اندر فوائد دوست یابی

« دوستی» یک مسأله عادی نیست، بلکه از مسائل ضروری زندگی انسان است و به نحوی از انحا با سرنوشت او ارتباط دارد. بعلاوه، دوستی یک مسأله خطیر و پراهمیت نیز هست. زیرا تأثیر دوست بر دوست ناگهانی و ملموس نیست تا براحتی
جمعه، 10 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندر فوائد دوست یابی
 اندر فوائد دوست یابی

نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر



 

1

« دوستی» یک مسأله عادی نیست، بلکه از مسائل ضروری زندگی انسان است و به نحوی از انحا با سرنوشت او ارتباط دارد. بعلاوه، دوستی یک مسأله خطیر و پراهمیت نیز هست. زیرا تأثیر دوست بر دوست ناگهانی و ملموس نیست تا براحتی بتوان درست را از نادرست آن باز شناخت، بلکه تأثیری تدریجی، اندک اندک و پنهان می باشد. امام علی(ع) می فرماید:« از همنشینی با پادشاهان و دنیاپرستان بپرهیزید که مجالست با آنها دین شما را از بین می برد و به دورویی و نفاق مبتلایتان می کند و این دردی است بی درمان و سنگدلی می آورد و فروتنی و خشوع را از شما سلب می کند. بر شما باد به دوستی و همنشینی با مردمان معمولی و همتای خود، زیرا کان جواهر را در میان همانان می یابید». لقمان نیز به فرزندش می گوید:« فرزندم! با دانشمندان مصاحبت کن و بدیشان نزدیک شو، با آنان همنشینی کن و در خانه هایشان به دیدارشان برو تا شاید همانند ایشان شوی، و در زمره آنان درآیی، با پارسایان و نیکان ایشان بنشین، چه بسا خداوند رحمتی شامل حال آنان کند و بدین ترتیب تو را نیز از آن نصیبی رسد. و اگر شایسته و پارسا بودی از مردمان بد و نادان دوری گزین، چه، ممکن است خداوند عذابی بر آنها نازل کند که تو نیز گرفتار آن شوی.»
به همین دلیل یعنی تأثیر تدریجی و پنهان دوستان کسانی که به سبب دوستیها منحرف می شوند، یا مدتها بعد به انحراف خود پی می برند و یا اصلاً متوجه آن نمی شوند. اینجاست که خطر در کمین نشسته است. زیرا انحرافی که شخص منحرف آن را احساس نکند از هر انحراف دیگری خطرناکتر است.
انسان گاه دردی را در نقطه ای از بدنش احساس می کند، و در پی درمان آن می رود، اما اگر بیماریی بدون درد باشد آنگاه اهمیتش بیشتر می شود چون جسم به تدریج ضعیف و فرسوده می شود تا آنجا که بکلی از بین می رود.
اگر این دو حقیقت مهم:1- قابلیت انسان برای تأثیرپذیری از جوّ‌ و محیطی که در آن قرار دارد بویژه تأثیرپذیری از دوستان. 2- نامرئی و تدریجی بودن تأثیر دوست بر دوست را مدّنظر قرار دهیم به اهمیت« دوستی » در زندگی انسان، جامعه و ضرورت اهتمام بدان از سوی افراد و جوامع پی می بریم.

2

دوستی مسأله انتخاب و گزینش است. نباید دوستان را بطور تصادفی برگزید گرچه بسیاری از مردم چنین رفتار می کنند. یعنی به دلیل آن که در جایی معین متولد می شوند و به حکم موقعیت جغرافیایی با گروهی از مردم دوست می شوند. البته تصادف گاه در بعضی موارد خوب است اما بیشتر وقتها چنین نیست. از این رو انسان باید، بیش از آن که تصادف براساس معیارهایی نادرست دوستانی برایش انتخاب کند، خود براساس معیارهای درست دوستانش را برگزیند. پیامبرخدا(ص) می فرماید:« انسان بر دین دوست خویش است، پس بنگرید که با که دوستی می ورزید». امام حسن(ع) نیز می فرماید:« تا جایگاه آمد و شد فردی را نشناسی با او برادری مکن. اما چون کاملاً او را آزمودی و معاشرت و همنشینی وی را پسندیدی با او برادری کن بر گذشت از لغزش و یاری رساندن در سختی». امام علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می فرماید:
«فرزندم.. نخست دوست آنگاه راه». این سخن امام تأکیدی است بر این نکته که در هر کاری.. از جمله مسافرت پیش از هر چیز باید در جستجوی دوست خوب برآمد. اگر قصد مسافرت داری قبل از هر اقدامی این سؤال را از خود بکن:« دوست من در این سفر کیست؟» و کار را به تصادف وامگذار که بسا ممکن است به زیان تو تمام شود.
گاه آدمی تنها بعد از گذشت مدتها پی می برد که دوستش منتخب تصادف است و « همنشین بد». به همین سبب قرآن کریم انسان را از افتادن در دام « همنشینان بد» برحذر داشته است ‌آنجا که می فرماید:« هرکس از یاد خدای رحمان روی گرداند شیطانی بر او می گماریم که همواره همنشینش باشد.»(1) و باز از زبان کسی که از دام همنشین بد رهایی یافته و به بهشت درآمده است می فرماید:«یکی از آنها گوید: مرا همنشینی بود، که می گفت: آیا تو از آنها هستی که تصدیق می کنند؟ آیا آنگاه که مردیم و خاک و استخوان شدیم کیفرمان می دهند؟ گوید: می توانید از بالا بنگرید؟ از بالا بنگرد و او را در میان آتش دوزخ ببیند، گویدش: به خدا سوگند نزدیک بود که مرا به هلاکت افکنی و اگر موهبت پروردگارم نبود من نیز همراه تو می بودم.»(2)
در جای دیگر می فرماید:« و برایشان همدمانی گماردیم و حال و آینده را در نظرشان بیاراستند و بر آنها نیز همانند پیشینیانشان از جن و انس عذاب مقرر شد، زیرا زیانکار بودند.»(3)

