... وَر ز غوغای نَفس أماره ... از جَلیسی نباشَدَت چاره
شو أَنیسِ کتابهای نَفیس ... إنَّها فی الزَّمان خَیرُ جَلیس
(عبدالرحمن جامی)
شیخ بهائی «در تمام علوم رسمی زمان خود دست داشت و در شماری از آنها منحصر به فرد بود». (1)
کمتر دانش و فنِّ اَرجداری در جهان إسلام بوده است که به هنگام بازگفت پیشینه ی آن، نام شیخ بهائی به احترام در میان نیاید.
به تناسب این گستره ی دانش و معلومات، آثار قلمی و تألیفات خُرد و کلان بسیار از شیخ برجای مانده است. (2) متأسفانه از همان قدیم در ثبت و ضبط سیاهه ای از این آثار دقت کافی مبذول نشده است، و با توجه به آنکه شاید در هر مجموعه و سَفینه و جُنگ نشانی از أثری و مکتوبی هر چند کوتاه از شیخ بتوان یافت که ای بسا پیش از آن معروف أهل نظر نبوده باشد، کار إحصای آثار قلمی وی - خاصه با احتساب إجازات و یادداشتها و... - به هیچ روی آسان نیست.
پاره ای از آثار شیخ بهائی، حواشیِ او بر مُؤَلَّفات دیگران است که عمده ی آنها را باید فرآورده های جَنبی مُباحَثات و مُفاوَضات درسی او قلم داد. پاره ای نیز پاسخ به پرسشهائی است که جواب دادن بدانها، از او به عنوان عالمی بزرگ و بویژه شیخ الإسلام پایتخت صفویان، انتظار می رفته است.
شیخ بهائی بر آثار خود نیز شرح یا حاشیه می نوشته و بر بعض آثار خویش حاشیه ی مُفَصَّل تر از أصل نوشته است.
بر سر هم، شیخ را باید نویسنده ای پُرکار قلم داد و البته در کارهای قلمی خویش، کامگار.
برخی از آثار وی تا چند سده پس از او به عنوان درسنامه یا مأخذ و مرجع أصلی در دانشی که از آن گفتگو می کرده به کار رفته است.
شیخ در درازنای سَفَرها نیز نه تنها از درس و بحث و إفادات علمی، که از تألیف و تصنیف هم فارغ نبود، و نه فقط کشکول که در زمانی دراز در سفر و حَضَر تدوین گردیده، بلکه بعض آثار علمی محض وی هم ثمره ی سفرهای اوست.
نمونه را، تألیف کتاب کِرامَند الحدیقة الهلالیّه ی وی - به تصریح خود او (3) - در قزوین آغاز شده و در شهر مقدس کاظمَین به پایان رسیده است.
تألیفات او از دیدگاه أسلوب نگارش و تدوین، بدیع است. به تعبیر زنده یاد استاد محمدباقر ألفت اصفهانی (نجفی مسجد شاهی)، «همه ی کتابهایش مختصر و مفید، به اندازه ی کفایت، بدون اندک زیادتی در لَفظ یا قُصوری در معنی بوده، أغلب آنها شاهکار استادانه به حساب می روند.» (4)
ساخت و پرداخت شماری از آثار شیخ بهاءالدین چُنان است که به کار حفظ کردن و از بَر نمودن می آید؛ و این از آن روست که در میان پیشینیان عادت به حفظ برخی متون علمی و درسی کوچک و - حتی بزرگ! - وجود داشته است. عمده ترین سود این کار، آن بود که حافظ آن کتاب پیوسته أصول کلی و خطوط برجسته ی آن علم را در حافظه داشت، و همین امتیاز، سیطره ی علمی معتنابهی بدو می بخشید. (5) در سرگذشتنامه های عالمان پیشین گاه به بزرگانی برمی خوریم که کتابهای بسیار کلان مانند وسائل الشیعه ی شیخ حُرِّ عاملی و قانون ابن سینا و مثنوی یِ مولوی و قاموس فیروزآبادی را هم از بَر داشته اند!
... از موضوع سخن خود دور نیفتیم....
ذوق سَلیم و حُسنِ سلیقه ی شیخ در نگارش و تدوین، در مقبولیّت و رواج نوشته های او مَدخلیّتِ تام داشته، و البته «فیض آسمانی» در همه ی این أمور دخیل بوده است و سهم حُسنِ نیَّت و صفای طَویَّتِ مؤلف در تحصیل این فیض، نباید از یاد بروَد.
برخی از عالمان، أدب نگارش شیخ را که گفته اند عادت داشته است پیوسته نام خداوند را با تعظیم و ستایش، و نام پیامبر را با درود بر او و خاندان، و نام یاران پیامبر را با تَرضیه، و نام دانشوران را با ترحیم، بر قلم آوَرد، ستوده و آوازه ی بلندی را که روزی نگارشهای او گردیده است، به بَرَکَت آداب دانی ها دانسته اند. (6)
ما را در این مقام مجال بررسی یکایک مؤلَّفات و آثار شیخ بهاءالدین نیست، لیک نمونه وار به برخی از پهنه های قَلَمفَرسائی و نوشته های او نیم نگاهی می افکنیم؛ شاید که به حصول تصویر روشن تری از شخصیت علمی وی مدد رساند:
شیخ بهائی اگرچه - بظاهر - به تدوین هیچ تفسیر کاملی بر قرآن کریم توفیق نیافته باشد، از مفسران بزرگ شیعه، خاصه در روزگار خود، بشمار است.
