مطالعه ی تطبیقی دو تراژدی در مسیحیت و اسلام (2)

نمونه ی مشابه ظهور بدعت ها در اسلام، تغییر سنت های رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پس از رحلت آن حضرت است که موارد متعددی از آن در تاریخ وجود دارد و تفصیل آن را می توان در اختلاف در مسائل فقهی در کتاب های
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مطالعه ی تطبیقی دو تراژدی در مسیحیت و اسلام (2)
 مطالعه ی تطبیقی دو تراژدی در مسیحیت و اسلام (2)

 

نویسنده: محمد مقداد امیری




 

5) ایجاد بدعت در آیین مسیحیت و مقایسه آن با اسلام

نمونه ی مشابه ظهور بدعت ها در اسلام، تغییر سنت های رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پس از رحلت آن حضرت است که موارد متعددی از آن در تاریخ وجود دارد و تفصیل آن را می توان در اختلاف در مسائل فقهی در کتاب های تاریخی و روانی ملاحظه کرد.
به عنوان نمونه، متعه ی حج و متعه ی زنان از مسائلی بودند که خلیفه ی دوم در زمان خلافت خود فرمان ممنوعیت آنان را صادر کرد و می گفت:
«به خدا سوگند، شما را از انجام متعه نهی می کنم؛ در حالی که در کتاب خدا حلال شده و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را انجام داده است(1)».
یکی از تغییرهایی که پس از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در سنت آن حضرت به وجود آمد، دستور خلیفه ی دوم مبنی بر انجام نماز های مستحب، به جماعت است در حالی که بر طبق سنت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم باید به صورت فُرادی خوانده شود و نمی توان آن را به جماعت خواند(2).
در هر دو آیین مسیحیت و اسلام، با غلبه ی نظام غاصب خلافت، بدعت هایی برخلاف تعالیم پیامبران خود به وجود آمد و ظهور این بدعت ها، در ابتدا، با مخالفت هایی نیز مواجه گشت؛ اما سرانجام، بدعت ها جایگزین سنت گردید. ظهور بدعت و تحریف در زمینه ی احکام در مسیحیت و اسلام از دو وجه با یکدیگر متفاوت است:
1- دستگاه غاصب جانشینی در مسیحیت، از همان ابتدا با عمل به کل شریعت به مخالفت پرداخته و حقیقت مسیحیت را تنها در ایمان قلبی خلاصه کرد؛ زیرا با توجه به منافعی که در پی آن بود، هدف خود را جذب بیشتر طرفداران و پیروان، برای شکست جانشین حقیقی حضرت مسیح علیه السلام و حواریان آن حضرت قرار داده بود.
حذف شریعت از مسیحیت، آن را به آیینی بسیار آسان تبدیل می کرد تا پیروان بیشتری به آن جذب شوند، از این رو، برخلاف تعالیم حقیقی حضرت مسیح علیه السلام و حواریان آن حضرت، عمل به شریعت، یک باره منسوخ و ممنوع اعلام شد و به همین دلیل، در مسیحیت کنونی، می توان گفت که تقریبا چیزی از احکام شریعت باقی نمانده است؛ اما دستگاه غاصب خلافت در اسلام، عمل به برخی از احکام را اساساً ممنوع کرد و در برخی از احکام نیز تغییراتی به وجود آورد و برخی دیگر را نیز وانهاد.
2- دستگاه غاصب خلافت در اسلام با جرأت تمام، آشکارا اعلام کرد که با روش رسول خدا مخالفت می کند یا رسماً اعلام کرد تغییری که انجام داده، بدعت است؛ در حالی که در مسیحیت- با آن که اساس روش حضرت عیسی و حواریان آن حضرت، زیر پای نهاده و عمل به همه ی احکام ممنوع شد- دستگاه جانشینی به صراحت اعلام نکرد که با روش آن حضرت مخالفت می کند؛ بلکه این چنین توجیه می کرد که از ناحیه ی غیب، با حضرت مسیح علیه السلام در ارتباط است و عمل به شریعت تنها مقدمه ای برای ایمان حقیقی بود و از این پس، زمان این مقدمه سپری شده و زمان ایمان حقیقی( تنها ایمان قلبی بدون عمل)فرا رسیده است.
تغییراتی را که به دست پولس، در آیین مسیحیت به وجود آمد،می توان به دو بخش احکام وعقاید ملاحظه کرد:

1.5) بدعت و تحریف در زمینه ی شریعت ( احکام عملی)

رساله های پولس در عهد جدید نشان می دهد که جذب هر چه بیشتر مردم به تعلیمات خویش که برای شکست جانشین حقیقی حضرت مسیح علیه السلام و حواریان بود، تا آن جا برای پولس اهمیت داشت که مطابق اعتقادات هر قوم و گروهی، آموزه های مسیحیت را تغییر می داد تا در میان آنان نفوذ و آنان را تشویق کند که این تعلیمات را بپذیرند.
او از طرفی، برای قوم یهود- که منتظر مسیح نبی بود- عیسی را به عنوان مسیح و نجات بخش مطرح کرد(3) و از سوی دیگر. در میان رومیان که تحت تأثیر افکار مکتب ارفئوسی و به مسائل راز آلود معتقد بودند(4)- حضرت عیسی علیه السلام را به گونه ای اسرارآمیز تفسیر و تأویل کرد تا با باورهای آن ها سازگاری داشته باشد و به ذائقه ی ایشان خوش آید وی در این باره نوشت:
و یهود را چون یهود گشتم تا یهود را سود بردم و اهل شریعت را مثل اهل شریعت تا اهل شریعت را سود بردم و بی شریعتان را چون بی شریعتان شدم هر چند نزد خدا بی شریعت نیستم؛ بلکه شریعت مسیح در من است تا بی شریعتان را سود بردم.
ضعفا را ضعیف شدم تا ضعفا را سود بردم. همه کس را همه چیز شدم تا به هر نوعی، بعضی را برهانم؛ اما همه کار را به جهت انجیل می کنم تا در آن شریک گردم
رساله ی اول پولس به قرنتیان 9 : 20-23
در زمینه ی شریعت یا احکام عملی، پولس تکلیف مسیحیان را بسیار آسان گرداند. طبیعی است که برای غیریهودیان- که مشرک بودند- عمل به دستورات پیچیده ی یهودیت دشوار بود و به همین دلیل، او شریعت را از مسیحیت حذف کرد و تنها ایمان صرف را برای رستگاری کافی دانست؛ در حالی که پطروس (شمعون الصفاعلیه السلام) جانشین حضرت عیسی علیه السلام و حواریان بر انجام شریعت تأکید داشتند. پولس برای جذب مردم بت پرست روم، اعلام کرد که ختنه کردن لازم نیست و نباید به شریعت پای بند بود:(5)
پولس گاه حتی در گفتارهای خود، از عاملان به شریعت که همان جانشین حقیقی حضرت مسیح علیه السلام و حواریان آن حضرت و پیروان آنان بودند با لحنی جسورانه و با عنوان های زشت یاد می کند:
از سگ ها با حذر باشید. از عاملان شریر احتراز نمایید. از مقطوعان بپرهیزید؛ زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت می کنیم و به مسیح عیسی فخر می کنیم و بر جسم اعتماد نداریم
رساله ی پولس به فیلیپیان 3: 2-3
رساله های پولس نشان می دهد که در دین حضرت مسیح علیه السلام احکام شریعت وجود داشت و لمس کردن و خوردن و نگاه کردن هر چیزی حلال نبود؛ اما پولس با تلاش های خود، این حلال و حرام ها را به کلی نفی کرد.
پس کسی درباره ی خوردن و نوشیدن و درباره ی عید و هلال و سّبت بر شما حکم نکند... چگونه است که مثل زندگان در دنیا، بر شما فرائض نهاده می شود که: لمس مکن و مچش ...بلکه دست مگذار بر تقالید و تعالیم مردم؟
رساله ی پولس به کولسیان 2: 16-22
جان بی ناس در این موضع گیری پولس می نویسد:
[پولس ] صریحاً اعلام کرد که دیگر عمل ختان وجوبی ندارد و همچنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضروری نیست و افراد بشری را به نجس و طاهر تقسیم نباید کرد.(6)
گزارش انجیل ها بیانگر آن است که حضرت عیسی علیه السلام شریعت جدیدی نیاورد؛ بلکه بر عمل به شریعت موسوی تأکید داشت و تنها در برخی از موارد آن، تغییراتی جزئی ایجاد کرد(7) و خود را کامل کننده ی شریعت موسی علیه السلام می دانست. روایت انجیل از آن حضرت در مورد عمل به شریعت، خلاف چیزی است که پولس مبلغ آن بود:
گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صُحف انبیا را باطل سازم؛ نیامده ام تا باطل کنم؛ بلکه تا تمام کنم... پس هر که یکی از این احکام، کوچک ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کم ترین شمرده شود؛ اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.
انجیل متّی 5: 17-19
نیز به گزارش انجیل، آن پیامبر مژده بخش درباره ی روزه فرمود:
اما چون روزه دارید، مانند ریاکاران، ترش رو مباشید؛ زیرا که [آن ها] صورت خویش را تغییر می دهند تا در نظر مردم روزه دار نمایند. هر آینه به شما می گویم: اجر خود را یافته اند؛ لیکن تو چون روزه داری، سر خود را تدهین کن و روی خود را بشوی تا در نظر مردم، روزه دار جلوه ننمایی؛ بلکه در حضور پدرت که در نهان است[روز دار باش] و پدر نهان بین تو تو را آشکارا جزا خواهد داد.
انجیل متّی 6: 16-18
و از آن حضرت در مورد ترغیب به تعلیم شریعت، چنین نقل شده است:
آن گاه عیسی آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده گفت: کاتبان و فریسیان بر کرسی موسی نشسته اند. پس آن چه [را] به شما گویند نگاه دارید و به جا آورید: لیکن مثل اعمال ایشان مکنید؛ زیرا می گویند و نمی کنند.(8)
بنابراین، عهد جدید نشان دهنده ی آن است که نه تنها مسیح علیه السلام به حذف شریعت اقدام نفرموده؛ بلکه همان گونه که در گفتار و رفتار حضرتش اشکار است بر آن، تأکید می ورزید. حواریان و جانشین آن حضرت نیز، به گزارش عهد جدید، به همان روش پایبند بودند؛ اما در مسیحیت امروزی که تعالیم پولس است شریعت در مسائل دینی کنار نهاده شده است. تورات ( از مجموعه ی عهد عتیق که مسیحیان تمام آن را به عنوان کتاب آسمانی قبول دارند) می گوید:
ملعون باد کسی که کلمات این شریعت رااثبات ننماید تا آن را به جا نیاورد!
عهد عتیق، سفر تثنیه ی تورات، 27: 26
با این همه، مسیحیان شریعت موسی را کنار زدند و به آن، مثابه امری ناقص که زمانش سپری شده و تنها زمینه را برای آمدن مسیح فراهم کرده است- نگریستند. بنابراین، اصرار پولس بر عدم عمل به شریعت در تعلیمات خویش، نخستین گام برای دور شدن از شریعتی بود که عیسی بن مریم علیه السلام بر آن تأکید کرده بود.

