مقدمه استاد حکیمی بر کتاب بیان الفرقان
1-انسان، در این جهان، همواره در حال حرکت به سوی ابدیت است. ابدیت برای انسان دو گونه است: ابدیتی آرامش بخش (روح و ریحان...)، و ابدیتی دردناک (عذاب الیم). و طبیعی است که انسان خردمند، در طلب ابدیت آرامش بخش باشد، و در این راه بکوشد ( و ان لیس للانسان الا ما سعی – هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت).2-اکنون باید دید، آیا خداوند حکیم و رحمان و رحیم، که انسان را به این جهان فرستاده و به سوی ابدیت روانهاش ساخته است، برای رسیدن به «ابدیت آرامش بخش» راهی به او نشان داده است یا نه؟ از حکمت و رحمت بسی به دور است که خداوند متعال راهی به انسان نشان نداده باشد، و او را هدایت نکرده باشد.
خداوند با فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی راه را به انسان نشان داده است (انا هدیناه السبیل...). و پس از نزول قرآن کریم، تنها کتابی که به طور قطع، آسمانی است، و در زمان آورنده خود (پیامبر اکرم) تثبیت شده است، قرآن کریم است. پس اکنون راهنامه حرکت انسان به سوی ابدیت آرامش بخش و همارگی الهی، قرآن کریم است.
3-حرکت تکاملی انسان، که همان حرکت به سوی ابدیت آرامش بخش است، دو عامل اصلی دارد: ایمان صحیح، و عمل صالح. قرآن همواره کسانی را اهل نجات دانسته و به ابدیت آرامش بخش نوید داده است، که دارای ایمان و عمل صالح باشند (الذین آمنوا و عملوا الصالحات). و به ایمان و عمل صالح، جز از راه شناخت درست (و علم صحیح) و معلم الهی نمیتوان رسید.
بنابراین، انسان فرزانه باید نخست بکوشد، تا راه رسیدن به «شناخت درست» (و معرفت صحیح) را پیدا کند؛ و سپس نگذارد این راه – که در واقع، راه آخرت و ابدیت است- با هیچ راه دیگری درهم آمیزد، و اصالت خود را از دست بدهد، و رسالت خویش را فدا کند.
در حقیقت دو چیز مایه اصلی و اساسی تکامل و صیرورت (شدن کمالی) انسان است: معرفت و قرب. انسان از راه «تأمل»، به معرفت میرسد؛ و از راه عبادت و اطاعت- که پس از معرفت حاصل میشود- به قرب (اولئک المقربون).
4-در تاریخ بشر، کسان دیگری- غیر از پیامبران «ع» - نیز پیدا شدهاند، که برای رسیدن انسان به «معرفت» و «قرب»، پیشنهادهایی کرده و تعلیماتی دادهاند. آنچه از سخنان اینگونه کسان و متفکران در دست است، در وجه کلی، زیر دو عنوان مطرح میگردد: فلسفه، و عرفان. فلسفه راهی است که – بنابر اصطلاح و ادعا- به کمک عقل پیموده میشود؛ و عرفان به کمک ریاضت و کشف.
و این دو راه- چنانکه واضح است- بشری و زمینی است، و حاصل تلاش عقول جزوی بشر و ریاضات ناقص است؛ و کسی را به سرمنزل مقصود (تأله تام) نمیرساند. واقعیت تاریخی، و کتابهای سراسر اختلاف فلسفی و عرفانی، و شعبه شعبه شدن فلسفهها و عرفانها، در طول عصرها و نسلها، شاهد این سخن است.
5-بشر، تنها با استعداد خویش، و بدون کمک «وحی الهی»، به بیش از«علم قلیل» نمیرسد (و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا). و علم قلیل، مستلزم «جهل کثیر» است (معلومم شد که هیچ معلوم نشد). و چنین علمی در معارف الهی، چه به صورت فلسفهها بیان شده باشد یا عرفانها، برآورنده نیاز انسان نیست، زیرا چنین علمی، «حکمت» (علم استوار و قطعی و بدون خدشه و اختلاف) نیست؛ با اینکه انسان، در حرکت تألهی و تکاملی خویش نیازمند به «حکمت» است.
