محقق سبزواری معاصر چهار تن از شاهان سلسله صفویه بوده است: شاه عباس اوّل(996-1038 ق)؛ شاه صفی اوّل(1038-1052 ق)؛ شاه عباس دوم(1052-1077 ق)؛ شاه سلیمان اوّل یا شاه صفی دوم(1077-1105 ق).
عمده ی فعالیت های سیاسی سبزواری در دوره ی سلطنت عباس دوم و صفی دوم بوده است. همان گونه که پیش از این گفته شد، در دوره ی عباس دوم منصب شیخ الاسلامی و امامت جمعه را پذیرفت، همچنان که در برخی از سفرهای شاه نیز وی را همراهی می کرد. در دوره ی سلیمان اوّل به هنگامی که شاه برای بار دوم تاج گذاری کرد و نامش را به صفی دوم تغییر داد، به گمان این که بنا بر ادعای منجمان از درد و رنج و بیماری آسوده خواهد گشت، محقق سبزواری در مراسم تاج گذاری شرکت داشت و پس از آن به مسجد رفت و تاج گذاری شاه را به اطلاع عموم رساند.(1)
از آن جا که محقق سبزواری کتاب روضة الانوار را به درخواست شاه عباس دوم نگاشته، نگاهی گذرا به اوضاع زمانش دارد و به تصریح و کنایه وضع زمان را به شاه گوشزد می کند و برخی اصلاحات را از وی می خواهد. این امر تا آن جا در نظر سبزواری اهمیت دارد که در نخستین صفحات روضة الانوار، فصلی با عنوان «عوامل زوال دولت» گشوده و به پانزده عامل در این باره اشاره کرده است که در جای خود به تحلیل آن پرداخته ایم. گشایش این باب، آن هم در آغاز کتاب، نشان دهنده ی این نکته است که محقق سبزواری زوال و انحطاط دولت صفوی را بعینه مشاهده می کرده است و با برشمردن این عوامل در کتاب خود، از شاه خواسته که اوضاع را سامان داده و موجبات بقای دولت را پدید آورد. البته وی در پیش گفتار کتاب، علت تألیف را درخواست شاه عباس دوم می کند، اما قبل از آن می نویسد:
گاهی به خاطر می رسید که کتابی تألیف نماید مشتمل بر آن چه پادشاهان را در کار باشد به حساب نجات و رستگاری اخروی و آن چه ایشان را نافع باشد به حسب تدبیر و مصلحت ملکی.(2)
به هر تقدیر درخواست شاه، بهانه ای به دست سبزواری داد تا وی پس از بیست سال که از سلطنت عباس دوم می گذشت، آن چه در خاطر داشته بنگارد و برخی مسائل را به شاه یادآوری کند.
1- تقاضای توبه از شاه
سبزواری به طور مفصل وارد بحث توبه شده و آن را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داده و تأکید کرده است که «توبه رفع گناهان می کند، هر چند بسیار باشد»(3) و نیز:اگر کسی تمام عمر کافر باشد یا مشغول به انواع معاصی و ذنوب باشد و در نفس آخر اسلام آورد یا از همه گناهان توبه کند، خدای عزوجل می آمرزد و بی حساب به بهشت می برد.(4)
با این بیانات، ضمن این که می توان تأثیر فضای سیاسی عصر سبزواری بر تفکر او را مشاهده کرد، از سوی دیگر، تسامح و نیز واقعگرایی و هم چنین امید او را به بهبود اوضاع می توان دید؛ ولی شاید بتوانیم بگوییم: الزامات عصر سبزواری سبب شده است تا او به گونه ای در باب توبه سخن بگوید که اگر پژوهشگر اندیشه وی، از دیگر زوایای اندیشه اش بی خبر باشد، ممکن است او را متهم به سازش کند.
