![انواع مبادلات مالی در زندگی جوامع بدوی انواع مبادلات مالی در زندگی جوامع بدوی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/0039140.jpg)
نویسندگان: جان ماناگن و پیترجاست
مترجم: احمدرضا تقاء
مترجم: احمدرضا تقاء
بیش تر روزها روستای نویوئو خلوت و آرام است، چون اهالی صبح زود سرمزارع و باغ هایشان می روند و تا غروب بر نمی گردند. اما روزهای عید اوضاع کاملاً فرق می کند. نویوئوها آیین قدیس پرستیِ مفصلی دارند و هر سال بیست و چهار عید را جشن می گیرند که برخی از این اعیاد تا سه روز طول می کشد. برای قدیسان والا مقامی همچون سانتیاگو، قدیس حامی شهر، بازارهای گوناگون بر پا می شود، مسابقات بسکتبال برگزار می گردد، دسته های باشکوه راه می افتد، و برای اجرای مراسم عشای ربانی کشیش به شهر می آید. صحنه گردانان اصلی همه ی این مراسم ها مایوردوموها [خادمین] هستند، که عبارت اند از یک زن و یک مرد که معمولاً زن و شوهرند و مسئولیت برگزاری مراسم ها و تهیه و تدارک نُه وعده ی غذایی برای صدها شرکت کننده را برعهده دارند. البته چون هیچ خانواری استطاعت تهیه و تدارک کل غذای لازم برای سیر کردن شکم این همه مهمان را ندارد، نویوئوها برای تأمین هزینه ی برگزاری جشن بر اساس یک نظم تبادل متقابل به اسم ساسائا(1) عمل می کنند. زوج ها به مدت یکی دو سال قبل از آن که وظیفه ی برگزاری مراسم عید به آن ها محول شود در جشن هایی که سایر اهالی نویوئو برپا می کنند شرکت می کنند و با خودشان نان ذرت (معمولاً یک سبد شصت تایی)، بنشن، مشروب، و پول نقد می آورند که به مصرف تهیه ی غذا برای مهمانان می رسد. بعد نوبت خودشان که می شود توقع دارند آنچه داده اند متقابلاً به آن ها برگردانده شود. در این هنگام سایر اهالی نویوئو با مواد غذایی و مشروب و پول نقد سر می رسند، که خود این مهمانان در آینده بانی برگزاری جشن خواهند بود و وقتی نوبت مهمانی دادنشان برسد زوج بانی محبت آنان را جبران می کند. بدین ترتیب نظام ساسائا به نویوئوها امکان می دهد مقادیر معتنابهی اقلام مختلف برای برگزاری جشن انبار کنند و هزینه ی این انباشت را به تدریج طی یک دوره ی طولانی بپردارند. این نظام همچنین هر خانوار را در قالب یک چرخه ی تبادلیِ پیچیده با تعداد زیادی خانوار دیگر پیوند می دهد.
اعیاد معمولاً زمان شادی و سرورند و مردم تا چندین روز بعد در خانه ی بانیان می مانند و وقتشان را به گپ و گفت و بگو و بخند و خوردن غذاهای باقیمانده می گذرانند. ولی در مورد یکی از اعیادی که جان در آن شرکت داشت وضعیت کاملاً فرق می کرد. اوایل همه چیز نسبتاً خوب پیش رفت، ولی آن وسط اتفاقی افتاد که همه را پریشان کرد. سر یکی از وعده های غذایی، یک نفر داخل نان ذرتی که داشت می خورد یک دسته مو پیدا کرد. مهمانان می گفتند مو موی مرده است و بالاتفاق معتقد بودند که پای سحر و جادو در میان است. اما آنچه بیش از هر چیز موجب پریشانی اهالی نویوئو شده بود. و جشن را به کام همه تلخ کرد این بود که معتقد بودند همه ی مهمانان هدف این اقدام بوده اند، نه فقط زنی که مو را داخل نان ذرت پیدا کرده بود.
