ظاهر گرایی، راهی برای تحریف حقیقت قرآن

جریان دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر و تأویل صحیح قرآن پیامدهای ناگواری را ببارآورد؛ این پیامدها برای جهان اسلام سخت زیان بار و جبران ناپذیر است. آثار و پیامدهای این جریان منحصر به یک بعد از ابعاد امّت اسلامی نمی شود؛
جمعه، 13 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ظاهر گرایی، راهی برای تحریف حقیقت قرآن
ظاهر گرایی، راهی برای تحریف حقیقت قرآن

نویسنده: دکتر غلامحسین اعرابی




 

تلاوت، حروف شناسی و علم به ظواهر قرآن مقدماتی برای عمل به قرآن

أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَضَیَّعُوا حُدُودَهُ:
حروف قرآن را بپا داشتند و حدود آن را تباه ساختند... (امام باقر (ع))
جریان دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر و تأویل صحیح قرآن پیامدهای ناگواری را ببارآورد؛ این پیامدها برای جهان اسلام سخت زیان بار و جبران ناپذیر است. آثار و پیامدهای این جریان منحصر به یک بعد از ابعاد امّت اسلامی نمی شود؛ این پیامدهای زیانبار، امت اسلامی را از زوایای علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... درگیر کرده و از مسیر مطلوب و مورد نظر دور ساخته است. اکنون به بررسی و تحلیل پیامدهای مورد نظر می پردازیم تا ابعاد این قضیه بیشتر روشن شود:

1-پرداختن به کارهای صوری و شکلی در مورد قرآن و غفلت از حاکم کردن حدود و ارزش های آن.

اهتمامی که اصحاب قدرت در مورد امور صوری و شکلی انجام دادند واقعاً شگفت انگیز است؛ مثلاً کیفیت صوت و لحن، شمارش حروف، کلمات و آیات، تعداد الف ها، ب، ت... و در کجای قرآن حرف الف به نصف می رسد وکجا... اهتمام به حفظ، ورق، کتابت، نوع نقوش، حرکات و نقطه ها از اموری بوده که اصحاب قدرت به آنها می پرداخته و قاریان زیادی را برای این کارها به خدمت می گرفتند. حجاج بن یوسف که دشمنی و خصومتش با اسلام و اهل بیت (ع) بر کسی پوشیده نیست؛ گروهی از قاریان و حافظان قرآن را به این کار گمارده بود؛ (1)
نیز «زرکشی» نوشته است: «بعث الحجاج الی قراء البصره فجمعهم و اختار منهم الحسن البصری و ابا لعالیه و نصر بن عاصم الجحدری و مالک بن دینار رحمه الله علیهم و قال: عوا حروف القرآن فبقوا اربعه اشهر یعدون بالشعیر فاجمعوا علی ان کلماته سبع و سبعون الف کلمه و اربعماه و تسع و ثلاثون کلمه و اجمعوا علی ان عدد حروفه ثلاثماه الف و ثلاثه و عشرون الفا و خمسه عشر حرفا... » (2)
یعنی: حجاج قاریان بصره را دعوت و از بین آنان حسن بصری، ابوالعالیه، نصر بن عاصم، جحدری و مالک بن دینار، را انتخاب کرده و گفت: حروف قرآن را شمارش کنید، ایشان در مدت چهار ماه با دانه های جو کلمات و حروف قرآن را شمارش کرده و به اتفاق گفتند: تعداد کلمات قرآن 77439و تعداد حروف آن 322015حرف است. (3)
اما در مورد تفسر و تأویل صحیح قرآن از سوی اصحاب قدرت جز بازدارندگی و منع چیز دیگری گزارش نشده است. به نظر می رسد سیاست اصحاب قدرت بر این قرار گرفته بود که مردم را به ظواهر مشغول کرده و از آشنایی آنان با محتوا و تفسیر و تأویل قرآن مانع شوند. و این سیاست در واقع پیروی از سیاست خلیفه اول و دوم بود که بیشتر اهتمام به قرائت قرآن داشته و از عوامل حکومتی می خواستند که مردم را به مباحث دیگر مشغول ندارند: «... عن قرظه قال: بعثنا عمر رضی الله عنها لی الکوفه فشیعینا علی میلین، فقال: اتدرون لم شیعتکم؟ قالوا: نحن اصحاب رسول الله (ص) قال: انکم تاتون اهل قریه لهم دوی بالقرآن کدوی النحل، فلا تحدثوهم فتشغلوهم، جردوا القرآن و اقلوا الروایه عن رسول الله (ص) قال قرظه: فاتونی بعد، فقلت: ان عمرقدنهانا ان نحدث. » (4)
یعنی: قرظه گفته است که عمر وقتی ما را به کوفه اعزام کرد حدود دو میل ما را مشایعت کرد و آن گاه گفت: می دانید چرا شما را بدرقه کردم؟ گفتیم ما اصحاب پیامبر خدا هستیم (از این رو ما را گرامی داشتید) گفت: شما به شهری می روید که مردم آن زمزمه ای به خواندن قرآن دارند همانند وزوز زنبوران عسل، پس آنان را به نقل احادیث مشغول نکنید (و از خواندن قرآن باز ندارید) قرآن را (از تفسیر و حدیث) جدا سازید و از پیامبر (ص) کمتر نقل حدیث کنید. قرظه گوید: هرگاه کسانی نزد من آمده (و درخواست نقل حدیث می کردند) می گفتم: عمر ما را از نقل حدیث منع کرده است. ابن کثیر نوشته است: «هذا معروف عن عمر رضی الله عنه» (5) یعنی نهی از حدیث از سوی عمر معروف است.
آن چه مسلم است اصحاب قدرت، هرگز از قرائت و تلاوت بدون تدبر قرآن نهی نکرده اند و حتی افراد بسیار سنگدل و شقی همچون حجاج نیز ابایی از ترویج قرائت و مشغول کردن قراء به کارهای صوری و شکلی نداشته اند؛ و لذا پیشوایان حقیقی دین نگرانی خود را از همین امر بارها و بارها در فرصت های مناسب ابراز می کردند. حضرت علی (ع) نسبت به این قضیه هشدار داده اند: «... الا لا خیر فی قراءة لیس فیها تدبر... » (6) آگاه باشید که هیچ خیر و برکتی در قرائت بدون تدبر نیست.
امام صادق (ع) در مورد آیه (الذین ءاتینهم الکتب یتلونه‌ حق تلاوته ی ) فرموده است: «... و ما هو والله حفظ آیاته، و درس حروفه و تلاوه سوره و درس اعشاره و اخماسه، حفظوا حروفه و اضاعوا حدوده، و انما هو تدبر آیاته و العمل باحکامه قال الله تعالی: کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته. » (7) یعنی: به خدا سوگند که (رعایت حق تلاوت قرآن) از بر کردن آیات و آموختن حروف و خواندن سوره ها و یاد گرفتن اعشار و اخماس قرآن نیست؛ حروف قرآن را حفظ کردند و حدودش را تباه ساختند؛ جز این نیست که رعایت کردن حق تلاوت قرآن تدبر در آیات و به کار بستن احکامش است. خداوند فرموده: این قرآن کتابی است مبارک، که بر تو نازل کردیم تا در آیات آن تدبر نمایند و برای آنکه خردمندان یادآور شوند. (سوره ص. آیه29) و امام باقر (ع) در نامه اش به یکی از وابستگان نسبی بنی امیه به نام سعد که حضرت وی را به جهت متابعت و پیرویش از اهل بیت (ع) و به خاطر دلداریش از آن جهت که وابسته به بنی امیه بود (اظهار ناراحتی و گریه می کرد و می گفت من از شجره ملعونه در قرآن هستم) لقب «سعدالخیر» داد؛ نوشته است: «... وکان من نبذهم الکتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم یروونه و لا یرعونه و الجهال یعجبهم حفظهم للروایه و العلماء یحزنهم ترکهم للرعایه... » (8)
یعنی: از آثار رویگردانی از قرآن این است که حروف آن را اقامه کردند. (کلمات، اعراب، و در حفظ حروف قرآن از تصحیف و تغییر کوشیدند اما) حدود آن را تحریف کرده (حلالش را حرام و حرامش را حلال کردند) آنان (ضبط حروف و مبانی کلمات) قرآن را گزارش کرده اند؛ و رعایت (حفظ حدود و معانی) قرآن را نکردند. (9)
شایان یادآوری است که کاش این تلاش ها به قرائت واحد می انجامید و لااقل عموم مسلمانان با یک قرائت مواجه می شدند؛ اما با کمال تأسف هنوز یک قرن از نزول قرآن نگذشته بود که قرائت های گوناگون و زیادی در شهرهای مختلف اسلامی پدیدار شد و هر کس برای خود قرائتی را برگزید.
آن گاه این قرائت های مختلف و گوناگون را به پیامبر (ص) نسبت داده اند. نه این که قرائت پیامبر (ص) در اختیار اهل بیت (ع) بود و اصحاب قدرت از پذیرش آن سرباز زدند و مردم را از استضائه به نور علم اهل بیت (ع) بازداشتند در نتیجه خود و مردم را در تیه ضلالت گرفتار کرده و نه تنها از معارف بلند قرآن باز ماندند که حتی قرائت قرآن را هم دچار اختلاف ساختند.
آن گاه گفتند که همه این قرائت ها درست و مجزی است. اما باید گفت چنین برداشتی از روایات «احرف» با آنچه از ناحیه اهل بیت (ع) نقل شده سازگار نیست و همان گونه که فرموده اند باید گفت: قرآن واحد است، و از جانب خدای واحد نازل شده است. امام باقر (ع) فرموده است: «ان القرآن واحد نزل من عند واحد، و لکن الاختلاف یجی من قبل الرواه» (10) در این روایت منشا اختلاف قرائت را، راویان معرفی کرده است، یعنی همان قاریانی که علم خود را از اهل بیت (ع) نگرفته و از روی علم به قرائت قرآن نپرداخته اند.
فضیل بن یسار به نقل از امام صادق (ع) می گوید: مردم قائلند که قرآن بر هفت حرف نازل شده است. امام صادق (ع) فرمود: دشمنان خدا دروغ گفته اند، بلکه قرآن بر یک حرف از سوی خدای واحد نازل شده است: «و قد سأل الفضیل بن یسار ابا عبدالله (ع) فقال: ان الناس یقولون: ان القرآن نزل علی سبعه احرف. فقال ابو عبدالله (ع) فقال: ان الناس یقولون: ان القرآن نزل علی سبعه احرف. فقال ابو عبدالله (ع): کذبوا اعداءالله و لکنه نزل علی حرف واحد من عند الواحد. » (11)
این گونه روایات نشان می دهد که اصحاب قدرت حتی در زمینه قرائت قرآن نیز ناکام ماندند زیرا علم قرآن را از سرچشمه زلال آن که اهل بیت (ع) بودند نگرفتند. و چه خوب فرموده است حضرت علی (ع): «... فمن عدل من ولایتنا او فضل علینا غیرنا، فانهم عن الصراط لناکبون فلا سواء من اعتصم الناس به ولا سواء حیث ذهب الناس الی عین کدره یفرغ بعضها فی بعض و ذهب من ذهب الینا الی عیون صافیه تجری بأمر ربها، لا نفاد لها و لا انقطاع» (12)
یعنی: هرکس از ولایت ما عدول کند یا غیر ما را بر ما برتری دهد؛ از طریق درست گمراه شده است. زیرا آنان که پیشوای مردم می شوند یکسان نیستند (برخی پیشوای گمراهی و بعضی راهنمای سعادت اند) و این بدان علت است که مردم (برای راهیابی به حق) به طرف چشمه هایی رو کردند که سخت آلوده بوده و برخی از آنها در برخی دیگر راه یافته اند. (و این ناصافی به همه آنها سرایت کرده است)
اما آنانکه به سوی ما آمدند (در واقع) به سوی چشمه های ناب و زلالی آمدند که به دستور خدا همواره جاری است و هرگز خشکی پذیر نبوده و جریانش قطع نمی شود.

