.
با این حال و با وجود پیروی آیتالله طالقانی از امام خمینی(رحمتاللهعلیه) برخی از گروههای موسوم به لیبرال که پایگاه چندانی در بین مردم نداشتند با وجود علم به پیروی ایشان از امام در صدد برآمدند تا از وجههای که این روحانی مبارز در بین مردم داشت برای نفوذ در بین مردم استفاده کنند، مسئلهای که با روشنگریهای خود آیتالله طالقانی نقش برآب شد. مقالهی حاضر از این منظر به روابط میان آیتالله طالقانی و نهضت آزادی مینگرد.
آیتالله طالقانی در یک نگاه
آیتالله طالقانی در چهارم ربیع الاول1329ه.ق. مطابق 15 اسفند 1289ه.ش. در روستای گلیرد پا به عرصهی وجود گذاشت. 6 ساله بود که به مکتب رفت و قرآن آموخت. در سن 8سالگی پدرش او را به تهران برد و در آنجا تحصیلات مقدماتی را در مدرسهی «ملاآقا رضا» و از پدرش آموخت. او بیش از 12 سال نداشت که به قم رفت و در حوزهی قم مشغول به تحصیل شد. در سال 1318ه.ش. به تهران بازگشت و بنای مکتب تفسیر قرآن را گذارد.او در سال 1321ه.ش. به تشکیل کانون اسلام همت گماشت و مجلهای به نام «دانش آموز» منتشر کرد. در سال 1321ه.ش. اولین انجمن اسلامی دانشجویان با حمایت وی راه اندازی میشود و این انجمن راهگشای انجمنهای اسلامی معلمین، مهندسین و پزشکان در سراسر ایران شد. در سال 1327ه.ش. مسجد هدایت را احیا میکند و از این زمان به بعد این مسجد را تبدیل به پایگاهی برای مبارزه علیه رژیم پهلوی میکند. [1]
آیتالله طالقانی بعد از کودتای 28 مرداد 32 به نهضت مقاومت ملی میپیوندند و از این طریق به مبارزه با عوامل کودتا مشغول میگردد. این مسئله باعث میشود تا ساواک بر روی وی حساس شده و فعالیت مسجد هدایت را تحت کنترل خود درآورد. در این مقطع او بارها از سوی شهربانی احضار و به صورت موقت مورد بازجویی و بازداشت قرار میگیرد. [2]
در سال 1334ه.ش. بعد از ترور نافرجام «حسین علا» گروه فداییان اسلام غیرقانونی اعلام شدند و مورد تعقیب قرار گرفتند. در این زمان آنها مدتی در منزل طالقانی پنهان شدند پس از مدتی مأموران تیمسار بختیار رئیس ساواک متوجه این مسئله شدند و به خانهی او حمله کردند ولی ایشان از این مسئله مطلع میشود و قبل از اینکه مأموران به خانهی او بیایند فداییان اسلام را فراری میدهد. ایشان از افرادی بوده است که اجتهاد نواب صفوی را تأیید کرده بود. [3]
در سال 1339ه.ش. به دنبال شروع انتخابات دورهی بیستم مجلس شورای ملی فعالیت آیتالله طالقانی اوج میگیرد. بعد تعطیلی مسجد هدایت، ایشان جلسات خود را ضد رژیم پهلوی در منزل دوستان تشکیل میدهد. در تیر ماه سال1340ه.ش. پس از سالها خفقان نهمین سالگرد شهدای 30 تیر با همت آیتالله طالقانی در ابن بابویه برگزار شد. این مراسم با دخالت پلیس برهم میخورد. [4]
در اواخر سالهای 30 مشخص میشود که طالقانی به دلیل تفاوت بینش نمیتواند در جبههی ملی فعالیت کند. در این مقطع با صدور اعلامیهای وی برلزوم ایجاد تشکل مذهبی بر مبنای مکتب تشیع تأکید میکند. سرانجام آیتالله طالقانی در اردیبهشت 1340ه.ش. همراه با بازرگان و سحابی اقدام به تشکیل نهضت آزادی میکنند. از آنجا که آیتالله طالقانی بر مش اسلامی مبارزه تأکید داشته است در بیانیهی اعلام موجودیت نهضت آزادی همراه با دیگر مؤسسان بر تفکر اسلامی این تشکل تأکید مینمایند. [5]
