1. غیبت صغرا
با شهادت امام عسکری علیه السّلام و آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سال 260 دوره رمزآلود و تربیتی غیبت آغاز می شود. حدود هفتاد سال آغازین این دوره، غیبت صغرا نام گرفته که در آن سازمان وکالت در غیبت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف به انجام وظایف خویش ادامه می دهد. این وظایف در آن دوره عبارت بود از(1):1. زدودن شک و حیرت مردم درباره وجود امام هادی ارواحنا فداه.
2. حفظ امام از راه پنهان داشتن نام و مکان ایشان.
3. سازماندهی و سرپرستی سازمان وکالت.
4. پاسخگویی به پرسش های فقهی و شبهات عقیدتی.
5. گرفتن و توزیع اموال متعلق به امام.
6. مبارزه با غلات و مدعیان دروغین بابیت و وکالت.
7. مبارزه با وکلای خائن.
8. آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت کبرا.
از لحاظ سیاسی، این دوره معاصر خلافت شش خلیفه عباسی به نامه های معتمد، معتضد، مکتفی، مقتدر، قاهر و راضی است. در این مقطع مرکز حکومت عباسی، پس از آشکارشدن مشکلات سامراء، دوباره به بغداد منتقل شد و تا پایان عمر خلافت عباسی در این شهر باقی ماند. از نکات مهم این دوره قدرت گرفتن ترکان در دربار عباسی و رو به ضعف نهادن قدرت خلافت مرکزی است که از چندی پیش آغاز شده بود. این موضوع را در تحلیل های بعدی پی خواهیم گرفت.
در بعد اجتماعی، این دوره را بایستی دوران اختلافات فرقه ای و مذهبی، و شکاف طبقاتی به دنبال فساد دستگاه حاکمه دانست، که روز به روز خلافت عباسی را به سراشیبی سقوط نزدیک تر می کند. از آن جا که ولایتی میان اهل باطل نیست، شیطان برای سقوط و فساد همواره از نزدیکان خود آغاز می کند.
از لحاظ فکری و علمی نیز دو اتفاق مهم دوره غیبت صغرا را متمایز می کند. واقعه نخست پیدایش مکتب اشعری است که بر شالوده های مکتب اهل حدیث از سوی ابوالحسن اشعری و در مقابل مکتب عقلی اعتزال بنا شد. این مقابله- که امروزه نیز همچنان به عنوان میراث تاریخی شیطان شاهد استمرار آن هستیم- از نیمه نخست قرن دوم آغاز شد و در هر دوره با حمایت خلفا از یکی، دیگری تضعیف شد تا سرانجام با حمایت مقتدر، خلیفه عباسی، از اشاعره، مکتب عقل و اعتزال برای مدت های مدید در تاریخ جهان اسلام به اعتزال نشست.
دانشمندان و تاریخ نگاران، کنار گذاشتن عقل و رواج اشعری گری را عامل مهمی در سقوط تمدن اسلامی می دانند، اما در نگاهی دقیق تر می توان گفت اگر ماجرا در جهت عکس این واقعه نیز پیش رفته و معتزله، اشاعره را کنار زده بودند، باز باید شاهد چنین نتیجه ای می بودیم، البته شاید با ظاهری متفاوت و احتمالاً شبیه تر به آن چه امروزه برای تمدن غرب پیش آمد. اشکال در اصل اختلاف و تنگ کردن عرصه از سوی یکی بر دیگری است. عقل و نقل دو بالی هستند که در پرواز علمی، هر یک جایگاه خاص خود را دارد و بی شک حضور معصوم و ولی خدا نقش بسزایی در تنظیم روابط میان این دو دارد، همان ثقل و رکنی که در کنار کتاب، باید میراث گرانقدر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای ما به شمار می رفت. این آخرین درگیری مشرب های علمی در تاریخ نبود.
دومین اتفاق مهم فکری و علمی دوران غیبت صغرا، آغاز نهضت تدوین کتب روایی در میان اهل سنت و شیعیان است که از زمان عمر بن عبدالعزیز-خلیفه متفاوت اموی (2) با مرگی مشکوک (3)-افتان و خیزان آغاز شده بود. این جریان می تواند یکی از نتایج مثبت غلبه اهل حدیث و اشاعره بر معتزله تلقی شود. منع نقل و کتابت حدیث (4) سیاستی بود که از زمان خلیفه دوم اجرا شده بود و سستی قابل تأملی را در این امر ایجاد نموده بود. آنچنان که پیشتر بیان شد، این نهضت در هدایت مؤمنان در عصر غیبت و امیدوار نمودن آنان بسیار کارساز بود. نخستین مجموعه حدیثی مهم شیعه را در این دوره، شیخ کلینی رحمه الله در کتاب شریف "کافی" جمع آوری نمود.
سرانجام شش روز پیش از نیمه شعبان 329 هجری، سالروز ولادت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف و وفات آخرین نایب خاص، آخرین توقیع (5) از ناحیه مقدسه خطاب به علی بن محمد سمری صادر شد.(6) در این توقیع امام عجل الله تعالی فرجه الشریف خبر فوت وی را در ظرف شش روز آینده به وی داده و از او می خواهند تا پس از خود به کس دیگری وصیت نکند. با این توقیع و وفات، دوران سرد و تاریک، و در عین حال سازنده ی غیبت کبرا آغاز شد.
