
گفتگو با دکتر بدرالزمان قریب
سُغد درشمال شرقی ایران بزرگ و در گستره ای پهناور واقع شده است که در دوران شکوفایی خود از چین و مغولستان تا هند و آسیای مرکزی را تحت الشعاع قرار داده بود. آنچه در پی می آید، گفتگو با دانشمند پرتلاش، خانم دکتر قریب، سغد شناس بزرگی است که سالیان درازی از عمر علمی خود را صرف پژوهش در زبان و فرهنگ سغد کرده اند.با سپاس از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، خوشحال می شویم که در آغاز اشاره ای گذرا به زندگی و فعالیتهای علمی خود بفرمایید.
من در سال 1308 در تهران به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه ژاندارک سپری کردم. پس از دریافت مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی در سال 1336، به تحصیل در رشته فرهنگ و زبانهای باستانی روی آوردم. در این مدت از محضر استادانی همچون فروزانفر، جلال الدین همایی، پورداوود، دکتر معین، عبدالعظیم قریب، مدرس رضوی، دکتر یارشاطر، دکتر صفا، دکتر خانلری، دکتر محمد مقدم و دکتر صادق کیا بهره مند شدم. در سال 1338 به دانشگاه پنسیلوانیا رفتم و دو سال بعد در گروه زبان شناسی و مطالعات شرقی فوق لیسانس شدم. با راهنمایی پروفسور هنینگ پژوهشهای خود را پی گرفتم و در سال 1343 موفق به اخذ دکتری در دانشگاه پنسیلوانیا شدم. سال بعد به ایران بازگشتم و به تدریس در دانشگاه شیراز پرداختم. از سال 1350 به دانشگاه تهران منتقل شدم و تاکنون در گروه زبان شناسی و فرهنگ و زبانهای باستانی به تدریس اشتغال دارم. هم اکنون عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی هستم و مدیریت گروه گویش شناسی گروه زبانهای ایرانی را بر عهده دارم. در انجمن دست نوشته های ایرانی و انجمن ایران شناسان اروپایی نیز عضو هستم و به عنوان استاد مدعو در دانشگاههای هاروارد و یوتای آمریکا فعالیت کرده ام. سوای سخنرانی ها و مقالات علمی در نشریات داخلی و خارجی، چند کتاب نیز تالیف کرده ام، از جمله تحلیل ساختاری فعل در زبان سغدی (به انگلیسی)، ترجمه زبانهای خاموش (به همراه دکتر یدالله ثمره)، فرهنگ سغدی(سغدی - فارسی- انگلیسی)، و روایتی از تولد بودا.
- چه شد که به سراغ زبان شناسی و از آن میان زبان سغدی رفتید؟
به شناخت ریشه های زبان فارسی علاقه مند بودم و از آنجا که زبان یکی از پایگاههای تمدن بشری است، توجه به سرچشمه فرهنگ ایرانی مرا به زبان شناسی سوق داد. از میان زبانها و متون مکشوف ایرانی در قرن بیستم نیز زبان سغدی به خاطر ناشناس بودن در ایران مجذوبم کرد.
- قلمرو سغد مشخصاً کدام نواحی را در بر می گرفت؟
ماوراءالنهر قدیم یا ناحیه ورارود؛ به عبارت دیگر شهرهای بزرگ میان دو رود سیحون (سیردریا) و جیحون (آمودریا). اما سغدیها با مهاجرت به چین و تاسیس مهاجرنشینانی در طول جاده ابریشم قلمرو خود را گسترش دادند. ابوریحان بیرونی هنگامی که درباره جشنهای سالیانه سغدها سخن می گوید، از اهالی بخارا و بیکند و شهرهای کوچک کمچکث و طواویس یاد می کند و از سمرقند نامی نمی برد، در صورتی که دیگر جغرافی نویسان اسلامی سمرقند را اصل سغد می دانند و اصطخری سغد اصلی را در مشرق بخارا از دبوسیه یا سمرقند می داند و شهر اشتیخن در هفت فرسخی شمال سمرقند را قلب سغد می نامد؛ اما اضافه می کند که دیگران سغد را شامل بخارا و کش و نسف (نخشف فارسی) می دانند. یعقوبی نسف و کش را جزو مرز و بوم سغد، ولی بخارا را از آن جدا می داند و این نظریه لااقل در دوران بنی امیه صدق می کند؛ زیرا وقتی یزیدبن معاویه مسلم را والی خراسان کرد، «خاتون بخارا» از ترس مسلمانان از پادشاه سغد کمک خواست. یاقوت از دو سغد یعنی «سغد بخارا» و «سغد سمرقند» صحبت می کند.
نقشه جاده ابریشم
از گفته های نویسندگان قرون نخستین اسلامی و از یادداشتهای جهانگردان چینی چنین مستفاد می شود که کشور سغد شامل دره رود زرافشان و زمینهایی بود که به وسیله شاخه های آن رود سیراب می شد. همچنین توصیف جالبی از سرسبزی حاصل خیزی کشور سغد، که در تمام آثار نویسندگان اسلامی به چشم می خورد، وجود این کشور را در دره رود زرافشان (رود سغد) تایید می کند. مدارک مکتوب سغدی، همراه با یافته های باستان شناسی و داده های تاریخی (ایران باستان و میانه، یونانی، چینی و اسلامی)، نشان می دهند که قوم سغد، که حدود هزاره دوم پیش از میلاد در نواحی سمرقند و دره زرافشان ساکن بود، در هزاره اول پ.م به قسمت بزرگی ازجلگه میان دو رود جیحون و سیحون(ماوراءالنهر) دست یافت و در جوار اقوام همنژاد خود یعنی قوم سکایی (سیت های مآخذ یونانی)، بلخی (باکتریای مآخذ یونانی) و خوارزمی مستقر شد.
