤمنین از این امر ابا داشته مبرایند. تا این جا نقل از «کشف النقاب عن عقیده ابن عبدالوهاب» از آلوسی به پایان رسید.
عمده ی اشکال وهابی (ابن عبدالوهاب) بر شفاعت و فروع آن مانند زیارت قبور انبیا و صلحا و تعمیر و تعظیم آن و توسّل به آنها این است که این امور، مستلزم شرک به خدا است. و شرک عقلاً و نقلاً حرام و قبیح است.
آری باعث انتقادات بعضی بی خبران نیز از شعائر دین همین اشکال است. و چنان که دانستی مبدء این اشکال از ابن عبدالوهاب و دو نفر از علمای عامّه قبل از او می باشد. تا اینکه دامنه پیدا کرد و اوّل کسی که این اساس را سرمایه ی تخریب عالم تشیع قرار داد و کتبی نوشت. نویسنده کتاب «میوه زندگی» و «حج نامه» است. سپس نویسندگان و هوچی هایی پیدا شدند تا آنکه به کسروی منتهی شد. و مطلعین می دانند که هوچیگری این مرد چگونه بود و سرانجام به کجا منتهی شد.
(یریدون لیطفوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون)(23)
جواب
پس از آنکه ریشه و اساس شفاعت در اصطلاح مسلمین معلوم شد و دانستی که قرآن مجید و سنّت و اجماع بر صحت شفاعت قائم است، اصلاً این اشکال قابل توجه نمی باشد. لکن برای دفع شبهه از اذهان ساده لوحان و جلوگیری از هوچیگری های مغرضین جواب اشکال را اجمالاً به بیانی ساده و روشن ذکر می کنیم، شرک یا اعتقادات است یا در عمل و عبادت و چون شرک در عمل متفرع بر شرک در اعتقاد است؛ لذا اوّل آن را ضمن سه مقدمه بیان می کنیم.مقدمه ی اول: شرک در اعتقاد، مطابق با اساس شیعه و فقها- رضوان الله علیهم- این است که شخص به موجودی مستقل و مؤثر و ایجاد کننده غیر از مبدء لایزال یا شریک در فعل او معتقد باشد به نحوی که خداوند متعال جلت قدرته را در فعل به او محتاج بداند. و خود آن موجود هم مخلوق و ایجاد شده به ایجاد خدا نباشد. یا اینکه بگوید موجودی هست که بتواند از افعال ذات مقدس باری جلوگیری نموده و او را از عملی باز دارد. خواه آن موجود عقل یا نفس یا فلک یا کواکب یا ارباب انواع و اجسام و عوارض جسمی باشد. این است معنای شرک. اما توحید و بیان معنای کلمه ی لا اله الا الله این است که در عالم مؤثری جز خدای یکتا نیست. همه ی اشیا به او محتاج و آن ذات مقدس از همه بی نیاز می باشد. عالم و آدم را از روی اراده و مشیت و اختیار آفریده و کسی در فعل، شریک او نبوده و موجودی نیست که بتواند جلو افعال او را بگیرد- تعالی الله عما یقولون الظالمون...-
در مقابل این اساس، گفته های بشری است که اشیا و موجودات مستند به عوالم علوی و کواکب است. و آنها ازلی و ابدی اند و یا اینکه به مبدء اوّل قائل شده لکن تأثیر و تأثرات را به عقول و نفوس و افلاک و کواکب وعناصر مستند می دانند. چه آنکه مستقل در تأثیر بدانند یا خدا را در فعل آنها شریک نمایند و چه اینکه عالم علوی را قدیم و ازلی دانسته یا بگویند آنها اسبابی هستند که خدا آنها را ایجاد فرموده و امور را به آنها تفویض کرده و از فعل معطل است- اعاذنا الله من تلک الخرافات- این است توحید خالص انبیا (علیهم السّلام) و قرآن مجید. نه آنکه عرفا گویند که موجودی در عالم به غیر خدا و تجلیات او نیست یا به مراتب وجود منحصر است که ازلاً و ابداً واجب می باشد. طالبین و جویندگان معارف حقه و حقایق قرآن مجید به کتاب و سنت وارده از عامّه و خاصّه و ادعیه ی مأثوره و مناجات های ائمّه (علیهم السّلام) و فرمایشات فقها و محدثین- رضوان الله تعالی علیهم- مراجعه فرمایند. مخصوصاً فضلا به باب پنجم از مکاسب شیخ- اعلی الله مقامه- که در دسترس همه می باشند رجوع کنند....
