نویسنده: دکتر نسیم سهایی
شاید امروزه امریکا بزرگترین کشور پیشرو در ریاضیات مدرن باشد. هرچند اروپا سابقه طولانی تری در علوم و به خصوص ریاضیات دارد، ولی عملاً پس از اینکه در امریکا زندگی به سبک مدرن شروع شد، کم کم مراکز بزرگ علمی و صنعتی به این کشور انتقال پیدا کردند. البته برخی حوادث بزرگ تاریخ نیز در این زمینه بی تاثیر نبودند. حوادثی چون جنگ های جهانی به خصوص جنگ جهانی دوم که موجب شد بسیاری از متفکران بزرگ اروپایی برای بقا و ادامه تحقیق و مطالعه، جایی مناسب تر از آمریکا پیدا نکنند. به اعتقاد برخی از مورّخان، جنگ جهانی دوم یکی از عوامل مهم در شکوفایی سریع علمی آمریکا است. همچنین تأثیر برخی وقایع بزرگ تاریخ امریکا، مانند جنگ های داخلی را نیز نمی توان نادیده گرفت.
هر آنچه امروزه به عنوان تاریخ ریاضی آمریکا می شناسیم دستاورد مهاجرت اروپاییان به آمریکا می باشد و هیچ اثری از ریاضیات ساکنان اصلی آمریکا، در آن دیده نمی شود. البته دستاوردهای ریاضیات سرخ پوستان را نمی توان نادیده گرفت. سرخ پوستان به خاطر برخی اعتقاداتشان ، گام های بزرگی در ریاضیات ابتدایی برداشته بودند؛ از آن جمله می توان به اختراع سیستم شمارش و روشی برای عدد نویسی اشاره کرد.
شاید به دلیل عدم ارتباط با جهان پویای علم، ریاضیات ساکنان اصلی آمریکا فقط در حد ریاضیات ساده و محاسباتی باقی مانده بود. قوم مایا، یکی از قدیمی ترین اقوام و تمدن های آمریکایی، بدون اطلاع از دستگاه شمارشی که قرن ها پیش توسط آسیایی ها ابداع شده بود، یک دستگاه شمارشی در مبنای 20 داشتند که روشی برای نگارش آن به کار می بردند. هر چند اعمالی که به آن واقف بودند در حد جمع و تفریق بود، ولی نمونه های شگفت انگیزی از محاسبات مایاها به شمار می رفت.
بنای ریاضیات سرخ پوستان با فتح آمریکا توسط اروپاییان درهم شکست. کاملاً بدیهی است که در مقابل پیشرفت علمی آن دوران در اروپا، ریاضیات کاملاً ساده و ابتدایی سرخ پوستان حرفی برای گفتن نداشت و اگرچه در بدو ورود اروپاییان به این سرزمین پهناور، شرایط ایده آلی برای رشد علمی به چشم نمی خورد، ولی کم کم جاذبه های این سرزمین تعداد مهاجران را افزایش داد و به تدریج زمینه انتقال مراکز علمی، فراهم آمد. کسانی که به امریکا آمدند دیگر مانند اروپاییان قبل از دوران رنسانس تصور منفی نسبت به علم نداشتند. به همین دلیل رشد و بلوغ علمی آمریکا سریع تر و شگفت انگیزتر از اروپا بود. این جریان رشد چنان واضح بود که تعداد زنان دانشمند در آمریکا نسبت به اروپا قابل توجه بود. دیگر در زندگی آنان اثری از بی مهری های جامعه و تفکّرات پوسیده علیه زنان دیده نمی شد. البته، به خاطر بافت فرهنگی و آمیزش نژادهای مختلف، آمریکا با مشکلات فرهنگی ویژه ای مواجه بود که مهمترین آنها اختلاف نژاد بین ساکنان امریکا بود در ابتدای تشکیل آمریکا، سیاهان آفریقایی با زور به این کشور آورده شدند تا کارهای سخت بدنی را انجام دهند. به همین دلیل از بسیاری امکانات اولیه ی زندگی که در آن دوران به راحتی برای هر سفیدپوستی فراهم بود، بی بهره، بودند. در نتیجه دانشمندان سیاه پوست پس از 200 سال و در اواخر سده 19 وارد تاریخ علمی آمریکا شدند.
در هر حال تاریخ ریاضیات امریکا در 200 سال اخیر، زنان ریاضیدان بسیاری به خود دیده است.
