نویسنده:مرضیه شریفی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
چکیده
به همراه تصرف ایران توسط سپاه مسلمین مهاجرت عرب ها به داخل ایران آغاز شد معمولاً مناطقی مورد توجه ی آن ها قرار می گرفت که با شرایط زیست محیطی عربستان تطبیق بیشتری داشت؛یکی از این مناطق شرق ایران و ایالت بزرگ خراسان بود.با مهاجرت و اسکان اعراب در این ایالت تغییراتی را از نظر بافت فرهنگی در این منطقه شاهد هستیم.
این مقاله بر آن است که با روش توصیفی - تحلیلی و بر پایه ی منابع کتابخانه ایی به بیان تغییرات فرهنگی ایی که بعد از حضور اعراب مسلمان در خراسان ایجاد شد بپردازد.
کلید واژه:خراسان،اسلام،اسکان اعراب،فرهنگ.
مقدمه
با لشکرکشی اعراب مسلمان به داخل ایران سرتاسر ایران من جمله خراسان تحت نفوذ اعراب درآمد.هجوم مسلمانان عرب به سبب همراه داشتن ایدئولوژی اسلام با سایر تهاجمات به ایران متفاوت بود؛ بعد از فتوح اولیه ی مسلمین،آن ها برای ادامه دادن فتوح خود در ایران شروع به مهاجرت و اسکان در شهرهای ایران به ویژه خراسان کردند که تبعات اجتماعی و سیاسی ایی به همراه داشت . در واقع اعراب به همراه خود دینی داشتند که جنبه های فرهنگی و تمدنی خراسان را تحت تأثیر خود قرار داد.شایان ذکر است،برای واژه ی فرهنگ تعبیرات متفاوتی ذکر شده است و آنچه در این مقاله به عنوان فرهنگ خراسان سال های 31 تا 232 ه.ق مد نظر قرار گرفته است،دین و آداب و رسوم خراسان این سال ها است.
مهاجرت مسلمین به خراسان
بعد از شکست ایران ساسانی از اعراب مسلمان و فتح سراسری آن،مهاجرت اعراب به ایران و به تبع به شرق ایران آغاز گشت.دامنه ی این مهاجرت ها در شرق ایران گسترش بیشتری داشت ویژگی های جغرافیایی خراسان بیش از نقاط دیگر با شیوه ی زندگی عرب هماهنگی داشت و این به اعراب کمک می کرد تا در بیابان های اطراف خراسان رفت و آمد کنند و احساس کنند در سرزمین اصلی خود هستند.دامنه ی این مهاجرت ها حتی در دورترین منطقه ی خراسان مثل بخارا نیز ادامه داشت.در آن شهر دو دروازه به نام های بنی اسد و بنی سعد وجود داشت(اصطخری،1368: 78).مهاجران اعراب در خراسان به دو دسته تقسیم شدند،برخی در شهرها و در محلات خاصی که سکونتگاه اعراب و به طور ویژه مربوط به قبیله ایی خاص بود،ساکن شدند و دسته ایی ترجیح می دادنددر بیرون شهرها همان زندگی بدوی و چادرنشینی سابق را که در جزیره العرب داشتند در واحه ها و صحراهای خراسان ادامه دهند(فرای،1385: 31).در واقع کوچ نشین هایی ایجاد کردند.البته در میان این مهاجران کسانی وجود داشتند که خیال جهاد در مرزها را در سر می پروراندند،بنابراین به دلیل اهداف نظامی و دینی ایی که داشتند به آن منطقه،که منطقه ی مرزی بین ترکان به عنوان کافران و مسلمانان وجود داشت مهاجرت می کردند.باید گفت که مهاجرین علاوه بر غزا و مجاورت در منطقه ی ثغور به دنبال «مجال زندگی» به ولایات تازه گشوده هم بودند(زرین کوب،1362: 370).
به طور کلی در علل مهاجرت اعراب به ایران و به ویژه خراسان می توان،دلایل دینی،اقتصادی و سیاسی را برشمرد: 1-انگیزه های دینی:برخی مهاجرین دارای انگیزه های دینی قوی بودند و به دنبال اندیشه های جهادی و رواج آئین اسلام در میان مردم سایر سرزمین ها و عمل به دستورات اسلام مهاجرت می کردند بنابراین تنها راه رسیدن به اهداف خود را استقرار در مناطق فتح شده می دانستند.
2- انگیزه های اقتصادی:علاوه بر آن بسیاری از آنان در این مهاجرت ها به دنبال منافع اقتصادی و مالی بودند و همان طوری که گذشت به دنبال مجالی برای زندگی بهتر، دیار خود را رها و به شرق ایران می آمدند.
3-انگیزه های سیاسی:از نظر سیاسی می توان به تلاش خلفا و حکمرانان اسلام جهت تثبیت موقعیت مسلمانان در ثغور از طریق مهاجرت های یک باره و دست جمعی اشاره کرد.در سال 52 هجری قمری پنجاه هزار مرد جنگی با خانواده های خود به خراسان مهاجرت کردند که نیمی از آن ها بصری و نیمی دیگر از اهالی کوفه بودند.کوچ بزرگ دیگری نیز از اعراب با خانواده های خود در سال 64 هجری قمری به خراسان صورت گرفت(فرای،1385: 31).اولین گروه مهاجران بیست تا بیست و دوهزار نفر بودند(بلعمی،1373: 543-540)از سوی دیگر گاهی گروه های زیادی از تیره های عرب به دلیل فرار از ظلم و ستم خلفا و حاکمان محلی به آن منطقه مهاجرت می کردند (العلی،1384: 24).
4-انگیزه های روانی: با مهاجرت سراسری قبایل اعراب با خانواده هایشان سربازان اسلام از نظر روحی تقویت می شدند و با روحیه ی قوی به غزای خود ادامه می دادند.
در اولین مهاجرت گسترده معاویه دستور استقرار اعراب در مرو را صادر کرد(گردیزی، 1363 :239). معاویه حدود پنجاه هزار تن را از کوفه وبصره راهی خراسان کرد(بلاذری،1364: 400).قتیبه در سال 89-96هجری قمری حدود چهل هزار جنگجو از بصره و هفت هزار تن دیگر از کوفه را در شرق ایران مستقر کرد.(بلاذری،412:1364) و یزید بن مهلب 120 هزار مرد جنگی در خراسان در خدمت خود داشت.(بلاذری ،1364: 415-412).
شرایط ثغور بودن خراسان،به دست آوردن غنیمت و شرکت در جنگ و جهاد باعث مهاجرت و اسکان قبایل عرب در آن جا شد. در واقع مهاجرت هایی که به انگیزه ی سکونت موقت توسط اعراب صورت می گرفت به مرور به سکونت دائم آن ها در سرزمین خراسان انجامید.اعرابی که به خراسان مهاجرت کردند به دو دسته تقسیم می شدند.دسته ایی که شغل سیاست و جنگ پیش گرفته بودند و از راه جمع آوری هدیه ها و غنیمت ها زندگی می کردند و نامشان در دفتر رسمی سربازی ثبت شده بود،دسته ایی دیگر به کشاورزی و دیگر کارها می پرداختند اسکان اعراب در شهرها و کوی ها بر اساس ایلی بود (الخطیب،1337: 15) آن مهاجرت ها از زمان معاویه آغاز گشت و تا اواخر دوران اموی ادامه داشت.در سال 52 هجری قمری در زمان زمامداری زیاد بن ابوسفیان قریب پنجاه هزار تن از اهل بصره و کوفه با زن و فرزند خود به سوی خراسان روانه شدند.ربیع بن زیاد حارثی که از طرف زیاد بر خراسان گماشته شده بود ،آنان را در پائین رود[مرورود] مسکن داد(بلاذری،1364: 165). در زمان زمامداری قتیبه وقتی برای چهارمین بار به بخارا رفت و بر بخارا تسلط پیدا کرد، از مفاد صلحی که با بخارائیان منعقد کرد این بودکه خانه ها و زمین ها یک نیمه به مسلمانان دهند و قسمتی از شهر که موسوم به در عطاران بود تا به دروازه ایی دیگر به نام زون ، به افرادی از قبایل ربیعه و مضر و تعدادی از اهل یمن داده شد(نرشخی،1351: 73). همچنین قبایلی از ازد و تمیم در مرو حضور داشته اند(یعقوبی،1347: 55) همچنین افرادی از قبایل طی در نیشابور اسکان داده شده بودند(یعقوبی،1347: 53).
علاوه بر آن، اعراب در شهر مرو و بخش خلم در بلخ اسکان یافتند(دنیل،1367: 16) بعد از مدتی اعراب محله های مخصوصی به خودشان اختصاص دادند.مانند محله های بنی اسد و بنی سعد در بخارا(اصطخری، 1368: 78).
بر اساس نوشته ی صالح العالی اکثر شهرهای بزرگ خراسان محله هایی از طوایف اعراب را در خود جای دادند.مانندهرات،نیشابور، سمرقند(العالی،1384 :76)
باید گفت که قبایلی که در خراسان استقرار یافتند بیشتر از قبایل تمیم از گروه ربیعه در شمال عربستان و طوایف ازد از جنوب عربستان یا طوایف یمانی بودند.به طور کلی در سیستان و مشرق خراسان غلبه با طوایف بکر وتمیم بود. در صورتی که در مغرب خراسان و حدود قومس طوایف قیس غلبه داشتند.(فرای، 1363 :88) گاهی نیز یاران پیامبر جزء مهاجرین به خراسان بودند،ابن فندق از برخی از صحابه و تابعین پیامبر یاد می کند که در شهرهای خراسان از دنیا رفتند(بیهقی،1347: 25-23).
به صورت کلی درباره اسکان اعراب در خراسان باید گفت:سکونت اعراب بیش از همه در مرو بود.مرو پایگاهی برای ادامه ی فتوح در مرزهای خراسان و ماوراءالنهر و در واقع مقابله با ترکان انتخاب شد.آن ها تابستان به غزا می رفتند و در زمستان به مرو بازمی گشتند.
در بیشتر شهرهای خراسان خانواده های عرب اسکان یافتند این اسکان در مواردی با رضایت بومیان و گاهی بعد از درگیری های متعددی صورت گرفت،در برخی از موارد در پیمان نامه های صلح تصریح می شد که باید فاتحان در خانه های بومیان اسکان داده شوند(نرشخی،1351: 73). در خبری نیز در این باره آمده «قتیبه بن مسلم به بخارا درآمد و بخارا گرفت اهل بخارا را فرمود تایک نیمه از خان ها و ضیاع خویش عرب را دهند»( نرشخی،1351: 73).
معنی لغوی فرهنگ
با توجه به نگرش ها و برداشت های خاص افراد،تعاریف مختلفی از فرهنگ وجود دارد که اشاره می شود.مجموعه عناصر عینی و ذهنی که در سازمان های اجتماعی جریان می یابد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود فرهنگ نام دارد(بابائی ،1368: 460-159).
