مذهب سنگدل

آمریکای میانه منطقه ای است که امروزه مکزیک و بعضی نواحی مجاور آن در آمریکای مرکزی را در برمی گیرد. اصلیت اقوامی که این تمدن ها را پدید آوردند مبهم است. ظاهراً گروه هایی از شکارچیان مغول از شمال شرقی سیبری از
سه‌شنبه، 19 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مذهب سنگدل
 مذهب سنگدل

نویسنده: کالین ا. رُنان
مترجم: حسن افشار



 

آمریکای میانه منطقه ای است که امروزه مکزیک و بعضی نواحی مجاور آن در آمریکای مرکزی را در برمی گیرد. اصلیت اقوامی که این تمدن ها را پدید آوردند مبهم است. ظاهراً گروه هایی از شکارچیان مغول از شمال شرقی سیبری از راه تنگه برینگ آمده اند و شاید با استفاده از پلی خاکی که احتمالاً زمانی در این تنگه وجود داشته است. معلوم نیست که این دقیقاً در چه زمانی رخ داده است، ولی قرائن نشان می دهد که آن ها تا سال 11000 پیش از میلاد بیشتر خاک دنیای جدید را در جنوب کلاه یخی که شمال امریکای شمالی بر سر دارد اشغال کرده بوده اند. اما شاید مهاجرت ها خیلی زودتر از این صورت گرفته باشد. تیغه ای ساخته از ابسیدین(1) (یک شیشه آتشفشانی) که در نزدیکی پوئبلو در مکزیک پیدا شده، با قدمت یابی رادیوکربن(2)، متعلق به سال 21800 پیش از میلاد نشان داده است. در حدود سال 7000 پیش از میلاد هوا گرم تر شد و تا سال 6500 پیش از میلاد یک زراعت ابتدایی در دره تهواکان(3) در امریکای میانه آغاز شد. ذرت، دانه های خوراکی، فلفل قرمز، و نیز اسکواش به عمل می آمد. (اسکواش گیاهی بود از خانواده کدوی حلوایی که هم خوراک انسان بود و هم خوراک دام.) بین سال های 5000 و 3500 پیش از میلاد، انواع جهش یافته ای از ذرت پوست دار در کنار انواع وحشی کشت می شد. ظروفی سفالی متعلق به حدود سال 2300 پیش از میلاد در این منطقه به دست آمده که احتمالاً از کلمبیا و اکوادور به شمال غربی راه یافته است. اهلی کردن حیوانات، نسبتاً دیرتر انجام گرفت. تا سال 1500 پیش از میلاد، تنها جانور اهلی شده سگ بود. پیشرفت، گامی آهسته داشت. سال های 1500 تا 900 پیش از میلاد را «دوره شکل گیری» این منطقه دانسته اند.
ارتفاعات مکزیک خشک بود، ولی دشت ها مهمان نوازتر بودند، خاصه منطقه ای که در نزدیکی سواحل اقیانوس آرام و در مجاورت چیاپاس و گواتمالا قرار داشت. در این منطقه فرهنگی روستایی پدید آمده بود که مجسمه های سفالین بسیار پیشرفته ای از زنان ساخته و از خود به جا گذاشته است. این مجسمه ها نشان می دهد که آن ها احتمالاً قادر به انجام عمل سزارین برای به دنیا آوردن کودک بوده اند. ولی عمده توجه ما باید معطوف تمدن الملک(4) باشد که در همان زمان با فرهنگی روستایی موجودیت داشت و تا مرحله ای از «دوره شکل گیری میانه» - سال های 900 تا 300 پیش از میلاد - نیز دوام آورد.
الملک ها ساکن جلگه های مرطوب سوی دیگر باریکه امریکای میانه مشرف بر خلیج مکزیک بودند، در نزدیکی جایی که اکنون وراکروز قرار دارد و به سمت غرب تا تاباسکو امتداد می یابد. در حوالی منطقه سان لورنزو در فلاتی کوچک، جماعتی زمیندار و مسلط، زمین های اطراف را که خاک آبرفتی خوبی داشت و از باران زیادی بهره مند بود از آن خود کردند. (این ناحیه را «معادل بوم شناختی هلال حاصلخیز بین النهرین» نامیده اند.) در این جا آنان شهری بنا کردند با خانه های مسکونی و مرکزی بزرگ برای اجرای مراسم. ولی جنبه ای از این تمدن که بیش از جوانب دیگر آن مخیله مردم را به خود مشغول داشته است، مجسمه سازی آن است، به ویژه سرهای بزرگی که آنان از سنگ تراشیده اند. این سرها هر یک 44 تن وزن دارند و از مرمر سیاه تراشیده شده اند؛ و این سنگ احتمالاً حاصل انجماد گدازه های آتشفشانی کوه های سروسین تپک(5) در شمال غربی است که قریب 80 کیلومتر (50 مایل) با محل مجسمه ها فاصله دارد.
سرهای الملک نه تنها برای اندازه خود قابل توجهند، بلکه به دلیلی دیگر نیز بی مانندند. مردانی که سرشان چنین به نمایش درآمده، چیزی شبیه کلاه خود مخصوص بازی فوتبال امریکایی به سر داشته اند؛ و شگفت انگیز این که مدل مجسمه ها درست همان چیزی است که به نظر می رسد: سر بازیکنان با پوشش دفاعی. الملک ها بازی ملی سریعی با توپ داشتند که در آن استفاده از پوشش محافظ ضروری بود. بازی با یک توپ لاستیکی بزرگ انجام می شد و لاستیک از درخت هه وئا(6) به دست می آمد. بعدها این لاستیک برای تهیه لباس نیز مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از آن برای ساختن ضماد طبی به خوبی استفاده شد. در سده هفدهم میلادی، اسپانیایی ها گزارش دادند که دیده اند آن را دور قالب های سفالی می کشند و کفش و بطری می سازند؛ اما روشن نیست که این دستاوردها چقدر قدمت داشته اند. در عین حال این نیز قطعی نیست که استفاده از این ماده را الملک ها وسعت داده باشند.