6-عالم به «حکمت» تنها خداوند است، زیرا اوست که به حقیقتها و نفس الامرها علم دارد، و حقایق اشیا بر ذات مقدس او مکشوف است. پس حکمت باید از جانب خداوند به بشر عطا شود. و خداوند منان متعال، دریغ نفرموده، و از لطف عمیم و رحمت واسعه، این حکمت را- به صورت کامل و جامع و نهائی- به وسیله وحی قرآنی و رسالت محمدی «ص»، برای بشر فرستاده و خود فرموده است: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مَا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتَابِ وَ الْحِکْمَةِ ... (2)- هیچگاه فراموش نکنید نعمت خدا را، یعنی کتاب و حکمتی را که برای شما فرستادیم».
7-و بر بشریت بود، که پس از نزول قرآن کریم (کتاب حکمت حقه)، حکمت را از کتاب خدا و کارشناسان این کتاب (پیامبر اکرم «ص» و اوصیاء او) طلب کند، و- چنان که پیامبر خود تأکید کرده بود- از آنان فرا گیرد، و حقایق گرانبهای حکمت ربانی و وحی آسمانی را، از هر گونه التقاط و درهمآمیزی و تفسیر به رأی مصون دارد، و غیر حکمت را به جای «حکمت» نگذارد، و فلسفههای بشری را مرجع «علم» و «معرفت» نداند...
8-فلسفههایی که شیخ الرئیس ابنسینا میگوید: «ما را به هیچ حقیقتی نمیرساند» (تعلیقات)؛(3) خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: «مخلوط با اوهام است و سراسر اختلاف...» ( مقدمه شرح اشارات)، (4) و میرفندرسکی میگوید: «خطابردار است» (رساله ضاعیه). (5)
9-در تمدن اسلامی (و در خارج از حوزه اوصیاء «ع»)، ساختاردهی به ذهنیت امت، و تبیین و تدوین معارف قرآنی، به صورتی که پیامبر اکرم «ص» طرحریزی کرده بود (یعنی به «وجه قرآنی» و غیرالتقاطی) تحقق نیافت. و حذف اهل بیت «ع»، به وسیله قدرتها و سیاستهای زمان، از مقام خویش (تربیت امت، در ابعاد مختلف معرفت و تربیت و حکومت و عدالت...)، باعث دست نیافتن امت به «علم قرآن» شد. و این فاجعه بزرگ ... در فرهنگ و معارف و تربیت و حکومت و عدالت- در اسلام و در بشریت- رخنهای جبرانناپذیر افکند.(6)
10-حذف اهلبیت «ع»، و به همراه آن، وارد کردن فلسفهها و عرفانهای بیگانه به حوزه اسلام، و ترویج نحلهها و افکار اختلافآفرین، باعث گشت تا نه تنها «تأله قرآنی» خالص، در میان امت همهگیر نشود، بلکه در کنار تأله قرآنی، تألههای وارداتی دیگر پدید آید، و در امت تفرقه افکند، و مسلمین را گروه گروه سازد، و هر گروهی را به دیدگاهی سرگرم دارد، و دشمنان را به هدف خود (تشکیل نیافتن امت واحد قرآنی و جهانگیر نشدن اسلام) برساند. و این در حالی است که معلمین راستین معارف قرآنی، همه جا مطرودند و مهجور و محبوس ... بلکه به گفته ابنخلدون: خونشان در سرزمینهای اسلامی بر زمین جاری است (و طلت دماء اهل البیت فی کل ناحیه). (7)
11-تا اواخر قرن سوم و پس از آن، در شرق و غرب جهان اسلام- که باید جهانی متحد بود- با انشعابهای تحمیلی (در تربیت و تأله)، روبهروییم، از جمله:
(1)- تأله کلامی (اشعری، معتزلی، ماتریدی...)
(2)- تأله ظاهرگرایانه حدیثی (حنبلی، ابن حزم ظاهری و...)
(3)- تأله رُهبانیتزده فردی (ربیع بن خُثیم...- زهاد ثمانیه)
(4)- تأله سلوکگرایانه صوفی، به سلوک صناعی (سفیان ثوری، جنید بغدادی و...)
(5)- تأله فلسفی مشائی ( فارابی، ابن سینا....)
