ابن سینا و زبان فارسی

شعر پارسی از آغاز قرن سوم هجری زبان دل ایرانی بوده و کتب و آثار چندی از این عهد به یادگار مانده است. علت تألیف کتب پارسی اول به واسطه توجه عامه مردم که مربوط به فرائض دین بود؛ دوم آن که غالب شاهان و امرا و ولات
جمعه، 27 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابن سینا و زبان فارسی
 ابن سینا و زبان فارسی

نویسنده: دکتر محمود نجم آبادی




 

شعر پارسی از آغاز قرن سوم هجری زبان دل ایرانی بوده و کتب و آثار چندی از این عهد به یادگار مانده است. علت تألیف کتب پارسی اول به واسطه توجه عامه مردم که مربوط به فرائض دین بود؛ دوم آن که غالب شاهان و امرا و ولات ایرانی از زبان عربی آگاهی کامل نداشتند و بیشتر مایل بودند که دانشمندان به زبان فارسی برای آنان کتاب بنویسند.
غیر از نکات بالا دلائل دیگر نیز وجود دارد که رغبت عامه آن چنان به زبان پارسی بود که در باب بسیار متعصب و بی اندازه کوشا و جاهد بودند و همین امر که علت العلل تألیف کتب و رواج ادب و لغت پارسی بوده باعث احیاء و رواج زبان پارسی شده، مضافاً بدان که ایرانیان، تا زبان را اصولاً مردمانی غیر از خود می دانستند، بنابراین گرایش به زبان اصلی و مادری برای ایرانیان امری بسیار طبیعی بود.
به هر حال ابن سینا وارث قریب یک قرن از چنین نهضتی بود و خود توانست بر این میراث اضافاتی بیاورد. در این نهضت علاوه بر ابن سینا دانشمند دیگر ایرانی ابوریحان بیرونی و یکی دو نفر طبیب دیگر ایرانی نیز سهمی به سزا داشته اند.
به موجب روایات و کتاب سرگذشت ابن سینا طی سه سال جمیع کتب موجود در لغت را مطالعه و کتابی به نام «لسان العرب» تصنیف کرد، که متأسفانه هنوز آن را مرتب نکرده بود که وفات یافت. بیان این مطلب از آن نظر است که نیرو و استعداد کم نظیر ابن سینا در علم لغت دانسته شود.
اینک به ذکر لغات و واژه هائی طبی و علمی که ابن سینا به پارسی برگردانده است (تعدادی از آن ها قبل از شیخ بوده منتهی شیخ برای اغلب آن ها معادل تهیه کرده است) می پردازیم:
آب دزد = آب دزدک؛ آخشیج = ضد؛ آرامش = سکون؛ آرمیدن = ساکن و بی حرکت بودن؛ آرمیده = ساکن؛ استواری = استحکام؛ آمیختن = اختلاط و امتزاج و ترکیب؛ آمیزش = ترکیب؛ آمیزش دیگرگونه = قسمی دیگر از مزاج؛ اندام = عضو؛ اندریابی = ادراک؛ اندر یافتن = ادراک کردن؛ اندر یافت = ادارک؛ اندریافته = مدرک؛ اندیشه = فکر(قوه اندیشنده = قوه متفکره)؛ باریک = دقیق؛ باز دارنده = مانع؛ بازگیر = مانع؛ بالش= نمو؛ بالش ده= منمیه( قوه بالش= قوه منمیه)؛ بخود کشیدن = جذب (قوه به خودکشی = قوه جاذبه) برابری آخشیج = تقابل اضداد؛ برسو = عالی و سمت فوقانی؛ بر شدن = صعود؛ برنایان = جوانان؛ بساوا = لامسه؛ بستناکی = انجماد؛ بسرباز زند = از سر گیرد، معاودت کند؛ بشتاب = به سرعت؛ بلغم چند = بلغم چه مقدار؛ بویا = شامه؛ بوشاسب = خواب، رویا؛ بهره بهره = کم کم، تدریجاً؛ به هم اندر شدن اجسام = تداخل؛ بیاساید = استراحت کند؛ بیرون آوردن = استخراج، استنباط؛ به یک زخم = به یک ضربت، یکدفعه؛ بی گسستگی = لاینقطع؛ بینائی = باصره؛ بالودن = صاف کردن؛ پالایش = تحلیل و تجزیه؛ پختن میوه = رسیدن میوه؛ پذیرا = قابل؛ پذیرفتن = قبول؛ پساوا = لامسه؛ پسر گر = مولد و موجد پسر؛ پهنا = عرض؛ پهن ناخن = عربض الاظفار؛ پیران = شیوخ؛ پیغوله = زاویه؛ پیوستگی = اتصال؛ پیوستن = اتصال، الحاق، ملحق کردن؛ پیوند= اتصال؛ پیوند از= متصل کننده، ربط دهنده؛ پیوند پذیر= قابل اتصال؛ پیوند پذیرفتن = قبول اتصال؛ تن = جسم، بدن، جسد، تنومند = جسمانی؛ تنومندی = جسمانیت؛ جان = نفس، روح (روح بخاری)؛ جان سخن گویا= نفس ناطقه؛ جانور گویا = حیوان ناطق؛ جای = مکان، حیز؛ جنبانی = قوه، حرکت؛ جنبش پذیر = قابل حرکت؛ جنبش پذیرفتن = قبول حرکت؛ جنبش پذیری = قابلیت حرکت؛ جنبنده = متحرک؛ جنبنده به خواست = متحرک بالاراده؛ جوان = شاب؛ چشا= ذائقه؛ چگونگی = کیفیت؛ چه چیزی = ماهیت؛ خایه = خصیه؛ خواست = اراده؛ خوشی = لذت؛ درازا= طول؛ درم سنگ= به وزن یک درم؛ دریابنده = ادراک کننده؛ دم زدن = نفس کشیدن؛ دور کردن زیان = دفع ضرر؛ دوزخمی = ذوالقرعتین؛ دیدار = رؤیت؛ دیداری = به مرئی، ظاهر؛ دیر جنب = بطی الحرکه؛ رگ = نبض؛ روان = نفس (=نفس ناطقه مردم)؛ روشن سرشتی = منورالفطره بودن؛ رهایش = دفع، خلاص؛ زایش = تولید؛ زایش ده= مولده؛ زبرسو = علوی (در برابر سفلی)؛ زفرزبرین = فک اعلی؛ زفرزیرین = فک اسفل؛ زود جنب = سریع الحرکه؛ زیانکار = مضر؛ ستبرا = ضخامت؛ سردی طبیعی = برودت طبیعی؛ سرشت = خلقت، طینت؛ ست زخم = سست قرحه، سست ضربه؛ شنوا = سامعه؛ علم آب = علم تفسره، علم بول؛ علم رگ= علم نبض؛ فروسو = تحت، جهت سفلی؛ فرو شدن = انحطاط، سقوط؛ فسردن = منجمد شدن؛ قوت اندریابا = قوه متصوره؛ قوت اندر یابنده = قوه مدرکه؛ قوه اندیشنده = قوه متفکره؛ قوت بالش ده = قوه منمیه؛ قوت جنبای و قوت جنبش = قوه محرکه، قوه حرکت؛ قوت داننده = قوه عاقله؛ قوت زایش ده = قوه مولده؛ قوه صورتگر= قوه مصوره؛ قوت کنا = قوه محرکه، قوه فاعله؛ قوه یادداشت = حافظه، ذاکره؛ کپه حجامان (به تشدید و تخفیف) = شاح و شیشه و کدوی خون گیران؛ کرانه = کنار، طرفه، حاشیه؛ کشیدن سودمند = جلب نفع؛ کناره های بیرونین = سطح خارجی؛ کوشاسب = خواب، رویا، احلام؛ کیفیت های بسودنی = کیفیات لمسی؛ گرمی طبیعی = حرارت طبیعی؛ گرمی ناطبیعی= حرارت غیر طبیعی؛ گسلیده= منقطع؛ گونه ها = اقسام؛ گوهر = جوهر؛ گوهر روبنده = جوهر نامی، نبات؛ گوهر شناسنده بحس = حیوان؛ مادگان = اناث؛ مانندگی = شباهت، تشبیه؛ مغاکا= عمق؛ مغاکی = گودی؛ میانگین = واسطه، متوسط؛ ناپذیرا = غیر قابل؛ ناپذیرائی = عدم قول؛ نادیداری = باطنی؛ نبض آهوئی = غزالی؛ بنض ار کی = منشاری؛ نبض افتاده = منخفض؛ نبض باریک = نبض دقیق؛ نبض بلند= مشرف، شاهق؛ نبض پر = ممتلی؛ نبض پهن = عریض؛ نبض تنگ= ضیق؛ نبض تهی = خالی؛ نبض تیز = سریع؛ نبض جوالدوزی = مسلی؛ نبض خرد = صغیر؛ نبض درنگی= بطئی؛ نبض دمادم = متواتر؛ نبض دم موشی = ذنب الفار؛ نبض ستبر = غلیظ؛ نبض سخت = صلب؛ نبض سرد= بارد؛ نبض گرم = حار؛ نبض گسسته = متفاوت؛ نبض لرزنده = نبض متشنج؛ نبض مورچگی = نملی؛ نبض نرم = لین؛ نبض هموار = مستوفی؛ نران = ذکور؛ نهاد= وضع و هیئت؛ نهادن = فرض کردن؛ وراسان = نه بر یک طرز و یک روش بلکه به طرزها و روش های مختلف؛ هر چون که بود = کیف ماکان؛ همسایگی جسمی جسم دیگر را = مجاورت دو جسم؛ هموار = مسطح؛ همواری = مسطح بودن؛ یادداشتن = حفظ ، به خاطر داشتن؛ یکسان = یک طرز و یک روش.
به طور خلاصه با ملاحظه واژه های مذکور در بالا چنین نتیجه گرفته می شود که اولاً ابن سینا شخصاً لغت سازی کرده که بعضی از آن ها از پیشینان و اغلب آنها از خود اوست و به اضافه به اصطلاحات زبان عربی نیز خدمت کرده است و ثانیاً در آثار فارسی شیخ چنان که از دانش نامه علائی بر می آید تعدادی لغات قبل از شیخ و زمان وی متداول بوده و شیخ آن ها را طبق عادت در آثار خود آورده ثالثاً لغاتی که در میان دانشمندان و شعراء متداول بوده شیخ و بیرونی آن ها را آورده اند رابعاً لغات و ترکیباتی که ابن سینا مستقلاً آن ها را برای نخستین بار در آثار خود آورده، در کتاب های مؤلفان سابق دیده نشده است.
آقای دکتر محمد معین در باره تعداد لغات پارسی و اصطلاحات برجسته یا مرکب از تازی و پارسی دانش نامه ضمن خطابه ای در جشن هزاره شیخ اشاره کرده است: در منطق 214، در طبیعی 201، در الهی 474 که جمعاً 889 کلمه است و طبق نظر آقای سید محمد مشکوه مصحح رساله رگ شناسی 150 لغت و ترکیب قابل توجه دارد که جمعاً 1039 است. (برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مجلد دوم جشن نامه ابن سینا).
منبع :نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم 1375.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط