بررسی افسانه غرانیق و ارتباط با کتاب آیات شیطانی

اینکه معروف است تاریخ تکرار می شود صحیح است در گذشته نسبت به قرآن کریم اتهاماتی را وارد می کردند که در عصر حاضر هم این کار توسط استکبار انجام گرفت در گذشته تحت عنوان غرانیق مطرح بوده و دانشمندان اسلامی بر
يکشنبه، 4 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی افسانه غرانیق و ارتباط با کتاب آیات شیطانی
بررسی افسانه غرانیق و ارتباط با کتاب آیات شیطانی

 

نوینده: عبدالله رضائی فرد




 

مقدمه :

اینکه معروف است تاریخ تکرار می شود صحیح است در گذشته نسبت به قرآن کریم اتهاماتی را وارد می کردند که در عصر حاضر هم این کار توسط استکبار انجام گرفت در گذشته تحت عنوان غرانیق مطرح بوده و دانشمندان اسلامی بر او نقد می کردند و آن را افسانه می نامیدند در این دوره تحت عنوان کتاب «آیات شیطانی» مطرح کردند که لازم است ارتباط این دو موضوع و نقد هر دو بیان شود البته شاید بتوان گفت «نقدی بر مورخ و لعنی بر مرتد» چون مورخ را باید نقد کرد و مرتد را علاوه بر لعن او را اعدام کرد تا کسی قدرت توهین به اسلام را نداشته باشد که در این نوشتار موارد فوق الذکر بیان می شود.

فصل 1-بیان وحی و عصمت و اصل داستان

الف) وحی

1- معانی وحی در قرآن:
1- سخن سری گفتن (فهمانیدن مطالب به انبیاء) فاوحی الی عبده ما اوحی (1)
2- فرو فرستادن قرآن: و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به (2)
3- نامه (قرآن): قل انّما انذرکم بالوحی (3)
4- پیغام : و اوحینا الی موسی اذ استسقاه قومه (4)
5-اشاره (بجای سخن گفتن اشاره کردن): فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم (5)
6- آگاهانیدن در خواب: (6) و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا (7)
7- الهام: و اذا اوحیت الی الحواریّین ان آمنوا بی و برسولی(8)
8- فرمانبردار گردانیدن (تفهیم غریزی) و اوحی ربک الی النحل (9)
9- فرمودن (تقلین تکوینی): یومئذ تحدث اخبارها* بأنّ ربک اوحی لها (10)
10-وسوسه دیو (تفهیم رمزی بین افراد عادی) و کذلک جعلنا لکلّ نبیّ عدواً شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض (11)
و انّ الشیاطین لیوحون الی اولیائهم (12) و(13)

شناخت وحی :

در رابطه با شناخت وحی لازمه آن است که توحید را بشناسد و عدم شناخت آن برای شناخت وحی تناسبی ندارد و همچنین منکر وحی منکر خداوند است زیرا در قرآن مکرر دارد که وسیله ارتباط با مخلوق برای تشریع وحی است همچنانکه قرآن می فرماید: خدا را درست نشناختند که گفتند خداوند بر بشر پیامی نفرستاده است.
و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشرمن شیء (14)

ب) عصمت:

یکی از مهم ترین ویژگی های انبیاء خدای (و ائمه هدی) بلکه یکی از لوازم اجتناب ناپذیر نبوت و امامت عصمت است.
عصمت از نظر لغوی: العصم الامساک- عصمه الانبیاء حفظه (15)
العصمه: ملکه اجتناب المعاصی اوخطاء (16)
عصمت یعنی خودداری کردن و حفظ و نگهداری از اعمال (گناه و خطا) که انبیاء و ائمه از نظر گناه و اشتباه مصونیت دارند یعنی محفوظ و مصون می باشند و بقول شهید مطهری عصمت یعنی مصونیت از گناه و اشتباه (17)
برای تبلیغ و رسالت و تشریع چند مسأله قابل توجه است:
1- دریافت وحی 2- ابلاغ آن
که اگر دراین (نغوذبالله)اشتباه و یا خطا صورت گیرد هدف نهایی خلقت انسانی (تکامل) که خداوند در قرآن می فرماید:
(علی علیین) و یا ان ای ربک المنتهی (18)
و خیلی دیگر از آیات که هدف از خلقت انسان و یا هدف نهایی و مقصد نهایی آن که اگر این موارد اجرا نشود در امر رسالت نقصان وارد می شود و این خلاف افعال خداوند است (از نظر فطری و عقلی) که خداوند هم این کار را انجام نمی دهد و اگر کسی هم این اعتقاد را داشته باشد منکر خداوند می باشد لذا لازمه نبوت و رسالت مصون بودن از خطا و گناه باشد تا اینکه صحیح دریافت کند و درست ابلاغ نماید و اما در مورد کلام پیغمبر که خداوند می فرماید: و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید سخن او هیچ چیز نیست غیر از وحی خدا (19) که اگر غیر از این هم انجام دهد خداوند با او برخورد شدید می کند (20) یعنی اینکه تا جایی که می فرماید رگ گردنش را قطع می کنیم که برای اثبات آن هم نداریم در طول تاریخ زندگی پیامبر گرامی اسلام با او این برخوردی خداوند انجام دهد زیرا از اول کار را محکم کرده ولی عده ای در عصرحاضر می خواهند با تفکر روشنفکر مآبانه و مطرح کردن تخصص- تکنولوژی مسأله وحی را به نام بلوغ فکری مطرح کند اما فرق است بین پیغمبر و نابغه از جمله اینکه پیغمبر اگر از راه وحی مطلبی را بدست می آورد استادی غیر از خداوند ندارد حتی ملائکه همه به پیغمبر آموزش نمی دهند بلکه به اذن خداوند و خیلی چیزها هم آموزش ندیده است و آن هم از راه حضور است نه حصول و اکتسابی ثانیاً در طول تاریخ کتابت هم نداریم کسی نوشته باشد پیغمبر و یا ائمه معصوم (س) در پیش کس درس خوانده باشد (البته وحی مستقیم ندارند)و اینکه از هیچ کس هم مطلبی را نقل نکرده اند غیر از خداوند به استثناء شبهات موهوم برای بعضی از افراد کج فهم و یا مغرض مانند داستان ساخته – بحیرای مسیحی و حضرت رسول که همه آنها جواب داده شده اند منتها درباره آشنایی بیشتر فرق پیغمبر و نابغه مرحوم شهید پاک نژاد حدود 86 فرق را می نویسد. (21)
با این مقدمه می خواهیم انشاء الله مسأله غرانیق که با جهل وارد اسلام شده است که نسبت به همه از خداوند و پیغمبر و فرشته وحی (جبرئیل) و قرآن اعتماد را سلب کرده یعنی نعوذبالله خداوند نتوانسته فرشته را کنترل کند و یا اینکه فرشته نتوانسته وظیفه خود را بنحو احسن انجام دهد و یا اینکه خداوند نتوانسته جلو شیطان را بگیرد و یا اینکه پیغمبر خود را محفوظ از شیطان نگردانیده است و اینکه وحی را خوب دریافت نکرده است که همه این موارد از دیدگاه قرآن جواب دارد.

ج) اصل داستان غرانیق:

