ده فرمان جنبش صهیونیسم (2)
همانگونه که در قسمت قبل عنوان شد، مضمون فرمان اول جنبش صهیونیسم آن بود که ملت یهود برتر از تمام ملل جهان و ملت برگزیده و ممتاز است.اما هدف یا به عبارت بهتر فرمان دوم صهیونیسم نجات یهودیان از ظلم، ستم، فقر، محرومیت و خفت خواری از طریق مهاجرت به مکانی امن بود که در آن حقوق، آزادی و احترام آنان رعایت شود.
البته اعمال تبعیض و ظلم و ستم بر ضد یهودیان را تنها نمی توان بر عهده ی اروپائیان دانست بلکه یهودیان خود به دلیل نوع تفکرات و عقاید خود پسندانه و محدود کننده، در این امر مقصر بودند. صهیونیست ها در اولین مرحله برای اجرای فرامین دهگانه اقدام به زمینه سازی برای مهاجرت یهودیان از اروپای شرقی کردند و در این راه مبالغ هنگفتی پول از یهودیان نیکوکار یا ثروتمند گرفتند تا از طریق جمعیت ها و گروههای مختلف، خانواده های یهودی را در سرزمینی امن به ویژه فلسطین که در آن زمان جزء مناطق تحت نفوذ امپراطوری عثمانی بود، اسکان دهند. در سال 1880 میلادی جمعیت یهودیان ساکن در عثمانی بسیار اندک بود یعنی 22 هزار یهودی در مقابل چهارصد هزار عرب.
کمی جمعیت یهودیان در فلسطین به علت کمی مهاجرت، و عدم پیوند برخی از آنان با خانواده های یهودی فلسطینی بود. به همین دلیل مؤسسات خیریه یهود به راحتی می توانستند مقدار اندکی زمین برای سکونت یهودیان مهاجر خریداری کنند.
اما در اواخر دهه ی 80 قرن نوزدهم، به دلیل تقاضای گسترده ی یهودیان برای مهاجرت به فلسطین، سلطان عثمانی دستور منع مهاجرت گروهی را صادر کرد و تنها به افراد اجازه ی مهاجرت داده شد. بنابر این اکثر یهودیان تا قبل از کنگره ی بال در سال 1897 بصورت قاچاقی به فلسطین می آمدند. که این امر مورد انتقاد شدید هرتزل قرار گرفت. زیرا هرتزل اعتقاد داشت، مسافرت قاچاقی راه مناسبی برای بازگشت یهودیان به فلسطین نیست. به همین خاطر او ضمن انتقاد شدید از دوستداران صهیون که سفر قاچاقی را تشویق می کردند، بر سر این مسئله با "ماکس نوردو" یکی از نظریه پردازان و سیاستمداران مشهور صهیونیست اختلاف پیدا کرد.
هرتزل در اولین سالهای ایجاد سازمان جهانی صهیونیسم اعلام کرد: روند مهاجرت قاچاقی یهودیان به فلسطین باید به حرکتی گروهی، علنی، رسمی، مجاز و سازمان یافته تبدیل شود. به همین دلیل او بارها از طریق مقامات دولت عثمانی، یهودیان با نفوذ و صاحب نام اروپا و برخی دوستانش با سلطان عثمانی تماس گرفت و تلاش کرد وی را قانع سازد که در برابر مقادیر متنابهی پول و بازپرداخت بدهی های امپراطوری از طریق بانکها و مؤسسات بزرگ پول و باز پرداخت بدهی های امپراطوری از طریق بانکها و مؤسسات بزرگ اروپا (که بیشتر تحت سیطره ی یهودیان قرار داشت)، اجازه ی خرید مقدار زیادی زمین در فلسطین و اسکان در آن را برای یهودیان صادر کند.
اما تلاشهای هرتزل شکست خورد و سلطان عثمانی تا پایان قرن نوزدهم با مهاجرت گروهی و انتقال مالکیت اراضی فلسطین به یهودیان مخالفت کرد. که البته شاید بتوان یکی از علل این مخالفت را رنگ و بوی سیاسی جنبش صهیونیسم در آن زمان دانست. زیرا ماکس نوردو جمعیت دوستداران صهیون، قائل به بُعد خیریه ای جنبش صهیونیسم بودند. در حالیکه هرتزل تنها به بعد سیاسی جنبش توجه داشت.
بله، مهاجرت بخش اعظم فعالیتهای صهیونیست ها در طول قرن جاری را تشکیل می داد. مهاجرتی که از دهه ی 90 قرن نوزدهم تحت شعار هجرت به کوه صهیون یعنی سمبل مهاجرت به فلسطین آغاز شد و با حرکت کاروانهای بزرگ یهودی به فلسطین در قرن بیستم ادامه یافت.
روند مهاجرت با توجه به شرایط زمانی و مکانی یهودیان و عرصه بین الملل، هر روز ابعاد تازه ای به خود می گرفت و تا آنجا پیش رفت که در عرض کمتر از صد سال، جمعیت یهودیان فلسطین صد و پنجاه برابر شد!