2.5) بدعت و تحریف در مسیحیت در حوزه ی عقاید

پولس پس از ایجاد تغییر در احکام گام به گام تفکرات خود را گسترش داد و مساله ی صلیب و کشته شدن عیسی علیه السلام را مطرح کرد و معتقد شد که شریعت به زمانی اختصاص داشت که انسان در وضعیت قهر با خدا قرار داشت؛
اما بعد از به دار آویخته شدن مسیح، میان انسان و خدا آشتی به وجود آمد و دیگر عمل کردن به شریعت عیسوی نیازی نیست و تنها راه نجات، ایمان به مسیح است؛ زیرا قوانین و شریعت ما را به یاد گناه می اندازد! پس گناه زاییده ی همان قانون( شریعت) است و اگر قانونی نداشته باشیم، دیگر گناهی نخواهیم داشت(9):
در زمینه ی عقیده، الاهیات خاصّ پولس نیز چنان مسیحیت را تغییر داد که پذیرش آن را برای مشرکان امپراتوری روم آسان گرداند. مطالبی چون گناه ذاتی انسان(10)، اُلوهیت مسیح،تجسّد خدا، پسر خدا بودن مسیح و این که برای قربانی به زمین آمده است تا مصلوب شود و کفاره ی گناه ذاتی انسان گردد از ادیان ابتدایی و بت پرستی به مسیحیت راه یافت و جزء تعالیمی گردید که پولس مدعی بود تحت تأثیر روح القدس، به عنوان دین جدید( یعنی مسیحیت) بر او نازل و الهام شده است!
جان بی ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می نویسد:
... چون وی[ پولس] نزد امم غیریهودی، به دعوت مبعوث بود، فکر مسیحیت و بعثت و رجعت او به کلی نزد ایشان بیگانه بود. از این رو، پولس از راه دیگر که متناسب با فکر و اندیشه ی آن اقوام بود در آمد و قضیه ی نجات و رستگاری خود را از ذنوب و مرگ دنیوی که از صفات خاصه ی عیسی بود مطرح کرد و گفت: حیات ابدی برای فرد وقتی حاصل می شود که خود را با عیسی، روحًا متصل سازد و مسأله ی مرگ و بعثت بعد از مرگ و رجعت عیسی را به نحوی دیگر تفسیر کرد و اظهار داشت: عیسی مسیح موجودی است آسمانی که طبیعت و ذاتیت الوهی دارد؛ ولی خود تنازل فرموده[ و] صورت و پیکر انسانی را قبول کرده و از آسمان به زمین فرود آمده است و از این مرحله باز تنازل کرده رضایت داد[ ه است] که او را به صلیب بیاویزند.
تمام این درجات را از آن جهت قبول فرمود که بار دیگر قیام کند و در دست راست پدر خود، خدای تعالی، بنشیند و قدرت مطلق بر مرگ و حیات را در قبضه ی اختیار بگیرد.
پس[ پولس] برای این که مبدأ اسرارآمیز خود را شرح و تفسیر کند، قائل به ازلیت وجود عیسی و تنزیه او از عالم صفات گردید... با این اندیشه و تعلیم بزرگ که عبارت باشد از اصل ظهور و روح الاهی در پیکر بشری عیسی و مظهریت و محبت خداوند نسبت به بشر از صبح ازل پولس توانست به کلی امت های غیریهودی را معتقد و متقاعد به خود سازد؛ زیرا این ملل مختلف همه تحت نفوذ مذاهب اسرارآمیز یونان بودند که اصل طلب حیات جاوید و اتصال نفس بشر با روح خدایان در آنان نفوذ کرده و ریشه دوانیده بود و بر طبق مبادی عرفانی یونانی ها، بر آن بودند که جسد فانی و جسم فاسد را به وسیله ی عبادت روحانی، جنبه ی الاهی و ازلیت می توان داد(11).
به همین جهت که پولس مدعی کشته شدن عیسی مسیح با صلیب بود و آن را کفاره ی گناهان بشر دانست، مسیحیان به فدا شدن حضرت عیسی علیه السلام اعتقاد دارند. پولس به مسیحیان غلاطیه چنین نوشت:
فیض و سلامتی از جانب خدای پدر و خداوند ما عیسی مسیح با شما باد که خود را برای گناهان ما داد تا ما را از این عالم حاضرِ شَریر، به حسب اراده ی خدا و پدر ما، خلاصی بخشد!
رساله ی پولس به غلاطیان1 : 3-4
کتاب التفسیر التطبیقی للعهد الجدید انجیل هایی راکه پس از حضرت عیسی بن مریم علیه السلام نوشته شدند، به دو گروه تقسیم می کند: انجیل های جعلی و دروغین و انجیل های حقیقی.
از دیدگاه این تفسیر، از علامت های انجیل های دروغین آن است که مرگ مسیح علیه السلام را باطل می داند و به حفظ شریعت تأکید دارد و از علامت های انجیل حقیقی آن است که شریعت را موجب نجات نمی داند(12)!
بدین ترتیب، می بینیم که آموزه ی پولس که برخلاف اعتقادات مسیحیت راستین بود، ملاک درستی یا نادرستی انجیل های پس از حضرت مسیح علیه السلام قرار گرفت.
جان بی ناس درباره ی نقش پولس در تغییر تعالیم مسیحیت می نویسد:
پولس حواری(13)را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند و مسلماً او در این راه، تلاش بسیار کرد و فرقه ی طرف داران و شرایع موسوی را مغلوب ساخت؛ به طوری که آن ها اهمیت موقع و مقام خود را بر اثر مساعی پولس از کف دادند؛ ولی اهمیت او بیشتر از این جهت است که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی ( تئولوژیک) خاصی به وجود آورد که آثار روحانی مبادی عیسی را در ضمیر و روح پیروان او ثابت و مستقر ساخت و همین اصول سبب شد که نصرانیت عالم گیر شود و در ممالک جهان انتشار یابد و از این جهت، بزرگ ترین خدمت را در تحول تمدن غربی، پولس انجام داده است.(14)
ویل دورانت در مورد عقاید و تعالیم پولس، می نویسد:
می توان پنداشت که برخی عناصر الاهیات و اخلاقیات رواقیان از محیط دانشگاهی طَرَسوس در مسیحیت پولُس داخل شده باشد؛ از جمله اصطلاح رواقی نفخه(= پنوما) را که مفهوم آن در ترجمه های جدید به روح برگردانده شده است به کار می بردند. مانند بیشتر یونانی ها، در میان ساکنان طرسوس نیز کسانی وجود داشتند که پیرو اسرار ارفئوسی یا کیش های دیگر متضمن اسرار بودند. پیروان این مذاهب معتقد بودند خدایی که می پرستند به خاطر آنان مرده از قبر برخاسته و اگر او را از روی ایمان محکم و مطابق رسوم صحیح بخوانند آنان را از هادس نجات می دهد و در نعمت زندگانی جاوید و سرشار از سعادت سهیم می گرداند. مذاهب معتقد به اسرار یونانیان را برای پولس و پولس را برای یونانیان آماده ساختند.(15)
ویل دورانت همچنین می نویسد:
پولس... به این الاهیات مردم پسند و تسلی بخش، پاره ای از مفاهیم عرفانی[را] می افزود که قبلاً بر اثر کتاب حکمت و فلسفه ی فیلُن جاری و ساری بود. پولس می گفت: مسیح حکمت خداست؛ نخست زاده ی تمامی آفریدگان است. او قبل از همه است و در وی، همه چیز قیام دارد[و] به وساطت او، هر چیز آفریده شده است. او مسیح یهود نیست که اسرائیل را از زنجیرهایش می رهاند؛ اولوگوس(= کلمه ) است که مرگش همه ی مردم را نجات می دهد. پولس با این تفسیرها... نمی توانست زندگی واقعی و سخنان عیسی را که مستقیماً با آن ها آشنا نشده بود نادیده گیرد و خود را با حواریان بلافصل که در مکاشفه ی مابعدالطبیعه، با او همسری نمی توانستند کرد بر پایه ی برابری قرار دهد(16).
نام برده همچنین در مورد تأثیر افکار مشرکان و فلسفه ی یونان بر مسیحیت تحریف شده می نویسد:
مسیحیت شرک را از میان نبرد؛ بلکه آن را در خود پذیرفت. روح [اندیشه های] یونانی که رو به احتضار بود دوباره از الاهیات و رسوم کلیسا جان گرفت. زبان یونانی که قرن ها بر فلسفه فرمانروایی کرده بود مظروف ادبیات مسیحی و شعائر و کیش نوین گشت... مسیحیت آخرین آفرینش بزرگ دنیای باستانی مشرکان بود.(17)
هانس کونگ ( از کشیشان مذهب کاتولیک مسیحیت) در کتاب خود(18) درباره ی تأثیرگذاری پولس در تغییر مسیحیت از مسیراولیه، می نویسد:
بی تردید، تاریخ مسیحیت اولیه بدون تغییر کیش مردی وفادار به شریعت یهودی به نام شائول اهل طَرَسوس و ایمان آوردن او به عیسی مسیح، مسیر دیگری پیدا می کرد. آزار دهنده ی جامعه ی جوان مسیحی عیسی را زنده در یک مکاشفه دید.. در ساحت های، بسیاری پولس همیشه رابطه ی مناسبی با تعالیم عیسی داشت؛ اما در پرتو مرگ و حیات دوباره ی عیسی، به روشی ماهرانه و با کمک اندیشه ها و مفاهیم یهودی و یونانی، آن را تغییر داد.(19)