شیخ (قدس سره) پس از آنکه تمام محتملات شرک را بیان می فرماید و کلمات بزرگان (سیّد مرتضی، علامه، شهید: محقق کرکی و شیخ بها) را نقل می کند. فرموده است. و اعلم انه لا نزاع بین الامه فی ان من اعتقد ان الکواکب هی المدبرة لهذا العالم و هی الخالقة لما فیه من الحوادث و الخیرات و الشرور فانه یکون کافرا علی الاطلاق . انتهی (24)
ان القول باستقلال النجوم فی تأثیرها بل القول بکونها عله فاعلیه بالاراده وا لاختیار و ان توقف تأثیرها علی شرائط کفر (25)
یعنی: در اینکه معتقد به اینکه کواکب، مدبر عالم و خالق حوادث و خیرات و شرورند کافر است؛ در امّت نزاع و اختلافی نیست. و گفتن به اینکه کواکب به اراده و اختیار، علت فاعلی هستند کفر است. و لو اینکه بگوید فعل محتاج به شرایطی می باشد.
واضح است که ذکر کواکب از باب مثال و از نظر اینکه در گفته های بشری است می باشد و گر نه اختصاص به کواکب ندارد و در شرک فرق نمی کند که موجود مؤثر مجرد یا مادی انسان یا ملک، نور یا ظلمت، رحمان یا شیطان، یزدان یا اهریمن باشد و در فعل مجبور یا تفویض به او شده باشد.
خلاصه: شیخ مرتضی انصاری- اعلی الله مقامه- در ضمن بیانات خود می فرماید: استناد خلق و رزق، احیا و اماته و غیر این ها به غیر خدا مخالف با ضرورت دین است.
تفصیل این مباحث در مجلدات «بیان الفرقان» است. طالبین رجوع کنند.
مقدمه ی دوم: گر چه این مقدمه را هم در کتب خود بیان کرده ایم، لکن به بیان مختصری ناچاریم. عقیده ی شیعه درباره ی انبیا و ائمّه (علیهم السّلام) این است که تمام آنان حتی حضرت ختمی مرتبت در تمام مراحل وجود (نوری، روحی و جسمی) مخلوق و مصنوع و مجعولند، و لو اینکه حقیقت و کیفیت مصنوعیت را ندانیم، و سنخاً غیر حقیقت خالق متعالند و در تمام مراحل بنده و محتاج اویند و به جهت نهایت عبودیت پروردگار به مقام دنی فتدلّی رسیده دارای علم و قدرت و بالجمله به امر و اذن و مشیت خداوند دارای سلطنت بر ما سوی می باشند و مقام عبودیت آنها پیوسته محفوظ بوده و افتخار آنان به بندگی و اطاعت است و هیچ زمانی بنده به مقام الوهیت نمی رسد. و فناء در ذات خدا غلط است و معنی روایت معروف در افواه (عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی) بر فرض صحت و صدور این است که خدا می فرماید: بنده ی من اگر مرا چنان که سزاوار است اطاعت کنی تو را آیت خود قرار دهم و تو به اذن من می کنی آنچه ماذون باشی. آیات و روایات و ادعیه در این باب از حد احصا خارج است مقدار مختصری در نبوّت (ج2) بیان الفرقان و در میزان (ج4) بیان الفرقان بیان کرده ایم.