تفسیری کبیر به نام العروة الوثقی در دست نگارش داشته که آنچه از آن به بیاض آمده تنها تفسیر سوره ی حمد و اندکی از آغاز سوره ی بقره است؛ چُنان که در (لم) در آغاز سوره ی بقره پایان می پذیرد.
تفسیری دیگر نیز به نام عین الحیوة دارد که مع الأسف آن هم به إتمام نرسیده. (7)
شیخ که مرد شیعی معتدلی بوده و به أقوال و آثار أهل تسنن نیز نظر داشته، هم بر کَشّافِ زَمخشَری حاشیه نوشته، و هم بر أنوار التَّنزیل بَیضاوی، که این حاشیه ی أخیرالذکر علی رغم ناتمام ماندنش از بهترین حواشی تفسیر بیضاوی شمرده شده است. (8)
محدث نامدار أخباری مَسلَک، شیخ حُرِّ عاملی - أعلی الله مَقامَه -، شیخ بهائی را «... در روزگار خود بی مانند در زمینه ی فقه و حدیث...» (9) خوانده است و آثار شیخ نیز بر این گواهی صحّه می نهد.
ریشه ی کوشائی شیخ بهائی را در این زمینه ها باید در اندیشه ها و گرایشها و کوششهای شهید ثانی - رضوان الله علیه - و اهتمامی که بدین شاخه ها داشت و پس از او به شیخ حُسین بن عبدالصّمد، پدر شیخ بهائی، انتقال یافت، بازجُست.
از گزارشها و إجازه نامه ها پیداست که بسیاری به قرائت کتابهای حدیثی بر شیخ بهائی پرداخته و نزد او به مقابله ی نسخ حدیثی و حل معضلات و روایت آنها اهتمام کرده اند. شیخ حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهائی، از مُجَدِّدان سنتِ قرائت کتب حدیثی در بِلاد عَجَم بوده است (10)؛ و شیخ با نَشاط و کوشائی راهِ پدر را پی گرفته بود.
شیخ بهائی از محدثان إمامی بسیار برجسته در سده ی یازدهم هجری به شمار می رود و طُرُق روائی مذکور در بسیاری از إجازه نامه های حدیثی سده های أخیر به او و از او به پدرش و شهید ثانی منتهی می گردد.
وی نه تنها با پیگیری أمر قرائت حدیثنامه ها راه پدر خود را در ترویج این فن شریف پی گرفت، با نگارش الوجیزة در دانش درایه، راهی را که پدرش با تألیف وصول الأخیار و پیش از وی استاد او شهید ثانی با تألیف البدایة و الرّعایة هموار ساخته بودند، إدامه داد.
شیخ در آثار دیگر خود بویژه در مشرق الشمسین نیز به مباحث دانش درایة الحدیث پرداخته است.
أربعین شیخ - و به عبارت دقیق تر: شرح الأربعین حدیثاً -، از نیکوترین مؤلفات او و یکی از بهترین و سودبخش ترین کتابهای شرح چهل حدیث است که در مذهب إمامیه تألیف گردیده، و از روزگار خود او بسیار مورد إقبال بوده و نزد پیشینیان تداول داشته است و هم امروز نیز شایستگی آن را دارد که در حوزه های علوم دینی بدَرْس خوانده شود. (11)
شیخ بهائی، تألیف شرحی بزرگ بر صحیفه ی سجادیه را در دست تألیف داشته است موسوم به حدائق الصالحین. یک حدیقه (/ فصل) از این کتاب که در شرح دعای هلال و موسوم به الحدیقة الهلالیّه است، خوشبختانه از همان روزگار شیخ متداوَل بوده، چُنانکه ملاصدرای شیرازی به سال 1005 ه. ق. - یعنی دو سال پس از تألیف الحدیقة الهلالیه - آن را استنساخ کرده بوده است و آن نسخه ی ملاصدرا به نظر مرحوم میرزا أبوالمعالی کلباسی (1247-1315 ه.ق.) رسیده. (12) در همین سالهای أخیر نیز این حدیقه از روی دستنوشت مبارک خود شیخ بهائی تصحیح و چاپ گردیده است.
آنچه محل گفتگو واقع شده بوده، آنست که آیا دیگر حدیقه ها (/ فصل ها) ی حدائق الصالحین را نیز شیخ تألیف کرده بوده است یا نه؟... برخِلاف رای بعض أفاضل متقدّمان، شواهدی در دست هست که نشان می دهد شیخ بعض دیگر حدیقه ها را نیز بر روی کاغذ آورده بوده است. (13) أما این که نسخه ی آن باقی کجاست و به روزگار ما رسیده است یا نه؟، خود پرسشی است به جای خویش پُرسیدنی.
کتاب شریف مِفتاح الفَلاح نیز از آثار ممتاز شیخ در علم نقل و از پُرتداول ترین عبادتنامه ها و نیایشنامه های شیعی است، و از حیث تاریخی از حلقه های درشت زنجیره ی فرخنده ای است که در دور دست آن، حلقه هائی چون مصباح المتهَجِّد شیخ طوسی و مؤلفات نیایشی - عِبادی سَیّد بن طاوس جای دارند و حلقه ی مشهور أخیر آن مَفاتیح الجنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی است.