- قدیمی ترین اشارات به سغد (مردم و نیز زمین سغد) را در کجا باید جستجو کرد؟
نخستین ماخذ تاریخی نام سغد، متون اوستایی و کتیبه های هخامنشی است. در هر دو زبان اوستایی و فارسی باستان، سغد هم به معنی سرزمین و هم به معنی مردمی که در آن سکونت داشتند، به کار برده شده است. نام سغد در «مهریشت» به صورت su...a و در فصل اول «وندیداد» به صورت ترکیب su...O-Sayana یا «محل سکونت سغدیها» دیده می شود. در وندیداد، در فهرست کشورهایی که اهوره مزدا آفریده، دومین نام، نام کشور سغد است. نام سغد در اوستا همیشه همراه با gava است و بعضی از محققان این واژه را مترادف سغد دانسته اند. بیلی آن را به معنی «محل سکنی»، خصوصاًده یا شهر، گرفته است. گرشویچ دو معنی برایش پیشنهاد کرده: یکی «محل سکنی» و دیگری «سکونت مطلق» که نام دیگر سغد یا قسمتی از آن بوده است. بدین طریق، سغد خود مترادف می شود با «مسکن یا محل سکونت مردم شهر نشین و مستقر» در مقابل مردم بیابانگرد و چادرنشین استپ های شمالی.
در سنگ نوشته هایی که از داریوش و خشیارشا باقی مانده، نام سغد sug(u)da چند بار در شمال ایالات شاهنشاهی ایران آمده و اغلب با بلخ و خوارزم و هری (نام قدیم منطقه هرات)، که همسایگان نزدیکش بوده اند، همراه است. دو بار نیز نام سغد با «سکا» در عبارتی به مضمون «سکاهای آن سوی سغد» آمده است. همچنین در کتیبه معروف شوش که داریوش ساختمان کاخ خود را توصیف می کند، از سنگهای لاجورد و عقیق که از «سغد» آورده شده، سخن می گوید. در سنگ نگاره های آرامگاه داریوش در نقش رستم و دیوار پلکان قصر آپادانای تخت جمشید، پیکر مرد ریشدرازی با شلوار بلند و گشاد در میان نمایندگان آسیای مرکزی دیده می شود که گمان می رود نقش یک نفر سغدی باشد.
همچنین در هفدهمین هیات نمایندگانی هدیه دهندگان که بر دیوار پلکان شرقی آپادانای تخت جمشید تصویر شده است، دانشمندان پیکر پنج نفر سغدی را با ردای جبه وار و حاشیه داری که بالا و پاینش برش گرد خورده و شلواری گشاد که در قوزک پا بسته شده و کلاهی باشلق مانند که سر و گوش را می پوشاند، تشخیص داده اند؛ هر پنج نفر مسلح به تیغ کوتاهی پوشیده در زیر ردا هستند و یک شمشیر، دو حلقه بازوبند، یک تبرزین و یک اسب هدیه آورده اند.
در مآخذ ساسانی و متون پهلوی، نام سغد به صورتهای مختلف دیده می شود. در متن پارتی کتیبه «کعبه زردشت» که از شاپور اول مانده و در ترجمه یونانی آن، نام سغد در میان ایالات قلمرو امپراتوری ساسانی همراه با نام کوشان شهر، کاشغر و تاشکند ذکر شده است. در متون پهلوی، سغد به اشکال «سولیک، سوت و سوپ تیک» آمده است. نام سغد در متون فارسی میانه تورفان به صورت «سوغل» آمده که با واژه سغد در متون سغدی نزدیک است. احتمال می رود که نام سغد در زبان سغدی به صورت «سوغد» یا «سغود» خوانده می شد.
- آیا در متون غیر ایرانی نیز نام و نشان کهنی از سغد و مردمش می یابیم؟
در مآخذ یونانی، نام سغد و سغدی به صورت Soghdiane و Soghdoi آمده است. هرودت سغد را در فهرست ملتهایی که در قلمرو فرمانروایی شاهان هخامنشی بوده، و سغدیان را در فهرست سپاهیان خشیارشا می آورد، حدود سغد، بنا به نوشته های استرابن، رود جیحون در جنوب و رود سیحون در شمال بوده است. یکی از مشخصات سغد، وجود شهرهای بزرگ در آنجاست. این مطلب را نتیجه کاوشهای جدید تایید می کند؛ چه، باستان شناسان شوروی ثابت کردند که آسیای مرکزی از قرن هفتم پ.م تمدن شهرنشینی داشته است و مظاهر تمدن آن جامعه را در سازمان منظم شهرها، سیستم آبیاری و کانال کشی و سدسازی و ساختمان برج و باروی دفاعی می دانند. همچنین گواهی استرابن درباره زبان سغدی خالی از اهمیت نیست؛ چون بنا به گفته او مردم هری (هرات)، بلخ و سغد کلام همدیگر را می فهمیدند و تفاوت زبانشان زیاد نبود. به نظر می رسد که مراجع ترکی و اسلامی، نام سغد را مستقیماً از سغدیها گرفته اند؛ چنان که صفت سغد در ترکی اُرخُن، «سغدیک» است.