لسلی وایت جامعه شناس فرهنگ را شامل ابزار،ساز وبرگ ها ،کارافزارها،پوشاک ها،آذین ها،رسم ها،نمادها، باورداشت ها،شعایر،بازی ها،کارهای هنری ،زبان می داند(وایت،1379: 21).همچنین فرهنگ تبلور فکر بشری است که نظم اجتماعی را در پی داردکه منجر به شکل گیری و پیشرفت تمدن می گردد.فرهنگ در کلیه ی شئون زندگانی افراد حکم فرماست و حتی جزء لاینفک زندگی اجتماعی هر فردی است ولی با این وجود هر جامعه ایی دارای فرهنگی است که مخصوص خود آن است و بستگی به «من» فردی ندارد (ترابی،1353: 155).فرهنگ شامل مجموعه ای از سنت ها،باورها،آداب و اخلاق فردی یا خانوادگی اقوامی است که پایبندی ایشان بدین مفاهیم اسباب تمایز آن ها را از دیگر اقوام و قبایل مشخص خواهد کرد.به سخن دیگر، مجموعه باورهای فردی یا گروهی خاص است و چون باورها ذهنی هستند ، پس فرهنگ جنبه ی عینی ندارد.(ولایتی، 1386 : 23) هر چند اموری که به عنوان فرهنگ معرفی شده اند متعدد است ولی آنچه در این مقاله به عنوان فرهنگ خراسان در سده های نخستین اسلامی مد نظر نویسنده قرار گرفته است،دین وآداب و رسوم که به بیان آن پرداخته می شود.
دین و فرهنگ
در تعریفی که از فرهنگ به عمل می آید، دین یکی از اجزای اصلی فرهنگ جامعه است،اما جزئی که شاید بیشترین نقش و آفرینندگی را در یک فرهنگ ایفا می کند و در واقع از اجزای ریشه ایی فرهنگ می باشد(مسعودی فر،بی تا: 388). از آن جایی که دین جهان بینی و ایدئولوژی افراد جامعه را شکل می دهد مهم ترین تأثیرات را در فرهنگ و جامعه دارد.حتی می توان گفت در بسیاری از اوقات سایر عناصر فرهنگ ساز، تحت الشعاع دین قرار می گیرد، دین باعث می شود که تحولی مفید و ثمربخش در اندیشه و روح انسان ایجاد شوداخلاق و تربیت او را بهبود بخشد و نظامات کهن را از بین ببرد و به جای آن نظامات جدید جایگزین کند و باعث حرکت در جامعه شود و شور دانش طلبی را ایجاد کند،نیروهای درونی انسان را به عرصه ی عمل برساند و استعدادهای علمی،فلسفی،ادبی،فنی را شکوفان سازد.درواقع باعث شکل گیری فرهنگ و تمدن شود. مهم تر از تأثیراتی که دین در یک جامعه می گذارد و به آن اشاره شد،تأثیری است که دین به عنوان یک عاملی در بنیان گذاری یک دولت واستیلا یافتن آن دارد.ابن خلدون اهمیت دین را این گونه بیان می کند«منشأ دولت هایی که استیلا می یابند و کشورهای عظیم و پهناوری ایجاد می کنند اصول و عقاید دینی است که به وسیله ی نبوت یا دعوتی به حق حاصل می شود زیرا تشکیل دادن کشور تنها از راه قدرت و غلبه امکان پذیر است و غلبه و نیرو به وسیله ی عصبیت و تألیف قلوب مردم برای توسعه طلبی یا کشورگشایی تنها به یاری خدا حاصل می شود تا دین او را مستقر سازند و در جهان انتشار دهند.دعوت دینی نیروی اساسی دیگری بر نیروی عصبیت می افزاید که از مایه ها و بسیج های دولت به شمار می رفت.«ابن خلدون،1369/ج1: 301) بنابراین عامل دین به نظر ابن خلدون نقش مهمی در تشکیل دولت دارد.دین و فرهنگ قرابتی تنگاتنگ دارنددین با ظهور خود فرهنگ خاص و نوینی را به جامعه ی بشری عرضه می دارد و انسان ها را بدان فرا می خواند(مسعودی فر، بی تا: 91). مانند دین اسلام که با ظهور و گسترش خود و فراخواندن انسان ها به تعالیم خود،فرهنگ نوینی را به جهان ارائه داد.در حقیقت با ظهور دین اسلام،تحول مفید و ثمر بخشی در اندیشه و روح انسان به وجود آمد و از آن جایی که انسان جزئی از اجتماع محسوب می شود می توان گفت تحولی مفید در اجتماع بشری به وجود آمد که به دنبال آن سازمان ها،نظام ها،سنت ها ،افکارو...گذشته را تغییر داد و ایده ای نو در عرصه ی فرهنگ ایجاد کرد. دین نقش محوری و تأثیر گذاری بر جوهره ی فرهنگ دارد نه آن که تنها یکی از عناصر فرهنگ قلمداد شود.قبل از حضور اسلام در خراسان دین های متفاوتی در این ایالت وجود داشت که معرفی آن ها لازم به نظر می رسد.
وضعیت دینی خراسان در ابتدای فتوح
ایران پیش از فتح اعرب دارای وحدت دینی نبود و جز دین های مستقل دیگر چون دین عیسوی و دین بودائی ،فرقه های متعدد در دین مزدیسنان پیدا شده بود که مهم ترین آن ها دو فرقه ی مانوی و مزدکی بود.در دولت ساسانیان قدرت موبدان دین رسمی یعنی زرتشتی،به پیروان فرق مزبور مجال خودنمائی و نشر آراء مخالف سنت نمی داد کسانی که از طرفداران عقاید مزبور شناخته می شدند جانشان در معرض خطر بود به این جهت یا آراء خود را آشکار نمی کردند و در ایران به سر می بردند یا زاد بوم را رها کرده وبه نواحی دور دست و یا به ممالک دیگر می رفتند.(صدیقی،1375: 107)چیرگی تازیان بر سرزمین ایران در نیمه سده ی هفتم میلادی تندرو ترین انقلاب مذهبی را در تاریخ این کشور پدید آورد.سنت بومی ایران در زمینه ی مذهب که از گونه ایی جهان شناختی با ویژگی ثنوی برخوردار بود،شکسته شد و به تدریج جای خود را به اسلام داد.