غلبه ی نظام تحریف شده ی غاصبان خلافت در دو دین آسمانی

پولس با ادعای مأموریت هدایت غیریهودیان و مشرکان، محدود کردن دایره ی مسئولیت پطرس( شمعون) علیه السلام جانشین حقیقی حضرت عیسی علیه السلام و تأسیس و ارائه ی مسیحیتی تحریف شده اما بسیار آسان که با مذاق مشرکان و برای جذب امت ها موافق بود و با انتشار آن به سراسر امپراتوری بزرگ روم، موجب موفقیت و پیروزی تدریجی اندیشه های خود بر آموزه های شمعون (پطرس)علیه السلام و سایر حواریان گردید و به تدریج آنان را منزوی کرد.
ویل دورانت تغییر به وجود آمده در مسیحیّت را چنین توضیح می دهد:
در مسیح و پطرس، مسیحیت جنبه ی یهودی داشت؛ [ولی] در پولس نیمه یونانی شد...(20)
قاموس الکتاب المقدس در مورد نهایت کار شمعون(پطرس)علیه السلام به این صورت گزارش می دهد:
پس از آن که اساس و پایه ی کلیسا بنیان نهاده شد، پطرس از انظار عموم مخفی گردید و متواضعانه با رضایت خویش، گوشه گیری اختیار کرد. طبق بیان کتاب اعمال رسولان و رساله ی پولس به غلاطیان، یعقوب، رهبری کلیسا را در اورشلیم در دست گرفت کتاب اعمال رسولان 12: 17 و 15: 13 و 21: 18 و رساله ی غلاطیان 2: 9 و 12) و پولس عهده دار رهبری هدایت و دعوت مردم شد( رساله ی غلاطیان 2: 7) و پطرس(شمعون) اورشلیم را برای یعقوب و دعوت امت ها را برای پولس ترک کرد و به آنان وانهاد(21)
اشاره ی قاموس الکتاب المقدس درباره ی رضایت متواضعانه ی جانشین حقیقی حضرت مسیح به کناره گیری و وانهادن امور به دیگران، تحلیلی است از منابع مسیحیت کنونی که نظام غاصب جانشینی و تحریف شده ی حاکم بر کلیسا بر آن تسلط دارد و از طریق این نظام، تحلیلی جز این بیرون نخواهد آمد؛
در حالی که طبیعی است که با غلبه ی نظام غاصب جانشینی در مسیحیت، جانشین حقیقی حضرت مسیح علیه السلام باید به اجبار به انزوا کشانده شود. این حقیقتی است که در روایات اسلامی به آن اشاره شده است که پطرس( شمعون الصفاعلیه السلام) و حواریان، به دلیل غلبه ی نظام غاصب خلافت، به اختفا و انزوا مجبور شدند(22).
تقریباً تا پایان قرون اول میلادی، آموزه های پولس و عقاید حواریان و مبلغان مسیحی در کنار هم قرار داشتند؛ با این توضیح که اندیشه های پولس پیروزی نسبی به دست آورد و اندیشه ی مخالف را در اقلیت قرار داد. بدین ترتیب، از اهمیت مخالفان پولس که مسیحیان یهودی الاصل بودند به تعالیم حقیقی حضرت مسیح علیه السلام و جانشین حقیقی و حواریان آن حضرت پای بند بودند و الوهیت مسیح را قبول نداشتند و آن حضرت را یکی از پیامبران خدا و همان مسیح منتظر و مانند دیگر انسان ها به شمار می آوردند و بر انجام شریعت موسوی تاکید می کردند کاسته شد.
طبق بیان هانس کونگ کلیسای مسیحی غیریهودی( یعنی همان مسیحیت تحریف شده ای که پولس برخلاف تعالیم حضرت مسیح علیه السلام و جانشین حقیقی آن حضرت، بنیان نهاده بود) به این دسته از مسیحیان که در حقیقت، ترسایان راستین بودند و به عنوان وارثان قانونی مسیحیت اولیه، کهن ترین باورها و شیوه های زندگی را حفظ کردند،به چشم فرقه ای می نگریست که در یک مرحله ی اولیه باقی مانده است و به زودی احساس شد که نوعی بدعت است.(23)
از میان مخالفان اندیشه ی پولس در رد شریعت، فرقه ی ابیونی ظهور کرد که تا قرن ها بعد نیز وجود داشتند. ابیونی ها عیسی را مسیح می دانستند؛ ولی الوهیت او را رد می کردند و پولس را- به جهت تعلیم این مسأله که عیسی پسر خداست- کافر می دانستند(24).
با آن که آموزه های پولس بر اندیشه ی مخالف پیروز شده بود، اندیشه ی صحیح همچنان در اقلیت باقی بود؛ اما اختلاف در مورد حضرت مسیح- که آیا از الوهیت برخوردار و با خدای پدر و روح القدس هم ذات است یا انسان است- همچنان ادامه داشت... تا آن که قرن چهارم میلادی به دستور قسطنطین (کُنستانتین) پادشاه روم- که به آیین عیسی گروید و مسیحیت را آیین رسمی و حکومتی روم کرد- در سال 325 م، در شورای نیقیه( از شهرهای آسیای صغیر آن روز)، آموزه ی تثلیث به تصویب رسید و به رسمیت شناخته شد(25). پس از این شورا در سال 381 م نیز در شورای قسطنطنیه، اعتقاد نامه ی نیقیه بار دیگر به تصویب رسید و به این ترتیب، در قرن چهارم میلادی، الاهیات تثلیثی بر تمام امپراتوری روم حاکم گردید(26).
و. م .میلر در کتاب تاریخ کلیسای قدیم می نویسد:
بالاخره توافق کامل در مسأله ی فوق حاصل نشد و حتی تاکنون نیز این تفاوت عقیده موجود است؛ ولی اکثر مسیحیان با کلیسای روم هم رأی گردید که عیسی مسیح هم انسان کامل و هم خدای کامل است.(27)
از اندیشه های مخالف با الاهیات پولس اندیشه ی پلاگیوس (28) بود که آموزه ی گناه نخستین و گنه کار بودن انسان به دلیل گناه آدم علیه السلام و مرگ نسل بشر نه به دلیل گناه حضرت ابوالبشر و زنده شدن او به خاطر مسیح علیه السلام را رد می کرد. بنابراین، با وجود اعتقاد به اختیار انسان در نیکو زندگی کردن، پذیرش تجسد و صلیب بی معنا بود.
آگوستین پس از پولس نخستین کسی بود که مطابق تعلیمات وی، تعریفی دقیق از آموزه گناه نخستین و مرگ و نجات ارائه کرد(29) به مخالفت با عقاید پلاگیوس پرداخت. بدین ترتیب سخنان پلاگیوس در سال 431 م در شورای اَفَسُس محکوم شد(30) و سرانجام در شورای اُرَنج(اورانژ) در سال 529 م عقاید پلاگیوس رد و باورهای آگوستین پذیرفته شد(31) و اصول اساسی مسیحیت به صورت امروزی در قرن پنجم میلادی، شکل گرفت(32) و نظام الاهیات پولسی که از قرن اول به وجود آمده بود برای همیشه در مسیحیت تثبیت گردید.
به رغم آن که الاهیات مسیحیت کاملا تحت تأثیر اندیشه های پولس قرار گرفته و در بیشتر منازعاتی که در طی قرون متمادی روی داد، همواره اندیشه های او پیروز و غالب بود، جایگاه پطروس (شمعون) به عنوان جانشین مسیح علیه السلام و بزرگ حواریان همواره در نظر مسیحیان محفوظ بود تا آنجا که کلیسای کاتولیک رم حجیّت و تفوق خود بر دیگر کلیساها را براساس نصّ حضرت مسیح علیه السلام بر جانشینی پطرس( شمعون علیه السلام)، می دانست.
آخرین حمله به پطروس( شمعون علیه السلام) با معیار قرار دادن اندیشه های پولس در قرن شانزدهم میلادی و ظهور آیین پروتستان، به وقوع پیوست. مذهب پروتستان برای زیر سوال بردن و ردّ حجیّت کلیسای روم معتقد شد که پطرس حواری، برخلاف ادعای کلیسای کاتولیک، جایگاهی بالاتر از سایر حواریان ندارد، به خصوص که توبیخ پطرس توسط پولس در انطاکیه(33) بیانگر آن است که پولس ریاستی برای پطروس قائل نبود و فرض هم که پطرس چنین جایگاهی داشته باشد، به چه دلیل، این جایگاه به اسقف های کلیسا می رسد؟(34)
ویل دورانت در این باره می نویسد:
کلیسای روم کلیسای پطرس بود و به خاطره ی او وفادار ماند.. .به وجود آمدن آیین پروتستان نشانه ی پیروزی پولس بر پطرس و نهضت مذهبی بنیادگرایی[ که پروتستان ها شعار خود قرار دادند] نشانه ی پیروزی پولس بر مسیح بود.(35)
پروتستان ها برای زیر سوال بردن مرجعیت کلیسای رم- که کاتولیک ها به آن اعتقاد دارند- در این که آیا اصلا پطرس علیه السلام در طول مدت زندگانی خود به رم رفته باشد، ایجاد تردید کرده اند؛
اما این تردید، نهایتاً تنها می تواند مرجعیت کلیسای رم که کاتولیک ها به آن اعتقاد دارند، نفی کند. به سخن دیگر، عدم حضور پطرس در رم، دلیل عدم جانشینی او از حضرت مسیح علیه السلام نیست.
راه دیگری که پروتستان ها برگزیدند این بود که دلالت نصوص حاکی از جانشینی پطرس را زیر سوال بردند؛ اما نهایتاً چون کاتولیک ها دلالت آن نصوص را بر جانشینی پطرس می پذیرند. بنابراین، عدم اعتقاد یک فرقه، برخلاف فرقه ی دیگر، موجب عدم دلالت آن نصوص بر جانشینی آن حضرت نخواهد بود؛
همان گونه که پیروان سقیفه، برخلاف شیعیان، بر نصوصی که به جانشینی بلافصل علی بن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام تصریح دارد، اعتقادی ندارند.
از سوی دیگر، پروتستان ها قائل اند که پولس ریاستی برای شمعون (پطرس علیه السلام) قائل نبود، پس شمعون علیه السلام نمی تواند دارای چنین جایگاهی باشد،؛ اما این مطلب نیز چندان صحیح نیست، چون:

اولاً:

متون عهد جدید اعتراف پولس به جایگاه پطرس را گزارش داده است همان طور که قبلاً به تفصیل بیان شد.

ثانیاً:

طبق شواهدی از عهد جدید که قبلا بیان شد، باید به این پرسش پاسخ داد که چرا پولس مدعی تقسیم جانشینی مسیح بین خود و پطرس علیه السلام بود،نه دیگری؟

ثالثاً:

ادعای پولس، اجتهاد در برابر نص بوده و در تعارض بین نص صریح و اجتهاد شخصی، نص مقدم است.