آورده اند که «قاضی معزّالدّین محمد... اصفهانی، معاصر شیخ بهائی - ره -، شبی در خواب دید یکی از أئمه ی أنام علیهم السلام را که با وی فرمود: بنویس مِفتاح الفَلاح را و مداومت کُن به عمل کردن به آن. چون بیدار شد هرچه از علمای اصفهان اسم آن را پرسید، گفتند: چُنین کتاب را ندانیم. و شیخ بهائی در آن وقت به اردوی همایونی به بعض نواحی ایران سفر کرده بود و در همان سفر در بلده ی گنجه مِفتاح الفَلاح را تصنیف کرده بود و کسی بر آن مطّلع نبود. چون شیخ مراجعت کرد، قاضی عَلی الرسم از آن بزرگوار نیز تحقیق کرد. شیخ فرمود. بلی. من کتابی در دعا در این سفر تألیف کردم و اسمِ آن را مِفتاح الفَلاح گذاشته ام لکن به کسی نگفته ام و نسخه اش را هم به کسی نشان نداده ام که استنساخ کُند. شما از کجا این اسم را شنیده اید؟ قاضی خواب خود را نقل کرد. شیخ گریست. پس نسخه ی مفتاح الفلاح را به ایشان نشان داد که از روی آن استنساخ کند و او أول کسی است که استنساح آن نسخه ی شریفه کرده است.» (14)
مرحوم حاج شیخ عباس قمی پس از نقل ماجرای رؤیای قاضی معزالدین اصفهانی درباره ی مفتاح الفلاح، می نویسد:
«... این خواب از رؤیاهای صادقه است و دلالت دارد بر کثرت شرافت این کتاب شریف؛ و الحق قطع نظر از این رؤیای صادقه، کتاب مفتاح الفلاح، کتابی است بسیار شریف که شایسته است مؤمنین در عمل یوم و لیله (15) به آن رفتار کنند و آن را به جای کتاب یوم و لیله ی ثقه ی جلیل یونس بن عبدالرحمن گیرند. همانا شیخ مفید - رحمه الله - به سند صحیح از أبوهاشم - رضوان الله علیه - روایت کرده که: عرضه کردم بر إمام حسن عسکری علیه السلام کتاب یوم و لیله ی یونس را. فرمود: این کتاب تصنیف کیست؟ گفتم: تصنیف یونس مولی یقطین. فرمود: عطا فرماید حق تعالی او را به هر حرفی نوری در روز قیامت. و در روایت دیگر است که: از أول تا آخر آن را تصفح کرد. پس فرمود: این دین من و دین پدران من است.» (16)
نهضت تحقیق و تدوین و تألیف و ترویج حدیث که شیخ از عوامل مؤثر شکوفائی آن بود، پس از وی با کوشش گروهی از شاگردان او و طبقات سپسین فضلای إمامی إدامه یافت (17) و هر چند پس از مجلسی ثانی (علامه مولانا محمدباقر) و شیخ حر عاملی - رحمه الله علیهما - رو به خمود رفت، تا هم امروز فضلای شیعه بر سر آن خوان نشسته اند.
اگرچه در آن روزگار و در میان همعصران شیخ بهائی، محققان برجسته ای چون ملاعبدالله شوشتری و میرداماد و... - رضوان الله علیهم أجمعین -، حضور داشتند که هر یک در دانشهای نقلی ید طولی داشتند، پایگاه شیخ در این حوزه در مقایسه با جمیع آن بزرگان از جهاتی ممتاز است.
ملاصدرای شیرازی در أوائل شرح أصول کافی یِ خویش، شیخ بهاءالدین را مقدم بر میرداماد یاد کرده است و او را مستند دانش نقلی خود می خواند:
«حَدَّثَنی شَیخی و أُستادِی، وَ مَن عَلَیْه فی العُلومِ النَّقلِیَّهِ اسْتِنادِی، عَالمُ عَصْرِهِ و فَریدُ دَهْرِهِ، بَهاءُالحَقِّ و الدّینِ مُحَمَّد العَامِلیّ الحارِثیّ الهَمْدانیّ - نَوَّرَ اللهُ قَلْبَه بِالأنوارِ القُدسِیَّة-...» (18).
او البته استاد بسیار محبوبش میرداماد را پَسان تر با عباراتی محتشم تر ستوده و یاد کرده (19)، لیک از پردازش سخن، پیداست که در دانشهای نقلی، در دیده ی صدرا، یا در دیده ی أهل روزگار، شیخ بر میر مقدم بوده است.
با آنکه شیخ دلمشغولیهای بسیار داشته، و با آنکه در روزگاران أخیر أغلب پراکنده کاران در فقه و فتوا سرآمد نمی شوند، وی بی گفتگو از برجسته ترین مفتیان و فقه اندیشان شیعی روزگار خود محسوب گردیده، و گذشته از عهده داری نقش اجتماعی مهم «شیخ الإسلامی» - که مستلزم فقاهت (/فقه دانی و فقه رانی) بوده است -، آثار فقهی تأثیرگذاری، چه در فقه فتوائی و چه فقه استدلالی، پدید آورده است که اگرچه تألیف پاره ای از آنها ناتمام مانده، به دلیل غنای ماده و روش هیچگاه از گردونه ی اهتمام و اعتنای فاضلان فقه پژوه بیرون نیفتاده اند.