وینیفرد اجرتن مریل
وینیفرد اجرتن مریل در ویسکانسین به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را به طور خصوصی در خانه به پایان رسانید. درجه لیسانس را از کالج وسلی دریافت کرد و پس از فارغ التحصیلی مدتی در دانشگاه هاروارد به کار مشغول شد. سپس برای ادامه تحصیل در ریاضیات و نجوم به دانشگاه کلمبیا رفت. پس از 2 سال تحصیل در این دانشگاه با ارائه پایان نامه ای کاملاً ابداعی در زمینه تعبیر هندسی حاصلضرب انتگرال ها و ارتباط بین دستگاه های مختصات مختلف، موفق به گرفتن درجه دکترای ریاضی شد.ماجرای دکترای ریاضی گرفتن وینیفرد بسیار جالب است. پس از پایان تحصیل و دفاع از پایان نامه، هیئت امنای دانشگاه با اعطای مدرک دکترا به یک زن مخالفت کردند، لذا وینیفرد تصمیم گرفت شخصاً با آنها صحبت کند. در جلسه بعدی هیئت امنا، وینیفرد توانست آنها را متقاعد کند؛ در نتیجه به اتفاق آرا اعطای مدرک دکترا به وینیفرد مورد موافقت قرار گرفت، او به عنوان اولین زن در امریکا، در سال 1886 با درجه عالی، دکترای ریاضیات گرفت و راه را برای زنان دیگر گشود. در پنجاهمین سالگرد بزرگداشت فارغ التحصیلی وینیفرد اجرتن مریل تصویری از او به دانشگاه کلمبیا اعطا شد که هم اکنون نیز در یکی از ساختمان های دانشگاه نصب شده است و زیر آن چنین نوشته شده است: « او دروازه ها را گشود. » وینیفرد همچنین یکی از اعضای کمیته ی بررسی کننده درخواست ادامه تحصیل دانشگاه کلمبیا در کالج برنارد بود. کالج برنارد اولین مؤسسه علمی در نیویورک بود که به زنان درجه علمی اعطا می کرد.
وینیفرد در سال 1887 با فردریک مریل ازدواج کرد. فردریک سال 1890 دکترای زمین شناسی خود را از دانشگاه کلمبیا گرفت و بعد از فارغ التحصیلی برای مدتی به عنوان زمین شناس در ایالت نیویورک کار می کرد. بعد از آن تا زمان مرگش مسئول موزه ایالتی نیویورک بود.
وینیفرد نیز پس از فارغ التحصیلی، در مؤسسه های علمی مختلفی تدریس می کرد. حتی به او پیشنهاد استادی در کالج وسلی داده شده بود، اما او به خاطر شرایط خاص خانوادگی آن را نپذیرفت. در سال 1906 مدرسه اکسمر، ویژه دختران را پایه گذاری کرد و تا سال 1928 نیز مدیر آنجا بود. این مدرسه به خاطر شیوه های تدریس بسیار خوب، معروف شد؛ طوری که در سال 1912 شعبه ای از آن در پاریس تأسیس شد. در سال 1928 وینیفرد مدیریت مدرسه را رها کرد و به نیویورک بازگشت و تا زمان مرگش در سال 1951، تمام کارهایش را روی آموزش علوم متمرکز کرد. در این زمینه نیز مقالات بسیاری نوشت و در سخنرانی های زیادی شرکت داشت.
کریستین لد فرانکلین
کریستسن لد فرانکلین در اوایل دسامبر سال 1847 در شهر ویندسور ایالت کنتی کات به دنیا آمد. پدر کریستین بازرگان بود و مادرش وقتی او فقط 13 سال داشت درگذشت.در دوران کودکی، کریستین سودای تحصیل و آموختن داشت. در سنین 12 تا 16 سالگی به مدرسه ای در پورت اسموت می رفت. پس از آن نیز دو سال دانشجوی آموزشگاه وسلیان در ماساچوست بود. در این مدت او تنها دانشجوی دختر آموزشگاه بود و با علاقه بسیار درباره زبان یونانی تحقیق و مطالعه می کرد در سال تحصیلی 1867- 1866 مطالعاتش را در کالج وسار ادامه داد. سپس به نیویورک رفت و در آنجا مطالعاتی در زمینه مثلثات و زیست شناسی انجام داد، همچنین شروع به یاد گیری پیانو و چند زبان خارجی دیگر نمود. در سال 1868 دوباره به وسار بازگشت تا مطالعاتش را درباره زبان، فیزیک و اختر شناسی تمام کند. در همین مدت، کم کم به ریاضیات علاقه پیدا کرد و تا زمان فارغ التحصیلی چنان مجذوب آن شد که تصمیم گرفت در این زمینه ادامه تحصیل دهد. اگرچه فیزیک علاقه ی او را به شدت بر می انگیخت، ولی معتقد بود که ریاضی رشته ای است که او می تواند مستقل از امکانات آزمایشگاهی دانسته های خود را افزایش دهد. در سال 1871 همزمان با تدریس در دانشگاه های واشنگتن و پنسیلوانیا، سؤالات بخش ریاضی مجله تایمز آموزشی را هم طراحی می کرد.
