اهمیت مدیریت در اسلام

با این نگرش، اهمیت محوری و بنیادین مدیریت در سطح کلان اجتماع و سلسله مراتب سازمانی مشخص می شود: روایتی از رسول اکرم (ص) نقل می شود که فرمودند:
چهارشنبه، 26 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهمیت مدیریت در اسلام
اهمیت مدیریت در اسلام

نویسنده: دکتر ولی الله نقی پورفر




 

1- وابسته بودن سلامت یا فساد جامعه به علما و امرا

با این نگرش، اهمیت محوری و بنیادین مدیریت در سطح کلان اجتماع و سلسله مراتب سازمانی مشخص می شود:
روایتی از رسول اکرم (ص) نقل می شود که فرمودند:
«صِنفان اِذا صَلُحَا صَلُحَتِ الاُمه و اِذا فَسَدا فَسَدَتِ الاُمَه قیلَ مَن هُم یا رسولَ الله؟
قالَ العُلَمَاء و الاُمَرَاء» (قریب به همین مضمون، خصال ج 1 ص 36)
«دو گروه هستند که اگر صالح باشند، امت صالح می ماند و اگر فاسد باشند امت فاسد می شود.
سؤال می شود که آنها چه کسانی هستند ای رسول خدا؟
پاسخ داد: عالمان و حاکمان.
علماء و امراء مدیران فرهنگی و اجرائی کشورند و این روایت تأکید بر این معنا دارد که صلاح و فساد جامعه به صلاح و فساد اینها بستگی دارد.
داستانهای قرآن منبع عظیم موضوعات متنوع قرآنی است و دریائی از مطالب تربیتی مدیریت اسلامی را در خود جای داده است.
اولین هدف قصص قرآنی تربیت پیامبر اسلام (ص) (بعنوان رهبر نهضت الهی تا روز قیامت) با تذکر به سیره رهبری و مدیریت انبیاء الهی است.
خداوند سبحان به صراحت در سوره هود می فرماید:
«وَکُلّاً نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» (هود / 120)
«ما هر یک از سرگذشتهای مهم انبیاء را که برای تو بازگو می کنیم مطالبی است که بوسیله آن قلب پر تب و تابت را ثبات می بخشیم.»
این فقره مربوط به تربیت پیامبر اسلام و رهبری امت است و در ادامه می فرماید:
«وَجَاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ» (هود / 120)
«و در این اخبار حقائقی به سراغت آمده است و برای مؤمنان موعظه و تذکر فراوانی است.»
اهداف بعدی، تربیت مدیران و مؤمنان در درجات نازله است.

2- نمونه های مدیریت اسلامی در قرآن و سیره اهل بیت (ع)

برخی از موضوعات و مباحثی که در قصص قرآن وجود دارد، مفسرین را به حیرت واداشته است و آنها نتوانسته اند از این مسائل، تفسیر روشن و دقیقی ارائه دهند.
یکی از دلایل این امر آن است که مفسرین نوعاً از زاویه رهبری و مدیریت انبیاء به موضوعات و سیره آنها توجه نکرده اند.
برخی از این متشابهات در قصص قرآنی تا آنجا عجیب و دست نخورده است که نعوذ بالله مورد تمسخر روشنفکرمآب ها واقع شده است:

حضرت سلیمان و غیب هدهد

در داستان حضرت سلیمان (ع)، جریان برخورد ایشان با هدهد یکی از این موارد است.
قرآن در این باره اشاره می کند که روزی حضرت سلیمان در جمعِ مسئولانِ حکومتی، هدهد را نمی بیند و از علت غیبت او سؤال می کند:
«مَا لِیَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ» (نمل / 20)
«مرا چرا شده که هدهد را نمی بینم یا اینکه او از غائبان است؟»
مبادا غیبت کرده باشد! اگر این فاجعه (غیبت) رخ داده باشد او را سخت مجازات می کنم!:
«لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً»
یا شاید هم لازم باشد او را اعدام کنم!!
«أَوْ لَأَذبَحَنَّهُ»
مگر اینکه دلائل محکم و روشنی برای من بیاورد:
«أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ» (نمل / 21)
این موضوع را برخی از روشنفکران مدعی اینگونه تفسیر کرده اند که:
«این نحوه برخوردِ حضرت سلیمان (ع)، مربوط به دوره های خشونت تاریخی است و چنین شیوه هائی کاملا طبیعی بوده و از عرف و وضعیت آن زمان ناشی شده است!»
بسیاری از مفسرین هم جرأت اظهار نظر نداشته و عقب نشینی کرده اند:
«گویا ذهنشان به جهت عدم پاسخ روشن و قانع کننده، جرأت ورود در این موضوع را نداشته است که مگر هدهد چه جرمی مرتکب شده که مجازاتی در حد اعدام برای او پیش بینی شده است؟! (1)»

