کیفیت بازیابی اطلاعات از حافظه

برای بازیابی مواد از حافظه دو شیوه ی اصلی یعنی یادآوری و بازشناسی وجود دارد. یادآوری هنگامی رُخ می دهد که اطلاعات به صورت مستقیم از حافظه بازیابی می شوند. بازشناسی زمانی اتفاق می افتد که یک ماده به صورتی که در
سه‌شنبه، 1 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کیفیت بازیابی اطلاعات از حافظه
 کیفیت بازیابی اطلاعات از حافظه

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 

نکات کلیدی

بازشناسی (1) و یادآوری (2):

برای بازیابی مواد از حافظه دو شیوه ی اصلی یعنی یادآوری و بازشناسی وجود دارد. یادآوری هنگامی رُخ می دهد که اطلاعات به صورت مستقیم از حافظه بازیابی می شوند. بازشناسی زمانی اتفاق می افتد که یک ماده به صورتی که در گذشته تجربه شده، شناسایی می گردد. یادآوری ممکن است به طور مستقل و خود به خودی رخ دهد و یا به وسیله ی نشانه های بازیابی، تسهیل شود (یادآوری علامت نشانه (3)).

صرفه جویی های بازآموزی

صرفه جویی (4) های (5) بازآموزی (6) نشان می دهند که برخی خاطرات که از طریق یادآوری یا بازشناسی قابل دستیابی نیستند نیز، در حافظه نگهداری می شوند. یادآوری با افزایش سن، ضعیف می شود و به تدریج کاهش می یابد؛ ولی بازشناسی این گونه نیست. همچنین واژه های غیر معمول بهتر بازشناسی می شوند؛ در حالی که واژه های رایج بهتر یادآوری می گردند (پدیده اثر فراوانی واژه) (7). یادآوری - برخلاف بازشناسی - به قصد یادگیرنده در یادگیری بستگی دارد. فرآیند جست و جوی حافظه نیز، ‌همان جست و جوی آگاهانه یا ناآگاهانه ی علامت نشانه های بازیابی را در بر می گیرد. «پدیده ی سرزبان بودن» (8) نیز حالتی است که گویی فرد می تواند واژه را به یاد آورد.

نشانه های بازیابی (9)

اصل رمزگردانی ویژگی ها، بیانگر آن است که بازیابی زمانی بهتر انجام می شود که علامت نشانه ها و بافتِ زمان یادآوری، با شیوه و رمزگردانی اطلاعات هماهنگ باشد. حافظه های فلاش (10)(11) عبارت است از یادآوری روشن زمینه ای که در آن یک واقعه مهم تجربه شده است و فلاش بک ها تجربه های مجدد و واضح نسبت به یک رویداد، ضربه آمیز می باشند. حافظه همچنین به حال فیزیولوژیکی یا خلقی فرد بستگی دارد: یادگیری وابسته به حال فرد - به عبارت دیگر رمزگردانی عمیق تر علامت - نشانه هایی با ویژگی بازیافتی بیشتر فراهم می آورد. خاطره مربوط به زندگی شخصی خاطره ای است که به تجارب شخصی فرد ارتباط دارد که اغلب برای ذکر وقایع جهان به کار می رود. یادزدودگی (12) دوران کودکی، عبارت است از ناتوانی اغلب بزرگسالان در یادآوری وقایع مربوط به سه یا چهار سال اول زندگی. شاید این امر تا حدودی از فقدان علامت نشانه های مناسب سرچشمه بگیرد، و قدری نیز به عدم رشد کامل هیپوکامپ (13) مربوط باشد.

نقش فرآیندهای بازساختی در بازیابی (14):

بارتلت نشان داد که یادآوری، فرآیندی بازساختی است؛ یعنی افراد غالباً اطلاعاتی را به امور یادآوری شده می افزایند تا آن ها را درک کنند. این امر ممکن است هنگام رمزگردانی یا بازیابی رخ دهد. بازسازی حتی روی شهادت شاهدان عینی تأثیر می گذارد؛ به ویژه شهادت هایی که غالباً برای منطبق شدن با انتظارات و تلقینات، تحریف می شوند (برای نمونه، بر اثر پرسش های جهت دار یا با استفاده از هیپنوتیسم). امروزه ثابت شده است که بسیاری از خاطرات بازیافتی که در آن ها سوء استفاده های جنسی در دوران کودکی ادعا شده است، نادرست یا غیر ممکن می باشند و به عنوان نشانگان (15) حافظه کاذب قلمداد شده اند.