سال بعد از آن ادامه تحصیل در ریاضیات را در دانشگاه هاروارد و زیر نظر بیرلی و جیمز میلز پیرس شروع کرد. تا سال 1878 چندین مقاله در مجلات ریاضی به چاپ رسانده بود و تعداد زیادی مسأله ریاضی طراحی کرده بود. در همان سال برای دوره تحصیلات تکمیلی در دانشگاه جان هاپکینز درخواست پذیرش کرد. تا آن موقع هیچ زنی در این دانشگاه به عنوان دانشجو پذیرفته نشده بود. پروفسور سیلوستر استاد انگلیسی تبار که با کارها و مسایل طراحی شده توسط کریستین کاملاً آشنا بود، پذیرفت که استاد راهنمای او باشد. به این ترتیب او اولین زن دانشجوی دانشگاه جان هاپکینز شد. پس از ورود به آنجا سه مقاله در مجلات معتبر ریاضی درباره منطق نمادین به چاپ رساند. پس از پایان تحصیلاتش، دانشگاه جان هاپکینز قبول نکرد که به او به عنوان یک زن درجه دکترا اعطاء کند و او بدون هیچ مدرکی دانشگاه را ترک کرد. با وجود این، دانشگاه تز دکترای او را در سال 1883 به چاپ رساند!
وی همچنان کار مطالعه در زمینه منطق نمادین را ادامه داد که به موضوع فیزیولوژی چشم هم علاقمند شد و مقالات بسیاری در این زمینه نوشت. اولین مقاله اش را در سال 1887 با عنوان روشی برای تعیین عملی هوروپتر نوشت. این مقاله در واقع یک تحقیق ریاضی از دید دو چشمی بود. در سال 1892 نظریه اش درباره دید رنگی و درک رنگ های مختلف سازنده طیف نور قابل دید را در نشست بین المللی فیزیولوژی لندن ارایه کرد. مطالعات و مقالاتش در این زمینه تا سی و هفت سال بعد همچنان ادامه پیدا کرد. مجموعه کارهای او درباره دید رنگی، وقتی او هشتاد و یک ساله بود در کتابی با عنوان رنگ و نظریه دید رنگی به چاپ رسید. او در سال 1902 ویرایشگر بخش منطق و روان شناسی دایرة المعارف فلسفه و روان شناسی شد. در تمام این مدت نیز مقالات متعددی در مجلات و روزنامه های مختلف به چاپ رساند.
کریستین لد - فرانکلین در تمام زندگی اش با مداومت و پشتکار فراوان در زمینه ریاضیات و علوم کار می کرد، همچنین در بقیه زمینه ها نیز انسانی فوق العاده بود. کریستین بیشتر وقت و دارایی اش را صرف حمایت از زنان برای دستیابی آنان به مدارج بالای دانشگاهی می کرد. نبوغ، پشتکار و ویژگی های خاص او همه را به احترام وا می داشت، طوری که کالج و سار تنها مدرک افتخاری خود را در سال 1887 به او اعطا کرد. بالاخره دانشگاه جان هاپکینز مدرک دکترای کریستین را در سن هفتاد و هشت سالگی، درست چهل و چهار سال پس از پایان تحصیلاتش به وی اعطا کرد این زن دانشمند در 5 مارس 1930، در سن هشتاد و دو سالگی درگذشت.
ماری فرانس وینستون
ماری فرانس وینستون 7 اگوست 1868 در شهر فارستون ایالت ایلینویز به دنیا آمد و یکی از 7 فرزند توماس وینستون و کارولین بود. وی اولین زن امریکایی است که از دانشگاه های اروپایی دکترای ریاضی گرفت. تعلیمات اولیه را در خانه و نزد مادرش آموخت. در 15 سالگی به همراه مادرش، ایلینویز را ترک و در دانشگاه ویسکانسین به تحصیل پرداخت. در 1889 با درجه عالی در رشته ریاضی فارغ التحصیل شد.پس از مدت کوتاهی ، کار تدریس را در کالج فاکس لیک در ویسکانسین شروع کرد و از 1889 تا 1891 در آنجا ماند. در سال 1891 مطالعات ریاضی را زیر نظر شارلوت اسکات در کالج برایان مایر آغاز کرد. ولی سال بعد به شیکاگو بازگشت و تا 1893 در دانشگاه شیکاگو درس خواند. تابستان سال 1893 در همایش بین المللی ریاضیات در اونستن ایلینویز شرکت کرد که منجر به آشنایی با فلیکس کلاین، استاد برجسته ریاضیات دانشگاه گوتینگن و کریستین لد - فرانکلین، شد. پس از مدت کوتاهی این دانشگاه به او پیشنهاد ادامه تحصیل در آنجا را داد. او بیشتر وقت و سرمایه اش را صرف تحصیلات تکمیلی زنان کرد. برای مثال؛ قبول کرد که به ماری فرانس 500 دلار بدهد تا او بتواند تحصیلاتش را در اروپا ادامه دهد. سپس سال های آخر تحصیل را به آلمان و کالج گوتینگن رفت.
