نقد بازخوانی تشیع (1)

محسن کدیور یکی از پژوهشگران نوگرای معاصر است. یکی از دغدغه های ایشان (و از مباحث ممتاز در فضای روشنفکری) چگونگی استناد به دین است. در این نوشتار، نحوه استدلالها نیز قوت و کارایی استنادات آقای کدیور، در
يکشنبه، 10 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد بازخوانی تشیع (1)
نقد بازخوانی تشیع (1)

 

نویسنده: جواد علاء المحدثین




 

چکیده

محسن کدیور یکی از پژوهشگران نوگرای معاصر است. یکی از دغدغه های ایشان (و از مباحث ممتاز در فضای روشنفکری) چگونگی استناد به دین است. در این نوشتار، نحوه استدلالها نیز قوت و کارایی استنادات آقای کدیور، در مبحث صحیح ذکر شده، مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. نویسنده- درمقام نقد- ابتدا شاخص های صحیح امامت و تعریف تشیع را از دیدگاه کدیور بررسی می کند و سپس به نقد آنها از دیدگاه امامت، علم علوی و توصیف اهل بیت (علیهم السلام) در نهج البلاغه، تحلیل تأکید امیرالمؤمنین برافضلیت خویش و... می پردازد. وی در ادامه، نحوه مواجهه کدیور با نهج البلاغه را نقد کرده و ادعاهای ایشان را بی دلیل می داند و در نهایت، با بیان ضرورت توجه به شرایط اجتماعی در زمان صدور هر سخن، مقاله را به پایان می رساند.

واژگان کلیدی:

کدیور، نحوه استناد به دین، امامت امیرالمؤمنین، نهج البلاغه.
در میان پژوهشگران دینی نوگرای معاصر- در ایران- آقای دکتر محسن کدیور، با توجه به پیشینه مباحث نظری اش، ویژگی های خاصی دارد. البته این ویژگیها، به مرور زمان دچار تغییراتی شده اند که امیدواریم به نقطه پیشین باز گردند. یکی از مباحث وی، که قطعاً در فضای روشنفکری، امتیاز مهمی محسوب می شد «دغدغه استناد» بود. دکتر کدیور در مصاحبه منتشر شده ای با همین عنوان، (1) پس از تقسیم بندی نوگرایان مذهبی معاصر می گوید: دغدغه ای که من الان دارم، دغدغه خلوص است؛ نحوه استناد به دین است، یعنی هر کدام از این اندیشه های مختلف چقدر از آن چه را که بدان رسیده اند می توانند به دین واقعی نسبت بدهند. (شخصاً قائلم که فقط یک دین واقعی هست؛ این گونه نیست که در طول زمان دین تولید بشود و تکوین بیابد و تحول بیابد و هیچ امر ثابتی در میان نباشد.) مشکل اصلی به نظر من نحوه استناد آن ها به دین است؛ یعنی به چه میزانی این ها خودشان را دین دار می دانند؛ به عبارت دیگر چقدر از مقومات، ذاتیات و محور های اصلی را حفظ می کنند که ما بتوانیم آن ها را جزو ارزش های دینی حساب بکنیم؛ چون گاهی وقتها خیلی کمرنگ است. بحث جدی من این است که به چه دلیل این اندیشه را می توان دینی نام نهاد؟
وی در ادامه، قرآن را اولین و سنت را دومین منبع دین بر می شمارد و در توضیح سنت می گوید:
منبع دوم که جای مناقشه فراوانی دارد و جای اختلاف فراوان هم هست، مسأله حدیث یا سنت معصومان (علیهم السلام) است... ما انسان هایی داشته ایم که در تلقی وحی و تعالیم دینی، به قابلیت های ویژه ای رسیده بودند که اسم آن را در تفکر سنتی عصمت می گذاریم. اینان مطالبی را از خداوند دریافت کردند که در زمان مناسب در اختیار مردم قرار دادند... مشکلی که ما نوعاً در میان نوگرایان جامعه خودمان داریم، عدم عنایت به سنت است. خود پیامبر می گوید:«من بین شما دو امر گران بها و سنگین می گذارم؛ یکی کتاب خدا و یکی اهل بیتم». اهل بیت؛ نه به اعتبار انتساب آن ها به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، بلکه به اعتبار اهلیت آن ها در دانش دینی؛ به اعتبار این که منبع دینی محسوب می شوند. می گوید اگر به این دو تمسک کردید، گمراه نخواهید شد و مسلمان خواهید بود؛ یعنی اندیشه شما از انحراف و اعوجاج نجات خواهد یافت. نوگرایی دینی اگر از سنت معتبر غفلت کند، یقین بداند که به انحراف دچار می شود. ... دین دار کسی است که اگر برایش محرز شد امری از جانب خداوند یا در مرتبه بعدی از جانب رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) و در مرتبه بعدی از جانب امام معصوم (علیه السلام) است، این امر را دیگر غیر قابل بحث بداند.
آقای کدیور در سخنرانی منتشر شده دیگری، با این بیان که «متأسفانه نوگراها نسبت به سنت خیلی غفلت دارند» به تحلیل این ضعف در نحله های گوناگون نواندیشان معاصر می پردازد:
در احیای اندیشه دینی، اصالت دینی باید حفظ شود. آن چه از پالایش گاه احیا گران تولید می شود، باید دین باشد؛ نه آن که به بهانه فربه کردن اندیشه دینی و احیای دین، اندیشه دیگری- ولو قدرتمند- به جای دین نشسته باشد.(2)
این تأکیدات ارزنده برلزوم «استناد به منابع معتبر دینی» و این که نواندیش دینی مشخص کند به چه اعتبار خود را دین دار و نظریه اش را دینی می داند، هشداری ضروری برای اندیشمندان ما بوده و هست؛ ضرورتی که دکتر کدیور در آن دوره به فراست دریافته و به صراحت بر آن پای فشرده است.(3) و (4)

