دوران حکومت ناصرالدین شاه، دوران رونق یهودیان بود. محله معروف به «عودلاجان» اساساً به «محله کلیمیها» معروف شده بود. در این دوره، کلیمیان عمدتاً صاحب بانک، تجارتخانه، نیمچه و مغازههای لوکس فروشی و عتیقهفروشی بودند و افراد متوسطشان نیز به کارهایی چون دلالی، شراب کشی و جراحی اشتغال داشتند. در میان قوم مزبور شمار مردان علم و صنعت اندک و در عوض علاقة اکثریت افراد آن به مادیات، از تمایل دیگر طبقات و اقشار اجتماعی تهران در این زمینه بیشتر بود. وضع لباس و ظاهر افراد کلیمی ـ اعم از زن و مرد و کودک ـ وسیلة خوبی برای شناسائی آنان بود. دلالان کلیمی از پاره کفش و جامة ژنده گرفته تا نفیس ترین عتیقهها و گرانبهاترین کتابهای خطی را خریداری کرده متقابلاً آنها را به مشتریان گوناگون و از جمله بیگانگان و کارگزاران ایشان ـ که معمولاً در لباسها و هیأتهای مختلف در تهران بسر میبردند میفروختند.
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، محمد علی شاه و حتی احمد شاه، کلیمیان فرشهای زربافت کاشان، زریهای معروف به شاه عباسی، سر ستونهای بنای استخر، کتابهایی چون گلستان خط درویش و مثنوی خط نیریزی، مرقع خط میرعماد و حتی یک صحیفة نقاشی و سنگ شیر همدان و اشیاء زیر خاکی باستانی را از کشور خارج کرده با بهای کم در اختیار موزههای جهان قرار دادند.
میگویند پس از سفر ناصرالدین شاه به لندن و ملاقات «راچفیلد» بانکدار و سرمایه دار نامی یهودی انگلیسی با وی، نفوذ سیاسی و اقتصادی کلیمیان ایران و به ویژه یهودیان تهران رو به فزونی نهاد. از آن پس یهودیان از چسباندن وصلة رنگین بر روی جامة خویش ـ که صرفاً به منظور تمیز آنان از اعضاء و پیروان سایر فرقهها و مذاهب صورت میگرفت ـ به کلی معاف شدند و شاه نیز از لحاظ «پلیس خفیه» و «خبرچین» ـ به ویژه در تهران ـ بی نیاز گشت.
محلةکیمیان دارای خانههای گود و کوچههای تنگ و تاریک و سقف دار بود. ساکنان آن محله اساساً از دیگر مردم تهران آگاهتر بودند و گزینش پیشههائی چون دلالی، آرخالق فروشی، جراحی و نظایر آنها در واقع دسترسی به اطلاعات لازم و منافع سرشار بود.
در تهران «کله گندهها» یعنی «اکابر و اعیان» با یهودیان سر و سر داشتند. این طبقه به وسیلة دلالههای یهودی در مورد زنان شوهر مردة ثروتمند و حتی دختران زیباروی تحقیق و بررسی کرده، بر اساس همین تحقیقات به خواستگاری آنان میرفتند.
ناصرالدین شاه از بذل لطف و محبت نسبت به کلیمیان دریغ نداشت، چنانکه دیری نپائید که معدودی کلیمی به نام «جدید الاسلام» در سلک وزرا و اجزای حکومت درآمدند و حتی دارای لقب و تیول و یا مستمری بگیر شدند. این «جدید الاسلام»ها در میان عوام الناس عوامل و «ایادی» فراوانی داشتند و از طریق همین عوامل «اخبار داخله» را به دست آورده به گوش شاه میرسانیدند. اگر روزی شاه به کامران میرزا نایب السلطنه حاکم تهران «تغیر» میکرد، یا دستور میداد که به امین حضور «پس گردنی» بزنند، یا به یکی از صدراعظمها «قهوة قجری» خورانیده میشد و یا ناگهان یک دختر زیبای روستائی به اندرون شاه راه مییافت، همة آنها زیر سر کلیمیان و نتیجة خدماتی بود که آنان به شاه عرضه میکردند؛ سرکردگان این دلالان و دلالهها و خفیفه نگارانَ، دارای لقبهائی چون حکیم باشی، زرگرباشی، مذهب باشی، تاجرباشی و یا... الاطباء بودند.