به جملات اوّل دعای ندبه که خلاصه و چکیده آیات و روایات است و مخصوصاً فضلا به زیارت مبارکه ی جامعه که مشتمل بر بیان دو مقام:
1- مقام عبودیت 2- مقام کمال: است مراجعه فرمایند.
مقدمه ی سوم: عقیده ی امامیّه بلکه تمام مسلمین نیز این است که انبیا و اولیا و مؤمنین و صلحا پس از مفارقت از این عالم زنده به نعمت های الهی متنعم می باشند، بلکه عقیده ی تمام ملیین و فلاسفه بر حیات و بقای بشر است که پس از مردن در عوالم آخرت متنعّم یا معذّب می باشند.
(و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون)(26)
گمان نکنید آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند. بلکه زنده هائی هستند که نزد پروردگار خود مرزوقند.
روایات و ادعیه در این موضوع بی شمار است و چون تفصیل را در کتاب «معاد القرآن» ذکر نموده ایم در اینجا نیازی به تکرار نیست.
اما: شرکت در عبادت و عمل عبارت از خضوع و پرستش بنده است برای موجودی غیر از خدا به اعتقاد آنکه آن موجود خالق یا با خداوند متعال در الهیّت شریک است.
بدیهی است اطاعت و احترام پسر نسبت به والدین و شاگرد نسبت به استاد و جاهل نسبت به عالم و بالجمله مطلق خضوع و انقیاد شرک در عبادت نمی باشد و اگر فرزندی از پدر و مادر اطاعت و فرمان برداری کند. و شاگرد فرمان استاد را اطاعت نماید. عقلا او را عبد و این عمل را عبادت نمی گویند. بلکه عملی است نزد عقل پسندیده و مأمور به اوامر شرعیه و احدی در آن تشکیک نکرده است. «قال الله تعالی» (و احفض لهما جناح الذل من الرحمة) (27) و«قال الله تعالی» (و احفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین)(28) خداوند متعال ملائکه را امر فرمود برای آدم خضوع کنند (فاذا سویته و نفخت فیه من روحی ففعوا له ساجدین)(29)
و در سوره ی یوسف می فرماید: (إذ قالَ یوسُفُ لأبیهِ یا أبتِ إنی رأیتُ أحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَالشَمسَ والقَمَرَ رأیتُهُم لی ساجِدینَ)(30)
و در اواخر سوره می فرماید، (و رفع ابویه علی العرش و خروا له سجدا و قال یا ابت هذا تاویل رءیای من قبل قد جعلها ربی حقا)(31)
بالجمله از واضحات است که هر خضوع و کرنشی برای کسی عبادت و شرک به خداوند در عبادت نیست. شرک در عبادت، خضوع به واسطه ی اعتقاد به الهیّت و یا شرک در الهیّت است... نتیجه
پس از تذکر به این مقدمات گمان نمی رود هیچ عاقلی توهم کند که شفاعت انبیا و اولیا و مؤمنین یا توسّل به آنها شرک در اعتقاد یا عبادت باشد. و احدی از مسلمین در توسل، پیغمبر و ائمّه ی هدی (صلی الله علیه وآله) را با خدا شریک در خلقت و فعل (یا نعوذبالله) مستقل در خلق و ایجاد ندانسته. و هرگز به نظر خدائی به زیارت آنها نرفته و متوسل به آنان نشوندن و در موضوع شفاعت و دعا و طلب بر آمدن حاجت هرگز نظر استقلالی به آنان ندارند. بلکه معتقدین هیچ امری در عالم بدون اذن و اراده و اختیار خدا واقع نشود و شعار روزمره ی آنها این است که
(لا املک لنفسی ضرا (32) و لا نفعا و لا موتا و لا حیاة و لانشورا (33)، ربنا لا تکلمنا الی انفسنا طرفه عین ابدا)(34) و اساس کتاب و سنّت مقدسه و حکم عقل فطری بر عبودیت تامه ی جمیع موجودات نسبت به خداوند است. قرآن به خطاب صریح می فرماید: (و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا * اذا لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا)(35) (و لو تقول علینا بعض الاقاویل...)(36)