سبزواری با طرح حکایتی در مورد توبه کنندگان به ویژه حکایت توبه شاه طهماسب صفوی، عباس دوم را به چنین توبه هایی تشویق کرده است و چنین اظهار امیدواری می کند:
امید از حضرت واهب منّان چنان است که زیاده از این توفیق نواب اشرف اعلی... را نصیب گردیده، عالَمی از برکات توبه و صلاح آن اعلی حضرت، به منهج استقامت و صلاح درآیند.(5)
ماهیت و نوع اصلاحات مدنظر سبزواری در بخش های مختلف کتاب روضة الانوار آمده است. از جمله در فواید توبه شاه طهماسب آورده است:
توبه آن حضرت باعث شد که آن قدر املاک و اسباب و خانه و باغ رعایا و مساکین که اصحاب ظلم و تعدی از زمان سلطنت ... شاه اسماعیل - نور الله مرقده- تا هنگام توبه کردن آن شاهنشاه به زور و تعدی از فقرا و مساکین گرفته بودند و آن حضرت مطلع بر آن گشت تمام آن را به حقداران رسانید.(6)
می دانیم که در دوره ی شاه صفی ظلم های زیادی به مردم شده بود و نیز در عصر خود عباس دوم؛ از این رو، سبزواری با ذکر مطالب مذکور، به کنایه از عباس دوم می خواهد که او نیز چنین کند.
2- منع شاه عباس دوم از شرابخواری
سبزواری اشتغال زیاد پادشاه به شربِ شراب و لهو و لذات و غفلت از امور ملک و تفویض امور به امرا و وزرا را پنجمین عامل زوال دولت بر شمرده است و به کنایه از شاه می خواهد که شرب شراب لهو و لذات را ترک کند، چه این که این عوامل باعث ظهور فساد شده و در آخر به زوال و اختلال امور می انجامد. وی در ادامه به حکومت هایی اشاره می کند که شرب خمر و لهو و لذات باعث شده است که پادشاهی از دودمانشان بر افتد.(7) این عامل از آن رو اهمیت دارد که شاه عباس دوم، به گفته مورخان، در شرب شراب به حدی افراط می کرد که، در سنین جوانی، جانش را بر سر این کار گذاشت.سبزواری با دیدن این واقعیت و درک این که چنین عاملی می تواند ملک و پادشاهی را براندازد. از شاه ترک آن را درخواست می کند.
وی در ادامه همین عامل، به فکر و اندیشه اشاره دارد و می نویسد:
اگر کسی در کارها فکر و اندیشه بسیار کند و آن چه به احتیاط نزدیک تر باشد به عمل آورد، در دنیا و آخرت ایمن است و سالم، و شرب و لهو و اشتغال به لذات، منافی فکر و احتیاط است، و شرب شراب با عقوبت های اخروی که بر آن مرتبت می شود، خطرهای بدنی بسیار دارد و از مداومت و اکثار آن، امراض هایله ی مهلکه که طبیبان حاذق از معالجه ی آن عاجزند، بسیار به هم می رسد.(8)
بنابراین، سبزواری هم به ممنوعیت شرعی و عقاب اخروی شرب شراب اشاره می کند و هم به امراض دنیوی آن. وی با اشاره به این که سلاطین گذشته بیشتر به آفت شراب هلاک شده اند، می گوید: « عاقل صاحب اندیشه، چنین امری که باعث فساد دنیا و آخرت او باشد چگونه اختیار کند؟!».(9)
3- نقد اوضاع فرهنگی و مذهبی
محقق سبزواری در روضة الانوار با تبیین برخی فضایل، به نقد متصوّفه و گروهی از زهّاد می پردازد و آنان را در شمار کسانی قرار می دهد که در لباس زهد و تصوف، به دنبال اغراض فاسد دنیویه اند:بسیاری از متزّهدان و متصوّفان چنین بوده اند و هستند که اظهار زهد و دوری از دنیا کنند و در آن لباس، طالب دنیا باشند.(10)
سبزواری نقد دیگری نیز بر متصوّفه و دیدگاه آنان در بحث توکل دارد و می نویسد:
توکل آن است که هر چند اسباب و وسایل در هر کار موجود باشد، اعتماد او در منافع و مصالح خود بر خدای باشد، نه بر آن آلات و وسایط ... و به آن چه واقع شود راضی باشد، نه آن که دست از تدبیر بردارد؛ چنان چه بعضی جاهلان متصوّفه گویند که توکل آن است که بی زاد و توشه، بی رفیق و قافله به بیابان درآید و از گروهی نقل کنند که به این طریق به سفر حج می رفته اند. این سخنان از جاهلان و نادانان است که در معرفت حقیقت ها بی خبرند.(11)
به هر تقدیر، بحث صوفیه و تقابل آنان با فقیهان و عالمان در دوره ی صفویه از واقعیات این عصر است. در برخی منابع از سبزواری نیز به عنوان فردی که طریقه تصوف داشته، یاد شده است. این مطلب با توجه به سخنان خود سبزواری و نیز دیگر شواهد و قراین، درست به نظر نمی رسد.(12) باید بدانیم که تهمت تصوف به برخی از عالمان بزرگ برای منزوی ساختن آنان معمولاً صورت می گرفته است.