در جریان اعیادِ نویوئوها، برای غذایی که بانیان مراسم انبار می کنند اتفاق خاصی نمی افتد. شرکا که کمک هایشان را زمین گذاشتند، یک نفر کمک ها را شمارش می کند و بعد آن ها را کنار بقیه ی کمک هایی که سایر شرکت کنندگان آورده اند قرار می دهد. در این موقع هیچ کس توجه نمی کند که فلان جنس خاص را چه کسی آورده و کمک ها را عمداً قاطی هم می گذارند. در نتیجه هنگام صرف غذا و دیگر خوردنی هایی که در طول جشن پخش می شود مردم دست پخت آدم های مختلف را می خورند.
نویوئوها صراحتاً این موجودی غذا را به گنجه ی خانه تشبیه می کنند و می گویند وقتی غذای جشن را می خورند مثل این می ماند که همگی عضو یک خانوارند. به عبارت دیگر، مردم به صورت اعضای خانوارهای جداگانه به جشن می آیند، ولی با شریک شدن در غذای یکدیگر به صورت یک خانوار در می آیند. در واقع نویوئوها اغلب در وصف خود از عبارت «مردمی که از یک نان ذرت می خورند» استفاده می کنند، که تمثیلی است از اتحادِ مبتنی بر شراکتی که میان اعضای خانوار برقرار است. علت این هم که موی داخل نان این قدر همه را ناراحت کرد این بود که شخص جادوگر با آلوده کردن غذای جشن می توانست معانی طبیعیِ مبادلاتی از این دست را واژگون سازد و کل اجتماع را هدف حمله قرار دهد. ضمن این که چون خارجی های زیادی در جشن های نویوئوها شرکت نمی کنند، جادوگر حتماً یکی از خودشان بوده است.
واضح است که در مبادلات نویوئوها فقط پای محاسبه ی خشک و خالی ِ سود و زیان در میان نیست. البته نه این که ساسائا اصلاً فایده ی مالی نداشته باشد، چون ساسائا از این نظر که در آن گردش قرض و اعتبار صورت می گیرد در واقع روشی بسیار مؤثر برای تأمین هزینه ها و مخارج سرسام آورِ یکجا به حساب می آید. اما مبادلات ایام عید همچنین نشان می دهد که مردم از اموال برای حفظ، ایجاد و- در مورد موی داخل نان - تغییر روابطشان با یکدیگر استفاده می کنند. برای انسان شناسانی مانند جان، جریان های کالا و خدمات در میان مردم در قالب شبکه های تبادلی سرآغازی برای بررسی اموری همچون انسجام و رقابت اجتماعی، قدرت و وجهه، و سلسله مراتب و همبستگی به حساب می آید. البته در پاره ای موارد به نظر می رسد که فایده ی مالی چنین تبادلاتی نزدیک به صفر است، و اصل قضیه فقط و فقط پیام تبادل در خصوص پیوندهای اجتماعیِ موجود بین گروه ها یا افراد مبادله کننده است. ولی این عملِ معامله به مثل نویوئوها را آنقدرها هم نباید رومانتیک نگاه کرد. این کار درست است که اسمش «تبادل هدیه» است، ولی مسلماً این به اصطلاح هدایا خیلی هم برای گیرنده مفت تمام نمی شود، چون مردم قطعاً توقع جبران دارند. با همه ی این ها محور این مبادله کسب سود به قیمت متضرر شدن دیگران نیست و اگر یک نفر چنین حرفی به میستک ها بزند خیلی بدشان می آید.