رابعاً:

به تفصیل بیان شد، پولس با شمعون (پطرس علیه السلام) در نزاع و درگیری سخت بود. بنابراین، این که وی ریاست پطروس را زیر سوال می برد، آن هم در این وضعیت کشمکش و خصومت، نمی تواند دلیل قانع کننده ای برای نفی یک واقعیت به شمار رود.
بدین ترتیب، نظام حریف شده در مسیحیت سرانجام بر نظام الاهی جانشین حقیقی حضرت مسیح علیه السلام و حواریان غالب گشت . در اسلام نیز، در توطئه بر جانشین حقیقی پیامبر خداصل الله علیه و آله و سلم و ایجاد انحراف در مسیر اصلی دین، نتیجه ی کار مشابه بود و به غلبه و پیروزی نظام غاصب خلافت انجامید؛ اما در اجرای آن، دو تفاوت میان مسیحیت و اسلام وجود داشت:
1- برخلاف مسیحیّت که تقریباً تا پایان قرن اول میلادی، نظام تحریف شده در آن بر نظام راستین و الاهی جانشین حقیقی حضرت مسیح علیه السلام و حواریان آن حضرت، پیروزی یافت؛ در اسلام، این مسأله بلافاصله پس از رحلت رسول خداصل الله علیه و آله و سلم روی داد. در آیین خاتم، انحراف از مسیرصحیح دین و مخالفت با جانشین راستین رسول خداصل الله علیه و آله و سلم، از همان زمان های نخستین، در قیاس با مشابه آن در مسیحیت، انحراف بیشتری داشت. غاصب خلافت که تقریباً از همان ابتدا در میان مسلمانان بودند و از ایشان به شمار می آمدند؛ حتی مدعی تقسیم جانشینی پیامبر اکرمصل الله علیه و آله و سلم نبودند؛ بلکه از آغاز و بلافاصله پس از رحلت آن حضرت، با کمال بی پروایی، بیعت روز غدیر خم را زیر پا نهادند و امیرالمومنین علیه السلام، وصیّ تعیین شده ی پیامبرصل الله علیه و آله و سلم را به اجبار واداشتند تا با دیگری بیعت کند! غصب خلافت ابتدا به این شکل آغاز شد و پس از آن، غاصبان مدعی شدند که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اساساً جانشینی تعیین نکرد و امت را به حال خویش رها کرد تا خود خلیفه انتخاب کنند!
2- پولس که به مخالفت با شمعون علیه السلام، وصی حقیقی حضرت عیسی علیه السلام پرداخت، از علمای یهود بود؛ و در مکتب فلسفه ی یونان تحصیل کرده، از دانش وسیعی هم برخوردار بود. به همین دلیل از همان ابتدا، با جرأت تمام ادعا کرد که با عالم غیب در ارتباط است و حتی به معراج رفته است و حضرت مسیح علیه السلام از طریق غیب، او را جانشین و مأمور هدایت امّت ها به مسیحیت کرده است!
لکن غاصبان خلافت در اسلام، به دلیل نداشتن حتی اندک بهره ای از علوم و بینش دینی، به ویژه در قیاس با اهل بیت علیه السلام، جرأت مخالفت های این گونه ای را با جانشین راستین رسول خداصل الله علیه و آله و سلم نداشتند. از این رو، بلافاصله پس از رحلت پیامبرصل الله علیه و آله و سلم، بی آن که فرصت از دست دهند، با توسل به هوچی گری و جبر و زور و قرار دادن مردم در مقابل عمل انجام شده، کنترل اوضاع را به نفع خود در دست گرفتند؛ به طوری که خلیفه ی دوم آن را زاییده ی عجله و شتاب زدگی، که خداوند شر آن را نگاه داشت، توصیف می کرد!

