پرکارترین گشتالتی ها

کافکا، پرکارترین عضو گروه روانشناسان گشتالت بود. او در برلین متولد شد و در آنجا به تحصیل پرداخت. ابتدا به فلسفه علاقه مند شد، ولی پس از چندی به روانشناسی روی آورد. در سال 1909 در همین رشته دکترا گرفت و تا سال
دوشنبه، 26 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرکارترین گشتالتی ها
پرکارترین گشتالتی ها

نویسنده: حسین شکرکن و دیگران




 

کافکا، پرکارترین عضو گروه روانشناسان گشتالت بود. او در برلین متولد شد و در آنجا به تحصیل پرداخت. ابتدا به فلسفه علاقه مند شد، ولی پس از چندی به روانشناسی روی آورد. در سال 1909 در همین رشته دکترا گرفت و تا سال 1910 مستقلاً در رشته ی خود به پژوهش پرداخت. در این سال با ورتایمر و کوهلر آشنا و به عنوان همکار پذیرفته شد. در سال 1911 به دانشگاه گیسن (1) رفت و تا سال 1914 در همانجا به تدریس پرداخت و پژوهشهای درخشانی انجام داد. در دوران جنگ، کافکا در کلینیک روان درمانی درباره ی آسیبهای مغزی و علتهای بروز بیماری آفازیک (بندآمدگی سخنگویی) به مطالعه پرداخت.
پس از جنگ جهانی اول، روانشناسی امریکا از مکتب آلمان آگاه شد. در همین زمان، کافکا مقاله ای با عنوان «ادراک: مقدمه ای بر نظریه ی گشتالت» منتشر کرد که در رشد و گسترش آن در امریکا بسیار مؤثر بود. او در این مقاله، مفاهیم اساسی این نظریه را تشریح کرد.
وی در سال 1921 کتاب رشد ذهن (2) را نوشت. این کتاب، که درباره ی روانشناسی رشد بود، در آلمان و امریکا با استقبال زیادی روبرو شد. او تا سال 1924، به عنوان استاد مهمان، در دانشگاههای «کورنل» (3) و «ویسکانسین» (4) مشغول به کار شد و سپس به دانشکده ی اسمیت رفت و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و پژوهش ادامه داد. در سال 1932، همراه با گروهی از محققان درباره ی مردم آسیای مرکزی مطالعه کرد و آنگاه خود، به پژوهش در مورد اصول روانشناسی گشتالت روی آورد. نتایج این پژوهشها در سال 1935 منتشر شد.
کافکا علاوه بر تلاش برای توضیح و تبیین نظریه ی گشتالت، به ارائه ی نظریه ای نیز درباره ی حافظه پرداخت که با عنوان «نظریه ی اثر» اشتهار یافت. او این نظریه را بر اساس سه پیش فرض عمده ی گشتالت به شرح زیر بنا نهاد:
1. داده ها و اطلاعات، ساختارهای مشخصی دارند؛
2. الگوهای محرک در ساختارهای ویژه ای به یکدیگر همبسته اند؛
3. کنشهای مغز با ساختارهای تجربه همخوانی دارند.
کافکا در تبیین این نظریه می گوید:
هر رویداد بر رویداد دیگری که در فاصله ی زمانی مشخص به دنبال آن رخ دهد، اثر می کند. این اثر، مستقیم نیست، بلکه از طریق آن دسته از تأثیراتی انجام می شود که در حافظه ی فرد باقی مانده است. (5)
کافکا، به این فرایند، یعنی اثر رویدادهای مقدم بر رویدادهای مؤخر، اصطلاحاً «فرایند اثر» می گوید. این اثرها کیفیتی دارند که ناشی از ارتباط متقابل آنهاست. لذا، هرگونه تلاشی در جهت تجزیه ی کلیت آن به عناصر تشکیل دهنده اش، موجب از بین رفتن آن کیفیت می شود.