از آثار فقهی شیخ بهائی، اِثناعَشَریّاتِ خَمس است که شامل پنج رساله ی جداگانه ی فقهی است: یکی، در طهارت، دیگری، در نماز، سدیگر، در زکاة و خمس، چهارم، در روزه، و پنجم، در حج. شیخ هر یک از این رساله ها را در دوازده فصل سامان داده و از همین روی آنها را اِثناعَشَریّات خوانده است. بعض این پنج رساله بسیار مورد إقبال و عنایت همروزگاران و پسینیان شیخ واقع گردیده است و شرح و حاشیه ها بر آنها نوشته اند.
برخلاف اِثناعَشریات که بیشتر به کار فضلا و طالبان علم می آید، جامع عباسی یِ شیخ فقه نامه ای همگانی است که عوام نیز از آن بهره ی بسیار می توانند جست، و جسته اند.
شادروان استاد نفیسی درباره ی این فقه نامه ی فارسی - یعنی: جامع عباسی - می نویسد:
«این کتاب یکی از معروف ترین کتابهای فارسی درین فنّست و در هر زمانی عامه ی مردم ایران در أحکام دین شیعه همواره بدان رجوع کرده و می کنند و به اندازه ای چاپ شده که شمردن چاپهای مختلف آن دشوار است و در ایران معروف ترین تألیف بهائیست». (20)
گزارشی که ملک شاه حسین سیستانی، صاحب خیرالبیان، در همان زمان حیات شیخ از تألیف جامع عباسی به دست داده است (21)، نمودار أهمیتی است که این کتاب از همان پیش از إتمام، واجد آن بوده؛ و ای بسا بخشی از این أهمیت و جلب توجه، برخاسته از عنایتی بوده باشد که شخص شاه عباس به تألیف این أثر داشته است. (22)
احتمالاً هدف شاه عباس - که تا حدودِ زیادی نیز بدان دست یافته است - آن بوده که این کتاب، متنی پایه و هماهنگی آفرین در تمام مملکت ایران باشد و همه ی شیعیان ایران آن را مبنای واحد عمل قرار دهند. (23) از یاد نبریم که این کتاب به دستور شاه عباس به زبان گُرجی هم ترجمه شده است (24) و در آن زمان گُرجیان بسیار در قلمرو حکمرانی صفویان به سر می بردند.
البته شیخ بهائی پیش از إتمام جامع عباسی - و با نگارش پنج فصل نخست آن - در گذشت و إتمام آن به دستور شاه عباس بر دست شاگرد او، نظام الدین حسین ساوجی، - و البته با لِحاظ کردن طرح و منهج شیخ در تألیف کتاب - صورت گرفته است (25)؛ لیک بلندای نام شیخ و تعلق طرح أصلی به او، نام وی را بر سرتاسر این تألیف مُنیف سایه گستر ساخته.
خانم دکتر دلال عباس، جامع عباسی یِ شیخ بهائی را نخستین مصداق بارز آنچه امروزه در عُرف علمی با تعبیر «الفقهُ المُیَسَّر» از آن یاد می شود می شمرد. (26) تعبیر ایشان به سخن کسانی که جامع عباسی را «نخستین رساله ی عملیه [ی فارسی]» خوانده اند یا ادعا کرده اند که شیخ با این کتاب دانش فقه را از برج عاج آن فرود آورده در سطح عموم مردمان نهاد، نزدیک است (27)؛ و البته جمیع این تعابیر بجِد تسامح آلود اند، زیرا کتابهای فقهی همگانی و زودیاب، به فارسی و عربی، پیش از آن هم تألیف شده بود؛ هر چند امتیازات ویژه و روانی و آسان یابی خاص جامع عباسی را نیز مُنکر نمی توان شد.
دو کتاب مَشرِق الشَّمسَین و الحَبل المَتین شیخ - که تألیف هر دو ناتمام مانده است و با اینهمه همواره مورد توجه فقیهان بوده -، از آثار ارزنده ی فقه استدلالی إمامیه و تحقیق در آیات و أحادیث فقهی و ارزیابی أخبار و احتجاج بدانها در مقام استنباط، است.
در عصر شیخ نهضت أخباریگری اقتدار و توسعه می یافت. در چنین زمانه ای موضعگیریهای شیخ که مجتهد أصولی بود در پیشبرد تفکر أصولی حائز أهمیت بسیار بوده است و تألیف و ترویج زبدة الأصول در همین راستا صورت بسته.
زُبدة الأصول شیخ کتابی است کم حجم و مشتمل بر عمده ی قواعد أصول فقه. این کتاب تا زمانهای أخیر به عنوان درسنامه در حوزه های علمی نجف و قم و... مورد استفاده بوده است.
پاره ای از آثار شیخ، نه در قالب دانشهای رسمی و متداول دینی - چونان تفسیر و حدیث و فقه و أصول -، بلکه چونان نُمادی از جان بسیاردان و شخصیت ذوفنون و روح تازه جوی این عالم مُتَفَنِّن و ذوقمند، مجال طرح یافته اند. البته متذوق بودن شیخ در جای جای آثار علمی او خودنمائی می کند: به کار بردن قوالب منظوم برای تعلیم، استفاده از لَغزگوئی و معما پردازی در آثار علمی و آموزشی، و اهتمام به تناسبات لفظی و صناعات أدبی در کارهای علمی محض، نمودهای روح ذوق ورز این دانشمند بی بدیل اند؛ لیک آثار مستقلی نیز دارد که از بن در خدمت تَذَوُّق او بوده اند. بهترین نمونه ی این آثار، کشکول اوست.