در قرن هفتم میلادی، جهانگرد معروف چینی هیون تسانگ (هسون تسانگ) از کشوری به نام «سولی» عبور می کند. وسعت این سرزمین ازرودخانه چون در شمال شرق «سمیراشیه» تا شهر «کش» در جنوب سمرقند بود. کلمه سولی به کشور و مردم، و همچنین زبان و خط آنها اطلاق می شد. از نوشته های این سیاح می توان استنباط کرد که خط سغدی الفبایی بوده و بیست و دو علامت داشته است؛ چنان که می نویسد: «واژه ها از ترکیب این علامات درست می شود؛ این ترکیبات مجموعه لغات غنی و متنوعی را تشکیل می دهد. سغدیها صاحب ادبیاتی هستند که همگان آن را می خوانند و روش خط نویسی آنها از یک استاد به استادی دیگر بدون گسستگی منتقل شده و محفوظ مانده است.» غیر از سولی، نام سغد در مراجع چینی به صورت «سوته» هم آمده است. همچنین احتمال دارد که نام «سوهی» که در متون چینی کهن برای تسمیه ناحیه کش آمده و تلفظ قدیم آن «سوگیت» بوده، در اصل از همان نام سغد مشتق شده باشد.
در مراجع اسلامی، سغد یا صغد به سرزمین و ملتی در ماوراءالنهر اطلاق می شود؛ ولی جغرافی نویسان اسلامی مانند اصطخری، مقدسی، یاقوت، ابن حوقل و یعقوبی درباره حدود جغرافیایی این سرزمین هم عقیده نیستند. بیرونی، که اخبار سودمند او درباره تقویت سغدی توجه خاورشناسان را به وجود زبان مستقلی به نام سغدی و حیات آن زبان در دوره های اسلامی جلب کرد، حدود سرزمین سغد را به تفصیل نمی دهد.
ارتباط سغد با سرزمین اصلی و حکومت مرکزی ایران چگونه بود؟
از قرن ششم تا چهارم پیش از میلاد سغد تابع هخامنشیان بود. با فروپاشی آن امپراتوری، که وحدت سیاسی اقوام ایرانی را شکست و هجوم لشکریان اسکندر و غارت شهر سمرقند (مرکند باستانی)، عده زیادی از آن قوم به سوی شرق و مرزهای چین مهاجرت کردند و در مسیر جاده ابریشم مهاجرنشین هایی تشکیل دادند. آن گروه از سغدیان که درزادگاه خود ماندند، بعد از دوره کوتاهی، از سلطه سلوکیان بیرون آمدند و دولت شهرهای کوچکی برپا کردند که گاه زیر سلطه کشورهای نیرومند زمان و گاه در معرض تهاجم اقوام کوچ نشین قرار می گرفت؛ اما توانستند در هر دو مورد، و در طول چندین قرن، نفوذ فرهنگی و اقتصادی خود را حفظ کنند.
در دوره اشکانیان، سغد به صورت کامل و دائم زیر نظر و در قلمرو آنها نبود؛ در صورتی که پادشاهان ایرانی تبار کوشان، مخصوصاً فرمانروایان قدرتمند آن خاندان، قلمرو خود را تا مرز جیحون گسترده بودند و احتمالاً در زمان کانیشکا، کاشغر و سغد و فرغانه زیر سلطه کوشانیان درآمده بودند. به گواهی کتیبه شاپور اول ساسانی در کعبه زرتشت، سغ در اواسط قرن سوم میلادی بخشی از امپراتوری ساسانی شد و احتمالاً تا قرن پنجم میلادی نفوذ ساسانیان به خصوص در شهرهای غربی سغد (مانند بخارا) کم و بیش باقی ماند. احتمال می رود که بعد از فتوحات بهرام دوم نیز در سال 284 م سغد و خوارزم زیر سلطه ساسانیان قرار گرفته باشد.
- با توجه به دور بودن سغد از ایران مرکزی و قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم، به نظر می رسد که به غیر از قبایل کوچ روی آریایی همچون سکاها و دولت کوشانی، سغدیان می بایست ارتباط گسترده ای با چینی ها برقرار کرده باشند. آیا اسنادی داریم که بیانگر این ارتباط و نحوه آن باشد؟
بر پایه متون چینی، می توانیم بگوییم که سغدیها از حدود سال 101 پ.م با چین روابط دوستانه برقرار کردند؛ از این رو در سالنامه های سلسله «هان» مطالب جالبی درباره سغد و شهرهای ماوراءالنهر می توان یافت. از جمله نوشته شده است: «از فرغانه تا مرز پارت مردم به زبانهای مختلف سخن می گویند، ولی کلام یکدیگر را می فهمند.» به نظر می رسد که در آن زمان ترکستان غربی از نظر زبانی، واحدی کاملاً ایرانی زبان بود و اقوام ترک هنوز بدانجا راه نیافته بودند. همچنین اطلاعاتی که منابع چینی راجع به حکومت سغد می دهند، قابل توجه است. بنا به روایت چینی ها، امور کشوری در شورای بزرگتران یا پیران تصمیم گیری می شد و یک فرمانروا کارهای اجرایی را در دست داشت. در حدود 102 پ.م، فرمانروای سغد موگوا (Mugua/mukua) نام داشت که با سپاهیان چین به جنگ برخاست. چینی ها بعد از قرارداد صلح با سغد، شخص دیگری را به جای او گذاشتند؛ ولی در سال 100 پ. م. مردم با رای شورای بزرگتران او را کشتند و برادر موگوارا بر تخت نشاندند.
- وقتی نام چین برده می شود، ناخودآگاه جاده ابریشم نیز تداعی می شود. سغدیان در این مورد چه نقشی داشتند؟
اولین کاروان چین در حدود سال 106 پ. م با گذر از سغد، به سر حدات خراسان رسید. همچنین تصور می شود سفیرانی که در دوره سلسله «هان» از آسیای مرکزی به چین رفتند، بازرگانان سغدی بودند که برای تقدیم هدایای خویش و جستجوی بازاری برای کالای غرب به دربار امپراتور چین گسیل شده بودند. به سرعت سمرقند به بازار واردات کالاهای چینی تبدیل شد. این کالاها توسط سغدیان مهاجرنشین در طول جاده ابریشم به سمرقند می رسید، و خوارزمیان آنها را از سمرقند به اروپا منتقل می کردند.
مهاجران سغدی که به سوی شرق رهسپار شده بودند، در طول شاهراه آسیای مرکزی و استپهای شمالی سکنی گزیدند و برای برقراری و ثبات و امنیت جاده ابریشم زیر چتر قدرت نظامی چین تلاش می کردند؛ اما نفوذ فرهنگی شان تا قلب امپراتوری چین می رسید. در حقیقت یک راه سغدی از سمرقند تا دیوار چین بنیان گذاری شده بود. از همین راه تجاری بود که دستاوردهای هنر ایرانی مثل فرش، انواع منسوجات و نیز سنگهای قیمتی، عطریات و محصولات کشاورزی به چین می رسید، و ابریشم چین که در ایران به صورت زربفت در می آمد، دوباره به صورت کالای مورد علاقه درباریان چین باز می گشت.
می توان به یقین گفت که همزمان با استقرار روابط سیاسی چین با دولتهای مرز غربی اش، دو جریان اقتصادی - فرهنگی از شرق به غرب و از غرب به شرق قاره آسیا پدیدار شد: از شرق، ابریشم چینی به سوی غرب، و از غرب، دین بودایی و هنر ایرانی - یونانی به خاک چین راه یافت. البته نباید فراموش کرد که مهاجر نشینان سغدی در طول شاهراه ابریشم محرک و محافظ عمده این دو جریان تاریخی بودند. به تعقیده سر اورل استاین، دامنه غربی دیوار چین برای نگهداری از همین شاهراه حیاتی احداث شد.
آیا مردم سغد همچون اکثر ایرانیان آن روزگار زردشتی بودند یا اینکه تحت تاثیر همسایگان چینی و هندی شان قرار داشتند؟
اگر چه دین بودا با سیاست بودایی گرایی کانیشکا قسمت بزرگی از شمال هند و بیشتر خاک افغانستان را فرا گرفته و از مرز جیحون گذشته و در میان دولت شهرهای ثروتمند سغدی طرفدارانی پیدا کرده بود، اما از آنجا که کوشانیان و اشکانیان از سیاست آزادی دین هخامنشیان کم و بیش پیروی می کردند، بعید به نظر می رسد که دین بودایی در سرزمین سغد فراگیر شده باشد. آثار باقی مانده، وجود آیین زردشتی و همچنین شکوفایی آیینهای محلی را در سغد تایید می کند. با این همه، واژه های دخیل سغدی مثل «بت» و «فرخار» باید میراث آن زمان باشد. در این دوره است که دین مانی و مسیح به این دیار راه یافت و همراه با دین زردشتی و بودایی و آیینهای محلی و پرستش خدایان کهن، مجموعه ای از فرهنگ دوران خویش را متجلی کرد که همراه با شکوفایی اقتصادی، بینان گذار هنر مخصوص سغدی شد.
کشفیات آسیای مرکزی چین نشان داد که شغدیان تاجر پیشه و هنر دوست که واسطه انتقال کالا و فرهنگ وهنر بین دو دنیای شرق و غرب چین، ایران، هند و روم بودند، فعالترین مبلغان ادیان بودایی، مانوی و مسیحی در میان اقوام آسیای میانه و چین نیز به شمار می رفتند. تنوع مدارک به دست آمده سغدی نیز فعالیت دین این مهاجرنشینان دور از وطن را جلوه گر می کند؛ زیرا به استثنای نامه های باستانی، اسناد کوه مغ، کتیبه های نویافته پاکستان و چند کتیبه و متن کوچکتر، متون سغدی را باید در شمار متون دین شمرد. موضوع جالب توجه اینکه متون سغدی، تنوع فرهنگی را در خط منعکس می کنند؛ زیرا پیروان هر آیین، خطی برای بیان عقاید و باورهای خود بر می گزیدند؛ متون سغدی بودایی به خط سغدی، متون سغدی مانوی به خط مانوی، و متون سغدی مسیحی به خط سریانی نوشته شده اند.
آیا تنوع ادیان و تفاوت خطوط، در زبان مردم سغد پراکندگی و تنوع ایجاد نمی کرد؟
در متون سغدی بودایی، اصطلاحات زیادی از سنسکریت و پراکریت، و در متون مانوی، وامواژه هایی از فارسی میانه و پارتی دیه می شود و متون سغدی مسیحی به شدت متاثر از اصل سریانی خود هستند؛ اما با همه گسترش جغرافیای زبان سغدی، اختلاف گویشی مدارک مکتوب اندک است. این بدان معنا نیست که ادعا شود متون سغدی از نظر زبانی وحدت کامل دارند ؛ اما اختلاف موجود بیشتر بازتاب عوامل تاریخی و به ویژه کاربرد خطهای مختلف و سنتهای املایی گوناگون است تا اختلاف گویشی، بی تردید گونه های گویشی سغدی در نواحی دور از پایتنخت اصلی (سمرقند) وجود داشته که با زبان سغدی آثار مکتوب فعلی، تفاوتهایی دارد و محتملاً گویش یغنابی بازمانده ی یکی از آن گونه هاست.
حالا که به اینجا رسیدم، مناسب است درباره زبان سغدی و جایگاهش در میان زبانهای ایرانی نیز بگویید.
زبان سغدی از شاخه زبانهای ایرانی میانه شرقی است که از قرن اول تا سیزدهم میلادی در گستره جغرافیایی عظیمی، از دریای سیاه تا چین، مردمانی ایرانی تبار بدانها تکلم می کردند. این شاخه گروههای مختلفی را در بر می گیرد که وجوه اختلاف آنها چه از نظر تغییرات «آوایی» و چه از نظر مشخصه های «صرفی و نحوی» زیاد است. سغدی از نظر تنوع و حجم ادبیات، مهمترین زبان ایرانی میانه شرقی است و ازدیدگاه جغرافیایی و زبان شناختی، موضعی بین زبانهای سکایی - ختنی، خوارزمی و بلخی دارد. زادگاه این زبان، مرز و بوم سغد است؛ ناحیه ای که در قرون گذشته، اقوان ایرانی زبان سکایی، خوارزمی و بلخی آن را احاطه کرده بودند....