در همین باب، سبزواری به اعمال برخی ظاهر فریبان اشاره می کند که به لطایف الحیل سعی در کسب وجهه ای در نزد عوام و خواص دارند.
امّا اشتباه در فضیلت حکمت چنان بود که بسیار کسان باشند که مسائل علوم، جمع و حفظ نمایند و نکات و دلایل، که به طریق تقلید و تلفیف فرا گرفته باشند، در اثنای محاوره و مناظره و مدارسه بر وجهی ایراد کنند که مستمعان تعجب نمایند و جمعی کثیر از طالبان علم و حکمت بر ایشان جمع آیند و بر وفور علم و دانش ایشان گواهی دهند، و وثوق نفس و اطمینان که ثمره علم و حکمت بود، در ضمایر ایشان مفقود بوده باشد، که ایشان را در هیچ مسأله ای یقین و اطمینان حاصل نباشد، و حاصل علوم و معارف ایشان به غیر از تشکیک و حیرت و ایراد مغالطه و شبهت در لباس تحقیق و برهان و نقل اقوال و سخنان، چیزی دیگر نباشد و با آن که ایشان را رتبه ی خوض در مطالب مشکله ی برهانیه نباشد یا اگر باشد مشقتی که در کثرت فکر و تأمل باید کشید نکشند. بی آن که به حق آن مطلب رسیده باشند در مطالب عالیه دعواهای بلند نمایند، و مَثَل ایشان در تقدیر علوم، مثل بعضی حیوانات بود در محاکات افعال ایشان، مانند قرده و طوطی و مثل کودکان در تشبیه نمودن به بالغان.
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار *** کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
و بعضی از ایشان باشند که در هیچ مطلب اذعان حق صریح نکنند و در هر مطلب اظهار تصرفی و فطنتی کنند و به غلط های روشن، جماعتی را که رسوخ در دانش و تمیز نباشد در گمان اندازند و تلبیس باطل به لباس حق و تصور ظن به صورت یقین نمایند و آن را تحقیق نامند، و آثار این جماعت و امثال ایشان شبیه بود به آثار حکما و دانایان و اطلاع بر این تمیز، اکثر مردم را حاصل نشود و تحصیل آن هم دشوار باشد.(13)
بی شک مطالب نقل شده از سبزواری اشاره به وضعیت حاکم بر زمانه ی وی بوده است، به ویژه که او اعمال ریاکارانه و فریبکارانه ی متزّهدان و متصوّفان در جهت رسیدن به اغراض فاسد دنیوی را از ویژگی های بسیاری از آنان بر می شمارد و «جهل و نادانی و قلّت معرفت به احکام شرع و عقل»(14) را سبب رواج این گونه افراد ذکر می کند.
سبزواری در باب هفتم که در امر به معروف و نهی از منکر است، علاج برخی ناهنجاری ها را از شخص شاه می خواهد:
و در این باب معتبر است که پادشاه تمیز میانه ی مراتب اهل علم و دین و تقوا مرعی دارد و در وظایف و انعامات و اکرامات و تعظیمات موافق، اندازه ی حال و صلاح و کمال عمل نماید و مدعّیان بی معنا را که همیشه با اهل دانش و کمال، بی قابلیت و استحقاق، دعوی تفوّق و مساوات می کنند، در حد و مرتبه خود بدارد تا آزار ایشان به شرع و دین نرسد و مرتبه ی ایشان مخفی نماند که باعث اضلال عوام الناس گردند و در اخفای مراتب اهل دانش کوشند و حق را به باطل مشتبه سازند و زر مغشوش را در عرض خالص رواج دهند. و علاج این درد را غیر پادشاه کسی نتواند کرد.