امام علی و دروغ مصلحت آمیز

بعنوان مثال، اگر حضرت علی در شورای شش نفره عمر، جهت حفظ نظام و مصلحت جامعه دروغ می گفت، تاریخ اسلام از یک مشکل و مصیبت سرنوشت ساز رهائی می یافت.
اگر در سراسر تاریخ و عالم خلقت، تنها یک دروغ مصلحت آمیز مجاز بود، به ظن قوی همین مورد است!
شاید اگر امروز به فقها گفته شود که نظرشان در خصوص آن دروغ گفتن چیست، آن را از اوجب واجبات بدانند! چرا که این دروغ مصلحت آمیز می توانست تاریخ را عوض کند.
وقتی عبدالرحمن بن عوف به امام علی می گوید که من با شما بیعت می کنم مشروط بر آنکه به سیره پیامبر و شیخین (ابوبکر و عمر) عمل کنی. حضرت علی می فرماید:
«من به سیره پیامبر عمل می کنم اما به سیره شیخین نه! چرا که خودم سیره دارم.» (2)
پس از آن عبدالرحمن همین شرط را به عثمان می گوید و او بلافاصله علی الظاهر می پذیرد. لذا عبدالرحمن که براساس وصیت عمر دارای حق انتخاب نهائی بود، با او بیعت کرد و عثمان بعنوان خلیفه انتخاب شد در حالیکه عثمان نه به سیره پیامبر و نه حتی شیخین، به هیچ کدام عمل نکرد! (3)
این سیره اصلاً با فقه رایج مطابقت ندارد و بسیار عجیب به نظر می آید.
به خیال بسیاری، حضرت علی (ع) می توانست بصورت مصلحت آمیز شرط عبدالرحمن را بپذیرد و بعداً خلاف آن به حق عمل کند اما حاضر نشد حتی یک بار و برای حفظ این مصلحت تاریخی، از راستگوئی و اصرار بر معیارها و ضوابط الهی دست بردارد.

علی (ع) و اعلان قطع ید دختر خود در صورت عدم عاریه

در یک مورد دیگر وقتی دختر امام علی ضمن هماهنگی با خزانه دار بیت المال، گردن بندی را به عاریه گرفته بود، حضرت شدیداً برخورد می کند و می فرماید:
«اگر گردن بند را عاریه نگرفته بود دخترم اولین فرد از بنی هاشم بود که دستش به جرم دزدی قطع می شد!» (وسائل الشیعه، ج 18، صص 521-522)
این مسأله را اگر از نظر فقهی بررسی کنیم چگونه است؟
اگر کسی مالی را با تبانی و هماهنگی خزانه دار بردارد، عنوان آن سرقت و دزدی است اما حکم قطع ید بر آن جاری نمی شود چرا که در قطع ید، شکستن قفل و مانع شرط است حال آنکه قفلی در کار نبوده است، این مسأله مورد اتفاق شیعه و سنی است ولی حضرت می فرماید که اگر شرط عاریه نکرده بود قطع ید می کردم. (4)
واقعاً انسان متحیر می ماند که این چه فقهی است؟ فقهای ما وقتی به این موارد می رسند، از کنار آن آرام و بی سر و صدا می گذرند!
این بابی است که مسدود است.

ضرورت ساده زیستی خانواده های مدیران جامعه اسلامی

با توجه به این موارد می بینیم که بخشی از ارزشهای قرآنی و روایی، بوضوح امری حکومتی و اجتماعی و مدیریتی است که باید به تدریج گشوده شود تا برکات آن در مدیریت نظام و جامعه ظاهر گردد.
در مورد صفات رهبر و مدیران جامعه، قرآن تصریح می کند که این فقط پیامبر خدا و مسئولین جامعه نیستند که ملزم به رعایت زهد و ساده زیستی اند بلکه همسر و فرزندان آنها هم باید اینگونه باشند.
در یک مورد، وقتی زنان پیامبر سهمی از غنائم جنگی خواستند (5)، آیه نازل شد که شما بعنوان همسر پیامبر و رهبر جامعه اسلامی نباید به دنیا روی بیاورید!
در این آیه تأکید می کند که همسران پیامبر، یا پیامبر را انتخاب کنند و یا دنیا را.
مقصودِ ضمنی آیه این است: این مقداری که شما می خواهید حرام نیست اما صلاحیت همسر پیامبر بودن را از شما می گیرد لذا در صورت اصرار بیائید تا پیامبر حق شما را بدهد سپس شما را با احترام آزاد کند (طلاق بدهد!) و آنگاه به دنبال کار و مطلوب خود بروید!
«فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً» (احزاب / 28)
«بیاید با هدیه ای شما را بهره مند کنم و شما را بطرز نیکوئی رها سازم»
در ادامه پس از پذیرش زنان، همسری پیامبر را و دست کشیدن از درخواست خود، خداوند به آنان می فرماید:
«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ» (احزاب / 32)
«ای همسران پیامبر شما همچون یکی از زنان معمول نیستند...»
این ادامه و روایات ذیل این آیات این حکم را گسترش داده است به این معنا که هر کس به دیانت و حکومت اسلامی قرب بیشتری دارد مسئولیت سنگین تری دارد.

مدیریت های حساس در جامعه اسلامی

مدیریت حساس جامعه در 3 حوزه است:
- مدیریت فرهنگی که در دست روحانیت و دانشگاهیان است.
- مدیریت اجرائی که قوای سه گانه را در برمی گیرد (مقننه، مجریه، قضائیه)
- مدیریت نظامی.
پس متصدیان این مدیرت ها باید متناسب با مسئولیت سنگین خود، پاسخگو باشند و در صورت تخلف با مجازات مضاعف مواجه شوند.
در آیه مذکور با دقت نظر ملاحظه می شود که سند شرعی تشکیل دادگاه ویژه روحانیت، ویژه مدیران و ویژه نظامی... ارائه شده است نه برای اینکه با تخفیف با آنها برخورد شود بلکه برای برخورد مضاعف و شدت عمل!
«یُضاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ» (احزاب / 30)
«... هر کدام از شما که گناه آشکاری مرتکب شود عذاب او دو چندان خواهد بود...»
اگر از این زاویه به سیره امام علی نگاه کنیم، دلیل برخی از اعمال حضرت برای ما روشن می شود.
سطح مدیران با سطح افراد عادی تفاوت دارد و لذا تبعات اعمال آنها خیلی بیشتر است و به همین میزان، جرمشان هم سنگین تر است.
اگر به داستان سلیمان (ع) و هدهد به دید مدیریتی بنگریم و نقش حضرت سلیمان را بعنوان مدیر جامعه و هدهد را بعنوان یکی از عوامل اصلی و کلیدی امور اجرائی بشناسیم (کارشناس و مسئول ارشد آب شناسی نظام سلیمان طبق روایات) (6) غیبت این عنصر حکومتی و عدم شرکت او در یک جلسه مهم برای تصمیم گیری در جهت امور جامعه آنهم در جلسه ای که وجودش ضروری بود و ظاهراً می بایست او در حیطه ی کاری خود گزارش بدهد، بسیار ناپسند و مضر خواهد بود.
لذا لازم است در صورتی که غیبت این مسئول ارشد حکومتی بدون دلیل موجه صورت گرفته باشد با آن به اشد مجازات برخورد شود، مجازات سخت که قطعی است و حتی ممکن است به جهت سنگینی خسارت غیبت، اعدام هم بشود.!!
این یک نکته بسیار مهم، اساسی و آموزنده در مدیریت است. واقعاً غیبت یک نفر مسئول در یک جلسه که باید مسائل مربوط به حیطه مسئولیت او بررسی شود تا اقدامات به موقع صورت گیرد، صدمات جبران ناپذیری به اجتماع وارد می کند و این امر مستحق مجازات شدید است.
البته غیبت هدهد خیلی زیاد نبود چرا که قرآن می فرماید
«فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ» (نمل / 22)
«چندان درنگ نکرد که هدهد آمد...»
یعنی خیلی طول نکشید و هدهد خود را به جلسه رساند، در عرف ما حدود یک ربع تأخیر داشت و حضرت سلیمان احتمال مجازات اعدام را برای یک تأخیر کوتاه مطرح می کند!!! چرا؟ چون نظام سلیمانی هر ثانیه اش قیمت دارد. مسأله شخص نیست بلکه سرنوشت یک مملکت است که حساسیت کار را بالا می برد. قرآن کریم با ذکر داستان سلیمان الگوی حکومت امام زمان (عج) را در یک مدل کوچک ارائه داده است. حکومت حضرت موسی، داوود و سلیمان در قرآن الگوی حکومت امام زمان است. (7)
قرآن می خواهد با ارائه الگوهای عینی، عملی و غیر تخیلی، عشق مردم را به حکومت امام زمان شعله ور کند و از طرفی اعلام کند که این حکومت قابلیت ها و ظرفیت هائی می خواهد.
در حکومت امام زمان (ع) ثانیه ها مهم است و مسئولین حکومتی در مقابل تخلفات کوچک، مجازاتهای سنگینی خواهند شد چرا که حکومت رحمانی است و حکومت رحمانی نسبت به سرنوشت مردم حساس است. (8) پس هر کس که می خواهد مسئولیت مردم را عهده دار باشد باید حساب و کتاب و محاسبه ای دقیق و شدید از رفتار خود داشته باشد.
یک تعبیری قرآن در مورد پیامبر اسلام دارد که اگر به هر مدیری بگویند به او بر می خورد:
«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ» (حاقه / 46-44)
«اگر او سخنی دروغ بر ما می بست ما از او تمام ارزشهایش را، با قدرت می گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع می کردیم!!».