به اضافه اقوام ترک و مغول که بعدها وارد شدند و تاثیری که سغدیان بر آنها گذاشتند؛ همچنان که پیش از این، سکاها و دیگران را تحت تاثیر قرار داده بودند و البته داد و ستد فرهنگی کرده بودند. اگر مایل باشید، در این باره هم بفرمایید.
آسیای مرکزی در درجه نخست، جایگاه انبوه اقوام کوچ نشین هند و اروپایی یا آریایی بود. از قدیمی ترین اقوامی که پا به محدوده سغد گذاشتند، یوچی (یئوچی) ها بودند که به نظر می رسد در حدود سالهای 160 تا 150 پ. ن به سوی مرزهای فرغانه و سغد حرکت کردند و شاید کمی پیش از 140 پ. م سغد را تسخیر کرده باشند. به عقیده برخی دانشمندان آنها یکی از اقوام سکایی و بنابراین ایرانی تبار بودند و به زبان هند و اروپایی، شاخه کنتوم، سخن می گفتند و زبان شناسان قرن بیستم این زبان را «تُخاری» خوانده اند. یکی از اقوام وابسته به آنها بود که سلسله «کوشانیان» را بنیان گذاشت و دین بودایی را در این نواحی پراکند.
در حدود اواسط قرن پنجم میلادی، «هفتالیت » های (هیاطله در متون اسلامی) عنصر نژادی جدیدی در سرزمین سغد وارد کردند. شباهت نام هفتالیت، که در حقیقت نام فرمانروایان آن طایفه است. با نام سغدی هوتالیت (صورت جمع هفتالیک/ هوتاله) توجه دانشمندان را جلب کرده است. بدون شک هفتالیت ها آخرین موج مهاجران ایرانی تبار (یا هند و اروپایی تبار) بودند که از مرز چین و استپهای جنوبی سیبری به آسیای مرکزی گام نهادند. ماخذ چینی آنها را از اخلاف یوچی ها می دانند. به عقیده برخی دیگر، آنها از اقوام کوچ نشین ناحیه سین کیانگ بودند و طبق نظر دیگر، آنها از تبار ایرانیان کوه نشین بدخشان بودند. به هر حال این مهاجران به کمک مردم بومی سغد و نواحی اطراف آن حکومتی تشکیل دادند که تا مدتی در برابر کوشانیان مقاومت کرد. آنها توانستند در افغانستان بر کوشانیان چیره شوند و حتی یاد آنها را از خاطر مردم آن سامان ببرند.
در نیمه دوم قرن پنجم، هیاطله خطری بزرگ برای آرامش مرزهای شرقی امپراتوری ساسانی شدند. یک قرن بعد، حدود 560 م، انوشیروان با کمک ترکان، هیاطله را به کلی سرکوب کرد و جیحون، مرز ایران و سرزمین ترک نشین شد. از آن زمان سغد و کشورهای دیگر ماوراء النهر، لااقل از نظر نفوذ سیاسی، به دست اربابان جدید آسیای میانه افتاد و عنصر نژادی و زبانی تازه ای در صحنه تاریخ جلوه گری کرد.
آیا این وضعیت جدید سغدیان را از تکاپو نینداخت و بنیاهای فرهنگی و اقتصادی آنها را دگرگون نساخت؟
با توجه با آثار و مدارک موجود، می توانیم با اطمینان بگوییم که در این دوره شهرهای سغدی نشین به درجه ای از تمدن و شهر نشینی رسیده بودند که می توانستند استقلال خود را حفظ کنند. از طرف دیگر سغدیها در ترویج فرهنگ، هنر، خط و آیینهای خود بین اقوام ترک نقش بنیادی ایفا کردند. همچنین بازرگانان سغدی که از قرون پیش تجارت ابریشم را در انحصار خود گرفته بودند، از قدرت سلاطین جدید به نفع خود سود جستند. در این دوره است که سغدیها یک امپراتوری بازرگانی بین چین، ایران و روم برپا کردند که موقعیت بسیار برجسته ای در آسیای میانه داشت؛ امپراتوری که پایتختی چون سمرقند داشت، اما حکومت مرکزی سیاسی- مذهبی در آن نبود. به نظر می رسد که زبان نوشتاری ترکان غربی (همانند ترکان شرقی) در قرن ششم میلادی زبان سغدی بود و ترکان در ابتدای حکومت خود از این زبان استفاده می کردند. می دانیم که سغدیها در میان ترکان شرقی در نفوذ فرهنگی عمیق داشتند. کهن ترین کتیبه سغدی که در زمان حکومت ترکان شرقی در مغولستان پیدا شده و معروف به «کتیبه بوگوت» است، مضمون بودایی دارد و مراجع چینی به وجود مهاجر نشینی سغدی در میان ترکان مغولستان همین زمان اشاره می کنند. تصور می رود که زبان دیپلماسی و رسمی ترکان شرقی زبان سغدی بود.
به این ترتیب باید رد پای مذهبی سغدیان را در میان آنها جستجو کرد؛ چون قبلاً گفتید که سغدیها سوای تجارت، در تبلیغ دین هم بسیار فعال بودند.