دین پذیری ایرانیان در روزگاران نهضت چیرگی اسلام بیشتر در مجاورت سکونت گاه های تازیان انجام می گرفت.سرزمین هایی که بیشترین پایگاه های نظامی تازی در آن وجود داشت،شمار گروندگان از همه جا بیشتر بود.(مشکور ،1368: 136) سرزمین شرق ایران نیز جزء سرزمین هایی بود که اعراب در آن پایگاه های نظامی ایجاد کرده بودند،بنابراین تعداد گروندگان به دین اسلام در آن منطقه چشمگیر بود.به گفته ی پطروشفسکی در خراسان در نیمه ی اول قرن سوم هجری قمری دهقانان و اکثر مردم مسلمان بودند(پطروشفسکی،1353: 146) . فاتحان مسلمان ،دینی با خود به خراسان و به طور کلی ایران آوردند که افراد اجتماع را از بندگی و محصور بودن در نظام شبه کاستی ساسانی رهانید و زمینه ی رشد روحی ،فکری،انسانی را برای آن ها فراهم کرد و بعد از آن ، آن ها توانستند به عنوان جزئی برابر با سایر افراد جامعه در سرنوشت فرهنگی و تمدنی کشور خود سهیم باشند. در زمان حضور اسلام در شرق ایران به دلیل شرایط خاص خراسان که اجازه ی حضور عقاید فکری مختلفی را فراهم می کرد دین های مختلفی حضور داشتند که به معرفی آن دین ها پرداخته می شود.
دیانت زرتشت
پیش از آن که حکومت ساسانی به دست مسلمانان منقرض شود،آئین رسمی کشور ایران،آئین زرتشتی یا مزدیسنان بود.آن آئین منصوب به شخصی بود به نام زرتشت.زرتشت قدیمی ترین پیامبر آریایی بود زرتشت جهان آفرینش را به دو قسمت متمایز تقسیم کرده بود.یک از آ نها را که همه ی خیر ها و خوبی ها از آن پدید آمده بود«سپنته مینو» به معنای مقدس، و اصل دیگر را که همه ی زشتی ها و بدی ها و تاریکی ها از آن صادر شده بود ،«انگره مینو» به معنای پلید و ناپاک. بر این اساس هر چه در عالم از راحتی و روشنایی و طاعت و خیر به صانع خیر باز می گشت و هر چه از شر و فتنه و بیماری و تاریکی بود به صانع شر.و هر دو صانع را قدیم می گفتند.(العلوی، بی تا: 18) آئین زرتشت یکتا پرستی عمیقی بود که با فلسفه ی دوآلیستی اش راه را بر شرک در وجود خدائی یکتا برمی بست. (العلوی،بی تا: 387)زرتشت اساس سعادت دنیوی و اخروی را سه اصل اخلاقی «هومته» منش نیک«هوخنه»گفتار نیک «هورسته» کردار نیک ، می دانست.اوستا کتاب وی پیش از اسلام به بیست و یک نسک یا کتاب تقسیم می شد ولی پس از اسلام بسیاری از نسک های آن گم شد و اوستای موجود به شرح زیر به پنج کتاب تقسیم گردید.: یسنا: که به معنی نیایش است و سرود های گات ها در این جزء قرار دارد.یشت ها:به معنای ستایش و قربانی دادن است.ویسپرد: به معنای همه ی مردان و بزرگان دین است و 24 فصل دارد(قدیانی، 1374: 101-109).بنیاد جهان بینی زرتشتی بر آرمان و دیدگاه حقیقت شناسی و عرفان مبتنی بود.در جهان بینی این دیانت انسان نخست باید عارف می بود یعنی جهان را به درستی می شناخت و از ساخت و بافت و روان انسان آگاهی می داشتند،درست را از نادرست ، زشت را از زیبا ، سره را از ناسره ، بد را از خوب و پاک را از ناپاک باز می شناخت (رضایی،1372: 181).
موبدان به نام آئین زرتشت ،مردم ساده را استثمار می کردند،در صورتی که هیچ علاقه ایی به اصالت دین زرتشت نداشتند،مثلاً به مردم می آموختند که کفاره ی گناهان مرتکب شده را به موبدان بدهند،برای مردم چاره ایی جزء آن نبود که طبق دستورات مذهبی آنچه را داشتند به روحانیون بسپارند.بدین منوال ثروت هنگفتی به جیب موبدان سرازیر می شد.روحانیون با ارتکاب اعمالی از قبیل خرید گناهان و در اختیار گرفتن اموالی به زور از مردم نمی توانستند اصالت آئین زرتشتی را حفظ کنند و این امر موجب شد که اعتقاد به آن طریقه ی درست، و محبت زرتشت را از دل های مردم بیرون رود(رضایی، 1372: 386).
در آن اوضاع نامطلوب تنها اسلام می توانست با پیام های مترقیانه ی خود توجه ی مردم را جلب کند و علیه ه ی طبقه ی فاسد و مزدور قیام کند.
شایان ذکر است ، در خراسان در قرن اول اسلامی آتش خانه های بسیاری وجود داشت که زرتشتیان آن ها را بزرگ می داشتند و از آن جمله آتشکده ایی بود در طوس و آتشکده ایی در بخارا به نام سوده و آتشکده ایی در زوزن از توابع نیشابور.(صدیقی، 1375 : 105-106).