بازشناسی و یادآوری

به طور کلی، پس از نظریه ی ابینگهاوس (16) دو شیوه عمده برای بازیابی مواد از حافظه ارائه می شود:

الف. یادآوری: (17)

در این شیوه ی اطلاعات به طور مستقیم از حافظه بازیابی می شوند.

ب. بازشناسی: (18)

بازشناسی زمانی رُخ می دهد که ما ماده ای را که قبلاً آموخته یا دیده ایم تشخیص می دهیم. حافظه ی بازشناختی را می توان به وسیله ی ارائه مواد مورد نظر و مواد نامربوط به صورت جداگانه (بازشناسی بلی یا خیر) (19) یا ارائه هم زمان فهرستی از مواد مورد نظر و مواد نامربوط، (بازشناسی انتخاب گزینه) (20) مورد آزمایش قرار داد. در هر دو مورد، تعداد جواب های درست و مدت زمان پاسخ دهی یا تعیین موقعیت مواد مورد نظر می توانند به عنوان مقیاس های اندازه گیری حافظه بازشناختی مورد استفاده قرار گیرند. تفاوت بازشناسی و یادآوری آن گونه که قبلاً تصور می شد، کاملاً روشن نیست. برای مثال، یادآوری را می توان به وسیله ی ارائه علامت نشانه های مربوط به ماده هدف (علامت نشانه های بازیافتی (21)) (22) تسهیل کرد. این نوع یادآوری، به یادآوری علامت نشانه ای (23) معروف است (در مقابلِ یادآوری مستقل (24) یعنی زمانی که هیچ علامت نشانه ای ارائه نمی شود). ابینگهاوس ثابت کرد اگر لیستی از اسامی را یادآوری یا بازشناسی کنیم، یادگیری مجدد آن سریع تر از بار اول انجام می شود. این صرفه جویی های بازآموزی (25) نشان می دهند که برخی چیزهایی که به خاطر سپرده می شوند، از طریق یادآوری یا بازشناسی قابل دستیابی نیستند.
یادآوری و بازشناختی برخی ویژگی های متفاوت دارند:
* معمولاً حافظه یادآوری - برخلاف حافظه بازشناختی - با افزایش سن ضعیف تر می شود.
* از بین واژه های درهم ریخته ی رایج و غیر رایج، واژه های غیر رایج بهتر بازشناسی می شوند؛ ولی واژه های رایج بهتر یادآوری می گردند (پدیده ی اثر فراوانی واژه). (26)
* یادآوری به قصد (27) فرد در یادگیری (یا عمق پردازش) بستگی دارد؛ در حالی که بازشناسی فرد بدون برنامه برای یادگیری، تقریباً به اندازه بازشناسی فردی است که برای یادگیری تلاش آگاهانه انجام داده است.
چگونگی بازیابی اطلاعات به وسیله یادآوری، روشن نیست. برخی معتقدند علامت نشانه های بازیافتی همواره در یادآوری دخالت دارند؛ به طوری که فرآیند جست و جوی حافظه (28) جست و جوی علامت نشانه های مرتبط با اطلاعاتی را که باید یادآوری شوند، به همراه دارد. این علامت نشانه ها می توانند زمینه ای (29) خصوصیتی، (30) یا معنایی (31) باشند. فرآیند جست و جو امکان دارد سریع و آسان انجام شود یا مستلزم تلاشی آگاهانه برای یافتن ویژگی هایی باشد که با آن ماده ارتباط دارد. در خلال این نوع از جست و جوی حافظه، ما گاهی نوعی احساس دانستن (32) را تجربه می کنیم؛ احساس این که جواب را می دانیم، ولی توان بیان آن را نداریم. پدیده ی سرِ زبان بودن (33) نیز، احساسی است که ما می توانیم یک کلمه را به صورت تقریبی یادآوری کنیم. غالباً می توانیم درباره این کلمه به برخی اطلاعات دقیق مانند اولین حرف، تعداد هجاها یا هم قافیه های آن نیز اشاره کنیم.