بله؛ در سال 762 م پس از آنکه ترکان اویغوری شهر لویانگ چین را غارت کردند و مدتی در آنجا ماندند، فرمانروای آنهابا سغدیان مانوی که در آن شهر بودند و از سال 694 م دین مانی را در چین رواج دادند، آشنا شد و به دین مانی گروید. او پس از بازگشت به وطن، چند روحانی مانوی را به پایتخت خویش - اردوبالیق- برد. کتیبه ای متعلق به یک قرن بعد از این واقعه که در مغولستان شمالی کشف شده، به سه زبان سغدی، اویغوری و چینی است و سند تاریخی گرایش ترکان به دین مانی است. در این زمان سغدیها در اتخاذ خط برای نوشتن زبان اویغوری به آنها کمک کردند و بعدها خط سغدی با اشتباه به نام یغوری شناخته شد. ماخذ چینی نیمه اول قرن هفتم به وجود مهاجر نشین های سغدی در ایجو (هامی)، جنوب صحرای لوب نر، گواهی می دهند.شاید علاقه سغدیان به بازرگانی و دلبستگی آنها به سازش و انعطاف دین، انگیزه ای برای نگه داشتن ثبات و امنیت راه ابریشم باشد. از یاد نباید ببریم که سغدیان مردمان عامی و ناآگاه از جریان علمی و ادبی زمان خود نبودند. در متون چینی نام چند ستاره به زبان سغدی دیده می شود، و داستانهای جالب سغدیان نمودار تلاش آنها در آمیختن فرهنگ مردم آسیای میانه با فرهنگ ایرانی، یونانی و هندی است.
این موضع نشان دهنده پویایی زبان سغدی و توانمندی آن در بازگویی مطالب علمی، تجاری و مذهبی است. پرسشی که اینجا به ذهن می رسد، این است که اولاً این زبان تا کی دوام می آورد و ثانیا چرا خاموش شد؟
با توجه به مدارک بازمانده از سغدیان، همچون دست نوشته های کوه مغ ( شامل هفتاد و شش سند، چند کتیبه) و همچنین سفال نوشته ها و سکه هایی که در تاجیکستان و ازبکستان پیدا شده، و نیز آثار مکشوف در چین و سنگ نوشته های شمال پاکستان، می توانیم بگوییم که این زبان تا قرن دهم میلادی و بلکه شاید تا قرن سیزدهم میلادی در روستاهای سمرقند و بخارا زبانی زنده بود و عده ای به ای زبان سخن می گفتند. گفته های مقدسی در «احسن التقاسیم» و ابن حوقل در «صوره الارض» که : «سغدیان سمرقند و بخارا با وجود تفاوتهایی در کلامشان، زبان همدیگر را می فهمند»، گواه بر زنده بودن زبان سغدی تا آن دوره است. از طرف دیگر، نامه های سغدی مانوی بر رواج این زبان تا قرن دهم میلادی در نواحی تورفان چین شهادت می دهند.
اما در پاسخ به پرسش دوم همین قدر می توانم گفت که به نظر می رسد که قرن یازدهم میلادی به بعد، نفوذ زبان عربی و فارسی از طرفی و ترکی از طرف دیگر، سیر نابودی زبان سغدی را شتاب بخشیده باشد. تغییرات و تحولات سیاسی - دینی زمان باعث برجستگی و تقدم دو زبان اول شد. عربی زبان دینی و سپس زبان علمی دنیای اسلام شد و فارسی زبان فرمانداران که با تلاش شاعران و نویسندگان به ویژه در دوره سامانی زبان فراگیر مردم شد؛ اما سیل مهاجرت اقوام ترک بدان سامان مهمترین عامل نابودی زبان سغدی گردید...
به گونه ای که آن را به کلی از صحنه برانداخت!
به کلی که خیر، هنوز مردمی در دره رود زرافشان در تاجیکستان هستند که به سغدی سخن می گویند و زبان شناسان آن را «گویش یغنانی» نامیده اند؛ اما این گویش دور افتاده در یک ناحیه کوهستانی کجا و آن زبانی که قرنها واسطه انتقال فرهنگ بین شرق و غرب آسیا بود و از نظر تجاری زبان مسیر شرقی جاده ابریشم به شمار می رفت، کجا؟ زبانی که پلیو، دانشمند فرانسوی، آن را «زبان میانجی» راه ابریشم می داند! این احتمال را نباید از نظر دور کرد که اگر نخستین شاعران و نویسندگان فارسی زبان از گسترش فارسی پاسداری نمی کردند، فارسی هم مثل سغدی نابود می شد و زبان ما عربی یا ترکی می شد!
از این زبان چه آثاری به جا مانده است؟
آثار به جا مانده از زبان سغدی متنوع است و آنها را می توان به چند دسته پخش کرد: کتاب، کتیبه، نامه، سکه و نوشته های روی سفال؛ اینها نه به یک خط نوشته شده اند و نه نویسندگانشان یک مذهب داشته اند. یک متن، ترجمه دعایی زردشتی است که احتمال به اواخر دوران هخامنشی بر می گردد. بیشترین متون از آن مذهب بوداست که از کتابخانه ای در غارهای هزار بودای چین کشف شده است. متون مانوی زیادی هم به این زبان داریم که عمدتاً از صومعه ای نزدیک تورفان در چین به دست آمده است و شامل سرود، موعظه، خطابه، تاریخچه فعالیت مبلغان مانوی، تقویم و سالنامه، کتاب و داستان و واژه نامه می شود.
بعد از این باید به سراغ متون مسیحی برویم که باز با متنهای متنوعی روبرو می شویم. بخشهایی از تورات و انجیل، داستان پیامبران، کتاب مزامیر، سرودهای نیایش، زندگینامه قدیسان، روایت آبای کلیسا و...