باز خوانی تشیع و دغدغه استناد

در عبارتی که گذشت، اعتقاد کامل به مبانی امامت شیعی، به خوبی مشاهده می شود؛ اما آقای کدیور در نیمه دوم سال84، دیدگاه های متفاوتی را با عنوان «باز خوانی تشیع» مطرح و تعریف جدیدی از مفهوم امامت ارائه کرد که که فاصله قابل توجه و معناداری با دیدگاه پیشین ایشان داشت.
البته صرف تغییر عقیده اشکالی ندارد؛ اما می توان دلایل و استنادات را مورد مناقشه قرار داد؛ به ویژه اینکه ایشان در گذشته ای نزدیک، به مبانی مغایری اعتقاد داشته است: «دغدغه ای که من الان دارم، دغدغه خلوص است؛ نحوه استناد به دین است؛ یعنی هر کدام از این اندیشه های مختلف، چقدر از آن چه را که بدان رسیده اند می توانند به دین واقعی نسبت بدهند».
این مقاله قصد دارد نحوه استدلال ها و قوت و کارایی استنادات آقای کدیور- در مباحث اخیر ایشان- را به نقد بکشد.

مفهوم امامت و سند آن

تعبیر آقای کدیور در خلال عبارات نقل شده این بود: «[در عقیده شیعه، امام] انسان ویژه ای با سه صفت: علم لدنی، عصمت و نص خاص از جانب خداوند است که اگر امری به طور محرز از او به دست آمد، [شیعه] این امر غیر قابل بحث [و اطاعتش را واجب] می داند»؛ اما وی در مباحث جدیدش، با ارائه قرائت دیگری از مفهوم امامت با عنوان «تشیع تاریخی سنتی»، تعریف ذکر شده را به نقد کشید.(5)

شاخص های صحیح و معتبر امامت

روایات فراوانی در منابع معتبر شیعی، امامت را بر اساس همین مفاهیم (نص الهی، عصمت، علم غیب) تبیین می کنند. ما در مقام نقد، به اشکالات آقای کدیور بر این مفاهیم می پردازیم؛ وی تشیع را اینگونه تعریف می کند:«شیعه بودن یعنی باورداشتن به قرائت علی (علیه السلام) از پیام نبوی (صلی الله علیه و آله وسلم)»؛ (6) «ما شیعه ایم، چون برداشت علی و یارانش را از برداشت های دیگر بهتر می دانیم»؛ (7) «تأکید امام علی (علیه السلام) و متون معتبر باقی مانده از امامان همواره بر نوعی افضلیت علمی، بصیرت، تهذیب و پاکی نفس... است». (8)
آقای کدیور در ارائه سند برای ادعاهای خود، نهج البلاغه، دائما بر افضلیت خود تکیه می کند؛ نه بر مواردی چون انتصاب الهی، صدور نص از سوی پیامبر ((صلی الله علیه وآله و سلم))، عصمت و علم غیب: این[استناد به] شایستگی در نهج البلاغه هم موج میزند. ما اهل بیت از شما اولاییم به این امر؛ چرا؟ چون سوادمان بیشتر است؛ انسمان با پیغمبر بیشتر بوده؛ بیشتر قرآن را می فهمیم.(9)
این دیدگاه به طور خلاصه، فرو کاستن عقیده«امامت منصوص» به «امامت دانشمندان پرهیزگار» است. آقای کدیور، در مقاله ای مستقل با عنوان «قرائت فراموش شده؛ بازخوانی نظریه علمای ابرار؛ تلقی اولیه اسلام شیعی از اصل امامت»، به دفاع از این دیدگاه پرداخت. (10) در ادامه، به نقد این دیدگاه می پردازیم.

امامت در نهج البلاغه

مواردی در نهج البلاغه به چشم می خورند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن ها به افضلیت و اولویت خویش بر دیگران اشاره می کند؛ اما افضلیت در علم و بصیرت و تهذیب نفس، اولاً با داشتن علم غیبی و لدنی، عصمت، نص الهی و انتصاب نبوی (صلی الله علیه وآله و سلم) تعارض ندارد و ثاًنیا امام (علیه السلام) همه این ویژگی ها را در مورد خود و اهل بیت (علیهم السلام) مطرح فرموده است.
نخستین ویژگی مورد بحث در امامت، انتصاب الهی و معرفی از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و پاسخ به این سؤال است که آیا خداوند، شأن پیشوایی برای امام قرار داده و مردم را- از طریق نص نبوی- موظف به تبعیت از او نموده است یا نه؟
آقای کدیور می گوید:
علی (علیه السلام) خود را عالم نامیده. دیگران هم می توانند عالم باشند. اما علی (علیه السلام) به خاطر هم نشینی بیشتر با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، تهذیب نفس بیشترش و این که توانسته است اصول دین و معارف مذهب را بیشتر در خود متجلی کند، اعلم است. (11)
طبعاً در فرض انتصاب و نص، امامت حقی الهی است و امم حق پیشوایی و مقام عصمت دارد؛ اما در فرض دوم، امام فرد برتری است که در اثر به دست آوردن امتیازاتی مانند تهذیب نفس و بهره گیری از محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)، بهترین فهم و برداشت را از تعالیم نبوی دارد و سزاوارترین فرد برای پیروی است. تفاوت عمیق این دو برداشت از امامت روشن است و می توانیم آنها را با فراز هایی از نهج البلاغه تطبیق کنیم؛ در خطبه 151 می خوانیم:
«إنّما الأئمّه قوّام الله علی خلقه و عرفاؤه علی لا یدخل الجنّه إلّا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النّار إلا من أنکرهم و أنکروه؛ (12)»
«همانا امامان عهده داران امر الهی در میان مردم و سرپرست بندگان از جانب خدایند. جز کسی که آنها را بشناسد و او را بشناسند به بهشت نمی رود و جز کسی که ایشان را انکار کند و آن ها انکارش نمایند، به جهنم نمی رود.»
در نامه بیست و پنجم نیز امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مأمورین جمع آوری زکات می خواهد به مردم بگویند:

«... أرسلنی إلیکم ولیّ الله و خلیفته لأخذ منکم حقّ الله فی أموالکم؛ (13)»

«همانا ولی خدا و جانشین او مرا به سویتان فرستاده است تا حق الهی در اموالتان را از شما دریافت کنم.»
همچنین- در ادامه- فرازهایی با عنوان «توصیف اهل بیت (علیهم السلام) در نهج البلاغه» خواهند آمد که مؤید موارد فوق هستند.