شاید با نقل حکایتی کوتاه از کار میدانیِ پیتر بشود نشان داد که اصل معامله به مثال در مواردی هم باعث مدیون شدن فرد هدیه گیرنده می شود و هم این که گاه حکم ابزاری سیاسی را پیدا می کند. پیتر و همسرش مواقعی که به شهر بیما می رفتند در منزل یک مقام سیاسی محلی به نام حاجی م. جعفر امین اقامت می کردند. حاجی جعفر امین و همسرش، حاجیه صیارفیعه، فوق العاده مهمان نواز بودند و چندین بار، آن هم طولانی مدت، از آن ها پذیرایی کرده بودند. طبیعتاً پیتر و آن وظیفه ی خود می دانستند که از خجالت آن خانواده در آیند (معامله به مثل کنند) و به همین خاطر چندین بار میزبانان پستی نشین خود را به منزل خود در دونگو دعوت کرده بودند. تا این که زوج بیمایی بالاخره دعوت پیتر و همسرش را پذیرفتند و سختی سفر به دورو اِنتیکای مرتفع را به جان خریدند. اهالی روستا از این که قرار بود میزبان یک شخصیت سیاسیِ محلیِ سرشناس باشند - حاجی جعفر امین آن موقع رییس مجمع قانون گذاری بیما بود- سر از پا نمی شناختند و به افتخار ورود او جشن مفصلی تدارک دیدند. دودونگوها به مهمان نوازی خود می بالند و تکیه کلامشان این است که اگر مهمانی سرزده سر برسد و صاحبخانه تمام دار و ندارش فقط یک عدد مرغ باشد باید آن مرغ را سر ببرد و جلو مهمان بگذارد. اما حاجی جعفر امین وارد که شد نشست و با همه سر صحبت را باز کرد. ولی لب به غذا نزد. همسر حاجی دستپاچه شد و پیتر و آن گیج شدند. ولی روستاییان بهشان برخورد و زبان به گلایه گشودند که «اگر هیچ نخورَد که نمی توانیم ازش کمک بخواهیم». البته هنوز که هنوز است پیتر و آن درست نمی دانند که چرا حاجی جعفر امین غذا نخورد. پیتر حدس می زند که شاید می ترسیده گوشت استفاده شده حلال نباشد، ولی بعید هم نمی داند که شاید صرفاً نمی خواسته نمک گیر شود. در هر صورت، این حکایت به خوبی نشان دهنده ی قدرت جهان شمول «هدیه» است، هم از جهت احساس وظیفه ی پیتر و آن برای جبران مهمان نوازیِ طرف مقابل و هم از جهت تلاش ناموفق روستاییان برای آن که از راه مهمان نوازی ابزاری سیاسی به چنگ آورند.
مناسبات حاکم بر مبادله
تبادلات معامله به مثلی نه همواره کاملاً حالت متقارن دارند، و نه این که همواره متضمن برابری بین دهنده و گیرنده اند. در بسیاری موارد دهنده اگر نه به لحاظ مادی، به لحاظ اخلاقی برتر از گیرنده قلمداد می شود و تا زمانی که گیرنده عیناً، یا در صورت امکان به شکلی بهتر، هدیه ی طرف را جبران نکرده این برتری برقرار است. البته جبران هدیه با عین همان هدیه ممکن است عملی غیر دوستانه تلقی شود، چون عملاً به رابطه ای که مبنای آن مبادله است پایان می دهد. در عین حال، همه ی ما احتمالاً تجربه اش را داریم که در موقعیت های رد و بدل کردن هدیه، مثلاً در ایام کریسمس، وقتی یک نفر هدیه ای به ما داده که خیلی گران تر از هدیه ی ما به طرف بوده بفهمی نفهمی معذب شده ایم. البته این قضیه در مورد روابط اجتماعیِ کاملاً نامتقارن صدق نمی کند و مثلاً اگر هدیه ی رییس به کارمند نفیس تر از هدیه ی کارمند به رییس باشد، کارمند معذب نمی شود. بنابراین تعریف معنای هدیه کاملاً به نوع رابطه ی دهنده و گیرنده بستگی دارد.از مناسبات حاکم بر معامله به مثل چنین بر می آید که انگیزه ی مبادلات ممکن است چیزی غیر از پیوندهای همبستگی جمعی باشد. نمونه ی دم دستی این قضیه مبادلات رقابتیِ رایج در میان سرخپوستان ساکن ساحل شمال غربی ایالات متحد و کانادا در قرن نوزدهم است. طی مراسمی موسوم به پُتلاچ (2) یک گروه تلاش می کرد هدیه ای آن قدر بزرگ پیشکش گروه رقیب کند که طرف نتواند به راحتی از پس جبرانش بر آید. گروهِ دهنده در واقع با این کار برتری اقتصادی و اجتماعی اش را به نمایش می گذاشت. پس از آن که این جوامع به تجارت خز روی آوردند و در نتیجه حجم عظیمی از کالاهای تولیدی به سمتشان سرازیر شد، فراوانی و ابعاد این مبادلات رقابتی تا آنجا افزایش یافت که برخی ناظران از پُتلاچ کردن با عنوان «جنگیدن با سلاح دارایی» یاد می کردند. مردمی که تا قبل از آن به کالاهای لازم برای انجام مبادلات بزرگ دسترسی نداشتند ناگهان توان اعطای هدایای کلان به گروه ها و افراد بالا دستشان را پیدا کرده بودند. قبل از این که این بساط به دست دولت های استعماری برچیده شود، میزان هدایای پُتلاچ به هزاران تخته پتو، چندین تن مواد غذایی، و مقادیر انبوهی اجناس قیمتی محلی می رسید، که این اقلام را برای نشان دادن ثروت و برتری خود یا به رقیبان می دادند یا این که از بین می بردند.