بین سال های 800 و 400 پیش از میلاد، مهم ترین مرکز الملک در لاونتای تاباسکو در جنوب غربی تونالای امروزی بود. تا آن زمان، به خاک سپاری مردگان در میان الملک ها مراسم خاصی پیدا کرده بود. در مرکز لاونتا تپه مصنوعی بزرگی از خاک رس به بلندی حدود 30 متر (100 پا) وجود دارد که شاید گوری در زیر خود داشته باشد. در شمال این منطقه نیز گورهایی در حفاری ها پیدا شده است. در یکی از آن ها بقایای دو کودک به دست آمده که دورشان را زینت آلات نفیسی از یشم سبز فرا گرفته است. همچنین تا آن زمان، سفالگری نیز ظرافت بیشتری یافته و ایستگاه هایی تجاری برای وارد کردن یشم سبز، سنگ آهن، شنگرف (سنگ عمده جیوه)، سنگ سماق(7) و چیزهای دیگر ایجاد شده بود - ولی جزییات همه موارد استفاده این مواد توسط آن ها روشن نیست. همچنین هیچ مدرک محکمی در دست نیست که نشان دهد الملک ها در چه سطحی از دانش نظری - اگر اصلاً داشته اند - بوده اند. آنان نیز مانند دیگر فرهنگ های اولیه جمع خدایان خود را داشتند؛ گرچه خدایان آن ها، در ظاهر، نیمی انسان و نیمی پلنگ بودند. برخی از اینان به آن پدیده های طبیعی مربوط می شدند که در زندگی روزمره حائز اهمیت بودند. یکی خدای آتش بود، یکی خدای باران، و یکی که با رشد ذرت - قوت غالب - سروکار داشت. ولی این، دست بالا، دنباله همان طبیعت پرستی بدوی است. اما نکته ای جالب، که کاوش های باستان شناسان از آن پرده برگرفته، وجود نوعی گردنبند است با آینه های مقعر کوچکی ساخته از آهن، که از وسط سوراخ شده اند. وجود چنین آینه هایی باید به این معنا باشد که چیزی از انعکاس نور و احتمالاً از شیشه های آتش افروز دانسته بوده است؛ ولی از آن ها چه استفاده های دیگری می شده است؟
در پیگیری پیشرفت تمدن و احتمالاً علم در آمریکای میانه باید به یاد داشت که پیشرفت در این ناحیه به طور پراکنده صورت گرفته است. تمدن در بعضی مناطق شکوفا بود، حال آن که مناطق دیگر در بدویت به سر می بردند. در روزگار فرهنگ الملک، هنوز بودند دهات بسیاری، که هیچ فرهنگ والایی سراغ از ایشان نگرفته بود. ولی این نباید شگفتی برانگیزد؛ دنیای قدیم نیز گرفتار همین وضع بود. در همان ایام که تمدن های مدیترانه ای از گرمای عصر مفرغ محفوظ بودند، اغلب نقاط اروپا هنوز در مرز بربریت نوسنگی بود. و هم چنان که در غرب، اروپا به فرهنگ مدیترانه ای آغازین، فراوان بدهی داشت، در امریکای میانه نیز همه فرهنگ های جدیدتر به الملک ها بدهکار بودند. از این شمار بود فرهنگ ایزاپان، که مصنوعات بسیاری با زیبایی کم نظیر ساخت. آیین های مذهبی ایزاپان با استفاده از قارچ های وهم انگیز ژرفای بیشتری می یافت. و باز از این شمار بود دو تمدنی که به دلیل علایق علمی خود بیش از بقیه مورد توجه ما هستند: زاپوتک(8) و مایا.
مرکز تمدن زاپوتک، که در سال های بعد از 800 پیش از میلاد با الملک تداخل کرد، مونته آلبا بود، رشته تپه ای در نزدیک واخاکا در جنوب منطقه ای که الملک ها در آن سکنا داشتند. زاپوتک ها به خاطر هیروگلیف ها (یا بهتر است بگوییم «گلیف ها»)(9) و نقوش برجسته ای که روح الواح ماسه سنگی دور محوطه بزرگی در میدان اصلی کنده کاری کرده اند مورد توجهند. نقوش برجسته به دانسانتس(10) معروف است چون نمایانگر حالت های بدن انسان در حال رقص است و از مطالعه حرکات انسان حکایت می کند، حال آن که گلیف ها نشانه کتابت است. نوشته درباره مکان های گوناگون زاپوتک و همچنین شرح تقویمی با چرخه 52 ساله است. روزها و ماه ها در این تقویم با ارقام خط و نقطه ای مشخص شده است.چرخه 52 ساله یا این «دور تقویم» از این رو انتخاب شده که بعد از 52 سال 365 روزه یک روز بخصوص در سال دوباره در موقعیت قبلی خود قرار می گیرد. پس باز با چیزی روبرو هستیم که نظام تقویمی پیچیده ای به نظر می رسد، نظامی که چون همانندش در مصر کارایی اداری ستایش انگیزی داشته است. این در عین حال نشان می دهد که آن ها می دانسته اند دوره 365 روزه چندان دقیق نیست. این نخستین تقویم مکتوب در امریکای میانه بود و مایاها از آن اقتباس کردند.