همزمان با ورود ماری فرانس به گوتینگن، ریاضیدان انگلیسی گریس چیشولم ( بعد از ازدواج به یانگ تغییر نام داد.) و مارگریت مالتبی فیزیکدانی از اوهایو نیز به گوتینگن آمدند. ماری فرانس سه سال در آنجا به تحقیق و مطالعه در زمینه معادلات دیفرانسیل پرداخت و سرانجام در سال 1896 از پایان نامه دکترای خود دفاع کرد. اما مدرک رسمی دکترا را یک سال بعد، پس از اینکه پایان نامه خود را به زبان آلمانی برگرداند گرفت.
او بعد از پایان تحصیلات به آمریکا بازگشت و رئیس دانشکده ریاضیات کالج مانهاتان وابسته به دانشگاه ایالتی کانزاس شد. وی این منصب را تا سال 1900 که با هنری بایرون نیوسان استاد ریاضی دانشگاه کانزاس ازدواج کرد، حفظ کرد. بین سال های 1901 تا 1909 آن دو، صاحب سه فرزند شدند. عمده کار علمی ماری فرانس در سال 1900 ترجمه سخنرانی معروف دیوید هیلبرت درباره ی 20 مسئله مهم قرن بیستم بود.
متأسفانه هنری نیوسان در سال 1910 بر اثر حمله قلبی درگذشت و همسر و سه فرزند خردسالش را تنها گذاشت. در سال 1913 به ماری فرانس پیشنهاد شد که به عنوان دانشیار ریاضی در کالج وشبرن مشغول به کار شود، ولی برای پذیرش این موقعیت مجبور بود از فرزندانش جدا زندگی کند. وی به دلیل شرایط خاصی که پس از مرگ همسرش داشت، برای مدتی پذیرفت تا با این وضعیت کار کند. ولی بالاخره در سال 1921 مجبور به ترک وشبرن شد و دوباره به ایلینویز بازگشت. اوتدریس را در کالج ایورکا ادامه داد و در سال 1942 از این کار کناره گرفت. وی در فاصله سال های 1935 تا 1959 رئیس بخش علوم و ریاضیات بود.
ماری وینستون نیوسان از سال 1896 به بعد از اعضای اصلی انجمن ریاضی آمریکا و نماینده معلمان کانزاس بود. او در سال 1950 به عنوان یکی از 100 زن برجسته ای که توانسته بود مقامی به دست آورد، مورد قدردانی قرار گرفت که این کار تا صد سال قبل از آن برای زنان غیر ممکن بود. بالاخره این زن دانشمند در 5 دسامبر 1959 در گذشت.
اولین بویدگرانویل
اولین بوید گرانویل در سال 1924 در محله ای سیاه نشین در واشنگتن دی سی به دنیا آمد که فاصله چندانی با بهترین مناطق شهر نداشت. خانواده اولین محیطی را فراهم کرده بودند که او هیچ گونه احساسی کمبود یا تفاوتی نمی کرد. وقتی او خیلی کوچک بود، به همراه خانواده اش در آپارتمان کوچکی که پدرش نگهبان آن بود زندگی می کردند. پس از جدا شدن پدر و مادرش، مسئولیت بزرگ کردن بچه ها را مادر اولین به عهده گرفت و پدرش هراز گاهی به آنها سر می زد.اولین و خواهر بزرگترش دوران کودکی خوشی داشتند. بازی کردن با بچه های محل، کار دستی درست کردن و به کتابخانه رفتن، تمام تفریحشان بود. آنها اغلب یک ماه از تابستان را در روستا و در کنار یکی از دوستان خانوادگی می گذراندند.
سپس برای تحصیل، اولین به یکی از مدارس نزدیک خانه فرستاده شد.
در این مدرسه همه ی دانش آموزان و معلمان سیاه پوست بودند. او دوران خوبی در این مدرسه داشت. در تمام مدت تحصیل از دانش آموزان ممتاز بود و با رتبه دوم از آنجا فارغ التحصیل شد. بیشتر دانش آموزان مدرسه به کالج های خوب راه می یافتند. معلم ریاضی اولین نیز با توجه به استعداد او پیشنهاد کرد که کالج اسمیت را برای ادامه تحصیل انتخاب کند. او نیز برای همان جا اقدام کرد و پذیرفته شد. ولی کالج، به او هیچ کمک مالی اعطا نکرد. با وجود اینکه وضعیت مالی خانواده اش در آن زمان خیلی خوب نبود، مادرش همه پس اندازش را به او داد. همچنین مجبور شد برای تأمین هزینه تحصیل و زندگی در سال اول کالج از بعضی دوستانش هم پولی غرض کند.