علم علوی در نهج البلاغه

چنان که گفتیم آقای کدیور علم امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یاد گیری صرف از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)- در نتیجه هم نشینی با آن حضرت- می داند؛ یعنی آموختن در یک نظام متداول بشری. در مقابل، عقیده رایج شیعه آن است که منشأ علم ائمه (علیهم السلام)، علاوه بر یادگیری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)، الهی و فراتر از نظام عادی بشری است. اکنون فرازهایی از نهج البلاغه را با دو این نظریه مقایسه می کنیم:
«فو الّذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیء فیما بینکم و بین السّاعه و لا عن فئه تهدی مائه و تضلّ مائه إلّا أنباتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ رکابها و محطّ رحالها و من یقتل من أهلها قتلا و من یموت منهم موتا؛ (14)»
«سوگند به کسی که جانم در دست اوست، از من راجع به آن چه از امروز تا قیامت واقع می شود نخواهید پرسید و راجع به هر گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه کند، مگر آن که شما را از رهبر آن و جلودارش و خیمه گاه و محل اجتماع آنان و کسانی از ایشان که کشته می شوند یا به مرگ طبیعی می میرند خبر خواهم داد.»

«وَ اللهِ لَو شِئتُ أن أُخبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنکُم بِمَخرَجِهِ وَ مَولِجِهِ وَ جَمِیعِ شَأنِهِ لَفَعَلتُ وَلَکِن أَخَافُ أَن تَکفُرُوا فِیَّ بِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ (15)»

«به خدا قسم اگر بخواهم می توانم هر یک از شما را به آغاز و پایان کارش و تمام شئون زندگیش خبر دهم؛ ولی از آن می ترسم که این موجب کافر شدن شما به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شود.»
امام (علیه السلام) هم چنین ماجرای بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)- و این صدای ناله شیطان را در آن هنگام شنیده و در مورد علت آن از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) سؤال کرده است- می فرماید:

«هَذَا الشَّیطَانُ قَد أَیِسَ مِن عِبَادَتِهِ إنَّکَ تَسمَعُ مَا أَسمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَستَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیر؛ (16)»

«این (صدای) شیطان است که از پرستش خود ناامید شده است. ای علی! تو آن چه را که من می شنوم می شنوی و آن چه را من می بینیم می بینی؛ جز آنکه تو پیامبر نیستی؛ بلکه وزیر من هستی.»
پیش گویی های امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه فراوان و بعضاً مشهور هستند که ما از تکرار آنها صرف نظر می کنیم.

توصیف اهل بیت (علیهم السلام) در نهج البلاغه

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در فرازهایی از نهج البلاغه، اوصاف خود را در قلب معرفی اهل بیت پیامبر یا عترت نبی (علیهم السلام) بیان نموده اند. این عبارت ها از جهت دیگری نیز در بحث ما اهمیت دارند؛ اگر امامت، صرفاً به معنای برتری یافتن فهم و برداشت علوی از اسلام- به دلیل درک بیشتر محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و تهذیب نفس بیشتر (و نه نص و گزینش الهی)- باشد، تخصیص مسأله به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بی معنا و نشان دهنده تعصبات قومی خواهد بود که شأن آن حضرت از چنین نسبتی مبرّاست. همچنین اگر ادعای امیرالمؤمنین (علیه السلام)«افضلیت به دلیل انس بیشتر با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، چگونه می توان این قاعده را درباره کسی مانند امام حسین (علیه السلام)- که در کودکی اش رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) از دنیا رفتند- به کار برد؛ آن هم با حضور صحابه ای که بعضی از آنه حدود بیست سال پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را درک کرده اند؟ لذا اگر فرض آقای کدیور صحیح بود، امام تنها باید بگوید: «من افضلم» یا«من برترم»؛ نه آن که «ما اهل بیت برتریم». نکته مهم تر این که ائمه بعدی نیز همواره اظهار کرده اند ما اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) باید رهبر و مرجع در همه امور باشیم.
تعبیر«اهل بیت» بار معنایی خاصی دارد. اصولاً تعمیم افضلیت در خاندان- آن هم با تعابیر سنگینی که در ادامه خواهند آمد- معقول نیست؛ مگر آن که تعبیر اهل بیت به افراد برگزیده ای اشاره داشته باشد؛ همان که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در حدیث قطعی ثقلین قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را بازماندگان جدایی ناپذیر خود در میان امت معرفی فرموده است؛ دو باز مانده ای که امت در صورت تمسک به هر دوی آنها از گمراهی می رهند.(17) این بیان حضرت نشان می دهد که اهل بیت (علیهم السلام) افراد برگزیده ای هستند که جایگاه حجیت دینی دارند. مشابه همین سخن در نهج البلاغه آمده است:

«فَأَینَ یُتَاهُ بِکُم وَ کَیفَ تَعمَهُونَ وَ بَینَکُم عِترَةُ نَبِیِّکُم وَ هُم أَزِمَّةُ الحَقِّ وَ أَعلَامُ الدِّین؛ (18)»

«چگونه به سرگردانی کشیده شده و چه سان متحیر مانده اید و حال آن که عترت پیامبرتان در میان شمایند. آنان اساس حق و نشانه های دین اند.»