کشکول را برخی «نامدارترین أثر» شیخ بهائی دانسته اند.
عَلَی الظاهر گردآوردن این کتاب را در مصر آغازیده و بخشهائی از کتاب او در همان سرزمین به نظر بعض فضلای آن دیار رسیده است؛ سپس تألیف کتاب را در سَفَر و حَضَر إدامه داده و از بعض تاریخ ها که در ضمن کتاب به ثبت رسانیده است پیداست کار نگارش و کاهش و فزایش آن بیش از شانزده سال إدامه داشته است. (28)
وجه تسمیه ی آن نیز به تنوع و گوناگونی فرائد و فوائد و مطالب مذکور در آن که بدون ترتیب و فصل بندی خاصی در پی هم آمده اند، باز می گردد.
متن موجود و مُتَداول کشکول اگرچه برحسب خواست و سلیقه ی ناشر در یک، دو، سه، و چهار جلد انتشار یافته، بنا بر بخشبَنْدی درونی آن پنج مُجَلَّد است. (29)
یکی از وجوه أهمیت کشکول شیخ، آنست که آینه ی معلومات و مشربِ او محسوب می گردد. ایستارهای إصلاحی و انتقادی و هشدارهای أخلاقی و اندرزی شیخ، از ارزنده ترین محتویات کشکول اویند. از منظر فوائد علمی، کشکول شیخ، مجموعه ی گرانسنگی از علوم و معارف مختلف است. مسائل تفسیری، مشکلات حدیثی، مباحث فقه و أصول و کلام و صرف و نحو و معانی و بیان و لغت و أمثال و تاریخ و تصوف و أخلاق و أشعار رنگارنگ و حکایات لَونالَون، گوشه گوشه ی این کتاب را پر کرده است. (30)
شیخ أحمد عامِلی، از أدیبان و دانشمندان سده ی یازدهم هجری که ساکن هندوستان بوده و نزد فرمانروایانی چون عبدالله قُطب شاه (فـ: 1083 ه.ق.) تقربی داشته است، کشکول شیخ بهائی را به فارسی ترجَمه کرده و در وصف کشکول گفته است:
مُجَلَّدیست مرتَب ز روی فضل و کمال ... که رشک صورت مانیّ و لعبت چین است
دقیقه های معانیش در لباس حروف ... چو در سیاهی شب خوشه های پروین است
ز پای تا سر آن یک به یک تأمل کن ... ببین چگونه همه نغز و خوب آیین است (31)
یک تَصَفُّح إجمالی کشکول شیخ کافی است تا این مدعا را به إثبات رسانَد و از فراخنای ظرف دانش و اندیشه ی مرد پرده برگیرد.
از همان روزگار شیخ، خاصّه برخی از شاگردان او، سبک کشکول را تقلید کردند، چُنان که أدهم خلخالی به پیروی از همین سبک - البته با تصرفاتی چند در روش - کدو مطبخِ قلندری را نگاشت و حاجی بابای قزوینی مَشکول را.
از این گذشته اندک اندک تحت تأثیر کشکولِ شیخ، این نوع أدبی «کشکول» نامیده شد و دیگران آثاری را که مُشتَمِل بر حکایات و نوادر و طَرائف و ظَرائف و فرائد و فوائد پراکنده و گوناگون بود «کشکول» گفتند و حتی شماری از نویسندگان آنها نام کشکول بر أثر خویش نهادند.
اکنون که سخن از کشکول شیخ اندکَک به درازا کشید، بیجا نیست بیفزائیم: کتابی به نام المِخلاة که تاکنون بارها در مصر و لبنان به چاپ رسیده و از شیخ بهائی دانسته شده است، از شیخ نیست. (32)
این کتاب اگرچه فی الجمله دارای سبکی کشکولی است، با کشکول شیخ تفاوتهای سبکی باریک دارد.
برخی المخلاة مطبوع را خلاصه تر و سست تر از کشکول شیخ دانسته اند و این داوری بیش و کم صواب می نماید.
مُسلّم است که شیخ را کتابی به نام المخلاة بوده است. گذشته از آن که سرگذشت نگاران، نام آن را در سیاهه ی مکتوبات وی آورده اند، خود او در مقدّمه ی کشکول به المِخلاة که در دوران جوانی تألیف کرده بوده است، إشارت می دارد؛ ولی پاره ای از آنچه در المخلاة أصلی شیخ بوده و به گزارش خود او و دیگران از آنها باخبریم، در این المخلاة مطبوع نیست، و پاره ای از آنچه در این المخلاة مطبوع هست، پذیرفتنی نیست که از قلم شیخ تراویده باشد. (33)
کتابِ أسرار البَلاغَه نیز که نخستین بار به همراه المخلاة کذائی مَنحول چاپ شد، بنادُرُست به شیخ نسبت داده شده و البته از او نیست. (34)
... بگذریم....
ریاضی و سپس معماری و مهندسی را، پس از علوم و معارف إسلامی، مهمترین عرصه ی فعالیت علمی شیخ بهاءالدین محمد گفته اند. (35)
وی از چهره های برجسته و نوآور تاریخ ریاضیات مسلمانان در سده های أخیر قلمداد گردیده است و درباره ی إبداعهای اندیشگی و تقریری وی در این زمینه تفاصیلی هست (36) که در این مقال نمی گنجد.
شیخ در کشکول خود که مُشتَمِل بر منتخبات مطالعات و ملاحظات و تأمّلات و تدبّراتِ اوست، بیش از پنجاه مسأله ی ریاضی و هندسی و فیزیکی آورده (37) که این خود نمودار درگیری جدی ذهن و قلم وی با این ساحتهای دانش بشری است.
خلاصة الحِساب او که یک دوره ی ریاضیّات مقدّماتی و مُتوَسط است، از متداول ترین کتابهای آموزش ریاضیات در شرق إسلامی و تا همین قرن أخیر به عنوان درسنامه دَستگَردِ طالبان علوم بوده است. اگر کسی درصدد إحصای شُروح و ترجمه ها و حواشی آن برآید، کتابشناسی مبسوطی تنها بر محور همین خلاصة الحساب فراهم خواهد آمد؛ و البته جای تدقیق بیشتر درباره ی این کتاب - که به بعضی از زبانهای اروپائی هم ترجمه شده است - هست. (38)
در میان آثار اخترشناختی شیخ کتاب تشریح الأفلاک أهمّیّت فراوان دارد. تشریح الأفلاک در شاخه ی مکتوبات طبیعی و ریاضی وی، پس از خلاصة الحساب، بیش از هر أثر دیگری مورد توجه دانشمندان بوده است؛ زمانی دراز درسنامه بوده و شرح و حاشیه و ترجَمه فراوان دارد. (39)
یکی از مهمترین وجوه رونق تدریس خلاصة الحساب و تشریح الأفلاک در حوزه های علوم إسلامی، نیازی است که در آموزش فقه و کاربَری آن به آگاهیهای ریاضی و اخترشناختی وجود دارد. (40)
خودِ شیخ آگاهیهای ریاضی اش را آشکارا در تألیفات فقهی خویش به کار گرفته و در شرح أحادیث و مباحث مواریث و... در میان آورده است.
او پای ذهن ریاضی و استدلال ریاضیدانانه را به علوم مختلف - از جمله فلسفه و فقه - کشانده و در آثار گوناگونش از ریاضیات و مسائل ریاضی سخن گفته است.
انضباط حاکم بر بیشترینه ی مؤلفات شیخ بهائی، خود قوّتِ ذهن ریاضی مَرد را به نُمود می آورد.
زُبدة الأصول را از مصادیق بارز تأثیر ذهن ریاضی شیخ بر أسلوب بحث و تألیف او دانسته اند. (41)
در اینجا سخن ما درباره ی مواریث مکتوب شیخ بهائی بود ولی این هم گفتنی است که در برخی از منابع، ابتکارها و اختراعها و آثاری در زمینه ی معماری و مهندسی به شیخ نسبت داده شده است، مانند تقسیم آب زاینده روز و نیریز و...، طراحی کاریز نجف آباد اصفهان معروف به قنات زرین کمر، تعیین دقیق قبله ی مسجد شاه اصفهان، طراحی نقشه ی حصار نجف أشرف، طراحی و ساخت شاخص ظهر شرعی در مغرب مسجد شاه اصفهان و نیز در صحن حرم مطهر حضرت إمام رضا علیه السلام در مشهد مقدس، طرح دیواری در صحن حرم مطهر أمیرالمؤمنین علی علیه السلام در نجف أشرف به گونه ای که زوال خورشید را در تمام روزهای سال مشخص کند، طراحی صحن و سرای مشهد مقدس به صورت یک شش ضعلی، اختراع سفیدآب که در اصفهان به «سفیدآب شیخ» معروف بوده است (و سازندگانش در أدوار أخیر خاندانی بوده اند که خود را از نسل شیخ می دانسته اند)، معماری منارجنبان، طراحی گنبد مسجد شاه اصفهان به نحوی که صدا را هفت بار منعکس می کند، و ساختن ساعتی که به کوک کردن نیاز نداشت، و... بیشک انتساب پاره ای از آنچه در کارنامه ی مهندسی و معماری و اختراع شیخ ثبت کرده اند، به وی، مشکوک و در مواردی به یَقین مردود است. یکی از موارد مردود همان حمام معروف شیخ بهائی است که داستانش هنوز هم بر سر زبانهاست و گویند تا سالهای سال آب این حمام تنها با شعله ی یک شمع گرم می شده است؛ سخنی که به کلی بی پایه و تنها ناشی از ذهنهای قصه پرداز عوام است. حتی تقسیم نامه آب زاینده رود که به نام «طومار شیخ بهائی» زبانزد است، انتساب أساس آن به شیخ بهائی جای تردید است و گویا سَندی جز شهرت بی پایه ای که عوام باعث آن بوده اند ندارد؛ هر چند می توان پذیرفت که شیخ چون ریاضیدان و فقیه مبسوط الید عصر صفوی بوده است، به اقتضای وقت در آن تصرفاتی کره باشد. (42)
در این زمینه جای بررسی و سخن فراخ است ولی تطویل بیش از این در چنین رساله ای که خوانندگان محترم ما به دست دارند، شایسته نیست.