برای درک بهتر میزان بالای مهاجرت یهودیان به فلسطین باید متذکر شویم ملت یهود جزء اقوام کم زاد و ولد است و افزایش تعداد آنان ربطی به میزان زاد و ولدشان ندارد.
از این پس صهیونیست ها با استفاده از مسامحه کاری مسئولین قیمومیت انگلستان بر فلسطین ( در سالهای 1918 تا 1948) نسبت به مسئله مهاجرت یهودیان، مهمترین بند اعلامیه بالفور یعنی ایجاد سرزمین ملی یهود را به مرحله اجرا درآوردند. همچنین آنان تعداد زیادی از یهودیان را از طریق مؤسسات و جمعیت های معلوم الحال به فلسطین منتقل کردند.
مهاجران جدید شامل دو گروه قانونی و غیر قانونی می شدند که به خاطر تمام فلسطینیان واعراب همه آنان غیر قانونی بودند. تنها تفاوت میان این دو آن بود که مهاجران قانونی در چهارچوب مهاجرت های رسمی و با تعداد افرادی مشخص وارد فلسطین می شدند. ولی مهاجران غیر قانونی خارج از آمارهای رسمی، خواه در خفا و خواه در برابر دیدگان مقامات قیمومیت به این سرزمین می آمدند. البته سیستم آمارگیری زیر سلطه ی محاسبات و قوانین دولت انگلستان و نوع روابط این کشور با اعراب از یکسو و سازمان جهانی صهیونیسم و هم پیمانش آمریکا (در دهه ی 40 میلادی)، از سوی دیگر قرار داشت.
همچنین برخورد وحشیانه نازی ها با یهودیان در آلمان یا کشورهای تحت اشغال یا متحد آلمان، خود بهانه ای مناسب بدست مهاجرین قانونی و غیر قانونی یهود داد. (1) به این ترتیب در فاصله زمانی دهه ی 30 تا پایان قیمومیت بریتانیا در سال 1948، هزاران یهودی از اروپای شرقی از طریق زمین، دریا و هوا، پا به سرزمین فلسطین گذاشتند.
صهیونیست ها بی شرمی را از حد گذرانده و ضمن برانگیختن احساسات و افکار عمومی نسبت به جنایات نازی ها بر یهودیان و وارد کردن فشار بر دولت قیمومیت، در خفا از عملیاتهای تروریستی بر ضد اتباع انگلیسی مقیم فلسطین حمایت کردند که در جریان آن تعداد زیادی از افسران، سربازان، نیروهای پلیس، قضات، کارمندان و شهروندان عادی انگلیسی کشته شدند. این وضع آنقدر ادامه یافت که حکومت انگلستان با تسلیم در برابر این گروه فشار، دروازه های فلسطین را در مقابل سیل عظیم مهاجران یهودی اروپا گشود!
همزمان با این تحولات صهیونیست ها با ایجاد جوّ ترور، وحشت و ناامنی علیه یهودیانِ سرزمین های عربی به ویژه در عراق، یمن، سوریه، لبنان، مصر و مغرب (مراکش) آنان را وادار به مهاجرت به فلسطین اشغالی می کردند که این امر در اواسط ماه می 1948 میلادی به وقوع پیوست.
اما این روند هرگز متوقف نشد و در سالهای بعد به ویژه در دوران جنگ سرد، موج عظیمی از مهاجران یهود از اتحاد جماهیر شوروی سابق، و پس از آن از روسیه و جمهوری های تازه استقلال یافته و اتیوپی (2) وارد فلسطین شدند.
البته بسیاری از این افراد پس از ورود به اسرائیل که گمن می کردند بهشت موعود آنان است، با جوّی از بی عدالتی و ناامنی مواجه شدند و به ناچار فلسطین را ترک گفتند. ولی با تمام این احوال صهیونیست ها همچنان از مسئله مهاجرت به عنوان برگ برنده ای در برابر دیگر کشورها و تحقق اهداف و برنامه های داخلی خود استفاده کرده و حاضر به از دست دادن آن نیستند.
بنابراین مسئله مهاجرت در رأس اولویتهای اجرایی صهیونیست ها و در راستای فرمان مقدس صهیونیسم قرار دارد که هرگز از آن دست برنداشته و فراموشش نمی کنند. مسئله ی شهرک سازی در جبل ابوغنیم اولین و آخرین صفحه از کتاب مهاجرت و اسکان یهودیان در فلسطین نبود و نخواهد بود و این روند تا زمانی که صهیونیست ها به قاعده ی طلایی دومین فرمان آباء و اجدادی شان یعنی مهاجرت پایبند بمانند، ادامه خواهد یافت. امری که ایجاد سرزمین ملی یهود در نقطه ای امن و راحت از این کره ی خاکی را خود به خود توجیه می کند.
هرتزل، در مخیله ی خود فلسطین را به عنوان همان وطن ملی تصور می کرد ولی معتقد بود اگر ورود به این سرزمین مقدور نباشد می توان جای دیگری را برگزید. به همین خاطر جنبش خود را جنبش سیاسی صهیونیسم یعنی جنبش انعطاف پذیر و واقع گرایانه صهیونیستی لقب داد. وی ابتدا تلاش کرد آرزوی خود را از طریق خرید زمین، دادن رشوه با حیله و نیرنگ محقق سازد، که با شکست مواجه شد.
پس از آن، امکان تأسیس وطن ملی را در نقطه ای دیگر و صد البته با اجازه ی قدرتهای بزرگ آن زمان مورد بررسی قرار داد. او و یارانش به قبرس، سینا، صحرای شرق لیبی، آفریقای مرکزی یا شرقی، و به آرژانتین سرزمین معادن، جنگلها، دشتها، چهارپایان، آب فراوان و زمین های وسیع، فکر کردند. اما هر کدام را که اسم می بردند، موافقان و مخالفانی پیدا می کردند. تا اینکه ده سال گذشت و همه خواستار تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین شدند. یعنی همان برنامه ی مندرج در کنگره ی بال که بر ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین و تحت حمایت قانون تأکید داشت. زیرا:
1- فلسطین، وعده ای بودکه یهودیان گمان می کردند خداوند چهل قرن قبل وعده اش را به قوم بنی اسرائیل داده، در نتیجه مهاجرت به آن در واقع بازگشت به اصول دینی یهود و تحق اراده ی خداوند به شمار میرفت و رهبران صهیونیست قادر بودند، با برانگیختن احساسات اصول گرایان و مذهبیون یهود، خمیر مایه اصلی مهاجرت را فراهم کنند.
2- فلسطین سرزمین خیر و برکت، شیر و عسل و رودخانه ها و سر چشمه های جوشان است.
3- فلسطین قلب امت عربی و شاهراه اصلی امپراطوری های غرب و مستعمرات شرق به شمار می رود. بنابراین هر کس که بر آن مسلط شود نه تنها قادر به ایجاد رابطه با ابر قدرتهای جهان خواهد بود بلکه می تواند خود را در عرصه های بین المللی وارد کرده و مطرح سازد.
4- فلسطین بخشی از امپراطوری رو به احتضاری بود که نفس های آخرش را می کشید که نهایتاً هر قسمت آن به دست یک قدرت بزرگ آن دوران می افتاد. به ویژه انگلستان که بیش از سایرین، از صهیونیست ها و آمال و اهدافشان حمایت می کرد.
5- فلسطین به رغم وسعت کم، برای میلیونها یهودی جا به اندازه ی کافی داشت.
صهیونیست ها در مورد وسعت فلسطین برای جذب یهودیان جهان آنقدر مبالغه نموده و دروغ گفتند تا قدرتهای بزرگ را نسبت به مشروعیت طرح خود و امکان تحقق آن قانع کنند، آن هم با این ادعای واهی که فلسطین خالی از سکنه است!! دروغی که یهودیان صد سال قبل عنوان کردند و برخی افراد ساده لوح و نادان آن را پذیرفتند. یعنی سرزمینی بدون سکنه برای ملتی بدون سرزمین مهیا شود!!
اما نه فلسطین بدون سکنه بود و نه یهودیان جهان بدون مسکن. بلکه صهیونیست ها خود ضرورت ایجاد مسکن برای ملت یهود را قبل از آنکه این ملت واقعاً آواره شود، مطرح ساختند و توطئه اسکان یهود را پروراندند.
هرتزل تنها خواهان یک مسکن و مأوا نبود بلکه او دولتی کاملاً مستقل می خواست. البته وقتی خواسته هایش با مخالفت سلطان عبدالحمید روبرو شد، به ایجاد وطن ملی یهود در نقطه ای دیگر رضایت داد.
ولی به هر حال او می دانست فلسطین از همه جا بهتر است! و این نتیجه ای بود که هرتزل پس از سالها تماس با طرفهای خارجی و بین المللی به آن دست یافت.
او همچنین درصدد بود با استفاده از قوانین و منشورهای بین المللی اشغال فلسطین را مشروعیت بخشد و باصطلاح از دنیا مجوز بگیرد. به همین دلیل این دو کلمه در تمام یادداشتها، نامه نگاری ها و پیامهای هرتزل به چشم می خورد.
او پوششی بین المللی برای طرح خود می طلبید و معتقد بود که این پوشش از موقعیت، مساحت، ویژگیهای جغرافیایی و طبیعی سرزمینی که قرار است اسرائیل در آن بنا شود، بسیار مهمتر و ارجح تر است.
به همین دلیل هرگز نباید فراموش کنیم صهیونیسم هرتزل جریانی برای یافتن یک مسکن و مأوای یهودی، که در آن انواع خدمات خیریه اجتماعی و اقتصادی به محرومین عبری ارائه شود، نبود بلکه جریانی واقع گرایانه و توطئه ای شوم برای غصب فلسطین بود.
پی نوشت ها :
1- بنابر نظر بسیاری از محققین، یهود ستیزی دوران جنگ دوم جهانی، بیشتر زائیده ی دستگاه تبلیغاتی صهیونستی است تا وقوع یک حقیقت.
2- به یهودین مهاجر اتیوپیایی که به فلسطین آمدند، فالاشا اطلاق می گردد. (م)