«هُم مَوضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمرِهِ وَ عَیبَةُ عِلمِهِ وَ مَوئِلُ حُکمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِینِه... آلِ مَحَمَّدٍ (ص)... هُم أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الیَقِین؛ (19)»

«آل محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) جایگاه سرّ الهی و پناه امن دین او و گنجینه علم خدا و مرجع حکم او و پناهگاه کتاب های او و کوه های استوار دین اویند... آنها اساس دین و ستون یقین اند.»

«بِنَا یُستَعطَی الهُدَی وَ یُستَجلَی العَمَی إِنَّ الأَئِمَّةَ مِن قُرَیشٍ غُرِسُوا فِی هَذَاالبَطنِ مِن هَاشِمٍ لَاتَصلُحُ عَلَی سِوَاهُم وَ لَاتَصلُحُ الوُلَاةُ مِن غَیرِهِم؛ (20)»

«هدایت از ما خواسته می شود و نابینایی به واسطه ما روشنی می یابد. ائمه از قریش و از این شاخه بنی هاشم اند. امامت شایسته کسان دیگر نیست و کسانی غیر ایشان شایستگی زمام داری ندارند.»

ائمه (علیهم السلام) حجت الهی هستند

آقای کدیور در تبیین تشیع سنتی می گوید:
شیعه با یک واژه نبی را و هم امام را طبقه بندی می کند و آن واژه «حجت» است... حجت یعنی سند دینی بودن... شیعیان اعتقاد دارند که حجت سه چیز است: خدا... پیامبر و دیگری امام.(21)
آنچه کدیور به تشیع سنتی نسب داده است، دقیقاً از خلال توصیفات امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد اهل بیت (علیهم السلام) فهمیده می شود: کسانی که مرجع حکم و ملاک حق و باطل اند.
اکنون عبارت صریح تری از آن حضرت را به موارد پیشین می افزاییم، حضرت در پاسخ شخصی که در باب خداشناسی سؤال کرد، فرمود:
«شیطان تو را به مشقت فرا گرفتن بیش از آن چه در کتاب بر تو واجب شده یا در سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه هدی (علیهم السلام) آمده، نیفکند و علم آن را به خدا واگذار که این منتهای حق خداوند برتوست.(22)»
حضرت در این دو عبارت، تعالیم پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) را در یک طبقه نهاده و حجت دانسته اند و از هر دو به «سنت» یاد می کنند.
عبارات نقل شده از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در توصیف امام و اهل بیت (علیهم السلام)، ویژگی عصمت آنان را نشان می دهد: «خلیفه خدا و سرپرست الهی بندگان»، «اساس دین»، «منتش هم عرض سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)»و... . مقام عصمت، ملازم چنین ویژگیهایی است.
اکنون به این جملات آقای کدیور توجه فرمایید:
نه بحث نصب است، نه بحث علم غیب؛ بحث افضلیت و شایستگی است. این شایستگی در نهج البلاغه موج می زند. ما اهل بیت از شما اولاییم به این امر؛ چرا؟ سوادمان بیشتر است؛ انسمان با پیغمبر بیشتر بوده؛ بیشتر قرآن می فهمیم... .(23)
باید از آقای کدیور پرسید چگونه می توان تعابیری که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد خود و اهل بیت (علیهم السلام) بیان فرموده است (مانند: «عهده دار امر الهی در میان بندگان»، «جایگاه سرّ الهی» و...) را با تعبیر «سوادمان بیشتر است» توضیح داد؟ آیا تعبیر «پناهگاه کتاب های الهی» یا عبارت «بیشتر قرآن می فهمیم» برابر است؟
سخنی دیگر از آقای کدیور:
نکته این است که علی جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) باشد یا دیگران. اما چرا باید علی باشد؟ بحث این است که علی از ذی القربی است؛ علی از بنی هاشم است و دیگران نیستند... استدلال علی این نبوده است که من منصوب الهی هستم یا من علم غیب دارم. (24)
در مورد نحوه تأکید آقای کدیور بر نهج البلاغه (که گویا سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این کتاب منحصر می شود) در ادامه سخن خواهیم گفت. تا این جا ملاحظه شد که در نهج البلاغه، از منصوب بودن امام سخن رفته است. اکنون- با توجه به اینکه آقای کدیور تعبییر «ذی القربی» را از سوی حضرت می پذیرد- باید ببینم منظور امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این تعبیر چیست؟ به این فراز از سخنان حضرت توجه فرمایید:
«تا این که خداوند رسولش را به نزد خویش برد؛ گروهی به قهقرا بازگشتند و از دستاویزی که امر به مودت آن شده بودند، دوری گزیدند و بنا را از اساس بنیادش جابه جا کردند و در غیر جایگاهش نهادند.(25)»
از دستاویزی که مسلمانان امر به مودت آن شده اند- بر حسب آیه 23سوره ی شوری- ذی القربای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) هستند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند که مسلمانان نباید پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از این محور دور می شدند و بنا را از جایگاهش خارج می کردند. حضرت، محوریت خود و اهل بیت (علیهم السلام) را از این جهت دستور قرآن می داند که ذی القربای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) هستند؛ نه صرف خویشاوندی.(26)
نکته دیگر این که اگر حضرت امیر (علیه السلام) نفرموده است:«من علم غیب دارم؛ پس باید حاکم و پیشوا باشم» یا نفرموده است:«چون معصوم هستم باید امام باشم» به این دلیل است که اساس پیشوایی حجت های الهی، گزینش الهی است و- درجه ای از- عصمت و علم از لوازم این جایگاه الهی هستند؛ لذا شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) هم نمی فرمود: «چون من معصوم هستم یا علم غیب دارم از من پیروی کنید»؛ بلکه می فرمود: «من رسول خدایم پس مرا تبعیت کنید»؛ هر چند ادله عقلی و نقلی نشان می دهند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) مراتب بالایی از علم و عصمت را دارا بودند.

تأکید امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر افضلیت خویش و تحلیل آن

چنان که پیش تر گفتیم، این که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بفرماید:«من از دیگران افضل یا اعلم هستم» یا «اولی به حکومتم» و تعابیری از این دست، با منصوب بودن ایشان از سوی خداوند متعال و رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) تعارضی ندارد؛ واضح است که برگزیده الهی اعلم، افضل و اولی نیز هست. ممکن است سؤال شود: چرا باید کسی که منصوب الهی و معرفی شده پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است، ضمن یادآوری این نکته که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بارها بر منصوب بودن خود تأکید کرده اند- باید بگوییم گاهی شرایط مخاطبین و یا بحث در گرفته، اقتضا می کند که به اولویت ها استدلال شود.
ماجرای طالوت را در قرآن کریم ملاحظه کنید؛ بنی اسرائیل از پیامبر خود خواستند تا برای آنان فرمانده ای برگزیند و پیامبرشان در پاسخ آنها گفت:«خداوند طالوت را به عنوان فرمانده شما برگزیده است»؛ اما آنان بلافاصله ایراد گرفتند که«چگونه او فرمانده ما باشد، حال آن که ما برای فرماندگی سزاوارتریم؟ زیرا طالوت فرد ثروتمندی نیست». آنها صراحتاً در مقابل نصب الهی و معرفی رسول خدا موضع گرفتند؛ با آنکه ابتدا خودشان خواهان چنین نصبی شده بودند. پیامبر بنی اسرائیل هم در پاسخ گفت: «طالوت را خداوند بر شما برگزیده و وسعت علم و قوت بدن او را افزوده است».(27) پس ممکن است برخی افراد در شرایطی، زیر بار نص و نصب الهی و نبوی نروند و بهانه بیاورند که شخص منصوب، فلان برتری را ندارد. یکی دیگر از استنادات آقای کدیور به نهج البلاغه این است که وقتی برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شد مهاجرین در سقیفه گفته اند: «ما شجره پیامبریم» حضرت فرمود:
«گفتند ما از درخت پیغمبریم، اما من میوه پیغمبرم. احتجاج به درخت کردید، اما میوه آن را تلف نمودید؛ اهل بیتش ثمره آن درختند. شما سراغ آن درخت آمدید و میوه و شکوفه اش را لگدمال کردید. (28)»
احتجاج هایی که شده در این حد است؛ این احتجاج ها کجا و مطالبی که در قرن ما گفته می شود (یعنی اتکای امامت بر نص الهی، نصب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) عصمت و علم) کجا؟ (29)
در مقام نقد می گوییم: در این ماجرا، پاسخ امام متناسب با استدلال مهاجرین بوده است و- همانطور که اشاره کردیم- احتجاجات امام، در این حد نبوده و خود ایشان جا به جا نص، نصب و علم را مطرح کرده اند و عصمت نیز از سخنان ایشان منتج می شود.
آقای کدیور، شعری را از امیرالمؤمنین (علیه السلام)- به عنوان قرینه ای دیگر بر ادعای خویش- نقل می کند:
اگر حکومت بر مردم را با شورا به دست آوردی/ این چگونه شورایی است که طرف های مشورت در آن غایب بودند؟/ و اگر در برابر مخالفان به قرابت با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) استدلال نمودی/ دیگران از تو، به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) سزاوارتر و نزدیکترند. (30)
کاملاً روشن است که اینگونه سخن گفتن، برای نقض استدلال طرف مخالف است و نمی توان سخنان و احتجاجات امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به این موارد محدود کرد. به تعبیر دیگر، این سخنان، با استنادات حضرت مبنی بر «منصوب بودن خود از جانب خدا و رسول» منافاتی ندارند و کاملاً قابل جمع هستند.
بدین ترتیب، این ادعا که «محوریت امامت در نهج البلاغه به افضلیت است و نه نص و انتصاب و علم و لدنی» ابطال شد. اکنون به مناقشه ای مبنایی تر می پردازیم: «رجوع به نهج البلاغه، به عنوان قویترین سند بعد از قرآن کریم».