2-سپردن تمشیت امور قرآنی به افراد نالایق:

دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر و تأویل صحیح قرآن باعث شد که شوؤن قرآنی به کسانی سپرده شود که علم قرآنی نداشته و لیاقت این امر را فاقد باشند؛ این امر خود دارای آثار فرعی دیگری است که فی نفسه بسیار زیانبار برای امت اسلامی بوده است. از جمله:
2-1-جایگزین شدن هوی و نفسیات به جای هدایت: حضرت امام باقر (ع) به سعدالخیر می نویسد: «... و کان من نبذهم الکتاب ان ولوه الذین لا یعلمون... » (13)
و از آثار رویگردانی آنان (یعنی اصحاب قدرت) از قرآن این است که ولایت و سرپرستی قرآن را به کسانی دادند که عالم (به قرآن) نبودند.
این کار خود باعث شد که این سرپرستان جاهل، مردم را به سوی آبشخورهای نفسانی گسیل دارند و باورهای نادرست و رفتارهای باطل را براساس خواهش نفسانی بر حدود شرعی ترجیح دهند. و به جای فرهنگ قرآنی، فرهنگ قارونی را ترویج کنند. امام باقر (ع) در نامه مذکور با کلمه «فاء» آثار فرعی این امر را بیان کرده است: «فاوردوهم الهوی... » (14) حاکمیت جهل باعث می شود که قرآن از جایگاه خودش طرد شود؛ جاهل خود را معیار قرار دهد و نه قرآن را، گرچه رسم قرآن و خط و مصحف آن در بین مردم است اما فرهنگ قرآن حاکم نیست و حضرت علی (ع) چنین وضعیتی را به خوبی شرح داده است: «... فاجتمع القوم علی الفرقه، و افترقوا عن الجماعه، کانهم ائمه الکتاب و لیس الکتاب امامهم، فلم یبق عندهم منه الا اسمه، و لا یعرفون الا خطه و زبره... ) (15)
یعنی: مردم بر افتراق اتحاد کردند و از وحدت گریزان شدند گویا آنان پیشوایان قرآن اند و قرآن پیشوای آنان نیست پس در نزد آنان از قرآن جز نامی باقی نمانده است و چیزی از قرآن جز خط و نوشته آن نمی شناسند.
حضرت علی (ع) ویژگی بارز حضرت حجت (عج) را در این معرفی می کند که آن حضرت این وضع را تغییر خواهد داد هدایت را بر هوی، و قرآن را بر آراء نفسانی حاکمیت خواهد بخشید، درست عکس آن چه که اصحاب قدرت مرتکب شدند: «یعطف الهوی علی الهدی، اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرای علی القرآن. اذا عطفوا القرآن علی الرای» (16) فاطمه زهرا (ع) نیز این هشدار را به مردم داد که اکنون که با امامت این گونه رفتار کردید و فدک را از من ستاندید بدانید که عمل شما نبذ کتاب (رویگردانی از قرآن) است (17) به عبارت دیگر حضرت حکمی را که براساس هوی داده شده یکی از آثار رویگردانی از قرآن می داند و با دلایل قرآنی این امر را اثبات می کند.
2-2-هلاکت در آخرت: وقتی سرپرستی قرآن از عدلش یعنی اهل بیت (ع) گرفته و به نااهلان سپرده شود؛ نتیجه ای جز هلاکت در آخرت نیست زیرا نا اهلان براساس هوی حکم می کنند و عمل به مقتضای هوی موجب سقوط در جهنم می شود؛ از این رو امام باقر (ع) می نویسد: «و اصدروهم الی الردی» (18)
2-3-تغییر ارزش ها: علم به تفسیر و تأویل قرآن و ولایت عالم به آن باعث می شود که ارزش های قرآنی در جامعه احیاء شود، اما آن گاه که نا اهلان شؤون قرآن را به دست گیرند چون نه ارزش های قرآنی را می دانند و نه می خواهند بدان عمل کنند؛ لذا ارزش های قرآنی و دینی فراموش می شود و ارزش های غیر قرآنی جایگزین می گردد. امام باقر (ع) نوشته است: «... و غیروا عری الدین... » (19) (اصحاب قدرت) ریسمان های دین (ارکان، احکام، و در یک کلمه ارزش های دینی) را تغییر دادند.
2-4-میراثی کردن آثار مذکور برای آیندگان: به عبارت دیگر نا اهلانی که سرپرستی شؤون قرآنی از جمله زمامداری مردم را به دست گرفتند؛ تنها به فکر منافع فردی خود نبودند بلکه به گونه ای عمل کردند که این امر در اعقاب آنها نیز به صورت میراثی لا یتغیر باقی بماند و هرگز ارزش های قرآن حاکم نگردد، امام باقر (ع) در ادامه می نویسند: «... ثم ورثوه فی السفه و الصبا... »گویا این نا اهلان با خود عهد بسته بودند که امر قرآن را به نابخردان و جاهلان کودک صفت به ارث بگذارید تا مثل گوی دست به دست بچرخد و از نسلی نابخرد و کوته فکر به نسلی دیگر منتقل شود.
راستی که تاریخ گواه صادقی بر سخنان امام باقر (ع) است زیرا تمام نابسامانی هایی که در امت اسلامی از این ناحیه پدید آمد یکجا پس از خلیفه سوم به بنی امیه و سپس به بنی مروان و آن گاه به بنی عباس منتقل شد و آنان خود را نه تنها مالک الرقاب مسلمانان بلکه خلیفه رسول و اهل قرآن را آن گونه که خود می خواستند به مردم عرضه می کردند.