3

بعضی افراد برای خود دوستی برنمی گزینند و در زندگی تنهایی را بر دوستی با مردم ترجیح می دهند، این عده گاه نیز بر خود می بالند که دوستی ندارند.
برعکس این افراد، عده ای دیگر هستند که عمل دوستی را یک «سرگرمی» تلقی می کنند و بدون حساب و کتاب و بی آن که میان دوستانشان جهتی واحد و هدفی مشترک باشد، به انتخاب دوست می پردازند.
هر دو روش خطاست.
نه درست است که انسان بی حساب و کتاب دوست برگزیند و نه رواست که تنها و بریده از مردم به سر برد. زیرا عزلت و تنهایی حالتی حیوانی است و کناره گیری انسان از همنوعان خود بدور از اصول اسلام است. اگر افراد خوب یافت شوند باید آنها را به دوستی برگزید و اگر جز مردمان بد و ناباب یافت نشوند گرچه نباید در مواضع نادرستی که دارند با آنها همراهی داشت اما باید به عنوان یک انسان و بشر با آنان و در میانشان به سر برد. این است معنای حدیث شریف که می فرماید: « در میان مردم باش و با آنان مباش.» در حدیث شریف نبوی آمده است:« بهترین شما نیک خوترین شماست. آن که با مردم انس می گیرد و مردم نیز با او الفت می یابند.»
آری... اسلام به اجتماع با مردم و دوستی با آنان فرا می خواند منتها خواهان آن است که این کار به گونه ای درست و در چهارچوبی مناسب انجام پذیرد.
همان طور که صحیح نیست انسان ماشین یا خانه نداشته باشد، اما باید آنها را از راه حلال به دست آورد همین طور هم درست نیست که انسان دوستانی نداشته باشد منتها باید گزینش آنها مناسب و با اندیشه همراه باشد نه کورکورانه. از این رو سخن بعضی که می گویند: « فلانی خواست مرا به دوستی خود بکشاند اما من از او گریختم، درست نیست... زیرا مؤمن همچنان که دوستانی را به سوی خود می کشاند به سوی آنان نیز کشیده می شود.»
بنابراین، مؤمن با مردم دوستی و الفت می ورزد، با آنان دمخور می شود و در میانشان زندگی می کند. مؤمن با مردم انس می گیرد و مردم نیز با او مأنوس می شوند و کسی که چنین نباشد خیری در او نیست. مؤمن این گونه است، زیرا بعد اجتماعی در انسان مهمترین بعدی است که خداوند به خاطر آن وی را آفریده است. پیامبرخدا(ص) می فرماید:« مؤمن به واسطه برادرش آرام می یابد همچنان که تشنه به واسطه آب خنک»(4). و امام صادق(ع) می فرماید:« هرچیزی به چیزی آرام می گیرد و مؤمن به برادر مؤمن خویش آرامش می یابد، همچنان که پرنده به پرنده»(5). در حدیثی دیگر نیز آمده است:« دوستی و مهربانی مؤمن با مؤمن از برترین شاخه های ایمان است.»(6) چنانچه ایمان دارای شعب و شاخه های بسیار از جمله شاخه عبادات باشد براساس این حدیث« محبت و دوستی» از همه آنها برتر است.
در لزوم و ضرورت دوستی همین بس که خدای متعال حضرت ابراهیم را به عنوان دوست خود برگزید. قرآن کریم می فرماید:« خداوند ابراهیم را به دوستی خود برگزید.»(7)