از قول محمد بن اسحاق عن یزید بن زیاد المدنی عن محمد ابن کعب القرظی:
در رابطه با درخواست رفع اختلاف مشرکان با پیغمبر سوره کافرون نازل شد بعنوان جواب و بعد از او سوره نجم نازل شد.
(والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی... فلما انتهی الی قوله)
افرایتم اللاّت و العزّی و مناه الثالثه الاخری (22)
القی الشیطان علی لسانه (شیطان بر زبانش القا کرد) تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن ترتضی (23)
که بعداً وقتی قریش شنیدند شاد شدند و خوشحالی کردند تا اینکه به آخر سوره که رسید به سجده رفت و همه به سجده رفتند بغیر از ولید بن مغیره که نمی توانست سجده برود به علت مریضی و پیری و قریش شادی کردند که پیغمبر خدایان ما را به بزرگی یاد کرد و زمانیکه این خبر به حبشه رسید اصحاب رسول الله شنیدند که قریش دست از آزار مردم برداشته است که برگشتند بعداً جبرئیل آمد و گفت یا محمد سوره نجم را قرائت کن وقتی شروع کرد رسید به جمله تلک الغرانیق .. گفت من این را از طرف خداوند عزوجل نیاورده ام که پیغمبر سخت ناراحت و غمناک شد.
فحزن رسول الله عند ذلک حزناً شدیا و خاف من الله خوفاً کثیرا
بعد خداوند رحیم برای سبک کردن و خبر از اینکه در پیش از آن نیز پیغمبر و رسولان چون آرزو داشتند و شیطان در قرائتشان آورده است (به آنها هنگام قرائت القا کرده است) اما خداوند آن القاآت را نسخ گردانیده که این آیه نازل شد.
و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا ذات تمنّی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و ان الظّالمین لفی شقاق بعید (24)
غم و اندوه از دل پیغمبر بیرون رفت(25) و یا اینکه در حدیث بعدی می گوید از قول محمد بن قیس بعد از اینکه جبرئیل گفت من این کلمات (دو جمله) را نیاورده ام پیغمبر ناراحت شد تا اینکه آیه بالا نازل شد که بعد از این جریان از حبشه مهاجرین که رفته بودند برگشتند. (26)
در مورد جمله تلک الغرانیق معنی آن و نقلیات دیگر آن:
غرانیق: جمع غرنوق یعنی اسم مرغ آبی- جوان خوشرو (27)
غرنوق= طیور الماء = مرغ آبی
علت نامگذاری: شباهت بتها بعنوان غرانیق که رو به آسمان بلند و مرتفع بودند و بتها مثل مرغ هستند که بالا می روند. (28)
نقلهای دیگر جمله:
1- تلک الغرانیق العلا ان شفاعتهن لترتجی
2- تلک الغرانقه العلا ان شفاعتهن ترتجی
3- ان شفاعتها الترتجی و انها لمع الغرانیق العلی
4- و الغرانقه العی تلک الشفاعه ترتجی
5- ان شفاعتهن ترتجی
6- و انها لهی الغوانیق العلا
7- و ان شفاعتنن ترتضی
8- و انهن لهن الغرانیق العلا و ان شفاعتنهن لهن التی ترتجی (29)

د) ناقلان مطلب و بررسی آنها

واقدی- طبری- محمد بن اسحاق که 50 سال پیش از واقدی و 160 سال قبل از طبری می زیسته است.
بخاری که تا 50 سال پیش او واقدی زنده بده و 60 سال بر طبری قدمت دارد.
اینکه بخاری می گوید این جمله تلک الغرانیق ظاهراً در اصل سرودی بوده که قریش در ضمن طواف کعبه می خوانده است ولی در کتاب صحیح خود (صحیح بخاری) آورده که پیامبر سوره نجم را قرائت کرد و مسلمان و مشرک با وی سجده کردند اما در آن اسمی از غرانیق نیست .(30 )
طبری این داستان را از محمد بن کعب قرظی (م 108 یا 119 ه) در تاریخ طبری نقل می کند که ایشان منسوب به طائفه بنی قریظه از یهودان سرسخت مدینه و دشمن رسول خدا بودند خود او از صحابه نبود و حتی این حجر عسقلانی تولد او را به زمان رسول خدا رد می کند (31) بخاری هم در ترجمه محمد همین را می گوید (32) حال چگونه از این داستان آگاه شده الله اعلم. ابن سعد نیز این داستان را از واقدی نقل می کند که او نیز به نوبه خود از مطلب و پدرش عبدالله بن حنطب باز گفته که گفته اند عبدالله بن حنطب اصلاً رسول خدا را درک نکرده است. (33)

نتیجه گیری از مطلب ناقلان:

به هر صورت جای بسیار تعجب است که روایانی چون ابن عباس – سعید بن جبیر- شعبه- امیه بن خالد ابوبشر- محمد بن کعب- محمد بن قیس ابن شهاب زهری- سدی – موسی بن عقبه- ابن اسحاق عکرمه سلیمان التمیمی- عوفی – ابن ابی حاتم- ابن منذر – ابن مردودیه این افسانه را نقل کرده اند. راوی قابل اعتماد نیست و یا متهم به جعل و دروغ است و یا (منقطع) است یعنی میان روایان فاصله ای وجود دارد. (34) و این خود ضعیف است. تنها مرفوع حدیث شعبه است از ابوبشر از سعید بن جبیر از این عباس بگذریم از اینکه ابن الصلاح شهرزوزی (م 642 ه) مرفوع را تنها حدیثی می داند که مخصوصاً به شخص پیامبر برسد. (35)

ه) آیاتی که در این مورد گفته اند نازل شده: (که بعداً بررسی می شوند)

در کتاب نمونه بینات آمده است که از قول کلبی داستان بصورت کامل آمده (داستان غرانیق) به اضافه اینکه آن
فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشّیطان الرجیم
«بعد از ناراحت شدن پیغمبر به جبرئیل گفت چه کنم از پس اهریمن و دیو در سخن من چیزی» (36)
بیفکند که این آیه نازل شد بعضی (هر وقت خواستی قرآن بخوانی بگو پناه می برم به خداوند از شر شیطان) و همچنین می نویسد در کتاب تفسیر کشف الاسرار هم آمده (37) و همچنین به نقل از تفسیر ابن منذر که بعد از جریان قرائت سوره نجم آیه:
و اذا ذکر الله وحده اشمأزت قلوب الذین لا یومنون بالاخره و اذا ذکرالذّین من دونه اذا هم یستبشرون (38) نازل شده (39)
بقیه آیات که در متن داستان آمده (نجم 2 و 1- 20 و 19) (حج- -53 و 52) (اسراء – 75-73)

فصل 2- ازنظر قرآن
الف) بررسی آیات

1- آیه 45 -سوره زمر:

ترجمه آن: و گاهی که نام خدا برده شود به تنهایی برنجد دلهای آنانکه ایمان ندارند به آخرت و هرگاه یاد شوند آنانکه جز اویند ناگاه ایشانند شادمانان. این آیه برای افراد با ایمان و بی ایمان که یاد خدا چه تأثیری دارد که ترجمه صحیح آن این است: وقتی از خدای یگانه سخن گفته می شود کسانی که به آخرت ایمان ندارند دلهایشان متنفر می شود و چون ازخدایان دیگر گفته می شود خوشنود می کردند که بنا به قول المیزان این آیات در مورد مشرکین و بت پرستان نازل شده بدین جهت که بنا به قول المیزان این آیات در مورد مشرکین و بت پرستان نازل شده بدین جهت که از اوصاف مشرکین مسأله بی ایمانی به آخرت است که ریشه و اساس نفرت آنان از شنیدن نام خدا همین بی ایمانی به آخرت بوده چون اگر ایمان می داشتند و باور می داشتند که روزی به سوی او بر می گردند و جزای کردارهای خود را می بیند قطعاً خدا را پرستش می کردند نه بت و یا اولیاء خود را و هرگز از شنیدن نام خدا به تنهایی نفرت نمی کردند (40) که بعداً دلائل رد آن در بحث عقلی خواهد آمد.

2- بررسی آیه 98 سوره نحل:

ترجمه آن: و هنگامی که قرآن می خوانی پناه ببربه خداوند از شرشیطان رانده شده.
اولاً این برای قرائت نیست یعنی هر وقت قرآن می خوانی بگو اعوذ بالله من الشیطان رجیم بلکه هر وقت قرآن می خوانی از خدا پناه بخواه و این برای (استعاذه) استفاده زبانی مقدمه ای برای ایجاد حالت نفسانی است نه اینکه خودش استعاذه باشد که این اطلاق از قبیل مسبب و اراده سبب است.
ثانیاً درآیه بعد می فرماید
انّه لیس سلطان علی الذّین آمنوا و علی ربّهم یتوکّلون (41)
«شیطان بر افراد زیر سلطه ندارد الف) ایمان آورندگان (آمنوا) ب) توکل کنندگان (نیوکلون) و از شر او ایمن هستند.»
نتیجه استعاذه به خدا یعنی توکل به خدا و سلطنت شیطان از متوکلمین نفی کرده است و اما ایمان و توکل دو ملاک صدق عبودیت اند که ادعای عبودیت با نداشتن آن دو ادعائی کاذب است. زیرا قرآن می فرماید: بندگان من کسانی هستند که تو بر آنان سلطنت نتوانی داشت مگر آن گمراهانی که خود تو را پیروی می کنند. (42)

3- بررسی آیات 75-73 سوره اسراء (بنی اسرائیل):

اینکه می گویند برای دلداری پیغمبر بعد از ناراحت شدن این آیه نازل شد
اقوالی که نقل شده در تفسیر مجمع البیان و شأن نزول آیات از قول روض الجنان: (43)
1-از سعد بن جبیر که قریش به پیامبر گفتند اگر خدایان ما را تعظیم نکنی ترا از لمس حجرالاسود منع می کنیم پیامبر گفت گناهی بر من نیست و من میلی به این کار ندارم پس این آیه نازل شد.
2- به پیامبر گفتند دست از خدایان ما بردار تا بر تو بنشینیم و سخنان تو را گوش دهیم پیامبر امیدوار شد که آنها اسلام بیاورند و این آیه نازل شد.
3- پیامبر بتها را از مسجد خارج کرد قریش گفت که یکی از آنها را باقی بگذارد او اول تصمیم گرفت بتی را در مسجد بگذارد سپس دستور داد بت ها را بشکنند این آیه نازل شد.
4- درباره گروهی از ثقیف نازل شد که گفتند به پیامبر با سه شرط با تو بیعت می کنیم اول در نماز خم نشویم دوم بتها را نشکنیم سوم یک سال دیگر از بت لات استفاده کنیم که پیامبر فرمود دینی که رکوع و سجودی ندارد خیری در آن نیست اما شکستن بتها بدست خودتان اختیاری است و اینکه یک سال دیگر از لات استفاده کنید من چنین اجازه ای نمی دهم و بت ها را می شکنم و بعد برخاست و وضو گرفت که عمر به آنها گفت شما پیامبر را آزردید او هیچ بتی را در زمینی عرب نمی گذارد (که این وجه از ابن عباس است)
5- عطیه از ابن عباس روایت کرد که فرستادگان ثقیف گفتند ما را یک سال مهلت بده تا هدایائی را که برای بتها می آورند دریافت کنیم سپس آنها را بشکنیم و مسلمان شویم پیامبر خواست آنها را مهلت بدهد که این آیه نازل شد. (44)

نظر علامه طباطبایی در مورد این آیه در المیزان: (45)

بندهای 3 و 5 را قبول ندارند و اینکه بعد از 2 از ابن ابی حاتم از سعید بن نفیر در المنثور آمده است و بندهای دیگر اقوال مجمع البیان را در بحث روائی مطرح می کند و اما بند 2 را پیش نظر دارد که ذیلاً خواهدآمد. و اما تفسیر آن: مراد به الذی اوحینا الیک قرآن باشد که مشتمل بر توحید و نفی شرکت و سیرت صالح از بدگوئی خدایان ایشان بردارد و غلامان و کنیزان بی شخصیت ایشان را که مسلمان شده به وی گرویده اند از خود دور کند چون عارشان (عار داشتند) می شد با بردگان خود یکجا بنشینند و آیات خدای را بشنوند و در چنین مناسبتی آیه نازل شد. معنایش این است که مشرکین نزدیک شد تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحی نمودیم منحرف کنند تا سیره ای مخالف آن پیش گیری و اعمال بر خلاف آن انجام دهی و بدین وسیله اقترائی بما ببندی و روش اختلاف طبقاتی را روش خداپسندانه جلوه دهی و گفتند که اگر چنین کنی و یک مشت گدا و ژنده پوش را از خود برانی با تو رفتار و رفاقت می کنیم. آیه بعد لولا ان ثبتناک ... قلیلا- در اینجا به معنای عصمت و حفظ الهی است و اگر جواب لولا را خود رکون قرار نداده نفرموده (ترکن) بلکه نزدیک شدن برکون قرار داده فرمود قد کدت ترکن برای اینکه رسول خدا رکون بکفار که نکر سهل است بلکه نزدیک به رکون هم نشد روایت که رکون را به مشترکین نسبت دادند به اجابت خواسته های آنان این معنا را تأکید می کند (بعداً می فرماید اگر با عصمت ما تو را پایدار نمی دادیم نزدیک می شد به سوی آنان میل اندکی کنی تو را استوار ساختیم و به آنان میل نکردی تا چه رسد به اجابت آنان. (46)

نظر بعضی از علما اهل سنت در مورد این آیه:

فخر رازی- کشاف – واحدی در تفسیر امام فخر رازی و زمخشری و اسباب النزول ص 167 گفته اند که بدین سبب نازل شد که ابن عباس می گوید وفد ثقیف آمده بودند نزد رسول خدا و تقاضاهائی داشتند می خواستند که حرمت بت قبیله محفوظ بماند و عرب فضل و برتری آنها را بشناسد از این حرفها که ایمان به خدا را تا سرحد داد و ستد و معامله فرد می آوردند پیامبرخدا سکوت کرده بود و پاسخی نمی گفت چه در دل امید به ایمان آنها داشت که این آیه نازل شد. (47)

4-بررسی آیات 53 و 52 سوره حج:

و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الاّ اذا تمنّی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم لیجعل ما یلقی الشیطان فتنه للّذین فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم و انّ الظّالمون لفی شقاق بعید. (48)

ترجمه :

و نفرستادیم پیش از تو رسول و نه پیغمبری مگر هرگاه آرزو می کرد شیطان در آرزوی او می افکند آرزوئی پس خدا بر می انداخت آنچه در شیطان می افکند. سپس استوار ساخت خدا آیتهای خویش را و خواست دانای حکیم تا بگرداند آنچه را می افکند شیطان آزمایشی برای آنان که در دلهایشان بیماری است و سنگین دلان و همانا ستمگرانند در دشمنی دور و دراز این آیه از چند لحاظ قابل بررسی است.
الف) الفاظی که اشتباه معنی شده (تمنی- نسخ- یحکم الله)
ب) با اعتقادات اسلام و قرآن سازگار نیست از جمله نحوه ابلاغ وحی و القاء شیطان.
ج) در کتاب الصحیح آمده در مدینه نازل شده چون در اوامر به جهاد- قتال مخالفان مسجدالحرام که بعد از هجرت است از ابن عباس و قتاده بن الزبیر که این سوره مدنی است. (49)
د) سال نزول سال دهم بعثت بوده و پنج سال پس از حادثه مربوطه (ساخته شده) نازل شده که بحث نزول سالها و شماره ترتیب اکثر آیات بعداً در جدولی خواهد آمد.
تمنی- اراده و هو من المنی ای القدر (50)
یعنی اراده و اندازه
مَنَی= التقدیر (اراده) (51)
تمنی الشی= اراده و رغب فیه اراده و آرزو کرد. (52)
موارد دیگر معنی تمنی در آیات دیگر قرآن :
من نطفه اذا تمنی- از نطفه ای هرگاه در رحم اندازه گیری شود (اندازه گیری)(53)
الم یک نطفه من منی تمنی- آیا او نطفه ای نبود از آبی تقدیرشده (54)
فتمنوا الموت- آرزوی مرگ کنید (55)
معنی تمنی در المیزان؛ به معنای این است که آدمی آنچه آرزو دارد و دوستش می دارد موجود و محقق فرض کند حال ممکن است باشد یا نباشد مثل اینکه یک مرد فقیر آرزو می کند توانگر شود که تصورش را امینه (آرزو) می گویند. (56)
طبق نظر کتاب ناسخ و منسوخ این آیه توسط آیه 6 سوره اعلی نسخ شده است.(57)
تفسیرآیه: این آیه دلالت روشنی دارد بر اختلاف معنای نبوت و رسالت البته به نحو عموم و خصوص مطلق همچنان که نزد علمای تفسیرمعروف شده رسول آنکسی است که مبعوث شده و مأمور تبلیغ هم شده و نبی آن کسی است که تنها مبعوث شده چه اینکه مأمور به تبلیغ نشده باشد یا نباشد چون اگر مطلب از این قرار می بود لازم بود در آیه مورد بحث از کلمه نبی غیر رسول اراده شود یعنی کسی که مأمور به تبلیغ نشده و این با جمله (و ما ارسلنا) که در آول آیه است منافات دارد. در جمله:
فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته
التفاتی از تکلم با غیر ما به غیب او بکار رفته. اول فرموده ما نفرستادیم و در آخر فرموده خدا نسخ می کند و وجه این التفات این است که عنایت بذکر و نام جلاله و اسناد فسخ و احکام قادر علی اللاطلاق را برساند و به همین جهت بار دیگر لفظ جلاله را تکرار می کند و گرنه می توانست بار دوم ضمیر خدا را بکار ببرد و بلکه باید بکار می برد و قاعده آن را اقتضا می کرد چون الان که ضمیر بکار نبرده وضع ضمیر در جای ظاهر کرده و این خلاف قاعده است و نیز از همین باب که لفظ شیطان را دوباره آورده یا اینکه می توانست و بلکه لازم بود ضمیر آن را بکار برد و این بدان جهت بود که اشاره به این نکته کرده باشد که القاء کننده شیطان است خداوند هیچ اعتنایی به او کید او ندارد.
لیجعل ما یلقی الشیطان فتنه للّذین فی قلوبهم
و اما القاآت شیطانی چون در ملک خدا قرار دارد بدون اذن او اثر نمی کند و به همین جهت خدای سبحان می فرماید این القاآت شیطانی خود مصلحتی دارد و آن این است
که مردم عموماً بوسیله آن آزمایش می شوند و آزمایش از نوامیس عمومی الهی است که در عالم انسانی جریان دارد چون در رسیدن افراد سعید به سعادت و اشقیاء به شقاوت محتاج به این ناموس است باید آن دو دسته امتحان شوند و دسته سوم هم که منافقین بیماردلند. و در ادامه تفسیر آیه بعد:
«و لیعلم الذین اتو العلم ... فتخبت له قلوبهم»
که تعلیل برای جمله فینسخ الله. بود و جمله اذا تمنی از آن حکایت می کند برگردد دلیلی هم نیست که دلالت کند بر اینکه مرجع این ضمیر قرآن است. و معنای آیه چنین می شود که خدا آنچه را شیطان القاء می کند نسخ نموده و سپس آیات خود را در دلها جایگزین می کند تا القاآت شیطان را مایه آزمایش بیماردلان و سنگدلان قرار داده و تا کسانی که علم روزیشان شده با این نسخ و احکام بفهمند که خدا رسول و یا بنی آرزویش می کرد حق و از ناحیه پروردگارت بود چون می بیند که القاآت شیطان باطل است پس به آن پیغمبر و یا نبی ایمان می آورند در نتیجه (نخبت) دلهاشان در برابراو نرم و خاشع می شود. (58)
ب) آیاتی برای اثبات عدم تسلط شیطان بر انسان علی الخصوص پیغمبر اکرم (ص)
طبق منطق قرآن پیغمبراکرم بالاترین مخلوق پروردگار می باشد یعنی بالاترین مرحله تکامل دارد و دیگر اینکه در قرآن آمده است انسان عادی هم یک سری شرائط را داشته باشد شیطان نمی تواند بر او سلطه پیدا کند که آنها عبارت است از (توکل- ایمان- تضرع- تذکر (ذکر خدا) – اخلاص- تقوی) که این بحث علاوه بر آیات دیگری برای عصمت انبیاء و ائمه می باشد زیرا در قرآن آیات زیادی می باشد اما برای جمع بندی این بحث مطرح شده است.