بالاخره اولین وارد کالج اسمیت شد و برای ادامه تحصیل، رشته ی ریاضی و فیزیک را انتخاب کرد. او از نظر درسی وضعیت بسیار خوبی داشت. ترم اول درس اختر شناسی را گرفت و به کمک معلم این درس توانست برای طول تابستان کاری پیدا کند. در تمام مدت تحصیل، اولین آرزو داشت روزی معلم شود که این شغل نزد سیاهان بسیار مورد احترام بود. او در کالج پس از مدتی کار کردن، به پزشک یا ریاضیدان شدن هم فکر می کرد. البته او دوست داشت تا کاربردهای ریاضیات در صنعت را بیابد و بیشتر به جنبه های عملی ریاضیات علاقه داشت.
بعد از فارغ التحصیلی از کالج اسمیت در سال 1945، کاملاً به ریاضیات علاقمند شده بود و تصمیم گرفت در همین رشته ادامه تحصیل دهد. وی توانست بورس تحصیلی از کالج اسمیت و دانشگاه ییل بگیرد. در واقع او در دوره ی دکترا در دانشگاه ییل پذیرفته شده بود.
در زمان درگیری جنگ جهانی دوم، پذیرفته شدن اولین در دوره دکترای این دانشگاه سطح بالا و با توجه به سیاه پوست بودنش، بیانگر توانایی های فوق العاده علمی او بود. به این ترتیب اولین به همراه مارجوری لی بران از دانشگاه میشیگان، اولین زنان سیاه پوستی بودند که در طول تاریخ ریاضیات دکترای ریاضی گرفتند. هر دوی آنها در سال 1949 با درجه دکترا فارغ التحصیل شدند.
اولین در ییل دوران خوبی داشت و به اندازه کافی درآمد داشت. او همچنان که با قدرت تمام درس می خواند، فرصت خوبی نیز برای تفریح با دوستان و هم کلاسی های جدیدش در نظر می گرفت.
اولین، زمانی وارد جامعه واقعی خارج از دانشگاه شد، که شرایطی اجتماعی زمان به کل تغییر کرده بود. زن بودن و سیاه پوست بودنش، او را از انجام کاری باز نمی داشت. جامعه آمریکا کم کم به این سطح تفکر رسیده بود، که مهم قابلیت های هر فرد است و رنگ، نژاد و جنسیت عوامل تعیین کننده برای ارزیابی قابلیت ها و استعداد نیستند. اولین نیز با سابقه درخشانش، در این دوره زمانی، شانس بسیار خوبی برای یافتن یک کار علمی سطح بالا داشت. اما او همچنان به فکر تدریس در دانشگاه، همان رویای قدیمی اش بود. لذا برای کالج شهر نیویورک تقاضای کار کرد حتی در مصاحبه هم شرکت کرد، ولی شخص مصاحبه کننده، ورود اولین به آن کالج را خیلی جدی نگرفت.
بالاخره او در مؤسسه ریاضیات و علوم آنجا کاری برای تدریس پیدا کرد و مجبور شد به نیویورک مهاجرت کند. وضعیت زندگی در شهرهای بزرگ آسان نبود و اولین نیز شروع سختی داشت. مدت زیادی به دنبال آپارتمانی برای زندگی می گشت که کار چندان آسانی نبود. سرانجام برای زندگی به خانه یکی از دوستان قدیمی مادرش رفت.
اولین مدت زیادی در آنجا دوام نیاورد. پس از یک سال نیویورک را به سمت نشویل در ایالت تنسی ترک کرد و به عنوان مدرس در دانشکده ریاضی دانشگاه فیسک که یکی از دانشگاه های معروف برای سیاه پوستان است، شروع به کار کرد.
در ابتدای سال تحصیلی، وقتی رئیس دانشگاه، اولین را به دانشجویان معرفی می کرد و از سوابق تحصیلی و علمی او می گفت، و لوله ای بین دانشجویان افتاد. همه گذشته اولین را تحسین می کردند. این شروع بسیار خوبی برای او در دانشگاه فیسک بود. برای دو سال اول، درس های ریاضی دوره لیسانس را تدریس کرد، ولی به تدریج کار تدریس را تا مراحل تکمیلی ادامه داد و دانشجویان بسیاری زیر نظر او دکترای ریاضیات گرفتند.
اولین تا سال 1950 در فیسک ماند، پس از آن در شرکت IBM مشغول به کار شد. او در مرکز کامپیوتر ونگارد کار می کرد. شعبه اصلی این مرکز در نیویورک بود، همچنین شعبه ای در واشنگتن داشت. در نتیجه اولین مدتی در نیویورک بود و برخی اوقات هم کار را در واشنگتن ادامه می داد. او کارش را خیلی دوست داشت؛ شاید به این دلیل که می توانست آنالیز تابعی که زمینه اصلی تز دکترایش بود را به کار برد. کار اصلی تحقیق او تشریح عملکرد درونی راکت هایی بود که به وسیله کامپیوتر، ماهواره ونگارد را کنترل می کرد. این کار جالب ترین کار تحقیقی اولین در محیط خارج از دانشگاه بود.