پس حقیقت شفاعت و توسّل این است که چون آن ذوات مقدسه به جهت نهایت عبودیت و بندگی به مقام قرب پروردگار متعال نائل شده و با خداوند مهربان به نهایت درجه ی دوستی و محبت رسیده اند و بی اذن او کاری نکنند (لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون)(37) لذا خداوند آنها را از میان خلق برگزیده (ان الله اصطفی آدم و نوحا...)(38) و پیشوای خلق قرار داده (انی جاعلک للناس اماما)(39) و اطاعت آنها را به طاعت خود توام نمود (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول...)(40)
وتوسل به آنها را وسیله ی قرب به خویش قرار داده است (و ابتغوا الیه الوسیله) و به رسول هم امر فرموده برای امّت خود طلب مغفرت و آمرزش کند (فاستغفرلهم...) و اطاعت آنان را نشانه محبت به خویش قرار داده فرماید: (ان کنتم تحبون الله فاتبعون یحببکم الله)(41)
بنابراین توسّل به ذوات مقدسه و طلب آمرزش از آنان و شفیع قرار دادن آنها نزد خداوند عین عبودیت و پرستش خدا است و شفاعت آنها هم به اذن خدا است (و لا یشفعون الا لمن ارتضی...)(42)
آیا عاقلی این عمل و اعتقاد را به حساب شرک در عمل و اعتقاد می گذارد؟ و آیا ابن عبدالوهاب و دو استاد بی دانش او می توانند بگویند خانه ی خدا در مکّه و مسجدالحرام و حجرالاسود و مقام ابراهیم محترم نیست و نباید در آن امکنه خضوع و خشوع نمود یا احدی از مسلمین می تواند بگوید طواف و بلند کردن دست به دعا در آن محل و خدا را به شرافت آن جا قسم دادن، با آنکه خداوند خود به آن امر فرموده شرک در اعتقاد یا عبادت است؟ و آیا مسلمانی می تواند بگوید مساجد محترم نیست و تطهیر آنها از نجاست واجب نمی باشد؟ بلکه به فتوای جمع کثیری از بزرگان در سعه ی وقت پاک کردن مسجد مقدم بر نماز است و ابداً شرک به خدا در عقیده و عمل نیست. پس واضح شد که مؤسس این اساس، جاهل و کافر است. چنان که علمای عامّه بر کفر و فسق و لزوم قتل او اتّفاق کردند (به کتبی که قدیماً و جدیداً از بزرگان عامّه و خاصه نوشته شده مراجعه شود.)
اما شبهات متأخرین در عصر ما ناشی از تأثیر سیاست خارج در تمام ادیان و مذاهب الهی است و کسانی که اهل اطلاع هستند و نوشتجات کیوان را دیده اند منظور ما را به خوبی می فهمند.
اما استدلال ابن عبدالوهاب به آیات شرک و تشبیه مسلمین در عبادت به مشرکین زمان جاهلیت و عبادت کنندگان لات و عزی از عجائب است. گویا آیات قرآن مجید را ندیده یا ندیده گرفته است.
مشرکینی را که خداوند متعال و قرآن مجید یاد فرموده و یا در تفاسیر و روایات بیان شده اند تمام آنها کسانی هستند که معبود خود (ستارگان، خورشید، ماه و اصنام) را فرزندان خدا یا شریک او یا مستقل در خدائی می دانستند و با این عقیده در مقابل آنها خاضع و خاشع بوده اند و آنها را پناه خود و برآورنده حاجات می دانستند و خود را از عبادت خداوند متعال بی نیاز می پنداشتند. خداوند متعال از حضرت ابراهیم (علیه السّلام) حکایت می فرماید: (اذ قال لابیه و قومه ما تعبدون)(43) ا افکا الهه دون الله تریدون )(44)
ابراهیم (صلی الله علیه و آله) به پدرش و قومش گفت: چه چیز را عبادت می کنید آیا به دروغ و افترا خدایانی به غیر خدا اراده کردید (به آیات راجع به حضرت ابراهیم مراجعه شود تمام صریح و مطابق آیه ای است که ذکر شد).