1 و 2- توکل و ایمان:

انه لیس له السلطان.. علی ربهم یتوکلون (59)
«بدرستی که تسلطی (شیطان) ندارد برآنکه ایمان آوردند و بر خدا توکل می کنند.»

3- تضرع:

و ما ارسلنا فی قریه من نبّی الا اخذنا اهلها بالبأساء و الضّراء لعلّهم یضرّعون (60)
«و نفرستادیم در قریه ای هیچ پیغمبری مگر آنکه گرفتیم اهل آن را به سختی و رنجوری باشد که تضرع کنند.»

4 و 5- ذکر و تذکر تقوی:

ان الذّین اتّقوا اذا منهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون (61)
«بدرستی که آنان که با تقوی و پرهیزکارند هنگام برخورد با شیطان یاد خدا موجب آگاهی و بصیرت آنها می شود (چون در آیه قبل می فرماید به خدا پناه ببرید که تذکر و بینایی بر می گردد به خدا)»

6- اخلاص :

فان فبعزّتک لأغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» (62)
«گفت (شیطان) به عزت تو (خدا) که هر آینکه گمراه خواهم کرد همه را بجز بندگان مخلص (البته برای افراد عادی رتبه مخلص است (با کسره لام)»
ما برای پیامبران مخلص (با فتحه ی لام) که مخلص یعنی اعمال آنها اخلاص دارد و مخلص یعنی به تمام معنا و همه گفتار کردار- پندار و... برای خدا می باشد که این صفت مخصوص معصومین می باشد. و اما آیاتی که اثبات می کند شیطان بر چه کسانی تسلط پیدا می کنند. (63)
ج) آیاتی که ساخته دست ناآگاهان و جاهلان و مقرضان پرورش دهنده افسانه غرانیق که اشتباه برداشت کرده اند آیاتی آورده می شود که با آنها تناقض دارد:
سرفصلی که نوشته شده بدین شرح است که عده ای از تاریخ نویسان و مفسران یک سری آیات را که قبلاً در مباحث آورده شد گفته اند که مربوط به این افسانه است اولاً این برداشت ها و تفاسیر و حتی ترجمه ها اشتباه برداشت می کنند و واقعیت ندارد که بعداً دلائل رد آن از نظر قرآن و عقلی و روائی و تاریخی می آید مخصوصاً اینکه بعلت عدم تناقض در آیات قرآن سرتاسر مگر موارد ناسخ و منسوخ که خود علمی دیگر است و مورد قبول اما این آیات با یک سری آیات که خود قرآن مطرح می کند همسو و همنواخت نیستند یعنی تناقض دارند اما وقتی آیات مربوطه صحیح تفسیر و ترجمه شود با همین آیات که ذیلاً خواهد آمد وحدت کل قرآن و همسوئی آیات اثبات می شود.
حال بعضی آیات در همین سوره های مورد نظر است مانند نجم و بعضی در دیگر سوره ها می باشند و همچنین سال نزول آنها هم اثبات می کند که قضیه صحیح نیست.
1- درآیات اول سوره نجم که
افرایتم اللات و العزی...
چطور ممکن است بعد از این مطلب جمله ای بیاورد که با کلمات بعد از آن مغایرت داشته باشد.
تلک اذا قسمه ضیزی (64)
این تقسیمی ناروا است. منظور اینکه تقسیم بندی بت ها بعنوان دختران خدا هستند.
2- درآیه 5-3 سوره نجم درباره ویژگی پیامبر و وحی و فرشته را توصیف کرد که:
الف) نه گمراه شد (ماضل صاحبکم)
ب) نه گم شد (و ماغوی)
ج) و نه سخن از روی هوی و هوس می گوید (و ما ینطق عن الهوی)
د) او وحی خدا است نه کلام پیغمبر (ان هوالا وحی یوحی)
ه) مسئول آموزش او فرشته وحی (جبرئیل) بوده که در ابلاغ وحی به پیامبربه اذن خداوند توانا است (علمه شدید القوی)
نتیجه: گمراه نیست- گم نشده- سخن از روی هوس نیست- وحی خداست- فرشته نزول وحی قادر است.
3- سال نزول و ترتیب سوره های مورد نظر به شرح ذیل است:
2- جدول ترتیب نزول :

صاحب نظران

 نجم

 اسراء

 حج

نحل

 منبع

علامه طباطبایی

 29

 49

103

 69

قرآن در اسلام

دکتر رامیار

23

  ــ

  103

 70

 تاریخ قرآن

آقای شهرستانی

22

 49

 104

 69

 فتوکپی آن در کتاب پیامبری و انقلاب- جلال الدین فارسی

رژی بلاشر

 30

 72

 ــ

  73

 کتاب سیر تحول قرآن بازرگان جدول 13 ص 110

سیر تحول

 22

 72

 124

 69

//

آقای معرفت

23

50

 104

 70

 التمهید علوم قرآنی

2- جدول سال نزول :

نام سوره

 شماره آیات

 سال بعثت

 سال هجرت

نجم

 25-1

 2دوم

 قبل از هجرت

نجم

 62-34

 3 سوم

 //

اسراء

75-73

 8 هشتم

 //

حج

53-52

10 دهم

//

نحل

 98

 5 پنجم

 5 پنجم

 

 

 

 

نتیجه:

چطور می شود که اختلاف و فاصله بین سوره ها این حالات (حزن و ناراحتی- دلداری و...) برای پیغمبر بوجود بیاید مثلاًًً سوره نجم آیات 25-1 که در سال دوم بعثت بوده که تقریباً سال نزول و ترتیب آن اوائل بعثت می باشد و داستان غرانیق بوجود بیاید تا اینکه جبرئیل آمده و مطالب را به حضرت بگوید که این را شیطان القا کرده پیامبر ناراحت شود تا اینکه سوره برای دلداری آن آیات سوره حج نازل شود که در این بین حداقل 70 و یا بیشتر سوره نازل شده یعنی تا این زمان پیغمبر در ناراحتی و یا اینکه سردرگمی و نا امیدی بوده اما از نظرآیات قرآن و عقل قابل قبول نیست یعنی حدوداً ازسال دوم بعثت الی سال دهم که 8 سال می شود و یا حتی بعضی که گفته اند برای دلداری سوره اسراء آیات 75-73 نازل شده هم در نظر بگیریم باز اختلاف آنها تقریبی 35 سوره اختلاف داشته و از نظر سال هم از سال دوم بعثت الی سال هشتم یعنی 6 سال که جدول 1 برای ترتیب نزول و جدول 2 برای سال نزول طبق منابع ذکرشده گویای این مطلب است.
4- به فرض اینکه پیغمبر(نعوذ بالله) اشتباه کند یک یا دو کلمه نه یک جمله کامل که از نظر عقلی و قرآنی محال است و یا اینکه بنا به نقل هائی (65) قبلاً اعراب می گفته اند این جمله را (تلک الغرانیق...) آن هم یک فرد آگاه و دارای مصونیت الهی (66) زیرا اگر خدایی ناکرده اشتباه پیش آید خداوند او را ماخذه می نماید چون خود قرآن می فرماید اگر این کار را بکند (دروغ به ما ببندد ما برخورد می کنم در صورتی که از اول گفته ها شما را با فضلی که داده ایم از خطا و اشتباه درامان هستید آیه برای فضل پیغمبر
و لولا فضل الله علیک و رحمته لهمّت طائفه منهم این یضلوک و ما یضلوّن الا انفسهم و ما یضرّونک من شیء و انزل الله علیک الکتاب و الحکمه و علّمک ما لم تکن تعلم و کان ف ضل الله علیک عظیماً (67)