4

در اینجا این پرسش مطرح می شود که: اگر در دوستی وجود شالوده ای که موجب پیوند دو دوست شود لازم است، این شالوده کدام است؟
پاسخ: دوستی برای خدا. حدیث شریف می فرماید: « هان! کسی که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمنی ورزد و برای خدا ببخشد و برای خدا از بخشیدن خودداری کند، از دوستان خالص و برگزیده خداست».(8) پیامبرخدا(ص) می فرماید: « اگر انسان مسلمان را برادری باشد که در راه خدا از او استفاده برد بالاترین فایده را بعد از فایده اسلام برده است.»(9)
امام علی(ع) نیز می فرماید: بهترین برادر کسی است که دوستی و مودتش در راه خدا باشد.»(10)
و باز می فرماید: « برادری به خاطر خدا محبت را خالص می گرداند.»(11) همچنین می فرماید:« برادران دینی به مودت و دوستی ورزیدن نزدیکترند.»(12)
بدین ترتیب، دوستی در اسلام نه برای « مصالح و منافع» که به خاطر « عقیده» است. انسان مسلمان هنگامی که برای خدا دوستی ورزد و به خاطر خدا دشمنی کند به وجدانی در میان امت خویش تبدیل می شود و دوستی اش پاک و بی آلایش می گردد و تغییر و تبدل منافع آن را دگرگون نمی سازد. امام علی(ع) می فرماید:« با مردم چنان آمیزش کنید که اگر زنده باشید مشتاق شما باشند و اگر مردید برایتان اشک بریزند.»(13) پیامبر خدا(ص) نیز می فرماید: « محبوبترین شما نزد خداوند کسانی هستند که الفت گیرند و با آنان الفت گرفته شود و مبغوض ترین شما در برابر خداوند آنانند که سخن چینی کنند و میان برادران تفرقه و جدایی افکنند.»(14)
در بعضی احادیث آمده است که اگر دو دوست به دلایل شخصی یا سودجویانه از یکدیگر جدا شوند و این جدایی بیش از سه روز به طول انجامد خداوند عبادت آن یکی را که سبب این کینه و جدایی شده است نمی پذیرد... زیرا عبادتی که انسان را از عمل زشت تفرقه باز ندارد عبادتی بی محتواست و مقبول درگاه احدیت نیست.
علاوه بر اینها، بیشتر خطابهای قرآن کریم به صورت جمع می آید نه مفرد. مثلاً در نماز، نمازگزار پروردگار خویش را به صیغه جمع مورد خطاب قرار می دهد،‌ برای خود به صیغه جمع دعا می کند و در صیغه جمع به خدا پناه می برد، آنجا که می گوید:« تو را می پرستیم و از تو یاری می جوییم. ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که ایشان را نعمت داده ای نه خشم گرفتگان بر آنها و نه گمراهان».(15)
مجموع این مطالب، روی آوردن به زندگی اجتماعی و دوری از عزلت و گوشه گیری را به انسان مسلمان القا می کند.
به همین دلیل نیز اگر مسلمانی در سرزمین کفر( دارالکفر) چنان جوّ اجتماعیی که بتواند در آن از دین و روابط اسلامی خود محافظت کند، نیابد از نقطه نظر اسلام لازم است که آنجا را به طرف سرزمین اسلام(دارالاسلام) ترک گوید، زیرا ملازمت و مصاحبت با دوستانی کافر درست مانند ایجاد تفرقه و جدایی میان برادران مسلمان شرعاً حرام است و کسی که چنین کند مبغوض ترین فرد نزد خداوند خواهد بود.
آری.. به فرموده امام علی(ع) :« دیدار برادران غنیمتی هنگفت است هرچند اندک باشند هر انسانی که با برادران تماس نداشته باشد انسانی درمانده و ناتوان است.» امام علی(ع) در این باره می فرماید:« ناتوان ترین مردم کسی است که از به دست آوردن برادران ناتوان باشد و ناتوان تر از او کسی است که برادران و دوستان خود را از دست بدهد.» (16)
بر این اساس، ناتوان آن نیست که از به دست آوردن مال یا داشتن فرزند ناتوان باشد، بلکه درمانده کسی است که با داشتن اندیشه و عاطفه و برخورداری از وسایل دوست یابی چنین کاری را نکند و تنها زندگی کند و در تنهایی جان بسپارد. و درمانده و بیچاره تر از او کسی است که دوستانی را بیابد اما یکی پس از دیگری آنها را از دست دهد.