نمونه ی دیگر این نوع عدم تقارن را می توان در روابط وابستگی مشاهده کرد که افراد به هیچ وجه قادر به جبران عملِ طرف مقابل با اجناس مادی نیستند. در چنین مواردی گاه فقط با تمکین و فرمانبرداری و وفاداری می توان اقدام طرف را جبران کرد. در صورتی که روابط وابستگی جزو ذات نظام اجتماعی- اقتصادی جامعه باشد نتیجه ظهور پدیده ای می شود که در اصطلاح انسان شناسی به «مرید پروری»(3) معروف است، یعنی رابطه ی بین حامیان صاحب ثروت یا قدرت و کسانی که بابت دسترسی به منابع مادی این عده یا برخورداری از حمایتشان به آنان وابسته اند. روابط حامی - مرید در شرافتمندانه ترین حالت بر پایه ی بزرگ منشیِ شخص حامی و وفاداری نابِ مرید استوار است. در مناسبات قیمومیتی(4) که در قدیم در برخی شهرهای امریکا رایج بود، دولتمردان برای مهاجرانی که به آن ها مراجعه می کردند شغلی در دستگاه های دولتی دست و پا می کردند و در عوض رأی آن ها را صاحب می شدند. در موقعیت های استثماری تر، مرید پروری گاه به حد اخاذی از جانب شخص حامی می رسد و در شدیدترین حالت، وابستگی منجر به نوع خاصی از برده داری می شود، به این شکل که یک عده چون به خاطر فقر و فلاکت شدید دیگر قادر به تأمین معاش خود نیستند به خدمت عده ای دیگر در می آیند.
همان طور که از این مثال ها بر می آید صحبت از مناسبات اقتصادی واقعی بدون در نظر گرفتن سایر جنبه های جامعه ی مورد بحث دشوار است. چون روابط اقتصادی با تار و پود روابط سیاسی و اجتماعی درهم تنیده است. بخشی از مشکل این جاست که ما به قدری به نظام های اقتصادی سرمایه داری خو کرده ایم که معمولاً تصور می کنیم که تنها رفتار «اقتصادیِ» ممکن عمل خرید و فروش در بازار است، و تنها بستر ممکن برای چنین فعالیت هایی هم دولت ملی. ولی همان طور که دیدیم، معامله به مثل نیز گاه اصل اقتصادی مهمی در زندگی بشر به حساب می آید و درک کامل زندگی اقتصادیِ بسیاری از جوامع مستلزم در نظر گرفتن انواع تبادلات غیر بازاری از قبیل بده بستان های رایج در زمان ازدواج، رد و بدل هدیه، باج دهی، و جان فشانی،و نهادهای تخصصی از قبیل سازمان های کِلانی، کاست، برده داری، یا خویشاوندی است.
