رابطه ی مطلوب مربی (معلم) و متربی (شاگرد)

در موضوع تربیت باید به این نکته توجه کرد که هر کس صلاحیت تربیت را ندارد و فقط مدارک تحصیلی نمی تواند میزان و ملاک شخصیت معلمی باشد زیرا معلم نیز مانند دانش آموز، خانواده خود را به مدرسه می آورد. بنابراین، هر
شنبه، 28 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه ی مطلوب مربی (معلم) و متربی (شاگرد)
رابطه ی مطلوب مربی (معلم) و متربی (شاگرد)

 

نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

در موضوع تربیت باید به این نکته توجه کرد که هر کس صلاحیت تربیت را ندارد و فقط مدارک تحصیلی نمی تواند میزان و ملاک شخصیت معلمی باشد زیرا معلم نیز مانند دانش آموز، خانواده خود را به مدرسه می آورد. بنابراین، هر مربی هنگامی می تواند عهده دار امر خطیر آموزش و پرورش شود که شرایط زیر را دارا باشد:(1)
1. اطلاعات روان شناسی در مورد کودکان و نوجوانان.
2. توانایی و روحیه تربیتی.
3. اطلاعات فنی.
4. آزادی و بی طرفی و رعایت عدل و انصاف.
5. عشق و متانت و محبت به کودکان.
6. صبر و حوصله زیاد.
7. دقت و سرعت فهم و انتقال.
بطورکلی، کوچکترین اشتباه و غفلت از طرف والدین و مربیان، کودکان را یک عمر بدبخت و سربار جامعه شان می کند. چنانکه گویند: «در تمام اعمال تربیتی، شخصیت مربی دخیل است».
در پرسش هایی که از دوازده هزار کودک درباره ی اینکه چه نوع معلمی را دوست می دارند بعمل آوردند کودکان رفتارها و خصوصیات زیر را نام بردند:
1. همکاری و داشتن نظرات دموکراتیک.
2. مهربانی و رعایت احوال فرد فرد دانش آموزان.
3. شکیبایی.
4. امیال وسیع و متنوع.
5. ظاهر خوشایند.
6. بی طرفی در قضاوت.
7. رفتار سازگار و ثابت.
8. رغبت به مشکلات دانش آموزان.
9. شوخ طبعی و فکاهی دوستی.
10. انعطاف پذیری.
11. شناخت و پذیرش و ستایش دیگران.
12. مهارت کامل در تدریس یک موضوع خاص.
معلمی را دوست نمی دارند که صفات زیر را داشته باشد:
1. بدخویی و نابردباری.
2. بی توجهی به وضع ظاهر خود.
3. بی میلی به کمک به دانش آموزان.
4. استدلال نکردن در فعالیت ها یا تکلیف هایی که از دانش آموزان می خواهد.
5. تمایل به افسردگی و گوشه نشینی و گریز از اجتماع.
6. غیرقابل انعطاف بودن.
7. تمایل به پرگویی.
8. تمسخر دانش آموزان.
9. علاقه به خاموش و ساکت نمودن دانش آموزان.
10. خودشیفتگی و خودمداری.
11. نداشتن روحیه فکاهی و شوخ طبعی.
12. جالب نبودن وضع ظاهر.