بازنگری در تاریخ نخستین مسیحیت

به نقل انجیل ها و نیز براساس روایات اهل بیت علیه السلام، حضرت مسیح علیه السلام در آخرین روزهای زندگانی زمینی خود، حواریان را از توطئه ی یهودیان برای دستگیری و کشتن خویش آگاه کرده بود(36) و از طرفی- همان گونه که پیش از این بیان شد- طبق روایات شیعی و متن اناجیل، شمعون( پطرس)علیه السلام را به عنوان جانشین و پیشوای پس از خود در امت مسیحیت معرفی کرد(37).
علاوه بر آن، در احادیث اهل بیت علیه السلام تصریح شده است که آن حضرت به حواریان خود خبر داد که زنده به آسمان عروج خواهد کرد(38). طبق روایات اهل بیت علیه السلام و نقل انجیل ها، حواریان در آن لحظات آخر، شاهد صعود آن پیامبر به آسمان بودند(39)؛ با این تفاوت که به گزارش انجیل ها، آن حضرت بر روی صلیب کشته و سپس به خاک سپرده شد و پس از سه روز، مجدداً زنده گشت و ازقبر بیرون آمد و در برابر دیدگان حواریان، به آسمان صعود کرد.
قرآن به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح علیه السلام به دست یهود را نفی می کند و اعتقاد به کشته شدن حضرتش را باطل و نادرست می داند(40). به گزارش روایات اسلامی، خداوند شخص دیگری را شبیه عیسی بن مریم قرار داد و آن شخص در مقابل چشمان یهودیان و مسیحیان به دار آویخته شد.
طبق احادیث اهل بیت علیه السلام، یکی از یاران آن حضرت(41) و طبق روایات دیگر مذاهب اسلامی، دشمن آن حضرت یهودا بود.(42)
حال سوال این است که چرا مسأله ی زنده به آسمان رفتن مسیح علیه السلام در انجیل ها و تاریخ نخستین مسیحیت به این صورت تحریف شده بازگو شده است؟ چرا باور آنان، طبق گزارش انجیل ها، این است که: آن حضرت بر روی صلیب کشته شد؛ سپس او را به خاک سپردند و پس از سه روز زنده شد و از قبر بیرون آمد و در مقابل دیدگان حواریان، به آسمان صعود کرد؟!(43)
حقیقت مسأله را می توان در لابه لای گزارش های تاریخی و روایات جست جو و کشف کرد؛ همان گونه که در مبارزات و تلاش های پولس- در انحراف مسیحیت بیان شد - هدف پولس، شکست جانشین حقیقی حضرت عیسی علیه السلام و حواریان آن حضرت و به دست گرفتن زمام کار مسیحیّت و به بیراهه بودن آن از مسیر اصلی و صحیح بود. بنابرای، با توجه به موقعیت و مقام جانشین راستین آن حضرت در میان مومنان مسیحی - که گزارش آن از کتاب اعمال رسولان از مجموعه ی عهد جدید مسیحیان و غیره بیان گردید- تنها راه این پیروزی آن بود که ابتدا برای قلمرو هدایت وصی آن حضرت دامنه ی خاصی تعیین کند و به تدریج آن را محدود و محدودتر گرداند.
پولس با قرار دادن امپراتوری وسیع روم در محدوده ی تبلیغ اندیشه های خود، روز به روز به این هدف نزدیک تر می شد و قلمروی مناطقی را که تحت تاثیر این افکار او قرار گرفته بودند، بیشتر و بیشتر می کرد. وام گرفتن از اندیشه های باستانی و کفرآمیز یونانیان که پولس با آن آشنایی کامل داشت، و به کار بردن آن، به این هدف کمک کرده و به تحقق آن سرعت می بخشید.
با کنار هم قرار دادن اجزای مختلف گزارش های تاریخی و روایی، مشخص می شود که شبهه ناک شدن و غموض مسأله ی حضرت عیسی علیه السلام بر مردم و به صلیب رفتن شخصی که به قدرت خداوندی شبیه آن حضرت شد، بستر مناسبی را فراهم کرد تا غاصبان خلافت در مسیحیت، برای ایجاد انحراف و گم راهی، به مطرح کردن اندیشه ی تازه ای در عالم مسیحیت به نام تجسید خداوند به صورت انسانی به نام مسیح و فدا شدن او بر روی صلیب برای جبران گناه آدم علیه السلام- که در اعتقادات یونانیان باستان ریشه داشت و از آن وام گرفته شده بود- روی آورند.
غاصبان جانشینی در مسیحیت، با توجه به موقعیت والای جانشین راستین حضرت مسیح علیه السلام و حواریان در میان مؤمنان، نمی توانستند منکر این واقعیت شوند که حواریان، زنده به آسمان رفتن آن حضرت را با چشم خود دیده اند. از این رو، به جای مخالفت با این واقعیت، در صدد استفاده از اندیشه ی نادرست صلیب و مساله ی فدا شدن برآمدند و مدعی شدند که آن حضرت زنده به آسمان رفت؛ اما پس از کشته شدن بر روی صلیب و زنده شدن مجدد و بیرون آمدن از قبر پس از سه روز!
با صعود حضرت عیسی علیه السلام به آسمان، دوران هدایت امت مسیحی توسط حواریان و به زعامت و رهبری جانشین معرّفی شده ی او، شمعون(پطرس)علیه السلام، آغاز شد و حواریان تحت زعامت او، به تبلیغ آیین آن حضرت و هدایت مومنان مسیحی می پرداختند. چنان که بخش اول کتاب اعمال رسولان از مجموعه ی عهد جدید، یعنی از باب اول تا نهم، به وضوح بیانگر آن است که قیادت و رهبری امت مسیحیّت و هدایت آنان با پطرس، جانشین حقیقی عیسی بن مریم علیه السلام بود.
اما به یکباره در بخش دوم کتاب، یعنی از باب نهم تابیست و هشتم، شخصیت جدیدی به نام پولس و فعالیت های او در میان پیروان مسیح مطرح می شود(44).
مطالعه و دقت تحلیلی در تاریخ، نشان می دهد که در دوران فعالیت حواریان و رسولان، برخی از بزرگان یهودی، مانند پولس- که از دشمنان سرسخت آیین تازه بودند- دریافتند که با توطئه بر حضرت مسیح علیه السلام و فقدان آن حضرت با عروج به آسمان، امر هدایت مومنان مسیحی بر زمین نهاده نشده است و مسؤولیت هدایت توسط جانشین حقیقی آن حضرت همچنان ادامه دارد.
و از طرفی سخت گیری ها و شکنجه های تازه مومنان مسیحی- که بخش عمده ی آن بنا به گزارش عهد جدید، توسط خود پولس انجام می شد- نیز در تزلزل ایمان آنان چندان کارگر نیست.
از یک سو، صعود عیسی علیه السلام به آسمان و فشارهای شدیدی که در این دوران، به تحریک یهودیان و به دست رومیان، بر مؤمنان مسیحی وارد شد و از سوی دیگر، ایجاد شبهه در میان یهودیان و مسیحیان درباره ی کشتن آن حضرت، مخالفان را بر آن داشت که از راه دیگری با دستگاه هدایت و جانشینی آن حضرت به مبارزه درآیند. مناسب ترین گزینه در این مرحله آن بود که از راه نفاق، بر این هدف دست یابند. بنابراین همان گونه که به تفصیل بیان شد، می بینیم پولس- که از سرسخت ترین مخالفان و دشمنان مؤمنان مسیحی در میان بزرگان یهودی بود- به ناگاه اعلان تغییر آیین می کند و در امر جانشینی حضرت مسیح و رهبری و هدایت امت آن حضرت، مداخله می کند با جرأت تمام، خود را در امر هدایت امت و جانشینی حضرت مسیح علیه السلام، سهیم می داند!
همان گونه( از کشیشان مذهب کاتولیک مسیحیت) در کتاب ،THe CAtholic Church A Short History در مورد تغییر آیین پولس- که نام اصلی او شائول بود- می نویسد:
بی تردید، تاریخ مسیحیّت اولیه بدون تغییر کیش مردی وفادار به شریعت یهودی، به نام شائول اهل طرسوس و ایمان آوردن او به عیسی مسیح، مسیر دیگری پیدا می کرد(45)
از این تاریخ به بعد بود که در میان مسیحیان دوگانگی و افتراق به وجود آمد. مسیحیت اصلی ( که حضرت عیسی علیه السلام پیام آور آن بود) در زمینه ی احکام با یهودیت مشترک بود و انجیل( که از طرف خداوند بر آن حضرت نازل شد) تنها حاوی مواعظ وحکمت ها و بشاراتی برای مؤمنان بود(46).
مؤمنان واقعی که به تعلیمات حضرت مسیح علیه السلام و جانشین حقیقی آن حضرت و حواریان پای بندی بودند، به عنوان مسیحیان یهودی شناخته شدند؛ چرا که به انجام شریعت و احکام پای بند بودند. این دسته از مسیحیان، با پیروزی تدریجی غاصبان خلافت در مسیحیت، اندک اندک در اقلیت و در نهایت باغلبه ی کامل آنان، در انزوا قرار گرفتند.
هانس کونگ در مورد آینده ی این دسته از مسیحیان که در حقیقت مسیحیان راستین بودند می نویسد:
بر سر مسیحیان یهودی چه آمد؟ بخش های مهم جامعه ی اولیه از ابتدای سال 66، بعد از اعدام یعقوب، رهبر این جامعه ( به عبارت دیگر، بعد ازشعله ور شدن جنگ میان یهودیان و رم) از اورشلیم به ماواری اردن (پیلا) مهاجرت کردند. بعد از یک یورش یهودی دیگر و به همراه نابودی کامل اورشلیم و اخراج همه ی یهودیان، سال 135، سال سرنوشت سازی برای پایان دادن به جامعه ی یهودی- مسیحی اورشلیم و سلطه ی آن در کلیسای اولیه بود.
کلیسای مسیحی غیریهودی(47)به مسیحیّت یهودی و مسیح شناسی آن که مهر یهودی داشت، به همراه پای بندی آن به شریعت، به چشم فرقه ای می نگریست که در یک مرحله اولیه باقی مانده است. خیلی زود احساس شد که آن نوعی بدعت است؛ اما از ان جا که این مسیحیان یهودی، کهن ترین باورها و شیوه های زندگی را حفظ کردند، وارثان قانونی مسیحیّت اولیه معرفی شدند. گرچه متأسفانه این سنت بعداً در آیین مانی و احتمالاً در اسلام نابود شد و از بین رفت.(48)
باید توجه کرد که همان احتمال دوم هانس کونگ درباره ی مسیحیان اولیه صحیح است؛ زیرا مسیحیانی که طبق وظیفه ی دینی خویش، به تعلیمات حضرت مسیح علیه السلام و جانشین تعیین شده ی آن حضرت و حواریان پای بند ماندند، طبق وظیفه ی الاهی خود و به توصیه ی حضرت عیسی علیه السلام منتظر ظهور پیامبر آخرالزمان و آیین اسلام بودند و با ظهور اسلام، موظف بودند به این آیین جهانی بگروند. بنابراین، گروه پای بند به تعلیمات راستین مسیحیت، به اسلام گرویدند و تنها دسته ای از مسیحیان باقی ماندند که آموزه های راستین حواریان را کنار نهاده و تعلیمات بدعت آمیز و منحرف را انتخاب کرده بودند.
تاریخ نگارش مجموعه ی عهد جدید از کتاب مقدس مسیحیان(49) به وضوح بیانگر آن است که این نوشته ها در زمانی تألیف شدند که اندیشه های پولس، به طور نسبی بر مسیحیت حاکم شد و مسیحیت اصیل را تقریباً منزوی کرد. توماس میشل، زمان نگارش کتاب های موجود در عهد جدید را این گونه ثبت کرده است:
انجیل متی اندکی پس از سال 70 میلادی، انجیل مرقُس در حدود سال 60، انجیل یوحنا بین سال های 65 تا 90، رساله های پولس بعد از سال 51، رساله ی عبرانیان بین سال های 80 تا 90، رساله ی یعقوب بعد از سال های 35 تا 50 و کتاب مکاشفه ی یوحنا در حدود سال های 94 تا 95 میلادی تالیف شدند. انجیل لوقا و کتاب اعمال رسولان نیز توسط لوقا(یار و همراه پولس) نوشته شد، این انجیل با تکیه ی بسیار بر انجیل مرقس به نگارش درآمد(50).
محققان، به خصوص پس از جریان نقادی کتاب مقدس، بر آن اند که انجیل مرقس، نخستین انجیل نگارش یافته از میان دیگر انجیل هاست(51). انجیل لوقا با شرح زندگانی مسیح تا تاریخ صعود به آسمان به پایان می رسد و آغاز کتاب اعمال رسولان نیز که به دست لوقا نوشته شد از همین نقطه ی تاریخی است. از این رو، تحقیقات انجام شده درباره ی عهد جدید به این نتیجه رسیده است که انجیل لوقا و کتاب اعمال رسولان، یک کتاب اند که در دو بخش و دو مجلد نوشته شدند.(52) براساس نوشته ی دایرة المعارف، کتاب اعمال رسولان توسط لوقا، ظاهراً در بین سال های 70 تا 90 میلادی نوشته شد(53). تغییر آیین پولس به مسیحیت، سال 34 میلادی و تاریخ کشته شدن او در سال 67 میلادی گزارش شده است(54). رساله های پولس قدیم ترین بخش عهد جدید است و با توجه به تاریخ دیگر بخش های عهد جدید، زمان نگارش انجیل های چهارگانه و سایر بخش های عهد جدید همگی پس از رساله های پولس بوده است(55).
بنابراین، تا حدود بیست سال پس از صعود حضرت مسیح علیه السلام به آسمان، هیچ کدام از کتاب های عهد جدید- که اکنون با عنوان کتاب مقدس مسیحیان، مورد پذیرش کلیساست- نوشته نشده بودند. از این تاریخ، یعنی از حدود سال 50 میلادی به بعد، رساله های پولس، اولین مرجع کلیساها قرار گرفت و انجیل ها، سال ها پس از انتشار رساله های پولس نوشته شدند.
ویل دورانت می نویسد:
آن گاه که به تدریج با از میان رفتن نسل اول مسیحی و مرگ آنان، رویات شفاهی گفتار حضرت عیسی علیه السلام و حواریان آن حضرت محو گردید و صدها بدعت روح مسیحیت را بر هم زد، رساله های مکتوب پولس مبنایی برای شناخت مسیحیت و عقاید مسیحی گردید و چهارچوبی فراهم کرد تا نظامی باثبات شکل گیرد و جماعات پراکنده را به صورت کلیسایی مقتدر، گرد هم جمع کند(56).
با توجه به پیروزی نسبی اندیشه های پولس و پس از ایجاد چنین انحرافاتی در مسیحیت، وجود برخی از موارد خلاف صحت و ناسازگار با وحی آسمانی در انجیل ها و سایر بخش های عهد جدید، دور از انتظار نیست و کاملاً طبیعی به نظر می رسد. علاوه بر آن سانسور و ممانعت نظام غاصب جانشینی از نقل وقایع و حقایقی که با منافع آنان در تضاد بود، موجب پوشیده ماندن بسیاری از مسائل و جوانب و جزئیات آن گردید؛ به طوری که تنها می توان ردپایی از برخی از این حقایق را در لابه لای متون کهن مشاهده کرد.

توطئه های نفاق در آخرین ماه های زندگانی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و مقایسه ی آن با مسیحیت

از نِکات تاریخی و روایی که شایسته است در عدم متابعت امت از وصیت پیامبرصل الله علیه و آله و سلم در مورد پیروی از جانشین آن حضرت بدان توجه شود. اقدامات منافقان در واپسین ماه ها و روزهای زندگی نبی گرامی صل الله علیه و آله و سلم و مقدمه سازی برای طرح غصب خلافت است.
در مسیحیّت، فعالیت چهره ی نفاق در دوران پس از صعود حضرت مسیح به آسمان، یعنی عصر حواریان و رسولان، مشهودتر است. توطئه ای که یهودیان در آخرین بخش زندگی حضرت مسیح علیه السلام در روی زمین، برای دستگیری و کشتن حضرتش، ترتیب دادند با اراده ی الاهی، خنثی گردید و آن حضرت از دست آنان نجات یافت و زنده به آسمان برده شد.
در این مرحله، چهره ی نفاق برای دست یافتن به این هدف، به یهودیان کمک می کرد. با صعود آن حضرت به آسمان و ادامه یافتن مسیر هدایت زیر نظر جانشین برحقش، شمعون(پطروس)علیه السلام، چهره ی نفاق به صورت جدی تری به میدان آمد تا با ادامه یافتن مسیر آیین صحیح و هدایت به دست جانشین حقیقی آن حضرت، مبارزه نماید. در اسلام، چهره ی نفاق از همان زمان رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مکه وجود داشت و پس از هجرت آن حضرت به مدینه، به صورت جدی تر نمایان گشت، چنان که در صحنه های مختلف، از هیچ گونه کارشکنی در کار رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و آیین آن حضرت، کوتاهی نورزید.
در واپسین ماه های زندگانی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که مساله ی جانشینی عترت آن حضرت و در رأس آنان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام به صورت جدی تری مطرح شد، چهره ی نفاق قاطعانه بر آن شد که به هر قیمتی و با هر شکلی در مسیر جانشینی وصی بر حق و عترت آن حضرت سد راه ایجاد کند و مانع تحقق آن گردد. این نقشه در واپسین دوران زندگانی آن حضرت، به صورت توطئه های پنهانی انجام شد و پس از رحلت حضرتش، به گونه ی علنی و آشکار و بدون ملاحظه از کسی، به وقوع پیوست. یکی از مسائل مهم تاریخی و جالب توجه که می تواند ذهن هر پژوهشگر و پرسشگری را به خود جلب کند، این است که تاریخ زندگی پیامبر خداصل الله علیه و آله و سلم نشان دهنده ی کارشکنی های خط نفاق در طول حیات آن حضرت به خصوص در مدینه است و آیات مختلف قرآن در توبیخ منافقان به خوبی این حقیقت را نشان می دهد؛
اما پس از رحلت آن آخرین فرستاده ی آسمانی و در زمان حکومت غاصبان خلافت، کارشکنی از سوی چهره ی نفاق در جامعه مشاهده نمی شود، تا آن که در سال های خلافت ظاهری امیرالمومنین علیه السلام بار دیگر جامعه ی اسلامی مانع افکنی های منافقان را در حکومت آن حضرت مشاهده می گردد.
یکی از مهم ترین اقدامات منافقان در آخرین ماه های زندگانی رسول خداصل الله علیه و آله و سلم کارشکنی و جنجال آفرینی آنان در عرفات در خطبه ی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم که در آن پیام «الأئمةُ بعدی إثناعشر» ابلاغ شد، اشاره کرد.
پیش تر باید دانست که با سانسور و ممانعت غاصبان خلافت از نقل وقایع و حقایقی که با منافع آنان در تضاد بود، طبیعی است که علاوه بر جوانب و جزئیات مسائل، حتی بسیاری از واقعیات اصلی نیز به طور صریح رد منابع وابسته به دستگاه خلافت ذکر نشده است و تنها می توان از برخی حقایق در لابه لای سطرهای کتب تاریخ و سیره و حدیث رد پایی یافت.
محور خطبه های حجَّه الوداع که گویای وداع پیشوای مسلمین با امت خویش است توصیه های پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود به امت برای پس از خود که در آن ها به خصوص به جایگاه اهل بیت علیه السلام در میان امت پس از رحلت خویش اشاره کردند. از جمله ی احادیث نقل شده از این خطبه ها، حدیث: « الأئمةُ بعدی اثناعشر...» در خطبه ی عرفات( و طبق برخی نقل ها، در مِنی) است.(57). نکته ی مهمّ قابل توجه و بررسی در این حدیث، کلمه ای است که در منابع، بعد از عبارت «الأئمّة بعدی اثنا عشر؛ کلّهم...»از رسول خداصل الله علیه و آله و سلم نقل شده است.
راوی این کلام در روایات، می گوید که ان حضرت پس از «... کلّهم»عبارتی فرمودند که متوجه آن نشد و ندانست که آن حضرت چه فرموده است(58). در برخی از روایات، راوی حدیث علم عدم فهمیدن عبارت بعد از« کلّهم» را جنجال وهای و هوی حاضران در این بخش از سخن رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بیان کرده است؛ یعنی حاضران به خطبه ی آن حضرت گوش می دادند؛ اما در این جا، شروع به ایجاد هیاهو کردند و آرامش آن جمع و مراسم را به هم ریختند.(59)
در دسته ی دیگر از روایات آمده است:
رسول خداصل الله علیه و آله و سلم در این خطبه، پس از عبارت « اثنا عشر خلیفةً» یا «اثنا عشر أمیراً» واژه ای را آهسته و به آرامی بیان کردند؛ به طوری که راوی آن را نشنیده و نفهمیده بود و از دیگری سوال کرد که آن حضرت چه کلمه ای را به آهستگی فرمود؟(60)
آن چه با تأمل در مجموع این روایات می توان یافت این است که نگذاشتند رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم عبارت بعد از «اثنا عشر خلیفة» یا «اثنا عشر أمیراً» یا «ائمة بعدی اثنا عشر...» را به وضوح بیان کنند. راوی حدیث نیز ندانست که ادامه ی سخن آن حضرت پس از این عبارت، چه بود و دیگری به او گفت که آن حضرت فرمودند: «کلُّهم من قریش» به استناد دسته ای دیگر از روایات، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم این نقطه از خطبه را برخلاف دیگر بخش های آن، به آهستگی بیان فرمودند.
در اینجا باید تأمل کرد که چرا آن حضرت مجبور شد، برخلاف سایر قسمت ها، این قسمت را به آهستگی بیان کنند! یا چرا حاضران که به سایر قسمت ها گوش فرا داده بودند. در این موقع، ایجاد همهمه و مزاحمت کرده و اجتماع را به هم ریختند؟
پاسخ این سوال با توجه به حوادث ماه های آخر عمر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اقدامات خرابکارانه ی منافقان و بروز دشمنی آنان با اهل بیت آن حضرت علیه السلام، کاملا آشکار می گردد.
البته باید توجه داشت که بیان عبارت «کلُّهم مِن قریش» مسأله ای نیست که با منافع غاصبان خلافت مغایرت داشته باشد، زیرا همه ی کسانی که پس از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در جایگاه خلافت نشستند، از خلفای نخستین تا بنی امیه و سپس بنی عباس همگی از قریش بودند.
لکن مسأله ای که در این جا با منافع غاصبان سازگاری نداشت و موجب چنین جنجال آفرینی هایی شد و رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم از بیان واضح و علنی آن در زحمت بود، توصیه و تأکید این نکته بود که خلفای دوازده گانه ی حضرتش همگی از اهل بیت اویند. اصولا معقول نیست که پیشوایی دانا و مهربان، امر امت را به خود وانهد و از معرفی صحیح جانشینان خویش اجتناب کند و عنوانی گمراه کننده و سردرگم مطرح سازد که هر کس به نفع خود، آن را تفسیر کند و موجب سرگردانی امت گردد و در نتیجه حجت بر آنان تمام نباشد. روایاتی که بیان می کنند، جانشینان و ائمه ی پس از حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم، از اهل بیت آن حضرت اند، مؤید این مسأله هستند.
بنابراین، پیامبر خدا پس از عبارت« الأئمّة بعدی اثنا عشر کلّهم...»درصدد بیان این نکته بوده اند که تمامی این ائمه از اهل بیت آن حضرت هستند. اما دست های منافقان بر آن شد که در نقل این قسمت از سخن آن حضرت، دایره و محدوده ی جانشینان را از اهل بیت علیه السلام و آل محمد صل الله علیه و آله و سلم که از بنی هاشم بودند، به تمام قریش توسعه دهد تا غاصبان خلافت از آن بی نصیب نمانند.(61)
این مزاحمت ها وکارشکنی های منافقان و طراحی های خرابکارانه ی آنان در حجة الوداع، به خوبی روشن می کند که چرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از بیان صریح جانشینی علی بن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام در زحمت و تشویق خاطر بودند و اعلان این مسأله به جای اجتماع عظیم مسلمانان در مراسم حج در مکه یا عرفات یا منی، تا روز گردهم آیی مسلمانان در غدیرخم، به تأخیر افتاد. تا آن که جبرائیل، حامی وحی الاهی، با آوردن آیه ی (وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ الناس)(62) ضمانت محافظت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از کارشکنی های منافقان را از طرف خداوند نازل کرد.
این مسائل به خوبی روشن می کند که تشویش خاطر حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم از ترس جان خویش نبوده، زیرا مقام آن پیشوای بزرگ با آن پیشینه ی درخشان در شجاعت و ایثار، ما را از تصور این مطلب درباره ی آن حضرت دور می دارد؛ پس این نگرانی حضرت از آن بوده که هرگاه صحبت های آن حضرت در خطبه های حجه الوداع به مساله ی جانشینی می انجامید، با جنجال آفرینی منافقان و به هم ریختن نظم مجلس، کلام آن حضرت ناتمام مانده و تبلیغ ماموریت مهم آن حضرت بدرستی به پایان نمی رسید و ابلاغ امر جانشینی به مردم محقق نمی شد.