کتیبه های مختلفی هم به زبان سغدی داریم؛ از جمله در خرابه های پنجیکند تاجیکستان، ویرانه های افراسیاب نزدیک سمرقند (در ازبکستان)، سمیراشه در قرقیزستان، کتیبه های بسیار مهمی در شمالی ترین نقطه مغولستان، کتیبه های لدخ در سر حدات کشمیر و نزدیک مرز تبت، و بزرگترین مجموعه کتیبه های سغدی در شمال پاکستان، دره علیای رود سند با حدود 600 سنگ نوشته. به جز اینها تعدادی نامه و استاد حکومتی داریم که شامل نامه های سیاسی، صورت حسابهای مالیاتی، عقدنامه، اسناد بایگانی اداری و اسناد حقوقی و قضایی و به طور کلی مدارک دیوانی می شود؛ به انضمام نوشته های روی ظروف سفالی که در فرغانه، مرو، ورخش (نزدیک بخارا) و چند جای دیگر به دست آمده و نیز سکه هایی که یک طرفش سغدی نوشته شده و طرف دیگرش یونانی.
صرف نظر از این موارد که بیشتر مذهبی یا سیاسی و تجاری هستند، آیا آثاری نیز در دست داریم که هنری باشند و عمدتاً به این مقوله مربوط باشد؟
اولاً که در میان همین متون هم با آثار هنری مواجه می شویم. شما حتماً می دانید که مانویهای به دلایل مذهبی، مروج هنر بودند؛ چون سعی می کردند که با ترسیم و تصویر، آموزه های خود را به مردم بفهمانند.ثانیاًسوای ظروف سفالی که قبلاً از نوشته های روی آن گفتیم، بشقابها و ظروف دیگر نقره ای داریم که به دست فلزکاران ماهر سمرقند تراشیده شده و در همین دوره است که دیوار نگاره های باشکوه، ثروت، هنردوستی، تجمل پرستی و علاقه وافر به تجلی اسطوره های باستانی را نه تنها در دربار شاه، بلکه در خانه های خصوصی اشرافی جلوه گر می سازد و نقش برجسته سغدیان را در حفظ هنر ایرانی آشکار می کند.
یکی از دیوارنگاره ها، که پهلوانی را در جنگ با اژدها و نبرد با دیوان نشان می دهد، خاطره «هفت خوان رستم» را تجسم می بخشد. دیوار نگاره دیگری داستان خرگوش و شیر «کلیله و دمنه» و تدبیر خرگوش برای به چاه افکندن شیررا به صورتی زنده جلوه گر می سازد. نقش دیگری که طرف توجه پژوهشگران قرار گرفته است، تابوت مرد جوانی را بر دوش دخترانی در حال سوگ نشان می دهد که احتمالاً یادبودی از «سوگ سیاوش» است: شاهزاده اساطیری که گنگ دژ را ساخت و در آن مرز و بوم خونش بی گناه بر زمین ریخت و نویسندگانی مانند نرشخی یاد سوگ او را در میان مردم بخارا تا اوایل دوران اسلامی زنده نگه داشته اند. در خرابه های شهر افراسیاب دیوار نگاره ای است که ورود هیات سفیران امیر چغانیان به سمرقند را حکایت می کند، همراه با کتیبه ای در کنار نقوش که بازگو کننده ی محتوای آن است.
این سبک هنری، به ویژه با توجه به نقاشیهای دیواری که توضیح دادید، چه ارتباطی با هنر تصویری در ایران مرکزی (ایران کنونی) دارد؟
دیوار نگاره های داستانی، نمایانگر هنری کاملاً خودجوش است که عناصر عامیانه آمیخته به خصیصه پهلوانی را منعکس می کند. رنگ محلی و عنصرهای وام گرفته از هنرهای ساسانی، یونانی، هندی و چینی در هم جذب شده اند و هنر اصیلی ارائه داده اند که بدیون تردید بر «مینیاتور ایرانی» تاثیر گذاشته است. عنصر قهرمانی - پهلوانی این نگاره ها تجلی جامعه ای است که با جامعه «اسطوره های شاهنامه»شباهت شگفت انگیزی دارد.
می توان تصور کرد که هنر تصویر پهلوان و نقاشی داستان قهرمانان، به دلیل اوضاع ملوک الطوایفی و عدم تمرکز جامعه در آن سوی جیحون، بعضی از عناصر پهلوان سالاری را که در ساخت آن نفوذی عمیق کرده بود، حفظ کرده؛ اما این عناصر درهنر«ایران ساسانی» به علت مرکزیت حکومت و شاه سالاری از بین رفته باشد. در نتیجه این پدیده است که دیوارنگاره های پنجیکند حماسه رستم را با آن همه نیرو و هیجان در قالب تصویر می آورد، و سوگ سیاوش - قهرمان مظلومیت حماسه های ایرانی - را پر از اشک و فریاد می کند. بی شک رستمی که هنرمند سغدی آن را بر دیوار پنجیکند در حال جنگ با دیوان و سوار بر رخش کشیده، همان رستمی است که در متون سغدی بازیافته و در غارهای هزار بودای چین توصیف شده است. احتمال دارد که داستان رستم از زمان اشکانیان که با سکاها رابطه نزدیک داشتند، تا زمان فردوسی، به صورت روایات شفاهی که توسط نقالان نسل اندر نسل خوانده می شده، وجود داشته و آفریننده شاهنامه آن را شنیده باشد. البته نبوغ فردوسی بود که رستم را با زبان زیبای فارسی در قالب تصویری چنین شگفت آور درآورده است. افزون بر اینها، نقش سغدیها در اشاعه هنر از ایران به چین و تکوین هنر اصیل آسیای میانه بر کسی پوشیده نیست.
آزادی سیاسی - دینی، اختلاط فرهنگی، ثروت مادی و پیشرفت اقتصادی، انگیزه ای برای تکوین هنر سغدی بود که گرچه جوانه ای از هنر ایرانی به شمار می رود، ولی از موج تاثیر هنر یونانی و هندی و اصالت محلی خود نیز بی نصیب نبود. در فاصله سقوط ساسانیان و فتح ماوراء النهر به دست اعراب، دولت شهرهای سغدی میراث فرهنگی ساسانیان را به دوش کشیدند.