نکته ای که در این جا درباره دین زرتشتی و اسلام قابل ذکر است آن است که دین اسلام از برخی جهات عقاید کهنه ی ایرانیان را ، مانند اعتقاد به خدای یگانه ،(الله)، اهریمن(ابلیس)،ملائکه ،یوم الدین،پل صراط،جنت و جهنم به نوعی توجه کرد و حتی گزاردن نماز پنجگانه در طی شبانه روز با عقاید و آداب قدیم ایرانیان همانند بود(فرای،1385،ج4: 33).
مانویت
علاوه بر دین زرتشت که دین رسمی محسوب می شد در شرق ایران ادیان دیگری نیز حضور داشتند.مانویت که در غرب زیرزمینی شده بوددرقرن 8میلادی به شکل یک نیروی سیاسی قوی ظاهر شد«فولتس،1385: 10). مانی خود را پیامبر آخر می دانست(العلوی،بی تا: 412-417). فردی که قرار بود به آن آئین در آید باید آزمایشی از نفس خود انجام می داد و اگر به فرو نشاندن شهوات،حرص توانایی داشت و توانست از خوردن گوشت و شراب و نکاح با زن و آزار آب و آتش ، درخت و گیاه دست بر دارد، به آن کیش می توانست را یابد(ابن ندیم،1336: 592)از اندیشه های مانوی می توان به موارد بهبود مادی و معنوی جامعه از جمله وجوب پرداخت ده یک دارائی به مستمندان و رفع پریشانی و بیچارگی از محرومین اشاره کرد.آئین مانی به دلیل سهولت دستیابی مردم به اندیشه وران مانوی،تأثیر بیان و هماهنگی با توده های دربند در برابر دشواری مناسک پیچیده ی آتشکده ها و جدایی متفرعانه ی مغان از مردم پیشروی سریعی یافت و تبلیغات مذهبی با استفاده از تصاویر برای آسان تر و ساده تر اندیشه ها در ذهنیت توده ها تأثیر بیشتری می نهاد. تضادی که دردنیای متفاوت روحانیت زرتشتی و آموزگاران مذهبی مانوی دیده می شد بر جاذبه ی آئین مانی می افزود (محمودآبادی،1384: 259- 260). در نتیجه ی سخت گیری های ، پس از قتل مانی دسته ایی از مانویان به آسیای میانه رفتند و چون در آن جا موبدان زرتشتی قدرتی که در مرکز مملکت داشتند دارا نبودند و دین های مختلفی در آن ناحیه رواج داشت، مانویان نسبتاً به آزادی به سر می بردند و به نشر آراء خود می کوشیدند و دین مانی قرن ها در حیات دینی آسیای میانه و آسیای شرقی عامل مؤثر بود(صدیقی، 1375: 19) و تا زمان حضور دین اسلام در آن منطقه وجود داشتند.دیانت بودا
دین بودا در کشور ایران بعد از دوره ی اسکندر و جانشینان او رواج یافت و تا قرن سوم هجری قمری کمابیش وجود داشت.بودا معاصر با کوروش و داریوش هخامنشی بوده و سه قرن پس از بودا که آشوکا پادشاه هند آئین او را به رسمیت شناخت و به ترویج آن در هند و آسیای مرکز پرداخت.بنابر فلسفه ی بودائی، هیچ چیز در جهان به یک وضع و حال باقی نمی ماند و جهان متشکل از حیات یا سنسارا است که مرتب در حرکت و برخورد است(رضایی،1372: 282). مهم ترین فلسفه ی بودائی آن است که ابنای بشر و سایر حیوانات زنده به خودی خود به وجود می آیند و خود را به وجود می اورند.کائنات متحد المرکز نیستند چون تمام موجودات ، دارای مقاصد مشترک هستند طبیعی است که دسته های متشابهی از موجودات وجود دارند. همان طور که در اکثر ادیان موعود آینده را انتظار می کشند و امید دارند که موعود روزی ظهور کند ، دین بودائی هم از آن دستور مستثنی نیست(رضایی،1372: 298- 284).
در آخر دینی که توانست چیرگی خود را بر سایر ادیان آن منطقه نشان دهد اسلام بود.دین اسلام توانست همبستگی مذهبی ایی در آن منطقه ایجاد کند،همان طوری که یکی از کارکردهای دین ایجاد همبستگی مذهبی در جامعه می باشد پیام حضرت محمد صریح و نیرومند بود.فاتحان مسلمان،دینی با خود آوردند اما عالم ایران «خصلت ایرانی » خود را حفظ کرد و چیزی که وجود داشت نوآوری بود که عبارت بود از پایان بخشیدن به تابعیت از دستگاه دینی ارتجاعی و اشرافی که از آن اصول اولیه ی خود تجاوز کرده بود.دین اسلام حیاتی تازه به ایران که در اواخر ساسانیان منتظر منجی بودند داد.قلمرو ساسانیان با گرایش به آئین تازه به افق های ناشناخته ایی راه جست و از حیث اخلاق و معنویت در جهت دیگری پیشرفت کرد .ایران سراسر کشوری اسلامی شد و در عین حال هستی و وجود ایرانیت خود را از دست نداد و بعد از دوره ی فتوح و بیشتر در زمان عباسیان که به کمک خراسانیان به عرصه ی قدرت رسیدند دوباره وارد صحنه ی تاریخ شدند و این بار با روحیه ی دیگری خود را به جهانیان اثبات نمودند به ویژه خراسانیان که در سده های اولیه اسلامی، حضورشان را در عرصه های سیاسی ،علمی و تمدنی جهان اسلام می توان دید. بنابراین اولین تأثیری که فتوح مسلمین در خراسان داشت رواج این دین و اسلام آوری تدریجی خراسانیان بود و این روند تدریجی تا زمان عباسیان نیز ادامه داشت،چنانچه در آغاز دولت عباسی جمعی از ایرانیان اسلام آوردند و مأمون در آخرین سال های اقامت خود در خراسان لشکر به مناطق شرقی تر کشید و ملوکی را که به نافرمانی گرائیده بودند به طاعت آورد و ایشان را ترغیب و تشویق کرد اسلام پذیرند.