2. سیر تاریخی علم و فقه در غیبت کبرا
غیبت کبرا، شیعیان و مؤمنان و به دنبال آنها بشریت را وارد دوره ی کاملاً متفاوت و جدیدی کرد. در این دوره ایشان باید بیاموزند که جگونه بدون حضور ظاهری امام معصوم و بدون برخورداری از ارتباط رسمی با وکلای ایشان، به رتق و فتق امور خویش پرداخته و در عین حال زمینه سازی ظهور حضرتش را بنمایند. به دستور مبارک امام عجل الله تعالی فرجه الشریف مدیریت این جریان بر عهده علمای اسلام گذاشته و البته این تضمین نیز برای ایشان در نظر گرفته می شود که همواره از سوی آن بزرگوار در این راه مؤید خواهند بود:فامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوالم ان یقلدوه (7)
پس هر کدام از فقیهان که نگهدارنده نفس، نگهبان دین، مخالفت کننده با هوی و مطیع امر مولایش باشد، بر مردم است که از او تقلید کنند.
در این دوره ی سرد و تاریک غیبت کبرا است که دانشمندان بزرگ اسلام به طرزی معجزه آسا و بی شک با عنایت الهی موفق می شوند دین و مذهبی را که در زمان امام عسکری علیه السّلام و آغاز دوره غیبت به هیچ وجه در شرایطی نبود که بتوان به ادامه حیات آن در میان فشارهای حکومتی از یک سو و فرقه سازی متعدد و ویرانگر از سوی دیگر امیدوار بود، به مرحله ای از رشد و شکوفایی برسانند که امروز شاهد آن هستیم.
این گروه که ابتدا "محدّت" خوانده می شدند، با استفاده از روایات بر جای مانده از معصومین، به پاسخ مسائل و مشکلات شیعیان اقدام می نمودند. در دوره غیبت صغرا، در این هنگامه دو مکتب عمده شکل گرفته بود: مکتب "راویان حدیث" با مرکزیت قم و میان داری شخصیت های بزرگی چون ابن بابویه و محمد بن قولویه، و مکتب "متکلمان" یا عقل گرایان با مرکزیت بغداد. با ورود به دوره غیبت کبرا، شیخ مفید در بغداد مکتبی را ایجاد نمود که جامعه هر دو مکتب یاد شده به شمار می رفت، پس از شیخ مفید، شاگردان ایشان سید مرتضی و شیخ طوسی راه وی را ادامه داده و "مکتب فقهای اصولی" را بنیان نهادند. از آنجا که اهل سنت نیز در بغداد-برخلاف قم-فعالیت علمی و حوزه درس داشتند، این مکتب با در نظر گرفتن شیوه های استنباطی آنان رشد نمود، تا جایی که این دو بزرگوار توانستند کرسی استادی کلام و فقه را در بغداد به انحصار خود درآورند.
با مهاجرت شیخ طوسی به نجف اشرف در سال 448، مرکزیت فقه شیعه نیز به این شهر منتقل شد. در این دوره بود که نظام مرجعیت دینی شکل گرفت و در طول تاریخ توانست با استفاده از جایگاه بلند خویش، رهبری جامعه اسلامی را در طوفان های سرنوشت ساز در دست گیرد. این شهر توانست حدود یک قرن مرکز اصلی فقاهت شیعه باشد. البته در این دوره و در کنار حوزه نجف، حوزه حلب نیز با همین مبنا شکل گرفت و تا نیمه قرن هشتم به حیات خود ادامه داد.
هیمنه شیخ طوسی و شهرت علمی وی در ادامه ی راه می رفت که به عنوان یک مانع بر سر راه تحول در فقه عمل کند، که با ظهور ابن ادریس حلی در حله، مرکزیت فقاهت به این شهر منتقل شد. فقهای بزرگی چون محقق حلی، علامه حلی و فرزندش فخر المحققین در این حوزه، فقه شیعه را از رکود خارج ساخته و تداوم مکتب شیخ مفید را تضمین نمودند.
شهید اول که شاگرد فخر المحققین بود، با انتقال مرکزیت به جبل عامل، از فقه شیعه تبیینی سیاسی ارائه داد و شهید ثانی با نثار خون خود در این راه، حرکت توفنده ای را در تاریخ فقاهت شیعه ایجاد نمود. با حاکمیت صفویه در ایران و قدرت گرفتن دولتی شیعی در این منطقه، علمای جبل عامل به کمک این حکومت آمدند و در مشرب درویشی حاکمان صفوی را با فقاهت شیعی تعدیل نمودند. نتیجه ی این اقدام بزرگ، تأسیس حوزه فقهی اصفهان و انتقال مرکزیت از جبل عامل به این شهر بود.
در همین دوره و در همین شهر بود که ملاصدرای شیرازی با بهره گیری از عرفان، اشراق، فلسفه و حکمت، و قرآن و حدیت مکتب جاودانه ی "حکمت متعالیه" را بنیان نهاد. اقدام وحدت بخش او در دوره ی جدایی ها، حکایت از خلوص و تیزبینی این شخصیت بزرگ تاریخ بشر دارد. این حرکت یک بار دیگر در زمانه ما و به دست پر برکت بزرگانی چون امام خمینی و علامه طباطبایی رحمه الله احیا و منشأ تحولات علمی و سیاسی قابل توجهی شد.
همزمان با حوزه اصفهان، حوزه نجف نیز به وسیله مقدس اردبیلی و بزرگانی دیگر احیاء شد که ادامه دهنده خط فقهی شیخ مفید به شمار می رفتند. در این زمان ظهور شخصیتی به نام میرزا محمد امین استرآبادی جریان آرام و یک سویه فقاهت اصولی را بر هم ریخت و آن را تا مدت ها با مرکزیت کربلا دچار نقدی جدی نمود. وی که از مجتهدان برجسته و از شاگردان فاضل و صاحب مدارک و شهید ثانی بود، مکتبی را که در مقابل دیدگاه های اصولی-که آن را نتیجه ی نزدیکی فقهای بغداد به اهل سنت می دانست-بر اساس توجه و بازگشت به اخبار اهل بیت علیهم السّلام تأسیس نمود که به اخباریه(8)یا اخبارگری در تاریخ مشهور شد.
در این مکتب نیز همانند بسیاری جریان های علمی دیگر، دانشمندان تندرو و متعصب در کنار دیگر شخصیت های متعادل تر به چشم می خورند. از بزرگان این مکتب در کنار ملا امین آسترآبادی، می توان از شخصیت هایی چون شیخ حرّ عاملی، فیض کاشانی، علامه مجلسی و پدر بزرگوارش مجلسی اول، سید نعمت الله جزایری و شیخ یوسف بحرانی بود. حضور این شخصیت های بزرگ کافی است تا در تخطئه کامل این جریان در تاریخ تأمل نموده و موضوع قدیمی و شیطانی اختلاف را در این برهه نیز در تحلیل وارد نماییم.
این مکتب پس از دو قرن حاکمیت با ظهور "استاد الکل فی الکل"، وحید بهبهانی- که به سبب مبارزه ی شدید با اخباریان به "مروّج یا "مروّج رأس مأه" نیز مشهور است-تقریباً به طور کامل از بین رفت و شاگردان وی با انتقال به نجف، دوباره مرکزیت را به این شهر بازگرداندند. وحید بهبهانی چنان کارزاری را علیه این قوم ساماندهی نمود که نظیر آن علیه هیچ قوم و طایفه ای در تاریخ فقاهت دیده نمی شود. میرزا محمد اخباری معروف به خاتم فقهای اخباریه-که با فشار اصولیون از نجف و سپس ایران اخراج و سرانجام در کاظمین کشته شد-درباره ی وی می گوید:
"با اهل حدیث شدیداً مخالف بود و علمای اخبار ائمه علیهم السّلام در عهد او مدروس و کهنه گردید. زبان دشمنان بر محدثین دراز گشت و تا جایی که اخباریان و اهل حدیث را در زمره اهل بدعت شمرد و فتوی به اخراج ایشان صادر کرد و اگر می توانست همه را می کشت. در نتیجه محدث ماهری که عمر خود را در قال الله و قال رسول گذرانده بود، از یهود و مجوس و اصحاب حلول ذلیل تر شد".(9)
وحید بهبهانی در کربلا شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق را علناً به جدّ تخطئه نمود و خواندن نماز را پشت سر وی جایز ندانست. این در حالی بود که شیخ نسبت به ایشان چنین موضعی نداشت. وی نه تنها نماز را پشت سر مرحوم وحید جایز می دانست، که به هنگام وفات وصیت کرد نماز میت او را ایشان بخوانند.(10) سرانجام حوزه ی اخباریون تعطیل شد و کار بدانجا کشید که سیدعلی صاحب ریاض، خواهرزاده مرحوم وحید، ناچار بود و دور از چشم دایی خود به درس شیخ یوسف برود. کربلا و کاظمین به دست فقهای اصولی افتاد و کرمان نیز که از مراکز اخباریه بود تحت سلطه ی شیخیه، پیروان شیخ احمد احسایی قرار گرفت. این جریان در ادامه منجر به شکل گیری بابیگری و بهایی گری در ایران شد.
در تحلیل این واقعه و اختلاف خانمان سوز، دو عامل زمان و مکان را می توان وارد نمود. از لحاظ مکانی و جغرافیایی، همان گونه که مرحوم استرآبادی گفته است، شکل گیری مکتب اصولی تا حد زیادی نتیجه ی تولد این مکتب در بغداد و نزدیکی آن به اهل سنت و لزوم تعامل با آنان است. از این رو است که در ادامه و با حرکت این مکتب به سمت غرب و مرکز عقل گرایی، این جریان در جبل عامل پی گیری و تشدید می شود. از سویی دیگر با حرکت به سمت شرق و ایران شاهد تفوق اخباریه هستیم. شرق، از لحاظ فرهنگی، مرکز اشراق و توجه به اسوه ها و ولایت مداری است. حضور علمای بزرگ شرق، به ویژه هند را در این جریان بر این اساس می توان توجیه نمود. آخرین کوشش برای حفظ موقعیت اخباریه و اعاده شوکت ایشان از سوی میرزا محمد بن عبدالنبی نیشابوری(1233-1178ق) معروف به اخباری صورت گرفت که متولد اکبرآباد هند بود.