تابستان یکی از این سال ها اولین برای دیدن دوستانش به کالیفرنیا رفت. در طی سفر با همسر اولش آشنا شد و همان تابستان ازدواج کرد. لذا او کار در نیویورک را رها کرد و توانست در آزمایشگاه تکنولوژی فضایی، ناسا، به عنوان محقق ریاضی مشغول به کار شود. کاری که او انجام می داد تقریباً شبیه کار در مرکز کامپیوتر ونگارد بود. امّا او که همواره از محیط کاری قبلی اش در IBM لذت می برد، در اواخر دهه 60 دوباره به یکی از شعبه های آن در لُس آنجلس بازگشت. در آن زمان IBM قراردادهای بزرگی با دولت نداشت و شعبه لس آنجلس کار تحقیقی گسترده ای انجام نمی داد. لذا از اولین خواستند برای ادامه ی کار به کالیفرنیای شمالی یا به نیویورک باز گردد. ولی اولین هیچ کدام را قبول نکرد و ترجیح داد همان جا بماند و دوباره کار تدریس را ادامه دهد. در همین دوران از همسر اولش جدا شده بود و باید به سرعت شغلی پیدا می کرد .او از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لس آنجلس تقاضای کار کرد که به سرعت تقاضایش پذیرفته شد. به این ترتیب یک بار دیگر کار تدریس را ادامه داد.
در همین مدت یکی از کارهای با ارزش عمرش را انجام داد. او با کمک یکی از همکارانش جیسن فرند تصمیم به نوشتن کتاب کردند. نوشتن و ویراستاری کتاب آنها پنج سال طول کشید. عنوان آن « تئوری و کاربرد ریاضیات برای معلمان» بود، که با استقبال فراوانی مواجه شد. او همچنین کتاب دیگری در زمینه کاری خودش نوشت.
در سال 1970 اولین با اد گرانویل کارمند بانک ازدواج کرد. در سال 1984 از دانشگاه باز نشست شد و آنها برای زندگی به شهر کوچکی در ایالت تگزاس مهاجرت کردند. در آنجا یک زمین کشاورزی خریده و خانه ای در آن ساختند. اولین از سر و صدا در شهرهای بزرگ خسته شده بود و زندگی به این نحو برای او بسیار لذت بخش بود. او همچنین کار تدریس کار را کنار نگذاشت و در کالج کوچکی در تگزاس ریاضیات تدریس می کرد.
مارجوری لی بران
مارجوری لی بران در جامعه ای بزرگ شد و تحصیل کرد که در آن شدیداً عقاید ضد سیاه پوستان رایج بود، به خصوص علیه زنان سیاه پوست. در این بین مارجوری با تمام وجود عاشق ریاضیات بود و با اراده کامل به سوی آرزوهایش گام برداشت، تا اینکه عنوان اولین زن سیاه پوست با مدرک دکترا در رشته ی ریاضی را به خود اختصاص داد.مارجوری در 9 سپتامبر 1914 در ممفیس تنسی به دنیا آمد. مادرش را در سن 2 سالگی از دست داد. نامادری او معلم مدرسه و پدرش کارمند ساده اداره راه آهن بود. پدر مارجوری یک دوره دو ساله کالج را به پایان رسانده بود که در آن زمان بین سیاهان کاری غیر معمول محسوب می شد. پدر در ریاضیات و به خصوص حساب استعداد خوبی داشت و مارجوری تمام عشق و علاقه به ریاضیات را از او به ارث برده بود. همچنین نامادرش اش هم او را به مطالعه ریاضیات تشویق می کرد.
مارجوری در یک دبیرستان خصوصی درس می خواند که پس از جنگ های داخلی توسط کلیسا برای تحصیل سیاه پوستان تأسیس شده بود. وی در تمام دوران دبیرستان نه تنها دانش آموز موفقی در دروس ریاضیات بود، بلکه یک بازیکن فوق العاده تنیس نیز بود.
بعد از دبیرستان نیز دانشگاه هووارد در واشنگتن دی سی را انتخاب کرد. او هزینه تصحیل را از طریق کار، وام و بورسیه های تحصیلی تأمین می کرد و بالاخره در سال 1935 با درجه لیسانس فارغ التحصیل شد. پس از مدتی کار تدریس در مؤسسه گیلبرت را شروع کرد. تمام دانش آموزان این مؤسسه سیاه پوست بودند. پس از یک سال تدریس مارجوری دوباره به محیط درس بازگشت و برای ادامه تحصیل دانشگاه میشیگان را انتخاب کرد و در سال 1939 فوق لیسانس ریاضی را از همین دانشگاه گرفت. او در واقع یکی از اولین زنانی بود که از این دانشگاه مدرکی سطح بالا می گرفت که پس از آن عضو هیئت علمی کالج ویلی در مارشال تگزاس شد. او از سال 1942 تا 1945 در همین کالج مشغول به کار بود. تا اینکه در تعطیلات تابستان سال 1945 متوجه شد که دانشگاه میشیگان برای دوره دکترای ریاضی دانشجو می پذیرد.