موضوع مهمی که هنوز به آن نپرداخته ایم، کشف یا بازشناسی این زبان و کسانی است که در این مسیر کوشیدند و راه دستیابی ما به آثار پیشینیان را هموار کردند.
اگرچه دانشمند بزرگ ایران، ابوریحان بیرونی در حدود هزار و اندی سال پیش با ذکر نام روزها و ماهها و جشنهای سغدی، تلویحاً به این زبان اشاره کرده بود، اما در قرن بیستم است که زبان سغدی تولدی دوباره یافت. در سال 1904، یعنی چند سال بعد از اعزام نخستین هیات اکتشافی آلمان به آسیای مرکزی، یکی از محققان که مامور رسیدگی مدارک و نسخه های بازیافته از تورفان (واقع در ترکستان چین آن زمان و ایالت سین کیانگ امروز) شد، در میان آن گنجینه، قطعه کوچکی را متعلق به یک زبان ناشناخته ایرانی تشخیص داد. شواهد تاریخی و کشفیات بعدی معلوم کرد که آن زبان، زبان سغدی است. اکنون بیش از صد سال از آن واقعه می گذرد. طی این مدت مدارک بسیاری به زبان سغدی پیدا شد، خطش خوانده شد و متونش ترجمه گردید. بسیاری از این مدارک پس از کشف، رهسپار کتابخانه ها و موزه های بزرگ چهار شهر اروپا (پاریس، لندن، برلین و سنت پترزبورگ) شدند، و اما از دانشمندانی که در این مسیر تلاش کردند، نخست باید از ابوریحان یاد کنم که قدیمی ترین آنهاست و سر اورل استاین نخستین اروپایی بود که به راز کتابخانه نُه قرن پنهان شده «غارهای هزار بودا» پی برد و متون زیادی را به لندن برد. گوتیو پیشگام رمز گشایی متون سغدی پاریس بود. امیل بنونیست دانشمند دیگری فرانسوی - بیشتر متون سغدی مجموعه پاریس را ترجمه و منتشر کرد. همپنین باید از سیمز ویلیامز، هامیلتون، راگوزا، مولر، لنتز، هنینگ، ورنر زوندرمان، روزنبرگ، زالمان، مکنزی، هانزن، مارتین شوارتز، فریمان، لیوشیتس، بوگلیوبف، اسمیرنووا، هومباخ و... یاد کرد و تلاششان را برای شناسایی بخشهایی گمشده از فرهنگ و زبان ایران را گرامی داشت. نخستین گامها را مولر، بنونیست و هنینگ برداشتند و در پی آنها، گرشویچ، مکنزی، لیوشیتس و به ویژه زوندرمان، سیمز ویلیام و یوشیدا پژوهشهای آنها را تکمیل کردند.
شما نیز با تالیف فرهنگ سغدی که 20 سال وقت صرفش کردید، گام بزرگی در این زمینه برداشتید. اجازه می دهید که در این زمینه هم بپرسیم؟
از دوران تحصیل در دانشگاههای پنسیلوانیا و کالیفرنیا (برکلی)، در کنار دروس دیگر، به فراگیری زبان سغدی پرداختیم. در دانشگاه تهران، گروه فرهنگ و زبانهای باستانی، یکی از درسهایم زبان سغدی بود. بیشترین متون سغدی نیز یکی به فرانسه و یکی به انگلیسی توسط دانشمندان غربی منتشر شده بود؛ اما هیچ کتاب فرهنگ یا واژه نامه سغدی وجود نداشت. این بود که ابتدا یک متن مهم سغدی را با شرح و تفسیر به فارسی ترجمه کردم. چند مقاله هم درباره ساخت صرفی اسم و نظام فعل این زبان نوشتم؛ اما کمبود یک فرهنگ در مطالعات سغدی محسوس بود.
گردآوری واژگان سغدی پراکنده در متون مختلف چند سالی طول کشید؛ متونی که یکی به فرانسه، یکی به انگلیسی، یکی به آلمانی و دیگری به روسی بود. تا فرهنگ سغدی به انتشار برسد، 20 سال سپری شد. از ویژگیهای «فرهنگ سغدی» به این موارد می توانم اشاره کنم: هر مدخل با شماره گذاری الفبایی حرف نویسی، آوانویسی و به دو زبان فارسی و انگلیسی ترجمه شده و در بیشتر مدخلها ویژگیهای دستوری و ریشه شناسی مدخل ذکر شده است. افزون بر مآخذ، ارجاع به مدخلهای وابسته چه از نظر املایی و چه دستوری داده شده است. دو نمایه فارسی و انگلیسی، مراجعه کننده را به مدخل های سغدی که حدود بیش از ده هزار واژه اند، راهنمایی می کند. در مقدمه فارسی و انگلیسی درباره تاریخ سغد، ادبیات و آثار زبان سغدی، چگونگی کشف آثار در قرن بیستم میلادی، محل نگهداری این آثار، خطوط مختلف متون سغدی همراه با نمودارها و همچنین دستگاه صوتی زبان سغدی، خواننده را با این زبان و تاریخش آشنا می کند.
به عنوان آخرین پرسش: آیا ما در زبان فارسی واژگانی داریم که ریشه سغدی داشته باشد؟
بله، در فارسی کهن به این موارد می توانم اشاره کنم: فرخار، غوک، چرخشت، چغز، پساک، کاس، ژغار، آشغده، آسغده، الفختن و واژگانی دیگر؛ اما در فارسی نو: آغاز، کشاورز، بت، نوک، ستیغ، زیور، نمونه و...
منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.