از لحاظ شرایط زمانی نیز، اخباریه در زمانی شکل گرفت و توسعه یافت که حکومت صفوی قصد ایجاد تمایز میان خود و اهل سنت مستقر در امپراتوری عثمانی را داشت، اختلافی دیگر در عرصه ی مذهب که نهایتاً منجر به محو هر دو امپراتوری از صفحه روزگار شد. مشرب اخباریه با توجه به دوری گزیدن از روش های استنباطی اهل سنت و ترویج ولایت مداری اهل بیت علیهم السّلام مناسبت ترین گزینه برای پیشبرد این سیاست بود. در همین ایام بود که اشاعرة بر حجاز و حرمین مسلط شدند و ادامه سلطه علمی آنان منجر به شکل گیری مکتب وهابیت در آن سرزمین شد. در مقابل، با روی کارآمدن قاجاریه و ورود جهان به عصر عقلانیت و پیشرفت های ظاهری علمی، حفظ جامعه ایجاب می کرد که در مباحث فقهی، دلایل عقلی و علمی بر احادیث حاکمیت داشته باشد.
در پایان آنچه از جریان تلخ درگیری اصولیون و اخباریون قابل عبرت گیری است این واقعیت در تاریخ تحول علم در اسلام است که در غیاب دیدگاه های وحدت گرا، هرگاه زمانه، یکی از مشرب های فکری را بر دیگری مسلط نموده است، آن دیگری برای حفظ هویت و موجودیت خود راه افراط را در پیش گرفته و عرصه را برای بی نقد ماندن مکتب حاکم نیز خالی گذاشته است. داستان تلخ غوغای اصولیون و اخباریون از مصادیق بارز این ادعا است.
به هر حال و در ادامه ی تغییر مرکزیت های فقهی، در دوره قاجار و به وسیله میرزا ابوالقاسم قمی صاحب قوانین، حوزه علمیه قم دوباره احیاء شد، تا پس از فراز و نشیبی، در سال 1340 قمری و به دست مرجع بزرگ، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در کنار حوزه نجف به عنوان یکی از دو حوزه بزرگ علمی جهان تشیع قرار گیرد. امروزه به نظر می رسد در پی درگذشت مرحوم آیت الله خویی به عنوان مرجع بزرگ حوزه نجف و تحمل ضربات شدید از سوی حکومت دیکتاتوری صدام و اشغالگران حزب شیطان، این حوزه ی علمیه نیز در حال رنگ باختن بوده و در مقابل با شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران و نقش حوزه علمیه قم در آن، این مرکز گرانقدر به عنوان بزرگترین مرجع علمی جهان تشیع مطرح باشد. این واقعه می تواند همانی باشد که در لسان روایات اهل بیت علیهم السّلام به عنوان یکی از نشانه های نزدیکی ظهور بیان شده است.(11) جریان علمی و حوزه های علمیه، در این بررسی، از قم آغاز شد و پس از سیر در بغداد، نجف، حله، جبل عامل، اصفهان، نجف و کربلا، دوباره در قم آرام گرفت تا از این پایگاه در سراسر جهان منتشر شود. از دل این پایگاه بود که پس از شکل گیری نظام مرجعیت در زمان شیخ طوسی، و پس از افت و خیزهای فراوان، سرانجام این نظام در اوج بلوغ خود به نظریه ی ولایت فقیه رسید که توانست تحولی اساسی را در موضوع رهبری شیعیان و زمینه سازی ظهور ایجاد نماید. اگرچه این موضوع بسیار بیشتر از امام خمینی رحمه الله مطرح شده بود، اما گسترش مفهوم، تبیین دقیق و مهم تر از همه تجربه ی آن در یک نظام حکومتی از خصائص منجر به فرد این شخصیت بزرگ به شمار می آید.
3. حکومت های شیعی در دوره ی غیبت کبرا
در کنار پیشبرد جریان علمی در دوره ی غیبت کبرا، جریان دیگری نیز در عرصه نظامی و سیاسی در میان شیعیان شکل می گیرد. قیام های انقلابی شیعیان که از پی واقعه عاشورا گسترش یافته بود، علیرغم تحمل شکست های پی در پی در قرون نخست تا سوم هجری، توانست در دوره های پس از آن و در ترکیب با اقدامات تبلیغی، به استقرار حکومتها و سلسله های شیعی در سراسر سرزمین های جهان اسلام بینجامد.دولت ادریسیان در مغرب از اواخر قرن دوم تا پس از نیمه دوم قرن چهارم در حدود دو قرن، دولت علویان در طبرستان و دیلم از نیمه قرن سوم تا دهه دوم قرن چهارم بیش از نیم قرن، دولت آل بویه در عراق و ایران از نیمه اول قرن چهارم تا نیمه دوم قرن پنجم بیش از یک قرن، دولت فاطمیان در مصر و شمال آفریقا از اواخر قرن سوم تا نیمه دوم قرن ششم در حدود سه قرن، و حکومت های حمدانیان، بنی مرداس و بنی عمّار در سوریه، حلب و طرابلس از نیمه نخست قرن چهارم تا اوایل قرن ششم در حدود یک قرن و نیم، در سراسر سرزمین های اسلامی آن روز شکل گرفت.(12)
اگرچه این دولت ها هیچ کدام دولت وعده داده شده ی اهل بیت علیهم السّلام به شمار نمی رفتند، و تاریخ نیز متأسفانه هیچ ارتباط و همراهی ای را میان آنان نشان نمی دهد، اما صِرف ایجاد و تمرکز آنان در محدوده ی زمانی یاد شده سبب شد تا آنچه به عنوان تمدن اسلامی در پی گسترش بی حد و مرز علوم در قرن چهارم به اوج خود رسید، نتیجه ی این وقایع مهم و مرتبط دانسته شود. به دیگر بیان اگرچه تمدن اسلامی بهره ی چندانی از حضور اِعمال ولایت رسمی امامان معصوم علیهم السلام نبرد و بیشتر عرصه ی تمدن شکنی حکومت های فاسد اموی و عباسی قرار گرفت، اما ده سال نخست حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و زمینه سازی های علمی پس از آن از سوی ائمه شیعه علیهم السّلام، با وجود کارشکنی های سنگین خلفای جور، توانست به چنان درخشندگی ای در تاریخ بشر برسد که دشمنان را ناچار کرد تا بنای تمدن خود را لاجرم از طریق شکست آن و بر خرابه های این تمدن بزرگ ایجاد نمایند.
نمایش پی نوشت ها:
1- پورسیدآقایی، مسعود، تاریخ عصر غیبت، ص 314-306.
2- سال ها قبل امام علی علیه السّلام فرموده اند: سوگند بدان که دانه را شکافت و انسان را آفرید همانا از دنبال شما همان یک چشم تیره بخت (گویند مقصود آن حضرت حجاج بن یوسف ثقفی است) همان کسی که (روزگارش) جهنم دنیا است، نه کسی را به جای گذارد و نه فرو نهد، و پس از او آن مرد گزنده درنده، و گردآورنده و نگهدارنده است (که هرچه بدست آورد انباشته کند و از دادن آن به بینوایان و مستمندان بخل ورزد، و گویند اشاره به هشام بن عبدالملک است که در میان بنی امیه به جمع مال و بخل ورزی مشهور است) سپس فرمانروائی شما را گروه دیگری از بنی امیه بارث خواهند برد که آخرین ایشان مهربانتر از اولین آنان نیست (یعنی همه در ستمگری یکسانند) جز یکتن از ایشان (که گویند مقصود حضرت علیه السّلام از این یک مرد عمر بن عبدالعزیز است) و این جریان بلا و آزمایشی است که به ناچار خداوند بر این امت حتم (و بایست) فرموده و خواهد شد، اینان نیکان شما را می کشند و فرومایگانتان را ببندگی گیرند، گنج ها و اندوخته های شما را از میان خلوت سراهاتان بدر آرند، و این عذابی است که به خاطر از هم گسیختن کارهاتان، و بهم زدن صلاح خود و دینتان دچار شما شود، ای مردم کوفه من شما را بدان چه خواهد شد پیش از آنکه بشود آگاه کنم تا از آن برحذر باشید.(الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص 278)
عمر بن عبدالعزیز: در سال 99 ه.ق به خلافت رسید، گامهایی در کاستن از فشارهای سیاسی، اجتماعی بر شیعیان برداشت، فدک را به اهل بیت برگرداند، (مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 207) به موعظه های امام باقر علیه السّلام توجه می کرد و رسم دشنام دادن به علی علیه السّلام را برانداخت. (اثبات الوصیة، ص 154) با این همه، غاصب جایگاه امامت بود. حضرت باقر علیه السّلام در حق او می فرمود: این جوان روزی به فرمانروایی رسید و روش عادلانه از خود آشکار می سازد، چهار سال زندگی می کند و سپس مرگش فرا می رسد. زمینیان بر او می گریند و آسمانیان نفرینش می کنند.
ابوبصیر می گوید: پرسیدم: مگر نفرمودید که عدل پیشه می کند؟ فرمود: آری! ولی بر جایگاهی که از آن ما و شایسته ما است تکیه می زند، در حالی که هرگز حقی ندارد. بلی! او در جایگاهی که غصب می کند به اظهار عدل می پردازد.(اثبات الهداة، ج5، ص293)
3- ر.ک: تاریخ الخلفا، ص 246؛ در برخی منابع صراحتاً صحبت از مسموم کردن عمدی او شده است (البدایة و النهایة، ج9، ص 209).
4-علی رغم سفارش ها و توصیه های پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر حفظ، نقل و کتابت احادیث، متأسفانه بعد از رحلت آن بزرگوار، سال های متمادی "سنّت" متروک ماند و چنان جو خفقان و دهشتناکی بر جامعه اسلامی سایه افکنده بود، که بیان احادیث ناب محمّدی صلی الله علیه و آله و سلم جرم محسوب می گردید و راویان حدیث شکنجه و زندانی می شدند؛ و حتی هزاران حدیث مکتوب را در آتش سوزاندند، به همه ی ارگان ها بخشنامه کردند که کسی حق نقل و تدوین احادیث را ندارد، حتّی برای جلوگیری از نشر احادیث، به صحابه اجازه خروج از مدینه را نمی دادند.
ذهبی می گوید: "قالت عائشة: جمع ابی الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و کانت خمسمائة حدیث... فدعا بنار فحرقها." [الذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 5، مکتبه الحرم المکی، بی تا.]
عایشه می گوید: پدرم پانصد حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم جمع کرده بود و همه را آتش زد!!!
خلیفه دوم نیز پس از به خلافت رسیدن تمام تلاش خویش را در جهت ممانعت از نقل، کتابت و نشر احادیث به کار بست، وی به ممنوعیت کتابت حدیث اکتفا نکرد، بلکه دستور سوزاندن حدیث را نیز صادر کرد: "من کان عنده منها شیء فلیمحه". [الشهرستانی، وضوء النبی صلی الله علیه و آله وسلم، ج2، ص 20، الطبعة الاولی، 1420ه.]