(بلاذری، 1464 :430) البته این اسلام آوری برحسب طبقات مختلف ، متفاوت بود.فرای می نویسد:« درباره ی برخورد طبقه ای برای مثال پیشه وران که در نزد موبدان و روحانیون زرتشتی ناپاک و بی مبالات و شاید حتی سست اعتقاد به نظر می آمدند ، به واسطه ی نوع وظایف روزانه شان نمی توانستند پیوسته با محرمات و احکام آئین زردشتی که آلودن آتش، آب و خاک را منع می نمود تصادم و اصطکاک نداشته باشند.لذا دین اسلام برای آن ها در مورد شغلشان کم تر سخت گیر بود،پس آن را برگزیدند.»(فرای،1385،ج4: 32-33) ویژگی ها و آموزه های راستین دین اسلام در جذب مردم نقش داشت.پیام هایی مثل عدالت خواهی، برابری انسان ها، عدم وجود نظام طبقاتی در دین اسلام و ... همه در روی آوری به دین اسلام اهمیت داشت. البته همان طوری که قبلاً هم ذکر شد ویژگی های دین زرتشتی که دین اکثریت ایرانیان ان روز بود،نزدیکی نسبی با دین اسلام داشت که می توان به خوبی در اعتقاد به مفاهیمی چون اهورامزدا،بهشت،جهنم،پل چینود،نمازهای پنجگانه ی روزانه پیدا کرد حتی شاید بتوان وجود اقلیت های مذهبی مثل یهودی و مسیحی و آشنایی ایرانیان به تعالیم آن ها را بی تأثیر در گرایش به دین اسلام از طرف ایرانیان ندانست.
تأثیرات اجتماعی اسکان اعراب در خراسان
مهاجرت هایی که توسط اعراب مسلمان صورت می گرفت به سکونت دائم آن ها در سرزمین خراسان انجامید. اسکان اعراب در خراسان و ارتباطات آن ها با بومیان منطقه باعث ایجاد روابط و تشکیلات جدید اجتماعی در خراسان آن زمان شد.در آغاز سیاست عربان در خراسان همانا خودداری از ایجاد دگرگونی در ساخت اجتماعی مردم خراسان بود.اعراب می کوشیدند تا از برخورد میان اجتماعات ایرانی و عرب تا حد امکان بکاهند تا هریک جداگانه به راه زندگی سنتی خویش ادامه دهند(دنیل،1367: 17).جنگاوران را در لشکرگاه نگاه می داشتند و از آمیزش ایشان با مردم بومی جلوگیری می کردند(دنیل،1367: 17)اما با گذشت زمان این سیاست نتوانست ادامه پیدا کند و کم کم روند مستحیل شدن اعراب و ایرانیات شروع شد تا جایی که در پایان حکومت اموی جریان جذب عربان در مردم بومی بسیار پیشرفت کرد د.نمونه های بساری از عربان ایرانی شده را می توان یافت، افرادی که به فارسی سخن می گفتند یا جامه ی ایرانی می پوشیدند یا رفتار و خوی ایرانی یافتند بسیار بودند.این تأثیر گذاری بر یکدیگر را حتی می توان در نام گذاری نسل هایی که بعد از حضور اعراب در خراسان به دنیا آمدند را می توان دید.به عنوان مثال در منابع ذکر شده که پسر سلم بن زیاد والی خراسان که در شمال آمودریا(جیحون) به دنیا آمده بود، السغدی نامیده شد الکرمانی نیز به نام زادگاهش در ایران مشهور شد(طبری،1353/ ج 10: 4420).
این نوع تأثیری پذیری متقابل بود و میان بومیان نیز رواج داشت چنان که [سلم بن زیاد] که ظاهراً یکی از مهربان ترین سرداران عرب بود در مرو چنان محبوب بود که در زمان حکمرانی اش بر خراسان «هزار کودک را سالم نام گذاشتند».(ابن جوزی،1412/ج2: 28) یا خاتون بخارا برای قدردانی از قتیبه به دلیل برگرداندن وی به تاج و تخت بخارا نام فرزند خود را، قتیبه گذاشت(نرشخی،1351: 14). یکی از دهقانان بخارا پس از اسلام آوری نام خویش را از کورخینه به احمد تغییر داد(نرشخی،1351: 76).
زرین کوب در رابطه با تأثیر پذیری متقابل اجتماعی بومیان و اعراب می نویسد:« اعراب خراسان از همان آغاز فتح با بومیان منطقه روابط و علایق پیدا کردند،مرزبانان و دهقانان خراسان با حکومت اعراب خو گرفتند چنان که اعراب نیز با آداب و رسوم ایرانیان آشنا شدند.اندک اندک بین دو قوم خویشاوندی های سببی پدیدار شدفرزندانی که در نسل های بعد پدید آمدند تدریجاً خشونت بدوی و تعصب عربی پدران را از دست دادند و به سرزمین جدید و خویشان تازه نیز علاقه پیدا کردند» (زرین کوب،1362: 370-369) و به دنبال آن نژاد جدیدی از دو عنصر ایرانی – عربی به وجود آمد. این دو نژاد بعد ها در اسامی خراسانیان به وضوح قابل مشاهده است ،سالار سپاه نصر بن سیار در بخارا شخصی بود به نام هارون بن سیاوش ( طبری،1353/ج10: 4273) یا فرستادگان ترکان به نزد هشام بن عبدالملک فردی بود به نام مقاتل بن علی بن سغدی(طبری،1353/ج10: 4295). به نظر امین احمد این اختلاط در پیکر و جان،خرد و خوی آن عنصر تازه مؤثر واقع شد و نسل مذکور در عصر اموی به وجود آمد و در زمان عباسیان فزونتر و بهتر شد(احمد،بی تا: 18).