در سال 1342ه.ش. بعد از قیام 15 خرداد آیتالله طالقانی اقدام به انتشار اعلامیهای به نام دیکتاتور خون میریزد کرده و از کشتارهای رژیم پهلوی در روز 15 خرداد انتقاد میکند. رژیم نیز او را به همراه مهندس «بازرگان» به دلیل تشکیل نهضت آزادی محاکمه و بازداشت و به 10 سال زندان محکوم مینماید. او بعد از 5سال در سال 1346ه.ش. از زندان آزاد میشود با این حال به مبارزههای خود ادامه میدهد. در سال 1354ه.ش. بعد از دستگیری برخی از مجاهدین خلق و لو رفتن ارتباط آنها با طالقانی وی دستگیر شده و تا آبان 1357ه.ش. در زندان میماند. [6]
آیتالله طالقانی با وجود اینکه بعد از انقلاب اسلامی عمر چندانی نکرد با این حال با عضویت در شورای انقلاب، حمایت از رفراندوم قانون اساسی، تلاش برای حل مسئلهی ترکمن صحرا و کردستان، احیای نماز جمعه و نقش ایشان در تشکیل مجلس خبرگان نقش مؤثری در تثبیت انقلاب اسلامی داشته است. اینگونه بود که در همین مقطع کوتاه برخی از جریانها مانند نهضت آزادی و مجاهدین خلق (منافقین) با علم به نفوذ ایشان در بین مردم تلاش میکردند تا ایشان را به نفع خود مصادره کنند.
با این حال مروری بر مواضع ایشان نشان دهندهی این است که بین دیدگاههای آیتالله طالقانی و نهضت آزادی و همچنین منافقین تضاد بسیاری وجود داشته است و اگر ایشان در مقاطعی از نهضت آزادی حمایت میکردند فقط به علت خلأ موجود در خصوص نیروهای مبارز اسلامی بوده است. به عبارتی ایشان احساس میکردند که حمایت از افرادی که در نهضت آزادی هستند فتح بابی در خصوص فعالیت افراد مذهبی در مبارزه با رژیم پهلوی است تا از مصادرهی مبارزه توسط کمونیستها خودداری کنند و این به منزلهی تطابق عقاید ایشان با نهضت آزادی نیست.
تفاوت آیتالله طالقانی و نهضت آزادی
مروری بر مواضع فکری آیتالله طالقانی متوجه میشویم بین اهداف ایشان و نهضت آزادی اختلافهای متعددی وجود داشت. آیتالله طالقانی طرفدار حاکمیت اسلام به معنای واقعی کلمه بود اما نهضت آزادی اسلام مطابق با شرایط روز را قبول داشتند. بزرگترین هدف آیتالله طالقانی سرنگونی شاه بود اما بنیانگذاران نهضت آزادی معتقد بودند شاه باید سلطنت کند نه حکومت. تفاوت مهم دیگر آیتالله طالقانی با نهضت آزادی در مورد نوع نگاه ایشان به آمریکاست. او آمریکا را به عنوان یک جهانخوار متجاوز که بزرگترین خطر برای کشور محسوب میشود تلقی میکرد اما نهضت آزادی معتقد بود که ما به کمک آمریکا نیاز داریم. [7]یکی دیگر از اختلافهای نهضت آزادی و آیتالله طالقانی در زمینهی اطاعت و پیروی از امام خمینی(رحمتاللهعلیه) بوده است. در حالی که طالقانی همواره بر اطاعت از امام به عنوان ولی فقیه زمان تأکید میکرد اما عملکرد نهضت آزادی نشان میداد که چندان توجهای به این مسئله ندارند. بعد از پیروزی انقلاب در حالی که امام که بالاترین مقام تصمیم گیرنده در مملکت بود، بارها سعی داشتند تا تعادل میان دولت موقت را حفظ نمایند اما متأسفانه بازرگان و دولت او نتوانستند از این موضع واقعبینانهی امام استفادهی لازم را ببرند و مرتب از سیاست گام به گام و محافظه کارانهی خود دفاع مینمودند.
بازرگان در خصوص اختلاف نظرهایش با امام گفت که این اختلافها به سالهای قبل از انقلاب میرسد، زیرا که من طرفدار سیاست و مبارزهی گام به گام بودم؛ اما امام با این طرز فکر مخالفت داشتند و معتقد بودند که باید همه چیز را بر سر رژیم پهلوی خراب کرد. به عقیدهی امام، دولت بازرگان دارای دیدگاه متأثر از تحصیل کردهها و روشنفکران غربی بود که با روح انقلاب سنخیت چندانی ندارد. [8]
همچنین در این زمان نهضت آزادی بارها و بارها با موضعگیریهایی که کاملاً بر خلاف مواضع رهبر کبیر انقلاب اسلامی بود نشان داد که در عمل اصراری بر پیروی از ولایت فقیه ندارند؛ اما در همین زمان آیتالله طالقانی به صورت نظری و عملی همواره بر اطاعت از امام تأکید میکرد. طالقانی با توجه به تجربهی نهضت مشروطه و جنبش ملی شدن نفت و برای جلوگیری از تکرار آنها بر رهبریت و حمایت از امام تأکید مینمود و هواداران خود را به پذیرش رهبری امام خمینی(رحمتاللهعلیه) فرا میخواند. ایشان در یکی از خطبههای نماز جمعه گفت:
«برخی بر این باورند که مسافرتهای من به قم و دیدار با امام برای طرح مسائل سیاسی است؛ بله تبادل نظر است اما مهمتر اینکه من وقتی احساس ضعف میکنم در چنین شرایطی از رهبری، قاطعیت، توکل، ایمان و خلوص امام الهام میگیرم.» در جایی دیگر میگوید: «این مخلص رهبری قاطع امام را برای خودم پذیرفتهام و همواره سعی داشتهام خط مشی من منطبق با مشی این شخصیت بزرگ باشد.» [9]
یکی دیگر از اختلافات طالقانی و نهضت آزادی در خصوص نحوهی تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی است. در حالی که نهضت آزادی و مهندس بازرگان در ابتدای انقلاب اسلامی بر تشکیل مجلس مؤسسان مرکب از تعداد زیادی از نمایندگان تأکید میکردند - مسئلهای که از دید برخی از اعضای شورای انقلاب به دلیل حساسیت زمانی باعث طولانی شدن روند تصویب قانون اساسی و ضربه به انقلاب میشد- آیتالله طالقانی پیشنهاد تشکیل مجلس خبرگان را دادند. مجلسی که مرکب از 60-70 نفر از خبرگان ملت برای بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی باشد. [10]
طالقانی و منافقین
رابطهی آیتالله طالقانی با مجادهین خلق را میتوان به 3 دوره تقسیم کرد. دورهی اول از تشکیل این سازمان توسط «حنیفنژاد» و «سعید محسن» تا کشته شدن حنیفنژاد است. در این دوران ایشان به دلیل اینکه احساس میکردند مشی این گروه اسلامی است از آنها حمایت میکردند. دورهی دوم از زمان کشته شدن حنیفنژاد تا اعلام تغییر مواضع ایدئولوژی و پذیرش مارکسیسم توسط مجاهدین است که ایشان از آنها اعلام برائت میکند و دورهی سوم که دورهی ارتباط یک طرفهی مجاهدین، با وجود نفی آنها از سوی طالقانی است. در این دوره که بعد از انقلاب بوده است منافقین سعی داشتند تا با مصادرهی نام آیتالله طالقانی به نفع خود از محبوبیت ایشان سو استفاده کنند. [11]با این حال مواضع آیتالله طالقانی در خصوص عملکرد سازمان منافقین در بعد از انقلاب باعث بینتیجه ماندن نقشههای آنها برای سو استفاده از نام ایشان میشود. به عنوان مثال در موضوع دستگیری «مهدی سعادتی» به دلیل ارتباط با سفارت شوروی در حالی که منافقین با ایجاد جوّ روانی در صدد بودند تا او را آزاد کنند، طالقانی طی اطلاعیهی محرمانهای به آنها دستور میدهد که دست از بلوا و آشوب آفرینی بردارند. [12]
یکی دیگر از مواردی که منافقین در صدد برآمدند تا از آیتالله طالقانی سو استفاده کنند در جریان دستگیری فرزندان ایشان و ترک تهران از سوی وی در اعتراض به این مسئله بود. وقتی فرزندان طالقانی دستگیر میشوند سازمان منافقین ضمن صدور اطاعیه به جوسازی ضد نهادهای انقلاب و برگزاری راهپیمایی اقدام میکند با این حال طالقانی با صدور بیانیه همه را به آرامش دعوت کردند و حمله به کمیتهها و نهادهای انقلابی تحت عنوان بازپسگیری فزرندانشان را مغرضانه توصیف میکند.
در حقیقت در این زمان منافقین در صدد بودند تا با جوسازی از آیتالله طالقانی یک رقیب سیاسی برای امام بتراشند اما با هوشیاری طالقانی این اقدام آنها شکست خورد. [13] اما با وجود تفاوتهای خط مشی نهضت آزادی و منافقین چرا آنها این همه بر مصادرهی نام آیتالله طالقانی تأکید میکردند؟
در واقع از آنجا که آنها آگاه بودند که یکی از مهمترین دلایل پیروزی انقلاب اسلامی رهبری روحانیت بوده است و میدانستند بدون توجه به روحانیت نمیتوانند در جامعه جایگاهی داشته باشند از این رو با وجود عدم اعتقاد واقعی به روحانیت درصدد برآمدند تا با استفاده از نام آیتالله طالقانی برای خود محبوبیت ایجاد کنند. از طرفی همانطور که گفته شد این گروهها که رهبریت امام خمینی(رحمتاللهعلیه) را در عمل قبول نداشتند تلاش میکردند در برابر ایشان جایگزین ایجاد نمایند.
در این راه آیتالله طالقانی یکی از شخصیتهایی بود که آنها تلاش نمودند تا با ادعای پیروی از او و حتی «پدر» خواندنش او را به نفع خود مصادره کرده تا از این راه در برابر امام، جریان سازی کنند. مسئلهای که با هوشیاری طالقانی با شکست مواجه گردید.(*)
پی نوشت ها :
1. محمدحسین میر ابوالقاسمی (1389)، طالقانی و دگرگونی تاریخ، تهران، انتشارات قلم، صص 37-35
2. علیرضا ملایی توانی (1388)، زندگینامهی سیاسی آیتالله طالقانی، تهران، نشر نی، ص105
3. عباس داودیانفر، (1382)، ابوذر انقلاب (زندگینامه آیتالله طالقانی)، تهران، مرکز پژوهشهای صداوسیما، صص38-37
4. حشمتالله عزیزی (1388)، زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص66-60
5. سعیده محتشمیپور (1389)، ابوذر انقلاب (سیر زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی)، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 63-59
6. حشمتالله عزیزی (1388)، همان، صص 90-70
7. سعیده محتشمیپور (1389)، همان، صص67-66
8. دکتر حسین مسعودنیا و اصغر شکرنوری (پاییز1390)، تجزیه و تحلیل نقش نهضت آزادی در تحولات سیاسی ایران، مجلهی علمی تخصصی پژوهشهای سیاسی، سال اول، شمارهی اول
9. علیرضا ملایی توانی (1388)، همان، صص446-445
10. محمدحسین میرابوالقاسمی (1389)، همان، ص458
11. حشمتالله عزیزی (1388)، همان، ص 117
12. علیرضا ملایی توانی (1388)، همان، ص363
13. محمدحسین میرابوالقاسمی (1389)، همان، صص355-350