به این ترتیب دوباره به میشیگان بازگشت و دکترای ریاضی را شروع کرد. سال 1947 همزمان با تحصیل در دانشگاه میشیگان به تدریس نیز می پرداخت. او دوره ی دکترا را در سال 1949 به پایان رساند. ولی چون طبق قوانین دانشگاه سریع ترین زمان ممکن برای فارغ التحصیلی 1950 بود؛ یک سال بعد توانست رسماً درجه دکترای ریاضی را دریافت کند. او دومین زن آمریکایی بود که به این سطح درجه علمی رسید.
او سال 1949 عضو هیئت علمی دانشگاه مرکزی کارولاینای شمالی شد و تا زمان بازنشستگی نیز همان جا ماند. به مدت 25 سال بین تمام اعضای هیأت علمی، او تنها کسی بود که درجه دکترا داشت. در سال 1951 ریسس دانشکده ریاضی شد و تا سال 1970 در این سمت باقی ماند.
در سال تحصیلی 1953- 1952 یک بورس تحقیقاتی به مارجوری اهدا شد که به او این امکان را داد تا به دانشگاه کمبرزیج در انگلستان برود و در زمینه توپولوژی ترکیباتی تحقیق کند. او همچنین از این فرصت استفاده کرد و سفرهایی به اروپای شرقی داشت. پس از آن نیز چندین بورس تحقیقاتی دیگر به او تعلق گرفت. از جمله یک دوره تحقیقاتی در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس، در زمینه آنالیز عددی و محاسباتی و سال تحصیلی 66- 1965 نیز در دانشگاه کلمبیا در نیویورک.
در سال 1960 نویسنده اصلی یک طرح پیشنهادی بود که برنده جایزه شرکت IBM شد. با پول این جایزه دانشگاه مرکزی کارولاینای شمالی برای اولین بار صاحب کامپیوتر شد. از این کامپیوتر، برای کارهای علمی و تحقیقی استفاده می شد. ریاست او، وضعیت دانشکده را به کلی تغییر و سطح علمی آن را به طور قابل توجهی بالا برده بود. چنان که در سال 1969 یکی از شاگردانش برنده جایزه ی اولین دانشجوی ممتاز ریاضی شد.
او در تابستان نیز در دبیرستان درس می داد و با علاقه تمام سعی می کرد که دانش آموزان را به ادامه تحصیل تشویق کند. به این ترتیب دانشگاه مرکزی کارولاینای شمالی مرکز دانشجویان سیاه پوستی شده بود که علاقمند به ادامه تحصیل بودند. او با جدیت تمام به دانشجویان کمک می کرد تا کمک هزینه های تحصیلی بگیرند. همچنین تمام دارایی اش را صرف جوایزی می کرد که دانشجویان را برای ادامه تحصیل ترغیب کند. سرانجام در سال 1979 بر اثر سکته قلبی در سن 65 سالگی چشم از جهان فرو بست.
جولیا بومن رابینسون
جولیا بومن 8 دسامبر 1919 در شهر سنت لویس در ایالت میسوری به دنیا آمد. در سن 2 سالگی مادرش را از دست داد، به همین دلیل پدر و دختر به فنیکس آریزونا رفتند تا در کنار مادربزرگ زندگی کنند. پس از مدتی پدر جولیا دوباره ازدواج کرد و به این ترتیب زندگی او در خانواده ی جدید شروع شد. جولیا در نه سالگی پس از یک دوره یکماهه مخملک، تب روماتیسمی گرفت و مجبور شد یک سال تمام را در بستر بیماری بگذارند. در این مدت، دکتر اجازه ملاقات با هیچ کس حتی خواهرانش را به او نمی داد. زمانی که حال جولیا کمی بهتر شد، معلم سر خانه اش به او کمک کرد تا دروس عقب افتاده را جبران کند. بالاخره وقتی دوباره به مدرسه بازگشت، شدیداً به ریاضیات و فیزیک علاقمند شده بود، به طوری که تنها دانش آموز دختر کلاس های فیزیک بود. با وجود اینکه در تمام دروس دانش آموز خوبی بود، ولی به دلیل یک سال دور بودن از جمع به شدت کناره گیر شده بود. بالاخره سال 1936 با عنوان دانش آموز نمونه در ریاضی و علوم از دبیرستان فارغ التحصیل شد.پس از فارغ التحصیلی در سن 16 سالگی در کالج ایالتی سن دیگو ثبت نام کرد که هدف عمده این کالج تربیت معلم برای دبیرستان بود و چون جولیا هیچ آینده دیگری به جز تدریس در ریاضیات برای خود نمی دید، لذا رشته ریاضی را انتخاب کرد. در همان سال اول کالج، پدرش را از دست داد. با وجود اینکه تأمین مالی ادامه تحصیل برای او مشکل بود، ولی با کمک های مالی خواهرش که در سن دیگو معلم بود و عمه اش، درس خود را ادامه داد و توانست از سال سوم، تحصیلش را در دانشگاه برکلی ادامه دهد.
سال اولی که جولیا در برکلی بود درس نظریه اعداد را با دکتر رافائل روبینسون گرفت که این کلاس فقط 4 دانشجو داشت، او بیشتر اوقات هنگامی که با دکتر روبینسون در محوطه دانشگاه قدم می زدند، درباره ی ریاضیات مدرن بحث و گفتگو می کردند و باعث شد آن دو یکدیگر را بهتر بشناسند. سرانجام آنها در سال 1941 ازدواج کردند. در آمریکا قانونی وجود دارد که اعضای یک خانواده نمی توانند در یک جا با هم همکار باشند. به همین دلیل جولیا پس از فارغ التحصیلی نمی توانست در دانشگاه برکلی کار کند. با این حال او در زمان جنگ جهانی دوم، نزد جرزی نیمن در آزمایشگاه آماری برکلی، روی پروژه های سرّی ارتش کار می کرد.
پس از ازدواج، جولیا بیشتر وقتش را بر روی سامان دادن خانه صرف می کرد. در همین زمان دکترش به او گفت به دلیل عواقب تب روماتیسمی، نمی تواند بچه دار شود. این مسأله باعث شد که وی مدت طولانی دچار افسردگی شود. همسرش به خوبی دریافت تنها چیزی که می تواند به جولیا کمک کند تا از حالت افسردگی درآید، بازگشت دوباره او به ریاضیات است.
به این ترتیب، جولیا دوره دکترای ریاضی را در برکلی، زیر نظر آلفرد تارسکی شروع کرد و در سال 1948 مدرک دکترا گرفت. در همان سال کارش را بر روی مسأله دهم هیلبرت متمرکز کرد و در سال 1950 برخی از دستاوردهایش را در یک سخنرانی 10 دقیقه ای در کنفرانس ریاضی کمبریج در ماساچوست ارایه داد. تابستان 1959 مارتین دیویس و هیلاری پوتمن نتایج تحقیقاتشان را، که قسمت عمده ای از آن در اثبات مسأله دهم هیلبرت به کار رفته بود، برای جولیا فرستادند تا از نظرات این زن دانشمند هم بهره برند.
مقاله دیویس - پوتمن - روبینسون در سال 1961 ارائه شد . وی در این زمینه بیش از 20 سال کار کرد و بنایی نهاد تا با تکیه بر آن یوری متیجسویک مسأله دهم هیلبرت را در سال 1970 ثابت کند.
اگرچه جولیا قسمت عمده ای از وقتش را صرف تحقیق و مطالعه روی مسأله دهم هیلبرت کرده بود، در عین حال کارهای تحقیقاتی دیگری را نیز چون مسئله هیدرودینامیک که دفتر تحقیقات نیروی دریایی مطرح کرده بود را نیز انجام داد.
دستاوردهای فوق العاده و توانایی های او باعث شد تا به عنوان اولین زن ریاضیدان برای آکادمی ملی علوم در سال 1975 انتخاب شود. همچنین در سال 1976 به مقام استادی در دانشگاه برکلی رسید ولی به دلیل بیماری مدت زیادی را نمی توانست در دانشگاه باشد. در سال 1979 کالج اسمیت به او مدرک افتخاری داد. همچنین به عنوان رئیس کل رؤسای مجامع علمی آمریکا انتخاب شد، اما نتوانست این سمت را به خاطر ضعف شدید جسمانی اش بپذیرد. در سال 1982 اولین زن ریاضیدانی بود که به سمت ریاست انجمن ریاضی آمریکا انتخاب شد. جولیا همچنین سال 1985 به ریاست آکادمی علم و هنر آمریکا انتخاب شد. او همیشه معتقد بود: « من پیش از هر چیزی ریاضیدان هستم، نه زنی که برای اولین بار کاری را انجام داده است. من ترجیح می دهم که روزی به عنوان یک ریاضیدان در خاطرها بمانم، تنها به خاطر قضیه هایی که ثابت کردم و مسایلی که حل کردم.
جولیا 30 جولای 1984 میلادی بر اثر سرطان خون فوت کرد. پیش از مرگش خواسته بود تمام کسانی که دوست دارند برای او مراسم بزرگداشتی بگیرند هزینه این کار را به مؤسسه آلفرد تارسکی که توسط دانشگاه برکلی بنیان گذاری شده بود، بدهند.
منبع :سهایی، نسیم، (1382)، زنان پیشگام در تاریخ ریاضیات، تهران: گستره، چاپ اول(1382).