تولید
مطالعه ی مردم و اموالشان از جنبه ی مبادله و روابط اجتماعیِ پیرامون آن تنها یکی از جنبه های مهم رویکرد انسان شناسان به مقوله های اقتصاد است. یک جنبه ی دیگرِ مطالعه ی اقتصاد بررسی آن از نظر تولید است. کارل مارکس گرایش ما به آفرینش از طریق دست بردن در طبیعت را جوهر انسانیت می دانست و بر اساس همین تفکر جوامع را بر اساس روابط تولیدشان به این پنج گروه طبقه بندی کرد: بدوی، فئودال، شرق، سرمایه داری، و سوسیالیستی. یکی از مکاتب مهم انسان شناسیِ نوتطورگرا بر اساس روش مردم جهت سازماندهی خود به منظور تولید، فناوری هایی که در اختیار دارند، ومحیطی که در آن عمل می کنند رده شناسی تطور گرایانه ی مخصوص به خود را تدوین کرده است. بر اساس این طبقه بندی جوامع انسانی به چهار الگوی پایه تقسیم می شوند: جوامع خوراک جو(5) که در آن ها افراد در قالب گروه های بیابان گردِ نسبتاً کوچک و منعطف زندگی می کنند، از یک فناوری حداقلی مخصوصِ شکار و گردآوری خوردنی های طبیعی برخوردارند، و در قلمرویی نسبتاً بزرگ گسترده اند؛ جوامع قبیله ای(6) که در آن ها افراد در قالب گروه های بزرگ تر زندگی می کنند ( که مبنای اغلبشان پیوندهای تباری است)، از فناوری ای برخوردارند که به کمک آن می توانند به شکلی از بوستان کاری بپردازند (مانند ابزارهای مخصوص کندوکاو زمین یا تبرهایی برای قطع درختان جنگل)، و برخلاف جوامع خوراک جو (که در آن ها اندازه و ترکیب گروه تابعی از تغییر محیط است) قابلیت انبار و ذخیره سازی مواد غذایی را دارند و در نتیجه نوسانات فصلی در موجودی غذا تأثیر چندانی بر آن ها ندارد؛ سومین نوع جامعه جامعه ی اربابی(7) است که در آن افراد، بسته به این که نسبشان بعد از چند نسل به بزرگ زاده یا نیایی مقدس می رسد، به گروه های اجتماعی رتبه دار تقسیم می شوند و مردم عادی به بزرگ زادگان نوعی خراج می پردازند. جوامع اربابی معمولاً از جمعیت بیش تری برخوردارند و ممکن است از فناوری هایی مثل آبیاری استفاده کنند که علی رغم پر هزینه بودن امکان تولید محصول فراوان تر را فراهم می کند؛ و بالاخره کشور (8) که لایه بندی پیچیده ای دارد و غالباً به دو واحد شهری و روستایی تقسیم می شود. واحد روستایی، یا بخش دهقانی، به وسیله ی یک فناوری کشاورزی بسیار پیشرفته به تولید مازاد می پردازد تا نیازهای شهر را تأمین کند، که خود دارای تقسیم کاری بسیار پیچیده با انواع و اقسام اصناف تخصصی است. البته باستان شناسان نوتطورگرا ما را بر حذر می دارند از این که این طبقه بندی را به منزله ی یک رشته مراحل تطوریِ صلب و انعطاف ناپذیر در نظر بگیریم، ولی به هر حال این رده شناسی ابزار طبقه بندی کلی ای در اختیار قرار می دهد که انسان شناسان، اهل هر مرام و مسلکی که باشند، همچنان از آن استفاده می کنند.مصرف