چون از میراث مکتوب شیخ بهائی سخن می رفت، این را هم بیفزائیم که از شیخ، افزون بر آثار تصنیفی و تألیفی خودش، آثار دیگری بازمانده که از نوشته های دیگران است و روزگاری در کتابخانه ی معتبر او جای داشته. بی گمان شیخ بهائی کتابخانه ی بسیار نفیس و ارزنده ای در اختیار داشته و در تَکَوُّن این کتابخانه دست کم این چند عامل مؤثر بوده است:
1- مواریث مکتوب خانوادگی او.
2- کتابخانه ی نفیس شیخ علی مِنشار که در اختیار شیخ بهائی قرار گرفت.
3- نفائسی که در سیاحتها به دست او افتاده بود.
4- کتابها و مکتوباتی که در تختگاه پر شور و فرهنگ پرور صفویان در اختیار او قرار می گرفت.
وصف کتابخانه ی نفیس چهار هزار جلدیی که شیخ علی مِنشار از هند آورده بود و به دختر دانشورش - یعنی: همسر شیخ بهائی - رسید (43)، از همان روزگاران بر سر زبانها بوده است.
شیخ بهائی به سال 1030 ه.ق.؛ لَختی پیش از وفاتش، کتابخانه ی بزرگ خویش را وقف کرد. مُهر بزرگی از برای وقف کتب ساخته بود که از این قرار خوانده می شود: «هذا مِمّا وَقَفَهُ العَبدُ، بَهاءُالدّین مُحَمَّد، عَلَی الطَّلَبَةِ الإمامیَّةِ، بِتَولیةِ ابْنِ أخِیه و سَمِیِّ أبِیه، حُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَد، ثُمَّ الأتْقَی مِن بَنیه وَ بَنِیهِمْ، وَلَو کانَ أبْعَد 1030» (44).
در پاسداشت و نگاهداری کتابخانه ی شیخ بهائی - مانند کثیری از دیگر گنجینه های فرهنگی ما - إهمال رفته است (45) و امروز هر بهره ی آن مجموعِ نفیس به زاویه ای درافتاده و ای بسا که در کُنجی مُختَفی است. (46)
پینوشتها:
1. دانشنامه ی جهان إسلام، 667/4.
2. از برای اطلاعی إجمالی از این آثار و شُروح و حواشی و ترجمه هائی که دیگران بر محور این آثار رقم زده اند، نگر:
أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، صص 92-111 و 158-171؛ و: الغدیر، 260/11-280؛ و: مقدمات کتب تُراثیّه، 371/2-386.
3. نگر: الحدیقة الهلالیّة، ص 156؛ و: الرسائل الرجالیه ی کلباسی، 497/2.
4. أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 119.
5. مثلاً کسانی که إلفیه ی ابن مالک را - که منظومه ای است مشتمل بر قواعد دستور زبان عربی (عمدتاً: نحو) - از بَر می کرده اند (هنوز هم شماری اندک از طالبان علوم دینی چَنین می کنند)، می توانستند در برخوردی به هر مشکل دستوری، بخش مربوط به همین موضوع را در ذهن خود إحضار کنند و قاعده ی دستوری متناسب با موضوع را به کار بَرَند.
در آموزش و پرورش کنونی ما برخی از آن حفظ کردن های سودمند که در آینده به کار دانش آموز می آمد، جای خود را به حفظیاتی داده است که أغلب پس از جلسه ی امتحان از یاد می روند و به یاد ماندنشان نیز چندان فائده ای دربرندارد!
6. نگر: الرسائل الرّجالیّه ی کلباسی، 529/2 (نقل قول از محدث جزائری).
7. از برای تفسیریات شیخ بهائی - أعم از مُسَلَّم الانتساب و منسوب -، نگر: العُروة الوثقی یِ شیخ، ط. دفتر تبلیغات، پیشگفتار پژوهنده.
8. سنج: روضات الجنّات، 59/7؛ و: دانشنامه ی جهان إسلام، 665/4.
9. أَمَل الامل، ط. اِشکَوَری، 155/1.
10. نگر: ریاض العلماء، ط. اِشکَوَری، 118/2؛ و: تکملة أَمَل الامِل، ط. حسین علی محفوظ و...، 142/1.
11. این کتاب هم ترجمه ی قدیم به فارسی دارد و هم ترجمه ی جدید؛ و خوشبختانه هر دو ترجمه چاپ نیز شده است.
12. سنج: الرسائل الرجالیه، 495/2 و 497.
13. سنج: همان، 496/2 و 497.
14. فواید رضویّه، ص 644.
15. یعنی: در عبادات شبانه روزی.
16. فواید رضویّه، ص 644.
خوشبختانه مِفتاح الفلاح ترجمه های فارسی متعدّد دارد که بعضی از آنها به چاپ هم رسیده است.
17. مجلسی أول (آخوند ملامحمدتقی) که از فعالان عرصه ی مطالعاتِ حدیثی در نسل شاگردان شیخ است، و فرزند برومندش، مولانا محمدباقر (مجلسی ثانی، صاحب بحارالأنوار) در واقع شاگرد خاص و دست پرورده ی این پدر دانشمند است، از دو استادِ خود در دانش حدیث بسیار مستفیض شده بوده است: یکی، شیخ بهائی، و دیگری، ملاعبدالله شوشتری - رحمةُ الله علیهم أجمعین.