در ادامه با توجه به وضع منابر از شخص شاه می خواهد:
محراب و منبر را که در اصل مکان پیغمبران و امامان است از مردم باطل بی حاصل نگاه دارد... و بسیار کسان باشند که با قلّت معرفت و عدم وقوف علم، بر منابر روند و عوام را فریب دهند و احکام ملل را فراخور خواهش خود باز نمایند و بسیار باشد که تجهیل افاضل و دانشمندان کنند، بلکه کسانی را که سخن ایشان را نفهمند، تکفیر کنند و به تفسیق تنها اکتفا ننمایند و دعوی تفوّق و زیادتی بر ایشان [کنند] و این را باعث رواج دکان تلبیس خود دانند، و اگر پادشاه همه را به حال خود گذارد و در صدد تمیز و اصلاح این امور نشود، همه جا غلبه، جُهّال و بی شرمان را باشد و افاضل و اهل حیا و حلم و آزرم مضمحل شوند و جهل و اهل جهل رواج گیرند و انواع ضلالت ها در میان خلق رونق یابد... پس بر ملک لازم است که در این امور اهمال ننماید و در تقویم مآثر شریعت به قدر امکان بکوشد و شریعت مطهر را از تلبیس ابالسه و شیاطین حفظ نماید.(15)
بدین ترتیب، همان گونه که از روضة الانوار برمی آید، سبزواری در نقد اوضاع زمانه اش بیش از هر چیز به اوضاع مذهبی نظر دارد و اصلاح آن را از شاه تقاضا دارد تا بدین گونه کار دین و شریعت به صلاح آید و از انحراف مصون ماند، نیز از رواج افراد نااهل و جُهّال و بی شرمان جلوگیری شود تا آنان که در زمره ی افاضل و اهل حیا و حلم و آزرمند مضمحل نگردند و تمیز میان این دو گروه میسر شود.
محقق سبزواری در قسم دوم روضة الانوار به ذکر اقسام علما و اصحاب فنون اشاره می کند و آنان را در پنج طبقه جای می دهد.(16) در صدر این طبقه، حکما قرار گرفته اند که سبزواری تعظیم و تکریم این طبقه را بر همه لازم و ضرور می داند و درباره ی آنان می نویسد:
ایشان خلاصه ی اهل عالمند و وجود ایشان عزیز و نادر است، و گاه باشد که در چندین قرن بیش از یک یا دو از ایشان به هم نرسد، و معرفت به حال ایشان نیز اکثر مردم را به هم نمی رسد.
پس ازذکر این جملات در شأن حکما، به نقد از کسانی می پردازد که:
خود را متشبّه به ایشان می سازند و بنابر حُب ریاست و میل به آن که ایشان را مردم کامل دانند، دعوی کمال و حکمت دانی می کنند و ممارست بعضی الفاظ و سخنان حکما نموده، خود را به ایشان می بندند و تعصّب ایشان می کشند، بی آن که پی به اصلی برده باشند و به حقایق این علوم مطابق واقع رسیده باشند و اغراض و فواید این فنون را تحصیل نموده.
گو این که از ویژگی زمانه ی محقق این است که گروهی خود را به هیأت حکیمان می آراستند و بنابر حُب ریاست ادّعاهای گزافی سر می دادند و عوام الناس را به خود می خواندند.
سبزواری پس از ذکر مواردی دیگر از این گونه افراد، تمیز آن را به غایت دشوار می داند، حتی بر ملوک و سلاطین. عجیب این که او علی رغم انتقاداتی که از اینان به عمل می آورد، اما اکرام و احترام همه طبقات اهل علم را بر ملوک لازم می شمرد و متذکر می شود که ممکن است توفیق و سعادت ازلی سلطان را مساعدت کند و وی را به عالم ربانی و حکیم رهنمون گردد.
بحث اصولیان و اخباریان از دیگر مسائل مناقشه انگیز در عصر سبزواری است. وی در معرفت احکام شرعیه ضروریه اخباریان و کارهایشان را نقد کرده و از آنان به خدا شکایت می برد.(17) در روضة الانوار نیز در این باره می نویسد:
و اکثر اوقات جمعی از اهل حدیث و فقه که بیش از ظواهر بعضی ایات و احادیث نفهمیده اند و به اعماق آیات شریفه و غوامض اسرار احادیث نرسیده اند. طبقه ی علمای حکمت را بالکلیه انکار و تجهیل می نماید و در این باب مبالغه از حد گذرانند و بسیار باشد که تکفیر ایشان بالکلیه نمایند و قائل به اسلام یکی از ایشان نشوند.(18)
بدیهی است اعمال اخباریان که جز به ظواهر آیات و روایات تمسک نمی کردند، در نظر سبزواری که در حکمت نیز دستی دارد، قابل توجیه و تفسیر نیست. بنابراین، وی را بر آن داشته است که در برابر آنان بایستد و دیدگاه های آنان را نپسندد. در بخشی دیگر سبزواری با اشاره به این که برخی خود را منسوب به معرفت، قرآن و حدیث می سازند و لیکن از آن بی خبرند، وظایف پادشاه را در این باره یادآوری می کند:
این گروه اکثر اوقات، خود را منسوب به معرفت قرآن و حدیث سازند و دعوی کمال مهارت در آن کنند ولیکن از قرآن و حدیث به غیر از ظواهر بعضی الفاظ چیزی دیگر ندانند. اگر سلاطین و ارباب دولت در مقام تمیز و اصلاح مراتب علما نباشند، روز به روز این طبقه باطله رواج گیرند و بر دانایان غالب آیند و بیشتر خلق به طرف ایشان مایل شوند و خلل های عظیم در دین به هم رسد و چون ضعف به دین راه یابد، ملک نیز بر سر آن شود.(19)
گویا این موضوع و موضوعاتی نظیر این، از جمله دغدغه های سبزواری است که از هر فرصتی و هر بحثی در روضة الانوار استفاده می کنند و آنها را ذکر کرده و راه حل را نیز ارائه می دهد و وظایف پادشاه را در این موارد خاطر نشان می کند.
سبزواری در مواردی دیگر به ذکر مفاسد و مضار رهبران دینی جاهل و ریاست طلب می پردازد و می نویسد که چنین کسانی:
[1] احکام و احادیث را بر مطلب خود حمل نمایند،
[2] و تحریف در الفاظ و معانی کنند و هر باطلی که خواهش آن داشته باشند،
به تاویلات بعیده، نصوص شرع را موافق آن سازند،
[3] و بسیار باشد که احادیث، بر خدعه و تلبیس وضع نمایند،
[4] و بسیار باشد که علما و دانشمندان را تفسیق کنند، بلکه به آن اکتفا نکرده، تکفیر نمایند و قدح در دین های فضلا کنند تا عوام را از جانب ایشان رمیده سازند و رواجی در کار خود تحصیل کنند. اگر فاضلی نظری در کتب صوفیّه جهت اطلاع بر مذاهب ایشان با بعضی فواید که کم کتابی از آن خالی می باشد کرده باشد، گویند: فلانی صوفی است و صفویه همه کافرند، و اگر کسی اطلاع بر کتب حکما و علوم فلسفی داشته باشد، گویند: فلان حکیم است و کافر است و ایمان ندارد، و تلبیس ها کنند و تهمت ها زنند، و در همه زمان این قسم کسان بسیار باشند و در زمان ما نیز هستند و این گروه بدترین خلقند.(20)
گو این که در نظر محقق سبزواری ویژگی چنین افرادی، تفسیق، و تکفیر و تجهیل بزرگان دین و فریب دادن عوام الناس است، گرچه خود این افراد نیز در سلک علما هستند، اما از علم بهره ای ندارند و تنها به ظواهر اکتفا می کنند و همه اعمال این گروه و هیاهو و جنجال های آنها، تنها به جهت حُبِ ریاست آنان است که در لباس اهل علم در آمده اند و به تفسیق و تکفیر علما و دانشمندان حقیقی می پردازند.