تمدن مایا

نخستین تمدن مایا برمی گردد به حدود سال 300 پیش از میلاد در قسمت جنوبی منطقه سکونت مایاها در نزدیکی سیبال و آلتار دساکریفیسیوس. اینان احتمالاً المک هایی بوده اند که پس از اضمحلال سان لورنزو در حدود سال 900 پیش از میلاد به آن جا مهاجرت کردند. بعدها مایاها در سرتاسر شبه جزیره یوکاتان پخش شدند و بزرگ ترین تمدن دنیای جدید را پدید آوردند، تمدنی که از حدود سال 100 پیش از میلاد تا فرو پاشیش در اواخر قرن نهم میلادی عمر کرد.
از اوایل رشد آن ها نشانه هایی خود را بروز دادند که تا دوره « کلاسیک اولیه» مایا، یعنی از سال 100 میلادی به بعد، کاملاً مشهود گشته بودند. از این قرار، معماری آن ها که به زودی به سطحی عالی رسید دارای خصوصیات خاص خویش بود. آنان برای پرستشگاه های خود، با زیر سازی قلوه سنگ و ملاط سیمان و روکش چند لایه از ماسه و دوغاب آهک، سکوهایی وسیع می ساختند؛ و وقتی کار به پایان می رسید، کل ساختمان به هرم پلکانی بزرگی شبیه می شد. این ساختمان مانند زیگورات های بین النهرین دارای معبدی در رأس بود و یک پلکان بزرگ که بر دو پهولیش بزرگ ترین شهر امریکای میانه تا زمان غلبه اسپانیایی ها - تئوتیهواکان بود که از آغاز با چهار منطقه طرحریزی شده بود. این چهار منطقه را دو خیابان بزرگ از هم جدا می کرد. شهر در اوج پیشرفت خود ( در اواخر قرن ششم میلادی) بیش از 150.000 نفر جمعیت داشت و مجموعه پرستشگاهش قریب 20 کیلومتر مربع (8 مایل مربع) را در برمی گرفت. تاجی که این مجموعه به سر داشت، هرمی پلکانی بود به ارتفاع حداقل 60 متر.
دیگر شهر قابل ذکر مایاها در دوره« کلاسیک آخر»(600 تا 900میلادی) پالینکه بود که می گویند زیباترین مکان آن ها بوده است، با معابد هرمی شکل خوش نما و کاخ هایی با سقف دوشیبه(11)، آراسته با نقوش کنده حکمرانان، خدایان، و آیین ها. ساختمان اصلی آن موسوم به «قصر» نه تنها کندوی عظیمی از دالان ها و اتاقک ها بود بلکه برج بزرگ چهار طبقه ای داشت که احتمالاً هم پست نگهبانی بوده است و هم رصدخانه.
تصویر ماهایا از عالم، هم محافظه کارانه بود و هم بدوی. جهان چهار «مسیر» داشت که با هر کدام یک رنگ و یک درخت و یک پرنده که بر نوک درخت نشسته بود پیوند داشت. مسیرها از «درخت بزرگ فراوانی»، در مرکز جهان، آغاز و هر یک با جاده ای پیموده می شد - شاید همانند گذرگاه های مفروش با سنگ آهک که در پاره ای زیستگاه های مایاها یافت شده است. آسمان سیزده طبقه داشت و جهان زیرین، که پلنگ نشانه اش بود، نه طبقه. زمین خود پشت مارمولک یا سوسماری بزرگ پنداشته می شد که در آبگیری پهناور، با ماهی و نیلوفر آبی، غنوده بود. این توصیفی نقاشی گونه و غیر علمی از باریکه خاکی بود که در آن می زیستند. در مورد طبقه حاکمه، که افرادش به نحوی چشمگیر از رعایای دهقانشان قدبلندتر بودند، عقیده بر این بود که آن ها جداگانه خلق شده اند.
پرستش نیاکان رواج داشت و همچون در مصر ستایش فراوانی نثار درباری جان سپرده می شد، که فرستاده خدایان گمان می رفت. مقام روحانیت نیز احتمالاً موروثی بود. مذهب ماهایا به رغم ادعاهای عکس، بدون شک، جنبه ای تاریک و هولناک داشته است. قطع کردن اندام خود و قربانی کردن انسان در میان آنان معمول بود. مراسم قربانی یا با شکنجه و سر بریدن انجام می شد یا با شکنجه و سر بریدن انجام می شد یا با درآوردن قلب قربانی زنده.

اعداد و تقویم های مایاها

ماه و خورشید و زهره برای مقاصد نجومی به دقت رصد می شدند. مایاها تقویم های دقیقی داشتند و از حدود سال 300 میلادی به بعد می توانستند وقایع نجومی و تاریخی را با استفاده از دستگاهی از گلیف ها ثبت کنند. این دستگاه را آنان به زودی به ابزار قابل انعطافی برای بیان کلمات و جملات تکامل دادند.
شمارش در میان مایاها، در مقایسه با دیگر ساکنان امریکای میانه، به مراتب پیشرفته تر بود و ظاهراً از حدود سال های 300 یا 200 پیش از میلاد آغاز شده بود؛ و تا دوره «کلاسیک» تمدن مایا در قرن سوم میلادی به خوبی تکامل یافته بود. دستگاه شمارش آن ها بر عدد 20 مبتنی بود. از این قرار، مایاها عدد 41 را «یک در بیست سوم» می گفتند، چون مجموع دو بیست (یعنی 40) و یک بود. به همین سان 379 می شد «نوزده در بیست نوزدهم» (19 + (20×18 ) یا 19 + 360). ولی آن ها راه دیگری هم برای شمردن داشتند که به دستگاه شمارش ما نزدیک تر است. این بار عدد 41 به جای این که «یک در بیست سوم» باشد، می شد «دو بیست و یک»؛ و 51 به جای این که «یازده در بیست سوم» باشد، می شد «دو بیست و یازده». هم چنان که ما برای ارقام 1 تا 10 اسم داریم، مایاها برای بیست عدد نخست خود اسم داشتند. آن ها برای نوشتن اعداد نسبتاً کوچک از علامت هایی مثل چوب خط یا شمارش انگشتان استفاده می کردند، ولی برای اعداد بزرگ تر علامات خاصی داشتند.
مایاها برای ما نه رساله ای در ریاضیات به جا گذاشته اند و نه ظاهراً نظریه ای نجومی داشته اند، ما حتی هیچ اشاره ای بر روش های مورد استفاده آنان در اخترشناسی در دست نداریم. پس شاید حق داشته باشیم که بگوییم آن ها نه اخترشناسی را به شکل علمی آن داشته اند و نه ریاضیات را به صورت رسمی آن؛ هرچند البته باید دستگاه اعداد خود را در تجارت و مدیریت به کار برده باشند. با این همه، دو قرینه نجومی عملی وجود دارد که طرز محاسبه مایاها را برای ما بازگو می کند. یکی از این قرائن، طرح تقویم هاست و دیگری توجه آن ها به خسوف و کسوف.
تقویم های مایاها مبنای محاسبه تاریخ در تمامی ادوار بعدی در امریکای میانه بودند، ولی خود به «دور تقویم» المک ها تکیه داشتند که سالی 365 روزه با چرخه ای 52 ساله داشت. هرچند مایاها یک «روزشمار» نیز داشتند که امروزه گاهی «تسولکین»(12) خوانده می شود. تسولکین دوره ای 260 روزه بود که با ادغام دو چرخه کوچک تر ایجاد شده بود، یکی 13 روزه موسوم به «ترسنا»(13 ) و دیگری 20 روزه موسوم به «وینتنا»( 14). این تقویم 260 روزه بیشتر برای غیبگویی به کار می رفت، زیرا همه 20 روز وینتنا، که هر روزش نام خاصی داشت، به طریقی مرتبط با سرنوشت پنداشته می شد.
تقویم 365 روزه دارای هجده ماه 20 روزه بود؛ و پنج روز باقیمانده «روزهای طالع نحس» خوانده می شد. سال این تقویم البته دقیق نبود، چون فاقد آن ربع روز اضافه بود که سال را با فصل ها همگام نگه می دارد؛ و مایاها می گذاشتند به همین صورت جریان یابد. در نتیجه، دور کامل لازم برای همگام شدن مجدد تقویم و فصول، 29 «دور تقویم» یعنی در مجموع 1508 سال تقویم (سال 52 ×29) به درازا می کشید.
مایاها صاحب یک تقویم قمری نیز بودند که با تسولکین و سال تقویم قبلی همزیستی داشت. روزهای این تقویم قمری بر حسب سن ماه (یعنی اهله اش) شمرده می شدند. به علاوه هم نیمسال قمری شمرده می شد هم سال کاملش. مایاها برای پیش بینی گرفتگی های خورشید چرخه قمری مخصوصی داشتند که باید منحصراً به تجربه متکی بوده باشد، چون آن ها اخترشناسی نظری نداشتند که این وقایع تماشایی را توضیح دهد. اما تجربه به آنان می آموخت که پس از مدت زمانی معین که بر حسب ماه قمری اندازه گیری می شد و با چرخه ای مبتنی بر اهله قمر و مرتبط با تسولکین پیوند داشت خورشید گرفتگی امکان وقوع می یابد. به این شکل آن ها به چرخه ای مرکب از 405 قمری (1960، 11 روز) یا 46 تسولکین رسیدند؛ و این نیز به فواصل چهار و شش ماه قمری تقسیم شد.
مایاها دو محاسبه تقویمی جالب دیگر نیز انجام دادند. یکی محاسبه چرخه زهره بود و دیگر روشی برای بیان فواصل زمانی طولانی. زهره در آسمان غروب و قبل از طلوع چنان درخشان است که مورد توجه خاص قرار گرفتنش نباید شگفت انگیز باشد، به ویژه نزد مردمی که اخترشناسی را بیشتر برای طالع بینی می خواستند تا برای خود آن. کاری که آن ها کردند رصد زهره و ثبت چرخه منظم ظهور آن بود. به زبان امروزی، آن ها دوره «دیدار»( 15) آن را اندازه گرفتند، یعنی زمان میان یک ظهور در نقطه ای معین در آسمان (مثلاً ظهور پیش از طلوع آن) و ظهور بعدیش در همان نقطه را اندازه گیری کردند. این دوره را 584 روز یافتند (مقدار کنونی آن 583/92 روز است). سپس چرخه ای 2920 روزه ابداع کردند که معادل (365×8) روز و (584×5) روز است. به این ترتیب، دوره دیدار سیاره را با سال خود پیوند دادند. آن ها دوره باز هم طولانی تری موسوم به «چرخه بزرگ» داشتند که 37،960 روز به درازا می کشید و همه چرخه های دیگر، تسولکین، تقویم 365 روزه، و دوره دیدار زهره را در خود می گنجانید.
تا این جا باید آشکار شده باشد که مایاها به چرخه های زمانی بزرگ علاقه داشتند - هر چند این صفت مشخصه بسیاری از تقویم سازان است - و معنیش البته این بود که باید با دوره های زمانی بلندی کار می کردند. آنان با دلبستگی که به تاریخ و وقایع تاریخی دانسته خود داشتند به این نتیجه رسیدند که برای محاسبه زمان به راهی بهتر از استفاده از سال ها و پاره سال هایی نیاز دارند که با آن همه تقویم های مورد استفاده می تواند به ابهام و آشفتگی بینجامد. از این رو به فکر روزشماری بلندمدت افتادند؛ و آغاز روزها را زمانی در هزاره سوم پیش از میلاد دانستند؛ و از آن پس روزها را یک به یک شمردند. این روشی عالی برای تعیین تاریخ وقایع نجومی و تاریخی گذشته است؛ و این امتیازی برای مایاهاست که بصیرت دریافتن آن را داشتند. روش همانندی موسوم به «روزشماری جولیان» نیز به وسیله جوزف اسکالیجر در سال 1583 در اروپای غربی ابداع شد، ولی این دستکم شش قرن بعد از مایاها بود.

فرهنگ جدیدتر امریکای میانه

تا پایان سده نهم میلادی، تمدن مایا اندک اندک پژمرد و تمدن های دیگری شکوفه کردند تا جانشینش گردند، گرچه اینان همگی بیش و کم بدهکارش بودند. یکی از این تمدن ها متعلق به تولتک ها(16) بود که احتمالاً بین سال های 900 و 1519 میلادی رونق داشت. پایان های دوره نوسنگی بود، زیرا فلزاتی که به کار می رفت تنها برای ساختن زیورآلات بود. جالب این که هیچ استفاده ای از حیوانات بارکش نمی شد؛ همه نیروی لازم را خود آدمیزاد تأمین می کرد.
با این حال آنان کشتی بس بارآور داشتند. ذرت منبع اصلی تأمین پروتئین آن ها بود. محصولات ثانوی بسیاری نیز به عمل می آمد، از جمله سیب زمینی، فلفل قرمز، پنبه، توتون، کاکائو، آناناس، بادام زمینی، آووکادو(17)، و کاساوا. در جلگه ها کشت متمرکز بدون دشواری انجام می گرفت؛ ولی در ارتفاعات باید زمین ها پله پله می شد، آبیاری دایماً انجام می گرفت، و باتلاق ها خشک می شد تا زمینشان مورد استفاده قرار گیرد. این کارها برای تغذیه جمعیتی متراکم ضروری بود.
اما اگر تولتک ها تکنولوژی متکی به سنگی بیش نداشتند، در عوض می توانستند بنویسند - روی پوست نوعی درخت انجیر - چون اسناد مشاهدات نجومی آن ها (به قصد طالع بینی) باقی مانده است. آنان نیز دو تقویم 260 روزه و 365 روزه داشتند که ظاهراً هر دو از تقویم های مایاها اقتباس شده بودند. عالم چندین طبقه آن ها نیز بی شک مایایی بود. تولتک ها ظاهراً قومی عمیقاً مذهبی بوده اند، دستکم تا آن جا که از هنر و معماری منطقه برمی آید. اما مورخان هنوز در مورد وجود فرهنگ اصیل و مجزایی متعلق به تولتک ها در آن زمان درشکند. تاریخ موجود از تولتک ها چنان آکنده از اسطوره و جادوست که می تواند بعدها جعل شده باشد. ولی باستان شناسی خبر از وجود نوعی امپراتوری در منطقه در آن زمان می دهد.
از تولتک ها که بگذریم، بزرگ ترین تمدن بعد از مایا در امریکای میانه آزتک بود. این قوم چادرنشین بینوا که خود را قوم برگزیده خدای خورشید، هویتسی لوپوچتلی یا توناتیو(18) می دانست، با راهنمایی یک روحانی جادوگر، از نواحی شمالی به حوضه مکزیک آمد و در یک رشته جزایر دریاچه تسکوکو (19) رحل اقامت افکند. بعدها، در سده چهاردهم میلادی، قوم آزتک پخش شد و مناطق وسیعی از مکزیک را فرا گرفت.
بیشتر زمین های آزتک شیبدار و در معرض فرسایش بود. ربع اراضی مسطح آن نیز پوشیده از دریاچه هایی بود که سواحلی اشباع از آب داشتند. به رغم این اوضاع نامساعد، کشت به طور متمرکز انجام می شد. آزتک ها در کشاورزی از کودهای گیاهی و حیوانی سود می بردند و تکنیک هایی برای احیای مرداب ها و پلکانی کردن زمین ها داشتند. با خشک کردن مرداب ها، محیط اطراف دریاچه ها قابل سکونت و زمین ها قابل کشت و حاصلخیز می شد. آنان از مرمر سیاه سنگ آسیا می ساختند و از ابسیدین چاقو - این شیشه آتشفشانی ظاهراً از حوالی آتشفشان پوپوکاتپتل(20) به دست می آمد. نمک نیز از خود دریاچه تسکوکو تأمین می شد. ولی آنان به رغم زراعت متمرکز خود بسیاری از محصولات را نمی توانستند به دست آورند. از این جمله بود توتون، لاستیک، پنبه، کاغذ، ریشه های خوردنی و میوه های استوایی، کاکائو و عسل. این ها و اجناس گرانبهایی چون یشم و فیروزه را آنان غنیمت می گرفتند.
مذهب آزتک ها سنگدل بود؛ و بر این پایه ایستاده بود که خورشید باید تغذیه شود، و گرنه از آسمان ناپدید خواهد شد؛ پس این قربانی می خواست. باید خون آدمیزادی روان می شد؛ قلبی از سینه درمی آمد. قربانی کردن به این شکل، مهم ترین قسمت مراسم عبادی آنان بود. انسان برای این در زمین بود که برای خدایان و برای حفظ نظام جهان بجنگد و بمیرد. حیات بسته به انجام این وظیفه بود. جادوگری بر زندگی هر روزه مستولی بود، گرچه احضار ارواح منع شده و مجازاتش مرگ بود.
تمدن آزتک چندان جذاب نمی نماید؛ ولی برای مکزیک وحدت سیاسی به ارمغان آورد. روحانیان آن کوشیدند برای جمع کثیر خدایان و اقسام متعدد کیش ها توضیحی منطقی بیابند؛ اما در مطالعه طبیعت ظاهراً هیچ کمک تازه ای نکرده اند. آنان به تقویم های مایاها جاودانگی بخشیدند؛ و بیشترین تأکید را بر تسولکین 260 روزه نهادند. اهمیت بسیاری نیز برای کار پزشکی خود قائل شدند که همداستان طب بین النهرین در این باور سه هزار سال پیش تر بود که خدایان باعث امراضند. پس درمان پزشکی فقط مسکن بود، مگر خدای مربوطه ترغیب می شد که درد را خود شفا دهد. کورسوهایی از علم که در فرهنگ المک ها و مایاها به چشم آمده بود دیگر دیده نمی شد.

پی نوشت ها :

1. obsidian
2. کربن رادیواکتیو؛ کربن 14.
3. Tehuacan
4. Olmec
5. Cerro Cintepec
6. Hevea
7. mineral serpentine
8. Zapotec
9. هیروگلیف به هر یک از علامات خط تصویری هیروگلیف اطلاق می شود و هیرو (از هیروس) در آن به معنی «مقدس» است، حال آن که گلیف (به معنی «نقش کنده») علامتی ساده تر و گاه فقط تزیینی است.
10. جمع «دانسانته» به معنی رقاص.
11. به سبک مانسار(mansard-style) منسوب به فرانسوا مانسار(1598- 1666) معمار فرانسوی. سقف مانسار در هر طرف دارای دو شیب و شیب پایینی سرازیرتر از شیب بالایی است. توضیح واضح این که اگر تقلیدی در کار باشد از جانب مانسار بوده است.
12. tzolkin
13. trecena
14. verintena
15. synodic period
16. Toltecs
17. درختی از نوع غار با میوه ای خوردنی شبیه گلابی.
18. Huitzilopochtli, Tonatiuh
19. Texcoco
20. Popocatepetl

منبع: ا. رنان، کالین؛ (1366)، تاریخ علم کمبریج، حسن افشار، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم 1388.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط