روچیلدها، خاندان ولزلی و جنگ‏های ناپلئونی

منابعی که در دسترس ماست درباره ارتباطات ناتان مایر روچیلد با کانون‏های سیاسی انگلستان در نخستین سال‏های استقرار او در این سرزمین اطلاع زیادی به دست نمی‌دهند. بنابراین درباره رابطه دو خانواده روچیلد و ولزلی...
چهارشنبه، 30 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روچیلدها، خاندان ولزلی و جنگ‏های ناپلئونی
روچیلدها، خاندان ولزلی و جنگ‏های ناپلئونی

 

نویسنده: عبدالله شهبازی




 

منابعی که در دسترس ماست درباره ارتباطات ناتان مایر روچیلد با کانون‏های سیاسی انگلستان در نخستین سال‏های استقرار او در این سرزمین اطلاع زیادی به دست نمی‌دهند. بنابراین درباره رابطه دو خانواده روچیلد و ولزلی در دوران پیش از جنگ‏های شبه جزیره ایبری چیزی نمی‌دانیم. تنها می‌دانیم که مهاجرت ناتان روچیلد از فرانکفورت به منچستر مقارن با آغاز حکمرانی ریچارد ولزلی در هند است و استقرار او در لندن نیز تقریباً مقارن است با بازگشت برادران ولزلی از هند.
معهذا، تردیدی نیست که پیوند برادران ولزلی با زرسالاری یهودی مستقر در لندن، به‏ویژه با گلداسمیدها، ریشه‌دار است و درواقع میان یهودیان و ولزلی‌ها همان نوع رابطه‌ای برقرار بود که میان ایشان و فرزندان جرج سوم و دریاسالار نلسون و ویلیام پیت. (1) عمق و گستره پیوندهای مالی و اطلاعاتی که از زمان جنگ‏های شبه جزیره ایبری میان دو خاندان روچیلد و ولزلی برقرار بود ثابت می‌کند که این اعتماد یک شبه پدید نشد و مسبوق به پیشینه‌ای دراز و پیوندهایی عمیق و استوار است و درواقع بخشی است از پیوند گسترده‌تر میان زرسالاری یهودی و الیگارشی مستعمراتی بریتانیا.
در دهه نخستین سده نوزدهم پیوند روچیلدها با ویلیام، حکمران هسه کاسل، تداوم داشت.
در اکتبر 1806 جنگ فرانسه و پروس آغاز شد. ناپلئون "بیطرفی" دولت هسه کاسل را نپذیرفت و دستور اشغال این سرزمین و دستگیری ویلیام، که در ارتش پروس درجه فیلد مارشالی داشت، و ضبط کلیه ذخایر او را صادر کرد. (2) با پیشروی ارتش فرانسه به سوی فرانکفورت، ویلیام به شمال اروپا گریخت و بخشی از نقدینگی خود را به مایر آمشل روچیلد سپرد. بدینسان، انتقال نقدینگی ویلیام به انگلستان شتابی بیش از پیش یافت و این سرمایه دستمایه عملیات مالی گسترده ناتان مایر روچیلد در لندن قرار گرفت. به تعبیر ویرجینیا کاولس، وحشت حکمران ثروتمند هسه کاسل از ناپلئون "درِ غار علاء الدین را به روی روچیلدها گشود." (3) ریچارد دیویس معتقد است بدون سرمایه نقدی حکمران هسه کاسل ناتان نمی‌توانست به این سرعت رشد کند. (4)
ما دقیقاً نمی‌دانیم چه مقدار از سرمایه هنگفت ده میلیون پوندی ویلیام هسه کاسل در دهه نخستین سده نوزدهم به انگلستان انتقال یافت. می‌دانیم که در این زمان ویلیام، بجز سرمایه‌هایش در انگلستان، حدود 6 میلیون پوند استرلینگ از فرمانروایان اروپا طلب داشت و حداقل نیمی از آنان به وی بدهکار بودند. (5) و نیز می‌دانیم که او تنها در فاصله فوریه 1809 تا دسامبر 1810 حداقل 550 هزار پوند برای ناتان روچیلد به لندن فرستاد. (6)
معهذا، درباره اهمیت سرمایه ویلیام هسه کاسل در تکاپوی اولیه ناتان روچیلد و انباشت ثروت روچیلدها نباید اغراق کرد. در تاریخنگاری رسمی خاندان روچیلد، سهم نقدینگی ویلیام در عملیات اولیه مالی ناتان روچیلد به شدت برجسته می‌شود و در مقابل عضویت ناتان در شبکه الیگارشی یهودی کاملا مسکوت می‌ماند. این شگرد، بی‌تردید، برای انحراف توجه مورخین از جایگاه برجسته زرسالاری یهودی در اقتصاد و سیاست انگلستان پیش از صعود روچیلدهاست. درباره جایگاه و اهمیت مالی و سیاسی زرسالاران یهودی در انگلستان، از سده هفدهم تا پایان سده هیجدهم، پیش از این سخن گفته‌ایم. کسانی چون آنتونیو کارواخال، موسس و آبراهام داکوستا، سِر اگوستین کورونل، بارون آنتونیو لوپز، سولومون مدینا، اسحاق پریرا، مناسه لوپز، جوزف سالوادور، سامسون گیدئون و سرانجام خاندان گلداسمید در دو سده گذشته صرافان درجه اول لندن به شمار می‌رفتند. ناتان روچیلد وارث این سنت دیرینه بود و در زمانی در انگلستان استقرار یافت که بخش مهمی از تجارت مستعمراتی انگلستان، با قاره آمریکا و نیز با شرق، در انحصار یهودیان بود و شمار "یهودیان آشکار" مستقر در انگلستان به بیش از 12 هزار نفر می‌رسید. این بجز خانواده‌های "یهودی مخفی"، چون هد (مندس) و لوپز و گیدئون (ابودینته)، است که در این زمان "مسیحی" به شمار می‌رفتند. (7) و نیز توجه کنیم که زرسالاران یهودی حامیان اصلی دولت ویلیام پیت کوچک بودند؛ نخست‌وزیری که ثروت انبوه نیایش از طریق پیوند با یهودیان مستقر در هند به دست آمد. این یهودیان سه سال پیش از استقرار ناتان روچیلد در انگلستان وام عظیم 14 میلیون پوندی را برای دولت انگلستان فراهم آوردند که بمنظور تأمین هزینه‌های جنگ با فرانسه انقلابی بود. (8) پیش از ناتان، آبراهام گلداسمید و فرانسیس بارینگ صرافان درجه اول لندن به‏شمار می‌رفتند. درباره پیشینه مشکوک بارینگ‌های مهاجر از آلمان و پیوند آنان با یهودیان و مشارکت‌شان در غارت شرق نیز در آینده سخن خواهیم گفت. در اینجا تأکید می‌کنیم که در سال‏های آغازین تکاپوی ناتان روچیلد در انگلستان، سِر فرانسیس بارینگ از گردانندگان درجه اول کمپانی هند شرقی بود. به تبع این پیشینه و با اتکاء بر این جایگاه است که در سال 1810، با مرگ آبراهام گلداسمید و فرانسیس بارینگ، ناتان مایر روچیلد به چهره برتر بازار مالی لندن بدل شد. (9)
اشغال سرزمین‌های آلمانی‌نشین و فرار حکمران هسه کاسل، موقعیت مایر آمشل روچیلد و پسرانش را در فرانکفورت به مخاطره نینداخت. ناپلئون اتحادیه‌ای از دولت‏های محلی آلمان تشکیل داد و نام آن را "کنفدراسیون راین" نهاد و در 12 ژوئن 1806 یکی از اشراف آلمانی به‏نام بارون کارل فن دالبرگ (10) را به عنوان رئیس این کنفدراسیون منصوب کرد. مقر دالبرگ و مرکز "کنفدراسیون راین" در شهر فرانکفورت بود. بدینسان، نخستین‌ سنگ‌پایه‌های تأسیس کشور آلمان به‏وسیله ناپلئون نهاده شد. دالبرگ با روچیلدها رابطه دوستانه داشت و بطور جدی از آنان حمایت می‌کرد. به علاوه، مایر آمشل و پسرانش از حمایت سایر یهودیان نیز برخوردار بودند. برای نمونه، کمیسر پلیس محلی فرانکفورت به‏نام فن اینزشتین (11) یهودی بود و به‏ویژه از مایر آمشل روچیلد حمایت می‌کرد.
در این دوران، پلیس ناپلئونی به دلیل پیشینه پیوند مایر آمشل روچیلد با ویلیام هسه کاسل به عملکردهای بنیاد روچیلد در فرانکفورت مشکوک بود. نامه‌های روچیلدها در اختیار بارون باخر، (12) سفیر فرانسه در فرانکفورت، قرار می‌گرفت و پس از قرائت و نسخه‌برداری پنهانی از آن برای ایشان ارسال می‌شد. باخر امیدوار بود که از این طریق بتواند در مدت کوتاهی "با شبکه دسیسه‌های آنان در تمامی شاخه‌های بغرنج آن" آشنا شود. کمیسر کل پلیس فرانسه از کمیسر پلیس شهر ماینز (آلمان) درباره روچیلدها گزارشی خواست. پلیس فرانسه در ماینز در گزارش خود اعلام کرد که "بنیاد روچیلد در گذشته در تجارت کالاهای مستعمراتی و انگلیسی مشارکت فراوان داشته" ولی از زمانی که محاصره اقتصادی علیه انگلستان آغاز شده، بطور عمده به صرافی و تجارت کالاهای اروپای قاره اشتغال دارند. در این گزارش افزوده شده که رئیس بنیاد روچیلد "نگاه دوستانه‌ای به فرانسه ندارد هرچند وانمود می‌کند که صادقانه به این کشور وفادار است." (13)
ناپلئون در تداوم سیاست گذشته خود در تحریم اقتصادی انگلستان، کلیه معاملات و ارتباطات شهر فرانکفورت با جزایر انگلیس، حتی مکاتبات، را ممنوع اعلام کرد و از سال 1810 قوانین جدید و سختگیرانه‌ای را علیه مبادله اقتصادی با انگلستان برقرار ساخت. معهذا، نه تحریم ناپلئونی و نه کنترل پنهان پلیس فرانسه هیچ یک نتوانست در ارتباط مایر آمشل روچیلد و پسرانش با ناتان در انگلستان خللی وارد سازد. در این دوران، قاچاق منبع مهم درآمد روچیلدها بود و آنان از این طریق سودهای هنگفت به جیب می‌زدند. قاچاقچیان کالاهای انگلیسی را به اروپای قاره حمل می‌کردند و در مقابل طلا و نقره به انگلستان می‌بردند. دولت انگلستان نیز، برای درهم شکستن تحریم ناپلئون، از این قاچاقچیان حمایت می‌کرد. (14) بدینسان، در پایان نخستین دهه سده نوزدهم، فرانسه و سایر سرزمین‌های تحت فرمان ناپلئون از مسکوکات طلا و نقره تهی شد و این امر مشکلات مالی فراوانی برای امپراتوری ناپلئونی به بار آورد. تارله می‌نویسد:
محاصره بری سال‏های 1810 و 1811 با محاصره بری سال 1806... تفاوت بسیار داشت... [ناپلئون] تصور می‌کرد که تنها یک محاصره اقتصادی قاره‌ای می‌تواند انگلستان را ورشکسته سازد و به زانو درآورد... قاره اروپا بنده‌وار تسلیم شده بود و بنظر می‌رسید که نابودی تنها دشمن باقی‌مانده، یعنی انگلستان، امری کاملا امکان‌پذیر است... کینه او در سال‏های اخیر بیشتر متوجه متخلفان پنهانی محاصره بری شده بود و در سر‌تا‌سر اروپا... هیچ تخلف‌کننده علنی وجود نداشت. سرکوبی و فشار خارج از تشریفات معمول اجرا می‌گشت. قاچاقچیان تیرباران می‌شدند. کالاهای انگلیسی ضبط و به آتش کشیده می‌شد و سلاطینی که با قاچاقچیان همدست و شریک بودند تاج و تخت خود را از دست می‌دادند... محاصره بری توده‌های مصرف‌کننده همه اروپای مرکزی را ظالمانه از پای درمی‌آورد و سبب ورشکستگی کامل بورژوازی بازرگانی و صاحبان کشتی شهرهای اتحادیه تجاری و همه شهرهای ساحلی آلمان می‌شد... پیدا کردن ده‌ها هزار گمرکچی، ژاندارم، پلیس و کارمندان لازم دیگر که فسادناپذیر باشند و وظایف خود را شرافتمندانه انجام دهند، کاری بسیار مشکل‌تر از مجازات پادشاهان همدست قاچاقچیان و یا فرمانداران دزد بود. مصرف‌کنندگان اروپایی، قهوه، کاکائو، فلفل و ادویه را با بهای پنج، هشت و حتی ده برابر قبل از محاصره بری می‌خریدند... نخ‌ریسان و چیت‌بافان فرانسوی، ساکسونی، بلژیکی، چک و رنانی، پنبه و نیل را به پنج تا ده برابر قیمت می‌خریدند زیرا بدون آن ناگزیر بودند صنایع خود را متوقف سازند... این سودهای کلان غیرقانونی به کجا می‌رفت؟ در مرحله نخست به جیب صاحبان کشتی‌ها و قاچاقچیان انگلیسی و در مرحله دوم به جیب کارمندان گمرک و ژاندارم‌های فرانسوی سرازیر می‌شد... سرانجام، امپراتور تصمیم دیگری اتخاذ کرد و با این تصمیم مصادره اموال قاچاق در دهکده‌ها و شهرهای ساحلی، و حتی در مرکز اروپا، آغاز شد. همه کالاهای "ساخت" انگلستان مصادره می‌شد... صاحبان ورشکسته و خشمگین مواد غذایی مستعمراتی... کوشش می‌کردند به ثبوت برسانند که کالاهایشان آمریکایی است و انگلیسی نیست. در حقیقت آمریکایی‏ها با حمل کالاهای انگلیسی به‏وسیله کشتی‏های خود و در زیر پرچم آمریکا سودهای کلانی می‌بردند... بعضی از قشرهای بورژوازی مستعمراتی فرانسه و کشورهای تابع از شرایط موجود بهره بسیاری می‌بردند و بطور کلی از محاصره اقتصادی ابراز رضایت می‌کردند... در چنین شرایطی بحران تجاری و صنعتی سال 1811 آغاز شد... طلای انگلیسی که باید در برابر کالاهای پاریسی پرداخت شود کمیاب شد. (15)
آنچه انگلستان را در برابر محاصره سهمگین ناپلئونی حفظ کرد سیل ثروتی بود که از مستعمرات به این جزیره کوچک سرازیر می‌شد. در زمان امپراتوری ناپلئون، جمعیت کل قاره اروپا حدود 180 میلیون نفر تخمین زده می‌شد. از این میان، جمعیت "پادشاهی متحده" بریتانیا (شامل انگلستان و اسکاتلند و ایرلند) 5/18 میلیون نفر، جمعیت فرانسه، بزرگترین قدرت اروپایی، 29 میلیون نفر و جمعیت ایالت‌های آلمان 25 میلیون نفر بود. (16) در این میان جمعیت انگلستان، به تنهایی، کمتر از ده میلیون نفر و جمعیت شهر لندن کمتر از یک میلیون نفر گزارش شده است. در این دوران، بیشتر سکنه اروپا روستایی بودند و شهرهای بزرگ را بندرت می‌شناختند. (17) هرچند بازارهای اروپا به روی کالاهای انگلیسی بطور رسمی مسدود شد، ولی در مقابل بازارهای شرق در ابعادی بیسابقه گشوده شد. به گزارش دروتی، (18) کنسول فرانسه در مصر، در سال 1812 انبارهای آسیا و آفریقا پر از قماش‌های ارزان انگلیسی بود و این امر کارگاه‌های نساجی مصر را به تعطیل کشانیده بود. (19) به علاوه، باید به غارتگری‌های مستقیم الیگارشی مستعمراتی انگلیس و شرکای یهودی‌شان در شرق، چون غرامت سه میلیون پوندی که در سال 1792 از تیپو سلطان دریافت کردند و غارت پایتخت میسور در سال 1799، (20) نیز توجه کرد. پیشتر گفتیم که در دهه‌های نخستین سده نوزدهم تنها چای وارداتی کمپانی هند شرقی به بازارهای اروپا سالیانه 30 میلیون پوند استرلینگ ارزش داشت. (21) و نیز گفتیم که برخی محققین میزان ثروتی را که در کمتر از 60 سال، از جنگ پلاسی (1757) تا جنگ واترلو (1815)، از هند به‏وسیله کمپانی هند شرقی به غارت رفت بین 500 الی یکهزار میلیون پوند استرلینگ برآورد کرده‌اند. (22) در رأس کسانی که از این وضع بهره فراوان بردند و سودهای افسانه‌ای به جیب زدند زرسالاران یهودی بودند؛ کسانی که به دلیل استقرار شبکه جهانوطنی‌شان در تمامی بنادر مهم دنیای آن روز، از اروپا و آمریکا تا خلیج فارس و بنادر هند و خاوردور، امکانی منحصربفرد برای مبادله کالا و پول در اختیار داشتند. الیگارشی مستعمراتی انگلستان و آمریکا شریک اصلی یهودیان در این تکاپو بود و این وضع به توسعه شبکه تجاری و سیاسی و اطلاعاتی آنان در سرزمین‌های شرقی گستره‌ای بیش از پیش بخشید. جنگ اول ایران و روسیه و تکاپوی سِر گور اوزلی در ایران در این دوران رخ داد و بخشی از عملیات جهانشمولی بود که با تحولات قاره اروپا پیوند تنگاتنگ داشت.