گفتار پایانی

موارد ذکر شده در تحقیق حاضر، تنها نمونه هایی از اختلاف امت های مسیحیت و اسلام با جانشین راستین حضرت مسیح علیه السلام، یعنی پطرس(شمعون الصفاعلیه السلام) و صاحب مقام خلافت حقیقی حضرت خاتم الأنبیا صل الله علیه و آله و سلم، یعنی امام علی بن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام است، طبیعی است که پس از تحقق تراژدی غصب خلافت و پیروزی نظام غاصب وتبدیل شدن آن به نظام حاکم، چه در مسیحیت و چه در اسلام و چه در هر آیین دیگری، بستر و فضایی فراهم می شود که دو پی آمد زیر در آن، اجتناب ناپذیر است:
1- حقایق و گزارش هایی که با منافع نظام حاکم مطابق نیست، اجازه ی نشر و مطرح شدن پیدا نمی کنند؛ یا به صورت انکار و سانسور و گزارش وارونه توسط منفعت طلبانی بی ایمان و ترسو یا به صورت مخفی ماندن و در حاشیه قرار گرفتن و از بین رفتن تدریجی،
2- گزارش هایی که یا در راستای خدمت به نظام حاکم اند یا حداقل با منافع آن تضادی ندارند، به صورت منابع رایج و غالب در خواهند آمد... و از همین رو، ممکن است دست یابی به عمق حقایق و فجایع، دشوار و گاه غیرممکن گردد.
بنابراین، با سانسور و ممانعت از گزارش وقایع و حقایق ناسازگار با منافع نظام حاکم و غاصب خلافت، علاوه بر جوانب و جزئیات، حتی بسیاری از مسائل اصلی نیز، به طور صریح در منابع وابسته به دستگاه غاصب، ذکر نمی شود و تنها می توان ردپایی از برخی از حقیقت ها را، در لابه لای سطرهای تاریخ مشاهده کرد.
مخالفت با جانشین راستین رسول خداصل الله علیه و آله و سلم و حوادث ناگوار صدر اسلام در منابع مختلف اسلامی منعکس و بیان شده است و استیفای کامل آن ها در این نوشتار، با توجه به تعدد این منابع و وسعت و گستردگی بیان گزارش ها، تکراری است که ضروری به نظر نمی رسد. برای مطالعه و تحقیق وسیع تر در منابع مسیحی،باید تمام کتاب هایی که کلیسا، به دلیل عدم سازگاری با اعتقاد رایج و کنونی مسیحیان، غیرقانونی و مردود اعلام می کند(63.) نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ همان گونه که یک پژوهشگر برای مطالعه ی کامل در موضوع خلافت اسلامی، ناگزیر باید به کتب شیعه که سنّیان آن را مردود می دانند نیز مراجعه کند. به این ترتیب، ممکن است حقایق جالب تر و ابعاد دیگری از اختلاف با جانشین واقعی حضرت مسیح علیه السلام آشکار گردد. البته باید توجه داشت که این بدین معنا نیست که تمام کتاب هایی که از ناحیه ی کلیسا مردود اعلام شده است صحیح و کاملاً از حقیقت برخوردار باشند؛ بلکه گاه ممکن است در کتاب های مردود شده از ناحیه ی کلیسا نیز آموزه هایی برخلاف تعلیمات الاهی و آسمانی پیامبران یافت گردد.
کتاب شناسی:
1) قرآن کریم
2) کتاب مقدس( عهد عتیق و عهد جدید).
3) الاستیعاب، ابن عبدالبر، تحقیق: علی محمد البجاوی، الطبعة الأولی، 1412، بیروت، دارالجیل.
4) الإصابة، ابن حَجَر، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبدالموجود- الشیخ علی محمد معوض، الطبعة الاولی 1415، بیروت، دارالکتب العلمیة.
5) أضواءٌ علی السُنَّة المحمدیه، محمود ابو رَیَّة، الطبعة الخامسة، 1385، قاهره، نشر البطحاء.
6- بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسی:
( ج8 و ج11 و ج 14 و ج35 و ج 97: چاپ دوم، 1983 م، بیروت، مؤسسه الوفاء)
(ج 30:، تحقیق: عبدالزهراء العلوی، 1983 م، بیروت، دارالرضا)
(ج13: چاپ سوم، 1983 م، بیروت ، داراحیاء التراث العربی).
7- بشارة النبیِّ بالأئمة الإثنی عشر فی خُطَب حَجَّةِ الوداع، الکورانی العاملی، الطبعة الأولی، 1427، قم دارالهدی.
8- بصائر الدرجات، محمد بن الحسن الصفار، 1362 ش، تهران، منشورات الأعلمی.
9- تاریخ الأسلام، الذهبی، الطبعة الأولی 1407 -1987م، بیروت، دار الکتاب العربی.
10- تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، الطبعة الأولی، 1417- 1997 م، بیروت، دارالکتب العلمیة.
11- تاریخ تمدن، ویل دورانت، مترجمان: حمید عنایت- پرویز داریوش- علی اصغر سروش، چاپ اول، 1366 ش، تهران، سازمان انتشارات اموزش انقلاب اسلامی.
12- تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، ترجمه: علی اصغر حکمت، چاپ هفتم، 1373، تهران،انتشارات علمی و فرهنگی.
13- تاریخ الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق: نخبه من الأجلّاء الطبعة الرابعة، 1403- 1983 م بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، مقابله شده با نسخه چاپخانه بریل در لندن(سال 1879 م).
14- تاریخ کلیسای قدیم در امپراتوری روم و ایران، و. م. میلر، ترجمه: علی نخستین، 1931 م، آلمان، لیپسگ، چاپخانه آوگوست پریس.
15- تاریخ کلیسای کاتولیک، هانس کونگ، ترجمه: حسن قنبری، چاپ اول، 1384، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
16- تاریخُ مدینهِ دِمَشق، ابن عساکر، تحقیق: علی شیری ، 1415، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
17-تاریخ الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الکاتب العباسی، بیروت، دارصادر قم، مؤسسه ی نشر فرهنگ اهل بیت علیه السلام.
18) تاویلُ مختلِفِ الحدیث، ابن قُتیبة، بیروت، دارالکتب العلمیة.
19) تذکرة الحُفّاظ، الذهبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
20) ترجمه ی تفسیر عهد جدید، بی چا، بی تا، بی جا، بی نا.
21) التفسیر التطبیقی للعهد الجدید، بارتون بروس و... و بانتزر کینیث، و ... و وهبة ویلیم و ... الطبعة الأولی 1995 م، قاهره، شرکة ماستر میدیا.
22) التفسیرالصافی، فیض کاشانی، چاپ دوم، 1416 ه 1374 ش، قم المقدسة مؤسسه الهادی، طهران مکتبة الصدر
23)تفسیر العیّاشی، محمد بن مسعود العیاشی، تحقیق: السید هاشم الرسولی المحلاتی، طهران، المکتبة العلمیة الأسلامیة.
24) تفسیر کنز الدقائق، المیرزا محمد المشهدی، الطبعة الأولی، 1410، مؤسسه النشر الأسلامی التابعه لجماعة المدرسین بقم المشرفة.
25) تهذیب الأحکام، الطوسی ، تحقیق و تعلیق: السید حسن الموسوی، چاپ چهارم، 1365 ش، تهران دار الکتب الأسلامیة.
26) ثواب الأعمال، الشیخ الصدوق، تقدیم: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان، چاپ دوم، 1368 ش قم، منشورات الشریف الرضی.
27) جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدِالبَرّ، 1398، بیروت، دار الکتب العلمیة.
28) الخصال، الشیخ الصدوق، تصحیح و تعلیق: علی أکبر الغفاری، 1403، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزه العلمیة فی قم المقدسة.
29) روح آیین پروتستان، رابرت مک آفی براون، ترجمه فریبرز مجیدی، چاپ اول، 1382، تهران، نشر نگاه معاصر
30- سنن أبی داود، ابن الأشعث السجستانی، تحقیق و تعلیق: سیدمحمد اللحام، الطبعة الأولی، 140- 1990 م بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
31) سنن التِّرمذی، محمد بن عیسی الترمذی، تحقیق و تصحیح: عبدالوهاب بعداللطیف، الطبعة الثانیة، 1403 ه- 1983 م، بیروت دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
32) السنن، النسائی، الطبعة لأولی، 1348 ه - 1930 م، بیروت، دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع.
33) السنن الکبری، البیهقی، بیروت، دارالفکر
34) سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء، الذهبی، إشراف و تخریج: شعیب الأرنؤوط، تحقیق: حسین الأسد، الطبعة التاسعة 1413 ه- 1993م، بیروت، مؤسسة الرسالة.
35) السیرة الحلبیة، الحلبی، بی چا، بی تا، بیروت، دارالعرفة
36) سیری در تَلمود، اشتاین سالتز آدین، ترجمه: باقرطالبی دارابی، چاپ اول، 1383 ش، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
37) شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، 1378 ه -1959 م، دار إحیاء الکتب العربیة، قم، مؤسسه مطبوعاتی إسماعیلیان.
38) شواهد التنزیل لقواعد التفصیل، الحاکم الحَسکانی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، چاپ اول، 1411 ه- 1990 م، قم، مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه.
39) صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، 1401 ه- 1981 م، بیروت، دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع، چاپ افست نسخه دار الطباعة العامرة استانبول.
40)صحیح مسلم، مسلم بن حَجّاج النیسابوری، بیروت، دار الفکر.
41) الطبقات الکبری، محمد بن سعد، بیروت، دار صادر.
42) العلل، أحمد بن حنبل، تحقیق: الدکتور وصیُّ الله بن محمود عباس، الطبعة الأولی، 1408، بیروت المکتب الإسلامی، الریاض دار الخانی.
43) عمدة القاری، العینی، بی چا، بی تا، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
44) الغدیر فی الکتاب و السنَّة و الأدب، العلامة عبدالحسین الأمینی، تحقیق: مرکز الغدیرللدراسات الإسلامیة چاپ سوم ، 1425 ه- 2005 م، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی.
45) الغیبة، الشیخ أبوجعفر الطوسی، تحقیق: الشیخ عبادالله الطهرانی الشیخ علی أحمد ناصح، چاپ اول، 1411، قم، مؤسسه معارف اسلامی
46) فتح الباری، ابن حجر، الطبعة الثانیة، بی تا، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر
47) فرهنگ فارسی( معین)، دکتر محمد معین، چاپ چهارم، 1360 ش، تهران، انتشارات امیرکبیر.
48) قاموس الکتاب المقدس، مجمع الکنائس الشرقیة، الطبعة السادسة، 1981، بیروت، مکتبة المشغل، با اشراف رابط کلیساهای انجیلی در خاورمیانه، هیأت تحریر: پطرس عبدالملک، چون الکساندر طمسن، ابراهیم مطر.
49) الکافی، الشیخ محمد بن یعقوب الکلینی، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، چاپ پنجم، 1363 ش تهران، دارالکتب الإسلامیة.
50) کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، الطبعة الاولی، 1417، بی جا، مؤسسه النشر الإسلامی مؤسسه نشر الفقاهة.
51) الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، 1386 ه -1966 م، بیروت، دار صادر للطباعة والنشر
52) کشف الغُمَّة فی معرفة الأئمّة، ابن أبی الفتح الإربلی، الطبعة الثانیة، 1405 ه- 1985 م، بیروت، دارالأضواء.
53) کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمه حسین توفیقی، چاپ اول، 1377 ش، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
54) کمال الدین و تمام النعمة، الصدوق، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، بی چا، 1405- 1363 ش، قم، جامعه ی مدرسین.
55) کنز العُمّال، المتقی الهندی، ضبط و تفسیر: الشیخ بکری حیانی، تصحیح و فهرسة: الشیخ صفوة السقاء 1409 ه- 1989 م، بیروت، مؤسسة الرسالة.
56) گنجینه ای از تَلمود، کهن آبراهام، ترجمه: امیر فریدون گرکانی، تصحیح: غلامرضا ملکی، بی چا، 1350 ش، تهران، چاپ زیبا.
57) مجمع الزوائد، الهیثمی، بی چا، 1408 ه- 1988 م، بیروت، دار الکتب العلمیة.
58) المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری، إشراف: یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بی چا، بی تا، بیروت، دارالمعرفة.
59) مسند أحمد، احمد بن حنبل، بی چا، بی تا، بیروت، دار صادر.
60) مسیحیّت، هاروی کاکس، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، چاپ اول، 1378، قم، مرکز تحقیقات و مطالعات ادیان و مذاهب
61) مسیحیّت، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، چاپ دوم، 1384، قم، آیت عشق.
62)مسیحیّت و بدعت ها، جوان اُ، گریدی، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، چاپ اول، 1377، قم، مؤسسه فرهنگی طه.
63) معانی الأخبار، الشیخ الصدوق، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، بی چا، 1379 - 1338 ش، قم.جامعه ی مدرسین.
64) معجم البلدان، شِهاب الدین أبی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحَمَوی الرومی البغدادی، بی چا، 1399 ه- 1979 م بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
65- المعجم الکبیر، الطبرانی، تحیق و تخریج: حمدنی عبدالمجید السلفی، الطبعه الثانیه، بی تا، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
66) المعجم الأوسط، الطبرانی، بی چا، 1415 ه- 1995 م، بی جا، دار الحرمین للطباعه و النشر و التوزیع.
67) المُقنِعه، شیخ مفید، چاپ دوم، 1410 ق، قم، جامعه ی مدرسین.
68) الملل و النِّحل، الشهرستانی، بی چا، بی تا، بیروت، دار المعرفة للطباعه و النشر و التوزیع
69) المناقب، الخطیب خوارزمی الحنفی، تحقیق: الشیخ مالک المحمودی، چاپ دوم، 1414 ، قم ، جامعه ی مدرسین، مؤسسه ی سیدالشهداء علیه السلام.
70- منتهی المطلب، الحلیّ، (طبق: چاپ سنگی)
71)کتاب الموطأ، مالک بن أنس، تصحیح و تعلیق: محمد فؤاد عبدالباقی، 1406 ه- 1985 م، بیروت ، دار احیاء التراث العربی
72) وقعه صِفّین، نصربن مزاحم المِنقری، تحقیق و شرح:عبدالسلام محمد هارون، چاپ دوم،1382، القاهره، المؤسسه العربیه الحدیثه للطبع و النشر و التوزیع، 1403، قم، انتشارات کتابخانه آیه الله المرعشی النجفی.
73) ینابیع المودَّة لذوی القُربی، القندوزی الحنفی،تحقیق: سیّد علی جمال أشرف الحسینی، چاپ اول، 1416 ، بی جا، انتشارات اسوه.
74-Bible Dictionary, William Smith, 1884, Grand Rapids, MI: Christian Classics Ethereal Library.
75( Encyclopedia of Christian Apologetics, Norman. L. Geisler,1999, Baker Book House Company.
76( Encyclopedia of World Religions, Merriam-Webster Incorporated, Springfield Massachusetts.
77-New Catholic Encyclopeia, Gale, 2nd ed., Catholic University of America, Washington D.C.
78( The Catholic Encyclopedia, Edited by: Charles G. Herbermann, New York. 2005.
79( The Early Church Henry Henry Chadwick, revised edition,1993, London, England..