4- نقد مخالفان نماز جمعه
سبزواری در باب سوم کتاب- که در مراعات فرایض و سنن است- به بحث نماز جمعه و وضعیت آن در زمانه ی خود اشاره کرده است. مسأله نماز جمعه در قرن یازدهم هجری از مسائل مناقشه برانگیز و اختلافی میان علماست و رساله های مختلفی در این باره نوشته شده تنوع و فراوانی این رساله ها به حدی است که خود در مجموع به چندین جلد بالغ می شود. این رساله ها به عربی و فارسی و به صورت مستقل بر رد بر رساله ای دیگر نگاشته شده اند.(21)محقق سبزواری از جمله علمایی است که قائل به وجوب عینی نماز جمعه بوده و خود وی به اقامه آن می پرداخته و رساله هایی نیز در این باره تألیف کرده است. در این باره در روضة الانوار می نویسد:
و از جمله فرایضی که رعایت آن لازم است، نماز جمعه است که تأکید بسیار در قرآن و احادیث در آن باب واقع شده و بعضی از علما بعد از ایمان، افضل عبادات، نماز جمعه را دانسته اند، و فِرَق مخالفین تشنیعات عظیمه بر شیعه می کنند که نماز جمعه به این همه تاکید که در قرآن و سنت واقع شده و وجوب آن متفق علیه فِرَق شیعه است بر ترک آن اقدام می نمایند، لیکن تشنیع ایشان بی موقع است، چه محققان علمای شیعه نماز جمعه را واجب عینی می دانند؛ یعنی البته جمعه را می باید کرد و نماز ظهر مجزی نیست، و جماعت دیگر ظهر را مجزی می دانند، لیکن افضل جمعه را می دانند.(22)
آن گاه آیات و روایاتی درباره اهمیت نماز جمعه آورده و در انتقاد از علمای معاصر خود که مخالف وجوب نماز جمعه بودند می نویسد:
در این زمان ها بسیاری از علمای عصر - اصلحهم الله- بنابر غرض های نفسانی در وجوب جمعه مضایقه دارند و بعضی حکم به حرمت می کنند و در این باب متمسک به شبهه های ضعیفه ی سست تر از خانه عنکبوت می شوند و غالب مردم[که] عوامند یا نزدیک به عوام، به شبهات ایشان مغرور می شوند و جماعتی اعتماد بر ظاهر ایشان کرده، می گویند: ایشان در کمال دیانت و تقوایند، ما پیروی ایشان می کنیم، و از حقیقت حال بی خبرند و عقل های ایشان به تحقیق این امور نمی تواند رسید. به این تقریب، هرج و مرج عظیم در این امر رو داده، و جماعتی دیگر که اهلیت امامت نماز جمعه ندارند، امامت جمعه می کنند و به همین قناعت نکرده، جماعتی را که اهلند و واجب الاطاعه اند و بر ایشان لازم است که تقلید و متابعت کنند، تفسیق و تجهیل و تضلیل می کنند؛ یعنی حکم به فسق و نادانی و ضلالت ایشان می کنند و گروهی از ضعیف عقلان عوام را فریب داده، به خود دعوت می کنند و چون اختلاف در میان مردمان بسیار شده، سال ها شده که ارباب دولت متوجه تمیز این امور دفع و دفع مبطلان و تقویت اهل حق نمی شوند.(23)
آن گونه که از نوشته ی محقق پیداست، وی به انتقاد از دو گروه از علما پرداخته است: گروهی که نماز جمعه را حرام دانسته و حکم به حرمت آن داده اند، آن هم با شبهه های سست تر از خانه عنکبوت، این سخنان ناظر بر کسانی چون شیخ علی است که در بحث مخالفان سبزواری از وی یاد کردیم و گفتیم که قائل به حرمت نماز جمعه در عصر غیبت بوده است، و گروهی که نماز جمعه می خوانند، اما اهلیت این کار را ندارند و هم اینان هستند که علمای وجب الاطاعه و اهل را تفسیق، تجهیل و تضلیل می کنند و موجبات اختلاف را پدید می آورند به گونه ای که تمیز میان حق و باطل دشوار می گردد.
سبزواری برای حل این مشکل از شاه درخواست می کند این امور را نظم و سامان دهد و تمیز هر حقی بر وجه اکمل به جای آورد:
حضرت واهب منّان- تعالی شأنه- نواب اشرف اقدس اعلی را توفیق آن بدهد که متوجه همه امور شده و نظم و نسق شرعیات را به درجه ی اعلی رساند و تمیز هر حقی بر وجه اکمل به جا آورد.(24)
5- نقد امور قضایی
سبزواری در باب چهارم، به بحث توبه پرداخته و در فصلی تحت عنوان گناهان کبیره و صغیره، به انواع و اقسام این گناهان اشاره دارد. در این راستا به رشوه خوردن قضاوت زمانه خود تصریح کرده و می گوید: « دیگر سحت، ماندن رشوه در حکم شرعی خوردن، چنان به عمل قضاوت این زمان است».(25)به هر حال، تصریح سبزواری به رشوه خوردن قضات، حاکی از وضع نابسامان قضاوت و نااهلی قضاوت آن روزگار است. وی در باب دوم از قسم دو کتاب خود به امور قضایی اشاره کرده، به شاه توصیه می کند:
کسانی که قابل این شغل عظیم نباشند، نصب نکند و مردم نادان که عارف به قواعد احکام شرع نباشند با طامع باشند و امین و متدّین نباشند و طمع در اموال مسلمانان کنند، نصب ننماید.(26)
در ادامه پس از توصیه به شاه برای انتخاب افراد قابل و مستعد برای قضاوت، به وظایف پادشاه در قبال قضاوت اشاره می کند که عبارتند از:
1- تعیین وجه معاشی برای آنان که در اموال مسلمانان طمع نکنند؛
2- تقویت ایشان به گونه ای که هیچ یک از حکّام عرف، سر از اطاعت ایشان نپیچند،
3- تفحص احوال قضات، تا این که کسی از آنان اقدام بر ارتکاب قبایح و ظلم و خیانت ننمایند.(27)
پی نوشت ها :
1- وقایع السنین و الاعوام، ص 529-530.
2- محمد باقر سبزواری، روضة الانوار عباسی، پیش گفتار مؤلف( از این پس با عنوان روضة یاد خواهد شد).
3- همان، قسم اوّل، باب چهارم، مقدمه.
4- همان، فصل دوم.
5و6 - همان، فصل ششم.
7- همان، مقدمه، فصل دوم.
8و9- همان.
10- همان، باب پنجم، فصل پنجم.
11-همان، فصل چهارم.
12- در طرائق الحقایق، ج1، در شمار صوفیان آمده است. گفتنی است به نظر می رسد مطالبی که درباره زندگی محقق در این منبع آمده، برگرفته از روضات الجنّات است.
13و 14- روضه، قسم اوّل، باب پنجم، فصل پنجم.
15- همان، باب هفتم، فصل اوّل.
16- این پنج طبقه عبارتند از: 1-حکما، 2- مجتهدان، 3- مفسران و محدثان و فقیهان،4- علمای لغت و عربیت و نحو و صرف، 5- اطبّا و منجمان و مهندسان و حساب. از این طبقات در جای خود بحث خواهیم کرد.
17-محمد باقر سبزواری، معرفت احکام شرعیه ی ضروریه، نسخه ی خطی کتابخانه ی آیة الله گلپایگانی، برگ 6-12.
18و 19- روضه، قسم دوم، باب دوم، فصل دوم.
20- همان.
21و22. ر.ک: رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره ی صفوی و رساله های نماز جمعه در عصر صفوی.
23- روضه، قسم اوّل، باب سوم.
24و 25- همان.
26و 27- همان، قسم دوم، باب دوم، فصل سوم.
لک زایی، نجف، (1380)، اندیشه سیاسی محقّق سبزواری، قم: انتشارات بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ اول