برخورد خداوند با حضرت یونس (ع)

شما تصور کنید یک مدیر ارشد اسلامی سی سال انجام وظیفه کرده زحمت کشیده (9)، متحمل ناسزا و کتک شده و پولی هم در ازاء مأموریت خود نگرفته است (10) اما سرنوشت الهی او این است که در دهان نهنگ بیفتد؟!!
اگر بررسی کنیم و بخواهیم بدانیم که جرمش چیست، می بینیم که اعتراض خداوند به او اینست که:
«چرا هنگامی که خواستی منطقه عذاب را ترک کنی از من اجازه نگرفتی؟» (11)
اگر علت اجازه نگرفتن او بررسی شود، تمام عقلای عالم به او حق می دهند اما خداوند به او حق نمی دهد چرا که انتظار خدا از این مدیر بالاتر از سطح عادی است.
جالب اینجاست که وقتی قوم خود را ترک می کند و سوار کشتی می شود و نهنگی راه را بر کشتی می بندد، مسافرین کشتی به او اعتماد می کنند تا قرعه بکشد با اینکه فرد غریبه ای در کشتی است و این معنا گویای آنست که هیبت و نورانیت الهی حضرت چنان خیره کننده بود که همه به قرعه اش در مورد فردی که باید طعمه نهنگ شود اعتقاد داشتند.
قرآن هم می فرماید که او خودش قرعه کشید (12) و در روایت است که به درخواست اهل کشتی این عمل 3 بار تکرار شد و هر سه بار نام او بعنوان طعمه نهنگ درآمد!
از اینجا بر مردم معلوم شد که گویا اساساً نهنگ به خاطر او راه را بر کشتی بسته است! لذا چند حمال دست و پای او را گرفتند! و در دهان نهنگ انداختند!! واقعاً جای تعجب است که مدیری بعد از این همه تلاش به جرم عدم اجازه گرفتن از خدا (مدیریت ارشد عالم خلقت) به جرم ترک منطقه عذاب، طعمه نهنگ می شود با اینکه نفرین حضرت مستجاب شده و آثار عذاب هم ظاهر شده است.
عمل حضرت یونس بر دو یقین و باور استوار بود:
1- از اول خلقت تا زمان حضرت با ظهور آثار عذاب دیگر کسی ایمان نمی آورد. (13)
2- همواره بعد از ظهور عذاب، فرمان خروج به پیامبر خدا صادر می شد. (14)
بر این اساس تصور می کرد که حکم خدا، قطعاً اجازه خروج است لذا در آیه شریفه هم آمده است که حضرت باور نمی کرد که خداوند علیه او اقدام کند:
«وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ...» (انبیاء / 87)
«و صاحب ماهی را نگاه کن وقتی را که خشمگین خارج شد پس باور داشت که ما علیه او اقدامی نخواهیم کرد.»
فعل خداوند سبحان در مورد اینگونه مجازات گویای آنست که:
«تو نماینده من هستی و مردم رفتن تو را به حساب من و فرمان من خواهند گذاشت.» (15)
اگر ما با این دیدگاه به مسئولیتهای حکومت اسلامی نگاه می کردیم برای ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری بیش از 800 نفر صف نمی کشیدند. این نگرش رایج، مصیبت و نکبتی بزرگ و اعلان خطری جدی برای سلامت نظام است.
نگاه به مدیریت و مسئولیت در نظام اسلامی باید نگاه به امانت باشد نه طعمه؛ و قطعاً اگر همه با دید امانت به مسئولیتها بنگرند دیگر این مقدار مسابقه برای احزار پستها مطرح نمی شود حتی گاه باید برای واگذاری مسئولیتها به افراد، به آنها اصرار کرد و از آنها خواست تا برای رضای خدا و خدمت به بندگان خدا مسئولیتها را بپذیرند همچنانکه در اوائل بعد از پیروزی انقلاب برای مخلصین این چنین بود که براحتی تا احساس تکلیف شرعی نمی نمودند قبول مسئولیت نمی کردند.