آهنگی را در نظر بگیرید که در آن رویداد فعلی (مثلاً ضرب آهنگ بم) به رویدادهای قبلی (مجموعه ای از ضرب آهنگها) که به طور بلافصل مقدم بر آن نیستند، مربوط می شود. در این آهنگ وزن دار، هر ضرب آهنگ به ضرب آهنگ قبلی وابسته است. لذا، مجموعه ی ضرب آهنگهای بم در یک آهنگ خاص «~-~-~-~» خصوصیت خود را به عنوان یک اَکسان در ارتباط با ضرب آهنگ زیر مقدم بر خود کسب می کند و ضرب آهنگ زیر نیز خصیصه اش را در ارتباط با ضرب آهنگهای بم می یابد. حال اگر این آهنگ را با آهنگ جدیدی عوض کنیم «ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ» که در آن توالی و نظم ضرب آهنگهای زیر و بم تغییر کرده باشد، دیگر همان معنی را از هر ضرب آهنگ استنباط نمی کنیم. به عبارت دیگر، هر ضرب آهنگ واحد در یک ملودی، بسته به ضرب آهنگهای مقدم بر خود، معنای متفاوتی خواهد داشت. آثار این ضرب آهنگهای مقدم را می توان اثرهای حافظه خواند. کافکا مدعی است که در نوع انسان و در همه ی موارد، تجارت ادراکیِ ویژه ای وجود دارد که محرکهای شنیداری ایجاد کرده اند. در هر یک از آنها، اثر محرک در یک لحظه به آثار محرکهای قبلی وابسته است و معنای خود را در ارتباط با آنها کسب می کند.
در همین راستا، اصطلاح فراموشی نیز در ارتباط با حافظه و نظریه ی اثر توضیح داده می شود. این اصطلاح که نظیر سایر اصطلاحات روانشناختی از زبان عامه گرفته شده، از نظریه ی اثر به شکل ویژه ای تعریف می شود. به اعتقاد کافکا، فراموشی آنگاه رخ می دهد که در موقعیت فعلی، تجربه ی قبلی در دسترس و قابل استفاده نباشد. عدم دسترسی به محتوای تجارب قبلی، ممکن است علل متعددی داشته باشد و از نظر روانشناختی در فرایندهای مختلفی رخ دهد که در اینجا به ذکر دو فرایند اشاره می شود:
1. موقعیتی که فعلاً آن را به یاد نمی آوریم، ولی می توانیم آن را به یاد بیاوریم.
2. موقعیتی که اصولاً قادر به یادآوری آن نیستیم.
کافکا با تأکید بر این دو مورد، علل ناتوانی در یادآوری را بررسی می کند. بر حسب ادعای او، در فراموشی، فرایند فعلی نمی تواند با اثر یا نظامهای اثر قبلی ارتباط برقرار کند. این پدیده به یکی از دلایل زیر محقق می شود:
1. اثر کاملاً ناپدید شده باشد.
2. اثر نتواند تأثیری بر موقعیت فعلی اعمال کند.
3. موقعیت فعلی نتواند ارتباطی با اثر ایجاد کند.
در خاتمه لازم به یادآوری است که کافکا در اثبات نظریه ی اثر، به تدوین نظریه ی دیگری به نام میدان خاطرات (6) پرداخت و کوشید تا مطابق اصول مشخص و مدونی توضیح دهد که چرا و چگونه میدان روان - فیزیکی در هر لحظه تحت تأثیر نیروهایی است که در گذشته رخ داده است. پاسخ به این ماجرا، کوهلر را متوجه یکی از مهمترین مسائل روانشناختی یعنی یادگیری کرد. او با رد نظریه های رایج مدعی شد که یادگیری مشتمل است بر خلق نظامهای اثر از یک نوع خاص و تحکیم و تثبیت و قابل استفاده کردن آنها در موقعیتهای جدید یا تکراری. لذا، ممکن است فراموشی یا در اثر ناتوانی فرد در خلق نظامهای اثر، یا عدم توانایی او در تحکیم و تثبیت و قابل استفاده کردن آنها در موقعیتهای جدید یا تکراری رخ دهد.

پی نوشت ها :

1. Giessen
2. The Growth of Mind
3. Cornell
4. Wisconsin
5. Koffka; Trace Theory, From Principles of Gestalt Psychology; N. Y. and World, 1963, PP. 429, 431-432.
6. field memory

منبع مقاله: شکرکن، حسین و دیگران، (1372) مکتبهای روانشناسی و نقد آن (جلد دوم)، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه ی علوم انسانی، چاپ ششم 1390.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.