از میان بردن احادیث ضربه جبران ناپذیری بر امت اسلامی وارد ساخت، به گونه ای که هنوز امت اسلامی از آن رنج می برد. اهل سنت برای توجیه ممنوعیت تدوین احادیث، به دلایلی تمسک می کنند که در این بخش به برخی از آنها اشاره می شود:
1- اختلاط حدیث با قرآن
یکی از دلایل عمده ی آنان مبنی بر عدم جواز تدوین حدیث، اینست که: اگر حدیث را بنویسم با قرآن مخلوط می شود!!!
"ان عمر بن الخطاب اراد ان یکت السنن فاستشار فی ذلک اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله فاشاروا علیه ان یکتبها، فطفق عمر یستخیر الله فیها شهرا، ثم اصبح یوما و قدم عزم الله له. فقال: انی کنت اردت ان اکتب السنن، و انی ذکرت قوما کانوا قبلکم کتبوا کتبا فاکبوا علیها فترکوا کتاب الله تعالی، و انی والله لا البس کتاب الله بشیء ابدا"[النجمی، محمدصادق، اضواء علی الصحیحین، مؤسسه المعارف الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1419ه.]
اهل سنت با این ادعا قرآن را که کلام خداوند است، هم تراز سنّت قرار داده اند، به گونه ای که نوشتن سنت را موجب اختلاف آن با قرآن می دانند. این توجیه از جهاتی قابل مناقشه است؛
اولاً: این ادعا با "تحدّی" نمودن قرآن ناسازگار است. قرآن کریم صریحاً همه ی جهانیان را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن کرده است و می گوید"اگر فکر می کنید که قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستید، همانند آن را بیاورید!!!" [تفسیر نمونه، ج12، ص 274] "قل لئن اجتمعت الإنس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا" [الاسراء، 88. همچنین مراجعه کنید به: قصص: 49، هود: 13، بقره: 23-24]
ثانیاً: پذیرفتن این دلیل، مستلزم تحریف قرآن است و حال آنکه خداوند صریحاً فرموده است که در قرآن تحریف راه ندارد:"انا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون"[الحجر، 9]
2- نوشتن احادیث موجب متروک ماندن قرآن می شود.
یکی دیگر از توجیهات اهل سنت در ممنوعیت تدوین حدیث اینست که نوشتن احادیث موجب می گردد که اذهان مسلمانان مشغول احادیث گشته و در نتیجه از قرآن غافل شوند. [الشهرستانی، علی، منع تدوین الحدیث، دارالغدیر، قم، الطبعة الاولی، 1425هـ]
در ضعف این دلیل همین کافی است که اگر نوشتن احادیث موجب متروک ماندن قرآن می شود، نباید تا این زمان که بیش از 1400 سال از ظهور آن می گذرد، چیزی از قرآن باقی می ماند؛ به خصوص در این عصر، که کتب حدیثی آن هم در تیراژهای بسیار بالا، وارد بازار شده و در دسترس علاقمندان قرار می گیرد. بلکه دقیقاً قضیه برعکس آن چیزی است که آنها ادعا می کنند، به این معنی که نوشتن احادیث نه تنها سبب متروک ماندن قرآن نشده است، بلکه عاملی در جهت ترویج قرآن نیز محسوب می گردد. و مسلمانان به خصوص با خواندن احادیث که در زمینه ی ثواب تلاوت قرآن وارد شده است، شوق و علاقه شان به قرآن چند برابر می شود.
علت اصلی منع تدوین احادیث
گرچه اهل سنت برای توجیه منع کتابت حدیث، علل مختلفی را بیان کرده اند؛ اما اگر به دور از هرگونه تعصب جویای حقیقت باشیم، خواهیم دید که هیچ کدام از این علل، نمی تواند مانع تدوین حدیث شود. در حقیقت عامل اصلی که منجر به ممنوعیت تدوین حدیث گشت، این که منع تدوین حدیث، ریشه ی سیاسی داشت. پیامبر گرامی، در فضل امیرمؤمنان حضرت علی علیه السّلام و اهل بیت علیهم السّلام مطالب زیادی را بیان فرموده اند که تبرّکا به چند نمونه اشاره می شود:
1- هنگامی که پیامبر اقوام و خویشان خویش را به اسلام دعوت نمود در حضور همگان فرمود: "إن هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و أطیعوا"
2- در جریان جنگ احزاب فرمود: "ضربة علی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین"
3- در جای دیگر پیامبر فرمود: "أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی"
4- در حجة الوداع و در غدیر خم در حضور همگان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: "من کنت مولاه، فهذا علی مولاه"
از این نمونه احادیث بسیارند؛ این احادیث به خوبی بیانگر این مطلب است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هر موقعیت و فرصتی که پیش می آمد حضرت علی (علیه السّلام) را به عنوان وصی و جانشین بلافصل خویش، معرفی می نمود و مسلمانان را به پیروی و اطاعت از او سفارش می نمود. به خوبی روشن است که اینگونه احادیث منافع و موقعیت خلفا را به شدت تهدید می نمود. اگر احادیث، نوشته می شد و به دست آیندگان می رسید دیگر نوبت به خلافت آنها نمی رسید. بنابراین عوامل سیاسی خلفا را بر آن داشت که برای حفظ موقعیت خود و برای رسیدن به خلافت، احادیث نبوی را هدف قرار داده و از نقل، انتشار و کتابت آنها به شدت جلوگیری نمودند.
پیامدهای منع تدوین حدیث
خلاف شعار می دادند "حسبنا کتاب الله" و خودشان را بی نیاز از "سنّت" می دانستند و در نتیجه از نقل، کتابت و انتشار "سنّت" جلوگیری نمودند. اما متأسفانه منع تدوین و کتابت احادیث موجب گردید که احادیث نبوی، در زمینه های فکری و اعتقادی و ... به دست آیندگان نرسد، در نتیجه دست مسلمانان از سنّت که مبیّن و مفسّر قرآن و یکی از مهمترین منابع تشریع محسوب می گردد کوتاه شود؛ کسانی که "حسبنا کتاب الله" را شعار می دادند از قرآن برداشت های مختلفی می کردند که در نتیجه فرقه های رنگارنگ یکی پس از دیگری بوجود آمدند. بنابراین یکی از پیامدهای مصیبت بار منع و جلوگیری از نقل و کتابت احادیث، به وجود آمدن فرقه های رنگارنگ با عقاید مختلف فکری و اعتقادی است. (فقه پژوهان، زمستان 1386، شماره 2، عوامل منع تدوین حدیث، عبدالله زکی)
5- توقیع به معنی امضاکردن نامه و فرمان، و نشان کردن برنامه و منشور می باشد، و نیز پاسخ هایی است که بزرگان و دولتمردان زیر سؤال ها و درخواست های کتبی که از ایشان می شود نویسند (لغتنامه دهخدا). توقیع نویسی از دیرباز بین حکام و فرمانروایان رواج داشته، و موارد بسیار زیادی از توقیعات آنها در متون تاریخی و غیره به چشم می خورد. کتاب توقیعات کسری نمونه ای از این آثار است، و نیز در صبح الاعشی (292/10 به بعد) و تمامی دو مجلد یازده و دوازده و قسمتی از جلد سیزده را با ذکر توقیعات بسیار، با موضوعات مختلف پرداخته است، همچنین در العقد الفرید (226/2 به بعد) طی چند فصل توقیعات مختلفی آمده است. در کتب روائی، فقهی و تاریخی شیعه قسمتی از مکتوبات ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان «توقیعات» آمده عمده آنها-از لحاظ کمیت و کیفیت-توقیعاتی است که از سوی امام زمان حضرت حجه بن الحسن-عجل الله تعالی فرجه الشریف-صادر گردیده است، و توقیعات صادره از ائمه دیگر بسیار کمتر بوده، و از بعضی ایشان-در حد اطلاع ما-هیچ توقیعی به دست نیامده است. برای نمونه به این موارد اشاره می کنیم: چند توقیع کوتاه از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام توقیعی از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام (کشف الغمه، 33/3) توقیعاتی از امام رضا علیه السّلام (اصول کافی، 107/1)؛ عیون الاخبار الرضا، 86/2) و چندین توقیع از هر یک از ائمه: حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری (علیه السّلام) (بحارالانوار، 181/2، 103/50، 280- 302). اکنون به طور اجمال، بخش هایی از ویژگی ها و مزایای توقیعات مقدسه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بیان می کنیم و به بررسی عمومی و کلی مسائل طرح شده در آنها می پردازیم:
- خط توقعیات: به طوری که در چندین مورد راویان تصریح کرده اند، توقیعات مقدسه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دستخط شریف خود آن حضرت صدور می یافته، و جمعی از بزرگان محدثین و وکلای حضرتش با آن آشنا بوده، وآن را می شناختند و عباراتی همچون:«فوقع بخطه، بخط اعرفه، رأیت التوقیع بخطه و ...» دلیل این مطلب است (تاریخ الغیبة الصغری، 430 به بعد؛ حکمة الامام المهدی، 399/1) و بنابر بعضی از روایات، خط مبارک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به خط پدر بزرگوارش بسیار شباهت داشته است (مناقب، 533/3) و با توجه به این که در طول مدت نیابت نواب اربعه، این توقیعات به طور یکنواخت ظاهر می گشت شیوه ای کاملاً مطمئن برای یقین به صدور آنها از شخص امام علیه السّلام بود، و راه را برای افراد فرصت طلب و مغرض می بست که هرگز نتوانند نامه های جعلی به نام آن حضرت درست کنند، و مردم را به وسیله آنها فریب دهند. البته توقیعات را به خط امام علیه السّلام معمولاً بعضی از افراد معتمد مشاهده می کردند. سپس از روی آنها نسخه برداری و رونویسی می شد، یا مضمون آنها را به ذهن می سپردند، ولی بعضی از توقیعات را به اقتضای مصلحت در بین عموم شیعیان منتشر می ساختند.
- مطالب مطرح شده در توقیعات: موضوعاتی که در توقیعات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است، شامل بسیاری از معارف و حقایق دینی، و امور تربیتی و برنامه های زندگی فردی و اجتماعی می باشد، که فهرست اجمالی آنها بدین قرار است: الف) مباحث عقیدتی، در زمینه های مختلف توحید، نبوت، امامت، معاد و غیره؛ ب) امور اجتماعی، شامل مسائل اخلاقی، تربیتی و شئون اقتصادی و مشکلات مالی؛ ج) وظایف و تکالیف شیعیان در عصر غیبت، بیان چگونگی توجه به خداوند، ایجاد زمینه های خودسازی، نحوه ارتباط با ایشان و پیروی از آن حضرت و آمادگی برای برپایی حکومت عدل گستر او؛ د) بیان قسمتی از احکام و مسائل فقهی، در مورد نماز، روزه، حج، نذر، خمس، نکاح و غیره؛ هـ) مطالبی در امور شخصی کسانی که از آن حضرت درخواست می کردند از قبیل نامگذاری فرزند، آزادی برده و کنیز، انتخاب دوست، اجازه سفر و غیره؛ و) نصب و تأیید وکلا و نواب و دیگر امور مربوط به ایشان، افشاکردن تزویر مدعیان دروغین، و طرد و لعن غلات و منحرفین.(دایره المعارف تشیع، ج5، ص 150، نویسنده: سیدمهدی حائری)
6- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یا علی بن محمد السیمری اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میت بین ستة ایام فاجمع امرک و لا توص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة التامة فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره و ذلک بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جورا و سیأتی من شیعتی من یدعی المشاهدة الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذاب مفتر و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ای علی بن محمد سیمری حق سبحانه برادران ایمانی تو را در مصیبت وفات تو اجر زیاد کرامت فرماید بطور تحقیق در ظرف این شش روز وفات خواهی نمود پس در کار خود آماده باش در خصوص وکالت و نیابت کسی را تعیین منما که پس از وفات تو به جای تو نیابت داشته باشد زیرا غیبت کبری و تمام برای من وقت آن فرا رسید و هرگز ظهوری برای من نخواهد بود جز باذن حق سبحانه و تعالی ذکره و ظهور من بعد از آنست که زمان غیبت به طول خواهد انجامید و دلها را قساوت فرا بگیرد هم چنین زمین را جور و فساد احاطه نماید و از شیعیان من کسانی بیایند دعوی نمایند که مرا دیده اند آگاه باشید هر که قبل از خروج سفیانی و شنیدن صیحه از آسمان دعوی دیدن مرا بنماید دروغگو و نسبت افتراء گفته است حول و قوه ای نیست جز از حق سبحانه.
راوی گوید که نسخه نامه مبارک را نوشته و از نزد شیخ ابوالحسن علی بن محمد سیمری خارج شدیم پس از روز ششم بحضور او رفتیم و او را در بستر و به حال احتضار دیدیم در همان حال از او سؤال نمودند که وصی و بجای تو کی منصوب خواهد شد جناب سیمری فرمود حق تعالی را امریست باید آن را باتمام برساند آخرین سخن او با مردم بود.
و برحسب نقل از مرحوم صدوق رحمه الله نایب چهارم جناب شیخ ابوالحسن علی بن محمد سیمری در روز نیمه شعبان سال سیصد و بیست و نه هجری وفات نمود.(إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 445)
7- الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 458.
8- حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف: دائره المعارف جامع اسلامی، ج1، ص 511-502.
9- همان، ج1، ص 509.
10- مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص 115.
11- عن الصادق علیه السّلام أنه ذکر کوفة و قال: ستخلو کوفه من المؤمنین و یأزر عنها العلم کما تأزر الحیة فی جحرها، ثم یظهر العلم ببلدة یقال لها قم، و تصیر معدنا للعلم و الفضل حتّی لا یبقی فی الأرض مستضعف فی الدین حتّی المخدرات فی الحجال، و ذلک عند قرب ظهور قائمنا، فیجعل الله قم و أهله قائمین مقام الحجة، و لولا ذلک لساخت الأرض بأهلها و لم یبق فی الأرض حجة، فیفیض العلم منه إلی سائر البلاد فی المشرق و المغرب، فیتم حجّة الله علی الخلق حتّی لا یبقی أحد علی الأرض لم یبلغ إلیه الدین و العلم، ثم یظهر القائم علیه السّلام و یسیر سببا لنقمة الله و سخطه علی العباد، لان الله لا ینتقم من العباد إلا بعد إنکار هم حجّه؛ (درر الأخبار با ترجمه، متن عربی، ص 428)
از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت شده که حضرت ضمن یادی از کوفه فرمودند: به زودی کوفه از وجود مؤمنان خالی می شود و علم از آنجا پنهان می شود همچون پنهان ماندن مار در سوراخش، سپس علم در شهری ظاهر می شود که به آن قم می گویند، آن شهر معدن علم و فضل می شود تا جایی که در روی زمین، مستضعفی در دین باقی نماند حتی زنها در حجله ها، و این در ظهور قائم ما خواهد بود. پس خدا قم و اهل آن را قائم مقام حجت قرار می دهد و اگر آن نباشد زمین اهل خود را به کام خود فرو می برد و در روی زمین حجتی باقی نمی ماند و از آن، علم به سایر شهرها در مشرق و مغرب روان می شود. پس حجت خدا بر مردم تمام می شود تا جایی که کسی در روی زمین نماند که دین و دانش به او نرسیده باشد از آن پس قائم علیه السّلام ظهور می کند و موجب نقمت و خشم الهی بر بندگان می شود؛ زیرا خدا از بندگان پس از آنکه حجت را انکار کردند انتقام می گیرد.
12- پورسید آقایی، مسعود، تاریخ عصر غیبت، ص 378-379.
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.