و درباره ی مشرکین عرب می فرماید: و یقولون أ انا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون (45) از مشرکین حکایت فرماید: ا جعل الالهه الها واحدا ان هذا لشیء عجاب (46) و اذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن ا نسجد لما تامرنا و زادهم نفورا(47)
ترجمه:
آیه: 1- آیا ما خدایان خود را به واسطه ی شاعر دیوانه واگذاریم.آیه: 2- نزدیک است که ما را از خدایان خود گمراه کنند (برگرداند).
آیه: 3- آیا خدایان را یک خدا قرار داده و این کاری شگفت انگیز است.
آیه: 4- وقتی که به مشرکین گفته می شد (خدا) رحمان را سجده کنید. می گفتند: رحمان کی است (نمی شناسیم) آیا سجده کنیم چیزی را که تو امر می کنی؟
از این آیات کاملاً روشن می شود که غیر از خدایان خود خدائی را نمی شناختند یا خدایان خود را شریک خدا می شمردند.
و در سوره ی زخرف از مشرکین حکایت می فرماید: و قالوا ا الهتنا خیر ام هو (48) آیا خدایان ما بهترند یا خدای او و در مورد سوره ی نوح می فرماید: و قالوا لا تذرن الهتکم و لا تذرون ودا و لا سراعا و لا یغوث و یعوق و نسرا (49)
خدایان خود را وانگذارید و ودّ و سراع و یعوق و نسر (اسامی خدایان آنها است) را رها نکنید و در سوره ی حجر می فرماید انا کفیناک المستهزئین * الذین یجعلون مع الله الها اخر (50) ما تو را از استهزاکنندگان کفایت می کنیم و آنها کسانی هستند که به خدای یکتا خدایان دیگر قرار دادند. و در سوره ی اسراء می فرماید: قل لو کان معه الهه کما یقولون اذا لا بتغوا الی ذی العرش سبیلا (51)
ای پیغمبر به مشرکین بگو اگر با خدای یکتا خدایان دیگر هستند چنان که می گوئید هر آینه راهی به صاحب عرش طلب کنید و در سوره ی مریم می فرماید: و اتخذوا من دون الله الهه لیکونوا لهم عزا (52) به غیر خدای یگانه خدایانی اختیار کرده اند که برای آنها عزت باشند. و در سوره ی شعرا از اهل جهنم حکایت می کند: قالوا و هم فیها یختصمون *تالله ان کنا لفی ضلال مبین *اذ نسویکم برب العالمین *(53)
مشرکین در جهنم با یکدیگر مخاصمه کنند و گویند: به خدا قسم در گمراهی آشکار بودیم که شما را با پروردگار عالمیان برابر می دانستیم.
و در سوره ی قصص می فرماید: و یوم ینادیهم فیقول این شرکائی الذین کنتم تزعمون (54) روزی در مشرکین را ندا کند و گوید: شرکائی که برایم گمان داشتید کجا هستند. و در سوره ی انبیا درباره ی حضرت ابراهیم از قول مشرکین می فرماید: ا هذا الذی یذکر الهتکم (55)
این است کسی که خدایان شما را به سوء یاد می کرد (سرزنش و مذمت می کرد) و نیز در سوره ی انبیا راجع به آن حضرت فرماید: قالوا من فعل هذا بالهتنا انه لمن الظالمین (56) یعنی مشرکین گفتند چه کسی نسبت به خدایان ما این امر را مرتکب شده (آنها را شکسته) که هر آینه از ستمکاران است. قالوا ا انت فعلت هذا بالهتنا یا ابراهیم (57)
گفتند آیا تو این کار را به خدایان ما انجام دادی.