مردم چیزهایی را که می خواهند چرا می خواهند؟ اقتصاددان در پاسخ به این سؤال ابتدا فهرستی از نیازهای اولیه ی انسان (غذا، سرپناه و غیره) ارائه می دهد و سپس ممکن است به کمیایی یک کالای خاص، دینامیسم عرضه و تقاضا، و دلالت مصرف آن کالا بر ثروت یا شأن مصرف کننده اشاره کند. در این بین گاه دلایل روان شناختی را هم پیش می کشد. ولی باید دانست که عوامل دیگری نیز در تصمیم گیری های مربوط به مصرف دخیل است. مثلاً در ایالات متحد، خرده فروشی که از ارکان مهم اقتصاد است حول و حوش ایام کریسمس به اوج خود می رسد، اما این حالت ادواری در اقتصاد ترکیه که مناسبت ها و تعطیلی های متفاوتی دارد فرق می کند. حتی نیاز اولیه ای مثل غذا نیز تحت تأثیر عوامل فرهنگی از حالت طبیعی اش خارج می شود. فاتحان اسپانیایی هنگام ورود به بّر جدید با وجود وفور ذرت و شکار و انواع میوه ها و سبزی ها باز احساس گرسنگی می کردند، چون تهیه ی شراب و گندم و روغن زیتون- که از نظر آن ها از ارکان اساسی یک رژیم غذایی سالم بود - برایشان مقدور نبود. در مورد مصرف آگاهانه باید گفت که مردم برخی چیزها را به آن جهت می خواهند که نشان دهند با بقیه یا لااقل با بیش تر مردم فرق دارند. در عین حال، هر تبلیغاتچی ماهری از رابطه ی مستقیم فروش اجناس مختلف، از پوشاک گرفته تا اتومبیل، با میل مصرف کنندگان به نمایش تعلقشان به گروه هایی خاص و عدم تعلقشان به گروه های دیگر آگاه است.پس مصرف امری ذاتی و طبیعی نیست، بلکه یادگرفتنی است، و چیزی که یک جامعه یادگرفته ارزشمند بداند چه بسا با چیزی که یک جامعه ی دیگر یاد گرفته ارزشمند بداند فرق کند. نمونه ی بارز این قضیه آن چیزی است که می توانیم به تبعیت از آلفرد گِل آن را «مصرف گرایِ معطوف به اشیای غیر بومی» بنامیم. یک بار جان می خواست یکی از دوستان میستکش را که در تنسی زندگی می کرد. با ماشین به مکزیک برگرداند. روز حرکت، معلوم شد که طرف یک عالمه بار و بنه دارد: سه عدد تلویزیون، یک عدد سشوار، یک عدد اره برقی، یک عدد چراغ بنزینی، دو عدد رادیو ضبط قابل حمل، یک عدد میکروفون، و کلی وسایل الکترونیکی دیگر، که همه شان هم دست و دوم بودند و خیلی هایش یا خراب بود یا درست کار نمی کرد. بعد از صرف کلی وقت برای جا دادن این همه بار داخل ماشین، جان با قیافه ای درب و داغان رو کرد به دوستش و گفت «باورم نمی شود که می خواهی این همه آت و آشغال را با خودت برگردانی، آنهم شهر شما که برق هم ندارد.» ولی مدتی بعد که به دیدن دوستش که در یکی از مناطق دور افتاده و پرت میستکا زندگی می کرد رفت، دید دوستش همه ی آن وسایل را گوشه و کنار خانه گذاشته و تازه بیش ترشان را مثل موزه روی میزها و توی قفسه ها چیده. این وسایل مثلاً ماحصل سفرهای آقا بود و از توانایی او برای مصرف دستگاه های برقی غربی حکایت داشت. شش ماه بعد قرار شد جان همان دوست را با ماشین به امریکا برگرداند و این بار جان بود که ماشین را با ظروف سفالی و نقاشی های روی پوست درخت و قالیچه ها و پتوهای دست باف و سبدهای حصیری و مجسمه های خمیری پر کرد. به مقصد که رسیدند آن دوست میستک که هشت ساعت تمام یک دیگ سفالی بزرگ را توی ماشین بغل گرفته بود پیاده شد و با قیافه ای درب و داغان و تقریباً با همان کلماتِ شش ماه قبلِ جان گفت «باورم نمی شود که این همه آت و آشغال را با خودت برگردانده ای، آنهم تو که محال است توی این ظرف ها غذا بپزی!»