پی‌نوشت‌ها:

1- السنن الکبری (النسائی) 2: 349
روایات بیانگر آن اند که در زمان رسول خداصل الله علیه و آله و سلم و خلیفه ی اول ، به حلال و مجاز بودن متعه عمل می شد السنن الکبری ( البیهقی) 206:7( و طبق روایات ،برخلاف نظر ممنوع کنندگان جواز متعه، عده ای از صحابه ی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم متعه را طبق سنّت نبوی روا می دانستند. برای نمونه، می توان به برخی از اصحاب مانند: ابن عباس(صحیح مسلم 4: 55 و 131) و جابر بن عبدالله انصاری(همان 4: 130- 131) و عبدالله بن عمر( فرزند خلیفه دوم- که خود از فتوا دهندگان پیروان سقیفه بود) (السنن الکبری (البیهقی) 5: 21) و عمران بن حصین( صحیح البخاری 2: 153)... و در رأس آن ها، امام علی بن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام (صحیح مسلم 4: 46؛ السنن الکبری(البیقهی) 5:22) اشاره کرد.
2- ... نعم البدعة هذه !...( صحیح البخاری 2: 252)( متن این روایات در کتاب موطأ مالک(114:1) با اندکی تغییر به صورت «نعمت البدعة هذه...» آمده است)
3- عهد جدید، اعمال رسولان 9: 22
4- ر ک. تاریخ تمدن 3: 680و 690
5- رساله ی پولس به غلاطیان 3: 22- 25
6- تاریخ جامع ادیان: 614
7-قرآن نیز با گزارش خطاب آن حضرت به بنی اسرائیل، به همین واقعیت اشاره می فرماید: ( ... و لِأُحِلَّ لَکُم بَعضَ الذی حرِّمَ علَیکُم..) آل عمران/ 50
8- منظور از این آیات، بیان تفسیر فریسیان و علمای یهودی از شریعت و تورات است( رک: التفسیر التطبیقی للعهد الجدید: 87)
9- رساله پولس به رومیان 7: 117
10-طبق این تعلیم پولس، پیروان او معتقدند که انسان، به دلیل گناه حضرت آدم علیه السلام ذاتاً گناه کار به دنیا می آید و برای همه ی نسل ها... چنین است؛ اما مسیح علیه السلام بر روی صلیب کشته شد تا این کشته شدن کفاره ی گناه ذاتی انسان ها باشد!( رک: رساله ی پولس به رومیان 5: 12- 20 و...)
11- تاریخ جامع ادیان: 617
12- ر ک. التفسیر التطبیقی للعهد الجدید: 633
13-باید توجه داشت که پولس از حواریان نبود و این ادعای جان ناس نادرست است.
14- تاریخ جامع ادیان: 613- 614
15- تاریخ تمدن 3: 680
16- همان: 690
17- تاریخ تمدن 3 : 696- 697
18- The Catholic Church A Short History: ترجمه فارسی این اثر با نام «تاریخ کلیسای کاتولیک» به چاپ رسیده است.
19-تاریخ کلیسای کاتولیک : 62
20- تاریخ تمدن 3: 679
21- قاموس الکتاب المقدس : 176
22- کمال الدین و تمام النعمة: 158 و 220؛ بحارالأنوار 11: 52 و 13: 449 و 14: 213
23- تاریخ کلیسای کاتولیک: 69- 70
24- مسیحیّت و بدعت ها: 43- 44
25- تاریخ تمدن 3: 770- 771؛ تاریخ کلیسای قدیم: 244
26- مسیحیّت و بدعت ها: 155- 159
27- تاریخ کلیسای قدیم: 254
28- Pelagius
29- مسیحیّت و بدعت ها: 182
30- همان: 180- 184
31- همان: 186- 190
32- همان: 194
33- عهد جدید، رساله ی پولس به غلاطیان 2: 11- 21
34- نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، جیمز أنس الأمریکانی 1: 53- 54( رک: مسیحیّت( سلیمانی): 207)؛ روح آیین پروتستان : 330
35-تاریخ تمدن 3: 693
36- انجیل متّی 16 : 21 و 26: 1-2؛ انجیل مرقس 8: 31؛ انجیل لوقا 18: 31- 33؛ بحارالأنوار 14: 336- 337
37- معانی الأخبار: 372 ؛ بحارالأنوار 38: 129 و 14: 336- 337؛ انجیل متّی 16: 18-19؛ انجیل یوحنا 21: 15- 18
38- بحارالأنوار 14: 336
39- بحارالأنوار 14: 336؛ انجیل لوقا 24: 50- 51؛ انجیل مرقس 16: 14- 19
40- نساء / 154 - 158
41- بحارالأنوار 14: 336- 337؛ تفسیر کنز الدقائق 2: 675 (ذیل تفسیر آیه های 161- 165 نساء)
42- عمدة القاری 12: 35
43- انجیل یوحنا، باب های 19 و 20؛ انجیل لوقا، باب های 23 و 24؛ انجیل مرقس، باب های 15 و 16؛ انجیل متی، باب های 27 و 28
44-گرچه در کتاب اعمال رسولان از شخصیت ها و فعالیت دیگر رسولان نیز در مناسبات مختلف نام برده شده است، بارزترین شخصیت در بخش اول کتاب اعمال رسولان پطروس، و شخصیت بارز در بخش دوم آن پولس است. (قاموس الکتاب المقدس: 87)
45) تاریخ کلیسای کاتولیک: 62
46- همان گونه که پیش ازاین نیز بیان شد، حضرت عیسی علیه السلام شریعت جدیدی نیاورد؛ بلکه بر عمل به شریعت موسوی تأکید می کرد و تنها در برخی از موارد آن تغییراتی جزئی ایجاد فرمود: قرآن نیز در مورد خطاب آن حضرت به بنی اسرائیل ، به همین حقیقت اشاره کرده می فرماید: (... و لِاُحِلَّ لکم بَعضَ الذی حُرِّمَ علیکَم...)( آل عمران/50)
47- مسیحیّت غیریهودی همان مسیحیّت تحریف شده ای بود که پولس، آن را برخلاف تعالیم حضرت مسیح و جانشین حقیقی آن حضرت و حواریان، بنیان نهاد و ترویج کرد.
48- تاریخ کلیسای کاتولیک: 69- 70
49- مجموعه ی عهد جدید شامل انجیل های چهارگانه، کتاب اعمال رسولان، نامه های پولس، نامه به عبرانیان و نامه های یعقوب و پطرس و یوحنا و یهودا و مکا شفه ی یوحناست.
50-کلام مسیحی: 44- 58
51- Encyclopedia of Christian Apologetics p. 36.
52- Encyclopedia Of World Religions p. 10. "Acts of The Apostles".
53- Encyclopedia Of World Religions p. 10." Acts of The Apostles".
54- New Catholic Encyclopedia" Paul Apotle. ST".
در دایرة المعارف کاتولیک تغییر آن پولس، سال 35 و سال کشته شدن او سال 67 گزارش شده است.(The Catholic Encyclopedia. Vol. II. p. 1275.)
55- کلام مسیحی: 54
حتی اگر رساله ی یعقوب را پیش از رساله های پولس بدانیم، حدّاقل، تعالیم پولس در مسیحیّت فراگیر شده و با به دست آوردن پیروزی نسبی، اندیشه های مسیحی را تحت تأثیر خود قرار داده بود.
56- تاریخ تمدن 3 : 693
57- مسند احمد بن حنبل5 : 96 و 99
58- مسند احمد 5 : 96 و 99
59- مسند احمد 5: 99
60-المستدرک علی الصحیحین 3: 617 و 618؛ همچنین : المعجم الکبیر( الطبرانی) 22: 120؛ المعجم الأوسط ( الطبرانی)؛ مجمع الزوائد 5 : 190 (تعلیق هیثمی بر ادامه ی روایت چنین است: ...رواة الطبرانی فی الأوسط و الکبیر و البزّار و رجال الطبرانی رجال الصحیح.)
61- ر ک. بشارة النبیِّ بالأئمةالانثی عشر فی خطب حجة الوداع، الفصل الثالث.
62- مائده/ 67
63- مانند: انجیل یعقوب، انجیل توماس، انجیل پطرس، انجیل نیقودیموس، انجیل عبرانیان، انجیل ابیونیان، انجیل ناسیان، انجیل مصریان، منابعی که فرقه ی ابیونی در باره ی پولس در اختیار داشتند و...

منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی 1، بهار 1390



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.