نقش علامت نشانه ها در بازیابی (34)

مفید بودن نشانه ی بازیافتی، به چگونگی ارتباط آن با رمزگردانی اولیه مواد بستگی دارد. اصل «رمزگردانی ویژگی ها» (35) نشان می دهد که بازیابی زمانی بهتر اتفاق می افتد که علامت نشانه ها - و به طور کلی بافتِ زمان یادآوری - مانند زمانی رمزگردانی اطلاعات باشد. برای مثال، اگر ماده ای با تمرکز روی صدای واژه ها یادگرفته شود، در این صورت، بهترین نشانه های بازیافتی، ارائه واژه های هم قافیه با آن خواهد بود. اگر رمزگردانی بر معنای مواد متمرکز باشد، نشانه هایی که مترادف ها یا معانی را به خاطر می آورند، مؤثرتر خواهند بود. تأثیر زمینه ی یادگیری نیز به وسیله ی ثابت شده است که آهنگ یا بوی خوش خاطرات روشنی را که با آن ها پیوند خورده اند، بر می انگیزند. نقش علامت نشانه های زمینه ای همچنین در یادآوری آزاد مواد یک مقوله ی خاص، به اثبات رسیده است. برای مثال اگر از شما خواسته شود که فهرستی از تمام پرندگانی که به فکرتان می رسد تهیه کنید، این فهرست گروهی از پرندگان هم خانواده (مانند پرندگان شکاری) را دربر خواهد داشت؛ زیرا تصور یکی از این پرندگان، نشانه و سرنخ بازیابی پرندگان مشابه دیگر خواهد شد. در تحقیقی کلاسیک درباره حافظه وابسته به زمینه، از غواصان خواسته شد تا فهرستی از واژه ها را در خشکی یا زیر آب یاد بگیرند، و سپس غواصان را در هر دو موقعیت (یعنی زیر آب و روی خشکی) مورد آزمایش قرار دادند. زمانی که غواصان را در همان مکانی که مواد را یاد گرفته بودند آزمایش می کردند، یادآوری آن ها به طور چشمگیری بهتر و بیشتر می شد (نمودار 1).
کیفیت بازیابی اطلاعات از حافظه
شکل 1. حافظه وابسته به بافت. زمانی که غواصان در موقعیت همسان آزمایش شدند، یادآوری لیست کلمات بیشتر از وقتی بود که در موقعیت ناهمسان آزمایش شدند. نمودار بر اساس اطلاعات به دست آمده از تحقیق ترسیم شده است. گودن، دی. آر و بادِلی، آ. دی. (1975)، حافظه وابسته به بافت در دو محیط طبیعی یعنی روی خشکی و زیر آب. نشریه بریتانیایی روان شناسی، شماره 66، ص 325-331.
نشانه یافتی در پدیده ای معروف به حافظه های فلاش نیز به چشم می خورد. بدین صورت که افراد وقتی یک حادثه ی مهمی را یادآوری می کنند (مثلاً ترور تاریخی جَی. اف کِنِدی (36) و اخیراً محکومیت اُ. جِی. سیمپسول) (37) غالباً جزئیات موقعیتی که در آن این اخبار را شنیده اند، به تفصیل شرح می دهند. البته نباید حافظه های فلاش را با فلاش بک ها اشتباه گرفت که عبارتند از تجربه های مجدد به صورت روشن نسبت به رویداد ضربه آمیز. این خصوصیت، از ویژگی های اختلال تنش پس ضربه ای (رویدادی) است. این فلاش بک ها ممکن است به وسیله ی حوادث یا بافت های خاصی یا به صورت خود به خودی (اما احتمالاً به وسیله ی سرنخ های پنهان) فراخوانده شوند.