تنی چند از شاهزادگان و حتی اعضای دیگر گروههای اجتماعی در اندرون یا «درب خانة» خویش زنان کلیمی «جدید الاسلام» داشتند. این زنان به توسط خویشاوندانشان با همکیشان باب مراوده باز میکردند و بوسیلة آنان اخبار و رویدادهای اندرون را به گوش شاه میرسانیدند، بیآنکه کسی از منبع خبرها آگاه شود. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزارضای کرمانی، امین الدوله تا مدتی شر حکیم باشیها، مذهب باشیها، زرگرباشیها و تاجرباشیها را از سر دربار کوتاه کرد.
منبع: تهران در آئینه زمان، مرتضی سیفی تفرشی، انتشارات اقبال، 1388، ص 156 تا 158
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، محمد علی شاه و حتی احمد شاه، کلیمیان فرشهای زربافت کاشان، زریهای معروف به شاه عباسی، سر ستونهای بنای استخر، کتابهایی چون گلستان خط درویش و مثنوی خط نیریزی، مرقع خط میرعماد و حتی یک صحیفة نقاشی و سنگ شیر همدان و اشیاء زیر خاکی باستانی را از کشور خارج کرده با بهای کم در اختیار موزههای جهان قرار دادند.
میگویند پس از سفر ناصرالدین شاه به لندن و ملاقات «راچفیلد» بانکدار و سرمایه دار نامی یهودی انگلیسی با وی، نفوذ سیاسی و اقتصادی کلیمیان ایران و به ویژه یهودیان تهران رو به فزونی نهاد. از آن پس یهودیان از چسباندن وصلة رنگین بر روی جامة خویش ـ که صرفاً به منظور تمیز آنان از اعضاء و پیروان سایر فرقهها و مذاهب صورت میگرفت ـ به کلی معاف شدند و شاه نیز از لحاظ «پلیس خفیه» و «خبرچین» ـ به ویژه در تهران ـ بی نیاز گشت.
محلةکیمیان دارای خانههای گود و کوچههای تنگ و تاریک و سقف دار بود. ساکنان آن محله اساساً از دیگر مردم تهران آگاهتر بودند و گزینش پیشههائی چون دلالی، آرخالق فروشی، جراحی و نظایر آنها در واقع دسترسی به اطلاعات لازم و منافع سرشار بود.
در تهران «کله گندهها» یعنی «اکابر و اعیان» با یهودیان سر و سر داشتند. این طبقه به وسیلة دلالههای یهودی در مورد زنان شوهر مردة ثروتمند و حتی دختران زیباروی تحقیق و بررسی کرده، بر اساس همین تحقیقات به خواستگاری آنان میرفتند.
ناصرالدین شاه از بذل لطف و محبت نسبت به کلیمیان دریغ نداشت، چنانکه دیری نپائید که معدودی کلیمی به نام «جدید الاسلام» در سلک وزرا و اجزای حکومت درآمدند و حتی دارای لقب و تیول و یا مستمری بگیر شدند. این «جدید الاسلام»ها در میان عوام الناس عوامل و «ایادی» فراوانی داشتند و از طریق همین عوامل «اخبار داخله» را به دست آورده به گوش شاه میرسانیدند. اگر روزی شاه به کامران میرزا نایب السلطنه حاکم تهران «تغیر» میکرد، یا دستور میداد که به امین حضور «پس گردنی» بزنند، یا به یکی از صدراعظمها «قهوة قجری» خورانیده میشد و یا ناگهان یک دختر زیبای روستائی به اندرون شاه راه مییافت، همة آنها زیر سر کلیمیان و نتیجة خدماتی بود که آنان به شاه عرضه میکردند؛ سرکردگان این دلالان و دلالهها و خفیفه نگارانَ، دارای لقبهائی چون حکیم باشی، زرگرباشی، مذهب باشی، تاجرباشی و یا... الاطباء بودند.
تنی چند از شاهزادگان و حتی اعضای دیگر گروههای اجتماعی در اندرون یا «درب خانة» خویش زنان کلیمی «جدید الاسلام» داشتند. این زنان به توسط خویشاوندانشان با همکیشان باب مراوده باز میکردند و بوسیلة آنان اخبار و رویدادهای اندرون را به گوش شاه میرسانیدند، بیآنکه کسی از منبع خبرها آگاه شود. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزارضای کرمانی، امین الدوله تا مدتی شر حکیم باشیها، مذهب باشیها، زرگرباشیها و تاجرباشیها را از سر دربار کوتاه کرد.
منبع: تهران در آئینه زمان، مرتضی سیفی تفرشی، انتشارات اقبال، 1388، ص 156 تا 158