5

آدمی تا تنها زندگی کند تنها می ماند اما چون دوست بگیرد « جمعیت» می شود. این است معنای سخن امام علی(ع) آنجا که می فرماید: « انسان به سبب برادران خویش بسیار است.» هر اندازه دوستان و برادرانش بیشتر باشند او بیشتر است. کسی که در اطراف خود دوستانی داشته باشد به بیش از یک انسان تبدیل می شود. به همین دلیل است که درباره دوستان او گفته می شود: آنها از گروه و دسته فلانی هستند.. بدین ترتیب یک انسان واحد با داشتن دوستان به صورت یک جماعت و گروه درمی آید.
از سوی دیگر، آدمی تا تنهاست یک زندگی دارد اما چون دوستانی برای خویش برگزیند دارای چندین حیات می شود. مثلاً وقتی تنها نشسته ای و چای می نوشی لذت چای را یک بار می چشی ولی زمانی که عده ای از دوستان را به نوشیدن چای دعوت می کنی با هر جرعه ای که آنان می نوشند لذتی خاص در خود احساس می کنی و بدین ترتیب نه یک لذت که لذتها در تو به وجود می آیند.
این همه از آن روست که زندگی حقیقی زیستن با مردم و شریک بودن در لذتها و شادیهای آنان است. بزرگترین مجازات برای انسان زندان انفرادی است، زیرا از جمعیت دور نگه داشته می شود. اسیر در سلول انفرادی آن قدر که از دوری دوستان در رنج است از ممنوعیت خوردن و آشامیدن و یا حتی مواجه شدن با اهانت و شکنجه رنج نمی برد. در شعری منسوب به امام علی(ع)‌آمده است:
می گویند مرگ بر جوان سخت است
به خدا سوگند که از دست دادن دوستان سخت تر است
از دیرباز نیز گفته اند:« هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار». زیرا یک دشمن هرچند کوچک باشد می تواند به زندگی انسان خاتمه دهد در حالی که هزار دوست هم کم است.
آدمی باید در هر دلی و هر شهری و هر روستایی جایی برای خود باز کند. شاید بگویید دوست زیاد به چه کار ما می آید؟ جز این که مزاحم اوقات ما می شوند؟ جواب این است که اگر دوستان خود را خوب و براساس معیارهای درست انتخاب کنیم هیچ وقت برای امور ناچیز و بیهوده اوقات ما را نمی گیرند.. بنابراین دوستان زیاد نه تنها زیانبار نیستند بلکه مفید هم هستند. شاعر می گوید:

تا می توانی بر شمار دوستانت بیفزای
زیرا هرگاه کمک بخواهی آنان گنجند و پشتیبان
هرگز هزار دوست و رفیق زیاد نیست اما یک دشمن بسیار است
فرض کنیم هر دوست خوب برابر با یک دینار باشد در این صورت آیا زیادی دوستان زیانمند است یا سودآور؟ دوستان گنجهای زندگی اند. پس بر شمار این گنجها بیفزاییم.

6

دوستان علاوه بر این که در زندگی مایه لذت و شادی و خوشبختی اند پله های پیشرفت و موفقیت آدمی نیز هستند. در حدیث شریف آمده است: « کسی که به افزودن برادران و دوستان راغب نباشد، به شکست و خواری گرفتار آید.»(17)
خداوند سرشت انسان را بر نیاز به برادر همنوعش رقم زده است. بنابراین مادام که هریک از ما به کمک دیگری نیازمند است آیا زیادی یاران و کمک کاران بی فایده است؟
هرگاه به شهری مسافرت کردید و برای مدتی کوتاه قصد ماندن در آن را داشتید اگر می توانید دوستی برای خود انتخاب کنید، در این راه کوتاهی نورزید. نگو در شهری که مدت کوتاهی قصد ماندن دارم دوست برای چه می خواهم، زیرا ممکن است- ولو بعد از چندی- در آنجا به کمک احتیاج پیدا کنی.. چون گاه با مشکلی مواجه می شوی و لازم است کسی مشکلت را حل کند. دست کم چنین دوستی در معرفی شهر به تو و لذت بردن از دیدنیهای آن تو را یاری می رساند.
یکی از برادران داستانی از مسافرت خود به یکی از شهرهای تحت حاکمیت طاغوت برایم نقل می کرد. او که از سوی نیروهای حکومتی این شهر تحت تعقیب بود می گفت:« بطور ناشناس وارد این شهر شدم، قبلاً‌ صاحب خانه ای کلید منزلش را برای سکونت به من داده بود. به طرف آن منزل رفتم و شروع به باز کردن در کردم اما معلوم شد که کلید خانه ای دیگر را اشتباهی به من داده است. در حالی که سعی می کردم در را باز کنم همسایه ها به من مشکوک شدند و فکر کردند دزد هستم، لذا پلیس را خبر کردند، آنان بسرعت مرا محاصره کردند و کشان کشان به طرف مرکز پلیس می بردند. چون تحت تعقیب عمال حکومت آنجا بودم از این که مبادا مرا شناسایی و دستگیر کنند و احتمالاً- اگر می شناختندم- محکوم به اعدام شوم هراسان شدم. در همین حال دوستی که قبلاً با او آشنایی پیدا کرده بودم از کنار ما می گذشت. با دیدن من سلام کرد و شروع به دفاع از من و دفع اتهام سرقت کرد و گفت: او مردی راستگو و امین است، من او را کاملاً می شناسم. با اطلاع و اجازه صاحب خانه به اینجا آمده است اما صاحب خانه کلید منزلش را اشتباهی به او داده است پلیس سخنان او را پذیرفت و مرا رها کرد. اگر آشنایی این دوست و دفاع او از من نبود مسلماً امروز اثری از من وجود نداشت.»
آری! دوستان اینچنین در هنگام گرفتاریها، درهای نجات را به سوی آدمی می گشایند و در حل مشکلات و رفع سختیها یاری می رسانند.
برای این که روشن شود چگونه دوستان نردبان ترقی و پیشرفت هستند در اینجا ماجرای « جیم وارلی» که موفقیت « فرانکلین روزولت» در رسیدن به ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا را به او نسبت می دهند، نقل می کنیم.
جیم وارلی توانایی قابل ملاحظه ای در دوستی داشت و از آن به نفع روزولت استفاده کرد. چند ماه پیش از آن که روزولت تبلیغات انتخابی خود را آغاز کند، جیم وارلی شروع کرد به نوشتن روزانه صدها نامه به اشخاصی که در اطراف و اکناف ایالات متحده می شناخت آنگاه خود سوار قطار شد و مسافرتی نوزده روزه را به اطراف ایالات متحده آغاز کرد و طی این مدت دوازده هزار میل راه پیمود. به هر شهری که وارد می شد با دوستان و آشنایان خود بر سر میز صبحانه یا ناهار و یا شام ملاقات می کرد. زمانی را با آنان می گذراند و درودهای قلبی و خالصانه خود را به آنان ابلاغ می کرد، آنگاه آنها را ترک می گفت و به سفر خویش ادامه می داد. در پی مراجعت از سفر، از هر شهری که دیدار کرده بود یک نفر را انتخاب کرد و از او خواست تا لیست اسامی تمامی کسانی را که با آنها ملاقات و گفتگو کرده است برایش تهیه کند. این لیستها شامل هزاران نام بود و هریک از آنها خاطره دوستانه ای از ‌« جیم وارلی» به یاد داشتند که طی آن از ایشان خواستار انتخاب روزولت به ریاست جمهوری شده بود. همین کار ساده عملاً بزرگترین تأثیر را در رسیدن او به ریاست جمهوری گذاشت.
آری... اینچنین دوستان نردبان پیشرفت و ترقی انسان می شوند.

7

امام صادق(ع) می فرماید:«بر شمار دوستان خویش بیفزایید که در دنیا و آخرت سودمندند، در دنیا از آن جهت سودمندند که نیازهای شما را برآورده می کنند و اما در آخرت چون دوزخیان می گویند: اکنون ما را نه شفیعی است و نه دوستی مهربان که از ما حمایت کند.»
بعضی از ما گاه می پرسند:« از دوستان چه سودی حاصل ما می شود؟ آیا از قِبَل آنها به ثروتی هنگفت خواهیم رسید؟»
جواب این است که : چه کسی گفته است رسیدن به ثروتی هنگفت منتهای نیاز انسان است؟! شاید سوزنی کوچک یا کتابی کم حجم یا یک شماره تلفن، و یا جرعه ای آب- در هنگام نیاز- به مراتب مهمتر و با ارزشتر از آن ثروت هنگفت باشد. آیا دوستانت در برآوردن این نیازهای ساده تو تردید خواهند کرد؟
بنابراین، دوستان در دنیا سودمندند چون نیازهای ما را برآورده می کنند. و در آخرت مفیدند، زیرا شفیع و واسطه ما نزد پروردگار هستند. از همین روست که دوزخیان از نداشتن دوست زبان به شکوه می گشایند و می گویند:« اکنون ما را نه شفاعت کننده ای است و نه دوستی مهربان که از ما حمایت کند.»(18)
دوستان در رستاخیز از دوستان خویش شفاعت می کنند.. اگر فردی در دنیا چهل دوست مؤمن داشته باشد آیا سخن اینان در رستاخیز او را سود نمی بخشد یا دست کم حساب او را سبک نمی گرداند؟»
در روایات آمده است که در زمان موسی(ع) مردی گنهکار مُرد اما مردم از گناهان او بی خبر بودند و فقط خدایش می دانست و بس. در هنگام خاک سپاری اش چهل مؤمن گواهی دادند که از او جز خوبی چیزی نمی دانند. پس، خدای تعالی فرمود:« اکنون که این عده به بی گناهی او شهادت دادند من نیز از هر آنچه بدی که از او دیده ام چشم پوشیدم.» به همین علت بعضی مؤمنان عادت داشتند که از چهل مؤمن می خواستند تا بر کفن آنان امضا کنند که از آنها جز خوبی و نیکی ندیده اند.
بر جنازه مؤمن، نمازگزاران این دعا را می خوانند:« خدایا ما از او جز خوبی نمی دانیم و تو به احوال او از ما داناتری. خدایا اگر نیکوکار بود بر نیکیهایش بیفزای و اگر گنهکار بود از او درگذر و با کسی که دوستش می داشت محشور فرما». این شهادت در وقت حسابرسی به حال میت سودمند می افتد و مؤاخذه او را سبک می کند.
حال، اگر دوستانی برای خود نداشته باشی چه کسی هنگام مرگ این شهادت را برای تو خواهد داد؟ و اگر هم اکنون شفیعانی برای خود به دست نیاوری چه کسی در رستاخیز شفاعت تو را خواهد کرد؟

8

دوستی علاوه بر این که در دنیا به انسان فایده می رساند یک مسأله دینی و در پیوند با آن است و چه بسا که انسان به سبب ترک آن در رستاخیز مورد عتاب و سرزنش قرار گیرد. پیامبرخدا(ص) می فرماید:« هیچ بنده ای برای خدا و در راه او برادری به دست نیاورد مگر آن که خداوند درجه ای در بهشت برای او قرار داده»(19). براین اساس، دوستی نیاز روحی و معنوی انسان است و خداوند آن را عبادت به شمار آورده و پاداش به دست آوردن هر دوستی را درجه ای در بهشت قرار داده است.
همانگونه که اسلام نیازهای طبیعی و مادی انسان از قبیل خوردن، آشامیدن و خواب را، اگر به جا و در موقعیت مناسب خود انجام پذیرد، عبادت به شمار می آورد، اتخاذ دوست را نیز به منزله عبادت تلقی می کند. امام صادق(ع) می فرماید:« از نشانه های دین دوستی انسان، دوست داشتن برادران است.»(20)و این امری طبیعی است، زیرا وقتی آدمی دینش را دوست بدارد باید همدینان خود را نیز دوست بدارد. امام رضا(ع) می فرماید:« کسی که برای خدا برادری را به دست آورد خانه ای را در بهشت به دست آورده است.»(21) امام باقر(ع) نیز می فرماید: « کسی که برای خدا و براساس ایمان به او برادری به دست آورد و برای خشنودی خداوند به برادری اش وفادار بماند پرتوی از نور خدا و امانی از عذاب او و حجتی که بدان پیروز شود به دست آورده است.»(22)
پس، اگر برای خدا دوستی انتخاب کنی که با تو هم کیش و هم هدف باشد، علاوه بر فواید دنیوی که ذکر آنها گذشت، به تمامی این فواید اخروی نیز دست خواهی یافت و در رستاخیز نیز حجت خواهی داشت، چه آن که با مؤمنان دوستی ورزیده و آنان را دوست داشته ای.

9

مؤمن باید از فرد به « سازمان» و از سازمان به حرکت و از حرکت به توده ها تحول یابد... و این همه تحقق نمی پذیرد مگر آن که مؤمن تا می تواند مردم را جذب خود کند و آنها را پیرامون خویش گرد آورد آن هم نه از روی خودخواهی که از سر مردم دوستی.
بنابراین، کسی که افتخار می کند تنها به سر می برد و رابطه ای با مردم ندارد و نه او آنها را می شناسد و نه مردم او را، چنین فردی مؤمن راستین و خوبی نیست. زیرا به فرموده پیامبرخدا(ص) :« کسی که از اجتماع کناره گیرد در آتش دوزخ تنها بماند.»
مؤمن باید روحیه سازمانی و گروهی داشته باشد.
کسی که می گوید: من تنها زاده شده ام و تنها هم می میرم پس چرا نباید در این میان تنها زندگی نکنم؟ از یاد برده است که او نادان نیز زاده شده است پس آیا باید برای همیشه عمر نادان هم باقی بماند؟ هیچ مؤمن راستینی را نمی یابیم مگر آن که در یک محیط ایمانی و میان گروهی مؤمن زندگی می کند. زیرا مؤمن مشتاق و دلداده مؤمنان است همچنان که زنبورعسل مشتاق کندوی خویش و پروانه دلداده گلها هستند.

10

البته اعتزال و کناره گیری از انسانهای گمراه و تبهکار امری ضروری است.. اما در همین حال باید در جهت هدایت و ارشاد آنها کوشید.. یا اگر هدایت پذیر نیستند با آنان مقابله کرد... و یا اگر خطری از جانب آنها ما را تهدید می کند از ایشان کناره گرفت.
درست مانند کاری که ابراهیم خلیل(ع) با مشرکان لجوج و پایدار بر کفر خویش کرد:« من از شما و آنچه که به جز خدا می پرستید دوری کرده پروردگارم را می خوانم و امیدوارم چون او را بخوانم مرا از درگاه لطفش محروم نگرداند.»(23) یا درست مانند کاری که اصحاب کهف کردند. این عده هنگامی که خود را در میان مردمی مصر بر شرک و کفر یافتند، گفتند: « اینان قوم ما هستند که خدایانی غیر خدای یگانه بر گرفتند در صورتی که هیچ دلیل روشنی بر آن ندارند. چه ظلمی بالاتر از این افترا و دروغی است که بر خدای می بندند. و آنگاه اصحاب کهف با یکدیگر گفتند که شما چون از این مشرکان و خدایان باطلشان دوری می جستید- برای آن که از شر و بیداد آنان در امان باشید- به غار پناه برید تا خدا از رحمت خود بر شما گشایش و توسعه ببخشد و اسباب کار شما را با روزی حلال و آسایش مهیا سازد.»(24)
پیامبر خدا(ص) می فرماید: « تنهایی بهتر از همنشین بد است». و باز می فرماید: « کسی که به خدا و رستاخیز باور دارد در مجلسی که به امام دشنام داده می شود و یا مسلمانی مورد سرزنش و عیبجویی واقع می گردد، نمی نشیند.» خداوند می فرماید: « و چون ببینی که از روی عناد در آیات ما گفتگو می کنند از آنها روی گردان شو، تا به سخنی جز آن پردازند. و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند چون به یادت آمد با آن مردم ستمکاره منشین».
امام عسکری(ع) نیز می فرماید: « پیوستن به کسی که به او امید داری بهتر از بودن با کسی است که از شرش در امان نیستی». همچنین امام علی(ع) می فرماید: « از همنشینی با بدکاران بپرهیز که بدی به بدی می پیوندد.»
این همه در صورتی است که مؤمن از تأثیر سخن خود در دیگران ناامید باشد اما اگر حتی اندک امیدواری به هدایت آنها داشته باشد باید فقط از اعمال و رفتار آنها کناره گیرد یعنی همان کاری که ابوذر غفاری- رحمة الله علیه- کرد. او عزلت و انزوا را برگزید اما به غار و غارنشینی پناه نبرد بلکه در بازارها راه می رفت و این آیه را بر بازرگانان تلاوت می کرد: « آنها که طلا و نقره را گنجینه و ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، آنها را به عذاب دردناک بشارت ده. روزی که آن طلا و نقره در آتش گداخته شود و پیشانی و پشت و پهلوی آنها را به آن داغ کنند، فرشتگان عذاب به آنها گویند: این است نتیجه آنچه از زر و سیم برای خود ذخیره کردید اکنون بچشید عذاب سیم و زری که می اندوختید».(25)
هنگامی که حاکمیت سعی کرد او را از مدینه تبعید کند پرسید کدامین سرزمین را بیشتر دوست داری؟ و ابوذر پاسخ داد: مدینه را، چون خانه پیامبر است و برادران مؤمن درآنند. و پرسید کدامین سرزمین را بیشتر از همه جا ناخوش می داری. ابوذر گفت: ربذه را. چون دوران شرک خود را در آنجا گذرانده بود و هیچ یک از دوستان صحابی او نیز در آنجا نبودند. پس دستگاه حکومت ابوذر را به ربذه تبعید کرد و آن جناب در راه بر اثر گرسنگی و تشنگی و سختی راه به جوار رحمت حق شتافت!

11

« همانند آن کسانی مباشید که پراکنده گشتند و با یکدیگر اختلاف ورزیدند.»(26)
این سخن خدای تعالی است. خداوند در این آیه هر انسانی را که از برادران خویش جدا شود و با آنان به اختلاف برخیزد به عنوان نمونه ای بد و نامطلوب تلقی می کند و از ما می خواهد که چون آنان نباشیم. اختلاف موجب ضعف و ناتوانی می شود اما وحدت و اتحاد مایه قدرت و توانایی. خداوند فرموده است:« و هرگز راه اختلاف و منازعه را نپویید که در اثر تفرقه ترسو و ضعیف می شوید و قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد.»(27)

12

دوستی بدون کوتاه آمدن و گذشت تحقق نمی یابد. در دوستی باید هر دو طرف گذشت داشته باشند. دوست آن نیست که فقط« دست بگیر» یا تنها « دست بده» داشته باشد. بلکه دوستی نیازمند فداکاری و کوتاه آمدن از خودمحوریهاست تا هر طرف بتواند دیگری را جذب خود کند یا با او به تفاهم و هماهنگی برسد.
کسی که به یک گروه وابسته است باید از برخی آرا و عقاید خود چشم بپوشد تا وحدتشان برقرار بماند و جمعشان پراکنده نشود. وگرنه هرگز دوستی تحقق نخواهد یافت.. زیرا خداوند به شمار بندگان خویش ذوق و نظر آفریده است. اگر هرکس بر ذوق خود و عملی شدن نظریاتش پافشاری کند کار چنان می شود که این شاعر عرب گفته است:

مردم من همه سرانند
آیا هرگز کشتزار پیاز دیده ای؟

اتحاد و وحدت کلمه در فراهم آمدن سران متعدد بر یک پیکر و یک اراده و یک هدف واحد است نه در فراوانی سران و آرا و پیکرها و اهداف.
انسان موظف است با گروه متحد شود و عضوی فعال از آن باشد، آرا و نظریات خود را اظهار کند و هرگاه گروه با نظر او مخالفت کرد نباید به جدایی و انشعاب بیندیشد. بلکه باید از عقیده و نظر خود چشم بپوشد، زیرا در این صورت چندین نظر به دست می آورد در حالی که اگر بر رأی خویش اصرار ورزد آرای متعددی را از دست می دهد و او می ماند و عقیده اش.
همچنین نباید از یاد ببری که اگر فقط درصدد گرفتن باشی هرگز کسی را به دست نخواهی آورد، زیرا دوستی نخست « بخشش » است آنگاه « گرفتن». و هیچ کس نیست که برای همیشه تو را خدمت کند.
دوستی، سازمان و نهضت، مولود کوتاه آمدن و چشم پوشی هستند، برای آن که با مردم در دوستی زندگی کنی و برای آن که عضوی از سازمان یا نهضت باشی باید بدانی که چگونه و کی ببخشی و چگونه و چه زمان کوتاه بیایی.
حتی شرکت در یک مهمانی دستجمعی نیازمند آن است که افراد شرکت کننده از پاره ای ذائقه ها و سلیقه های خود چشم بپوشند چه رسد به جذب توده ها و ایجاد سازمان.
این همان نرمی و نرمشی است که امام علی(ع) از آن سخن می گوید: « هرکس نرم خوی باشد دوستی و محبتش لازم آید.»(28) و می فرماید: « هرکس درشت خوی باشد تنها بماند.»(29)
بنابراین، کوتاه آمدن و گذشت نخستین گام به سوی توافق و اتحاد و در بسیاری اوقات نیز نخستین گام به سوی حقیقت است. زیرا آنان که بر نظریات خویش اصرار می ورزند در فهم امور، بسیار دچار خطا می شوند. زیرا تعصب چشم را از دیدن حقیقت کور می کند.
اما زمانی که انسان از نظر خود کوتاه می آید بسرعت در می یابد که حق با طرف مقابل بوده و او اشتباه می کرده است.
انسان زمانی که می خواست به دلخواه خود عمل کند و مطابق میل خویش رفتار نماید در غارها و جنگلها می زیست اما آنگاه که گذشت و کوتاه آمدن را آموخت شهرنشین شد، زیرا اصولاً مدنیت نیازمند نظم و انضباط و پایبندی به قوانین است.
ممکن است بپرسید کوتاه آمدن و گذشت مطلوب، کدام است؟
جواب این است که: حدود خود و دیگران را بشناسی و به حدود آنها احترام نهی همچنان که دوست داری حدود تو را محترم شمارند. می گویند شخصی با عصایش بازی می کرد و در همین حال فردی از برابر او گذشت، عصا به بینی آن مرد خورد،‌ آن مرد گفت: چه می کنی؟ صاحب عصا گفت: عصا و دست هر دو از آن من است و من آزادم هرطور با آنها رفتار کنم! مرد گفت: درست است، اما فراموش نکن که آزادی تو در مرز بینی من پایان می پذیرد!
آری.. برای آن که مردم را جذب خود کنی باید از خودمحوریها و خودبینی ها چشم بپوشی و حرمت قانون گروه را پاس داری.
در یک کلمه: دوستی مستلزم گذشت و کوتاه آمدن است، و به فرموده امام علی(ع):« برادر تو نیست آن که حقوقش را پایمال کنی.»

پی نوشت ها :

1-زخرف/36
2-صافات/51-57
3- فصلت/ 25
4-میزان الحکمه/ ج3/ ص 143
5- اصول کافی/ ج2/ ص247
6- اصول کافی/ج2/ص 125
7- نساء/125
8- اصول کافی/ج2/ص 125
9-میزان الحکمه/ج1/ص46
10-میزان الحکمه/ج1/ص 47
11-میزان الحکمه/ج1/ص47
12-المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه/ص 515
13-میزان الحکمه/ج1/ص 435
14- المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه/ ص 1277
15- سورة الحمد/ 5-7
16-بحارالانوار/ج75/ ص 260
17-میزان الحکمه/ج1/ص 43
18-شعراء/ 100-101
19-میزان الحکمه/ ج1/ص42
20- میزان الحکمه/ج2/ص 234
21- میزان الحکمه/ ج1/ص 46
22- میزان الحکمه/ ج1/ ص 46
23-مریم / 48
24- کهف/ 15-16
25- توبه/ 35
26-آل عمران/ 105
27- انفال/ 46
28- میزان الحکمه/ ج5/ ص 310
29-المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه/ ص 196

منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط