«ومن یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله »
«هر کس به عنوان مهاجر به سوی خداوند و رسولش هجرت کند و سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست ... .»[2]
در آیه ه¬ای دیگر می¬فرماید:
«ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا اولئک هم المومنون حقا لهم مغفره و رزق کریم »
«آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مو منان حقیقی هستند و برای آنها آمرزش و روزی شایسته¬ای است.»[3]
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) و در خصوص اهمیت هجرت (هجرت از محیط گناه) آمده است:
«من فربدینه من ارض الی ارض وان کان شبرا من الارض استوجب الجنه ... .» [4]
«هر کس به منظور حفظ دینش از نقطه¬ای از زمین به نقطه¬ای دیگر هجرت کند، اگر چه یک وجب باشد، مستو جب رسیدن به بهشت است»
حضرت محمد(ص) به مدت سیزده سال در شهر مکه به تبلیغ دین اسلام مشغول بود.[5] آن حضرت با مشکلات بسیار زیادی در راه تبلیغ دین اسلام مواجه بود. مشرکان مکه با تمام توان سعی داشتند جلوی رشد اسلام را بگیرند، لذا در این مدت سیزده سال مسلمانان (نسبت به ده سال تبلیغ در مدینه) بسیار کم بودند. با فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و گرایش دو قبیله بزرگ مدینه (اوس و خزرج) به اسلام پیامبر اکرم(ص) تصمیم گرفت با یاران ستمدیده خویش به این شهر مهاجرت کند. در واقع تصمیم به هجرت به نوعی خواست و دستور الهی بود.[6] بنابر این پیامبر اکرم(ص) از مسلمانان خواست تا به شهر مدینه هجرت کنند. مسلمانان کم¬کم شهر مکه و در واقع خانه و زندگی خویش را ترک کردند و به مدینه رفتند. جز پیامبر اکرم(ص)، علی (ع)، ابوبکر و عده¬ای از اهل بیت پیامبر(ص) و تعداد معدودی از دیگر مسلمانان، کسی از آنها در مکه باقی نماند.[7]
مشرکان مکه پس از اطلاع از هجرت مسلمانان به مدینه سخت نگران شدند و با خود گفتند: «اگر محمد(ص) هم به مدینه هجرت کند، این شهر پایگاهی جدی بر علیه آنها خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتند در «دارالندوه »[8] جمع شوند و در این خصوص به رایزنی بپردازند.[9]
آنها پس از طرح پیشنهاداتی چند من جمله زندانی کردن، تبعید و قتل آن حضرت، سرانجام طبق پیشنهاد ابوجهل تصمیم گرفتند از هر قبیله¬ای جوانی ورزیده و چالاک را انتخاب کنند، این افراد شبانه به منزل پیامبر اکرم(ص) بریزند و آن حضرت را به قتل برسانند. و بدین وسیله همه قبایل در ریختن خون محمد(ص) شریک باشند و بنی¬هاشم نتوانند کاری بکنند.[10]
قران کریم در آیه 30 سوره انفال به همین مطلب اشاره دارد. در این آیه آمده است:
«و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین»[11]
«و یاد آور وقتی را که کافران در حق تو نیرنگ می¬کردند تا تو را در بند کشند یا بکشند یا بیرونت کنند، و خدا هم نیرنگ می-کرد، و خداوند از همه نیرنگ کننده¬گان ماهرتر است»
فرشته وحی بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد و به پیامبر دستور داد که خانه¬اش را ترک کرده و به سوی مدینه هجرت کند.[12] پیامبر اکرم(ص) قبل از خارج شدن از خانه به علی(ع) دستور داد تا در بستر آن حضرت بخوابد تا دشمنان گمان کنند آن حضرت در خانه است. ابن هشام می¬نویسد: «پیامبر( ص) به علی(ع) دستور داد امشب در بستر من بخواب و همان بردی که من هنگام خوابیدن روی خود می¬کشم، روی خود بینداز ... .»[13] علی(ع) با کمال میل این خطر را به جان خرید و حاضر شد آن شب در بستر پیامبر اکرم(ص) بخوابد. تا آن حضرت بتواند با خیال آسوده از شهر مکه دور شود. علاوه بر این حضرت علی(ع) مامور بود تا اماناتی که مردم نزد پیامبر(ص) داشتند را به آنها بر گرداند[14] و با اهل بیت پیامبر(ص) به سوی مدینه رهسپار شود. ابن¬سعد می¬نویسد: «پیامبر اکرم(ص) با اینکه خانه¬اش محاصره بود، از خانه بیرون آمد، مشتی خاک به سوی دشمنان پاشید و آیات ابتدائی سوره یس را تلاوت کرد.[15] مورخان می¬نویسند: «ابوبکر با اجازه پیامبر اکرم(ص) در این سفر همراه حضرت شد.»[16]پیامبر به منظور گمراه کردن دشمنان بر خلاف جهت حرکت به سوی مدینه (جهت شمال ) با همسفر خویش به سمت جنوب مکه رفتند و در غار ثور پنهان شدند.»[17] جوانان قریش که خانه پیامبر را محاصره کرده بودند، آماده بودند که شبانگاه به خانه حمله کنند و آن حضرت را به قتل برسانند. طبق نقل برخی از منابع، ابولهب عموی پیامبر که با دشمنان آن حضرت همراه بود، مانع شد و گفت: درا ین خانه زن و بچه¬ها هستند و حمله شبانه موجب ترس و وحشت آنها خواهد شد.[18]
دشمنان هنگام صبح به خانه پیامبر(ص) ریختند، اما از آن حضرت خبری نبود. حضرت علی(ع) را دیدند که در بستر پیامبر خوابیده است. وقتی از آن حضرت از پیامبر(ص) سوال کردند، آن حضرت اظهار بی¬اطلاعی کرد.[19]
و طبق نقلی دیگر فرمود: «شما از او خواستید از این شهر بیرون رود و او رفت.»[20]
ایثار و فداکاری حضرت علی(ع) در این شب که به «لیلة المبیت» مشهور شده است، سبب شد آیه 207 سوره بقره در این خصوص نازل شود.[21]
در این آیه آمده است:
«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روف باالعباد.»[22]«و از مردم کسانی هستند که جان خویش را به منظور جلب رضایت الهی می¬فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»
مشرکان مکه وقتی نقشه خویش را نقش بر آب دیدند ناامید نشدند. آنها با تمام توان تصمیم گرفتند به جستجوی پیامبر(ص) بپردازند.[23] و در مکه اعلام کردند، هر کس محمد(ص) را زنده دستگیر کند و به قریش بسپارد، صد شتر به او پاداش خواهند داد.[24] هر چند مشرکان مکه در جستجوی پیامبر(ص) تا نزدیک غار ثور هم آمدند، اما تارهای عنکبوت که بر در غار تنیده شده بود، و کبوتری که در آنجا لانه ساخته بود، آنها را مطمئن ساخت که کسی داخل این غار نشده است.[25]
پیامبر اکرم(ص) سه شبانه روز[26] در غار ثور بسر برد. در این مدت ابوبکر نیز با پیامبر(ص) بود. آرامش بر آن حضرت حاکم بود و حتی گاهی که ابوبکر اظهار اضطراب می¬کرد، به او دلداری می¬داد و می¬فرمود:
«لا تحزن ان الله معنا »[27]
مترس خدا با ماست.
در این مدت افرادی من جمله "عبدالله بن ابوبکر" و "عامر بن فهیره"، به طور پنهانی با آنان ارتباط داشتند و آب و غذا به ایشان می¬رساندند و اخبار مکه را در اختیار پیامبر می¬گذاشتند.[28] با عادی¬تر شدن اوضاع آن حضرت تصمیم گرفت از غار ثور خارج شده و به سوی مکه حرکت کنند. ابن اثیر زمان خروج پیامبر را از غار، اول ماه ربیع الاول سال 14 هجری[29] نوشته است. هنگام حرکت به سمت مدینه علاوه بر ابوبکر غلام ابوبکر، "عامر بن فهیره" و "عبدالله بن ارقط" (به عنوان راهنما) همراه حضرت بودند.[30]
از مکه تا مدینه مشکل چندانی برای حضرت پیش نیامد. تنها مورخان به این نکته اشاره دارند که فردی به نام "سراقه بن مالک" به امید رسیدن به جایزه قریش، به تعقیب پیامبر و همراهانش پرداخت. اما بر اثر دعای پیامبر اکرم(ص) دستان اسبش به زمین فرو رفت و سرانجام از کرده خویش پشیمان شد.[31] طبق قول مشهور پیامبر اکرم(ص) روز دوشنبه دوازدهم ربیع¬الاول سال 14هجری به منطقه قبا (ابتدای مدینه)[32] رسیدند. مسلمانان که مشتاقانه منتظر رسیدن پیامبر به شهر مدینه بودند، به استقبال آن حضرت آمده بودند. پیامبر در همین منطقه ماند تا حضرت علی(ع) و همراهانش به آن حضرت ملحق شوند.
طبق برخی نقل¬ها پیامبر(ص) چهار شبانه روز یعنی روزهای دوشنبه، تا پنج شنبه را در قبا (دو فرسخی مدینه) ماند و در این مدت مسجد قبا را بر پا کرد.[33]
سرانجام با ورود حضرت علی و همراهانش به قبا، پیامبر اکرم(ص) با استقبال پر شور مسلمانان مدینه وارد این شهر شدند و رسالت خویش را در این شهر دنبال کردند. هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه سر آغاز تحولی عظیم در تاریخ اسلام محسوب می-شود. با ورود پیامبر(ص) به مدینه حکومت اسلامی در این شهر تشکیل شد. پیروان دین اسلام زیاد شدند و کمتر از ده سال تقریبا تمام شبه جزیره عربستان به دین اسلام گرویدند. در واقع همین اهمیت سبب شد که هجرت پیامبر(ص) به مدینه به عنوان آغاز تاریخ اسلام مطرح شود.
پینوشتها:
[1] ابن منظور ،لسان العرب ،بیروت ،داراحیاء التراث العربی ، 1408 ،چاپ اول ،ج 15 ص 32
[2] قران کریم ،سوره نساء ،آیه 100
[3] همان ،سوره انفال آیه 74
[4] نجفی ؛شیخ محمد حسن ؛ جواهر الکلام ،بی جا ،دارالکتب الاسلامیه ،1362 ،ش ج 21ص 35
[5] دینوری ،احمدبن داود ؛ اخبار الطوال ،ترجمه محمودی مهدوی ،تهران ،نی ،چاپ چهارم 1371 ص 102
[6] بیهقی ،احمدبن حسین ؛دلائل النبوه ،تهران ،علمی وفرهنگی ،1361 ج 2 ص 143
[7] حمیری ،ابن هشام ؛السیرة النبویه ،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی ،تهران ، کتابچی ،چاپ پنجم ،1375 ج 1ص312
[8] محلی که معمولا برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می رفتند .
[9] کا تب واقدی ،محمد بن سعد ؛الطبقات الکبری ،ترجمه محمود مهدوی دامغانی ،تهران ،فرهنگ و اندیشه ، 1374 ج 1 ص 212
[10] یعقوبی ،ابن واضح ؛تاریخ یعقوبی ،ترجمه محمد ابراهیم آیتی ،تهران ،علمی وفرهنگی ،1371 ،چاپ ششم ج 1 ص 398 وابن سعد ،پیشین ج 1 ص 212
[11] قران کریم ،سوره انفال ،آ یه 30
[12] . حمیری ،پیشین ،ج 1 ص 315
[13] همان
[14] یعقوبی ،پیشین ج 1 ص 398
[15] کاتب واقدی ؛پیشین ،ج 1 ص 213
[16] همان
[17] حمیری ،پیشین ،ج 1 ص 318
[18] قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، قم، جزائری، 1404 ه.ق، ج 1، ص 275 و راوندی، قطب؛ الخرائج و الجرائح، قم، م<سسه امام مهدی، 1409 ه.ق، ح 1، ص 143.
[19] کاتب واقدی ،پیشین ،ج1 ص 213
[20] یعقوبی ،پیشین ج1 ص 398
[21] کوفی ، فرات بن ابراهیم ؛ تفسیر فرات کوفی ،بی جا ، التابعه لوازاة الثقافه و الارشاد الاسلامی ، اول 1410 ص 65
[22] قران کریم سوره بقره آیه 207
[23] کاتب واقدی ،پیشین ، ج1 ص 214
[24] حمیری ؛پیشین ج 1 ص 318
[25] یعقوبی ،پیشین ،ج1 ص 398
[26] حمیری ،پیشین ج1ص318
[27] قران کریم ، سوره توبه ،آیه 40
[28] حمیری ؛پیشین ج1 ص318
[29] ابن اثیر ،عز الدین ،اسدالغابه فی معرفة الصحابه ،بیروت ،دارالفکر ، 1409 ج 1 ص28
[30] همان ،حمیری ؛ ج 1 ص320- 319
[31] یعقوبی ،پیشین ، ج1 ص399
[32] همان ص 400
[33] .قاضی ابرقوه؛ سیرت رسول الله، تهران، وزارت ارشاد، 1377، ج1، ص 473.
/م