احساس کودک نسبت به معلم

عوامل مؤثر در احساس کودک نسبت به معلم خود، متعدد و پیچیده اند زیرا همچنان که گرایش و وجهه نظر معلم با نیازهای شخصی او تعدیل و تغییر می یابند نیازهای کودک نیز احساس او را نسبت به معلمانش تعیین می کنند.
پیداست که طبیعت و تجربه ی کودک در ارتباط او با معلم، مؤثر و مهم است. چنانکه کودکان علاقه مندند احساسات خود را نسبت به والدینشان به معلمان خود منتقل سازند. بدین معنا اگر کودک نسبت به والدین و بزرگسالان محیط خویش گرایش مثبت یا دید مساعدی داشته باشد معلم خود را نیز خواهد پذیرفت. ولی هرگاه از آنان رنجیده خاطر شود به معلمانش نیز بدگمان خواهد شد.
وجهه نظر کودک نسبت به معلم از عناصر و عوامل زیادی ترکیب یافته است از قبیل: رفتار معلم با او، عقیده و نظر دوستانش نسبت به معلم، تجارب کودک با معلمان و مدرسه قبلی و بزرگسالان به طورکلی.
تنها عامل بسیار مهم، روشی است که معلم برای ارضای نیازهای کودکان پیش می گیرد. کودکی که در خانه مورد غفلت قرار می گیرد به جلب دقت و توجه معلم نیازمند است و آن را ضروری می بیند هرچند به آشفته ساختن کلاس منجر شود. کودکی که بسیار حساس است به سرعت از یک اشاره توبیخ آمیز معلم در کلاس، ناراحت و معذب می شود.
خلاصه، معلم ورزیده و شایسته می داند که هر نوع سستی و گسستگی ارتباط میان او و دانش آموزان نتیجه عجز و نقص اوست. معلم هنگام تفسیر و تعبیر رفتار یک کودک باید به یادآورد که کودک تجارب خود را با او، در کلاس درس آشکار می سازد. به طور کلی، معلم دوست دانش آموزان است و آماده است ایشان را در ارضای نیازهایشان یاری کند.
به طورکلی از آنچه درباره ی رشد و تکامل هیجانی و عاطفی گفتیم می توان نتایج زیر را استنباط کرد:
1. رفتار هیجانی در همه مردم یکسان نیست.
2. معلم باید بتواند مشکلاتی را که از اختلالهای هیجانی سرچشمه می گیرند تشخیص دهد.
3. حالت احساسات پایه شناخت یک تجربه است. کودکان غالباً به احساسات بیش از محرکهای عینی پاسخ می دهند.
4. بعضی از بیماریها در دوران کودکی منشأ هیجانی دارند و ممکن است به دفاعهای پسیکوسوماتیک (روان. تنی) مربوط باشند.
5. هیجانها فرد را به یادگیری برمی انگیزند و به عمل یادگیری انرژی می بخشند.
6. تربیت باید به دانش آموزان کمک کند که احتیاجات خود را بشناسند و برای ارضای مطلوب و مشروع آنها بکوشند.
7. هر کودکی نیاز دارد روابط خود را با دیگران تجربه کند و موقعیت خود را در این روابط دریابد.
8. هیجانی شدن کودک غالباً از عامل های بهداشت، اجتماعی و خانوادگی متأثر می شود.
9. احتیاج اساسی در نخستین سالهای زندگی کودک، ارتباط عاطفی او با مادرش است. فقدان این مبادله عاطفی می توانند نقص های زیادی را در رفتار کودک ایجاد کند.
10. نضج هیجانی و عاطفی بیش از نضج سایر جنبه های رفتار بالا و پایین می شود. مدارس نیازمندند روشهای بسیار مؤثر ارزیابی این نوع نضج را گسترش دهند.
11. فرصت کافی برای اظهار و اثبات وجود در خانه و مدرسه، و اجازه دادن به کودک که احساسات خود را آشکار کند برای رشد و تکامل هیجانی سالم، مهم و ضروری است.
12. کودکان در اوایل زندگی خود، علایم زیادی از رشد هیجانی ناقص نشان می دهند که ما باید به شناخت این علائم حساس باشیم تا به موقع پیشگیری کنیم و کودک از گرفتار شدن به اختلالهای هیجانی در امان باشد.
13. بزرگسالان مؤثر در زندگی کودک باید بدانند چه نوع رفتار ایشان موجب پیدایش مشکلات هیجانی در کودکان می شود.
14. هیجانها و عواطف تنها معلول نیستند بلکه متضمن هدفهایی نیز می باشند و باید برحسب اثرهای اجتماعی خود شناخته شوند.
15. مدرسه باید نقش عمده ای در رشد و تکامل هیجانی ایفا کند و این نقش باید در تمام سازمان مدرسه، هدفها، توجه به تفاوتهای فردی و روشهای شناخت عقب ماندگی های عاطفی رعایت شود.
16. رشد و تکامل هیجانی نیز مانند سایر جنبه های رفتار به نضج ارتباط دارد.

توصیه های تربیتی

اینک برای اهمیت موضوع از نظر آموزش و پرورش، به یادآوری چند توصیه دیگر می پردازیم:
1. تربیت کودک به عهده ی شخص واحد یا گروه معلمان نیست بلکه همه اطرافیان او باید همواره او را تربیت کنند. به بیان دیگر، تربیت عاطفی کودک نه فقط وظیفه خانواده است و نه مدرسه، بلکه هر دو باید در این امر مهم حیاتی تشریک مساعی کنند. در مدرسه نیز همه اولیای مدرسه باید در تربیت هیجانی و عاطفی دانش آموزان همکاری داشته باشند.
2. در انتخاب معلم و مربی حتی پدر و مادر باید بیشتر دقت شود که از لحاظ عاطفی سالم باشند زیرا از معلم و پدر و مادر مضطرب و ناراحت، هرگز نمی توان تربیت فرد سالم را انتظار داشت. معلمی که همواره در کلاس از کمی حقوق می نالد و از تعویق رتبه نزد دانش آموزان شکوه می کند و پدر یا مادری که محیط خانه را پر از نزاع و داد و فریاد و عصبانیت و بدبینی کرده است هرگز به تربیت فرد سالم قادر نخواهد بود زیرا عواطف فرد بیشتر از محیط تربیتی متأثر می شود.
3. خانه و مدرسه باید برای کودک و نوجوان، محیط امن و اعتماد باشد تا وقتی به مشکلی برخوردند بدون احساس ناراحتی به والدین یا معلمان خود مراجعه کنند. پدر یا مادر و یا معلمی که وسیله ارعاب کودک است نمی تواند مربی باشد و فرد سالمی تحویل جامعه دهد.
4. مربی اعم از والدین و معلمان باید کودک و رفتارهای هیجانی و عاطفی او را کاملاً بفهمند و از نسبت دادن تمارض به او خودداری کنند زیرا کودک، عمل تمارض را از اطرافیان خود یاد می گیرند بدین معنا که بزرگسالان پیوسته او را سرزنش می کنند و رفتارهای نامناسب او را-بدون توجه به انگیزه هایشان- به تمارض نسبت می دهند و اعتماد او را از خود و دیگران سلب می کنند و می توان علت این همه سوگند خوردن را که میان ما رایج است همان عدم اعتماد به همدیگر دانست.
5. از وادار ساختن کودک به کار و فعالیتی که از عهده اش ساخته نیست باید خودداری کرد زیرا این امر، اعتماد او را از خودش سلب می کند و باعث می شود که او خود را حقیر و ناقص پندارد، به علاوه کسانی را که به او دستور می دهند همیشه دشمن و مخالف خود می داند.
6. تا حد امکان از بکار بردن کلمات و عبارات «نکن»، «تو نمی توانی»، «هنوز برای تو زود است»، «این کار تو نیست»، و امثال آنها باید اجتناب ورزید. به طورکلی، والدین و مربیان نباید در این فکر باشند که عجز و حقارت کودکان را به خود ایشان ثابت کنند زیرا خود آنها بتدریج و به تجربه شخصی به میزان استعداد و توانایی خود پی می برند.
7. والدین و مربیان باید کودک را همان طور که هست بپذیرند و از مقایسه او با کودکان دیگر خودداری کنند. همواره به یاد داشته باشند که هرگز دو فرد از لحاظ استعداد و عواطف برابر نمی شوند. از طرف دیگر، از جمله مهمترین احتیاجات عاطفی فرد این است که میان مربیان خود، مورد قبول واقع شود و خود را حقیر یا زاید تصور نکند.
8. نباید کودک یا نوجوان را محکوم کرد و مورد انتقاد قرار داد. همچنین، نصیحت مستقیم نیز چندان مفید نخواهد بود بلکه بهتر است از راه داستانهای اخلاقی و اجتماعی فرد را به طور غیرمستقیم به وظایف خود آشنا ساخت.
9. اگر از فردی رفتارهای نامناسبی مشاهده شد باید در درجه ی اول به کشف علت آن پرداخت زیرا چگونگی رفتارهای فرد نتیجه و محصول شرایط طبیعی یا محیطی یا ترکیبی از آن دو است و در این کار نباید از منطق کودکانه ی اطفال غفلت کرد.
10. تهدید نیز سبب ناراحتی و تشویش خاطر کودک می شود و کمترین ضررش این است که در او ترس و تردید ایجاد می کند یا او را به دفاع از خود برمی انگیزد.
11. والدین و مربیان باید همواره خود را همدرد کودکان جلوه دهند و عملاً نیز ثابت کنند چه این بزرگترین آرزو و میل کودکان است. کودک نیازمند است بداند که معلم به احساسات و عواطف او به همان میزان استعداد یادگیریش توجه دارد.
12. باید دانست که سختگیری و مجازات، پاسخ هیجانها و رفتار منفی نیست بلکه به شدت و تندی آنها می افزاید.
13. برعکس عقیده ی عامه، آزادی فرد در اظهار هیجانهای دشمنی و نفرت، موجب افزایش رفتار و هیجان منفی نمی شود البته، باید برای جلوگیری از ضرر رساندن کودکان به دیگران، حدودی باشد ولی این حدود هنگامی خواهد بود که او می خواهد صدمه ای برساند و گرنه برای تعبیر احساسات و عواطف، بهتر است آزاد باشد.
14. به طور کلی باید این اصل را بپذیریم و همواره در نظر داشته باشیم که برای سلامت عواطف هر فرد، وجود بدن سالم و محیط مناسب و سالم، شرط اولیه و ضروری است. به عبارت دیگر، فرد وقتی هیجانها و عواطف سالم خواهد داشت که بدن سالم و نیرومند داشته باشد و از آب و هوای سالم استفاده کند. از طرف دیگر، پدران و مادران و معلمان همگی از عواطف سالم بهره مند باشند.
وظایف مربیان را درباره ی نوجوانان می توان چنین خلاصه کرد:
1. تشویق نوجوان به شرکت در بازیهای ورزشی و خودداری از زیاده روی در آن.
2. کمک به او در گذراندن اوقات بی کاری با فعالیت ها و بازیهای مفید یا شرکت در فعالیت های اجتماعی سودمند.
3. تشویق و تحریک نوجوان به اینکه حقایق بدن خود را بهتر بشناسد و یاد بگیرد که انگیزه های جنسی خود را به صورت هنر، زیبایی، دوستداری طبیعت و ورزش، برتر سازد.
4. فراهم آوردن وسایل تفریح، زیرا نوجوان در این سن مایل است از هنرهای زیبا مخصوصاً موسیقی لذت ببرد.
5. متوجه ساختن نوجوان به اینکه برای حل مشکلات خود کاملاً استعداد دارد.
6. آموزش اینکه همواره با خود و دیگران و در برخورد با واقعیت صریح باشند.
7. بزرگسالان با نوجوانان خود مانند انسان رفتار کنند و به احساسات و عواطف آنان احترام گذارند و از رهبری و راهنمایی درست ایشان غافل نباشند.
علاوه بر آن، برای تربیت عاطفی کودکان و نوجوانان در محیط مدرسه توصیه های زیر را در نظر بگیرید:
1. به محصلان کمک کنید که انواع موقعیت دشوار را که فعلاً مواجهند یا در آینده نزدیک مواجه خواهند شد بیازمایند.
2. به محصلان کمک کنید که دیدگاههای دیگران را ملاحظه و مراعات کنند. مثلاً:
- از محصلان بخواهید درک و برداشت خود را از نظرات دیگری بیان کنند، سپس از آن شخص (صاحب نظر) بخواهید ادراک یا برداشت او را تأیبد یا اصلاح کند.
- محصلان به مبادله نقش ها بپردازند و هر محصل در بحثی نقش شخص دیگر را ایفا کند.
3. به محصلان کمک کنید که میان ارزشهای اظهار شده و اعمال رابطه برقرار کنند.
- بحثی را چنین آغاز و دنبال کنید «چه باید کرد؟» و به دنبال آن این پرسش را مطرح کنید «شما چگونه باید عمل کنید؟ اولین گام شما چه باید باشد؟ چه مسائلی ممکن است پیش آیند؟»
- به محصلان کمک کنید که تناقض ها و تعارضهای میان ارزشهای خود و اعمال خودشان را ببینند. از ایشان بخواهید تناقض ها را ابتدا در دیگران، و سپس در خویشتن تشخیص دهند.
4. مطمئن باشید که همه محصلان واقعاً به دیگری گوش می دهند. مثلاً:
- گروه ها را کوچک کنید.
- خودتان شنونده خوبی باشید.
- محصلانی را که توجه دقیقی به دیگری دارند بشناسید.
5. تا می توانید مطمئن شوید که محصلان کلاس شما به ارزشهای اخلاقی توجه دارند و واکنش نشان می دهند. مثلاً:
- بین قواعد مبتنی بر الزامهای اداری و قواعد مبتنی بر مبانی اخلاقی فرق قائل شوید.
- معیارهای یک نواخت را تقویت کنید.

پی نوشت ها :

1. به کتاب مبانی روان شناختی تربیت از همین مؤلف مراجعه شود.

منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.