علاوه بر آن به مرور زمان پایه های جامعه ی خراسان تغییر کرد و بر اساس فئودالیسم که در آن بردگی افراد رواج کامل داشت، شکل گرفت. از یک طرف افرادی مثل اشراف عرب و نجیب زادگان و دهقانان ایرانی و مرزبانان قرار داشتندو در طرف دیگر اعرابی که با ساکنان محل آمیخته و طبقه ی جدیدی را به وجود آورده بودند ، قرار داشت.این عده غالباً از بازرگانان و کشاورزان و صنعتگران بودند علاوه بر آن طبقه ی دیگری از ناتوانان و بردگان و صاحبان مشاغل پست بودند(الخطیب،1337: 55).
جامعه ی خراسان از ابتدای ورود اسلام تغییر کلی کرد و یک طبقه از سکنه در نتیجه ی آمیزش توده های عرب و ایرانی به وجود آمد و تدریجاً خراسانیان نسبت به اعراب احساس همبستگی پیدا کردنددر این مقطع زمانی بود که اراضی سرسبز و حاصل خیز خراسان بزرگ توجه اشراف عرب را جلب کرد (الخطیب،1378: 71-72) .
این نکته نیز قابل ذکر است که بعد از ساکن شدن قبایل عربی در خراسان سازمان یافتن آن ها در شهرها و اکناف آن، مایه های افزایش شگرفی در درآمیختن آنان با زنان بومی گردید و پیوندهای زناشویی بسیاری میان جنگاوران و زنان بومی به وجود آمد(فرای، 1363 : 120) و نسل جدید دورگه ایی به وجود آمد به عنوان مثال بر اساس منابع بلعمی نویسنده ی به زبان فارسی تاریخ طبری دارای نسبی عربی بود و از قبیله ی بنی تمیم محسوب می شد(بلعمی،1373: 16) جد بلعمی به همراه سپاه قتیبه وارد خراسان شده بود(بلعمی،1373: 16).
حضور اعراب در خراسان تأثیراتی را نیز در نوع لباس پوشیدن مردمان آن منطقه داشت.ابن خلدون می گوید:«معمولاً قوم مغلوب خواه در نوع لباس و مرکوب و سلح و خواه در چگونگی پوشیدن و به کار بردن و حتی شکل و رنگ آن ها هماره از قوم پیروز تقلید می کند و بلکه در همه ی عادات و شئون زندگی با آن تشبه می جوید»(ابن خلدون،1369 /ج1: 282-281). تأثیر گذاری نیز جنبه ی متقابل داشت و به مرور مانند هم لباس می پوشیدند از نظر سنت ایرانی ،ایرانیان بر سر خویش کلاه قرار می دادند و بر اساس منابع عرب ها از عمامه استفاده می کردند عبدالله بن خازم در خراسان عمامه ایی سیاه داست که در جشن ها و جنگ ها از آن استفاده می کرد.(ابن حجر عسقلانی،1415/ج2: 301)به مرور زمان این نوع پوشش تغییراتی کرد و ایرانیان نیز از عمامه نیز استفاده کردند به عنوان مثال حیان بن مقاتل برای آن که هم نژادان خود را با قتیبه هماهنگ کند کلاه خویش را از سر برداشت (واعظ بلخی،1350: 876).
این تأثیرپذیری در نوع پوشش به حدی بود که منصور خلیفه ی عباسی کلاه ایرانی به سر می گذاشت و از لباس های زری دوزی شده که به شاهان ساسانی اختصاص داشت استفاده می کرد(محمدی ملایری،1374: 90).
به طور کلی باید گفت گرویدن ایرانیان به آئین جدید ، جدا از پذیرش تعالیم جدید در دین، به معنی تن در دادن به راه و رسم و قوانین جدید بود و قبول طرز معیشت تازه نیز بوده است اعراب خراسان نیز از همان آغاز فتوح با ایرانیان رفته رفته روابط و علایق پیدا کردند و تأثیراتی دوطرفه میان هر دو ایجاد شد و به قول استاد زرین کوب «میان دو طرف خویشاوندی های سببی به وجود آمد که نسل های بعد تدریجاً خشونت بدوی و تعصب عربی پدران را از دست دادند و به سرزمین جدید و خویشان تازه علاقه پیدا کردند» (زرین کوب،1362: 369-370).
نتیجه
خراسان یکی از مهم ترین مناطق ایران در طول تاریخ است.یکی از اداوار تاریخی خراسان لشکرکشی مسلمانان عرب به آن منطقه بود.اعراب مسلمان از سال 31 ه.ق وارد خراسان شدند و بر خراسان دست یافتند همراه با فتوح اعراب،مهاجرت آن ها نیز به مناطق فتح شده آغاز شد و دسته های بزرگ اعراب با خانواده هایشان وارد خراسان شدند،حضور اعراب در خراسان تبعاتی مانند اسلام آوری تدریجی بومیان آن منطقه به همراه داشت.همچنین تعامل اعراب با بومیان تأثیراتی از نظر آداب و رسوم بر مردم منطقه داشت.منبع مقاله :
-ابن جوزی،ابوالفرج عبدالرحمن(1412ق).المنتظم فی التاریخ الامم و الملوک،تحقیق عبدالقادر عطا،بیروت،دارالکتب العلمیه.
-ابن خلدون(1383).العبر(تاریخ ابن خلدون)،ترجمه ی عبدالحی آیتی،جلد دوم،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
-ابن خلدون،عبدالرحمن(1369).مقدمه ی ابن خلدون،ترجمه ی محمد پروین گنابادی،جلد 1و 2،تهران،انتشارات ترجمه ونشر کتابفچاپ، هفتم.
-احمد،امین(بی تا).پرتو اسلام،ترجمه کتاب ضحی الاسلام،به قلم عباس خلیلی،انتشارات شرکت اقبال و شرکاء.
-اصطخری،ابواسحاق ابراهیم(1368).المسالک و الممالک،به اهتمام ایرج افشار،تهران،انتشارات علمی فرهنگی،چاپ سوم..
-العلی،صالح احمد(1384).مهاجرت قبایل عربی در صدر اسلام،ترجمه دکتر هادی انصاری،قم،سمت.
-بلاذری،احمد بن یحیی(1364). فتوح البلدان(بخش مربوط به ایران) ترجمه ی آذرتاش آذرنوش،به تصحیص استاد علامه محمد فرزان،تهران،سروش،چاپ دوم.
-بلعمی،ابوعلی(1374).تاریخ نامه طبری،جلد اول،تصحیح و تحشیه محمد روشن،تهران،سروش،چاپ اول.
-بیهقی،ابوالحسن علی بن زید(1347). تاریخ بیهق،با تصحیح و تعلیقات مرحوم احمد بهمنیار،مقدمه علامه میرزا محمد بن عبدالوهاب قزوینی، بی جا،کتاب فروشی فروغی،چاپ دوم..
-پطروشفسکی،ایلیاپاولیچ(1353).اسلام در ایران،ترجمه کریم کشاورز،تهران ، پیام.
-ترابی،علی اکبر(1353).مبانی جامعه شناسی،بی جا،انتشارات اقبال،چاپ سوم.
-جهشیاری ابوعبدالله محمد بن عبدوس(1348).الوزراوالکتاب،ابوالفضل طباطبایی،مقدمه به قلم استد رهنما،تهران،چاپ تابان.
-خطیب،عبدالله مهدی(1337).حکومت بنی امیه در خراسان،ترجمه باقر موسوی،انتشارات توکا،چاپ اول.
-خطیب،عبدالله مهدی(1378).ایران در روزگار اموی،ترجمه محمود رضا افتخارزاده،تهران،چاپ اول.
-دنیل،التون.ل(1367). تاریخ سیاسی اجتماعی خراسان در زمان عباسیان،ترجمه مسعود رجب نیا،شرکت انتشارات،چاپ اول.
-رضایی،عبدالعظیم(1372). اصل و نسب و دین های ایرانیان باستان،تهران،نشرموج.
-رنجبر،احمد(1363).خراسان بزرگ(بحثی پیرامون چند شهر از خراسان)تهران،امیرکبیر.
-زرین کوب(1362).تاریخ ایران بعداز اسلام،تهران،امیر کبیر.
-صدیقی،غلامحسین(1375). جنبش های دینی ایرانی در قرن های دوم و سوم،تهران،پاژنگ،چاپ دوم
-صفا،ذبیح الله( 1368). تاریخ ادبیات در ایران از آغاز تا عهد اسلامی تا دوره ی سلجوقی،جلد اول،تهران،انتشارات فردوس،چاپ نهم.
-طبری،محمدبن جریر(1353و1354). تاریخ طبری(تاریخ الرسل و الملوک) ترجمه ابوالقاسم پاینده،جلد12-7،تهران،اساطی.ر
العلوی،محمد بن حسین(بی تا).تاریخ کامل ادیان،ویراستار هاشم رضی،بی جا،نشر موسسه فراهانی.-
-فرای،ریچارد و دیگران(1385). تاریخ کمبریج،ترجمه حسن انوشه،جلد چهارم،تهران،امیرکبیر،چاپ ششم.
فرای،ریچارد(1363).عصر زرین فرهنگ ایران،ترجمه مسعود رجب نیا،تهران،سروش.
-فولتس،ریچارد(1385). دین های جاده ی ابریشم،ترجمه ع. پاشایی،بی جا،انتشارات فروزان،چاپ اول
-قدیانی،عباس(1374).تاریخ ادیان و مذاهب در ایران،تهران،انتشارات انیس،چاپ اول.
-محموآبادی،سید اصغر(1384).امپراتوری ساسانیان در گزارش های اسلامی و غرب،اصفهان،انتشارات افسر،چاپ اول.
گردیزی،ابو سعید بن ضحاک(1363).به اهتمام رحیم رضازاده ملک،تهران،انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.-
-مشکور،محمد جواد(1368). فرهنگ فرق اسلامی،با مقدمه کاظم مدیر شانه چی،مشهد،بنیاد پژوهش های اسلامی.
-نرشخی،ابوبکرمحمد بن جعفر(1351).تاریخ بخارا،ترجمه ی ابونصر احمد بن نصر القباوی،تلخیص محمد بن زفر بن عمر،تصحیح و تحشیه مدرس رضوی،تهران،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
-واعظی بلخی،شیخ الاسلام ابوبکر بن عمربن محمد بن داوود(1350) تاریخ بخارا ترجمه عبدالله بن محمد بن حسین حسینی بلخی،تصحیح و تحشیه عبدالحی حبیبی،تهران،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
-ولایتی،علی اکبر(1386). پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایرانجلد اول،تهران،مرکز اسناد و تاریخ دیپلوماسی.
-یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب(1371). تاریخ یعقوبی،ترجمه محمد ابراهیم آیتی،جلد اول و دوم،تهران،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ ششم.
/ج