ترجمه:

و اگرنبود فضل خدا و رحمتش بر تو همانا آهنگ کردند گروهی که گمراهت کنند و گمراه نمی کنند مگر خودشان را و به تو زیان نرسانند به چیزی و فرستاده خدا بر تو کتاب و حکمت را و بیاموخت آنچه را نداشتی و همانا فضل خدا بر تو بزرگ است. آیه برای برخورد خدا با پیغمبر در صورت دروغ یا اشتباه.
و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین (68)
اگرسخنان دروغی بر ما می بست همانا او را به قهر می گرفتیم و رگ گردن او را می زدیم که این آیه بعد از سوره نجم و قبل از سوره حج نازل شده پس اگر پیغمبر اشتباه کرده بود و جمله تلک الغرانیق را به خدا نسبت داده بود چطور با او برخوردی نکرده و در تاریخ همه نوشته نشده خداوند طبق این آیه و یا این چنین برخوردی مانند زدن گردن و یا قهر خدا در نتیجه چون این حوادث پیش نیامده مطالب غرانیق واقعیت ندارد.
5- این قرآن از طرف خداوند است نه پیغمبر اکرم علاوه بر آن هرچه هم می گوید از طریق وحی آسمانی است.
طبق آیات اول سوره نجم چون قرآن می فرماید آیات نازل شده متعلق به ما می باشد
و اذا تتلی علیهم ایاتنا بیّنات قال الذین لا یرجون لقاء نا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله قل ما یکون لی ان ابدّله من تلقاء نفسی ان اتّبع الا ما یوحی الی انّی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم قل لو شاء الله ما تلوته علیکم و لا ادراکم به فقد لبثت فیکم عمراً من قبله افلا تعقلون. (69)
هرگاه خوانده شود برایشان آیت های ما آشکارگویند آنانکه امید ملاقات ما را ندارند قرآنی غیر ازاین بیاور یا بدل او را. بگو نرسد مرا که تبدیلش کنم از نزد خود پیروی نکنم جزآنچه وحی می شود بسویم همانا می ترسم اگر نافرمانی کنم پروردگار را از عذاب سخت روز بزرگ قیامت همچنان که در آیه بالا آمده پیغمبر نمی تواند غیر از خدا وحی بیاورد حتی از طرف خودش و نمی تواند دخل و تصرفی انجام دهد و یا کم و زیاد کند و حتی بدل او را تهیه نماید و هم اینکه خداوند قرآن را از تحریف حفظ می کند چون از طرف خودش است پس باید صاحب اصلی آن او را حفظ کند.
انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون (70)
و یا اینکه آیات بند 4 هم که شامل حفاظت از قرآن است طبق داستان معروف و متواتر جریانی بین حضرت ابوطالب و ابرهه که در جواب حمله ابرهه به کعبه گفت من صاحب شترانم هستم و آن را می خواهم و صاحب کعبه هم خداوند است او خودش باید حراست کند.
و اصلاً وقتی دقیق بررسی شود می بینم و دریافت می کنیم که نزول و جمع آوری آن هم دست خدا است.
انّ علینا جمعه و قرآنه ... ثم انّ علینا بیانه (71)
«ما خود قرآن را جمع و حفظ داشته و بر تو می خوانیم بعد ازقرائت تو پیرو قرآن باش پس از آن بر ماست که حقائق آن را بیان کنیم».

جمع بندی بند 5 :

کلمات قرآنی وحی الهی است- نجم- 35
قرآن از طرف خدا و متعلق به او است نه پیغمبر- یونس- 15 و نساء 166
حفاظت از طرف خدا – حجر -9 و جن -28
جمع آوری و قرائت و نزول از طرف خدا- قیامت 1917
قدرت (عصمت اختیار پیغمبر) از وجود لطف خدا- نساء – 113
پس چطور می شود همه جوانب از طرف خدا باشد و حراست و حفاظت شود بعد شیطان بتواند اثر کند.
6- شیطان برچه کسانی می تواند نازل شود (درادامه بحث فصل اول قسمت ب)
هل انبئکم علی من تنزّل الشیاطین ... یلقون السمّع و اکثرهم کاذبون (72)
«بگو کافران که می خواهید من شما را آگاه سازم که شیاطینی بر چه کسانی نازل می شوند؟ که شیطان بر هر شخص دروغگوی بدکار نازل می شود گوش فرا می دهند و اکثر آنها دروغ می گویند.»
طبق آیه افرادی که شیطان بر آنها تسلط پیدا می کند
الف) دروغگویان (کل افاک) (73)
ب) گناهکاران (اثیم)
ج) گمراهان که از شعرا پیروی می کنند (احتمالاً) این آیه باشد
والشّعرا یتّبعهم الغاوون (74)
بحث تفسیری آیه: مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه می فرماید: این آیه معرفی می کند که شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند و صفات خاصه آنکس را بیان می کند تا بدانند که رسول خدا از آن کسانی نبوده و قرآن هم ازالقائات شیطانها نیست و خطاب در آیه متوجه مشرکین است پس اینکه فرموده (آیا شما را خبر دهم که شیطانها بر چه کسانی نازل می شود) در معنای این اینست که فرموده باشد آیا بشما معرفی کنم کسانی را که شیطان های جنی اخبار را برایشان می برند؟ و اما اینکه فرموده بر افاک اثیم نازل می شود جهتش این است که شیطان ها هیچ کاری جز جلوه داده باطل بصورت حق و زینت دادن عمل زشت کاری ندارند و معلوم است که جز بر افاک اثیم نازل نمی شوند و خلاصه حجتی که آیات سه گانه اقامه کرده این است که شیاطینی از آنجا که طبیعتشان شرارت است. نازل نمی شود مگر بر هرکسی که کاذب و فاجر باشد و خودشان هم بیشتر در آنچه خبر می آوردند کاذبند و برعکس پیغمبر نه افاک است نه اثیم و نه آنچه بدو وحی می شود دروغ و نه در هم و برهم است. پس او از آن کسانی نیست که شیطانها بر آن نازل می شوند و نه آن کسیکه بر او نازل می شود شیطان است و نه آن قرآنی که بر او نازل می شود از القاآت شیطانها است.(75)
7- در قرآن تا روز قیامت باطلی وارد نمی شود
لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(76)
«هرگز از پیش و پس این کتاب حق باطل نشود زیرا او فرستاده خدای حکیم و ستوده است.»
9- خداوند و رسولانش همیشه پیروزند چون قدرتمند و نفوذ ناپذیرند (البته همه از وجود خدا است)
کتب الله لاغلبن انا و رسلی انّ الله قوی عزیز (77)
«نوشت خدا که پیروزیم من و فرستادگانم همانا خداست توانای عزیز».

فصل 3- از نظر روائی اهل سنت:

الف) نظر تعدادی ازعلماء اهل سنت که شأن نزول این آیات غرانیق نیست و همچنین رد برداستان و ناقلان آن.

یک سری نظراتی که ذیلاً خواهد آمد در کتاب التمهید (78) آورده شده است و دیگر کتب متصل نبودن سلسله حدیث از صحابه بلکه سند آن مربوط به جماعه من التابعین که منظور اهل سنت است که زندگی و حیاه پیغمبر را درک نکرده اند (در حیاه نبوده اند) اما نسبت این حدیث به ابن عباس که ولادت آن در سال سوم قبل از هجرت بوده و شاهد قضیه نبوده که اگر کسی شاهد نباشد نمی تواند سند بیاورد چون نقل از ابن عباس است و او هم بدون واسطه آورده پس کسی که شاهد نبوده صحت واقعه قبول نمی باشد.
بنا به قول بزرگان مورد احترام و ناقل و استاد حدیث این جز را تکذیب کرده اند و آن را ضعیف و راهی و آن را ساقط کرده اند از قبیل:
1- ابن حجر نفسه: این قصه که از طریق ابن جبیر است روایت ضعیف است بلکه ساختگی و رانده شده است و دروغ که بین روایت اول و آخر فاصله است. (79)
2- احمد بن حسینی بیهقی: بزرگان شافعی مشهور که به دقت و تیزبینی هستند می گویند این حدیث از جهت نقل غیر ثابت و مورد سرزنش است. (80)
3- محمد بن اسحاق بن خزیمه: این حدیث سخت و دشوار و غریبه نسبت او به افراد به ظاهرایمان و باطن کفر می باشد. (81)
4- ابوبکر ابن عربی: همه روایاتی که از طبری می باشد اصل ندارد و باطل است. (82)
5- القاضی عیاض: این حدیث از اهل صحت حتی یک نفر خارج نشده (گفته نشده). (83)
6- جلال الدین سیوطی: او طریق و هم است.(84)

ب) نظرتعدادی از دانشمندان متأخر اهل سنت:

1- محمد حسین هیکل: حدیث غرانیق تناقض دارد با عصمت نبی در تبلیغ رسالت پروردگار و تعجب دارد که چطور بعضی از کتب سیره و مفسرین مسلمان این داستان را گرفته اند و نقل کرده اند. (85 )
2- قاضی عبدالجبار معتزلی: آنچه حشویه از پیامبر نقل می کند که در قرائتش بت ها را نام برد اصلی ندارد این و همانند اینها چیزی جز دسیسه ملحدین نیست. (86)
3- سید قطب: این سخن از نظر علماء اسلام بی پایه است و سند مورد اطمینانی ندارد. (87)
4- شیخ محمد عبده: در شعر عرب این کلمه غرانیق (جمع غرنوق یا غرنیق) در وصفه خدایان نیامده و کسی در زبان عربی خدایان را به چنین صفتی نخوانده و معنی کلمه هم با خدایان مناسبتی ندارد. (88)
5- محمد رشید رضا: (شاگرد عبده) کتابی (89) نوشته که بی پایگی این افسانه و خدعه ای را که درآن است بر ملا می کند. (90)

فصل 4 –ازنظرعقلی

الف) رابطه عصمت و رسالت انبیاء:

اولا: پیغمبر این صفت (ستایش بت) را نداشته زیرا فقط با نام خدای یگانه و اعتقاد به آخرت بوده که از این امر خوشنود می شده و همچنین الا بذکرالله تطمئن القلوب می شود.
ثانیاً: هنگامی که به پیغمبر گفتند که بتهای ما را بپرست که خداوند در جواب سوره کافرون را نازل کرد که من خدای شما را نمی پرستم پس چطور از شنیدن نام بتها خوشنود شده.
ثالثاً: اگر بخواهد پیغمبر از بت ها به نیکی نام ببرد و یا سجده کند به دلیل رسالت مبارزه و با جهل و بت پرستی و موحد بودن (لا اله الا الله) نمی توان قبول کرد.
رابعاً: در مورد سجده پیغمبر در مقابل بت های مشرکین درآیات آخر سوره نجم که می فرماید سجده کنید منظور خداوند تبارک و تعالی می باشد نه بت و هیچ مسلمانی ندیده و یا حتی کفار و مشرکین و خود بت پرستان که حضرت در مقابل بتی سجده کرده باشد و یا به نیکی نام برده و عقل هم نمی پذیرد که شخصی در حین داشتن ایمان قوی ضد آن را مدح و ستایش کند و یا شفاعت بخواهد.
خامساً: این دلیل از قول مرحوم علامه طباطبایی می باشد:
اگر مثل چنین تصرفی برای شیطان باشد که در زمان رسول خدا تصرف نموده یک آیه یا دو آیه غیر قرآنی بعنوان قرآن بزبان او جاری سازد. دیگر اعتمادی در کلام الهی باقی نمی ماند چون ممکن است کسی احتمال دهد بعضی ازآیات قرآن از همان تصرفات بوده باشد یا اینکه احتمال دهد که اصلاً داستان غرانیق کلام خدا باشد و هر آیه دیگری که منافی با بت پرستی است از القاآت شیطان باشد و بخواهد با آیه نامبرده که داستان را ابطال کند بر روی بسیاری از آیات که درحقیقت القاآت شیطانی فرض شده روپوش بگذارد که با این احتمال از هر جهت اعتماد و وثوق به کتاب خدا از بین رفته رسالت و دعوت نبوت بکلی لغو می گردد و ساخت مقدس حق تعالی منزه از این است. (91)

ب) تناقض ادبی در این مورد و عدم معنی صحیحی از متون و کلمات

1- نزول سوره نجم در سال اوائل بعثت (سال دوم) و درآغاز رسالت بوده که امکان نداشته است پیامبر را بگذارند در کنار کعبه قرآن بخواند و سجده برود و نماز بگذارد و از حمله قریش مصون بماند که انشاء الله بعداً در بحث تاریخی مفصل بحث می شود.
2- دشمنی آنها با رسول خدا عمیق بوده و با خواندن دو جمله برای بتان در میان آیات قرآنی بدون سابقه و مذاکره قبل به توافق برسند و شاد بشوند که پس از پیغمبر خدا را سجده کنند و حتی ولید هم از سجده کردن ناتوان باشد و خاک را به چهره برساند (که دنیا برای ولید بهشت برین بوده و به پیغمبر اعتقادی نداشته).
3- اگر به فرض چنین خیری جایز باشد شرع مطهر در معرض انهدام قرار می گرفت و اصل عصمت در معرض خطر می شد و از نظر عقل میان نقصان و افزون وحی فرقی نیست (چه کم و یا زیاد) هر دو تحریف است و مردود و در مباحث علوم قرآنی است که قرآن نه کم و نه زیاد شده و از تحریف مصون است. (92)
4- تمام اینها درحق پیغمبر ممتنع و محال است اگر بگوییم پیغمبر خودش عمداً این چنین سخنی گفته این کفر است اگر سهواً هم گفته باشد طبق عصمت معصومین محال است. اگر شیطان خود را به صورت فرشته در آورده باشد یا خودش (شیطان) یا به هر طریقی دیگر که به پیغمبر القاء کند که خداوند نمی گذارد و پیامبر هم منزه است. (93)
5- اگرواقعاً چنین واقعه ای اتفاق می افتاد حکام بعد از پیامبر (اموی- عباسی و...) و حتی یهودیها این را علیه اسلام بهانه قرار می دادند و ایراد می گرفتند. البته این که در عصر حاضر فردی (سلمان رشدی) از آن نام برده بعنوان جنگ بوده و مبارزه علنی نه دلائل عقلی و نقلی بلکه با زبانی زشت و پلید که ازآن مطلب در اصل اساسی ندارد استفاده کرد. که در فصل آخر در این مورد بحث خواهد شد.
البته ناگفته نماند بعضی از مستشرقین که از بنیاد و اساس اصلی اسلام اطلاع ندارند این مطلب را قبول کرده اند از جمله سرویلیام مویر- کارل بروکلمن آلمانی. (94)

فصل 5: ازنظر تاریخی:

الف) ایمان آوردن حمزه و عمر: حمزه در تاریخ دوم بعثت و یا اینکه در سال ششم بعثت و بعد از رفتن رسول خدا به خانه ارقم حمزه ایمان آورده است. عمر در تاریخ پنجم بعثت قبل از هجرت مسلمانان و یا به نقل بعضی ها بعد از هجرت به حبشه بوده. (95)
ب) مهاجرت به حبشه: در ماه رجب سال پنجم بعثت (سال دوم دعوت علنی) یازده مرد و چهار زن مسلمان به سرپرستی عثمان بن مظعون پنهانی از مکه گریختند و بعداً به حبشه رفتند. (96)
و اما اینکه قدما و متأخرین بعضی ها که این مطلب را نقل کرده اند کتابهای ذیل مطالب را نقل کرده اند .(97)
قدما: طبری(98) متأخرین (مستشرق): سر ویلیام مویر (99)
و اما آن دلائل که نقل کرده اند که علت برگشتی از حبشه داستان غرانیق بوده یعنی بعد از سجده پیامبر بر بتها مشرکین خوشحال شدند و خبر به اصحاب در حبشه رسیده و آنها به مکه برگشتند اما دلیل اصلی او نبوده و دلائل آن به شرح ذیل می باشد:
ج) علت بازگشت از حبشه
1- به آنها خبر رسید که مشرکین اهل مکه تمامی مسلمان شده اند. اما وقتی نزدیک مکه شدند اطلاع پیدا کردند که واقعیت ندارد و برگشتند و آن را شایعه ای دانستند و آن را باطل دانستند. (100)
2- به دلیل اینکه نجاشی حاکم حبشه به مسلمانان روی خوش نشان داد و مردم حبشه هم علیه او شوریدند گفتند شما عیسی را بنده خدا به حساب آورده اید در صورتی که او پسر خدا است نجاشی هم به دنبال جعفر ابن ابیطالب فرستاد که من برای مبارزه با مردم می روم برای اینکه مبادا گرفتار شوید کشتی هائی برایتان آماده کرده ام سوار شوید و آماده باشید تا اگر من در برابر مردم شکست خوردم و گریختم شما به هرجا که خواهید بروید و اگر پیروز شدم پیاده شوید و دوباره به جای خود بازگردید (بعد ازمناظره نجاشی و مردمش که او موفق شد) مهاجرین به منزل خود مراجعت کردند. (101)
د) قرائت قرآن و سجده در مکه
در حبشه شنیدند که قریش از آزار مسلمانها کم کرده و آنها هم برگشته و حال آنکه سجده درکعبه در رمضان آن سال بوده آنها هم وقتی به مکه رسیدند اوضاع برگشته بود (102) و هرکدام به جائی رفتند که در کتب تاریخی (103) آنها را یک به یک از افراد و محل رفتن و با منزل افراد را ذکر کرده اند.
ه) نتیجه گیری و علت مطرح کردن بحث مهاجرت به حبشه و ایمان آوردن حمزه و عمر:
مهاجرت اولی به حبشه در رجب سال پنجم بعثت بوده و قبل از ایمان آوردن حمزه و عمر مخصوصاً حمزه سیدالشهداء کسی سجده نمی رفت اولین سجده دراسلام بصورت علنی همان سال یعنی رمضان و بعد از خروج مردم از مکه به حبشه آنها ایمان آوردند. درآن زمان مراسم نماز را در خانه و یا پناهگاهها بجا می آوردند و کسی جرأت خواندن قرآن و اعمال نماز و سجده در اطراف کعبه را نداشت از خوف قریش و بت پرستان فقط یک بار بعد از رسول خدا شخصی به نام عبدالله ابن مسعود با دلیری خاص خودش سوره الرحمن را با صدایی بلند نزدیک کعبه خوانده بود. (104) که قریش به سختی او را آزرد و کتک کاری کردند که پس از او کسی نتوانست آنجا نماز بگزارد و یا قرآن بخواند پس چطور ممکن است قبل ازجریانات کسی در کنار کعبه سجده برود.

فصل 6- ازنظر نقلی

الف) نظر بعضی از علماء شیعه در این مورد که داستان واقعیت ندارد
1- علامه طباطبائی در تفسیر المیزان و همچنین در فصل 1 قسمت ج بند 6 که شرح آن در فصل 1 قسمت الف (آیه شماره (105) و قسمت ج بند6(106) گذشت.
مرحوم آیت الله ثقفی: یکی از کفار که عادت داشت برای اشتباه کاری جملاتی را داخل در کلام آن حضرت نماید اضافه نمود تلک الغرانیق... (107)
2- حسن جرجانی : او از شیطان انس بود و دلیل بر صحت این قول آن است که معلوم است از عادت مشرکان وقتی رسول خدا قرآن می خواند درآن میانه شعر و یا سخن لغو می گفتند تا (نعوذ بالله) رسول خدا به غلط بیفتد و کسی قرائت رسول خدا را استماع نکند چنانچه خداوند تعالی از ایشان حکایت کرد.
و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغو فیه لعلّکم تغلبون. (108)
«و گفتند آنانکه کفر وزیدند گوش فرا ندهید به این قرآن و یاوه گویی کنید در آن شاید چیره شوید.»
4- علاوه براستفاده از بحث های گذشته دکتر رامیار می نویسد: بعضی هم این چنین نقل کرده اند که شاید پیغمبراین کلمات را نگفته بلکه دیگران و اطرافیان فکر کرده اند که پیغمبر گفته است یعنی موقع نام بردن بت ها یک نفر جمله تلک الغرانیق ... را نام برده و این در آن زمان رسم غلط مشرکان بوده که هنگام قرائت قرآن عده ای صحبت و یا شعر می خواندند و یا کف می زدند و یا سروصدا می کردند تا سخنان حضرت مفهوم نشود یا اینکه (نعوذ بالله) پیغمبر به اشتباه افتد که طرفداران این مطلب برای اثبات قول خود به آیه 52 و 53 سوره حج
و ما ارسلنا من قبلک...
استناد می کنند. که از جمله طرفداران این نظریه سیوطی است که 14 روایت آورده است. (109)
ب) کتابهایی که داستان را نقل و یا بررسی کرده اند:

الف)کتب فارسی

1- تاریخ قرآن- دکتر محمود رامیار صفحه 173-148
2- ترجمه تفسیر المیزان- علامه طباطبایی ج 28، ص 283 و ج 30 ص 227.
3- فروغ ابدیت – آقای جعفر سبحانی، ج1، ص274
4- ردی بر افسانه غرانیق (به این مضمون) به نقل از تاریخ قرآن دکتر رامیار ص 161

ب) کتب عربی

1- الصحیح من سیره نبی الاعظم- جعفر مرتضی ج 2، ص71-64
2- التمهید فی علوم القرآن- آقای محمد هادی معرفت ج1، ص63-59
3- حیات محمد- محمد حسین هیکل (بنا به نقل التمهید و تاریخ قرآن ص 161)

فصل 7: بررسی حکم اعدام سلمان رشدی

موضوع کتاب آیات شیطانی و فتوای حضرت امام تحت عناوین زیر می باشد:

1- خلاصه ای ازکتاب آیات شیطانی:

نام کتاب به زبان انگلیسی The Statnic Verses
ماجرا از دو قهرمان اصلی بنام های جبریل فریشته Gibreel Farishta هنر پیشه سینما و دیگری صلاح الدین چمچه Saladin Chamcha که بازیگر تاتر و هردو هندی الاصل که دومی تابع انگلستان شده است. اول هر دو داخل هواپیما هستند که مورد تهاجم انقلابیون (به اصطلاح نویسنده تروریست ها) و منفجر می شود همه از بین می روند غیرازاین دو نفر که بر سر یکی از آنها دو شاخ شیطان همراه انبوهی از مو می روید. بعد در ص 369 می نویسد هر تفکر جدیدی با دوسؤال اساسی مواجه است.
1) آن هنگام که این تفکر ضعیف است آیا سازش می کند؟ 2) وقتی صاحب این تفکر جدید پیروز می شود چگونه رفتار می کند؟
رشدی مدعی است انقلاب و تفکر پیامبر از نوع اول است وبا مشرکین سازش کرد که خود این مطلب در کتب تفسیری درباره افسانه غرانیق و آیات مربوط به آن مطرح شده است.
درکتابهای تفسیری در سوره نجم و کتابهای تاریخی که متأسفانه نقل شده تاریخ طبری ج 2 عربی ذکر شده است. باز از مطالبی که گفته این بوده پیامبر قرآن را به سلمان می گفت و او می نوشت ولی او غلط و اشتباه می نوشت خود این هم در کتابهای علوم قرآنی ذکر شده که سلمان از کتاب وحی نبوده. عایشه را به عنوان شکاک در وحی معرفی نموده و به جای کلمه پیامبر اکرم (حضرت محمد (ص) کلمه ای «ماهوند» «محونه» آورده که به معنای ابلیس است و به جای کلمه مکه لغت جاهیلیا بکار برده و به اصحاب رسول خدا توهینی کرده از جمله بلال حبشی این یار باوفای پیامبر لقب لندهور بزرنگی Monsteran Enormous Balck به معنی جانور و هیولای عظیم الجثه سیاه یا به سلمان فارسی لقب ولگرد و... و یا قصه حضرت ابراهیم و هاجر و اسماعیل را با الفاظی دور ازاخلاق و ادب مطرح کرده است. (110)

2- خصوصیات نویسنده کتاب:

در سال 1947 در بمبئی هند درخانواده مسلمان متولد و بعد از تحصیل به انگلستان مهاجرت کرد. عضو مؤسسه تولید فیلم بریتانیا و عضو مشورتی مؤسسه هنرهای معاصر، عضو انجمن سلطنتی ادبیات است.
کتابهایی که تاکنون به همین هدف که بعداً ذکر می شود نوشته است:
1- بچه های نیمه شب- علیه استقلال هند Midnights children سال 1981
2- شرم- علیه پاکستان 1983 Shame
3- لبخند یوزپلنگ= علیه استقلال و انقلاب نیکاراگوئه Jaguar fmile
4-آیات شیطانی =علیه اسلام و انقلاب اسلامی اکتبر 1988(111)
3-کتبی که در رد آیات شیطانی نوشته شده است
1-بعضی به زبان فارسی نوشته شده است (مهاجرانی- مدرسی)
2- بعضی به عربی نوشته شده است (مصطفی طلاس)
البته باید گفت که ارزش علمی ندارد در حدی نیست که آن کتاب ردّ یا نقد نوشت بلکه فقد اعدام لایق نویسنده او است.