نقدی بر نحوه مواجه با نهج البلاغه

چنان که نقل شد، آقای کدیور تشیع را «قرائت علوی (علیه السلام) از اسلام نبوی (صلی الله علیه وآله وسلم) می داند؛ لذا روش دست یابی به فرمایشات امیرالمؤمنین (علیه السلام)، اهمیت ویژه ای در چهار چوب فکری وی دارد. آقای کدیور نهج البلاغه را مرجع دستیابی به سخنان حضرت قرار داده و آن را دومین سند بعد از قرآن شمرده است؛ در صورتی که:
الف) نهج البلاغه گزیده ای از فرمایشات امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. مؤلف کتاب، جنایت سید رضی (ره)، درمقدمه آن- ضمن بیان قصد خود بر جمع آوری برگزیده سخنان حضرت- می گوید: «ادعا نمی کنم به همه سخنان حضرت امیر (علیه السلام) دسترسی داشته ام و چه بسا آن چه که به دست من نرسیده از آن چه رسیده بیشتر باشد». هم چنین در ابتدای خطبه ها می نویسد: «برگزیده خطب امیرالمؤمنین (علیه السلام)» و در ابتدای بخش نامه ها و کلمات قصار نیز تعبیر «برگزیده» (المختار) را به کار برده است.
ب) آقای کدیور در مباحثش، کتب روایی شیعه را- که اصول و مجامع اصلی آن در قرن چهارم هجری تدوین یافته اند- شدیدا تحت تأثیر جریان غلوّ دانسته است؛ لذا روایات بسیاری در موضوع امامت (که در منابع روایی شیعه آمده است) در مباحث ایشان مطرح نمی شوند. عجیب این جاست که نهج البلاغه نیز در همان قرن چهارم تدوین یافته است. همچنین سید رضی (ره) (م406ق) کتابی به نام خصائص الائمه (علیهم السلام) دارد که مروری بر فهرست آن، اعتقادات مؤلف را نشان می دهد؛ اعتقاداتی که از دید آقای کدیور محکم به تشیع تفویضی و سنتی است. روش حدیثی سید رضی (ره) در نهج البلاغه و میزان سندیت آن- از حدیث فنی و علم الحدیث- نیز به هیچ وجه از کتب مشابه قوی تر نیست.
بنابر آنچه گفته شد، اکتفای آقای کدیور به نهج البلاغه، با عنوان «قوی ترین سند حدیثی» و تضعیف عمومی سایر منابع، نوعی افراط و تفریط است که از لحاظ علمی قابل دفاع نیست. اگر آقای کدیور به روش حدیثی و یا شخصیت علمی سید رضی اعتماد دارد، خوب است مروری هم بر کتاب خصائص الائمه (علیهم السلام) داشته باشد. ما چند نمونه از این کتاب را می آوریم و اولین نمونه- برای تأکید مجدد بر این که نهج الباغه، گزیده فرمایشات امیرالمؤمنین (علیه السلام) است- سخن مشهوری از آن حضرت است که در نهج البلاغه نیامده:
«اگر برایم مسند قضاوت زده شود، بین اهل تورات با تورات و میان اهل انجیل با انجیل و بین زبور با زبور و میان اهل قرآن با قرآن حکم خواهم کرد؛ (31)
از امام (علیه السلام) روایت شده است که پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، از قول ایشان فرمود:«ای علی! تو جانشین من هستی»؛ (32)
نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به اصحاب خود دستور دادند تا به حضرت علی (علیه السلام) با لقب «امیر المومنین» سلام کنند و چون از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال شد که این دستور از کجاست؟ فرمودند: «از جانب خدا و رسولش»؛ (33)
در این کتاب، خطبه رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در روز های آخر عمر شریفشان- در مدینه- نقل شده است که به بخش هایی از آن اشاره می کنیم:
«من در میان شما قرآن را به جای گذاشتم... و نشانه بزرگ و پرچم دین و نور هدایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را. آگاه باشید که او «حبل الله» است؛ پس به حبل الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید... او زمام دار پس از من و وارث علم و حکمت من و میراث دار انبیای پیش از من است... .» (34)
بنابر آنچه گذشت، برخورد ایجابی آقای کدیور با نهج البلاغه و برخورد سلبی وی با سایر منابع حدیثی، دلیل منطقی ندارد.

اشاره ای به جمع آوری های دیگر از سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام)

چنان که بیان شد، نهج البلاغه گزیده ای از فرمایشات حضرت علی (علیه السلام) است و مؤلف کتاب (سید رضی) نیز به این موضوع تصریح نموده است. به همین دلیل برخی از دانشمندان، به جمع آوری مابقی سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و تکمیل نهج البلاغه پرداخته اند؛ از مهمترین آثار در این زمینه می توان به نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه (اثر محقق معصر شیخ محمد باقر محمودی در هشت جلد) و مسند امام علی (اثر محقق معاصر سید حسن قبانچی در ده جلد) اشاره کرد.
معرفی چنین کتبی، به معنای قابل استناد دانستن همه نقلیات آنها نیست؛ اما چنان که ذکر شد، نهج البلاغه و مؤلفش- از نظر مبانی حدیثی- امتیاز ویژه ای نسبت به دیگر کتب روایی و مؤلفان آنها ندارد (35) (لااقل از نقطه نظر مباحث آقای کدیور)؛ لذا محدود بودن استنادات آقای کدیور به نهج البلاغه، نوعی ترجیح بلامرجح و بلادلیل است؛ اگر چه- همانطور که دیدیم- حتی با اکتفا به نهج البلاغه نیز ادعاهای آقای کدیور در موضوع امامت مردود است.

ادعاهای بی دلیل و مدرک

آقای کدیور بارها در سخنرانی خود گفته که یک ملاک برای شناخت صحیح مفهوم تشیع، برداشت اصحاب طراز اول امیرالمؤمنین (علیه السلام) یا سایر امامان از این واژه است. به این جملات توجه کنید:
افتخارمان به سلمان و مقداد و عمار و ابوذر است که در یک انتخاب تاریخی،در نظر ما درست انتخاب کردند.اما چرا آنها علی (علیه السلام) را انتخاب کردند؟ آن ها ضابطه هایی را گفتند که می توان گفت شیعه به این ضوابط شناخته می شود.(36)
یقین داریم که بعد از رحلت پیامبر، افرادی به نام شیعه علی شناخته شده اند، .. این افراد حدود50 نفر از شاخص ترین صحابه اند که نامشان هم موجود است... شیعه از قرن سوم و چهارم دقیقاً همین چهار خصوصیتی که گفتم [اعتقاد به نص، عصمت، علم لدنی و غیبت] را داشته است؛ اما در قرن اول وقتی می گفتند: سلمان شیعه است، ابوذر شیعه است؛ یعنی اینها دقیقاً به این نکات چهارگانه قائل بوده اند؟ به نظر می رسد این اعتقاد یا یک اعتقاد مستحدثی است، یعنی بعداً این اعتقادات کم کم ایجاد شده است.(37)
ویژگی اصلی علی (علیه السلام) که این پیروان اولیه برآن تأکید می کردند، افضلیت علی نسبت به دیگران پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است.(38)
کدیور چنین ادعاهایی را با اطمینان مطرح می کند؛ بدون آن که هیچ نمونه و سندی برای آن ها بیاورد. در اینجا نمونه هایی را برای ابطال این ادعا ذکر می کنیم:
- در کتاب وقعه صفین (تألیف نصر بن مزاحم؛ م212ق) نقل شده است که جناب عمار یاسر در جنگ صفین خطاب به عمر و عاص گفت:
آیا نمی دانی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، الهم وال من والاه وعاد من عاداه؟ من تحت ولایت خدا و رسول و پس از او علی هستم؛ اما تو مولایی نداری.(39)
ابن ابی الحدید، شارح سنی مذهب نهج البلاغه نیز این سخن عمار را نقل کرده است.(40)
- حاکم نیشابوری در مستدرک خود- که از منابع مهم اهل سنت است- با دو سند نقل می کند که ابوذر در کنار کعبه ایستاده بود و مردم را خطاب می کرد که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«مثل اهل بیت من چون کشتی نوح (علیه السلام) است که هرکس برآن سوار شود نجات می یابد و هر که سربپیچد غرق می گردد.» (41)
اگر پیشوایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تنها به دلیل شاگرد اول بودن در مدرسه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بدانیم، اولاً تشبیه به کشتی نوح (علیه السلام) و اینکه تخلف از حضرت، مساوی غرق شدن و هلاکت دانسته شود معنا نخواهد داشت؛ زیرا اگر کسی به شاگردان رتبه بعد هم مراجعه کند، یا اگر شاگردان دوم، سوم و... به آن حضرت مراجعه نکنند، علی القاعده نباید هلاک شوند. ثانیاً تعبیر «اهل بیت» نشان می دهد که صرفاً رتبه داشتن در مدرسه نبوی (صلی الله علیه وآله وسلم) ملاک نیست؛ زیرا در آن صورت باید برای نشان دادن طریق منحصر هدایت (به مثابه کشتی نوح) تعبیری به کار می رفت که حکایت از قرابت معنوی و دینی با رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) داشته باشد؛ همان گونه که تعبیر «اهل بیت»، در منظومه اعتقادی شیعه چنین وزن و معنایی دارد.
یعقوبی در تاریخ خود نقل کرده که ابوذر در زمان عثمان، بر در مسجد النبی (صلی الله علیه وآله و سلم) ایستاده و گفت: (محمد صلی الله علیه وآله و سلم) وارث علم آدم و پیامبران (علیهم السلام) است و علی بن ابی طالب (علیه السلام) وصی محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و وارث علم اوست. ای امت سرگردان پس از پیامبرش! اگر کسی را که جلو انداخته، جلو می انداختید و آن را که خدا عقب افکنده، عقب می نهادید و به ولایت و وراثت اهل بیت پیامبرتان گردن می نهادید، از بالای سر و زیر پاهایتان برکت بر شما می ریخت... .(42)

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- دو هفته نامه ایران فردا، شماره 51، صص82-88 و شماره 52 صص 57-60.
2- محسن کدیور، محسن، «تحلیل انتقادی سه نظریه معاصر احیاگری دینی»، (خلاصه سخنرانی در سمینار بزرگداشت دکتر شریعتی، دانشکده فنی تهران، 3/ 4/ 1376) هفته نامه راه نو، شماره 1، (اردیبهشت 1377ش) .
3- در گفت و گویی حضوری که در سال 1385 ش با آقای کدیور داشتم، ایشان نسبت به انتشار مصاحبه یاد شده با ایران فردا، به شدت اعتراض داشتند و گفتند: «قرار بوده متن مصاحبه را قبل از چاپ، برای ویرایش به من بدهند؛ اما به دلیل زندانی شدن من، بدون ویرایش چاپ کردند.» البته توضیح ایشان وجیه به نظر نمی رسید؛ چون«دغدغه استناد» علاوه بر نام، روح حاکم بر این مصاحبه است و با ویرایش، تغییری در ماهیت آن صورت نمی گیرد.
4- در مقدمه کتاب حکومت ولایی می خوانیم:«اندیشه سیاسی در اسلام از دیدگاه شیعه به دو دوران کاملاً متمایزتقسیم می شود؛ دوران اول دوران حضور معصوم در جامعه است و دوران دوم دوران غیبت امام معصوم از جامعه. ملاک تمایز این دو دوران، حضور و غیبت انسان ویژه ای است با سه صفت ممتاز: علم لدنی، عصمت و نص خاص دال بر نبوت یا امامت وی از جانب خداوند. واضح است که حضور چنین انسانی در جامعه با عدم حضورش تفاوت جوهری دارد... دوران غیبت صغری نیز به واسطه حضور نواب خاص معصوم در جامعه، به همین عصر ملحق می شود... تا زمان ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف که زمانش برای ما مشخص نیست».
5- آقای کدیور درباره «تشیع سنتی» می گوید: «در یک جمله شیعیان [سنتی] یعنی قائلین به ادامه نبوت منهای وحی... . کسانی که وظیفه حفاظت و ترویج و تبیین دین را پس از پیامبر به عهده دارند افراد دیگری به نام امامان هستند و این امامان کسانی هستند که همانند پیامبر، معصوم از گناه و خطا هستند؛ نه گناه می کنند و نه اشتباه می کنند... . لازمه چنین مقامی این است که اینها از علمی بالاتر از علم کسبی که از معلم می آموزند برخوردارند باشند؛ یعنی علمی موهبتی؛ علم لدنی یا علم غیب؛ علم از طریق غیر عادی. ویژگی سومی که این افراد آن است که... توسط خدا نصب می شوند و پیامبر این نصب را اعلام می کند... ویژگی چهارم... امام فیوضات معنوی هم دارد و در زمان غیبت، از آن فیوضات معنوی اش استفاده می شود. پس غیبت، چهارمین مفهوم کلیدی تشیع سنتی است... . آنچه از این بحث برآمد آن است که در آغاز، تشیع امری بسیط بود؛ پیروی علی به دلیل افضلیت؛ این امر به تدریج شاخ و برگ پیدا کرد و گسترش یافت. این امور سه یا چهارگانه مطالبی است که در قرن چهار قطعاً بوده است؛ اما چه اتفاقی بین قرن یک تا قرن چهار افتاده که این اعتقادات به تشیع اولیه اضافه شده است؟» (کدیور، محسن، «باز خوانی تشیع2»، سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 13آذر 1384ش؛ متن سخنرانی در وبسایت شخصی ایشان موجود است) .
6- کدیور، محسن، «باز خوانی تشیع1؛ شاخص های بازخوانی تشیع»، (سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 2آذر 1384ش)، متن پیاده شده در سایت ایشان موجود است.
7- کدیور، محسن، «چرا تشیع؟ کدام تشیع؟»، (سخنرانی در حسینیه ارشاد، 4 آبان 1384ش)، متن کامل در سایت ایشان موجود است.
8- کدیور، محسن، «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی»، (سخنرانی در محرم 1427ق) ، این سخنرانی در روزنامه شرق (14/ 12/ 84) چاپ شده است.
9- کدیور، محسن، «بازخوانی تشیع 2؛ ادامه نبوت منهای وحی»، (سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 13 آذر 1384ش)، متن پیاده شده در سایت ایشان موجود است.
10- کدیور، محسن، فصل نامه مدرسه، سال اول، شماره سوم، (اردیبهشت 1385) / 92-102.
11- کدیور، محسن، «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی»، (سخنرانی در محرم 1427ق)، این سخنرانی در روزنامه شرق (14/ 12/ 84) چاپ شده است.
12- العرفاء، جمع عریف: القیم بأمر قوم عرف علیهم (کتاب العین) العرفاء جمع عریق و هو القیم بأمور القبیله أو الجماعه من الناس یلی أمورهم و یتعرف الأمیر منه أحوالهم (لسان العرب) .
13- در گفت و گویی با آقای کدیور- که بیشتر به آن اشاره شد- ایشان درباره عبارات ذکر شده از نهح البلاغه، اظهار داشتند که دلالت آنها با بیاناتی از قبیل آنچه در کتاب حکومت ولایی (ذیل روایات «... فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا» در مقبوله عمر بن حنظله و «... فانی قد جعلته علیکم حاکما» در توقیع ناحیه مقدسه) آورده اند قابل خدشه است؛ اما مراجعه به آن که و بررسی مباحث مطرح شده در آنجا، به روشنی این ادعا را مردود می سازد که البته مجال این بررسی در این مقال نیست.
14- نهج البلاغه، خطبه 93.
15- همان، خطبه 175.
16- همان، خطبه 192.
17- با توجه به اظهار نظر آقای کدیور (که در صدر مقاله آمد) ایشان باید توضیح دهد که در رویکرد جدیدش، با حدیث ثقلین چه می کند؛ زیرا دلالت حدیث، به روشنی غیر از سخن ایشان است. همچنین از جهت سندیت (صرف نظر از منابع شیعه)، حدیث ثقلین در منابع اهل سنت نیز متواتر و غیر قابل تردید است. برای مشاهده مدارک مربوط به این حدیث ر. ک: حسینی میلانی، سید علی، نفحات الازهار فی خلاصه عبقات النوار، 3 مجلد اول.
18- نهج البلاغه، خطبه 87.
19- همان، خطبه 2.
20- همان، خطبه 144.
21- کدیور، محسن، «بازخوانی تشیع 2؛ ادامه نبوت منهای وحی»، (سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 13 آذر 1384ش)، متن پیاده شده در سایت ایشان موجود است.
22- نهج البلاغه، خطبه 9.
23- کدیور، محسن، «بازخوانی تشیع 2؛ ادامه نبوت منهای وحی»، (سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 13 آذر 1384ش)، متن پیاده شده در سایت ایشان موجود است.
24- همان.
25- نهج البلاغه، خطبه 150.
26- برای تفصیل مطلب ر. ک: میلانی، سید علی، مهرورزی به اهل بیت (علیهم السلام) از دیدگاه قرآن و سنت.
27- بقره/ 246 و 247.
28- نهج البلاغه، خطبه 67.
29- کدیور، محسن، «بازخوانی تشیع 2؛ ادامه نبوت منهای وحی»، (سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 13 آذر 1384ش)، متن پیاده شده در سایت ایشان موجود است.
30- نهج البلاغه، خطبه 190.
31- سید رضی، خصائص الائمه (علیهم السلام)/ 55.
32- همان، 49.
33- همان، 67.
34- همان، 74.
35- به عنوان مثال در کتب روایی، موارد بسیاری از استناد امیرالمؤمنین به ماجرای غدیر خم، روزهای نخست رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و دوران حکومت حضرت نقل شده است که در ادامه به یک مورد اشاره خواهیم کرد (ر. ک: انصاری، محمد باقر، اسرار غدیر/ 263-272؛ علامه امینی، الغدیر، ج1) .
36- کدیور، محسن، «بازخوانی تشیع 2؛ ادامه نبوت منهای وحی»، (سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 13 آذر 1384ش)، متن پیاده شده در سایت ایشان موجود است.
37- همان.
38- کدیور، محسن، «باز خوانی تشیع1؛ شاخص های بازخوانی تشیع»، (سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، 2آذر 1384ش)، متن پیاده شده در سایت ایشان موجود است.
39- منقری، نصر بن مزاحم، واقعه صفین/ 338.
40- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 8/ 21.
41- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 2/ 343 و 3/ 151
42- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، 2/ 172.
منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.




 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.