خلاصه

- صلاح و فساد جامعه، دائر مدار مدیریت فرهنگی و اجرائی است.
- لازمه ارتقاء سطح مدیریت، ارتقاء سطح انتظارات نظام اسلامی از مدیریت می باشد.
- در نظام اسلامی عمل صالح مدیریت، پاداش مضاعف و تخلفات مدیریت مجازات مضاعف و شدت عمل را در پی دارد.
- در نظام اسلامی، ارزیابی عملکرد وابستگان مدیریت ارشد نظام همچون خود مدیریت، از حساسیت و اشتدادِ پاداش و مجازات برخوردار است.
- دادگاه ویژه روحانیت، مدیران، عناصر نظامی منشأ قرآنی داشته و ناظر به شدت عمل با تخلفات است نه إرفاق و تسامح در ارزیابی عملکرد.

پی نوشت ها :

1- نوع تفاسیر از ورود به این بحث خودداری نموده اند رک المیزان، نمونه و... ذیل آیه شریفه.
2- شرح نهج البلاغه / ابن ابی الحدید / ج 1 / ص 188.
3- شرح نهج البلاغه / ابن ابی الحدید / ج 1 / ص 194.
4- مجموعه ورام / ج 2 / ص 3.
5- بحث روائی المیزان ج 16 ص 333.
6- مجمع البیان ج 7 ص 340، و نور الثقلین ذیل همین آیه.
7- رک بررسی شخصیت اهل بیت در قرآن صص 282-280.
8- الخلق عیال الله (کافی / ج 2 / ص 144)
9- طبق روایات ذیل آیات در تفسیر نورالثقلین.
10- سنت انبیاء (سوره هود / 28 و 51) (شعرا / 109 و 127 و 145 و 164 و 180 و...)
11- نورالثقلین ج 3 ص 385.
12- صافات / 141.
13- یونس / 98.
14- همچون موارد خروج حضرت لوط، موسی و... (هود / 81)، (حجر / 65)، (طه / 77)
15- این گونه مضامین در روایات کتاب علم و کتاب معاشرت و کتاب ایمان و کفر و... در اصول کافی و بحار و... فراوان یافت می شود.
منبع: نقی پورفر، ولی الله، مجموعه مباحثی از مدیریت در اسلام، تهران: ماه، 1382، چاپ اول.


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.