استقرار ارتش انگلستان به فرماندهی سرلشکر سِر آرتور ولزلی در شبه جزیره ایبری و گشایش جبهه فوق علیه ناپلئون (آوریل 1809) نقطه‌عطفی در تاریخ جنگ‏های انگلستان و فرانسه است.
آرتور ولزلی از نخستین ماه‌های استقرار در شبه جزیره ایبری با کمبود شدید نقدینگی برای تأمین مخارج ارتش خود مواجه شد. محاصره اقتصادی قاره اروپا به وسیله نیروی دریایی ناپلئون مانع می‌شد که وی بتواند از طریق دریا مبالغ عظیمی پول نقد به شبه جزیره ایبری منتقل کند. او در سال 1809 به دولت انگلستان نوشت: "ما به شکلی وحشتناک به پول نقد نیاز داریم... پرداخت حقوق نظامیان دو ماه است به تأخیر افتاده. من احساس می‌کنم وزارت خزانه‌داری در انگلستان کاملا در قبال عملیات ما در اینجا بی‌تفاوت است." ولزلی سپس تهدید کرد که اگر پول کافی به او نرسد توان ادامه نبرد را نخواهد داشت. معهذا، و به‏رغم موفقیت‌های نظامی ولزلی، دولت انگلستان نتوانست راهی برای انتقال نقدینگی به ولزلی، که اینک ولینگتون نامیده می‌شد، بیابد. این وضع دو سال ادامه یافت و ولینگتون از بانکداران و صرافان مستقر در اسپانیا و پرتغال مبالغی سنگین با بهره‌های هنگفت قرض کرد و خرج ارتش خود را تأمین نمود. تمامی تمهیدات وزارت خزانه‌داری برای تأمین نیازهای مالی ولینگتون ناکافی می‌نمود. سرانجام، ولینگتون به دولت بریتانیا اطلاع داد که اگر وضع به اینگونه ادامه یابد بناچار شبه جزیره ایبری را تخلیه خواهد کرد. این تهدید نیز ثمر نبخشید. در ماه‌های بعد وضع به روال گذشته ادامه داشت و ولینگتون در نامه‌های خود مسئولان مالی دولت بریتانیا را مورد شدیدترین حملات قرار می‌داد. او می‌نوشت متأسف است که می‌بیند افسران زخمی انگلیسی مجبورند برای امرار معاش لباس‏های خود را بفروشند. (23) در این دوران دو سه ساله، روچیلدها، از طریق شبکه صرافان یهودی مستقر در شبه جزیره ایبری، تأمین‌کنندگان اصلی مالی ارتش ولینگتون در اسپانیا بودند.
اهمیت نظامی و سیاسی جبهه ولینگتون در شبه جزیره ایبری، دولت بریتانیا را مجبور می‌کرد که برای این معضل چاره‌ای اساسی بیندیشد. چنین بود که وزارت خزانه‌داری در اول اکتبر 1811 جان چارلز هریس (24) را در سمت کمیسر کل تامین مالی نیروهای نظامی انگلستان و متفقین در سراسر اروپای قاره منصوب کرد. (25) پیوند هریس 33 ساله و ناتان روچیلد 34 ساله پایانی بود بر دشواری‏های ولینگتون و آغازی بر یکی از عجیب‌ترین و بغرنج‌ترین عملیات اطلاعاتی- مالی که پایه‌های امپراتوری ناپلئون را فروریخت و بنیان عظیم‌ترین و گسترده‌ترین شبکه اقتصادی جهان معاصر را استوار ساخت.
عملیات مالی- اطلاعاتی زرسالاران یهودی و الیگارشی مستعمراتی انگلستان علیه ناپلئون با ارسال محموله بزرگ شمش طلای کمپانی هند شرقی برای ولینگتون آغاز شد. در این زمان، طلا حتی در انگلستان نیز به شدت کمیاب بود. چنین نیست که "کمیته سرّی" مدیران کمپانی (26) با درک "منافع ملی" خود، این محموله را به شکل نسیه در اختیار دولت بریتانیا قرار دهد و پس از پایان جنگ پول آن را دریافت کند. برای انتقال این محموله، فعل ‌و ‌انفعالاتی پیچیده صورت گرفت و در این میان سودی هنگفت از خزانه دولت بریتانیا به جیب یهودیان سرازیر شد. هیئت مدیره کمپانی در اواخر سال 1810 محموله فوق را به مبلغ 800 هزار پوند استرلینگ به ناتان مایر روچیلد فروخت. این نخستین معامله کلان ناتان به شمار می‌رود. گفته می‌شود بمنظور خرید این محموله مایر آمشل روچیلد مبلغ 600 هزار پوند برای پسرش از فرانکفورت به لندن فرستاد. (27) ارسال این پول در زمانی صورت گرفت که پلیس و مأموران اطلاعاتی ناپلئون مبارزه‌ای سخت را علیه قاچاق آغاز کرده بودند.
پس از خرید محموله فوق به‏وسیله ناتان روچیلد، هریس آن را از وی برای دولت بریتانیا خریداری کرد و در این معامله "سودی هنگفت" نصیب ناتان شد. این پایان کار نیست. مسئله مهم انتقال این محموله به ولینگتون بود. ناتان روچیلد به دولت بریتانیا اعلام کرد که حاضر است در ازای دریافت حق‌الزحمه مکفی محموله فوق را از طریق خاک فرانسه به ولینگتون در اسپانیا انتقال دهد و از این پس در مقیاس وسیع و با سرمایه دولت بریتانیا همان کاری را ادامه دهد که پیشتر با سرمایه شخصی خود و در مقیاس محدود انجام می‌داد. (28) دولت انگلستان این پیشنهاد را پذیرفت. ناتان به هلند رفت و به کمک چهار برادرش میلیون‏ها سکه طلایی را که ناپلئون ضرب کرده بود خرید و به اسپانیا انتقال داد و بدینسان ولینگتون را قادر ساخت تا با قدرت مالی کافی با ارتش فرانسه مصاف کند. (29) توجه کنیم که این اقدام در زمانی صورت گرفت که ریچارد ولزلی، حکمران نامدار پیشین کمپانی در هند، وزیر امور خارجه و مرد متنفذ انگلستان به شمار می‌رفت و کمی پیش از آن به عنوان سفیر انگلستان در اسپانیا در کنار برادرش، آرتور، حضور داشت.
ناتان روچیلد برای سازماندهی عملیات مالی خود به حضور فردی مطمئن در پاریس نیازمند بود. او ماه‏ها پیش از انتصاب جان هریس در سمت فوق، در اوایل سال 1811 این درخواست را طی نامه‌ای به اطلاع پدرش در فرانکفورت رسانید. نامزد مایر آمشل برای انجام این مأموریت کوچکترین پسرش، یاکوب، بود. مایر آمشل روچیلد از رابطه حسنه خود با گرانددوک دالبرگ، رئیس "کنفدراسیون راین"، در فرانکفورت بهره جست و علاوه بر دریافت روادید سفر یاکوب به پاریس توصیه‌نامه‌ای نیز خطاب به یکی از مقامات عالیرتبه وزارت خزانه‌داری فرانسه از او دریافت داشت. در مارس 1811 یاکوب روچیلد 19 ساله در پاریس مستقر شد. (30) این سرآغاز تأسیس شاخه پاریس بنیاد روچیلد است. یاکوب روچیلد پس از استقرار در پاریس جیمز نامیده می‌شد.