3-عدم فراگیری دانش تفسیر از اهل بیت (ع)

نپذیرفتن مصحف حضرت علی (ع) و عزلت سیاسی اهل بیت (ع) و به عبارت دیگر رویگردان و منع از تفسیر و تأویل صحیح قرآن باعث گردید که اهل بیت (ع) نیز همچون قرآن مهجور واقع شوند؛ و به جای انتشار معارف تفسیری اهل بیت (ع) که مفسران واقعی قرآن بودند؛ خرافات قومی و جاهلی به عنوان تفسیر در امت اسلامی رواج یابد.
علامه طباطبایی (رحمه الله) جریان خلافت را یکی از عوامل تفرق مسلمانان درباره اهل بیت (ع) دانسته و نتیجه آن مهجوریت قرآن و اهل بیت (ع) و رواج خرافات در تفسیر معرفی کرده است: «ان ماجری فی امر الخلافه بعد رسول الله (ص) اوجب اختلاف آراء عامه المسلمین فی اهل بیته فمن عاکف علیهم هائم بهم، و من معرض عنهم لا یعبا بامرهم و مکانهم من علم القرآن او مبغض شائی لهم و قد وصاهم النبی (ص) بما لا یرتاب فی صحته و دلالته مسلم ان یتعلموا منهم ولا یعلموهم و هم اعلم منهم بکتاب الله و ذکر لهم انهم لن یغلطوا فی تفسیره و لن یخطووا فی فهمه، قال فی حدیث الثقلین المتواتر، انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، الحدیث وفی بعض طرقه: لا تعلموهم فانهم اعلم منکم. وقال فی المستفیض من کلامه: من فسرالقرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار... وهذا اعظم ثلمه انثلم بها علم القرآن و طریق التفکر الذی یندب الیه.
و من الشاهد علی هذا الاعراض قله الاحادیث المنقوله عنهم (ع) . فانک اذا تاملت... ما نقل من ذلک فی تفسیر القرآن لرایت عجبا: اما الصحابه فلم ینقلوا عن علی (ع) شیئا یذکر، و اما التابعون فلا یبلغ ما نقلوا عنه-ان احصی-ماه روایه فی تمام القرآن. و اما الحسن (ع) فلعل المنقول عنه لا یبلغ عشرا، و اما الحسین ماء فلم ینقل عنه شیء یذکر، ... فهل هذا لانهم هجروا اهل بیت (ع) و اعرضوا عن حدیثهم؟ اولانهم اخذوا عنهم و اکثروا و ثم اخفیت و نسیت فی الدوله الامویه لانحراف الامویین عنهم؟ ما ادری غیر ان عزله علی (ع) و عدم اشتراکه فی جمع القرآن اولا و اخیرا و تاریخ حیاه الحسن والحسین (ع) یؤید اول الاحتمالین. » (20)
یعنی: ماجرایی که بعد از رحلت رسول خدا (ص) در مساله خلافت رخ داد باعث شد که آراء مسلمانان درباره اهل بیت (ع) گوناگون شود، عده ای بر اساس دستور خدا (ص) به آنان تمسک جسته و عشق ورزند و گروهی دیگر از اهل بیت (ع) روی برگردانده و توجه به شئون آنان و منزلتی که در علم به قرآن دارند نکنند، و برای فراگیری دانش قرآن به غیر اهل بیت (ع) مراجعه کنند. جمعی دیگر (حاکمان) با اهل بیت (ع) دشمنی ورزیدند و با جعل احادیثی کذب از آنان بدگویی نمایند با این که پیامبر خدا (ص) در مورد اهل بیت (ع) توصیه ها و سخنانی فرموده که هیچ کس از مسلمانان در درستی صدور و دلالت آنها تردید نکرده است، سفارش فرمود که دانش دین را از اهل بیت (ع) فرا گیرند. و چیزی به آنان نیاموزند زیرا که آنان از همگان در علم به کتاب خدا آگاه ترند. و فرمود: اهل بیت (ع) من هرگز در تفسیر کتاب خدا خطا نمی کنند و در دریافت قرآن گرفتار اشتباه نمی شوند. و در حدیث ثقلین که متواتر نقل شده است، و کسی در آن تردید نکرده است؛ فرمود: من از بین شما می روم اما به جای خود دو چیز گرانسنگ باقی می گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتم را، و این دو همواره جدایی ناپذیرند تا بر لب حوض کوثر به من ملحق شوند.
و در بعضی از نقل های این حدث آمده است که آن گاه فرمود: چیزی به اهل بیت (ع) من آموزش ندهید زیرا آنان از شما آگاه ترند. و در روایتی مستفیض فرموده است: هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند باید که جای خود را پر از آتش کند... اعراض از اهل بیت (ع) بزرگ ترین رخنه ای بود که در نظام اندیشه اسلامی رخ داد و باعث شد که علم قرآن و روش تفکری که قرآن بدان دعوت کرده از بین مسلمانان رخت بربندد و فراموش گردد. شاهد آن این است که در (جوامع روایی) به ندرت به روایتی برخورد می کنیم از پیشوایان اهل بیت (ع) روایتی نقل شده باشد؛ شگفتی انسان آن گاه بیشتر می شود اگر بدانیم مقام و جایگاه محدثین در زمان خلفا چقدر زیاد بوده و مردم در اخذ حدیث از خود چه علاقه فراوانی را نشان می دادند؛ آن گاه توجه کند که در بین هزاران حدیث منقوله در جوامع حدیثی و خصوصاً روایات تفسیری از حضرت علی (ع) امام حسن و امام حسین (ع) چیزی که قابل ذکر باشد نقل نشده است. (حتماً در صورت توجه انسان تعجب خواهد کرد که چطور می شود مثلاً از ابوهریره که حداکثر دو الی سه سال محضر پیغمبر را درک کرده اینهمه روایت نقل شده اما از اهل بیت (ع)، امام علی (ع) و حسنین (ع) که در خلوت و جلوت در سفر و حضر در خدمت پیامبر خدا (ص) بوده اند حدیث زیادی نقل نشده است) چرا صحابه حتی روایت از اهل بیت (ع) نقل نکرده اند؟
«اما الصحابه فلم ینقلوا عن علی (ع) شیئاً یذکر» و تابعین تمام روایاتی که از علی (ع) نقل کرده اند اگر شمارش شود به تعداد یکصد روایت هم نمی رسد.
و شاید روایاتی که از امام حسن (ع) نقل کرده اند به تعداد ده حدیث هم نرسد. و از امام حسین (ع) هم که چیزی نقل نکرده اند... آیا این ماجرا می تواند علتی غیر از این داشته باشد که مردم از اهل بیت (ع) فاصله گرفتند و از حدیث آنان اعراض کردند؟ یا این که از اهل بیت (ع) روایات را گرفتند و بسیار هم روایت اخذ کردند اما در دولت بنی امیه به خاطر دشمنی ها و سختگیری هایی که با اهل بیت (ع) داشتند این میراث روائی در خفاء قرار گرفت و در نهایت به فراموشی سپرده شد و از بین رفت؟ من نمی دانم! اما عزلت (سیاسی) علی (ع) و عدم شرکت وی در جمع قرآن در آغاز (خلافت خلفا بعد از رحلت پیامبر (ص) و در جمع اخیر قرآن (جمع زمان عثمان) و نیز تاریخ زندگانی امام حسن و امام حسین (ع) احتمال اول را تائید می کند.
سخن علامه طباطبایی (رحمه الله) با توجه به حدیثی از امام رضا (ع) نیز تأیید می شود که فرمود: «ما رأیت الناس اخذوا عن الحسن والحسین (ع) الا الصلوه بعد العصر و بعد الغداه فی طواف الفریضه. » (21)
یعنی ندیدم که مردم (غیرشیعی) از امام حسن و امام حسین (ع) (در علم دین) چیزی اخذ کرده باشند مگر حکم نماز طواف واجب بعد از عصر و بعد از صبح را.

4-قطع رابطه علوم دینی و ادبی با متن قرآنی:

علوم دینی و دانش های ادبی بمنزله ثمره و شاخه های درخت قرآن هستند و در صورتی که قرآن به درستی تفسیر و تأویل می شد و به دست مفسران واقعی که اهل بیت (ع) هستند تشریح و تبیین می گشت؛ نحوه ارتباط این دانش ها با نص قرآنی و کیفیت زایش و چگونگی توسعه و تبلور آنها در اختیار امت اسلامی قرار می گرفت: لیکن چنین نشد و امروزه یک دانشجو می تواند علوم ادبی اعم از حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول را بدون مراجعه به قرآن فراگیرد. و این نیست مگر از آثار و تبعات دوری گزینی و منع از تفسیر و تأویل قرآن.
علامه طباطبایی نوشته است: «و هذه الطریقه المسلوکه فی الحدیث احد العوامل التی عملت فی انقطاع رابطه العلوم الاسلامیه و هی العلوم الدینیه و الادبیه عن القرآن مع ان الجمیع کالفروع و الثمرات من هذه الشجره الطیبه التی اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها کل حین باذن ربها، و ذلک انک ان تبصرت فی امر هذه العلوم و جدت آنها نظمت تنظیما لا حاجه لها الی القرآن اصلاحتی انه یمکن لمتعلم ان یتعلمها جمیعاً: الصرف و النحو و البیان و اللغه و الحدیث و الرجال و الدرایه و الفقه و الاصول فیاتی آخرها ثم یتضلع بهاثم یجتهد و یتمهر فیها و هو لم یقرا القرآن، و لم یمس مصحفا قط، فلم یبق للقرآن بحسب الحقیقه الا التلاوه لکسب الثواب او اتخاغذه تمیمه للاولاد تحفظهم عن طوارق الحدثان! فاعتبران کنت من اهله... » (22)
یعنی: راهی که امت پیمود (یعنی اعراض از اهل بیت (ع) یکی از عواملی است که اتصال بین علوم اسلامی-یعنی علوم دینی و ادبی-با قرآن را از هم گسست با آن که همه دانش های مذکور به منزله شاخه ها و برگ ها و میوه های شجره طیبه قرآن است، درختی که ریشه هایش ثابت و شاخسارش در آسمان است و به اذن پروردگارش ثمره اش را در هر زمان عطا می کند. (توضیح این که) این علوم به نحوی سامان یافته که گویی هیچ نیازی به قرآن ندارد، ممکن است یک دانشجو تمامی این دانش ها را فرا بگیرد و متخصص در صرف، نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فقه بشود و همه این دانش ها را به پایان برد و سرآمد در این علوم گردد و به درجه اجتهاد رسد ولی قرآن را آن گونه که شایسته است نتواند قرائت کند یا اصلاً با تمام قرآن تماس حاصل نکرده باشد؛ گویا هیچ رابطه ای بین این دانش ها و قرآن موجود نیست و گویا جز تلاوت قرآن برای کسب ثواب یا آویزان کردن آن به گردن نوزادان برای حفظ از حوادث فایده دیگری برای قرآن قابل تصور نیست؛ واقعاًجای عبرت و شگفتی است.

5-جایگزین کردن شعر به جای تفسیر قرآن:

اعراض از اهل بیت (ع) و ادبار به تفسیر قرآن اقبال به شعر را به دنبال داشت به جای آن که مسلمانان را وادار به تفسیر و فراگیری علوم اهل بیت (ع) نمایند به شعر واداشتند علامه طباطبایی (رحمه الله) می نویسد: «و کانوا یشتغلون بروایه الشعر و قد کانت سنه عربیه لم یهتم بامرها الاسلام و لم یمدح الکتاب الشعر و الشعراء بکلمه، و لا السنه بالغت فی امره» (23)
یعنی: مسلمانان (به جای اقبال به علوم و معارف قرآن) به روایت شعر پرداختند که یک سنت قدیمی عربی بود، اما اسلام اهمیتی برای شعر قائل نشد و قرآن شعر و شعرا را حتی با یک واژه نستوده است. در سنت نیز به شعر توجهی نشده است.

6-رواج نصب و عداوت با اهل بیت (ع) و تفسیر واژگونه از قرآن:

وقتی مردم با اعراض از قرآن با تفسیر و تأویل صحیح آن بیگانه شدند آرام آرام اصحاب قدرت حاکمان و والیان ناصبی و دشمن با اهل بیت (ع) را بر رقاب آنان سوار کردند. این والیان تا توانستند بغض و عداوت خود نسبت به اهل بیت (ع) را در بین مردم ابراز کردند؛ سخنرانی و خطبه ای که می خواندند به حضرت علی (ع) و فرزندانش ناسزا می گفتند؛ مغیره بن شعبه در زمان عمر، عثمان و معاویه والی بصره و کوفه بوده است. (24) و نه تنها خود در خطبه هایش به علی (ع) ناسزا می گفت، بلکه سخنرانانی را نیز وا می داشت که در خطبه های خود به حضرت ناسزا گویند؛ «کان المغیره ینال فی خطبته من علی، و اقام خطباءینالون منه. » (25)
نمونه دیگر خالد بن عبدالله است که وقتی حاکم کوفه شد، اسقف نصرانی را به مسجد دعوت کرد و به وی گفت: «ادع لنا بالبرکه، فوالله لدعاوک ارجی عندی من دعاء علی بن ابیطالب».
یعنی: دعا کن برای ما برکت (از سوی خدا را) زیرا به خدا سوگند امید به (اجابت) دعای تو بیشتر است از دعای علی بن ابیطالب (ع). آن گاه به موذن ها دستور داد که تا ناقوس های مسیحیان به صدا در نیامده اذان نگویند. (26)
ولید بن عبدالملک بر روی منبر می گفته این روایت که پیغمبر (ص) به علی (ع) فرموده: انت منی بمنزله هارون من موسی روایت درستی است اما راوی اشتباه کرده زیرا پیامبر (ص) فرموده انت منی بمنزله قارون من موسی. (27) با چنین روایاتی تا آن جا تبلیغات علیه اهل بیت (ع) کردند که توده مردم را هم به ناسزا گویی و دشمنی اهل بیت (ع) واداشتند. و به مرور دشمنی و ناسزاگویی به اهل بیت (ع) برای مردم عادت شد به گونه ای که وقتی عمر بن عبدالعزیز دستور منع ناسزا گویی به حضرت علی (ع) را صادر کرد مردم اصفهان که در آن زمان از دشمنان اهل بیت (ع) بودند از والیان خود مهلت چهل روزه ای خواستند تا بتوانند برای آخرین بار یک چله به نفرین حضرت بپردازند. (28)
نواصب به صورت گسترده و مستمر فعالیت های خود را در بین توده مردم انجام می دادند از جمله:
الف-به معاویه و بنی امیه عشق می ورزیدند تا آن جا که آورده اند: نواصب اصفهان قائل به رسالت معاویه و خلفای سه گانه گردیده، هر که آن را انکار می کرد، از او به شگفت می شدند. (29)
ب-محبت یزید را شعار خود قرار داده، خلافت حضرت علی (ع) را انکار می کردند. (30)
ج- از حضرت علی (ع) تبری جسته، او را تفسیق و تکفیر می کردند. (31)
د-اعتقاد داشتند که حضرت علی (ع) در جنگ هایش بر حق نبوده است. (32)
ه-از عمر سعد و قاتلان امام حسین (ع) ستایش می کردند. (33)
و-روز عاشورا را عید قرار می دادند و شادی می کردند و جشن می گرفتند. (34)
ز-بر ضد اهل بیت (ع) روایت جعل می کردند. (35)
ح-به مناسبت، بر ضد اهل بیت (ع) طنز می گفتند؛ مثلاً ابراهیم بن یعقوب جوزجانی که ابن عساکر او را از حافظان منصف شمرده است، روزی در حالی که اصحاب حدیث در آستانه خانه اش جمع شده بودند، کنیزی را دید که مرغی را در دست گرفته و کسی را نمی یابد که آن را ذبح کند، گفت: سبحان الله کسی پیدا نمی شود که مرغی را بکشد، ولی علی (ع) در یک نصف روز بیش از بیست هزار نفر را کشت. (36) نوشته اند که جوزجانی فردی ناصبی و بی پروا در بدگویی نسبت به پیشوایان شیعی بوده و لذا علمای رجال گفته اند: به اتهاماتی که وی به راویان کوفی وارد کرده است، نباید توجه کرد. (37)
بنی امیه و اصحاب قدرت با کمک برخی از دانشمندان و راویان درباری توانستند تخم عداوت با اهل بیت (ع) را در دورترین نقاط اسلامی بپراکنند و برای آیاتی که درباره اهل بیت (ع) نازل شده است، شأن نزول هایی ساختگی به نفع خود بسازند و رواج دهند در چنین شرایطی کسی جرأت نداشت که آیات را آن گونه که شایسته است تفسیر کند یا روایات تفسیری صحیح را ابراز نماید حتی در احکام اگر حکم موافق نظر اهل بیت (ع) بود از ترس بنی امیه خلاف آن را اظهار می کردند زیرا بنی امیه مخالف بودند که نظرات علی (ع) بین مردم افشاء شود حتی در احکام عبادی، مثلاً نقل شده انس به خاطر ترس از بنی امیه روایت کرد اخفای بسم الله را زیرا بنی امیه مخالف اظهار به بسم الله بودند چون نظر حضرت علی (ع) بر این بود. (38) اوزاعی و زهری در باب فضایل اهل بیت (ع) فقط یک روایت نقل کرده اند، سبب آن را گفته اند: «کانا یخافان بنی امیه» از بنی امیه می ترسیدند. (39)
در چنین فضایی است که تفسیر واژگونه صورت می پذیرد و به یک نمونه اشاره می شود: معاویه بن سمره بن جندب یکصد هزار درهم پیشنهاد کرد اعطا کند تا روایتی بسازد که آیه و من الناس من یشری نفسه ابتغاه مرضاه الله درباره ابن ملجم نازل شده است، و آیه و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاه الدنیا و یشهدالله علی ما فی قبله و هو الد الخصام درباره علی (ع) نازل شده است؛ سمره نپذیرفت؛ معاویه دویست هزار درهم پیشنهاد کرد باز هم سمره نپذیرفت بالاخره چهارصد هزار درهم داد و سمره آن چه را معاویه می خواست روایت کرد. (40) در مورد سایر آیات که درباره اهل بیت (ع) تفسیر شده نیز چنین موضعی از سوی اصحاب قدرت و راویان درباری می توان دید.

7-تفکیک بین قرائت و تفسیر قرآن:

داستان تجرید قرآن مکرراً گذشت که خلیفه دوم به کارگزارانش می گفت مردم مشغول به قرائت قرآنند «لهم دوی کدوی النحل»آنان را با حدیث رسول خدا (ص) از اشتغال به قرآن باز ندارید؛ این سیاست در ادامه سبب شد که مردم از تفسیر قرآن غافل شوند و صرفاً به قرائت و تجوید بپردازند و قراء (و نه مفسران) در نزد حاکمان و توده مردم از جایگاه خاصی برخوردار شوند؛ و لذا یکی از مفسران نوشته است که تجوید و اختلاف قراءات از اسباب معیشت برای عده ای و از موجبات تقرب آنان به سلاطین و حکام بوده است. (41)
و در تاریخ سلاطین و خلفا مشاهده می شود که قراء از منزلت خاصی بر خوردار بوده اند و مکاتب و مدارس که ایجاد شده همه بر محور قرائت و تجوید بوده حتی جدال ها در مساجد بر سر نوع قرائت بوده و نه تفسیر قرآن زیرا درسی به عنوان تفسیر قرآن وجود نداشته است؛ جدال ها بر سر قرائت آن قدر مهم و روز افزون بود، که خلیفه سوم اندیشناک می گردد و چاره را در توحید مصاحف می بیند و کسانی مثل حذیفه وقتی از جنگ ارمنستان باز می گردد از اختلاف قراءات و خطری که قرآن را از ناحیه آن تهدید می کند به خلیفه گوشزد می نماید: «ان حذیفه بن الیمان قدم علی عثمان و کان یغازی اهل الشام فی فتح ارمینیه و آذربایجان مع اهل العراق فافزع حذیفه اختلافهم فی القراءه فقال حذیفه لعثمان یا امیرالمومنین ادرک هذه الامه قبل ان یختلفوا فی الکتاب اختلاف الیهود و النصاری... » (42) ارزش گذاری برای قرائت و غفلت از تفسیر نتیجه تحرج و امتناع و سیاست دوری گزینی از تفسیر قرآن بوده است.

8-ورود خرافات و اسرائیلیات و جعل در روایات تفسیری:

قبلاً گذشت که علامه طباطبایی (قدس سره) یکی از عوامل مؤثر در رواج این گونه امور را اعراض از تفسیر اهل بیت (ع) دانسته است. (43) و این کار به خاطر تشویه در تفسیر قرآن (44) و دسیسه در آن صورت گرفته است. (45)

9-پیدایش اختلافات کلامی و فقهی و تضییع تفسیر رسول خدا (ص):

در روایت از حضرت علی (ع) آمده است: «لو سکت من لا یعلم سقط الاختلاف» (46)
یعنی اگر کسی که نمی داند سکوت کند؛ اختلاف ریشه کن می شود. در سال های بعد از رحلت پیامبر (ص) چون مسلمانان به منبع علوم قرآن که اهل بیت (ع) بودند مراجعه نکردند و هر کس بر اساس آراء خود بدون آگاهی کامل از قرآن لب به سخن گشود، اختلافات زیادی پدید آمد، و با آمدن افکار و اندیشه ها کلامی جدید از سوی اقوام تازه مسلمان، بر این اختلافات افزوده شد و بازار تکفیر و تفسیق رواج یافت.
از آن جا که دشمنان اهل بیت (ع) هرگونه ترفند را برای منزوی ساختن آنان به کار برده بودند؛ نسل های بعد از پیامبر (ص) کاملاً بیگانه با اهل بیت (ع) بار آمدند و حتی بر دشمنی با اهل بیت (ع) تربیت شدند.
جمعی از بنی امیه به معاویه می گویند: ای امیر مؤمنان تو که به آرزوهایت رسیدی (و علی کشته شد) چرا دست از لعن این مرد بر نمی داری؟
معاویه گفت: نه به خدا سوگند (تا آن جا ادامه می دهم که) بچه ها بر همین منوال بزرگ شوند و بزرگان بر همین شیوه (لعن علی (ع) کهنسال گردند و هیچ کس یادی از فضیلت علی (ع) نکند: «... لا والله حتی یربوا الصغیر و یهرم علیه الکبیر و لا یذکر له ذاکر فضلاً. (47)
این واقعیت تلخ را حضرت علی (ع) این گونه توضیح داده است: «... فتأکد عند الناس نباهه قوم خمول آخرین، فکنا نحن ممن خمل ذکره، و خبت ناره، و انقطع صوته وصیته، حتی اکل الدهرعلینا و شرب، و مضت السنون و الاحقاب بما فیها، و مات کثیر ممن یعرف، و نشأ کثیر ممن لا معرف. » (48)
یعنی: با تبلیغات دیگران، عده ای از مردم مشهور شده و دیگرانی به فراموشی سپرده شدند. ما از کسانی بودیم که فراموش شده اند و آتش یاد ما در دل ها خاموش و صدایمان محو گردیده و سال ها به همین گونه سپری شد به طوری که اکثر کسانی که ما را می شناختند مردند و افرادی که از ما شناختی نداشتند به دنیا آمدند.
چنین نسل هایی آمدند که شناختی از اهل بیت (ع) نداشتند و لذا در مورد قرآن هیچ گاه به اهل بیت (ع) مراجعه نمی کردند، و اگرکسانی هم می خواستند مراجعه کنند به خاطر این که اهل بیت (ع) تحت نظر بودند نمی توانستند به آنان دسترسی یابند.
بالاخره نتیجه این که مردم در زمینه قرآن و خصوص آیات متشابه به اختلافات عجیبی مبتلا شدند. ملاصدرا می نویسد: «فان الناس فی متشابهات القرآن بین الحیاری و عمیان، فمنهم من اول الجمیع بتأویلات عقیله حتی الامور الاخرویه من الجنه و النارو الحساب و المیزان، و منهم من حمل الجمیع علی التجسم من دون المحافظه علی تنزیهه تعالی. و منهم من اول البعض و قرر البعض کمن یؤمن ببعض و یکفر ببعض، فکل ما ورد فی المبدا فاولوها، و کل ما ورد فی باب المعاد فقروها و ابقوها علی ظواهرها؛ لانهم لم یدخلوا البیوت من ابوابها، و لم یاخذوا علم الکتاب من الله و رسوله، بل اخذوه من الالفاظ و نقل محسوس عن محسوس و اخذ میت عن میت کأبدان بعضها علی بعض و اجساد یتصل بعضها ببعض، فلم یصلوا قط الی العلم بالله و آیاته و کتبه و رسله و الیوم الاخر». (49)
یعنی: مردم در مورد متشابهات قرآن دچار حیرت گردیده و چون نابینایان شدند؛ برخی از آنان تمامی این آیات را با استناد به عقل خود تأویل کردند حتی امور اخروی مثل بهشت، جهنم، حساب و میزان را. عده ای هم این آیات را بر صورت جسمانی ظاهر آنها حمل کردند و از حفظ تنزیه خدا از جسمانیت هم پرهیز نکردند؛ گروهی بعضی آیات را تأویل کرده و بعضی آنها را بر ظواهرشان تفسیر کردند، همچون کسانی که به بعضی آیات ایمان می آورند و به برخی از آیات کفر می ورزند.
این گروه آیات مربوط به مبدأ را به تأویل بردند و آیات مربوط به معاد را طبق ظواهرشان تفسیر کردند. (چرا چنین شد؟ چرا در تفسیر آیات راه های گوناگون رفتند؟)
چون به خانه های (علوم قرآن) از ابواب و راه های مخصوص به خودش وارد نشدند، علم قرآن را از خدا و رسولش دریافت نکردند؛ بلکه خواستند تفسیر قرآن را از راه واژه ها و نقل محسوس از محسوس و اخذ مرده ای از مرده ای دیگر دریابند؛ مثل پیکرهای روی هم ریخته شده و جسدهای متصل بهم (که شخص بخواهد بدون تشریح و وارسی آنها و به صورت مجموع مورد شناسایی قرار دهد به سراغ محسوس (قرآن صامت) رفتند و معقول ناطق (اهل بیت (ع) را رها کردند.)
این شد که مردم هرگز علم به خدا و آیات و کتاب ها و رسولان و روز قیامت را لمس نکردند.
تضییع تفسیر صحیح و نگرفتن تفسیر از اهل بیت (ع) باعث شد که تبیین و تفسیر رسول خدا (ص) نیز ضایع شود چنان که روایت شده: «عن زراره قال قالت لابی جعفر (ع) الا تخبرنی من این عملت و قلت ان المسح ببعض الرأس و بعض الرجلین؟ فضحک فقال: یا زراره قاله رسول الله (ص) و نزل به الکتاب من الله عزوجل قال: فاغسلوا وجوهکم فعرفنا ان الوجه کله ینبغی ان یغسل. ثم قال: و ایدیکم الی المرفقین، فوصل الیدین الی المفرفقین بالوجه، فعرفنا انه ینبغی لهما ان یغسلاالی المرفقین ثم فصل بین الکلام و فقال وامسحوا بروسکم، فعرفنا حین قال بروسکم، ان المسح ببعض الراس لمکان الباء ثم وصل الرجلین بالراس کما وصل الیدین بالوجه فقال و ارجلکم الی الکعبین فعرفنا حین وصلها بالراس ان المسح علی بعضها ثم فسر ذلک رسول الله (ص) للناس فضیعوه». (50)
یعنی: زراره گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم آیا آگاهم نمی فرمایید که چرا مسح بر قسمتی از سرو پا لازم است (و نه همه آنها) حضرت لبخندی زد و فرمود: ای زراره پیامبر (ص) چنین فرموده و قرآن چنین نازل شده زیرا در قرآن آمده است: «فاغسلوا وجوهکم» یعنی همه صورت را بشویید سپس فرموده «و ایدیکم الی المرافق» و دست ها را به صورت عطف و متصل کرده است از این می فهمیم که دست ها را هم باید تا آرنج ها شستشو داد آن گاه قرآن بین این قسمت آیه با قسمت دیگر فاصله برقرار کرده و فرموده: «و امسحوا برووسکم» از این فهمیده می شود که مسح قسمتی از سر خواسته شده چون فرموده برووسکم (و نفرموده رووسکم» آن گاه رجلین (پاها) را به رأس عطف کرده و فرموده: «و ارجلکم الی الکعبین» از این عطف و وصل می فهمیم که وظیفه مسح قسمتی از پاها است نه تنها تمام آن ها وانگهی پیامبر (ص) این آیه را تفسیر کرده است اما مردم آن را ضایع و تباه کردند.

10-رواج تفسیر به رأی:

وقتی مردم از منابع اصلی تفسیر دور شدند و از طرفی باب بحث و گفتگو در مورد قرآن هم مسدود شد راه را برای تفسیر به رأی برای نسل بعدی گشوده شد و آنان خواسته یا ناخواسته به این تفسیر مبتلا شدند؛ غزالی نوشته است: «و هو الذی سد باب الکلام و الجدل و ضرب صبیغا بالدره لما اورد علیه سؤالا فی تعارض آیتین فی کتاب الله و هجره و امر الناس بهجره. » (51)
یعنی و او (عمر) کسی است که باب، همسخنی و جدال را مسدود کرد و صبیغ را که از تعارض (ظاهری) دو آیه قرآن پرسش کرده بود با تازیانه خود نوازش داد و آن گاه به مردم دستور داد که با وی معاشرت نکنند. (52)
پر واضح است که چنین نسلی نمی تواند شیوه تفسیر قرآن را بیاموزد و از راه های صحیح وارد تفسیر قرآن شود؛ لذا بعدها که تابعین فعالیت های تفسیری را شروع کردند؛ ائمه (ع) بدانان در زمان هایی که ملاقاتی رخ می داد هشدار می دادند که مبادا دچار تفسیر به رأی شوید و خود و مخاطبان خود رابه هلاکت افکنید.
به عنوان نمونه: شخصی به نزد امام باقر (ع) آمده (در مکه) و گفت: «انت الذی تزعم انه لیس شی من کتاب الله الا معروف؟» یعنی تو گفته ای که در قرآن چیزی که ناشناخته باشد نیست؟
حضرت فرمود: «لیس هکذا قلت، و لکن لیس شی من کتاب الله الا علیه دلیل ناطق عن الله فی کتابه مما لا یعلمه الناس» یعنی چنین نگفته ام، _من گفته ام) چیزی از کتاب خدا نیست مگر این که دلایل گویا و روشنی در خود کتاب خدا بر آن وجود دارد اما مردم نمی دانند.
سپس آن حضرت سؤال می کند که مگر قرآن ظهر و بطن دارد؟
حضرت فرمود: «نعم ان الکتاب الله ظاهراً و باطناً و معانیاً و ناسخاً و منسوخاً و محکماً و متشابهاً و سنناً و امثالاً و فصلاً و وصلاً و احرفاً و تصریفاً فمن زعم ان کتاب الله مبهم فقد هلک و اهلک. » (53)
یعنی: آری برای قرآن ظاهری است و باطنی، ناسخی است و منسوخی، محکمی است و متشابهی؛ سننی و امثالی، فصلی و وصلی، حرف هایی و تصریفاتی پس کسی که گمان برد کتاب خدا مبهم است تباه شده و دیگران را هم تباه کرده است.
تابعان ظاهراً بر اساس گفته برخی از گذشتگان خود که می گفتند در فهم مراد خدا خود را به تکلف نیفکنید خیال می کردند که کتاب خدا مبهم است؛ گویا امام می خواهد بفرماید که این خیال درست نیست و اگر برای شما مبهم است برای این است که به اهلش مراجعه نکرده اید تا به شما ویژگی های قرآن را تعلیم کنند.
قریب به این مضامین روایات زیادی آمده که ائمه (ع) فرموده اند اگر بدون آگاهی به اسلوب بیان قرآن و نحوه نزول آن به تفسیر بپردازید هم خود را و هم دیگران را به تباهی می کشانید.
گروه دیگر با اغراض خاصی وارد تفسیر می شدند و در واقع هدف آنها تفسیر نبوده بلکه اهداف شخصی یا گروهی و سیاسی را دنبال می کردند و برای فریب دادن مردم آیات قرآن را به دلخواه خود تفسیر می کردند؛ حضرت علی (ع) فرموده است: «و آخر فقد تسمی عالماً و لیس به فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال. و نصب للناس شرکا من حبائل غرور و قول زور. قد حمل الکتاب علی آرائه. یقول اقف عند الشبهات و فیها وقع و اعتزل البدع و بینها اضطجع. فالصوره صوره انسان. و القلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدی فیتبعه. ولا باب العمی فیصد عنه. فذلک میت الاحیاءفاین تذهبون و انی تؤفکون. و الاعلام قائمه و الایات واضحه، والمنار منصوبه فاین یتاه کم بل کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق. فأنزلوهم باحسن منازل القرآن و ردوهم ورود الیهم العطاش.
ایها الناس خذوها عن خاتم النبین (ص) انه یموت من مات منا و لیس بمیت و یبلی من بلی منا و لیس ببال فلا تقولوا بما لا تعرفون. فان اکثر الحق فیما تنکرون. واعذروا من لا حجه لکم علیه. و انا هو. الم اعمل فیکم بالثقل الاکبر و اترک فیکم الاثقل الاصغر و رکزت فیکم رأیه الایمان و وقفتکم علی حدود الحلال و الحرام. و البستکم العافیه من عدلی و فرشتکم المعروف من قولی و فعلی و أریتکم کرائم الاخلاق من نفسی. فلا تستعلموا الرأی فیما لا یدرک قعره البصر و لا تتغلغل الیه الفکر (منها) حتی یظن الظان ان الدنیا معقوله علی بنی امیه تمنهم درها. و توردهم صفوها. ولا یرفع عن هذه الامه سوطها و لا سیفها. وکذب الظان لذلک، بل هی مجه من لذیذ العیش یتطعمونها برهه ثم یلفظونها جمله». (54)
یعنی: و دیگری (که خدا او را دشمن می داند کسی است که) خود را دانشمند نامیده در حالی که این گونه نیست؛ وی نابخردیهایی را از نابخردان و گمراهی هایی را از ره گم کردگان اقتباس کرده است؛ با ریسمان هایی از فریب و دروغ برای مردمان دام پهن کرده است؛ کتاب خدا، قرآن را بر آراء و افکار خویش حمل و تفسیر کرده است؛ حق را بر خواهش های خود منطبق دانسته است؛ جرم های سنگین را سبک شمرده است؛ (به زبان می گوید) از شبهات (امور متشابه و مشکوک) خودداری می کنم (در حوزه شبهات وارد نمی شوم) و حال آن که در درون بدعت ها لمیده است؛ (این جاهل دانشمند نما) سیمایش سیمای آدمی است و لیکن قلبش قلب حیوانی است؛ بزرگ راه هدایت را نمی شناسد تا به آن گام نهد و دروازه کوری و گمراهی را نمی بیند تا از آن دوری گزیند؛ او مرده ای در بین زندگان است پس کجا می روید؟ (ای مردم و از چه کسانی می خواهید پیروی کنید؟ می دانید این گونه جاهلان عالم نما و گمراهان بی پروا) چگونه شما را (از راه) بر می گردانند؟ نشانه ها و پرچم های (هدایت) برپاست؛ آیات حق روشن است، مناره های هدایت نصب شده است. پس چگونه شما را حیران و سرگردان کرده اند؛ چرا در کودکی قرار گرفته اید؟ در حالی که اهل بیت پیامبرتان در بین شما است، (می دانید آنها کیانند؟) آنان زمامداران حق اند، نشانه های معیار در دین اند، سخنگویان صادق و راستین اند، آنان را به بهترین منزل گاه های قرآن قرار دهید؛ (همان گونه که قرآن در قلب جا می گیرد اهل بیت (ع) را هم در دل دوست داشته و پیروی کنید) به سوی آنان بشتابید همچون شتاب شتر تشنه به سوی آب (و از آبشار علوم آنان خود را سیراب کنید)
مردم! این سخن را از پیامبر (ص) فرا چنگ آورید که فرمود: آن کس که از ما می میرد مرده نیست (امام حی است بعد الموت نیز به ظاهر بدنش) پوسیده است و حال آن که نپوسیده است.
پس (در مورد عترت) نگویید آن چه را نمی دانید زیرا بیشترین حق در همان چیزهایی است، که انکار می کنید و معذور دارید کسی را که حجتی بر او ندارید و او من هستم آیا براساس ثقل اکبر، قرآن، در بین شما عمل نکردم و آیا در بین شما ثقل اصغر (اهل بیت (ع) را باقی نگذاردم؟ پرچم ایمان را در بین شما محکم کردم و حدود حلال و حرام، بایدها و نبایدها را بر شما روشن ساختم و لباس عافیت عدل و دادگری را بر قامت شما پوشانیدم، و با رفتار وگفتار خود معروف را زمین گستر کردم، سجایای اخلاقی را با تلاش نفسگیر خود به شما نمایاندم، پس رأی خود را در اموری که ژرفای آن با چشم دیده نمی شود و عقل را بدان راهی نیست به کار نبرید. (این چه ترسی است که شما را فرا گرفته و تحلیلی نادرست است که نشخوارش می کنید) گمان برده اید که دنیا در چنگال بنی امیه قرار گرفته است؛ برخورداری های خود را به آنها ارزانی داشته و بر آبشخورهای زلال خود آنها را مقیم کرده است. (آن قدر بیچاره ها در این تحلیل نادرست فرو رفته اند که گمان می برند) تازیانه و شمشیر بنی امیه از سر این امت برداشته نمی شود و حال آن که این گمان نادرستی است، (درست آن است که بگوییم) بهره مندی بنی امیه همچون شهدی است که زنبور از گل می گیرد و مدت اندکی در دهان نگه می دارد آن گاه از دهان بیرون می دهد.
با دقت در خطبه حضرت علی (ع) چند نکته به دست می آید و آن این که اولاً: نقش دانشمندان بدکار در جامعه نقشی مخرب و گمراه کننده است؛ زیرا دانشمند دنیا طلب با کور دلی وگمراهی قرآن را تفسیر به رأی می کند (حمل الکتاب علی آرائه) و توده مردم خیال می کنند که با آموزه های قرآنی راه را طی می کنند و غافل از آنند که نظام نادرست حاکم، قرآن را مرکبی برای رسیدن به اهداف ستمگرانه خود قرار داده است.
ثانیاً: این کار باعث می شود که مردم دچار حرکت تیهی شوند و حیران و سرگردان بمانند زیرا در التباس حق و باطل توده مردم اگر تمسک به عروه وثقایی نداشته باشند حیران می شوند.
ثالثاً: راه کار برون رفت از این وضع را حضرت علی (ع) منحصر در رجوع به اهل بیت (ع) می داند زیرا در تفسیر صحیح قرآن و علوم الهی در نزد آنان است. (وردوهم ورود الیهم العطاش). حضرت می دید که مردم زیر فشار حکام بنی امیه راه را گم کرده و خواهند کرد زیرا ترس بنی امیه بر سر همه اقشار سایه افکند تا آن که محدثان از ترس حکام بنی امیه در باب کیفیت صلوات لفظ آل را حذف کردند و صنعانی نوشته است که صلواتی مأمور به است که همراه آل باشد و بدون آل تکلیف انجام نگرفته است گرچه محدثان از ترس بنی امیه تقیه کرده و لفظ آل را حذف کردند و در نتیجه صلوات بدون آل برای مردم عادت شد و آیندگان هم از اسلاف خود تبعیت کردند. (55)

پی نوشت ها :

1-تصحیح و نقد مقدمه تفسیر المبانی لنظم المعانی، ص17، رساله دکتری مولف.
2-البرهان فی علوم القرآن ، ج1، ص249.
3-البته عاصمی گزارش جامعی از کارهای شکلی وصوری ارائه کرده است، به کتاب پیشن مراجعه شود.
4-مزی، تهذیب الکمال، ج23، ص565، طبرانی ، المعجم الاوسط، ج6، ص164؛ زیعلی، نصب الرایه، ج6، ص174؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج6، ص7.
5-البدایه والنهایه، ج8، ص115.
6-شهید ثانی، منیه المرید، ص162.
7-المیزان، ج1، ص266. به نقل از ارشاد القلوب دیلمی.
8-الینی، الکافی، ج8، ص53؛ ج2، ص631.
9-ترجمه با توجه به نکات توضیحی مازندرانی در شرح اصول کافی، ج11، ص378انجام گرفت.
10-کلینی، الکافی، ج2، ص630.
11-همان.
12-همان، ج1، ص184.
13-مازندرانی، شرح اصول کافی، ج11، ص378.
14-همان.
15-نهج البلاعه، خطبه147.
16-نهج البلاغه، خ 138.
17-ابن طیفور، بلاغات النساء، ص20.
18-مازندرانی، پیشین.
19-همان.
20-المیزان، ج5، ص274-275.
21-کافی، ج4، ص424.
22-پیشین، ص276.
23-همان، ص272.
24-زرکلی، الاعلام، ج7، ص277، البدایه و النهایه، ج8، ص52.
25-ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص31.
26-بلاذری ، انساب الاشراف، ج9، ص63.
27-ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج2، ص209؛ تهذیب الکمال، ج5، ص577.
28-ثقفی، الغارات، ج1، ص35.
29-الغدیر، ج10، ص335.
30-ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج6، ص193-229.
31-سلیمان بن عبدالوهاب ، تسیسر العزیز الحمیدفی شرح کتاب التوحید، ج1، ص107.
32-ابن حجر، فتح الباری، ج1، ص543.
33-ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، ج2، ص66.
34-همان، ج8، ص153، کتب و رسائل، ابن تیمیه فی الفقه، ج25، ص309.
35-الغدیر، ج5، ص294.
36-تاریخ مدینه دمشق، ج7، ص281.
37-ابن صدیق، ارغام المبتدع، ص57.
38-روح المعانی، ج1، ص46.
39-ابن اثیر، اسد الغابه، ج2، ص20.
40-شرح ابن ابی الحدید ، ج4، ص73؛ الغدیر، ج2، ص101، ابن شعبه حزانی، تحف العقول، ص195؛ فضل بن شاذان، الایضاح، ص544، الغارات، ج2، ص84.
41-خمینی، سید مصطفی، تفسیر القرآن الکریم، ج1، ص114-430.
42-بخاری، الصحیح، ج6، ص99.
43-المیزان فی التفسیر القرآن، ج5، ص272-276.
44-ابوریه، اضواء علی السنه الحمدیه، ص185.
45-همان، ص270.
46-بحارالانوار، ج2، ص122.
47-شرح نهج البلاغه، ج4، ص57.
48-همان، ج20، ص299.
49-الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، ص179.
50-کلینی، الکافی، ج3، ص30.
51-احیاء العلوم الدین، ج1، ص23.
52-مدرسی، البدء و التاریخ، ج3، ص392.
53-برقی، المحاسن، ج1، ص270.
54-نهج البلاغه، خطبه 87.
55-صنعانی، سبل السلام، ج1، ص193.

منبع: اعرابی؛ غلاحسین، (1329)، تفسیر قرآن و بررسی جریان دوری گزینی و بازدارندگی از آن، قم، نشر آثار نفیس، چاپ اول، 1389

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
دستور ترور سید مقاومت از نیویورک
دستور ترور سید مقاومت از نیویورک
تعجب مجری شبکه منوتو از قدرت نیروهای ویژه حزب الله!
play_arrow
تعجب مجری شبکه منوتو از قدرت نیروهای ویژه حزب الله!
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به محله اللیلاکی
play_arrow
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به محله اللیلاکی
شعار مردم بعد از تجمع در میدان فلسطین در واکنش به اتفاقات لبنان: انتقام انتقام!
play_arrow
شعار مردم بعد از تجمع در میدان فلسطین در واکنش به اتفاقات لبنان: انتقام انتقام!
ارتباط مستقیم شبکه سه با لبنان / خبرنگار شبکه سه روی آنتن تلویزیون: اگر سیدحسن نصرالله شهید شده باشد...
play_arrow
ارتباط مستقیم شبکه سه با لبنان / خبرنگار شبکه سه روی آنتن تلویزیون: اگر سیدحسن نصرالله شهید شده باشد...
واکنش آنتونی بلینکن وزیرخارجه ‎آمریکا به اتفاقات ساعات اخیر در لبنان
play_arrow
واکنش آنتونی بلینکن وزیرخارجه ‎آمریکا به اتفاقات ساعات اخیر در لبنان
ضامن سلامت حرکت ملت ایران
play_arrow
ضامن سلامت حرکت ملت ایران
آب خوردن عجیب رییس شورای ریاستی انتقالی هائیتی هنگام سخنرانی در سازمان ملل!
play_arrow
آب خوردن عجیب رییس شورای ریاستی انتقالی هائیتی هنگام سخنرانی در سازمان ملل!
برجام و FATF پوشش‌هایی برای جاسوسی
play_arrow
برجام و FATF پوشش‌هایی برای جاسوسی
نتانیاهو در سازمان ملل باز هم تابلو و نقشه از ایران به نمایش گذاشت!
play_arrow
نتانیاهو در سازمان ملل باز هم تابلو و نقشه از ایران به نمایش گذاشت!
پیام صوتی کودک ایرانی خطاب به امام حسین (ع)
play_arrow
پیام صوتی کودک ایرانی خطاب به امام حسین (ع)
ماجرای عصبانیت رهبر انقلاب از بنی‌صدر از زبان محسن رضایی
play_arrow
ماجرای عصبانیت رهبر انقلاب از بنی‌صدر از زبان محسن رضایی
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
play_arrow
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
گزارش یک جنگ
play_arrow
گزارش یک جنگ
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
play_arrow
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است