مرتد در فقه:

این بحث بیشتر و یا اینکه باید گفت در فقه مطرح است زیرا درابواب مختلفه فقه احکامی دارد از جمله ارث- قضای عبادات- نکاح- ایلاء (قسم خوردن) – وکالت که در رساله ها ذکر شده برای نمونه یکی ازکتاب لمعه شهید اول ترجمه آن آمده است: دشمنام دهنده به پیغمبر صلی الله علیه و آله با یکی ازامامان علیه السلام کشته می شود و در شرح لمعه آمده که هرکسی که از او آگاهی می یابد می تواند بکشد. و یا در همان قسمت لمعه آمده: کسی که در پیغمبری پیغمبر ما صلی الله علیه و آله شک کند کشته می شود و اگر توبه کند پذیرفته نمی شود اگر ارتداد او فطری باشد. (112)

1-ارتداد در تحریر الوسیله امام:

1- تعریف وانواع مرتد:
مرتد: او کسی است که از اسلام خارج شده و اختیار کفر نموده است.
مرتد فطری: کسی است که یکی از پدر و مادرش در حال انعقاد نطفه او مسلمان باشد سپس بعد از بلوغش اظهار اسلام نماید و پس از آن از اسلام خارج شود.
مرتد ملی: کسی است که پدر و مادرش در حال انعقاد او کافر باشند سپس بعد از بلوغ اظهار کفر نماید پس کافر اصلی شود و پس از آن اسلام بیاورد سپس بر کفر برگردد مانند نصرانی اصلی که اسلام بیاورد سپس به نصرانیتش برگردد. (113)

حکم ارتداد:

مرتد فطری: اسلامش ظاهراً قبول می شود و اگر مرد باشد به قتل می رسد و زن به قتل نمی رسد بلکه به زندان ابد می افتد و در اوقات نمازها زده می شود و در معیشت بر او تنگ گرفته می شود و توبه اش قبول می شود پس اگر توبه نماید از زندان بیرون آورده می شود.
مرتد ملی: مرد مرتد ملی توبه داده می شود پس اگرخودداری کرد به قتل می رسد و احوط (احتیاط واجب) آن است که سه روز از او بخواهند که توبه نماید و در روز چهارم کشته شود.
شرایط ارتداد: بلوغ و عقل و اختیار و قصد معتبراست و با شهامت دو عادل و با اقرار ثابت می شود. (114)
توضیح: عنوان کتاب از تحریر الوسیله می باشد اما متون آن ترجمه شده از ترجمه علی اسلامی (115) گرفته شده است.

پی نوشت ها :

1.نجم/10.
2.انعام/19.
3.انبیاء/45.
4.اعراف/160.
5.مریم/11.
6.تکلمی که هیچ واسطه ای بین خدا و طرف مقابلش نباشد- ترجمه تفسیر المیزان ج35 ص 120.
7.شوری/51.
8.مائده/111.
9.نحل/68.
10.زلزال/45.
11.انعام/112.
12.انعام/121.
13.کتاب لغت وجوه قرآن نوشته ابوالفضل جیش بن ابراهیم تفلیسی ص 306 و 305 کلمه وحی تعابیر داخل پرانتز از کتاب آشنایی با قرآن سال اول تربیت معلم ص 73 و 72 .
14.انعام (91) .
15.مفردات راغب ص 349.
16.المنجد ص 510 کلمه عصم .
17.وحی و نبوت ص 13.
18.نجم-42.
19.نجم 3 و 4.
20.حاقه 44-46.
21.اولین دانشگاه و آخرین پیامبر جلد 11 ص 7.
22.نجم 19-20 .
23.اینها غرانیق هستند و مقام بلندی دارند شاید امیدی به شفاعت آنها باشد.
24.حج 52-53.
25.عده ای گفته اند برای دلداری و تسلی پیغمبر آیه 73 تا 75 سوره اسراء نازل شد.
26.تاریخ طبری، ج 2، ص76-78- الدر المنثور جلد 4 ص 194 و 366.
27.التمهید جلد 1 ص 59.
28.الصحیح، ج 2، ص67.
29. تاریخ قرآن، ص158.
30.ابواب سجود القرآن، ج1.
31.تهذیب التهذیب، ج9 ص420.
32.البدایه- ابن کثیر- ج9، ص257.
33.اسدالغابه، ج 3 جزء سوم .
34.درایه الحدیث- شانه چی، ص 45.
35.همه مطالب و منابع از کتاب تاریخ قرآن- رامیار ص 158 و 189 نقل شده است .
36.نحل 98.
37.نمونه بینات، ص478.
38.زمر/45.
39.همان.
40.ترجمه تفسیر المیزان، ج 34، ص111.
41.نحل/99.
42.تفسیر المیزان، ج 24، ص265.
43.نمونه بینات، ص506.
44.تفسیر مجمع البیان- طبرسی ج14 ص 83 (فارسی) و ج 4 ص 80 (عربی) .
45.ترجمه تفسیر المیزان، ج 25، ص 300.
46.ترجمه تفسیر المیزان، ج 25، ص 292.
47.تاریخ قرآن، ص 156.
48.بعضی گفته اند برای رفع حزن پیغمبر نازل شده است- تاریخ قرآن ص150.
49.الصحیح ج 2، ص68.
50.المنجد، ص777.
51.مفردات راغب ص 496.
52.فرهنگ نوین ص 674.
53.نجم،46.
54.قیامت 37.
55.جمعه 6 و بقره-89 .
56.ترجمه تفسیر المیزان، ج28، ص273.
57.الناسخ و المنسوخ، ص243.
58.ترجمه تفسیر المیزان ج 28، ص 273-278.
59.نحل/99.
60.اعراف- 94.
61. اعراف –201.
62.سوره ص آیه 83 و 82.
63.بحث تفصیلی در بند 6 خواهد آمد .
64.نجم- 22.
65.در فصل 5 خواهد آمد.
66.طبق بند 2 که گذشت.
67.نساء- 113.
68.حاقه/44، 46.
69.یونس/16، 15 .
70.حجر/9.
71.قیامت/19-17.
72.شعراء/223، 222، 221.
73.و همچنین مجادله/18، 17 .
74.شعراء/ 224.
75.ترجمه تفسیر المیزان، ج30، ص227.
76.فصلت- 42.
77.مجادله 21.
78.التمهید، ج 1، ص61.
79.فتح الباری، ج 8 ص 333.
80.تفسیر فخر رازی، ج 23، ص 50.
81.تفسیر فخر رازی، ج 23 ص 50.
82.فتح الباری ج 8، ص333.
83.الشفاء ص 117.
84.الاتقان ج 2، ص89 (بند 1 تا 6).
85.حیاه محمد ص 129-124.
86.تنزیل القرآن عن المطاعن ص 274.
87.فی ظلال القرآن ج 5، ص 313.
88.تاریخ الشعوب الاسلامیه.
89.محمد رسول الله ص 98.
90.کلیه ی منابع و مطالب از کتاب تاریخ قرآن – رامیار ص 160 می باشد.
91.ترجمه تفسیر المیزان، ج 28، ص 283 بحث روانی.
92.تاریخ قرآن- ص 162 به نقل از فخر رازی ذیل آیه 52 سوره حجت الاسلام.
93.تاریخ قرآن، ص 162 به نقل از قاضی عیاض در کتاب شفاج ج 2 ، ص116.
94.همان، ص163.
95.سیره ابن هشام، ج 1، ص364.
96.تاریخ پیامبر اسلام ص 129 به نقل از سیره ی النبی ابن هشام، ج 1، ص 345.
97.المتهید، ج 1، ص69 به نقل از حیاه محمد .
98.تاریخ طبری، ج 2، ص76.
99.تاریخ قرآن، ص165-164.
100.سیره ی ابن هشام، ج 1، ص388.
101.ترجمه سیره ابن هشام، ج 1ص 213.
102.تاریخ قرآن، ص 164.
103.سیره ابن هشام ج 1 و تاریخ پیامبر اسلام، ص 131.
104.سیره ابن هشام ج 1 و ص336 (ترجمه آن ج 1 ص 193) .
105.ترجمه تفسیر المیزان ج28 ص2863-273.
106.همان، ج 30، ص 227.
107.تفسیر روان جاوید ج 3، ص 615.
108.فصلت- 26.
109.تاریخ قرآن، ص150 به نقل از در المنثور، ج 4، ص368-366.
110.کیهان فرهنگی سال 6 شماره 3 .
111.مجله شاهد شماره 176 و 177.
112.ترجمه لمعه – علی رضا فیض ج 2 ص 251.
113.تحریر الوسیله، کتاب المواریث- موانع الارث مسأله 10.
114.همان القول فی الارتداد مسأله 1 و 9 .
115.ترجمه تحریر الوسیله جلد 4، ص 243 و 11 و 7 .
منبع مقاله :
قرآن، ‌ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.