(6)- تأله فلسفی اشراقی (سهروردی...)
(7)- تأله عرفانی نظری (قشیری...) و...
(8)- تأله باطنگرایانه اسماعیلی (فلسفه اسماعیلی)
(9)-تأله عرفانی – فلسفی صدرائی (حکمت متعالیه)
(10)-(و در کنار همه)، تأله قرآنی- اوصیائی، در میان اصحاب ائمه طاهرین «ع»، و عالمان سرهگرای شیعی.
12- پاسداری و مصونیت بخشیدن به نظام معارف و تربیت و سلوک و تأله قرآنی، ایجاب میکرد که به رد و نقد نحلهها و افکار معارض با قرآن کریم یا غیر منطبق با قرآن پرداخته شود. این کار بسیار مهم و حیاتی، در فرهنگ وحیانی، نخستین بار، به طور رسمی و قاطع، از حوزه حضرت صادق «ع» آغاز گشت، و شاگرد و تربیتشده خاص آن حضرت، و مکتبشناس بزرگ شیعه، جناب هشام بن حکم بغدادی (م: بعد از 170ق)، رد بر ارسطو و توحید فیزیکی آتنی و فلسفه یونانی نوشت (الرد علی ارسطاطالیس فی التوحید).
13-با توجه به این مقدمات مختصر، اهمیت کتاب «بیان الفرقان» و نهضت «مکتب تفکیک»، در راه پاسداری از بزرگترین سرمایه انسان متکامل، یعنی تربیت و تأله صحیح (تربیت و تأله قرآنی) به خوبی روشن میشود.
14-التقاط و اختلاط (درهم آمیزی افکار)، مایه هر تفکر را میسوزاند. افلاطون، در حوزه تفکر افلاطونی، افلاطون است، و ارزش خود را دارد، یعنی تا وقتی چارچوب افکار او در هم ریخته نشود، و ویژگیهای اندیشگی او محفوظ بماند. همچنین است ارسطو، و هر متفکری یا هر مکتب فکری- از قدیم و جدید و شرق و غرب.
15-اگر ارسطو را به دنیای «مثل» و ایدهها بکشانیم... یا افلاطون را به تفسیر فیزیکی ارسطو از جهان متقاعد سازیم ... هر دو را از ارزش خویش انداختهایم؛ نه افلاطون ارسطویی افلاطون است، و نه ارسطوی افلاطونی ارسطو. این است که قرآن فلسفی یا عرفانی نیز، قرآن نیست، فلسفه و عرفان است. و از اینجاست که صاحبنظران گفتهاند: «تفاسیر و شروح جناب صدرالمتألهین بر آیات و احادیث، دنباله فلسفه ایشان است.»(8)
پس ملاحظه میکنید، که در قلمرو متفکران بشری و نحلههای فلسفی و عرفانی نیز نمیتوان مرزشکنی کرد، و التقاطسرایی نمود، و به ملغمهسازی پرداخت، تا چه رسد به حوزه وحی الهی و نوامیس انبیائی؟...
16-و از تأمل در این مسائل، معنای سخن اعظم انصاری (قده) خوب فهمیده میشود. شیخ انصاری (که به «شیخ اعظم» معروف است، و به زبان اهل نظر، «امام علامه»، «قدوه المحققین» و... خوانده شده است)، یکی از چند استوانهی فکر و فرهنگ، تأله و سلوک، فقه و اصول و اجتهاد، و معرفت و اخلاق و عقاید در موجودیت تشیع است.
وی چنین میگوید:
«وقد اشرنا هنا (و فی اول المساله)، الی عدم جواز الخوض، لاستکشاف الاحکام الدینیه، فی المطالب العقلیه، و الاستعانه فی تحصیل مناط الحکم... لان انس الذهن بها یوجب عدم حصول الوثوق به ما یصل الیه، من الاحکام التوقیفیه ... و اوجب من ذلک، ترک الخوض فی المطالب العقلیه النظریه، لإدراک ما یتعلق به اصول الدین، فانه تعریض للهلاک الدائم، و العذاب الخالد».(9)
-در اینجا (و در آغاز مسئله) اشاره کردیم، که پرداختن به مطالب فلسفی، و کمک جستن از آن مفاهیم، برای به دست آوردن «مناط» احکام، و کشف مناط بدان وسیله جایز نیست ... زیرا انس گرفتن ذهن به این مفاهیم و اصطلاحات، سبب میشود تا انسان در احکام توقیفی به اطمینان نرسد.
... و واجبتر از نپرداختن به مطالب فلسفی در استنباط احکام، نپرداختن به این مطلب است، در مسائل مربوط به «اصول دین»، زیرا که این کار (رجوع به فلسفه و کمکگیری از مفاهیم فلسفی در اعتقادات)، سبب گرفتاری انسان به هلاکت و شقاوت ابدی و عذاب خالد الهی است.
17-گمان نمیکنم، در این مقدمه اختصاری، برای اثبات ضرورت فرقگذاری میان معارف وحیانی و مفاهیم بشری (فلسفی یا عرفانی)، نیازی به سخنی بیش از این باشد. به وضوح میبینیم که شماری از فلاسفه و عرفای اسلامی، نه تنها مرزبانی نکردهاند، و حدود ماهوی تعالیم الهی را مصون نداشتهاند، بلکه به مرزشکنی پرداختهاند، و بنابر تمایلات یا استنباطات خویش، به تأویل، التقاط، ملغمهسازی دست یازیدهاند، کاری خارج از هنجارهای شناختی، مبانی علمی، روشهای پژوهشی، ملاکات عقلی و میزانهای شرعی.
18-چگونگیهای یاد شده، در حد خود فاجعهبار است، زیرا استقلال و استغنای معارفی وحی را مخدوش میکند، و تبیین وحی را نیازمند به افکار بشری نشان میدهد، که شیخ انصاری آن را موجب هلاکت دائم و عذاب همیشگی دانستهاند. گذشته از این، فضای واحد و منسجم تعالیم وحیانی را خط خط میکند و درهم میریزد، و موجب همهگونه سقوط، در حوزه ادراکات وحیانی میشود؛ که اگر فرض کنیم نتوان آنها را خالص فهمید، دستکم میتوان غیرالتقاطی درک کرد.
19-این حوادث تکلیفآور بود که «متکلمان بزرگ شیعه، چون شیخ طوسی و... سعی کردند، خداشناسی قرآنی بنا کنند. و در این خصوص مقلد فیلسوفان و پیرو آنها نباشند...»(10)
20-و در قرن گذشته، بزرگانی- مؤید به تأییدات الهی و برخوردار از عنایات مهدوی «عج»- در حوزه خراسان و در نشئه رضویه، نهضتی شناختی و بزرگ به پا کردند.(11) پس از پیریزی این نهضت علمی به وسیله عالم ربانی، و معارفشناس قرآنی، میرزا مهدی اصفهانی (م: 1365ق)... استاد تأله قرآنی و معارف وحیانی، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (م: 1386 ق)، (12) آن راه را تداوم بخشید، و «مکتب تفکیک» را بنیان نهاد، و کتاب «بیان الفرقان» را عرضه کرد.
21-از ویژگیهای بسیار با اهمیت روش این متأله قرآنی، نقد فنی و فلسفی مطالب و مبانی فلسفه بود (نه تنها نقد اعتقادی و دینی)، و نشان دادن سستی آن مبانی، به ویژه در برابر معارف وحیانی؛ که امروز این روش به وسیله استاد معارف وحیانی و مبانی تفکیکی، آیه الله، حاج سید جعفر سیدان خراسانی تعقیب میشود. و از ایشان نیز آثاری بسیار سودمند و استنادی انتشار یافته است.
22-فلسفه اسلامی، 800 سال بر «اصالت ماهیت» و مسائل متفرع بر آن تأکید کرد، و اکنون نزدیک 300 سال است- در روش صدرائی-تأکید دارد بر اصل عرفانی، یعنی «اصالت وجود» و مسائل متفرع بر آن، که به کلی متضاد با تفکر اصالت ماهوی است. در این فلسفه (فلسفه عرفانی)، نیز سخن از 4 عنصر، 7 فلک، 10 عقل و... مطالبی از این قبیل است؟! و آیا اینها مسائلی قابل دفاع است؟! انتساب این مسائل به اسلام، مایه افتخار است؟! و انطباق دادن قرآن کریم با این «ترهات»، (13) جایز است؟!
23-از اینجاست که بزرگانی بسیار، از جمله، علامه رفیعی قزوینی، علامه طباطبایی، عدم انطباق فلسفه و عرفان را با مرادات قرآنی، مورد تأکید قرار دادهاند. (14) بدینگونه، حرکت «بیان الفرقان»، گامی بزرگ، در راه استوارسازی مبانی قرآنی به شمار میآید.
24-نباید توقع داشت که «بیان الفرقان» نیز پر از عبارات و مطالب فلسفی و عرفانی باشد. شیخ استاد میگفتند، مطالب فلسفی و عرفانی در کتابهای بسیاری آمده است، ما چرا دوباره کتابهای خود را از آنها پر کنیم؟ ما درصدد بیان معارف قرآنی- اوصیائی هستیم. این است که این کتاب، در مقایسه با کتب فلسفی، عرفانی، کلامی و حتی تفسیری، کتابی متفاوت است.
25- توجه به زبان هر مکتب، برای فهم آن مکتب ضروری است. شما یک بار «صحیفه سجادیه» را، نه به عنوان «دعا»، بلکه به عنوان فصلهایی از علم و معرفت بخوانید؛ ببینید چه میفهمید؟ چیزهایی که از خواندن آن صحیفه مبارکه به نام دعا نمیفهمیدید! «بیان الفرقان» را باید با لسان معارفی فهم کرد؛ نه لسان فلسفی، کلامی، عرفانی و...
26-عمده مطالب این تألیف، نوشتههایی است که شیخ استاد، برای درس مرقوم میداشتند؛ و خود میفرمودند، من به جهات لفظی و ادبی چندان توجهی ندارم. از این جهت، گاه نثر کتاب سنگین است و حتی مندمج... و نسق دادن به مطالب و منقولات، دارای وجهی خاص... لیکن هیچگاه نباید عظمت محتوی و تصنیف (ردهبندی مطالب) در این کتاب، مغفول بماند! در جلد اول، به بیان فرق (هشت فرق)، میان توحید قرآنی و توحید فلسفی و عرفانی توجه کنید! در جلد سوم، در تمهید «اصول خمسه» برای تبیین معاد قرآنی دقت فرمایید!
27-در علوم تألهی، اگر کسی زبان اصطلاحات بشری را ملاک قرار دهد، از رسیدن به حقایق علم الهی و دقایق الهیات فرااصطلاحی، محروم خواهد ماند؟ آیا در همه میراث موجود در فرهنگ بشری، در سراسر کره ارض، متنی غنیتر، عجیبتر، آفاقآفرینتر، حقایقآموزتر، معرفتخیزتر، لطیفتر، خدانشانتر، و ... از «دعای عرفه» حضرت سیدالشهداء، امام حسین «ع» پیدا میشود؟ و آیا کجا در متون فلسفی و آثار عرفانی، شبیه چند جمله آن دعا دیده میشود؟ دعایی که چون آن را با توجه میخوانی، میبینی که گویا از بامداد ازل میآیی، و از رشحات آفرینش آکندهای، و گویی با همه کائنات ازل و ابد، به دیدار خداوند رفتهای ... و آیا در این دعای عظیم، و «توحیدنامه کبیر»، یک اصطلاح فلسفی یا تعبیر عرفانی یا ... وجود دارد...؟
28-آری، «شفا»، «حکمه الاشراق»، «مفتاح الغیب»، «منازل السائرین»، «تجرید الکلام»، «قبسات»، «شوارق»، «منظومه» و امثال آنها، کتابهایی هستند هریک از عالم خود دارای ارزش، ولی «بیان الفرقان»، بیان الفرقان است. شاید هیچ کتابی، از آنچه در دو سه قرن اخیر نوشته شده است، ما را به مبانی قرآنی و مکتب اوصیائی، مانند این کتاب سوق ندهد و نزدیک نسازد. (15)
29-جلد اول «بیان الفرقان» در بیان توحید قرآنی، شصت سال پیش در مشهد، به اهتمام حاج شیخ عبدالله واعظ یزدی چاپ شد. (1370 ق- چاپخانه خراسان).
جلد دوم (نبوت قرآنی)، به اهتمام حاج شیخ محمد آخوندی، مدیر دارالکتب الاسلامیه (تهران- 1371ق) به چاپ رسید.
جلد سوم (معاد)، به اهتمام حاج شیخ عباسعلی اسلامی، مدیر «جامعه تعلیمات اسلامی» (تهران- 1373 ق) انتشار یافت.
جلد چهارم (امامت)، به اهتمام اینجانب، و هزینه گذاری حاج میرزا اسدالله اسکندری (مشهد- 1375 ق) نشر گشت.
جلد پنجم (غیبت، رجعت و شفاعت)، به اهتمام حجه الاسلام، حاج شیخ موسی خسروی (مشهد- 1380 ق)، طبع گردید.
و اینک، مؤسسه «حدیث امروز» (قزوین)، آن مجلدات را (که با وسائل قدیم و در قطعهای مختلف، و حروفچینی و صحافی شمیزی منتشر شده بود)، به صورتی مطلوب، با امکانات روز، در یک جلد، و با صحافی عالی منتشر میکند.
فاضلانی که طالب کتاب بودند، کمتر به تهیه آن موفق میشدند؛ از این رو این چاپ، خواستار بسیاری خواهد داشت؛ لیکن توجه به آنچه در بند بعد به عرض میرسانم ضروری است.
30-عالمان تفکیکی، و معتقدان به معارف غیرالتقاطی، که به کتاب «بیان الفرقان» توجهی خاص دارند میگویند، این کتاب باید با تعلیقات، تکمیلات و توضیحاتی چند (که چه بسا به حجم خود کتاب برسد) منتشر شود، مانند آنچه شهید مطهری، در مورد کتاب «روش رئالیسم» استاد خود علامه طباطبایی انجام داده است، که در «مکتب تفکیک» به آن اشاره کردهام. نظر تفکیکیان مزبور، در این باره- به حق- سختگیرانه و درست است، اما اینک این کتاب به کمک تنی چند از فاضلان تفکیکشناس با صلاحیت، و به خصوص زیر نظر حضرت آیهالله سیدان- حفظه الله تعالی- مورد پژوهش و تحقیق قرار گرفته است و منتشر میشود.
بنابراین، بر خواستاران حقایق و معارف حقه غیرالتقاطی لازم است که (تأکید میشود) از مطالعه آن چاپ – به هنگام نشر- غفلت نکنند.
پی نوشت ها :
1-مکتب تفکیک، ص 253
2-«سوره بقره» (2):231
3و 4 و 5. رجوع کنید به کتاب «الهیات الهی و الهیات بشری» (نظرها)، شمارههای (5) و (8) و (17)- انتشارات دلیل ما- قم.
6-نظر موافق علامه طباطبایی را با عالمان تفکیکی، در این باره، در تفسیر شریف «المیزان» ملاحظه کنید- ج5 ص 274 – 276 (چاپ بیروت)
7- « تاریخ ابنخلدون»، ج4، ص3 (چاپ افست بیروت)
8-«اسفار»، مقدمه چاپ بیروت.
9-«رسائل» (فرائد الاصول)، مبحث قطع.
10- «الهیات الهی و الهیات بشری» ( مدخل)، ص 264-265
11-باید توجه داشته باشیم که این نهضت، به گونهای محدودتر، در حوزه قزوین نیز، به وسیله عالمی بس بزرگ و جامع، مرحوم سید موسی زرآبادی (م: 1353ق) مطرح گشت. و شیخ استاد، دراین باره نخست از ایشان الهام گرفت.
12-درباره این متأله بزرگ، کتاب «متأله قرآنی» را بخوانید، تألیف حجهالاسلام محمدعلی رحیمیان فردوسی- انتشارات دلیل ما- قم (1382 ش)
13-تعبیر از سید جمالالدین اسدآبادی است. «الهیات الهی و الهیات بشری»- نظرها، (شماره (28))، و گرنه اینجانب به کار نمیبردم.
14-«الهیات الهی...»- نظرها، شماره (33) و شماره (38)
15-باید آثار میرزای موسس را- اگر به صورتی مناسب نشر شود- استثنا کرد، چنانکه نباید از کتابهایی بسیار باارزش و اهمیت ویژه، امثال «کفایهالموحدین»، غافل بود.