پول و بازارها
سیندی لوپر در یکی از آهنگ هایش می خواند «پول همه چیز رو عوض می کنه.» در مناسبات حاکم بر معامله به مثل و مبادله در جوامع کوچک، ارزش «اقتصادیِ» یک تبادل فرع بر رابطه ی اجتماعی ناشی از آن تبادل است. از یک جنبه ی مهم، هر تبادلی همان قدر منحصر به فرد است که افراد دخیل در مبادله. برانیسلا و مالینوفسکی می گوید مردم جزایر تروبریاند درگیر یک «حلقه»ی مبادلاتیِ پیچیده با مردم سایر جزایر ملانزی هستند، به طوری که افراد برای مبادله ی کالاهایی خاص با شرکای تجاریِ مادام العمرشان مسافت های دور و درازی را می پیمایند. همراه با گردش اجناس در این حلقه که به کولا(9) معروف است تاریخچه ی تبادلات و مالکان سابق اجناس نیز با آن ها گردش می کند، و در نتیجه هر مبادله و هر شیء صاحب سرگذشتی منحصر به فرد می شود. اما مبادلات پولی و بازاری که سنگ بنای نظام های اقتصادی مدرن را تشکیل می دهند اثری کاملاً عکس این دارند، و عمداً هم چنین است. کاهش ارزش اشیا تا حد یک معیار مشترکِ استانداردِ قابل تبدیل، کارآمدی مبادلات را چه از لحاظ سرعت و چه از لحاظ حجم تا حد خیلی زیادی افزایش می دهد. هنگامی که نشانه ی مبادله فاقد هرگونه قیمت ذاتی در رابطه با ارزش خود باشد - مثل اسکناس- دیگر تا تبدیل کامل مبادله به مفهومی انتزاعی راه چندانی نیست. و فناوری های جدید مثل انتقال الکترونیکی پول این روند را کامل می کنند.گاهی پول را نمونه ی آن چیزی می دانند که آنتونی گیدنز به آن می گوید «سازوکارهای ویژگی زدا»(10) و «دینامیسم مدرنیته» را تشکیل می دهند. پول با تبدیل ارزش و قیمت اجناس به نشانه های نمادینی که محصول و تحت اداره ی نظام های خبره اند در واقع ویژگی های خاصِ محلیِ تولید و مبادله را می زداید و محو می کند. ولی قبل از آن که باز به ورطه ی یکی دیگر از آن تقسیم بندی های دوتایی سنتی/ مدرن بلغزیم، به خاطر داشته باشید که این انتقال آن قدرها هم که تصور می کنیم کامل نیست. پول های «مدرن» نیز مثل اجناس قیمتیِ اقوام بدوی حالت نمادین دارند. مثلاً در مورد همین دلار شاهد استفاده از تصویر یک «سَرنیا»(11) (جرج واشینگتن)، بهره گیری از زبان آیینی (لاتین)، ارجاعاتی به فدراسیون اولیه ای که ایالات متحد از دل آن پدید آمد، و درج کلمه ی خدا در جای جای آن هستیم. دلار - و خیلی از پول های دیگر- به این ترتیب به نماد قوت و ثبات دولتی تبدیل می شود که آن را چاپ کرده است. در روزگار کسری تجاری های عظیم، بالا بودن نرخ برابری دلار با سایر پول ها تنها بر این واقعیت تأکید دارد که ارزش یک پول در گرو اعتماد و هوشمندی است. به علاوه در اقتصادهای سرمایه داری انواع مختلفی از پول های محدود کاربرد، از قبیل بلیط اعتباری، ژتون، کوپن، و بنِ خرید وجود دارد که معمولاً در هنگام انتشار، در خصوص ممنوعیت تبدیل آن ها به پول های دیگر اخطار می دهند. و تازه حتی در ایالات متحد هم همه چیز را نمی توان با پول خرید. گواه این امر جنجالی است که بر سر اقدام یک حراجی اینترنتی برپا شد که اندام های انسان و اعتبارنامه های مذهبی را در سایت خود در معرض فروش گذاشته بود.
اگر چه پول های مدرن در آن حد که گاه صاحبان نظریه های اجتماعی جلوه می دهند منحصر به فرد نیستند، این امر نافی اثرات عمیقِ گذار از اقتصادی عمدتاً معیشتی به اقتصادی بازاری بر زندگی انسان ها نیست. آن زمان که پیتر در دونگو کار میدانی انجام می داد، یعنی اوایل دهه ی 1980، آن منطقه در بحبوحه ی چنین گذاری بود. تا قبل از آن حجم عمده ی نیروی کار و تلاش تولیدی اهالی دورو اِنتیکا صرف کاشت مواد غذاییِ مورد مصرف خودشان و ساخته چیزهای دیگرِ مورد نیازشان می شد.
همه ی مردم روستا زراعت می کردند؛ همه ی زنان بافندگانی قابل بودند و لباس اعضای خانواده را تهیه می کردند؛ همه ی مردان اره کشان و نجارانی زبردست بودند که با کمک دوستان و بستگان خانه ی محل زندگی شان را می ساختند. اما طی سالیان اخیر، با مهیا شدن امکان تحصیل، انواع دیگری از فرصت ها به وجود آمد و عده ای از جوان های روستا معلم و پلیس و پرستار شدند. پدر و مادرها از سویی خواهان بهره مندی فرزندانشان از چنین فرصت هایی بودند و از سوی دیگر مشتاق رسیدن به درآمدهای نقدی ناشی از این قبیل مشاغل و از این طریق به دست آوردن لوازم لوکس و کالاهای مصرفی ای که فقط با پول می شد آن ها را خرید. ولی برای فراهم کردن فرصت تحصیل برای فرزندان هم به پول نقد احتیاج است. به همین دلیل و دلایل دیگر، بسیاری از دودونگوها بخش زیادی از نیروی کارشان را مصروف کشت محصولاتی از قبیل بادام زمینی و دانه ی سویا کرده اند که به مصرف کشاورز نمی رسد، بلکه در بازارای مناطق پست در ازای دریافت پول نقد به فروش می رسد. هر ساله بر تعداد مردانی که در فصول خشک برای کارگری در پروژه های ساختمان سازیِ دولتی از روستا عازم شهر می شوند افزوده می شود. حرکت به سمت اقتصاد نقدی با وجود امتیازات زیادی که دارد، از قبیل دسترسی به کالاهای مصرفی و دارو، مردم را در معرض خطرات تازه ای هم قرار می دهد، چون اگر حجم خیلی زیادی از منابعشان را در بخش محصولات نقدی هزینه کنند در واقع خود را دست بسته تسلیم نیروهای بازار کرده اند که به کل از کنترلشان خارج اند، زیرا در آن حالت قیمت محصولاتشان تابع نوسانات عرضه و تقاضا در سطح جهان خواهد بود. همچنین چه بسا با این کار دچار سوء تغذیه بشوند، چون یک محصول واحد را جانشین انواع محصولاتِ معیشتی سنتی کرده اند. علاوه بر همه ی اینها، مشارکت در بازارهای کار بین المللی ممکن است مسئولیت های خانگی عده ای را زیادتر کند، چون جای مردان و جوانان مهاجرت کرده را در مزارع زنان و سالخوردگان می گیرند و در نتیجه عده ای مجبورند دو شیفته کار کنند. از سوی دیگر چون مسئولیت تأمین نیازهای معیشتی اولیه را سایر اعضای خانوار فرد مهاجر بر عهده گرفته اند. می توان دستمزد فرد مهاجر را به طور غیر واقعی پایین نگه داشت، چون لازم نیست مبلغ پرداختی هزینه های نگهداری از خانواده را هم در بر بگیرد.
پی نوشت ها :
1- saa sa'a.
2- potlatch.
3- clientage.
4- ward politics.
5- foragaing societies.
6- tribal societies.
7- chiefdom.
8- state.
9- kula.
10- disembedding mechanisms.
11- apical ancestor.
ماناگن، جان، جاست، پیتر؛ (1388)، انسان شناسی اجتماعی و فرهنگی، ترجمه ی احمدرضا تقاء، تهران: نشر ماهی، چاپ اول