قالوا حرقوّة و انصروا الهتکم ان کنتم فاعلین (58)
گفتند او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر شما به جا آورندگانید. و در سوره ی فرقان می فرماید: و اتخذوا من دونه الهة لا یخلقن شیئا و هم یخلقون و لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیاة و لا نشورا (59)
به غیر از خداوند یکتا خدایانی اختیار کرده اند که هیچ چیزی را نمی توانند خلق کنند و خود آنها خلق شده هستند مالک نفع و ضرری برای خود و مالک مرگ و زندگی و بازگشت نمی باشند بعد از تأمّل در آنچه گفتیم برای خواننده آشکار گردید که استدلال ابن عبدالوهاب و پیروان او از قدیم و جدید، به مسأله ی شفاعت و توسل به انبیا و ائمّه ی هدی علیهم السّلام و زیارت قبور آنان ربطی ندارد خصوصاً در آیاتی که ذکر شده گویا ابداً به تفاسیر رجوع ننموده است...
آیه ی اوّل سوره ی یونس: و یعبدون من دون الله ما لا یضروهم (60)
... مفاد آیه ی مبارکه مطابق با تفاسیر این است که بت ها را پرستش می کردند و می گفتند پرستش ما برای آن است که نزد خدا از ما شفاعت کنند و خدا به ما اذن داده...
در ذیل این آیه ی شریفه که ابن عبدالوهاب ذکر نکرده یا متوجه نشده خداوند می فرماید: ا تتبعون الله بما لا یعلم فی السماوات و لا فی الارض (61) آیا خبر می دهید خدا را به آنچه نمی داند نه در آسمان ها و نه در زمین. زیرا در این آیه ی شریفه با نفی معلوم اثبات عدم علم به نحو اشدّ و اکدّ گردیده است. ذات مقدس می فرماید: که پرستش غیر ذات خدا و آن را به خدا نسبت دادن افترا ودروغ است. شفیع کسی است که خدا معین کند و او هم بنده ی خالص خداست. آیه ی دوم: و الذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی (62)
معنای آیه ی مبارکه چنان که در تفاسیر بیان شده این است که کفار گمان می کردند برای آنها غیر خداوند متعال، مالکی است. می گفتند ما آنها را برای نزدیک شدن به خدا می پرستیم. این آیه ی کریمه در مقام رد کسانی است که برای خدا شریک قائل بودند چنان که پس از این آیه می فرماید:
لو اراد الله ان یتخذ ولدا لاصطفی مما یخلق ما یشاء سبحانه هو الله الواحد القهار(63)
بالجمله این گونه آیات صریح است که کفار غیر خدا را می پرستیدند و برای او شریک قرار می دادند. آیا این امر با شفاعت که معتقد مسلمین است مناسبتی دارد؟ خلاصه تمام آیاتی که راجع به شرک است و برای نفی شفاعت به آنها تمسک شده دلائل و قرائنی دارد که مشرکین غیر خدا را پرستش می کردند و آنها را مالک و شریک در فعل می دانستند. چنان که در همین سوره می فرماید:
ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل ا و لو کانوا لا یملکون شیئا و لا یعقلون (64) و نیز می فرماید:
و اذا ذکر الله وحده الشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخره و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون (65)
ازتمام آنچه گفتیم ظاهر و ثابت شد که اشکالات طائفه ی وهّابیّه و بی خبران عصری بر شفاعتی که شیعه معتقدند وارد نیست و هیچ ربطی به آن ندارد و اگر کسی مدارک عامّه و خاصه را در موضوع شفاعت و زیارت قبور انبیا و اولیا و مؤمنین و توسّل به آن ذوات مقدسه در حال حیات و ممات آنان بخواهد به کتبی که در این موضوع نوشته شده خصوصاً به کتب زیر مراجعه کند.
1- کشف النقاب عن عقائد ابن عبدالوهاب.
2- معجم القبور.
3- صفحات 201 تا 325 از جلد دوم کتاب شریف الغدیر تألیف علامه معاصر جناب آقای امینی
***
تذکر
امری که باید در این جا یادآور شویم این است که منشأ بعضی از شبهات در شیعه بلکه در جمیع مسلمین دو امر است 1- بعضی از اعمال عوام شیعه برای کسانی که معاندند، موجب توهم و اشکال شده رفتار آنها را دستاویز حملات شدید قرار می دهند. با اینکه مسلم، میزان حق و باطل مذاهب. اصول علمیه ی آنها است نه عمل منسوبین به آن و نباید اعمال مردم را میزان صحت و سقم اصول عقائد مذهبی قرار داد. والا چنان که در ذیل روایات غیبت گذشت زمانی فرا رسد که از اسلام جز اسمی و از قرآن جز رسمی نماند. بنابراین وظیفه ی علما است که عوام را بیدار نموده به حقائق اسلام و مذهب شیعه که تمام جهات آن حد وسط و جاده مستقیم است متذکر و متنبه سازند. و افکار آنان را روشن و اذهانشان را منور نمایند. 2- در مجلّدات «بیان الفرقان» تذکر داده ایم که در صدر اسلام چون خلفا خلافت الهیه را از روش اصلی خارج و به سلطنت مبدل نمودند خواستند از رجوع مردم به خاندان علم و نبوّت نیز جلوگیری کنند و از اهم اموری که آنها را به این هدف نزدیک و برای وصول به این مقصود کمک کرد عرفا و صوفیه و نشر مبانی آنها بود. برای بزرگان آنها مقامات و کراماتی قائل شدند. و اموری که به پیغمبر هم نسبت داده نشده به آنها نسبت دادند. خطب و روایاتی در شان آنان جعل کردند تا اینکه تصوف و عرفان از عامّه به خاصّه سرایت کرد. و این خرافات در بین آنها نیز شایع شد. محیی الدین عربی که از بزرگان متصوفه است گوید: به آسمان چهارم رفتم و حکم ختنه را در صندوق احکام ندیدم. عطار که از عرفای معروف است در «تذکره الاولیا» کراماتی را به عرفا نسبت داده که از شنیدن آنها جز تفریح چیزی حاصل نمی شود و برای اینکه فرع بر اصل زائد نشود علی (علیه السّلام) و ائمّه (ع) را در نظم و نثر با خدا برابر نمودند، بلکه به فرمایش محقق قمی علی (علیه السّلام) را از خدا بالاتر بردند. خدا در قرآن می فرماید: که زمین و آسمان را در شش روز آفریدم. در خطبه البیان که خود ساخته به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نسبت داده، آورده اند: که من کسی هستم که زمین و آسمان را در طرفه العین خلق کرده ام. کم کم کار به جائی رسید که عبودیت علی (علیه السّلام) و پیغمبر و اولیا به ربوبیت تبدیل شده و عبادت آنان را صوری و برای تربیت بشر دانستند.-اعاذنا الله من الضلال- بالجمله یک قسمت از بت پرستی ها و شرک و کفر از اساس تصوف پیدا شد که هنوز این سخنان و خرافات در اذهان و افواه عام و خاصّ باقی است. ائمّه (علیه السّلام) چون این درد درمان ناپذیر را در اسلام می دانستند، کوشیدند که این خرافات تذکر داده شود و شیعه به آن مبتلا نگردند. در روایات و ادعیه و مناجات های خویش اظهار نهایت درجه ی عبودیت و ذلت در مقابل ذات پاک دانا و توانای آفریدگار می نمودند. و اگر کسی نسبتی که خارج از شان آنها و دور از عبودیت بود نسبت می داد با کمال تأثر و غضب به سجده افتاده خدا را تسبیح و تقدیس و تنزیه می کردند.بدیهی است که برای علمای حقه ی شیعه و پیروان آل محمد(علیهم السّلام) واجب و لازم است که تا می توانند در برانداختن این اساس بکوشند و شیعیان را از این ضلالت و بت پرستی برهانند.