حافظه، به حالت درونی فرد نیز بستگی دارد: یادگیری وابسته به حالت (38). (39) برای مثال، افراد در حال هشیاری (غیر مستی) چیزهایی را که در خلال مستی و مشروب خواری اتفاق افتاده، به خاطر نمی آورند. در صورتی که وقتی دوباره مست می شوند، می توانند آن وقایع را بیاد بیاورند؛ بنابراین یادآوری خاطره ها در حال مستی، با زمان رمزگردانی خاطره ها (مستی) ارتباط دارد. همین تأثیرات در مورد خُلق نیز به اثبات رسیده اند؛ یعنی هنگامی که ما شاد هستیم، بیشتر دوره های شاد زندگی خودمان را به یاد می آوریم، و هنگام غمگینی، بیشتر دوره های غمناک زندگی را به یاد می آوریم. آثار وابسته به حالت را می توان در شرایط آزمایشگاهی، نسبت به خُلق یا حالت های دیگری که به کمک تلقین هیپنوتیسمی یا شیوه های دیگر پدید می آیند، اثبات کرد.
اگر یادآوری به وسیله ی علامت نشانه های زمینه ای و دیگر علامت نشانه های بازیافتی تسهیل شود، در این صورت هرچه علایم بیشتری وجود داشته باشد، به همان اندازه یادآوری یک ماده آسان تر است. بسیاری از تأثیرات شیوه های مختلف رمزگردانی را می توان این گونه تفسیر کرد که رمزگردانی عمیق تر، سبب علامت نشانه های بازیافتی بیشتری می شود. بر همین اساس مرور ذهنی تفصیلی (40) تلاش های آگاهانه، در خلال یادگیری است که برای ایجاد پیوند بین موادی که باید یادآوری شوند و موادی که قبلاً در حافظه وجود دارند، به کار می رود. هرچه پیوندهای بیشتری برقرار شود، احتمال این که ماده یا رویدادی دیگر علامت نشانه ی یادآوری باشند، بیشتر می شود.
حافظه سرگذشتی (41) حافظه ای است که به تجربه های شخصی یک فرد مربوط می شود. به نظر می رسد توان یادآوری تاریخ وقوع حوادثی که در زندگی رخ داده اند آن گونه که دیگر اطلاعات زایل می شوند از بین نمی رود. به جای این که اکثر چنین اطلاعاتی سریعاً زایل شوند، فراموشی نسبت به آن ها تقریباً به صورت طولی رخ می دهد. ما برای این که یادآوری خود از رویدادهای جهانی را سر و سامان دهیم، از حافظه ی سرگذشتی خودمان استفاده می کنیم (شکل 2). برای مثال، ما می توانیم حادثه ای را به دوره ی خاصی اختصاص دهیم؛ به دلیل این که به خاطر می آوریم این حادثه زمانی اتفاق افتاده است که ما دوران دبیرستان را سپری می کرده ایم، یا حتی به زمان مشخص تری اختصاص می دهیم؛ زیرا این حادثه دقیقاً پس از آن که به دانشکده رفته ایم، رخ داده است.
یکی از جنبه های بسیار مهم حافظه ی سرگذشتی «یادزدودگی دوران کودکی» (42) است؛ به این معنا که بیشتر بزرگسالان در یادآوری رویدادهای مربوط به سه یا چهار سال اول زندگی خود ناتوانند. این امر نشان می دهد یکی از دلایل آن ناتوانی این است که دنیای دوران کودکی آن قدر با دنیای بزرگسالی متفاوت است (از حیث اندازه و طرح) که علایم و نشانه های زمینه ای معنای خود را از دست می دهند. دلیل دیگر این است که هیپوکامپ که رمزگردانی حافظه های سرگذشتی را به عهده دارد، در دوران کودکی هنوز کاملاً رشد نکرده است.
کیفیت بازیابی اطلاعات از حافظه
شکل 2. زوال اطلاعات از حافظه سرگذشتی. نمودار بر اساس اطلاعات گرفته شده از لینتون، ام (1975)، حافظه برای پدیده های واقعی جهان در: کاوش هایی درباره شناخت (ویرایشگران، نورمن، دی. اِو (Norman, D.A) رومل هارت، دی. ای (Rumelhart, D.E.). فریمن (Freeman)، سان فرانسیسکو.

نقش فرآیندهای بازساختی در بازیابی

بارتلت (43) نشان داد که یادآوری، فرآیندی بازساختی (44) است. وی داستان های مربوط به دیگر فرهنگ ها را به افراد ارائه می داد و از آن ها می خواست که این داستان ها را بازگو کنند. این افراد در بازگویی اطلاعاتی که با دیدگاه خودشان هماهنگی نداشت، مرتکب دو نوع خطا می شدند: اطلاعات ناهمخوان را حذف می کردند (برای مثال، پدیده های فوق طبیعی را در نظر نمی گرفتند) اطلاعات مربوط با فرهنگ خود را، اضافه می کردند. هر دو نوع خطا را ناتوانی در رمز گردانی توجیه می کند، یعنی مواد در ارتباط با دانش موجود پردازش می شوند (طرح بارتلت)، به طوری که بعضی از آیتم ها اصلاً رمزگردانی نمی شوند و بعضی دیگر نیز به گونه ای رمزگردانی می شوند که علامت نشانه ی اطلاعات معنادار (بازسازی) باشند. به هر حال شواهد حاکی از آنند که دست کم برخی بازسازی ها در وقت بازیابی انجام می گیرد: اطلاعاتی که پس از خواندن داستان ارائه شده اند، ممکن است وقت بازگویی داستان به آن ضمیمه شوند.
بازسازی همچنین شهادت شهود عینی (45) را تحت تأثیر قرار می دهد. برای نمونه شهادت در دادگاه ها؛ به ویژه شهادتی که غالباً چند ماه پس از مشاهده وقایع، واقع می شود. مطالعات آزمایشگاهی متعددی نشان داده اند که گزارش رویدادهای داستان های بارتلت تغییر می کنند؛ یعنی آن گزارش ها متناسب با انتظارات و احساس درونی افراد انجام می شود. اسکانک (46) استدلال کرد که ما وقایع روزمره را با استفاده از یک برداشت (47) درونی که روند چنین رویدادهایی را وصف می کند، درک می کنیم. ما این برداشت را برای یادآوری حادثه ای که شاهد آن بوده ایم، به کار می بریم و حادثه را به گونه ای تغییر می دهیم که با آن برداشت تناسب پیدا کند.
مسأله مهم تر در شهادت شاهدان عینی، گنجاندن موضوعاتی است که در خلال بازجویی تلقین می شوند. استفاده از چنین پرسش های جهت داری (48) در محاکمات دادگاهی، شدیداً کنترل می شود؛ به ویژه در آن جایی که پاسخ مورد انتظار در سؤال گنجانده شود. در عین حال، اگر پلیس یا وکلای حقوقی پرسش های جهت دار یا تلقینات مستقیم را در بازجویی های اولیه مورد استفاده قرار داده باشند، احتمال دارد که این سؤالات و تلقینات در شهادت شهود گنجانده شوند. به همین دلیل استفاده از هیپنوتیسم (49) در بازجایی ها از اعتبار قابل اطمینانی برخوردار نیست. کوشیده اند از هیپنوتیسم برای یادآوری بهتر یک مشاهده استفاده کنند؛ ولی اثر آن افزایش تلقین پذیری و در نتیجه افزایش تحریفات بازساختی است.
یکی از موارد استثنایی از بازسازی (یا ساخت)، خاطره های حافظه ی بهبود یافته - سندرم حافظه ی کاذب (50) است که در اواخر قرن بیستم مورد بحث قرار گرفته است. پس از این که ثابت شد بین سوء استفاده جنسی در دوران اولیه کودکی و اختلال در کارکرد روان شناختی پس از آن ارتباط وجود دارد، افراد زیادی ادعا کردند که چنین برخوردهایی را به خاطر دارند و این باعث شد تا علیه والدینشان اقامه ی دعوا کنند. این یادآوری ها، غالباً در خلال روان درمانی پس از القای ارتباط هایی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از ناحیه درمانگر به وجود می آمدند. بررسی دقیق این خاطره های بازیافته نشان داد که موارد زیادی از این ادعاها نمی توانند صحت داشته باشند. شاید دردناک ترین جنبه ی این خاطره ها و شهادت تحریف شده شاهد عینی این باشد که شخص گزارش کننده آن ها را خاطره های حقیقی که تجربه شده اند تلقی می کند.

پی نوشت ها :