از همین یک طریق می توان دانست که شیخ چه سهم بزرگی در پرورش دو شخصیت بزرگ آن نهضت علمی داشته است.
18. شرح أصول الکافی، چ خواجوی، 213/1.
19. همان، همان ج، ص 214.
20. أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 95 و 96.
21. نگر: مقالات عارف، 144/2.
22. سنج: جامع عباسی، ط. شیخ علی محلاتی، ص 137.
23. سنج: عالَم آرای عباسی، 156/1.
24. نگر: مقالات سعید نفیسی، به کوشش دریاگشت، ص 189.
25. نگر: جامع عباسی، ط. شیخ علی محلاتی، ص 137 و 138؛ و: بهاءالدین العاملی أدیباً و فقیهاً و عالماً، ص 560 و 563 و 564؛ و: خلد برین، ص 436 و 437.
(نام مُتَمّم در جامع عباسی یِ مطبوع، «نظام بن حسین ساوجی» آمده است).
26. نگر: بهاء الدین العاملیّ أدیباً و فقیهاً و عالماً، ص 559 و 560.
27. نگر: همان، ص 560.
28. نگر: همان، صص 312-314.
کلمه ی «کشکول» به گفته ی بعض واژه شناسان در أصل از زبان آرامی است و به معنای ظرف نگهداری چیزی به کار می رفته و از زبان آرامی وارد دیگر زبانهای شرقی شده است و عمدتاً به معنای کاسه ی گدائی و کاسه ای که صوفیان به دوش یا مچ دست می آویخته و چیزهای مختلف در آن می ریخته اند به کار می رود. غالباً کشکول از پوست نارگیل دریائی که در جزائر نزدیک خط اِستوا می روید فراهم می شده و بندرت از چوبهای سخت و مخصوص جنگلی هم کشکول می ساخته اند. گفته اند که بودا کشکول مخصوصی داشته و به عنوان ظرفی ساده از آن استفاده می کرده است. شاید استفاده از کشکول در میان درویشان متصوف نیز از رهگذر ارتباط با درویشان شبه قاره ی هند رواج یافته باشد. بسیاری از درویشان در کشکول خود چیزهائی داشتند و مردمانی هم که قصد إعانت به ایشان می کردند پول یا چیز دیگر در کشکول درویش می انداختند.
تفصیل را، نگر: أوراق پراکنده، 320/1-323.
29. برخی از پیشینیان کشکول شیخ را در هفت مُجَلَّد دانسته اند.
سنج: تاریخ عالَم آرای عباسی، 157/1؛ و: خُلد برین، ص 437.
30. نگر: دانشنامه ی جهان إسلام، 670/4؛ و: بهاء الدین العامِلی أدیباً و فقیهاً و عالماً، صص 315-350؛ و: مقدمات کتب تُراثیّة، 388/2-420.
31. نگر: تَراجم الرّجال اِشکَوَری، چ چهار جلدی، 96/1؛ با تصرف جزئی.
32. «مِخلاة» یعنی: توبره؛ و کتاب یاد شده، به همین نام - یعنی: توبره - به فارسی ترجمه و چاپ شده است.
33. از برای تفصیل مطلب، نگر: بهاءالدین العاملی أدیباً و فقیهاً و عالماً، صص 270-278؛ و: دانشنامه ی جهان إسلام، 670/4.
34. نگر: بهاءالدین العاملی أدیباً و فقیهاً و عالماً، صص 279-484.
35. نگر: دانشنامه ی جهان إسلام، 667/4.
36. نگر: درآمدی بر تاریخ ریاضیات مسلمانان، صص 270-288؛ و: بهاءالدین العامِلیّ أدیباً و فقیهاً و عالماً، صص 654-666.
37. نگر: بهاءالدین العاملیّ أدیباً و فقیهاً و عالماً، ص 639 و 640.
38. نگر: أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 100؛ و: بهاء الدین العاملیّ أدیباً و فقیهاً و عالماً، ص 645؛ و: دانشنامه ی جهان إسلام، 668/4.
39. نگر: أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 100 و: بهاءالدین العاملی أدیباً و فقیهاً و عالماً، ص 645؛ و: دانشنامه ی جهان إسلام، 668/4.
40. در مسائلی چون دانستن أوقات نماز و جهت قبله.
41. سنج: بهاءالدین العاملی أدیباً و فقیهاً و عالماً، ص 565.
42. نگر: دانشنامه ی جهان إسلام، 668/4؛ و: تاریخ اصفهان جابری، ص 126 و 471 و 472؛ و: أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 82.
43. نگر: الرّوضة النَّضرة، ص 87.
44. همان، همان ص.
حاصل معنا: «این از موقوفات بنده ی خدا، بهاءالدین محمد، بر دانش پژوهان إمامی مذهب است که تولیت آن برعهده ی برادرزاده ی او و همنام پدرش، حُسَین بن عبدالصمد، قرار دارد، و پس از وی نیز برعهده ی پرهیزگارترین فرزندان او و فرزندان فرزندان او، وگر چند که دورتر باشد. 1030 [ه.ق.]».
45. نگر: همان، همان ص.
46. ناگفته نماند که برخی کتابها را خود شیخ بهاءالدین پیش از آن به بعض کتابخانه ها سپارده یا وقف کرده است.
/م