بر صاحبان خرد و دانش روشن است که خرافات صوفیه به قرآن و سنّت و فقهای آل عصمت (علیهم السّلام) ربطی ندارد. اگر وهابیه و پیروان آنان، بر شفاعت و توسّل و زیارت اشکالی دارند، خوب است نظرشان به این بت پرستان باشد، نه به معارف حقه ی شیعه و فقهای عظام- رضوان الله علیهم.
پی نوشت ها :
1- المنجد، ص:395
2- سوره ی بقره، 7 آیه:255
3- سوره ی نجم، آیه:26
4- سوره ی نساء، آیه:85
5- سوره ی انبیا، آیه:28
6- سوره ی اسراء، آیه:79
7- تفسیر مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج:12، ص:382
8- سوره ی واضحی، آیه:5
9- سوره ی زمر، آیه: 53
10- سوره ی زمر، آیه:53
11- سوره ی غافر، آیه: 7 و 8
12- سوره یوسف، آیه های: 97 و 98
13- سوره ی نسا، آیه:64
14- سوره ی یونس، آیه:18
15- سوره ی زمر، آیه:3
16- سوره ی احقاف، آیه:28
17- سوره ی لقمان، آیه:25
18- سوره ی منافقون، آیه:1
19- سوره ی بقره، آیه:85
20- سوره ی نساء، آیه:150
21- سوره مؤمنون، آیه:117
22- سوره ی نساء، آیه:151
23- سوره ی صف، آیه:8
24- بحارالانوار، ج:56، ص:299
25- بحارالانوار، ج:55، ص:307
26- سوره ی آل عمران، آیه:169
27- سوره ی اسراء، آیه:24
28- سوره ی شعرا، آیه:215
29- سوره ی حجر، آیه:29
30- سوره ی یوسف، آیه:4
31- سوره ی یوسف، آیه:100
32- سوره ی اعراف، آیه:188
33- سوره ی فرقان، آیه:3
34- اصول کافی، ج:2،ص:581
35- سوره ی اسراء، آیه های: 74 . 75
36- سوره ی الحاقه، آیه ی: 44
37- سوره ی انبیاء، آیه:27
38- سوره ی الحاقه، آیه ی: 44
39- سوره ی بقره، آیه:124
40- سوره ی نساء، آیه:59
41- سوره ی آل عمران، آیه:31
42- سوره ی انبیاء، آیه:28
43- سوره ی شعرا، آیه:70
44- سوره ی صافات، آیه:86
45- سوره ی صافات، آیه:36
46- سوره ی ص، آیه:5
47- سوره ی فرقان، آیه: 60
48- سوره ی زخرف، آیه:58
49- سوره ی نوح، آیه:23
50- سوره ی حجر، آیه های:95 و 96
51- سوره ی اسراء، آیه:42
52- سوره ی مریم، آیه:81
53- سوره ی شعرا، آیه های: 96 و 97 و 98
54- سوره ی قصص، آیه:74
55- سوره ی انبیاء، آیه:36
56- سوره ی انبیاء، آیه: 59
57- سوره ی انبیاء، آیه:62
58- سوره ی انبیاء، آیه:62
59- سوره ی فرقان، آیه:3
60- سوره ی یونس، آیه:18
61- سوره ی یونس، آیه:18
62- سوره ی زمر، آیه:3
63- سوره ی زمر، آیه:4
64- سوره ی زمر، آیه:43
65- سوره ی زمر، آیه:45