1. recognition.
2. recall.
3. یادآوری به کمک علامت نشانه، یعنی یادآوری مطالب از حافظه، با علامت نشانه هایی که آزمون گر می دهد؛ مثلاً با دادن دو سه حرف اول یک واژه از آزمودنی خواسته می شود آن را یادآوری کند (پورافکاری).
4. روش صرف جویی، روشی در مطالعه ی حافظه که به وسیله ی ابینگهاوس در دهه 1880 ابداع شد. در این روش از آزمودنی خواسته می شود که مطالب قدیمی را دوباره یاد بگیرد؛ دفعات کوشش (یا زمان) لازم برای بازآموزی و دفعات کوشش (با زمان) لازم برای یادگیری اولیه مقایسه می شود. از مقایسه این دو، نمره صرفه جویی به دست می آید (همان).
5. Savings.
6. Re - learning.
7. the word frequency effect.
8. پدیده ی سرزبان بودن (حالت نوک زبان). این اصطلاح توسط براون و مک نیل معرفی شد؛ هر چند ویلیام جیمز در سال 1890 توصیف شاعرانه ای از آن کرده است. در حالت نوک زبان، شخص اسم واژه یا مصرعی از یک شعر را هر چند خیلی نزدیک به سطح ذهن خود احساس می کند، قادر به یادآوری آن نیست. به عبارت ساده، اسم یا واژه فراموش شده، «نوک زبان» شخص است. اصطلاحی که هر دانش آموزی، راست یا دروغ، بارها آن را به معلم خود گفته است (پورافکاری).
9. نشانه های بازیافتی، یعنی هر چیزی که بتواند ما را در بازیابی یک خاطره کمک کند (براهنی و همکاران).
10. flashbulb memory.
11. حافظه «فلاش» اصطلاح راجر براون برای حافظه ای که بر رویدادهای خاص و مهم زندگی شخصی متمرکز است. چنین خاطراتی به طور معمول بسیار روشن و بدون ابهام هستند و برای تحقق آن ها، سطح بالایی از تحیّر یا برانگیختگی هیجانی ضرورت دارد (پورافکاری).
12. یادزدودگی یا آمنزیا، اصطلاحی کلی است که هر نوع نقص یا فقدان موقتی یا دایمی در حافظه را شامل می شود (خرازی و همکاران، ص 113).
13. هیپوکامپ، یک ساختمان گرد و شبیه اسب دریایی است که به طور عمده از ماده خاکستری ساخته شده است. هیپوکامپ، در کف شاخ تامپورال بطن جانبی مغز واقع شده است. این ساختمان مغزی، بخشی از سیستم لیمبیک را تشکیل می دهد و در کنترل هیجانات، توجه و نیز یادگیری نقش مهمی دارد. مطالعات جدید نقش آن را در برقراری حافظه دراز مدت نیز نشان داده است. این یافته با توجه به ناتوانی افراد مبتلا به ضایعات هیپوکامپی در برقراری حافظه مطرح گردیده است (پورافکاری).
14. reconstructive procrsses in retrieval.
15. سندرم نشانگان، یعنی مجموعه ی علایم که با هم دیده می شوند و می توان آن ها را حاکی از یک بیماری یا هنجاری خاص تلقی نمود (پورافکاری).
16. ابینگهاوس حافظه را به صورت یک عملکرد شناختی ساده با استفاده از هجاهای بی معنا مورد مطالعه قرار داد.
17. Recall.
18. Recognition.
- بازشناسی، آگاهی از این که یک شیء یا رویداد قبلاً مشاهده، تجربه یا آموخته شده است. (همان، ص 1261).
19. Yes/no recognition.
20. Forced - choice recognition.
- روش انتخاب اجباری، گزینه با لیست. برچسب کلی برای هر روش که در آن از آزمودنی خواسته می شود پاسخ یا ماده ای را از بین دو یا چند گزینه انتخاب نماید. همان، ص 590.
21. نشانه های بازیافتی: هر چیزی که بتواند ما را در بازیابی یک خاطره کمک کند (براهنی و همکاران).
22. retrieval cues.
علامت نشانه های بازیافتی: هر چیزی که بتواند ما را در بازیابی یک خاطره کمک کند. (زمینه روان شناسی، ترجمه براهنی و همکاران، ج 1، ص 420).
23. cued recall.
24. free recall.
25. re - learning savings.
26. ward frequency effect.
27. intention.
28. memory search.
29. contextual.
30. feature - related.
31. semantic.
32. feeling of knowing.
33. the tip - of - the tongue phenomenon.
34. cues in retrieval.
35. encoding specificity.
36. J.F. Kennedy.
37. O.J. Simpson.
38. یادگیری وابسته به حالت. عملکرد حافظه وقتی بهتر است که حالت درونی ما در زمان یادگیری، همانند حالت درونی ما در زمان بازیابی باشد (براهنی و همکاران). اصطلاح یادگیری وابسته به حالت، به یک اصل کلی اطلاق می شود مبنی بر این که یادآوری خاطرات رویدادهای قبلی در صورتی که شخص به موقعیت اصلی وقوع آن رویدادها باز می گردد، تسهیل می شود. شخص احتمال بیشتری هست که اسم همکلاس خود را در کلاس اول دبستان با بازگشت به همان کلاس درس بهتر به خاطر آورد. به این ترتیب، چنین استنباط می شود که یادگیری وابسته به حالت اولیه است که یادگیری در آن به وقوع بپیوندد (پورافکاری).
39. state - dependent learning.
40. elaborative rehearsal.
41. autobiographical memory.
42. Childhood amnesia.
43. Bertlett.
44. reconstructive.
45. eyewitness testimony.
46. Schank.
47. script.
48. leading questions.
49. hypnosis.
50. recovered memory - false memory syndrome.

منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.