طرح روچیلدها برای انتقال نقدینگی به ارتش ولینگتون در اسپانیا بسیار پیچیده است و یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های "عملیات فریب" در دو سده اخیر به شمار می‌رود. این عملیات دارای دو رویه آشکار و پنهان بود:
روچیلدها اعتماد مقامات مالی دولت ناپلئون را جلب کردند و چنین وانمود کردند که یک شبکه گسترده قاچاق طلا برای انتقال نقدینگی دولت انگلستان به خاک فرانسه به پا می‌کنند. این اقدام ظاهراً به سود فرانسه بود و لذا مورد حمایت مقامات مالی دولت ناپلئون قرار گرفت و حتی به جیمز روچیلد بابت این عملیات حق‌الزحمه‌های کلان نیز پرداخت می‌شد. ولی درواقع، "هدف پنهان" از ارسال انبوهی از سکه طلای انگلیس به فرانسه، عملی مغایر با اصول متعارف اقتصاد و در تضاد با رویه پیشین قاچاقچیان انگلیسی، تأمین پول برای ارتش ولینگتون بود. (31) هدفی که دولت فرانسه بطور کامل از آن غافل ماند. اوگن کورتی می‌نویسد:
ارسال گینه [سکه طلا] به‏وسیله ناتان از لندن به فرانکفورت دقیقاً در چارچوب طرح‌های دولت بریتانیا بود و جیمز، برای جلب حمایت دستگاه‏های دولتی فرانسه از این عملیات، در پاریس نزد وزیر خزانه‌داری [فرانسه] وانمود کرد که مقامات دولتی انگلیس به شدت مخالف صادرات پول نقد هستند و با تمامی توان خود می‌کوشند مانع آن شوند. او نه تنها موفق شد کنت مولین [وزیر خزانه‌داری ناپلئون] را فریب دهد بلکه موفق شد از طریق او ناپلئون را نیز اغفال کند. (32)
ماریون در تاریخ مالی فرانسه (33) می‌نویسد: "دولت فرانسه با رضایت به واردات [قاچاق] سکه گینه طلای انگلیس می‌نگریست و آن را نشانه‌ای از زوال فزاینده انگلستان تلقی می‌کرد." (34) به‏نوشته مورتون، منطق جیمز روچیلد در فریب دادن ناپلئون بسیار ساده بود و طبق این اصل روانشناختی صورت گرفت: هر کاری که دشمن از آن بترسد به سود توست. (35) انگلستان وانمود می‌کرد که از خروج مسکوکات طلای خویش هراسان است و در نتیجه فرانسه تصور می‌کرد این کار به ضرر انگلستان و به سود اوست!
روش این عملیات چنین بود:
مقادیر کلانی حواله‌های آرتور ولزلی (ولینگتون) به دست ناتان در لندن می‌رسید، وی آنها را در وزارت خزانه‌داری انگلیس نقد می‌کرد و در‌ازای آن بطور عمده سکه گینه طلا دریافت می‌داشت. ناتان این محموله‌های سکه را در ظاهر به عنوان "قاچاق"، ولی با آگاهی هم پلیس انگلستان و هم پلیس فرانسه، برای جیمز می‌فرستاد. این محموله‌ها در بندر دانکرک (36) معمولا به‏وسیله جیمز روچیلد دریافت می‌شد. از سال 1812 کارل و سالومون، دو برادر دیگر ناتان، نیز در دریافت محموله‌ها شرکت داشتند. برادران روچیلد این سکه‌ها را به بانکداران فرانسه تحویل می‌دادند و در مقابل حواله‌های قابل پرداخت به‏وسیله صرافان اسپانیا، سیسیل و مالت دریافت می‌کردند. این حواله‌ها به ولینگتون منتقل می‌شد و وی در‌ازای آن از بانکداران محلی پول نقد دریافت می‌کرد. به‏نوشته کورتی،
پول نقدی که از لندن ارسال می‌شد سفر کوتاهی به پاریس می‌کرد و سپس از طریق شبکه پیچیده موسسات مالی، که اغلب یهودی بودند و از درون قلب کشور دشمن، در نهایت به دست فرمانده انگلیسی در اسپانیا می‌رسید. (37)
تمامی این نقل و انتقالات با موافقت و در زیر نظارت کنت مولین، وزیر خزانه‌داری ناپلئون، انجام می‌شد.
برخی مورخین، فرانسوا مولین (38) (1758-1850) را بانکداری برجسته و "مردی بسیار باکفایت و شرافتمند" می‌شناسند و انتخاب او را به عنوان وزیر خزانه‌داری فرانسه از نیکبختی‌های ناپلئون می‌شمرند. (39) معهذا، این امر مانع از آن نبود که مولین در دام ترفندهای بغرنج زرسالاران یهودی گرفتار شود. مولین خروج طلا از انگلستان و ورود آن به فرانسه را نشانه‌های پیروزی سیاست محاصره اقتصادی، سرآغاز فروپاشی اقتصاد انگلستان و رونق اقتصاد فرانسه می‌پنداشت. او گمان می‌برد که انگلستان با یک بحران عظیم مالی دست به گریبان است، با تخلیه نقدینگی این کشور وضع آن روز به روز بدتر خواهد شد و در مقابل بانک فرانسه با جذب این پول استوارتر خواهد شد و ارزش پول فرانسه افزایش خواهد یافت. بر بنیاد این تحلیل نادرست بود که "سکه‌های طلا با حفاظت کامل و در زیر چشم و درواقع با تضمین دولت فرانسه و از طریق خود فرانسه به جیب ولینگتون، دشمن بزرگ فرانسه، ریخته می‌شد." (40)
کنت مولین عمری طولانی (92 سال) داشت و روچیلدها را در اوج ثروت و اقتدارشان نظاره‌گر بود. او بعدها در خاطراتش کوشید تا نقش خود را در این ماجرا انکار کند و مدعی شد که ناپلئون این "نگرش را از دیگران گرفت." معهذا، سند زیر به روشنی ثابت می‌کند که وزیر خزانه‌داری ناپلئون به روچیلدها اعتماد کامل داشت. در 26 مارس 1811، اندکی پس از استقرار جیمز روچیلد در پاریس، مولین به ناپلئون چنین گزارش داد:
یک فرانکفورتی که اخیرا با یک گذرنامه فرانکفورتی در پاریس مستقر شده و با نام روچیلد فعالیت می‌کند، بطور عمده به وارد کردن پول نقد از انگلیس، از طریق ساحل انگلیس به دانکرک، اشتغال دارد و از این طریق هر ماهه یکصد هزار سکه گینه وارد می‌کند. او با بانکداران درجه اول پاریس (مانند موسسات ماله، (41) شارل داولیه (42) و هاتینگر(43) ارتباط دارد و آنها به او در قبال دریافت پول نقد حواله لندن می‌دهند. او می‌گوید اخیراً، در بیستم همین ماه، نامه‌هایی از لندن دریافت داشته که طبق آن انگلیسی‏ها قصد دارند برای مسدود کردن صادرات سکه‌های طلا و نقره ارزش کرون را از 5 به 65 شیلینگ و ارزش گینه را از 21 به 30 شیلینگ افزایش دهند... این اقدام با عملیات اتریشی‏ها و روس‏ها هماهنگ است. من صمیمانه آرزومندم که روچیلد فرانکفورتی از این مسایل به خوبی مطلع شود. وزرای مختار ما در لندن آنقدر احمق هستند که نمی‌توانند به اینگونه اطلاعات دست بیابند. (44)
این سند اهمیت جدی دارد و نشان می‌دهد که جیمز روچیلد 19 ساله از بدو استقرار در پاریس به عنوان یک منبع اطلاعاتی مهم و موثق مورد اعتماد وزیر خزانه‌داری ناپلئون بود و مجوز غیررسمی قاچاق طلا با انگلستان را از او و شخص ناپلئون به دست آورد. دولت ناپلئون جیمز روچیلد را منبعی مهم می‌دانست برای آشنایی با توطئه‌های اقتصادی انگلیسی‏ها! مضافاً این سند نشانگر ارتباطات عالی روچیلدها در این دوران با بانکداران درجه اول پاریس است. برخورداری از اینگونه ارتباطات و دستیابی به چنین پیوندهایی در توان هر صراف و تاجر تازه‌به‌دوران رسیده، و حتی سرشناس و کهنه‌کار، نیست. به دلیل عضویت در شبکه پنهان الیگارشی یهودی بود که روچیلدها توانستند از یکسو به طرف مورد اعتماد کمپانی هند شرقی، ولینگتون و دولت انگلستان بدل شوند و از سوی دیگر اعتماد مقامات عالی دولت ناپلئون را جلب کنند. ناپلئون و مقامات مالی دولت او را نیز نباید ابله پنداشت. این بغرنجی عملیات زرسالاران یهودی و سلطه‌شان بر بازارهای پولی اروپا بود که آنان را در وضعی چنین ابلهانه قرار داد.
در آرشیوهای اروپا برخی از مکاتبات ناتان و جیمز روچیلد، که ابتدا به‏وسیله پلیس مخفی ناپلئون مخفیانه نسخه‌برداری می‌شد، موجود است. نمونه‌ای از این مکاتبات، نامه مورخ 6 آوریل 1812 جیمز روچیلد از پاریس به ناتان در لندن است که در آن وصول محموله ارسالی ناتان اعلام شده. جیمز در این نامه دریافت شش محموله سکه به مبلغ 27300 گینه انگلیس و 2002 اونس سکه طلای پرتغال و 65798 پوند استرلینگ حواله موسسات صرافی هاتینگر، داولیه، مورل (45) و فیبر (46) را به ناتان اطلاع می‌دهد و از او می‌خواهد که اگر اخبار اقتصادی دارد هرچه سریعتر بنویسد. به‏نوشته کورتی، هر دو برادر طبعاً به دقت مواظب ارزش سهام در بازار بودند و هر گاه این سهام کاهش می‌یافت به خرید آن دست می‌زدند. (47)
هرچند مولین عمیقا فریب روچیلدها را خورد و ناخواسته به آلت دست آنان بدل شد، ولی در همین زمان یکی دیگر از دستگاه‏های دولت ناپلئونی با دقت و سوء ‌ظن عملیات مشکوک یهودیان را زیر نظر داشت. تصادفاً نامه یکی از تجار (قاعدتاً یهودی) فرانکفورت به یکی از روچیلدهای مستقر در بندر دانکرک به دست پلیس مخفی ناپلئون افتاد، رمز آن کشف شد و ماهیت این عملیات پیچیده را فاش ساخت. مقامات امنیتی گزارشی مشروح برای مارشال داوو ارسال داشتند. لویی داوو (48) (1770-1823) از دوران جنگ‏های مصر و شبه جزیره ایتالیا در زیر فرمان ناپلئون قرار داشت و اینک از برجسته‌ترین سرداران او به شمار می‌رفت و فرماندهی نظامی هامبورگ را به دست داشت. داوو از افسرانی است که تا پایان عمر به ناپلئون وفادار ماند؛ در زمان حکومت صد روزه ناپلئون (1815) وزارت جنگ او را به دست گرفت و ارتشی را ساخت که در جنگ واترلو شرکت نمود. (49)
مارشال داوو مکاتبات فوق را به دقت مطالعه کرد و به توطئه پیچیده و عظیم یهودیان و ماهیت عملیات گسترده مالی روچیلدها پی برد. او به علت اهمیت فوق‌العاده مسئله تصمیم گرفت گزارشی برای شخص امپراتور تنظیم و ارسال کند. گزارش داوو به دست ناپلئون رسید. مارشال داوو در این گزارش اقدام کسانی را که مدعی‌ خارج کردن نقدینگی انگلستان‌اند مشکوک دانسته و آنان را "توطئه‌گرانی" خوانده که "مانورهای خود را در زیر این ادعا پنهان می‌کنند" حال آنکه می‌بینیم "انگلیسی‏ها با تمامی توان ممکن خود در حال کمک به تسریع صادرات سکه خویش‌اند."
ناپلئون گزارش داوو را خواند ولی به آن اعتنایی نکرد. به‏نوشته کورتی، او تردیدی نداشت که داوو یک سردار بزرگ است ولی این بدان معنا نبود که از مسایل بغرنج مالی چیزی می‌فهمد؛ آنهم در حالی که اقتصاددانی برجسته چون مولین این تحرکات را زیر نظر دارد و آن را به سود فرانسه می‌داند. معهذا، این گزارش سبب شد که رئیس کل سازمان پلیس مخفی ناپلئون با دقت بیشتر خانواده روچیلد را زیر نظر بگیرد. او یک کمیسر امنیتی را مأمور کرد که از تاریخ خانواده روچیلد گزارشی مشروح تهیه کند. (50)
این حادثه در فوریه 1812 است و در زمانی است که کارل و جیمز روچیلد در پاریس به سر می‌برند. پلیس امنیتی ناپلئون در پاریس از کمیسر فرانسوی پلیس در ماینز خواست که گرایش‏های سیاسی خانواده روچیلد، ارتباطات تجاری آنان در خارج و عملیات مالی آنها و نیز نقش‌شان در معاملات قاچاق را گزارش کند. کمیسر فوق در گزارش مشروح خود، ضمن اشاره به پیشینه پیوند روچیلدها با ویلیام هسه کاسل و رابطه نزدیک کنونی آنان با گرانددوک دالبرگ، نوشت: "او [مایر آمشل روچیلد] بهیچوجه به ما فرانسوی‏ها علاقه ندارد هرچند وانمود می‌کند فدایی دولت فرانسه است." (51)
مقامات امنیتی فرانسه در پی بررسی‏های مفصل خود سرانجام به این نتیجه رسیدند که باید مانع از استقرار روچیلدها در بندر دانکرک شد. کنت ریل، (52) رئیس پلیس مخفی پاریس، در یادداشت خود بر گزارش فوق، به رئیس کل پلیس فرانسه پیشنهاد کرد که "روچیلد خارجی"، "کسی که برادر خود را در لندن مستقر کرده و با او منافع مشترک دارد"، از ساحل دانکرک اخراج شود. ولی محتاطانه افزود: "زمانیکه اعلیحضرت به قاچاقچیان اجازه تجارت می‌دهند [باید دید که] در مغز مبارک ایشان چه اندیشه‌ای است؟"
گزارش رئیس پلیس مخفی پاریس به رئیس کل پلیس فرانسه رسید و او تصمیم گرفت که کارل و جیمز روچیلد را دستگیر کند. ولی حمایت وزارت خزانه‌داری فرانسه از روچیلدها مانع از این اقدام شد. خطر دستگیری مرتفع شد و جیمز و کارل روچیلد با خونسردی در برابر دیدگان پر ‌سوء ‌ظن پلیس مخفی ناپلئون در پاریس ماندند و به تکاپوی خود ادامه دادند. (53)
بدینسان، در سال‏های 1811-1816، در تمامی دورانی که جان هریس مسئولیت تغذیه مالی ارتش‌های متفقین علیه ناپلئون را به دست داشت، ناتان روچیلد و برادرانش بانکدار اصلی نظامی انگلستان و متفقین و عامل اصلی انتقال پول به ارتش‌های مستقر در اروپای قاره بودند.
در این تکاپو خویشاوندان نزدیک ناتان نیز مشارکت فعال داشتند. میر داویدسون (54) در آمستردام (هلند) مستقر بود و در عملیات مالی ناتان شرکت داشت. (55) آلبرت گلداسمید (سرلشکر بعدی) و موسس مونت‌فیوره نیز در سال 1811، سال آغازین عملیات مالی روچیلدها، به صفوف ارتش انگلستان پیوستند. موسس مونت‌فیوره را در بهار سال 1814 در پاریس می‌یابیم و در سال‏های 1817-1818 در ایتالیا. (56)
به‏نوشته ویرجینیا کاولس، تنها در ظرف دو سال (1812-1814) دولت بریتانیا مبلغ 30 میلیون پوند در قاره اروپا به جریان انداخت که بیش از نیمی از آن به‏وسیله ناتان روچیلد انتقال یافت. حق الزحمه ناتان تنها در این معامله یک میلیون پوند بود. (57) به‏نوشته اوگن کورتی، محقق اتریشی، از اکتبر 1811 تا اکتبر 1816 حدود 5/42 میلیون پوند استرلینگ به‏وسیله هریس صرف امور نظامی در قاره اروپا شد که نیمی از این مبلغ با واسطه ناتان و برادرانش انتقال یافت. در خاطرات هریس، که به وسیله پسرش به چاپ رسیده (لندن، 1880)، بخشی از یک سند مندرج است که هریس برای ارائه به مقامات بالاتر تنظیم کرده و در آن از ناتان روچیلد با احترام فراوان نام برده است. هریس می‌نویسد "تنها به کمک موسسه آقای روچیلد و برادرانش بود که او توانست این عملیات مبادله مالی را با موفقیت انجام دهد." هریس می‌افزاید "بیشترین تشکر را باید از این آقایان محترم کرد که خود را بطور کامل وقف خدمات عمومی کرده‌اند." (58) از جمله مخارج دولت بریتانیا در دوران جنگ‏های ناپلئونی پرداخت ماهیانه 330 هزار پوند استرلینگ پول نقد به دولت اتریش بود که از طریق "دشوارترین و بغرنج‌ترین راه‌ها" به‏وسیله خانواده روچیلد از انگلستان به وین انتقال می‌یافت. کورتی می‌نویسد: "روش روچیلدها برای انتقال این حجم انبوه پول تاکنون ناشناخته مانده است." (59)
عملیات مالی- اطلاعاتی روچیلدها در واپسین ماه‌های جنگ اوج گرفت. در ژانویه 1814، سه ماه پیش از اشغال پاریس (31 مارس) و استعفای ناپلئون (6 آوریل)، دولت بریتانیا به ناتان دستور داد که "به محرمانه‌ترین شکل ممکن" معادل 600 هزار پوند سکه‌های طلا و نقره فرانسه را در آلمان، هلند و فرانسه حداکثر ظرف دو ماه گردآوری و از دور خارج کند. در مارس 1814 دستور بعدی دال بر گردآوری معادل 300 هزار پوند سکه ظرف سه الی چهار هفته صادر شد. این اقدام در آستانه واپسین تهاجم ارتش‌های متفقین و اشغال پاریس است. به‏نوشته ریچارد دیویس، ناتان روچیلد در انجام این مأموریت‏ها "فوق‌العاده موفق" بود. (60)
مأموریت بعدی روچیلدها تأمین هزینه استقرار مجدد سلطنت بوربن در فرانسه بود:
از سال 1807 برادر لویی شانزدهم، پادشاه مقتول فرانسه، و وارث تاج و تخت خاندان بوربن، که با نام لویی هیجدهم به سلطنت رسید، در باکینگهام‌شایر (61) انگلیس به سر می‌برد. در اوایل سال 1814، در زمانی که ارتش‌های متفقین تهاجم نهایی را علیه ناپلئون آغاز کردند، او سخت به تکاپو افتاد تا کمی پس از سقوط پاریس خود را به این شهر برساند و در مسند پادشاهی فرانسه جای گیرد. ولی او برای تأمین مخارج این سفر پرخرج، که طی آن باید در نقش باشکوه وارث سلطنت بوربن ظاهر می‌شد، پول کافی نداشت. مدعی سلطنت فرانسه به وزارت خزانه‌داری انگلیس مراجعه کرد و درخواست وام نمود. وزارتخانه فوق درخواست او را برای جان هریس فرستاد و وی انجام این مأموریت را به ناتان روچیلد محول نمود. ناتان به کمک برادرش جیمز در پاریس حواله‌ای به مبلغ دویست هزار پوند برای لویی هیجدهم تهیه کرد که در پاریس قابل وصل بود. بدینسان، لویی توانست به سرعت راهی فرانسه شود و در 3 مه 1814 وارد پاریس شود. اوگن کورتی می‌نویسد: "ناتان این اقدام خود را به شدت پوشیده نگه می‌داشت." (62) پل جانسون نیز به نقش موثر تالیران، وزیر خارجه ناپلئون، در اعاده سلطنت بوربن اشاره دارد و می‌افزاید که این اقدام تالیران با سرمایه‌گذاری ده هزار پوندی سرویس مخفی انگلستان امکان‌پذیر شد. (63) کمی پس از استقرار لویی هیجدهم در پاریس، در 15 مه 1814، هریس به یکی از کارگزاران خود در پاریس دستور داد که مبلغ 630 هزار پوند "بدون تأخیر" در اختیار جیمز روچیلد قرار گیرد. (64) احتمالا این مبلغ نیز در راه اعاده سلطنت بوربن هزینه شد. اینک فرانسه در اشغال ارتش متفقین قرار داشت و تنها در این زمان و با اعاده سلطنت بوربن‌ها بود که جیمز 22 ساله موسسه خود را، به‏نام "برادران روچیلد"، (65) در پاریس به ثبت رسانید. (66)
با اشغال پاریس و استعفای ناپلئون بناپارت، ماجراهای این چهره شگفت تاریخ دو سده اخیر جهان به پایان نرسید. ده ماه پس از برکناری و تبعید به جزیره الب، (67) در 26 فوریه 1815 ناپلئون از تبعیدگاهش گریخت و در اول مارس، در رأس گارد کوچکی از محافظین وفادار خود، در ساحل فرانسه پیاده شد. اخبار ظهور مجدد ناپلئون شوری عظیم در سراسر فرانسه برانگیخت و با اقبال مردمی که از حکومت کوتاه لویی هیجدهم به تنگ آمده بودند مواجه شد. ناپلئون سه هفته بعد در کاخ تویلری بار دیگر بر تخت سلطنت نشست. این دوران، که به "حکومت صد روزه" (20 مارس تا 22 ژوئن 1815) شهرت دارد، با جنگ واترلو و سقوط نهایی ناپلئون به پایان رسید. تارله می‌نویسد:
در عصر روز پنجم مارس خبر باورنکردنی پیاده شدن ناپلئون در ساحل فرانسه... به لویی هیجدهم رسید... حکومت در ابتدا یقین داشت که حل این مسئله ناگوار چندان به طول نخواهد انجامید و مطمئن بود که ناپلئون راهزن بطور قطع شعور خود را از دست داده است، زیرا تنها یک دیوانه می‌توانست به چنین عمل مخاطره‌آمیزی دست یازد. با این وصف، پلیس به زودی به موضوع وحشت‌آوری پی برد... همه نمایندگان نسل دوم انقلاب که در مدت‏ها پیش شناخته شده و زیر نظر بودند، بی پرده رضایت خود را نشان می‌دادند و از بازگشت خودکامه‌ای که در همان آغاز ظهورش انقلاب را خفه کرده بود و در سراسر دوران فرمانروایی‌اش به تعقیب هواداران انقلاب پرداخته بود، شادمانی می‌کردند... در پاریس و به‏ویژه در مراکز بورژوازی مرفه تا اندازه‌ای آشفتگی به چشم می‌خورد... در میان سلطنت‌طلبان و بخصوص مهاجرینی که در سال 1814 بهمراه بوربن‌ها بازگشته بودند ترس فلج‌کننده‌ای حکمفرما بود. ایشان عقل خود را از دست داده بودند و در وحشت توصیف‌ناپذیری می‌ترسیدند که سرشان را از دست بدهند. غول کرس با آنها چه خواهد کرد؟ (68)
با پیوستن توده‌های مردم فرانسه به ناپلئون، گارد شخصی کوچک او به سرعت به ارتشی عظیم بدل شد و همچون بهمنی به سوی پایتخت به حرکت درآمد. تارله دگرگونی روانشناسی محافل عالی سیاسی پاریس را همپای حرکت ناپلئون به سوی پایتخت چنین توصیف کرده است:
مطبوعات دولتی پاریس و نشریه‌هایی که به مقامات عالیرتبه وابسته بودند، از یک اعتماد به خود دور از حقیقت به یک درماندگی کامل و سپس به یک وحشت آشکار دچار شدند. توصیف آنها از ناپلئون، با پیشرویش به سوی شمال، تغییر می‌یافت. سردرگمی و تغییر روش عجیب آنها در این عبارات به چشم می‌خورد:

بار اول: "مار آبی کرس در خلیج ژوان قدم به ساحل گذاشت."
بار دوم: "غول به سوی گراس پیش می‌رود."
بار سوم: "غاصب وارد گرانویل شد."
بار چهارم: "بناپارت لیون را اشغال کرد."
بار پنجم: "ناپلئون به فونتن بلو وارد می‌شود."
بار ششم: "امروز پاریس، پایتخت باوفای اعلیحضرت امپراتور، چشم به راه مقدم ایشان است."

همه این عبارات، در شماره‌های متوالی یک روزنامه درج شده بود. هیئت نویسندگان و مدیران و کارکنان این نشریه، از آغاز تا پایان این ماجرا، تغییر نکرده بودند. (69)
اعاده حکومت ناپلئون قدرت‏های اروپایی را به هراس انداخت. در 25 مارس 1815 چهار قدرت بزرگ اروپا (انگلستان، اتریش، پروس و روسیه) اتحاد خود را تجدید کردند و هر یک ارتشی انبوه گرد آوردند. انگلستان بار دیگر متعهد شد پول و تدارکات مورد نیاز ارتش‌های متفقین را تأمین کند و پارلمان انگلیس برای سرنگونی ناپلئون مبلغ 110 میلیون پوند بودجه تعیین کرد. (70) بدینسان، ولینگتون در رأس یک ارتش 80 هزار نفره و بلوخر، ژنرال پروسی، در رأِس یک ارتش 110 هزار نفره راهی جنگ با ناپلئون شدند.
جان هریس و ناتان روچیلد نیز به سرعت فعالیت خود را از سر گرفتند. برای نمونه، تا پایان ماه آوریل 1815، ناتان روچیلد مبلغ 200 هزار پوند به‏وسیله برادرش، سالومون، در اختیار دولت پروس قرار داد. مقامات پروسی این پول را ناکافی دانستند و سالومون روچیلد، که برای انجام این مأموریت در برلین به سر می‌برد، با مسئولیت شخصی خود مبلغ 150 هزار پوند دیگر، و البته در ازای بهره‌ای هنگفت، بر آن افزود. (71)
سرانجام، در صبح روز 18 ژوئن 1815 ارتش ناپلئون در برابر ارتش قدرت‏های متحد اروپایی به فرماندهی ولینگتون و بلوخر قرار گرفت. این همان نبرد تاریخی واترلوست که با شکست ناپلئون به پایان رسید. ناپلئون در 22 ژوئن برای همیشه از سلطنت استعفا داد، در 29 ژوئن به جزیره دوردست سن‌هلنا، (72) واقع در اعماق جنوبی اقیانوس اطلس،فرستاده شد، تبعیدی تحقیرآمیز را در زیر نظارت زندانبانان انگلیسی گذرانید و سرانجام در 5 مه 1821 ظاهراً به بیماری سرطان درگذشت در حالی که تنها 52 سال داشت. امروزه، پژوهشگران با آزمایش موهای به جای مانده از ناپلئون بر این نظرند که وی در اثر مسمومیت تدریجی به قتل رسید.
پایان جنگ واترلو آغاز یک شعبده بزرگ مالی در لندن است؛ ماجرایی که در فاصله‌ای کوتاه ثروت ناتان مایر روچیلد را چند برابر کرد و به عنوان یکی از شگفت‌ترین حوادث تاریخ بازار بورس اروپا به ثبت رسید.
ناتان روچیلد به شبکه عوامل خود در فرانسه دستور داد سریعاً اخبار را به او منتقل کنند و برای کسی که زودتر از دیگران اخبار جنگ را به او برساند جایزه‌ای تعیین کرد. یکی از عوامل ناتان، به‏نام روثورث، (73) به محض انتشار روزنامه محلی داچ گازته، (74) که حاوی آخرین اخبار جنگ واترلو بود، نسخه‌ای از آن تهیه کرد و به سرعت با قایق راهی انگلستان شد و صبح زود 20 ژوئن به لندن رسید. ناتان بلافاصله خبر پیروزی واترلو را به اطلاع دولت انگلستان رسانید. مقامات دولتی با ناباوری به این خبر برخورد کردند زیرا تا این زمان از سوی ولینگتون هیچ اطلاع رسمی به آنان نرسیده بود. (پیک ولینگتون روز بعد وارد لندن شد.) (75)
ناتان از ساختمان هیئت دولت یکسره به بازار بورس لندن رفت و آرام و خونسرد در محل دائمی خود ایستاد؛ پشت به ستونی که امروزه به عنوان اثری تاریخی به یادگار مانده است. او بی‌آنکه سخنی بگوید با اشاره به فروش سهام خود پرداخت. وحشت سراسر بورس را فراگرفت. همه تصور می‌کردند که ناتان از اخبار جنگ واترلو مطلع است و این اقدام او به معنای شکست انگلستان در جنگ بود. با هر اعلام فروش ناتان قیمت سهام به سرعت کاهش می‌یافت تا به حداقل ممکن رسید. آنگاه ناتان با یک اشاره کوتاه حجم بسیار عظیمی از سهام را خرید؛ چندین برابر آنچه فروخته بود. با رسیدن اخبار پیروزی انگلستان در جنگ واترلو ارزش سهام افزایشی چشمگیر یافت و بدینسان ناتان روچیلد با وارد کردن این "شوک" سریع و تکان‌دهنده به بورس لندن در فاصله‌ای اندک ثروت خود را چند برابر کرد. (76) اطلاع سریع ناتان روچیلد از نتیجه جنگ واترلو و سود هنگفتی که از آن برد برای مردم انگلستان حیرت‌آور بود و شایعات فراوانی را سبب شد. از جمله شایع شد که ناتان شخصاً در صحنه نبرد واترلو حاضر بوده و پس از شکست ناپلئون خود را به سرعت به لندن رسانیده است. (77)
ماجرای فوق از دیرباز مورد توجه مورخین بوده و فرضیاتی را درباره نقش مرموز ناتان روچیلد و ولینگتون سبب شده است. برخی برآنند که ناتان اخبار جنگ واترلو را بگونه‌ای نادرست در لندن انتشار داد و از اینطریق سود سرشار برد. در مقابل، کسانی نیز کوشیده‌اند تا ناتان را از اتهام خدعه مالی در ماجرای واترلو تبرئه کنند.
جدی‌ترین تلاشی که در این زمینه صورت گرفته از سوی لرد ویکتور روچیلد است در کتابی که درباره زندگی نیایش نگاشته با عنوان سایه یک مرد بزرگ. (78) پروفسور دیویس، که کتاب خود را در مشاوره با لرد ویکتور روچیلد نگاشته، (79) "ماجرای واترلو" را کم اهمیت جلوه می‌دهد و می‌افزاید: "همانگونه که لرد روچیلد کنونی [ویکتور] در یک تک‌نگاری نشان داده، درباره این ماجرا اغراق شده است." (80) ویرجینیا کاولس سه صفحه از کتاب خود را به بررسی این مسئله اختصاص داده است. او در نهایت ماجرا را به سود روچیلدها فیصله می‌دهد و اتهام خدعه مالی در "ماجرای واترلو" را از ساخته‌های دیرنوائل، نویسنده فرانسوی کتاب روچیلد اول پادشاه یهود، می‌داند. (81) کاولس مدعی است که دیرنوائل متن چاپ نشده این کتاب را به بارون جیمز روچیلد ارائه کرد و برای عدم انتشار آن خواستار حق و حساب شد. روچیلد این درخواست را نپذیرفت و دیرنوائل کتاب خود را منتشر کرد. جیمز روچیلد نیز اطلاعیه‌ای منتشر کرد و هرگونه مشارکت ناتان در ماجرای واترلو را تکذیب نمود و اعلام کرد که هدف دیرنوائل از این جعلیات اخاذی بوده است. (82) این درست است که بارون جیمز روچیلد چنین اتهامی را علیه نویسنده کتاب جنجالی روچیلد اول پادشاه یهود مطرح ساخته، ولی صِرف ادعای بارون روچیلد برای اثبات نادرستی نظر دیرنوائل و نیز رفع اتهام فوق کفایت نمی‌کند. بهرروی، در بررسی "ماجرای واترلو" باید به سه نکته توجه نمود:
اول، اقدام شگفت ناتان روچیلد در بازار بورس لندن، به شکلی که بیان شد، واقعاً رخ داد و در همان روز (20 ژوئن) خبر آن، به عنوان حادثه‌ای مهم، در مطبوعات انگلیس به چاپ رسید. (83) اگر ناتان روچیلد از پیروزی ولینگتون در جنگ واترلو مطلع نبود چرا با این سرعت و جسارت به خرید مقادیر عظیمی سهام دست زد؟!
دوم، چرا ولینگتون خبر بسیار مهم پیروزی در جنگ واترلو را با چنین تأخیری به لندن ارسال داشت؟
سوم، چه کسانی از پخش شایعه دروغ شکست انگلستان در جنگ واترلو، و به تبع آن کاهش شدید ارزش سهام در بازار بورس لندن، سود بردند؟!
تعمق در نکات فوق این پرسش را به جد مطرح می‌سازد:
آیا اشاعه اخبار دروغ دال بر شکست ارتش انگلیس در جنگ واترلو و "شوک" ناشی از آن بر بازار بورس لندن یک شیادی سازمان‌یافته مالی نبود که با تبانی آرتور ولزلی (دوک ولینگتون) و ناتان روچیلد صورت گرفت و به همین دلیل ولینگتون، فرمانده ارتش انگلیس در واترلو، تعمداً اخبار پیروزی را با تعلل ارسال داشت تا در این فاصله ناتان بتواند کار خود را انجام دهد؟!
داستان عملیات مشترک مالی زرسالاران یهودی و الیگارشی مستعمراتی بریتانیا علیه ناپلئون برای طراحان و بازیگران یهودی- انگلیسی آن پایانی مطبوع داشت و تمامی آنان را به سودهای هنگفت رسانید. برخی چون روچیلدها و ولزلی‌ها و هریس سودهای افسانه‌ای بردند و برخی، چون کارمندان دست‌اندرکار وزارت خزانه‌داری انگلیس، رشوه‌های درخور به جیب زدند. یک نمونه، چارلز آربوتنوت،(84) دوست نزدیک ولینگتون و مقام عالیرتبه وزارت خزانه‌داری انگلیس در دوران عملیات روچیلدهاست که در سال 1820 مبلغ 12 هزار پوند از ناتان روچیلد به عنوان "وام" دریافت کرد. این "وام" درواقع رشوه‌ای بود که به آربوتنوت پرداخت شد و احتمالا تنها مبلغ پرداخت‌شده به او نیز نبود. ریچارد دیویس در پژوهش خود اشاره می‌کند که در آن زمان مرز میان "کمک مالی" و "رشوه" سخت مخدوش بود و درواقع میان این دو تفاوتی وجود نداشت. (85)
پیروزی در جنگ‏های ناپلئونی برای مردم بریتانیا خوش‌یمن نبود و پیامد آن برای این کشور، تبدیل آن به بدهکار بزرگ الیگارشی زرسالار بود.
ویلیام کولیر در تاریخ امپراتوری بریتانیا (1882) می‌نویسد "بدهی ملی" بریتانیا که در پایان جنگ‏های هفت ساله 139 میلیون پوند و در پایان جنگ‏های آمریکا 268 میلیون پوند بود، در پایان جنگ‏های ناپلئونی به 880 میلیون پوند رسید و به عبارت دیگر 612 میلیون پوند افزایش یافت. در پایان جنگ، انگلستان در وضع وخیم اقتصادی قرار داشت؛ نان کمیاب بود و دستمزدها ناچیز. خشکسالی سال 1817 وضع را بدتر کرد و شورش‏هایی را برانگیخت که سرکوب شد. (86)
فرانک برایت از این سال‏ها به عنوان دوران "فقر عمومی" یاد می‌کند و از "سودهای فراوان" گروهی معدود و "تداوم رنج طبقات فقیر" سخن می‌گوید. این حوادث منجر به شورش‏های متعدد و خرد کردن ماشین‌ها، به‏ویژه در شرق انگلستان، شد. شورشیان به مدت دو روز شهر لیتل‌پورت را در تصرف داشتند و ماجرا تنها با مداخله ارتش فیصله یافت. "نارضایتی و تیره‌روزی مردم به یک جنبش سیاسی بدل شد." در 16 اوت 1819 شورش بندر منچستر را فرا گرفت و ارتش اجتماع 80 هزار نفری مردم را مورد حمله قرار داد. (87) در این حادثه، که به "قتل‌عام پاترلو"، (88) شهرت دارد، 11 نفر کشته و 400 نفر زخمی شدند. (89) این حوادث سرانجام، در سال 1838 جنبش گسترده کارگران و مردم تهیدست بریتانیا، معروف به "جنبش چارتیست‌ها"، (90) را پدید ساخت.
با تعمق در این نکته و با ملحوظ داشتن سودهای هنگفتی که خاندان روچیلد، و سایر اعضای الیگارشی زرسالار آن زمان، از جنگ‏های ناپلئونی به جیب زدند، به درستی باید سرمایه‌گذاری دولتی در "جنگ" را از منابع اصلی انباشت ثروت در دست زرسالاری معاصر دنیای غرب دانست. در این جنگ‏ها "دولت" ابزار تحقق اهداف سیاسی و مالی الیگارشی حاکم است و فرایندی را تحقق می‏بخشد که طی آن زرسالاران، به‏ویژه صرافان یهودی، با پرداخت وام‏های کلان دولت‏های غربی را تغذیه مالی می‌کنند و سپس از طرق گوناگون، مانند تأمین و فروش تجهیزات و تدارکات نظامی یا ارائه خدمات اطلاعاتی به دولت‏ها، این بودجه را خود هزینه می‌کنند.
عملیات مالی روچیلدها در دوران جنگ‏های ناپلئونی نمونه بارزی از این مکانیسم است:
دولت بریتانیا نقدینگی مورد نیاز خود را به صورت وام از زرسالاران بزرگ لندن دریافت می‌کرد و سپس همین پول را در ازای پرداخت حق‌الزحمه‌های کلان و از طریق همان شبکه هزینه می‌نمود. آشفتگی سیاسی نیز فضایی مناسب می‌آفرید تا اعضای الیگارشی زرسالار از طریق انواع بند‌و‌بست‌ها و سفته‌بازی‌های خدعه‌آمیز، مانند "ماجرای واترلو"، ثروت خود را انبوه‌تر کنند. در بررسی تاریخ اروپای سده نوزدهم نمونه‌های دیگری از اینگونه جنگ‏ها را خواهیم دید و پیوند آن را با الیگارشی زرسالار معاصر، بویژه یهودیان، خواهیم شناخت.
درباره ثروتی که روچیلدها در دوران جنگ‏های ناپلئونی اندوختند اطلاع دقیقی در دست نیست. ناتان روچیلد بعدها گفت که از زمان ورود به انگلیس تا پایان جنگ‏های ناپلئونی ثروتش 2500 برابر شده است. نمی‌دانیم ثروت اولیه او چه مقدار بوده است. معمولا گفته می‌شود که ناتان حداقل با نیم میلیون پوند سرمایه ویلیام هسه کاسل در انگلیس آغاز به کار کرد ولی سرمایه شخصی او 20 هزار پوند بود. براین اساس، ویرجینیا کاولس ثروت ناتان روچیلد را در پایان جنگ‏های ناپلئونی 50 میلیون پوند استرلینگ می‌داند. این حداقل مبلغی است که به عنوان سرمایه ناتان مایر روچیلد در سال 1815 می‌توان تخمین زد. بهرروی، این مبلغ کافی بود تا روچیلدها را، به تعبیر کاولس، به "ثروتمندترین بانکداران اروپا" و به "نیروی جدیدی که مقدر بود سرمایه‌داری سده نوزدهم را پی ریزد" بدل کند. (91)

پی‌نوشت‌ها:

1. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، ص 400.
2. Corti, ibid, p. 43.
3. Cowles, ibid, p. 27.
4. Davis, ibid, p. 28.
5. Cowles, ibid, p. 26.
6. Frederic Morton, The Rothschilds, A Family Portrait, New York: Crest Book, 1963, p. 45; Cowles, ibid, p. 38.
7. درباره پیشینه استقرار زرسالاران یهودی در انگلستان بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 97-105، 110-111، 117-118.
8. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، ص 400.
9. Judaica, vol. 4, p. 174.
10. Karl von Dalberg
11. von Inzstein
12. Baron Bacher
13. ibid, pp. 101-102.
14. Corti, ibid, pp. 52, 99, 113.
15. آکادمیسین تارله، ناپلئون، ترجمه صمد خیرخواه و ایرج همایون‌پور، تهران: انتشارات کیهان، 1349، صص 215-222.
16. David Thomson, Europe Since Napoleon, London: Penguin Books, 1984, pp. 112, 114.
17. بنگرید به: همین کتاب، ج 1، صص 257-259.
18. Drovetti
19. Alfred C. Wood, A History of the Levant Company, Oxford: Oxford University Press, 1935, p. 192.
20. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 416-417.
21. بنگرید به: همین کتاب، ج 1، ص 246.
22. بنگرید به: همین کتاب، ج 1، ص 288-289. درباره جایگاه مستعمرات در اقتصاد انگلیس این عصر بنگرید به: همین کتاب، ج 1، ص 255.
23. Corti, ibid, p. 116.
24. John Charles Herries
25. ibid, pp. 117, 425.
26. درباره این کمیته بنگرید به: همین کتاب، ج 1، ص 75-76.
27. ibid, p. 117; Davis, ibid, p. 29.
28. Corti, ibid, p. 118.
29. Cowles, ibid, pp. 45-46.
30. Corti, ibid, p. 114.
31. ibid, p. 115.
32. ibid.
33. Marion, Histoire financiere de la France depuis 1715, Paris: 1914.
34. ibid.
35. Morton, ibid, pp. 47-48.
36. Dunkirk
بندر دانکرک، واقع در شمال فرانسه، از سده هفدهم به عنوان مأمن دزدان دریایی و قاچاقچیان شهره بود. (Americana, vol. 9, p. 475)
37. Corti, ibid, p. 117.
38. Mollien
39. ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه اسماعیل دولتشاهی و علی اصغر بهرام‌بیگی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1365، ج 11، صص 379، 921.
40. ibid, pp. 118-119.
41. Mallet
42. Charles Davillier
43. Hottinguer
44. ibid, p. 114-115.
45. Morel
46. Faber
47. ibid, p. 118.
48. Louis Nicolas Davout
49. Americana, vol. 8, p. 540.
50. Corti, ibid, p. 119.
51. ibid, p. 120.
52. Count Real
53. ibid, pp. 120-121.
54. Myer Davidson
55. Davis, ibid, p. 31.
56. Lipman, ibid, pp. 11-14, 27.
57. Cowles, ibid, p. 46.
58. Corti, ibid, pp. 169-170.
59. ibid, p. 42.
60. Davis, ibid, p. 31.
61. Buckinghamshire
62. Corti, ibid, p. 148; Cowles, ibid, p. 47.
63. Johnson, ibid, p. 86.
64. Davis, ibid, p. 31.
65. Rothschild Frères
66. Corti, ibid, p. 150.
67. Elba
68. تارله، همان مأخذ، صص 330-331.
69. همان مأخذ، ص 335.
70. William Francis Collier, History of the British Empire, London: T. Nelson and Sons, 1882, p. 300.
71. Corti, ibid, p. 154.
72. St. Helena
73. Rothworth
74. Dutch Gazette
75. ibid, pp. 158-159.
76. Morton, ibid, p. 50.
77. Corti, ibid, p. 159.
78. Lord Rothschild, The Shadow of a Great Man, London: 1982.
79. Davis, ibid, p. 9.
80. ibid, p. 35.
81. درباره کتاب دیرنوائل در جلد سوم سخن خواهیم گفت.
82. Cowles, ibid, pp. 47-50.
83. ibid, p. 49.
84. Charles Arbuthnot
85. Davis, ibid, pp. 33-34, 67.
درباره جایگاه خانواده‌های هریس و آربوتنوت در الیگارشی زرسالار معاصر در فصل "الیگارشی جهانی و دنیای امروز" (جلد سوم) سخن خواهیم گفت.
86. Collier, ibid, p. 302.
87. Franck Bright, ibid, pp. 1351, 1362-1363.
88. Paterloo Massacre
89. Americana, vol. 13, p. 324.
90. Chartism
91. Cowles, ibid, p. 50.

منبع مقاله: شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما